ایران وایر
آغاز شهریور ماه برای خانواده «ستار بهشتی» با روز تولد او همراه است؛ وبلاگنویسی که به خاطر نوشتههایش در آبان ۳۹۱ توسط «پلیس فتا» بازداشت شد و به او اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» زدند.
ستار بهشتی را در دوران بازداشت بارها شکنجه کردند، به طوریکه دچار خون ریزی داخلی شد. در روزهای نخستی که او را به بند ۳۵۰ «اوین» برده بودند، زندانیان شهادت دادند که آثار شکنجه بر بدن او مشخص بوده است؛ دستهایش را بسته بودند، با لگد به سر و صورتش میزدند و بعدها خانوادهاش گفتند که سرش بر پیکرش دچار فرورفتگی بزرگی شده بود.
حالا ۱۰ سال از کشته شدن ستار بهشتی میگذرد و خواهرش در توییتر، بخشی دیگر از زندگی برادرش را روایت کرده است؛ روایتی از دوران کودکی که پزشکان از سلامت ستار قطع امید کرده بودند اما به گفته پزشک، معجزهای او را بهبود داده بود. ولی سالها بعد ماموران امنیتی او را به خاطر نوشتههای انتقادی ستار از ظلم جاری در ایران، آنقدر شکنجه دادند که جان داد.
سحر بهشتی در توییتر خود با انتشار تصاویر «گوهر عشقی»، مادر داغدار و دادخواه ستار بهشتی نوشته است: «مادر از زمان تولد ستارش میگوید. از کودکی ستار که میگوید، گویی از رشادتهای بزرگمردان تاریخ میشنوم! این که ستار برادرم یاور و کمکرسان بوده، حس قدرتی مضاعف در من بوجود میآورد. مامان گوهر میگوید و میگوید تا آنجا که ستار بیمار میشود و از درمانش قطع امید میکنند، قرار میشود با یک تزریق شاید آخرین امتحان را بکنند. لحظههای بسیار دلهرهآوری است. مادر میگوید دلشورههای دنیا یکجا به جان من ریخته شد، خدایا فرزندم را به تو میسپارم! و دکتر اندکی بعد مایوس از عدم علاج ستار میگوید؛ معجزه شده… من نمیدانم ولی معجزه شده و علایم حیاتی بطور طبیعی بازگشته.»
سحر از گوهر عشقی نقل میکند: «فریاد کشیدم فرزندم را نکشید. پدرم برای آرام کردن مادر میآید و میگوید باید تسلیم خواست خدا باشیم. دیگر راه درمانی نیست. مادر که هیچ مانعی را برای ابراز مهر مادریاش بر نمیتابد، آرام نمیشود. به سمت اتاق دکتر میرود و ملتمسانه به دکتر میگوید ستار را نکشید. مادر می گوید اینطور متوجه شدم که میخواهند با سوزن زدن (تزریق) به زندگی ستار خاتمه دهند. مامان گوهر میگه دکتر گفت نگران نباش خواهر جان، من همه تلاشم را میکنم و باز دست بکار شد تا اینکه… دکتر گریهکنان از اتاق بیرون آمد و گفت معجزه شده، من نمیدانم ولی معجزه شده و علایم حیاتی بطور طبیعی بازگشته.»
سحر بهشتی به این بخش روایت که میرسد، مینویسد گوهر عشقی از اعماق وجودش آهی میکشد و ادامه میدهد: «دردانه ام را با چنگ و دندان بزرگ کردم. از خرمشهر در جنگ متواری شدم، به نقطه امن رسیدم. اینجا و در غربت شماها را به سرانجام رساندم و ستارم اما بخاطر حمایت از مردم و نپذیرفتن زور و ظلم ایستاد و جانش را فدای آرمانش کرد.»
به روایت سحر بهشتی، مادرش خاطرهای دیگر از ستار روایت میکند. میگوید برادرش دانشآموز مدرسه بود که معلمش یکی از همکلاسیهایش را کتک میزند و او به اعمال این خشونت اعتراض میکند اما خودش به طور موقت از مدرسه اخراج میشود: «مادر میگفت دو روز بعد مدیر مدرسه تماس گرفت و گفت شما فردا ستار را بیاورید که ما دوباره با تعهد به مدرسه باز گردانیمش!! مادر اما میگوید ستار گفت من پای در آن مدرسه نمیگذارم، مگر مدیر و معلم از من عذرخواهی کنند. دوران جنگ بود. ستار به مدیر مدرسه گفت من برای دفاع از کسی که ناحق کتک خورد، ایستادم و تو مرا اخراج کردی، پس چه کسی باید بجنگد؟ من که از مظلوم حمایت کردم! مدیر مدرسه ستار را از اتاق بیرون کرد و به من گفت شما بروید، این کودک نیازمند دلجویی است و من اشتباهم را جبران میکنم.»
روایتهای سحر بهشتی از گفتههای گوهر عشقی، خاطراتی از ستار هستند که برای خانوادهاش معلم «شجاعت» و «شهامت» بود: «حالا که خوب نگاه میکنم، احساس میکنم شاید اساسا ستار و ستارهای ایرانزمین آمدهاند تا به ما درس شجاعت و شهامت بدهند! درس ایستادگی! درس یکی شدن! درس حمایت! درس غیرت و از خود گذشتگی!»
بهانه این یادداشت برای سحر بهشتی، تولد برادرش است با تصاویر مادری که از زمان قتل فرزندش لحظهای سکوت نکرد و همواره در کنار خانوادههای دادخواه و داغدار دهههای مختلف حکومت جمهوری اسلامی ایستاد.
سحر بهشتی در آغاز این روایت نوشته است: «در این لحظات در سال ۱۳۵۵ عزیزی به دنیا آمد که ستون خیمه خانه ما شد. و در آن لحظات، مامان گوهر شادمانه از آمدن فرزندش و در آن ساعات هزاران آرزویی که به لطف جاعش، تبدیل به خاکستری از خاطرات شد.»
تصویر گوهر عشقی و فریادهایش بر سر مزار فرزندش یکی از ماندگارترین لحظههای خانوادههای دادخواه است که جمهوری اسلامی عضوی از آنها را کشت و همواره بر تهدید و اعمال فشار بر آنها کوشید. ستار بهشتی یکی از قتلهای حکومتی است که اگرچه پای نهادهای مختلف جمهوری اسلامی به میان آمد و سخنها در اینباره گفتند اما دادخواهی و عدالتی برای او انجام نشد.