فیلم حاصل مصاحبههای مختلفی است که در زمانهای گوناگون با شجریان صورت گرفته است
محمدرضا شجریان هنرمند درخشانی بود که جدای از تاثیر بینظیر بر آواز ایران، سر بزنگاه در گذرگاهی تاریخی، به استبداد نه گفت و در کنار ملت ایستاد و بیش از هر هنرمند شناختهشدهای در داخل ایران، بهطور مستقیم در برابر حکومت قد علم کرد و زمانی که مردم معترض از طرف زمامداران جمهوری اسلامی، «خس و خاشاک» خوانده شدند، در جواب گفت: «پس من صدای همین خس و خاشاک هستم.»
حالا مستند تازهای درباره او ساخته شده است که همین عنوان را دارد: «صدای خس و خاشاک» ساخته ماندانا بیسکوتی، فیلمساز ایرانی- آمریکایی، که چندی پیش برای اولین بار در لسآنجلس به نمایش درآمد.
بیسکوتی میگوید که پدرش دوست نزدیک شجریان بوده و از کودکی والدینش او را به تماشای کنسرتهای او میبردهاند، اما اغلب خوابش میبرده و تصورش این بوده که این موسیقی برای پیرمردها است، اما زمانی که شجریان در آخرین روزهای عمر مادرش بر بالین او حاضر شده و آنجا مانده تا هر روز با آواز خواندن به او آرامش ببخشد، نگاه تازهای را به موسیقی او برایش رقم زده که سرانجام به این فیلم مستند ختم شده است.
فیلم حاصل مصاحبههای مختلفی است که در زمانهای گوناگون با شجریان صورت گرفته و در عین حال، گفتوگو با چهرههای شناختهشده دیگر درباره این اسطوره آواز ایران را هم به همراه دارد: از شهره آغداشلو و نازنین بنیادی تا عباس میلانی و مژگان شجریان؛ به همراه اطلاعاتی تاریخی درباره ایران در چهار بخش: از کودتای ۲۸ مرداد تا انقلاب، از وقایع خرداد ۸۸ تا به امروز که هر یک از آنها با یک انیمیشن آغاز میشود.
حلقه رابط زمانهای مختلف تصنیف «مرغ سحر» است که فیلم چندین و چند بار به آن رجوع میکند و در واقع فیلمساز این آواز را بهعنوان نقطه ثقل اثر- هم در روایت زندگی شجریان و هم روایت تاریخ معاصر ایران- انتخاب میکند؛ تصنیفی که در بخشهای مختلف با صداهای دیگری خوانده میشود تا اینکه در نهایت، به خود شجریان میرسد که جلو دوربین با صدایی خسته و بدون موسیقی، این آواز تکاندهنده را میخواند تا بار دیگر تماشاگرش را با دریایی از حزن تاریخی درباره «ظلم ظالمی که آشیانهاش را داده بر باد» همراه کند.
شجریان در این اثر بیپرواتر و بیملاحظهتر از همیشه از «ظلم ظالم» و آنچه طی ۴۰ سال بر ایران گذشته انتقاد میکند؛ از کشتیای یاد میکند که «چهل سال است سوراخ شده» و «دارد غرق می شود» و حالا دیگر نمیشود کنار نشست و هر طور شده باید آب را بیرون ریخت. او آشکارا از پرچم جمهوری اسلامی انتقاد میکند که در آن به جای کلمات فارسی، از کلمات زبان بیگانه استفاده شده است («الله اکبر») و هوشمندانه و به درستی اشاره دارد که در هر حکومتی «آزادیهای فردی از هر چیز دیگری مهمتر است.» شجریان میگوید که هیچ امیدی ندارد که «این حکومت بیاید به سمت و سوی مردم و آزادیهای فردی را تامین کند. چرا؟ برای این که ماهیت خودش، ساختار خودش، ضد آزادی فردی است… همه چیزش زور است. یعنی تو باید بنده و برده او باشی تا بگذارد زندگی کنی».
او درباره اثر «تفنگت را زمین بگذار» میگوید که در اعتراضهای سال ۸۸، با دیدن تصویر ندا، یاد شعر فریدون مشیری افتاده و با سرعت کار را به سرانجام رسانده و نتیجهاش یکی از تاثیرگذارترین آثار سیاسی و اجتماعی شجریان است که مطلع مشهور آن (تفنگت را زمین بگذار) هنوز هم خشم مقامهای امنیتی جمهوری اسلامی را برمیانگیزد.
شجریان درباره وقایع انقلاب و «ایران سرای امید» هم توضیحاتی میدهد که برای تاریخنویسان موسیقی میتواند جذاب باشد. او از دعوایش با محمدرضا لطفی در این باره میگوید و سوءاستفاده از این اثر با تصاویر خمینی. از خواندن ربنا و داستان آن میگوید و از اینکه پس از انقلاب، به مدت ۱۴ سال نتوانست در ایران کنسرت داشته باشد.
در این میان، خاطراتی هم از کنسرتهایش در خفقان موجود در آن سالها روایت میکند که خالی از لطف نیست؛ از جمله اجرای کنسرت در اصفهان که در آن مامور امنیتی از او میخواهد که پیش از کنسرت در تالار سرود پخش شود «وگرنه میتواند او را در همین جا بازداشت کند».
شجریان از اولین کنسرتش در تالار وحدت هم میگوید که پیش از آغاز از او خواستهاند که «مرغ سحر» را نخواند، اما با درخواست مردم، او سرانجام مرغ سحر را خوانده است.
فیلم هر چند بیش از حد در بند مخاطب است و میخواهد با اطلاعات جانبی، به هر قیمتی تماشاگر فرنگیاش را با این هنرمند طراز اول و همینطور شرایط پیچیده و غامض ایران طی ۱۰۰ سال اخیر آشنا کند، اما با این حال، فرصت مناسبی است برای دوستداران شجریان که تصویری بدون سانسور – و خودمانی و رها- از بزرگترین اسطوره آواز ایران ببینند.