خرسند اشکان: براندازی دولت نهضت ملی (۲)

چهارشنبه, 2ام شهریور, 1401
اندازه قلم متن

خرسند اشکان

امرداد۱۴۰۱

براندازی دولت نهضت ملی(۲)

پس از استعفای مصدق در تیر ۳۱ روز بعد علاء وزیر دربار یادداشتی به رئیس مجلس ارائه کرد باین مضمون که اعلیحضرت با واگذاری وزارت جنگ موافق نبوده اند و به همین علت مصدق کناره گرفته است مجلس تمایل خود را به دیگری اعلام دارد تا فرمان صادر شود. رئیس مجلس بجای جلسه رسمی برای طرح یادداشت در یک جلسه خاص که اعضای جبهه ملی شرکت نداشتند اقدام به اخذ رای تمایل کرد و حدود ۴۰ نفر نمایندگان بدون بررسی یادداشت باشاره به احمد قوام ابراز تمایل کردند. وفرمان بنام او صادر گردید.

نه پادشاه باطنا به قوام مایل بود ونه آیت اله کاشانی ودکتر بقائی و امثال حائری زاده که سعی بلیغ در کشانیدن مردم به خیابان بروز دادند باطنا با مصدق بودند. پادشاه دو نامه قوام را هنگام تشکیل مجلس مؤسسان و افزودن بر اقتدار خود بخاطر داشت که نوشته بود:

«…از نظر۵۰ سال تجربه و سابقه خدمتگزاری صریحا بعرض میرسانم که برای مملکت هیچ خطری بزرگتر ولطمه ای عظیم تر از این نیست که تنها وسیله بقای ایران یعنی قانون اساسی وسیله بازیچه و دستخوش تغییر و تبدیل گردد…ماحصل قانون اساسی .. حقوق ملت ایران است …درزمانی که سلاطین استبداد و حکومت مطلقه مملکت را تحت استیلای قادرانه خود داشتند و هیچگونه حقی برای مردم نمی شناختند و خودرا بالوراثه دارای هرنوع حقی میدانستند بالاخره حق خدا داد مردم را تصدیق نموده و خود را نماینده ملت ایران وسلطنت را ودیعه ای از طرف ملت برای خود تشخیص داده و اعلیحضرت پادشاه فقید نیز در طی بیست سال سلطنت با قدرت مطلقه به هیچ وجه تغییر مواد مربوط به حقوق ملت ایران را به مخیله خود راه ندادند…..اعلیحضرت همایونی که حفظ و صیانت قانون اساسی رابرعهده گرفته و سوگند یاد فرموده اند چگونه امر میفرمایند این وثیقه محکم را که در دست مردم ایران است از ریشه وبنیان برهم زنند…وتوجه نفرمایند که وقوع چنین فکر در حکم تعطیل قوانین و محو والغای مشروطیت است و بالفرض اگر امروز به سکوت بگذرد و معدودی برای خوش آیند اعلیحضرت و یا در نتیجه تهدید و تطمیع در پیشرفت آن موافقت نمایند…. اعلیحضرت را به مخاطرات عظیم آن متوجه ننموده اند…..این تصمیم از هر جهت خطیر وخطرناک و برخلاف مصالح عالیه کشور است و اشکالات بسیار و عواقب ناگواری را نه فقط برای ملک و ملت بلکه برای شخص اول مملکت ایجاد خواهد کرد….در قانون اساسی ایران طبق اص ۴۴ شخص پادشاه رااز مسئولیت مبرا دانسته اند و در نتیجه همین عدم مسئولیت است که تمام موادی که مربوط به فرماندهی کل قواو عزل و نصب وزرا و سفرا و اعلان جنگ وصحه و امضای فرامین وآنچه از این قبیل است عموما دارای جنبه تشریفاتی میگردد واین حقوق فقط و فقط ناشی از ملت ایران است که….تمامی این حقوق را در حیطه اختیارواقتدار نمایندگان خود گذارده که از طرف نمایندگان ملت.. به.وسیله ای  رای تمایل و اعتماد به وزراتفویض میشود و بدیهی است…اگر شخص پادشاه مداخله درامور مملکت وحکومت فرماید طبعا مورد مسئولیت واقع میشود و طرف بغض و عناد عامه واقع میگردد….این فکر در حکم بازگشت حکومت مطلقه در ایران است که در زمان محمدعلی میرزا نیز جرأت پیشنهاد و تفوه آن را نداشته  اند و….نتایجی در برخواهد داشت که از مشاهده دورنمای وحشت زای آن لرزه بر اندام دوستداران مقام سطنت میافتد…چنانچه حقوق مردم گرفته شود و دل ها شکسته و مجروح گرددجز یآس کلی و ناامیدی عمومی که موجب بغض وعناد و مقدمه مقاومت و طغیان است.نتیجه ای نمیتوان انتظارداشت…بررسولان پیام باشد و بس.»

اما قوام سیاست ورز اینک بر پایه رئالیسم ازخود شاه خواست پارلمان را منحل کندکه تا تشکیل دوره بعداو با سیاست ورزی در حل مشکل گام بردارد. لکن با خودداری شاه و نفاق  برخی یاران مصدق  وخون شهیدان تهران قوام نتوانست سوار کار شود و در صحنه شطرنج آچمز گردید.

مصدق مجبور به بازگشت شد. اما این بار برنامه او نه همان دو ماده مربوط به نفت و انتخابات بود نه وزرا از آن قماش. لایحه ۶ ماهه اختیارت به تصویب رسید وزرا مانند صدیقی و فاطمی و لطفی ومعظمی بودند و سفرا مانند صالح و کاظمی و امیر علائی. اصلاحات ارتش و دادگستری آغاز و لانه های جاسوسی بریتانیا بسته  شد و عوامل مشکوک دست و پا میزدند.

البته در شأن پارلمان بود که موضع خود را نسبت به اعمال نظر شاه ووزارت جنگ بیان و بجای رای تمایل به دیگری بازگشت مصدق را خواستار شود اما مانور رئیس مجلس ومفقودشدن یادداشت و اعمال نفوذ در اکثریت مانع شد و نشد که چنین شود و شد آنچه شد..

آیت اله کاشانی را کدورت تبعید در زمان صدارت قبلی قوام باقی و قنات ابادی گوش بفرمان او برای هر اقدامی علیه قوام بود

بقائی ذات شرورش در حزب دموکرات قوام نمایان شده بود.زیرا پس از استعفا هم مداخله کرده بود. اینک عده ای را برای جستجوی قوام وافکندن و کشیدن او در معابر و نابود کردنش آماده داشت. طرفه آنکه دکتر مظفر بقائی کرمانی ضمن بیان خاطرات  در امریکا به دکتر حبیب لاجوردی جمع آورنده مجموعه تاریخ شفاهی دردانشگاه هاروارد گفته است بزرگترین رجل سیاسی معاصر ایران  احمد قوام است شاه دریکی دو قتل آلوده است ودر مداخلات از مسئولیت مبرا است و فقط وزیران عمل کننده مسئولند ودکتر عیسی سپهبدی بعد از صدور فرمان نخست وزیری احمد قوام در تیر ماه ۱۳۳۰ نه از سوی او که خودسرانه برای ملاقات به خانه قوام رفته است و خود او در خلال چند روز نخست وزیری قوام وقتی وارد حوضخانه مجلس شده است دریافته است که بعد از پیامی که شاه برای معرفی کسی غیر از مصدق از بین ملیون فرستاده است برای جمع آوری رأی بسود آقایان دکتر معظمی و دکتر شایگان و آیت اله کاشانی و مکی فعالیت میشود و او در عین حال که شخصاً بطور کامل با مصدق مخالف شده بوده است متنی را بامضای همه رسانیده است که جز دکتر مصدق کسی مورد تأیید نیست .گذشت زمان نشان داد که دکتر معظمی و دکتر شایگان به راه مخالفت با مصدق نرفتند لکن بقیه کسانی که در این رابطه نام برده است بشمول خود او بلافاصله بعد از ۳۰ تیر کم و بیش باین راه افتادند و ظاهراً اقدام او در تهیه آن متن اقدامی تاکتیکی برای دور کردن رقیبان تصوری و بدست آوردن فرصت مانور بوده است.

آیت اله و بقائی هر یک کس نزد قوام پس از صدورفرمان صدارتش برای تعامل فرستاده و آمادگی ندیده  و مصمم به اقدام علیه او گردیده بودند و جز از راه طلب بازگشت مصدق راه دیگری برای مخالفت نمیدیدند.  اما اینان و حائری زاده با مصدق  بحکایت  کتاب دولت مستعجل دکتر شروین داماد آیت اله کاشانی یکدل نبودند و برای مانور منتظر بودند او بیاید و اظهار عجز کندو برود.

قوام اقدام و اعلامیه تجمعات ممنوعه آیت اله راجرم مشهود تلقی و دستور کتبی بر بازداشت او به شهربانی داد اما خبر  ان به  بی بی سی درز کرد و اعلام شد واز دربار وساطت برای خودداری کردند. در روز ۳۰ تیر نیز او در جریان وقایع قرار نگرفت و ماموران پس از نیمه روز  بفرمان شاه  مواضع را ترک و بکلی از صحنه خارج شدند.

پس ازبازگشت مصدق همین عده در مجلس معرکه گردان مصادره اموال قوام بودند. مصدق ولی قوام را حفظ کرد و درخانه اش نگهبان گماشت و لطفی لایحه اجازه برای تعقیب او را به مجلس برد. 

قوام در نامه ای به مجلس نوشت:«…من نه وسیله اجباری داشتم ونه…اعمال قوه نمودم ورئیس الوزرای سابق هم به میل ونظریات خودازکارکناره گیری نموده بود…من پیشنهادحکومت نظامی.. نکرده بودم…دستورتجمع مردم رادر۳۰ تیرمن ندادم…امادرموضوع…مصادره اموال…نظیرچنین امری درحکومت مطلقه هم واقع نشده است…اصل۱۶٫٫٫ واصل۲۷ متمم قانون اساسی.. .و.. منشور اتلانتیک…چگونه ممکن است که ازکسی نپرسیده ……وفرصت  توضیح نداده حکمی صادرونظری اتخاذنمایند…»

عامه بشمول روحانیان  از آیت اله کاشانی روی برتافتند بطوری که فلسفی واعظ در خاطرات خود نوشت بر منبربوده که آیت اله کاشانی وارد شده و هیچ کس باو اعتنائی نکرده حتی روحانیان مجلس باو جا هم نداده اند.بقائی نیز فراموش شد و از خاطر عامه رفت.ونیز مکی که دیگر هرگز حنایش رنگی نیافت.حائری زاده مورد توجه کودتاچی قرار گرفت ووارد مجلس ۱۸ کردندش و سرانجام سفیر سیار در اروپا شد.صالح و کاظمی و امیر علائی یاران مصدق از سفارت آمریکا و فرانسه و بلژیک استعفا کردند.صدیقی و شایگان و رضوی و لطفی به زندان افتادند.فاطمی اعدام شد.خود مصدق در دادگاه بی قانون نظامی با حکم محکومیت غیرقانونی روبروشد.سرگرد محمود سخائی رئیس شهربانی کرمان از مقر لشکر کرمان بوسیله اشرار بقائی پسند بیرون کشیده و کشته شد و گویا در همان کرمان بعد ها  پس از آنکه بقائی در جمع هواداران گفته بود حاضرم دست آن کس که قاتل او بود را ببوسم و کسی از میان جمعیت فریاد کرده بود دست تو باید بوسیده شود که رئیس شهربانی کل کشور را کشته ای..

 کودتا چیان  فضای گورستانی پدید آوردند.آن کس که اگر همراه نمیشدحریفان  خارجی و عوامل داخلی شان راه بجائی نمی بردند شاه بود.او انگیزه خود را سنجش نیرو و توجه به موقعیت و عدم امکان فروش نفت در حالی که کمپانی های بزرگ بازار را در اختیار دارند و راه را بسته اند وانمود کرده است که گویا مبارزه با شرکت های نفتی بی نتیجه بوده و راه تعامل بوده است.پس از کودتا با مداخلات او قراداد امینی- پیچ طی مراحل کرد و از آن پس که فعال مایشاء شده بود هماهنگی با امریکا را ترجیح میداد و پس از مدتی وانمود کرد که با سعی اوحالا میتوان گفت که نفت واقعا ملی شده است وچنین نبود تا پس ازبهمن خونین که خسارتی هم بدون اینکه رسانه ای شود گرفتند. او که در سال ۳۲سی و سه ساله بود مکنون ضمیر خود را نه تنها علنا اعلام نکرد که کاغذی سفید امضا و متن نامرتب الحاقی را  در عزل و نصب پس از خروج از کشور وبازگشت متعاقب کودتا تایید کردو به گردن گرفت.در عین حال موضع خود را نسبت به رای اکثریت مردم مشخص ننمود وانحلال پارلمان را در آذر ۳۲ نه به رفراندوم بلکه به اختیاراتی که از مجلس مؤسسان فرمایشی تحصیل کرده بود متکی کردو نگفت پس چرا بدون استعفای نخست وزیر منتخب پارلمان در هنگامی که پارلمان را منحل نمیدانسته علیرغم اینکه نخست وزیر تا بهمن ۳۳ هم اختیار تدوین و اجرای موقت لوایح قانون داشته است , بدون تمایل مجلس اقدام به نصب یک سرلشکر به نخست وزیری را جایز دانسته است و در عین حال نه تنها تشکیل مجلس را نخواسته وراه را بسته که دستور داده است نمایندگان مستعفی یعنی اکثریت نمایندگان  آن مجلس از شرکت در انتخابات پارلمان محروم شناخته شوند. وی با اینکه برای رفراندوم  امرداد ۳۲ اثری قائل نشد خودش در سال ۴۱ برای انقلاب عجیب سفید خود به رفراندوم روی آورد. رفراندومی که سلامت  آن زیرسئوال است مستمسک او برای نامیدن بی قانونی ها به انقلاب شاه و ملت شد.نخست وزیران منصوب او پس از سرلشکر کودتاچی علاء و اقبال و شریف امامی و امینی و علم و منصور و هویدا و آموزگار و ارتشبد ازهاری  در آخر شاپور بختیار فرصت سوز»بودند. اونگفت چرا مجلس خودساخته را هم در سال ۴۱ منحل کرده است و از کجای قانون اساسی استنباط کرده است که پادشاه میتواند پس از انحلال مجلس انقلاب کند و احزاب فرمایشی را هم منحل و حزب فراگیر ایجاد و مقامات  آن راهم خود منصوب کند علم نخست وزیر ووزیر دربارو یار غار او بحکایت ویراستارخاطراتش  به همسرش وصیت کرده است که نوشته های او هنگامی منتشر شود که دودمان پهلوی  دیگر در ایران سلطنت نمیکند. وی که تا سال ۵۶یعنی آستانه بهمن خونین ۵۷  وزیر دربار بوددر خاطرات محرمانه اش نوشته است:

«.از جلد ۱ ص ۴۱۲ -کرایه اتوبوس سه برابر ترقی کرد تمام مردم ناراحت شدند… فرموده بودند به بلوا که نمیشود تسلیم شد باید سرکوبی شود…سرهنگ وزیری هم به من گفت غائله را امر دادند قوای انتظامی خاموش کنند.من فوری تلفنی…عرض کردم من نخست وزیر بودم…یک عده را برای منافع بزرگ ملی پایمال کردیم و همه مردم طرفدار عمل ما بودندحالا قضیه برعکس است امر فرمایید قطعا این تصمیم دولت لغو شود قبول فرمودند…زمینه داخلی ما بنظر من خوب نیست و من که خیلی خونسرد هستم گاهی دچار اضطراب میشوم.هر وزیری بطور علیحده گزارشاتی بعرض شاهنشاه میرساند وشاهنشاه هم اوامری صادر میفرمایند روح نخست وزیر…هم اطلاع از هیچ جریانی ندارد…چون تصمیات باین صورت هستند و شاهنشاه هم که وقت ندارند همه جهات کارها را ببینند از یک جایی خرا ب میشود و از اختیار خارج میگردد…اصولا در دنیای امروز کار مشکل تر از این حرف ها است. من مکرر عرض کرده ام اجازه بفرمایید هیئت های مشاورینی درست کنیم و همه امور را مطالعه نمایند و بعد شاهنشاه تصمیم اتخاذ فرمایند میفرمایند اینکه دولت در دولت میشود من دستگاههای مطالعاتی در ساواک وقسمت های نظامی دارم کافی است.

ص۳۴۱- البته خودم آنچنان آزادیخواهی نیستم ولی بالاخره فکر میکنم …واقعا حقوق مردم را باید شناخت و به آنها هم حالی کردکه..حقوق دیگران را بشناسند و این جز از راه دموکراسی میسر نیست

ص۳۶۸-جز در سال ۱۹۶۰-۱۹۶۱ که ..کندی..دکتر امینی را بعنوان نخست وزیرتقریبا به شاه تحمیل کرددیگر قدرت بی مثال شاه در کشور حاکم مطلق بود…اگر شاهنشاه بتوانند اصول دموکراسی رادر ۱۹۷۰-۱۹۸۰برقرار سازندبه  آینده و به سلطنت ولیعهد انشاء اله میتوان امیدوار بود…در دنیای امروز حکومت فردی نه قابل دوام و نه قابل قبول است

ص۴۲۳ فرمودند…بالا رفتن قیمت نفت که به ضرر آمریکائی ها نبود حد اقل  آن این بود که استخراج نفت را از سایر مواد برای آنها اقتصادی کرده است….»

شاه ۶۰ سال زندگی کرد. دقایق احوال او معلوم است و اینجا و آنجا نوشته اند.حتی نوشته اند کوفتن پاشنه های پا به هم نشان خوشحالی و دست بردن در موی سر نشان ناراحتی او بوده است. مبنای حزب فراگیر فرمایشی را بر سه اصل قانون اساسی و نظام شاهنشاهی و انقلاب شاه و مردم قرار داد و اگر کسی دم برآورد نتیجه اش دادن گذرنامه برای خروج از کشور بود.از فرماندهی شاهنشاهی سخن میگفت.مبرا بودن از مسئولیت راچنین تصور میکرد که هرکاری بخواهد میتواند بکند وهیچ کس حق بازخواست از او ندارد.خود را تافته ای جدا بافته میدید که همه چیز را میداند گاه به جهانیان درس مدیریت میداد.تصور میکرد که وجود او است که حلال مشکلات است. اما دست آخر در پاسخ ارتشبد رئیس ستاد بزرگ منصوب خود گفت در دام یک طرح است.اندکی پیش هم گفته بود بانگ انقلاب ملت علیه ظلم و بی عدالتی  را شنیده است.انقلابی بدون او. 

 

 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

برچسب‌ها: ,

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.