پرویز ثابتی و «دموکراسی» برخی سلطنت‌طلبان

سه شنبه, 2ام اسفند, 1401
اندازه قلم متن

به‌رغم ادامه جنایات علی خامنه‌ای به عنوان سردسته باند تبهکار رهبری جمهوری اسلامی و به‌رغم پریشان حالی نیروهای اپوزیسیون و در مواردی برخوردهای حتی دشمنانه گروه‌های اپوزیسیون نسبت به یکدیگر، باید از وجود گفت‌وگوهای بی‌‌‌گسست میان اپوزیسیون بر سر حکومت آینده ایران خوشحال بود و از آن استقبال کرد.

منتها این گفت‌وگوها باید بر پایه اصول و منطقی پذیرفته شده و از همه مهمتر برپایه پذیرش حرمت و کرامت هر شهروند که بهترین تبلور خود را در منشور جهانی حقوق بشر و در تجربه نظام‌های سیاسی در کشورهای اروپای غربی بروز می‌دهد، باشد و با هدف قانع کردن یکدیگر انجام شود. پیش‌زمینه چنین رفتاری نگاه هر گروه به گذشته خود و نقد اشتباهات گذشته و نمایش درس‌گیری از گذشته باشد.

هیچ گروه و یا گروه‌های سیاسی فعال در زمان شاه، زمان انقلاب و یا پس از انقلاب به اندازه گروه‌های چپ‌گرا و مارکسیستی نسبت به گذشته خود آن قدر بی‌‌‌رحم منتقد نبوده‌اند که نتیجه این بی‌‌‌رحمی پراکندگی بیش از اندازه کنونی آنان است. از قضا هیچ بخشی از جامعه هم آن اندازه قربانی نداده است. یک مقایسه سرانگشتی نشان می‌دهد شمار کسانی که به دلیل داشتن مرام چپی و ضد ج.ا. به دست جلادان ج.ا. کشته شدند، صدها برابر هواداران مونارشیست‌ها بوده است. در حالی که چنین به نظر می‌آید که در فضای مجازی، به ویژه مونارشیست‌ها، به قول معروف شاه را بخشیده‌اند اما در برابر منتقدین به سیاست‌های شاه، حاضر به قبول لزوم آزادی‌های سیاسی که خواست جوانآن مخالف شاه هم بود، نیستند.

وارونه جلوه دادن تاریخ تا آنجا پیش می‌رود که نشریه کیهان لندن که قاعدتا قلمزنان در آن باید می‌دانستند که چه می‌نویسند، در مقاله‌ای با نقد نوشته‌ای در بی‌‌‌بی سی فارسی با تروریست خواندن همه مخالفین شاه مغلطه‌گری کرده و می‌پرسد: «در کجای این دنیا به یک تروریست اجازه ابراز عقیده، تبلیغات و یا تشکیل دولت داده می‌شود؟» و با این مغلطه این گونه دروغ‌پردازی می‌کند که گویا همه مخالفین شاه تروریست بوده‌اند. مگر بختیار، بازرگان، خسرو گلسرخی و نویسندگانی که تنها سلاح‌شان قلم بود، مسلح بودند که به بند کشیده و یا اعدام شدند؟

نویسنده مقاله با اشاره به حمله پلیس آلمان به خانه راست‌گرایان افراطی می‌پرسد: «آیا می‌توان دولت آلمان را متهم به استبداد و ایجاد فضای خفقان کرد؟ قطعاً خیر!» برای این که پلیس آلمان نمی‌‌تواند بازداشت شدگان را مانند ساواک با منقل الکتریکی شکنجه (کباب) بکند تا از آن‌ها اعتراف بگیرد، کاری که ساواک با ناصر صادق، علی‌اصغر بدیع زادگان و دیگران کرد! برای این که بازداشت‌شدگان حق دارند وکیل منتخب خود را داشته باشند و از همه مهمتر این که شکنجه ممنوع است. اما در زمان پدر تاجدار محمدرضا پهلوی شکنجه رایج‌ترین ابزار ساواک بوده است.

ظاهرا بسیاری از هواداران رضا پهلوی نه درکی از دموکراسی دارند و نه به ارزش‌های دموکراتیک حاکم در کشورهای محل سکونت‌شان اهمیتی می‌دهند چون اگر اعتقاد داشتند نمی‌‌توانستند آن اندازه به تقدس پرویز ثابتی، سرشکنجه‌گر معروف ساواک و تبلیغ دخترش به عنوان «پرفسور‌ هاروارد» که هزینه تحصیلش از راه شغل جنایت‌کارانه شکنجه‌گری پدرش تامین شده است، بپردازند. نویسنده بی‌‌‌سواد کیهان لندن تا آنجا پیش می‌رود که به توجیه جنگ جنایتکارانه ویتنام که همه نهادهای مدافع حقوق بشر و شخصیت‌های جهانی آن زمان آن را محکوم کردند و خود آمریکائی‌ها به بی‌‌‌حاصل بودن آن اعتراف کرده‌اند، دست می‌زند و برای خالی نبودن قضیه سری هم به صحرای کربلا چین و روسیه می‌زند و سفسطه می‌کند. ظاهراً هدفش این است که بگوید مخالفان شاه همه می‌خواستند ایران را دیکتاتوری کنند و شاه آزادی‌خواه نگذاشت!

در حالی که هم محمدرضا شاه و هم پدرش با آزادی‌های سیاسی مخالف بودند، نه جبهه ملی و مهدی بازرگان بی‌‌‌سلاح حق ابراز وجود داشتند و نه چریک‌های مسلح. مهدی بازرگان در سال ۱۳۳۵ در بیدادگاه همایونی به دادستان گفت که ما آخرین نفرهایی هستیم که با زبان مسالمت‌آمیز انتقادات خود را نشان می‌دهیم، سروکار شما در آینده با جوانان مسلح خواهد بود که همین طور هم شد. سلطنت‌طلبان افراطی تا کی می‌خواهند در برابر جنایت ساواک سکوت کنند اما از ج. ا. بخواهند دست از جنایت بردارد؟ تنها امتیاز این افراطیون این است که علی خامنه‌ای روی شاه را در جنایت‌های خود سفید کرده است. اما آیا جنایات خامنه‌ای توجیه‌کننده جنایات ساواک است؟ قطعا نه.

افراطیون هوادار سلطنت شب و روز از دستاوردهای اقتصادی و ا جتماعی دوران پهلوی می‌گویند که نه من و نه بسیاری از منتقدین آن‌ها، منکر آن نیستند. اما هیچ دستاورد اقتصادی، اجتماعی، علمی و… نمی‌‌تواند شکنجه و اعدام مخالفین سیاسی چه بی‌‌‌سلاح و چه مسلح را توجیه کند. برای کسانی که نمی‌‌دانند، ادولف هیتلر که نام او در تاریخ به عنوان خون‌آشام‌ترین دیکتاتورها ثبت شده است، در دوران حکومت خود اقتصاد و صنعت آلمان را به درجه‌ای از قدرت و نوسازی رساند که سرآمد همه اقتصادهای اروپا شد. به‌رغم این دستاوردهای صنعتی، علمی و اقتصادی او یک دیکتاتور مخالف آزادی‌های سیاسی بود و مخالفین خود را می‌کشت. مسلم است که گستره جنایات هیتلر به هیچ‌وجه قابل مقایسه با کشتن مخالفین سیاسی در دوران پهلوی نیست. اما هم رضاشاه مخالفین سیاسی خودرا در سلول‌های نمناک زندان‌ها زجرکش می‌کرد و هم محمدرضا شاه آن‌هایی را که می‌خواست می‌کشت و دیگران را به بند می‌کشید و یا آن چنان که پس از تشکیل حزب رستاخیز گفت، هر که از آزادی سیاسی می‌گفت، بایستی کشور را ترک می‌کرد.

زنده یاد هما ناطق در نقد خود به چپ‌ها بسیار بی‌‌‌پرده و به نظر من تند بوده است. اما هم‌زمان خانم ناطق از کمک‌های دربار و شهبانو به روحانیون هم می‌گوید و در تاریخ شفاهی هاروارد می‌گوید که چگونه دربار انواع و اقسام مراسم مذهبی را برگزار می‌کرد و به روحانیون کمک می‌کرد.

زنده یاد داریوش همایون هم در یک سخنرانی خود می‌گوید که در دوران محمدرضا شاه شمار مسجدها از دویست و اندی به بیش از پنجاه هزار رسید، یعنی حدود دویست و پنجاه برابر شد که دو برابر شدن جمعیت به هیچ وجه توجیه‌گر آن نیست. شاه گرفتار فوبیای چپ بود و مذهبی هم بود به همین دلیل برای مقابله با چپ دست به‌دامان روحانیت شد که آن بلا را به‌سرش آوردند. البته در ورای این اشتباهات شاه تصمیم‌های اصلی سقوط شاه در واشینگتن گرفته شد که وارد شدن به این مبحث در این جا ممکن نیست.

منتها هواداران افراطی سلطنت نه توان تحلیلی از چگونگی انقلاب ایران را دارند و نه از دموکراسی مموکراسی چیزی می‌فهمند. مرغ یک پا داره، دوره شاه بهشت بوده و شاه خوب را چپی‌های بد سرنگون کردند و این نمونه کامل ساده‌انگاری خالی از اندیشه و فکر است.

برای دست‌یابی به آینده‌ای آزاد، خالی از استبداد، ترور، شکنجه و اعدام، رضا پهلوی باید به گذشته پدر و پدر بزرگش و خفقان سیاسی حاکم در زمان حکمرانی آنان برخورد داشته باشد و از افراط گرایی‌های هوادارانی که به نام دفاع از مشروطه همه اشتباهات گذشته را توجیه و به گردن دیگران می‌اندازند، برخورد کند و نظرش را در مورد شکنجه و اعدام و دفاع از سرشکنجه‌گری چون پرویز ثابتی اعلام کند.

به‌رغم همه این اختلاف‌ها و کج‌فهمی‌ها خوشبختانه سرنوشت انقلاب در ایران، همان‌گونه که جنبش مهسا نشان داد، در خیابان‌های ایران تعیین می‌شود و نقش اپوزیسیون خارج از کشور در فردای سرنگونی باند تبهکار خامنه‌ای تابعی از تصمیم رزمندگان و ساقط کنندگان ج.ا. خواهد بود و نه بالعکس و مردم ایران خواهند بود که بر ویرانه ج.ا. آینده خود را انتخاب می‌کنند.

از: ایران امروز


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.