چگونه در باب “امر سیاسی” تامل کنیم؟

چهارشنبه, 23ام بهمن, 1392
اندازه قلم متن

Ali-Mirsepasi

اندیشیدن در امر سیاسی و تحقق یک زندگی سیاسی آزاد و شرافت‌مندانه، به معنای عزیز شمردن زندگی روزمره و دغدغه بیشتر برای تعاون میان شهروندان است. هم و غم این نوع نگرش ایجاد اعتماد عمومی و امید به زندگی و کم کردن آلام بشری در این جهان است. زیبایی‌شناسی امر سیاسی در همین حوزه به ظاهر یکنواخت معنی پیدا می‌کند

در شرایط کنونی یکی از مشکلات فکری و عملی روشنفکری ایرانی این است که از یکسو با «چالشی» جدید مواجه است و از سویی دیگر ابزار و اسبابی که برای مواجه با این چالش در اختیار دارد متعلق به گذشته است.این ابزار و امکانات فکری توان کشیدن بار مسائل نو و پرسش‌های تازه را ندارد. سنت‌های تفکر سیاسی در ایران هر کدام بر اساس نیازهای فرهنگی و عوامل اجتماعی موجود ساخته و پرداخته شده‌اند و علیرغم محدودیت‌ها و کمبودهایشان ، بخش مهمی از تجربه و ثروت فکری و سیاسی ما ایرانیان هستند. سنت ترقی‌خواهی و مشروطه طلبی در حوزه سیاسی جدال «کهنه» و «نو» را به جامعه ما معرفی کرد و تلاش و همتش را در ساختن فرهنگی جدید و مدرن در حوزه سیاست به کار برد. بزرگترین دستاورد سنت فکری مشروطه قائل بودن به «حکومت قانون» و تا حدی تقدس‌زدایی از حوزه امر سیاسی بود. اما مشکل اساسی از یک تضاد درونی در این سنت فکری به وجود آمد. سنت فکری مشروطه دو مفهوم ترقی و دموکراسی را یکی کرد و غرب را به عنوان نماینده این ترقی و دموکراسی معرفی کرد. بنابراین از یک سو دموکراسی‌خواهی با تجدد‌طلبی، و از سوی دیگر ضدیت با دموکراسی با سنت‌گرایی و واپس‌گرایی هم‌معنی شد. اگر اندیشیدن درباره «امر سیاسی» را عمدتا در چهارچوب بسته «جدال میان کهنه و نو» ارزیابی کنیم و امیدمان به این باشد که اشکال نو و یا مدرن سیاسی عقلا و منطقا ما را به حکومت قانون خواهند رساند ، آنگاه بایستی که قائل به نوعی کیفیت جادویی برای این نظریه باشیم . «جدال کهنه ونو » برخاسته از تفکر متافیزیکی و مفاهیمی‌ عمدتا انتزاعی هستند. در واقعیت تجربی و انضمامی به خصوص در زندگی روزمره تمایزی قطعی و روشن میان آنچه سنت می‌نامیم با آنچه تجدد می‌خوانیم وجود ندارد. این تمایزات قطعی میان سنت و تجدد حاصل فاصله گرفتن از واقعیات روزمره و انضمامی و تحمیل نگرشی انتزاعی و متافیزیک به آنها است. مهمترین ویژگی آنچه را که ما ممکن است «قدیم» یا «کهنه» بدانیم، رابطه‌ای است که آن پدیده با تاریخ برقرار می‌کند. اگر چنین است، هر قدیمی همان امر جدید و نو است که روزگار ما از آن فاصله گرفته است. بر خلاف تصور غالب، تقسیم پدیده‌های فرهنگی و اجتماعی به قدیم و جدید لزوما محصول دنیای معاصر ما و عصر مدرنیته نیست. مسیحیان پیام‌شان را سنت دینی جدید نامیدند و متن مقدسشان را عهد جدید و متن مقدس یهودیان را عهد قدیم خواندند. اعراب نیز سنت نبوی پیامبر اسلام را جدیدترین دین ابراهیمی و پایان سنت‌های الهی پیشین پنداشتند و دنیای قدیمشان را جاهلیت و پیش از تاریخ نام‌گذاری کردند.

متفکران و به خصوص فیلسوفان قرون اخیر شاید بیشتر از دوران گذشته شیفته و علاقمند به طبقه‌بندی تاریخ و نامگذاری دوره‌های تاریخی و سنت های فکری بوده‌اند. هگل نمونه افراطی این شیفتگی است. اما بایستی توجه کرد که این نوع تفکر در حوزه سیاسی دشواری‌های عظیمی را به وجود می آورد. در تاریخ اخیر ایران، دولت‌های اقتدار‌گرا به طور عمده با استفاده از اندیشه سیاسی جدال کهنه و نو، به خود مشروعیت داده‌اند. دوران پهلوی عمدتا با نامگذاری خود تحت عنوان «ایران نوین» توانست قانون شکنی‌هایش را توجیه کند و مخالفانش را کهنه‌گرا قلمداد نماید. امروز هم به نام دفاع از سنت و اصالت گذشته است که حکومت قانون چنین مهجور شده است . نگاه کردن به جهان و جامعه از منظر «قدیم و جدید» پیامد مخرب سیاسی به همراه داشته است. مشروطیت را هم ایرانیانی که اهل دنیای قدیم شناخته شده‌اند و هم متجددین ممکن کردند . مخالفین مشروطه و حامیان استبداد هم تماما کهنه‌پرست نبودند و در عین حال، بسیاری از معتقدان به دنیای جدید هم از استبداد دفاع می کردند . تاریخ ایران بعد از مشروطه هم ما را با این واقعیت در ابعاد بسیار وسیع روبرو می‌کند . سلطنت، دستگاه اداری، ارتش و بوروکراسی امنیتی در دوران رضاشاه هم بیان دنیای قدیم و هم جدید بود، چرا که در آنجا عناصری از دنیای مدرن چون بوروکراسی با عناصری متعلق به دنیای قدیم مانند سلطنت در کناریکدیگر قرار گرفته بودند. این امر نشان می‌دهد که چگونه زمانی که در عمل عناصر مختلف و به ظاهر ناهمساز در کنار یکدیگر هم‌زیستی می کنند تلاش برای جدا کردن سنتی و مدرن کاری عبث خواهد بود. حقیقت این است که ارزش‌های فرهنگی ، اعتقادهای دینی و یا حتی غیر‌دینی ، نهادهای به اصطلاح سنتی و یا جدید ، هیچ کدام در خلاء تاریخی هستی‌نیافته و نخواهند یافت. این پدیده‌ها هم از جهان قدیم متاثرند و هم از زمان معاصر . ندیدن این خصوصیت در جامعه ما، با چشم بستن به روی واقعیت‌ها و درماندن در پیش فرض‌های فکری و فروغلطیدن در نوعی تعصب همراه بوده است.

پیش از پرداختن به این پرسش که امر سیاسی در یک جامعه دموکراتیک چیست و ویژگی هایش کدام‌اند باید به یک«سوء تفاهم» نظری اشاره کنم که بر مبنای آن ضمن اعتقاد به تقدم ایده بر تجربه بر متافیزیکی کردن حوزه سیاست تاکید می شود. بدون نقدی جدی از نگرش متافیزیکی در حوزه سیاسی امکان اندیشیدن درباره امر سیاسی دموکراتیک، بی معنی و بیهوده خواهد بود . از نگاه جان دیویی، متفکر مهم نظریه دموکراسی، قائل بودن به تقدم «ایده» (تحت هر عنوانی چه به نام فرهنگ، دین، فلسفه و چه با توسل به ارزشهای هویتی و ملی ) بر عمل و تجربه، بنیاد نگرش متافیزیکی در سیاست است. ریشه این امر در واقعیت، بسیار پیچیده‌تر از آن است که کل مسئله را به تقدم ایده به عمل محدود کنیم با این حال، بحث دیویی شروع خوبی است.

در حوزه فلسفه گاهی از نسبت «اخلاق» یا «معنویت» با سیاست پرسیده می‌شود و سیاست از این منظر سنجیده می‌شود و یا برخی دیگر در پی یافتن نسبت سیاست و معنا هستند و به نوعی سیاست معناگرا معتقدند. روشن است که نگرش متافیزیک از سیاست لزوما به نگرش دینی و اسطوره‌ای محدود نبوده و چنانچه صادق جلال العظم به روشنی نشان می‌دهد تفکر و اندیشه سکولار هم در عمل می‌تواند نگرشی متافیزیکی از سیاست ارائه داده و برای دموکراسی خطرآفرین شود. برخی دیگر از متفکرانی که متاثر از فلسفه سیاسی‌اند ، تقدم فرهنگ و یا هویت و حتی روح ملی را مقدم بر سیاست می شمرند. بسیاری از نظریه‌پردازان و از جمله جان دیویی، چنین نگرش‌های متافیزیکی را درباره سیاست مانعی جدی در جهت اندیشیدن درباره امر سیاسی (یعنی سیاست دموکراتیک) می‌دانند. چرا که این نظریه‌ها در عمل تبدیل به بنیان‌های فکری برای شکل‌های مختلفی از نظام‌های اقتدارگرا و دیکتاتور‌مآب همچون فاشیسم می‌شوند. نگاهی به زمینه‌های فلسفی نظام‌های سیاسی استبدادی در قرن بیستم و بیست و یکم شاهدی آشکار از نکته‌ای است که دیویی مطرح می‌کند . اما بیش از اینکه به بحث دقیق‌تری درباره ویژگی‌های امر سیاسی بپردازیم ، با اشاره به نظریه‌های دو متفکر معاصر آیزایا برلین و صادق جلال‌العظم‌، مسئله نقد متافیزیک در نگرش سیاسی را کمی بیشتر توضیح می دهیم.

قائل بودن به جهان خیالی و متعالی و خصومت با این جهان

آیزایا برلین در کتاب ریشه های رمانتیسم اساس تفکر و جنبش‌های ضد‌روشنگری را اصرار بر عدم پذیرش جهان مادی می‌داند. از نظر وی خصوصیت اساسی روشنگری در این ادعا بازنموده می‌شود که «دنیایی از واقعیات بیرونی وجود دارد که ما بایستی آنها را به رسمیت بشناسیم» . برلین ، علم را هم پذیرش این امر می داند و می‌گوید که « بایستی پذیرفت که در علم ما با … واقعیات[ بیرونی] راهنمایی می شویم و به واسطه آنها آگاهی پیدا می کنیم . (۱)

به تصور برلین مهمترین دستاورد روشنگری گسست از تفکری بود که اساس شناخت بشری را در جهان متعالی و عالم معنا جستجو می‌کرد . روشنگری تحولی اساسی در تفکر انسان پدید آورد که بر مبنای آن به جای تقدم حوزه «ایده» و «معنا»، دنیای بیرونی و واقعیات تجربی اولویت می‌یابد و در نتیجه دانش و شناخت انسان به رابطه‌اش با این جهان بیرونی محدود می‌شود. لذا اندیشه روشنگری « امرِ نو» را این تفکر و شناخت پسامتافیزیکی (post –metaphysical) می‌داند . تفکری که شاید برای اولین بار در تاریخ بشر، جوامعی را سامان می‌دهد که بر اساس شناخت از جهان مادی و محدود کردن خود به این واقعیت شکل گرفته است.

اما به گفته برلین، شیفتگی و باور به تقدم جهان متعالی و اصالت دادن به احساس و خیال انسانی در این عالم، بسیاری از نویسندگان و متفکران یکی دو سده اخیر را به خصومت با پروژه‌های مدرنتیه و نظریه‌های علوم انسانی جدید وا داشته است . البته هنرمندان ، شاعران و متفکران دینی منطقا نمی‌توانند افق فکری‌شان را به جهان «تجربی» محدود کنند و مسلما آثار هنری و ادبی بایستی در حوزه‌های متعالی و خیالی دست به تجربه بزنند و با فرا رفتن از این جهان ، هستی بشری را لطیف‌تر و زیباتر نمایند. با وجود این، برلین نزدیکی میان تفکر «رمانتیسم» ( قائل بودن به تقدم حوزه متعالی) در عرصه و امر سیاسی را کاری پر‌خطر و تجربه‌ای فاجعه‌آمیز می‌داند . رمانتیسم به واقعیات زندگی روزمره بی‌علاقه است و در عوض به دنیایی «خیالی» و عمدتا زیبایی‌شناسانه توجه دارد . سیاست عملی اما بر عکس، پاسدار زندگی روزمره انسان‌ها است و بهبودی و نیکی آن را مقدم بر هر امر دیگری می‌داند. در سیاست دوران پسامتافیزیکی، خوار پنداشتن این جهان و زیست انسان‌ها در آن غیر قابل تصور است. در چنین موقعیتی است که دموکراسی اهمیت پیدا می‌کند . بنابراین، از نظر برلین، شیفتگی متفکران رمانتیک در سامان دادن به نوعی سیاست زیباشناسانه و مرتبط کردن امر سیاسی با جهان خیالی و متعالی سایه کریه فاشیسم را به همراه خود داشته و در مجموع، پروژه ای مخرب و نابودگر بوده است.

برلین نوعی نگرش دوگانه و حتی سخاوتمندانه نسبت به جریان روشنفکری رمانتیک دارد . از یکسو، گاه آنان را به خاطر داشتن نوعی «احساس اخلاقی» و تعهد «ارزشی» برای به وجود آوردن شور و شوق در مخالفت با بی‌عدالتی مترقی می داند. او بزرگترین دست آورد تفکر رمانتیسم را گوشزد کردن این مسئله می داند که در دنیای جدید، هنر، ارزشهای متعالی و خلاقانه لزوما محصول زمینه‌های عینی و مادی نیستند. اما از سویی دیگر، وی پدیده فاشیسم را به نوعی وارث رمانتیسم می داند چرا که هر دو در خصومت ورزیدن نسبت به قبول تقدم «واقعیات تجربی»، و شیفتگی به «رمز و راز» در شناخت از خود و دنیای‌شان مشترک‌اند. درواقع، این امر که هیچ امری قابل تُعیُن نیست شبیه این امر است که در رویارویی با واقعیت به این نکته بسنده کنیم که «رهبر خواهد گفت که فردا چه خواهد شد.»

شکل پیچیده‌تری از نگرش رمانتیسم یعنی خصومت با امکان شناخت دنیای «تجربی» و «بیرونی» را امروز در برخی نظریه‌های پست مدرن و پساساختارگرایانه می‌بینیم. معتقدان به این رویکرد، اگرچه چندان به رمانتیسم نزدیک نیستند ولی متاثر از تفکر رادیکال نیچه‌ای و تعریف آن از «حقیقت» بدون هیچ‌گونه نگرانی از پیامدهای نظری بحث‌هایشان، مبنای امور تجربی را تنها ذهن بشری می‌دانند و بدین سان، در عمل جهان خیالی را فضایی معتبر و مناسب‌تر برای بشریت به شمار می‌آورند. این دیگر نوعی افراط‌گرایی در شیفتگی به «متافیزیک» است که کلا با چشم بستن بر واقعیات موجود اصولا منکر هرگونه امکان شناخت «عملی» از نیکی و بدی در سیاست ، اقتصاد و یا دیگر حوزه‌های اجتماعی می‌شود. این به گفته برلین همان تقدم ایده به عمل و تجربه بشری است.

نقد تفکر متافیزیکی در جهان عرب

متفکر و اندیشمند عرب، صادق جلال‌العظم در کتابی به نام «نقد تفکر دینی» بحث بسیار مهمی درباره تفکر سیاسی در دنیای عرب دارد . جلال‌العظم این کتاب را در سال ۱۹۶۹ چندی بعد از شکست اعراب در جنگ شش‌روزه در سال ۱۹۶۷ و درباره دلایل آن شکست نوشته است. سیاست‌مداران و بسیاری از روشنفکران دنیای عرب که عمدتا خود را سکولار می‌دانستند و سال‌ها چنین هویت سیاسی و فرهنگی برای خود قائل شده بودند ، بعد از شکست نکبت‌بار از اسرائیل با استفاده از زبان اسطوره‌ای و سمبل‌های دینی و تخیلی به توضیح دلایل این شکست پرداختند. روزنامه‌ها پر از نشانه‌ها و اسطوره‌های مذهبی شده بود و در اینجا و آنجا چهره‌های مذهبی و اسطوره‌ای چون حضرت مریم ظاهر می‌شدند. (۲)

مراد اساسی جلال‌العظم از نوشتن این کتاب طرح این مساله بود که اصولا سیاستمداران و روشنفکران عرب، تفکر به اصطلاح سکولارشان از خود و جهان، به شدت متافیزیکی و بیگانه با واقعیات جهان معاصر است. وی به خصوص به نقد این امر می‌پردازد که گسست از دین و سنت و قبول نوعی ایدئولوژی به نام سکولاریسم به هیچ وجه مشکلات سیاسی و فرهنگی اعراب را حل نخواهد کرد و به آنها امکان تحقق تفکر انتقادی و ساختن یک جامعه جدید و متفاوت را نخواهد داد. پیشنهاد وی مطالعه نقادانه تفکر اسطوره‌ای اعراب از تاریخ و فرهنگشان است. جلال‌العظم در کتاب نقد تفکر دینی در فصلی به نام تراژدی شیطان سعی می‌کند که خوانشی انتقادی از مفهوم شیطان ارایه دهد. وی شیطان را پدیده ای بسیار پیچیده و فهم از آن را کاری بغرنج‌تر از درک معمول از آن می پندارد. خداوند شیطان را آفرید و به موجودی که در اصل فرشته بود امر کرد که انسان را فریب دهد و وی را به انجام گناه تشویق کند. این شد که مسلمانان و اعراب هر کار زشت و به خصوص انحراف‌ها را امر شیطانی و در اساس انسان را قربانی شیطان می‌دانند. اما جلا‌‌ل‌العظم در قرائتی متفاوت، شیطان را به نوع تراژیک قربانی اسطوره‌ای می‌داند . شیطان در دو‌راهی قرار می‌گیرد که در هر دو حالت محکوم می‌شود. وی یا می‌بایست به امر خداوند گردن می‌نهاد و انسان را فریب می‌داد و او را به گناه کردن تشویق می‌کرد، و یا اینکه در برابر خداوند می‌ایستاد و از امر وی اطاعت نمی‌کرد. در هر دو صورت سرنوشت او از پیش نوشته شده بود و محکوم به طغیان بود. بحث اساسی او این است که اعراب به جای پذیرش ساده اسطوره‌ها و یا رد و نفی آنها بایستی به نقد فرهنگ اسطوره‌ای عرب بپردازند و به این امر آگاهی پیدا کنند که نباید دلایل کمبودها و شکست‌هایشان را با نیروهایی خیالی و افسانه‌ای توجیه کنند. اگر اعراب تفکر انتقادی و خردمندانه از تاریخ و فرهنگشان داشته باشند آنگاه در‌می‌یابند که شاید فریب شیطان را نخورده‌اند و به جای توسل به افسانه‌ها به واقعیات این‌جهانی توجه خواهند کرد.

صادق جلال‌العظم، خطاب به سیاستمداران، روزنامه نگاران و روشنفکران ملی‌گرای عرب به این نکته بسیار اساسی اشاره می‌کند که دشواری بنیادین آنان این است که چشم و ذهن‌شان را به روی واقعیت‌های جهان عرب بسته‌اند. دم زدن از عدالت توسط حکومت‌های استبدادی، تبلیغ وحدت تمام عرب در شرایطی که رهبران کشورهای عرب در کار توطئه بر علیه یکدیگر هستند، ستایش از مبارزه برای آزادی فلسطین و همزمان استفاده از آن برای ساکت کردن مخالفان، جهانی پر از دروغ و فریب و یک فضای سیاسی واقعیت‌گریز و خیالی ایجاد کرده است که کم کم سیاست‌مداران و روشنفکران عرب را به خودفریبی انداخته است. و زمانی که در جنگ شش‌روزه معلوم می‌شود که آنان چه دنیای کاذب و فاسدی را ساخته و پرداخته‌اند ، به جای اینکه چشم باز کنند و به دیدن زشتی‌هایی که خودشان خلق کرده‌اند نگاهی بیاندازند، می‌خواهند با توسل به اسطوره‌های ملی و دینی پرده‌ای آهنین میان خود و دنیای معاصر بیاندازند. واقعیت این است که متاسفانه سوسیالیسم عربی ناصر ، ابایی از سرکوبی مردم مصر ندارد. حکومت‌های عربی در فساد و سوءمدیریت غرق شده‌اند. دولت‌ها به مردم اعتماد ندارند و اعراب از دولت‌هایشان در هراسند. اینها واقعیاتی هستند که تفکر اسطوره‌ای قادر به دیدن آن نیست و از همین رو دیر یا زود به شکست خواهد انجامید.

دموکراسی به مثابه واقعیتی پسامتافیزیکی

بنابر این گام اول این است که بپذیریم امر سیاسی (the political) به عنوان شالوده تحقق دموکراسی، پدیده ای مستقل، این‌جهانی و لزوما پسا‌متافیزیکی است. پیدایش و توسعه امر سیاسی محصول خلاقیت ذهنی روشنفکران و یا هدیه فرهنگی یک دین و یا تمدن به بشریت نیست. درست همانگونه که اقتصاد، دین و یا خانواده، واقعیاتی مستقل و تقلیل‌ناپذیر به چیزی دیگر در جامعه محسوب می شوند. سیاست نیز در کلیت خود، جایگاهی نسبتا مستقل در جامعه دارد. مراد من از استقلال این نهادها جدایی کامل و یا عدم وجود رابطه متقابل میان پدیده‌های اجتماعی نیست بلکه قصد من تاکید بر این امر است که سیاست محصول و دنباله دیگر نهادهای اجتماعی نیست.

سیاست، حوزه روابط قدرت میان گروه‌های اجتماعی و اشکال رابطه‌هایی است که آنها با دولت دارند . بنابراین دولت، هر چند که نقش اساسی در حوزه سیاسی دارد، اما عرصه سیاسی فراتر از عرصه دولتی است. برخی از نظریه پردازان علوم سیاسی مانند مایکل والزر قائل به تمایز میان سیاست در تعریفی کلی و امر سیاسی هستند. (۳) سیاست به معنی عام آن شامل هر نوع رابطه قدرتی در جامعه می‌شود، ولی امر سیاسی پدیده‌ای جدید است و در واقع اشاره به شکلی دموکراتیک از ساختار روابط قدرت در یک جامعه است. در تعریف سیاست به عنوان پدیده ای کلی، جایگاه «قدرت» و مسئله «مالکیت» آن در مرکز توجه بوده است. در این تعریف حفظ قدرت (توسط دولت) و یا کسب آن از سوی دیگران همواره مسئله اصلی بوده است .اما امر سیاسی شکلی از سازماندهی قدرت در جامعه است که مرکز توجه اش تنظیم رابطه میان شهروندان، هم در حوزه خصوصی و هم در عرصه عمومی با دولت است. رابطه ای که :

تا آنجا که به رابطه میان شهروندان و گروه‌های اجتماعی مربوط می‌شود هم شرایط را برای ایجاد مشارکت سیاسی فراهم کند (قبول و تشویق احزاب و دیگر نهادهای سیاسی ) و هم شرایطی را ایجاد کند که عملا سیاست تبدیل به رقابت صلح‌آمیز و مشروع در جامعه می‌گردد. لذا امر سیاسی در گرو ایجاد تعاون اجتماعی از یک سوی و رقابت سیاسی در سوی دیگر است . حال در بستر تحقق چنین سازماندهی سیاسی ( دموکراتیک) در یک جامعه ، فضیلت خیرخواهی عموم مردم، امیدواری اجتماعی و اعتمادسازی نسبتا وسیعی در جامعه به وجود خواهد آمد و اینها شرایطی به اصطلاح [«فرهنگی» و اخلاقی‌اند که به توسعه دموکراسی کمک خواهند کرد. همان گونه که در جوامع استبدادی ترس از تعاون و مشارکت، بی‌اعتمادی عمومی، بی‌امیدی و اصولا نوعی نگرش به گذشته و هراس از آینده (دیدی رمانتیک و نوستالژیایی) شیوع پیدا می‌کند. هر دوی این پدیده‌های به اصطلاح فرهنگی پیامدهای سازماندهی دموکراتیک و یا استبدادی‌اند و نه سازندگان آنها.

حال اگر قبول کنیم که تفاهم و تعاون میان شهروندان اساس اندیشیدن درباره دموکراسی است دیگر به تعبیر مایکل والزر فلسفه و هنر، چندان کمکی در زمینه امر سیاسی به ما نمی‌کنند. وی تاکید می کند که در هنر و تا حدی در ادبیات، به جای تعاون و خیرخواهی همگانی ، این توجه به خلاقیت، یگانه بودن و ممتاز بودن یک اثر هنری و شعر یک شاعر است که جایگاه والایی دارد . بدین ترتیب، اندیشیدن درباره هنر، شعر و دیگر حوزه‌های خلاق درواقع توجه به نوعی ویژگی نخبه‌گرایانه است که کمکی به تعاون عمومی نمی کند. والزر با همین استدلال تفکر فلسفی را هم چندان مفید نمی‌داند. اندیشه سیاسی از نظر والزر توجه‌اش به تعریف فضیلت و تمیز نیکی از بدی است و اصولا پرسش‌های فلسفی با تفکر کردن در حوزه امر سیاسی بیگانه است.

بنابراین برای شروع اندیشدن درباره «امر سیاسی» بایستی چندین مسئله را مدنظر داشت. ابتدا اینکه، حوزه‌های سیاسی، فضایی مستقل و متمایز از دیگر حوزه های اندیشه، مانند فلسفه، ادبیات، هنر و دین است. البته که امر سیاسی با شیوه‌های دیگر تفکر رابطه دارد و از آن تاثیر می‌گیرد، اما این امر ناقض استقلال اندیشه سیاسی نیست. دیگر اینکه منظور من از استقلال اندیشه سیاسی، این نیست که مثلا گفته شود که فیلسوفان و یا شاعران نباید درباره سیاست نظریه‌پردازی کنند و یا اینکه اندیشیدن در حوزه سیاست لزوما به معنای بی‌مهری نسبت به تفکر فلسفی و یا ادبی است. پذیرفتن این امر که اندیشه سیاسی یک حوزه مستقل فکری است به این معنی است که تفکر سیاسی، پرسش‌ها، مفاهیم، سنت‌ها و روش و تاریخ خودش را دارد و اندیشه کردن درباره امر سیاسی بدون توجه به آنها بیهوده است.

از این لحاظ، اندیشه سیاسی از اندیشه ادبی و یا فلسفی چندان متمایز نیست. تفکر ادبی هم ریشه در تاریخ و سنت‌های ادبی دارد و مفاهیم و ساختارهای خاص خود را دارد که عمدتا از حوزه اندیشه فلسفی و یا سیاسی جداست. این امر که فرضا ادبیات از سیاست متاثر می‌شود و یا اینکه یکی از سنت‌های ادبی، ادبیات سیاسی است به این معنی نیست که یک شاعر و یا رمان‌نویس تفکر خلاق ادبی‌اش را کنار می گذارد و تنها به سیاست توجه می‌کند. قبول این امر که «امر سیاسی» و یا تحقق دموکراسی پی‌آمد تحولات فرهنگی و فکری یک جامعه نیست و هستی خاص خودش را دارد، برای تعریف این امور اساسی هستند. از قضاء، تفکر و نظریه‌های ضد‌دموکراتیک و استبدادی چه از روی تصادف تاریخی و چه از روی بد‌اندیشی بدون استثناء امر سیاسی را خوار شمرده و آن را تحقیر می‌کنند و عجیب اصرار بر این امر دارند که حوزه سیاسی باید رنگ و بویی «اخلاقی»، «ملی»، «معنوی» و یا «زیبا» و «دیگرجهانی» پیدا کنند. آنها لباسی بسیار دلنواز و «عامه پسند» را بر «بدنی» مطیع و رام‌شده می‌پوشانند و بدینسان تجربیات بسیار تلخی را در تاریخ سیاسی معاصر بجا می‌گذارند.

اندیشیدن در امر سیاسی و تحقق یک زندگی سیاسی آزاد و شرافت‌مندانه، به معنای عزیز شمردن زندگی روزمره و دغدغه بیشتر برای تعاون میان شهروندان است. هم و غم این نوع نگرش ایجاد اعتماد عمومی و امید به زندگی و کم کردن آلام بشری در این جهان است. زیبایی‌شناسی امر سیاسی در همین حوزه به ظاهر یکنواخت معنی پیدا می‌کند.

علی میرسپاسی

ــــــــــــــــــــــــــ
پانویس
۱- Isaiah Berlin, The Roots of Romanticism, 2nd edition, Princeton University Press, 1965, p. 138.
۲- Sadik J Al-Azm, Critique of Religious Though, Saqi Books, 2013
۳- Michael Walzer, Thinking Politically: Essays in Political Theory, Yale University Press, 2009.

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.