دین در خدمت خشونت و اقتدارگرایی؛ رهبری که طرفدار حکومت اسلامی است

یکشنبه, 4ام تیر, 1402
اندازه قلم متن

زیتون – مهدی نوربخش

از ابتدای فروردی‌ماه امسال، رهبر جمهوری اسلامی ایران سه اظهار نظر کلیدی کرده که در هرکدام بر نفی مردم در سیاست کشور و شرکت در تعیین سرنوشت خود تاکید داشته است. در مشهد گفت قانون اساسی تغییر نمی‌کند. در سخنرانی دوم، شکستن حریم حجاب اجباری را حرام سیاسی نامید و در سخنان سوم و در مورد رفراندوم می‌گوید، «کجای دنیا این کار را می‌کنند؟ مگر همه مردم که باید در رفراندم شرکت کنند امکان تحلیل آن مسئله را دارند؟ این چه حرفی‌ست؟»

رهبر جمهوری اسلامی ایران که در گذشته مردم را فهیم می‌دانست و می‌خواست در انتخابات شرکت کنند، و انتخاب آنها را برای کشور مهم می‌دانست، اکنون آنهارا نادان و فاقد تحلیل برای شرکت در یک همه پرسی می‌خواند. در ابتدای انقلاب که جو احساسی و انقلابی بود، مردم در همه‌پرسی شرکت کردند و آقای خامنه ای آن نتیجه ر ا مطلوب دانسته است اما امروز که جامعه ما فرهیخته‌تر شده و تعداد باسوادها بسیار بالا رفته، او مردم را نادان می‌داند. آقای خامنه‌ای که راه حل مشکل فلسطین را همه‌پرسی می‌داند، وقتی به‌کشور ما می‌رسد، مردم را در این رابطه بی کفایت می‌بیند!

پس از ماه‌ها انتظار در مورد نظر رهبری و چگونگی حجاب و اینکه گروهی بر آن شده بودند تا به‌غلط ادعا و القا کنند که در حال حاضر حجاب مسئله رهبری جمهوری اسلامی ایران نیست، نهایتا آیت‌الله خامنه ای به‌میدان آمد تا حجاب را کاملا مسئله خود، نظام ولایت فقیه و اجباری بداند. او گفت «کشف حجاب» حرام سیاسی و حرام شرعی‌ست و دشمن و جاسوسان خارجی پشت سر آن ایستاده اند. رهبری بر حرام شرعی خود، حرام سیاسی را هم اضافه کرد تا به شهروندان کشور نشان دهد که حجاب یک امر فردی نیست بلکه در دایره تصمیمات و تنظیمات نظم سیاسی کشور، نظامی که او آن‌را دینی می‌داند، قرار میگیرد. اهمیت حرام سیاسی خواندن شکست حریم حجاب اجباری، باز نمودن دست نظامیان و توجیه سرکوب توسط او بوده است.

بعد از شروع خیزش انقلابی، به‌دنبال قتل مهسا، سران سپاه در حضور خامنه‌ای جلسه‌ای داشته و پیشنهاد اصلاحات در اموری از کشور را باو ارائه داده‌اند. آقای خامنه ای به آنها می‌گوید که می‌توانید برای اصلاحات برنامه‌ریزی کنید اما چهار خط قرمز من باید مراعات گردد. حجاب اجباری اولین خط قرمز او بوده است. او از خطوط قرمز دیگری هم یاد می‌کند؛ بر حصر میرحسین موسوی تاکید دارد، او هم‌چنین با هرگونه تغییری در شکل شورای نگهبان و نظارت استصوابی مخالف است و می‌خواهد که شورای نگهبان به‌کار خود ادامه دهد و نهایتا با هرگونه رابطه ای با آمریکا مخالفت می‌کند.

این خطوط قرمز رهبری جمهوری اسلامی پرده از دیدگاه هویتی او درباره نظام بر می‌دارد. حجاب اجباری به‌عنوان نماد هویتی برای نظام بسیار مهم بوده و در طول سال‌های مختلف نظام استبدادی فقیه کرارا به آن پرداخته است. ابتدا باید گفت که رهبر جمهوری اسلامی در دهه های گذشته اجازه نداده است که این مسئله از نگاه دولت‌های مختلف، در حالی که تعدادی بدنبال اعمال سخت آن نبوده اند، مخفی بماند. او یکی از سرسخت‌ترین حامیان حجاب اجباری در جامعه ما بوده است. انچه برای این نظام و رهبری آن مهم است هویت و شکل ظاهری جامعه است و تمام تلاش رهبری در سایه تکیه بر خشونت این است تا این شکل ظاهری یعنی «اسلامی بودن» جامعه حفظ شود. فساد نهادینه شده به‌خاطر اینکه می‌تواند مخفی شود می‌تواند بماند و رهبری زمانی که به فساد گروهی پرداخته شده گفته است که «کشش» ندهید تا تباهی‌های جامعه ای‌که او به‌عنوان یک رهبر «اسلامی» هدایت می‌کند در مقابل چشمان مردم قرار گرفته و به یک بحث همگانی تبدیل شود، اما حجاب چون شکل ظاهری نظام را نشان می‌دهد باید اجباری باشد.

همه نظام‌ها در دنیا ایدئولوژی دارند اما وقتی یک ایدئولوژی نگاه خصمانه به‌ دنیای بیرونی داشت و در داخل از خیر عمومی گذشت و برای حفظ منافع طبقه خاصی بر استیلای سیاسی خود تکیه کرد، آن ایدئولوژی در داخل به‌یک ابزار برای کنترل همراه با خشونت تبدیل می‌شود و در خارج به ایجاد تنش روی می‌اورد. به‌عنوان مثال اصولا نظام‌هایی که بر لیبرال دمکراسی و بازار آزاد تکیه می‌کنند، در داخل به نرم‌های دموکراتیک تکیه می‌کنند و در سطح جهانی به نهادسازی بین المللی روی می‌اورند تا مراودات بین المللی و تنشهارا مشترکا مدیریت کنند. اما ایدئولوژی نظام در ایران، که برپایه حکومت تبعیض‌گرایانه فقیهان شکل گرفته، در نگاه بیرونی بر یک ایدئولوژی غرب‌ستیز و در داخل بر یک نگاه استبدادی اقتدارگرایانه تکیه کرده است. در این ایدئولوژی، کاهش تنش در خارج از طریق شرکت فعال در نهادهای بین المللی و یا تن دادن به مطالبات گسترده مردم در داخل که می‌تواند به ایجاد وفاداری بیشتر به نظم سیاسی بیانجامد، جایی به‌خود اختصاص نمی‌دهد. در این ایدئولوژی هویت سازی «دینی-سیاسی» با ارزشهایی که نظام فقیهان در باورهای دینی خود بر آنها تکیه می‌کنند، بسیار با اهمیت است.

آقای خامنه ای اعتقاد دارد که انقلاب از پنج مرحله برای دستیابی به اهداف خود گذر کرده و می‌بچایست گذر کند. او باور دارد که مرحله اول انقلاب اسلامی و مرحله دوم شکل گرفتن پایه های نظام اسلامی بوده است. او اعتقاد دارد که سه مرحله دیگر ایجاد دولت (حکومت) اسلامی، جامعه اسلامی و نهایتا تمدن‌سازی اسلامی‌ست. او در حال حاضر کشور را در مرحله بنیان ‌گذاریدولت اسلامی میداند و هم‌زمان بر ایجاد جامعه اسلامی تاکید دارد. انتخابات سال ۱۴۰۰ نه برای یکدست کردن دولت که نظم سیاسی کشور به‌عنوان شروعی برای حکومت سازی اسلامی بود که بسیاری از تحلیلگران به آرامی از آن گذشتند. در این چهار چوب، آقای خامنه ای، در مسند ریاست جمهوری، ابراهیم رئیسی را با کفایت تر از علی لاریجانی که خود او هم یک محافظه کار ولایی معتدل است میدانست. از ورود لاریجانی به عرصه انتخابات توسط شورای نگهبان جلوگیری به‌عمل آمد.
رهبر جمهوری اسلامی حجاب را اجباری می‌داند به‌خاطر اینکه چگونگی حضور زنان در عرصه عمومی، شکل ظاهری جامعه ای را که «نظام مقدسی» بر آن حکومت می‌کند و به‌جای شهروند، شرع‌وند می‌نشیند نشان می‌دهد. شرع‌وند خود را مکلف می‌داند که از سیاست و اوامر حکومتی تبعیت کند و تفاوتش با شهروند این است که به‌دنبال مطالبات قانونی و حقوق شهروندی نیست. رهبر جمهوری اسلامی که در رأس هرم قدرت یک نظم پدر سالار نشسته است و می‌خواهد باورهای دینی و سیاسی او لازم الاتباع برای شرع وندان کشور باشد. او در ایجاد «جامعه اسلامی» که حامی «دولت اسلامی» است به‌دنبال مهندسی اجتماعی شرع‌وندی‌ست و با تکیه بر اقتدار نظامی، خشونت و استبداد تلاش می‌کند که از شهروندان، شرع‌وند بسازد. شرع‌وند به نقشی که نظام برایش ترسیم می کند و  از او توقع دارد تن می‌دهد، اما شهروند که به‌دنبال حقوق قانونی و شرکت خود در سیاست کشور است، آن را بر نمی‌تابد. اصولا شهروندانی که بر حقوق قانونی خود اصرار دارند، بر قانون اخلاقی تکیه می‌کنند که در نظام اسلامی پایگاه قانون اخلاق نیست. قانون اخلاقی بر خیر عمومی تاکید دارد در حالی که در نظام ولایتمدار قانون برای حفظ و مصلحت نظام شکل می‌گیرد. تمام اهتمام نظام و خشونت‌ورزی آن با حمایت رهبری، به‌خاطر تبدیل شهروند به شرع وند است.

دومین خط قرمز رهبری جمهوری اسلامی آزادی میرحسین موسوی و همسر آزاده او خانم رهنورد و مهدی کروبی است. او تحت هیچ شرایطی نمی‌خواهد که آنها آزاد شوند و یا اینکه به آنها اجازه داده شود تا در دادگاهی به اتهامات خود پاسخ گویند. مسئله آقای خامنه ای با رهبران جنبش سبز شخصی است. او از اینکه نظامی که او در بالای آن بر صندلی قدرت نشسته است را به چالش کشیده اند، سخت بر آشفته است. نظام برای رهبر جمهوری اسلامی ایران ملک شخصی فقیهان و در حال حاضر متعلق به اوست. رهبران جنبش سبز اقتدار نظام اورا به‌چالش کشیده که نهایتا اقتدار او به عنوان یک رهبر اقتدارگراست. آقای خامنه ای هرگز خودرا در مقابل شرم سی میلیون مردمی که در کشور در روی خط فقر و زیر آن می‌نشینند قرار نمی‌دهد اما همیشه بر اقتدار نظامی در کشور تکیه کرده است. او فرق بین قدرت و اقتدار گرایی را نمی‌فهمد. انسان‌های قدرتمند می‌توانند  اقتدار داشته باشند به‌خاطر اینکه در کسب قدرت و در چهارچوب قانون و اصولا ایجاد خیر عمومی مشروعیت و مقبولیت پیدا کرده اند. اما اگر رهبری با این توصیفات قدرتمند نبود، بر اقتدارگرایی که با اعمال خشونت شکل می‌گیرد تکیه می‌کند. قدرت اقتصادی و رضایت مردم برای رهبری که بر اقتدارگرایی خشونت‌طلبانه تکیه می‌کند شرط نیست بلکه از اینکه می‌تواند اقتدارگرایی را در سایه خشونت و توهم قدرت از خود بروز دهد کافیست. هرانچه در جامعه اجبار می‌شود، مثل حجاب اجباری، و مکانیزم‌هایی که نظام ایجاد کند تا اینگونه سیاست ها را اعمال کند، ابزار اقتدارگرایی‌اند. به همین خاطر مخالفت با حجاب اجباری چالشی برای نظام و رهبر جمهوری اسلامی‌ست. رهبران جنبش سبز دقیقا به‌خاطر به‌چالش کشیدن اقتدار نظامی که رهبر جمهوری در بالای آن نشسته و اعتقاد دارد که برای حکومت خود باید مصلحتش حفظ شود در حصر بسر برند. حصر رهبران جنبش سبز نه با عدالت، نه قانون و نه اخلاق همسویی دارد. او خواست که محصوران با عذرخواهی، اقتدار نظام و اورا به‌رسمیت بشناسد، اما آن‌ها تسلیم نشدند.

خط قرمز سوم رهبری حذف و یا کم رنگ کردن نقش شورای نگهبان است. شورای نگهبان ابزاری‌ست برای چینش نخبگان سیاسی کشور در نهادهای مختلف به‌ظاهر انتخابی. رهبری جمهوری اسلامی نهادهایی را در کنترل خود دارد که در آنها انتصاب صورت می‌گیرد. شورای نگهبان نهاد و ابزاری است در دست رهبری جمهوری اسلامی تا در نهادهای انتخابی دخالت شود تا کسانیکه به این نهادها راه می‌یابند، به انتصاب نزدیک باشند. نظامی پدرسالار نمی‌تواند بر رای مردم تکیه کند.

در نظام‌های استبدادی و اقتدارگرا به سه دلیل انتخابات شکل می‌گیرند. اول؛ نظام‌های اقتدارگرا به‌خاطر نشان دادن مشروعیت خود انتخابات برگزار می‌کنند. دوم؛ آنها برای گزینش، تغییر، جابجایی و نهایتا کنترل نخبگان سیاسی انتخابات برگزار می‌کنند. در هر انتخاباتی نظام‌های اقتدارگرا نخبه‌های دیگری را به‌قدرت راه می‌دهند و گروهی را بازنشسته و حذف می‌کنند. سوم؛ در هر انتخابات، نظام اقتدارگرا با فهمی که از گروه‌های اجتماعی پیدا می‌کند، برای انتخابات آینده پادزهر ایجاد می‌سازد. این پادزهر، از تاثیر گروه‌های اجتماعی در انتخابات در انتخابات آینده جلوگیری می‌کاهد. شورای نگهبان ابزاری‌ست برای رهبر جمهوری اسلامی تا کنترل نخبگان سیاسی کشور مقدور شود. به‌همین‌خاطر یکی از خطوط قرمز رهبری نظارت استصوابی‌ست، چون بدون این ابزار کنترل، چینش و کنترل نخبه سیاسی بر ای او کمتر می‌گردد.

نهایتا غر‌ ستیزی و خط قرمزی که رهبری برای عدم ایجاد رابطه با آمریکا ترسیم می‌کند، شکل خارجی و هویت بیرونی این نظام را شکل می‌دهد. غرب و آمریکاستیزی اگرچه به هویت بیرونی این نظام شکل می‌دهد اما بیشتر برای شکل دادن به هویت نظامی‌ست اقتدارگرا که می‌خواهد خشونت داخلی و تنش خارجی را توجیه کند. در شکل خارجی آن، غرب‌ستیزی توسط این نظام تجلی مبارزه با سیاست‌های کشورهای قدرتمند غربی در منطقه و بیرون آن است. آقای خامنه‌ای به‌آنها استکبار جهانی می‌گوید تا بتواند برای غرب‌ستیزی خود توجیهی داشته باشد. در داخل، آقای خامنه‌ای هر اعتراضی را اغتشاش و شرارت و تاثیر گرفته از خارج و کشورهای غربی می‌خواند. در سایه هر اعتراضی، رهبری جمهوری اسلامی راه سرکوب را برای اعمال خشونت هموار می‌کند. او در داخل برای حفظ اقتدار خود بر حصر و حجاب اجباری تکیه کرده و در خارج دنیای غرب را شر مطلق می‌داند تا راه را برای اقتدارگرایی و خشونت ورزی نظام ولایت مدار فراهم آورده و بر هویت نظامی که آنرا مقدس میداند تکیه کند. آقای خامنه ای در یک سخنرانی می‌گوید، “باید نگاه کنید به دنیا، ببینید دنیا چه خبر است این‌که ما تکرار می‌کنیم مسئله‌ی دشمن‌شناسی را، این‌که ما عرض می‌کنیم دشمن را بشناسید، روش‌های دشمن را بشناسید، کارکرد دشمن را بشناسید، مقدار پیشرفت دشمن را بشناسید، ضعف دشمن را بشناسید، قوّت دشمن را بشناسید.” اگر او غرب را دشمن نداند و دائما سیاست‌هایش را پر از دسیسه و خطر نبیند، به‌راحتی نمی‌تواند هر اعتراض داخلی را اغتشاش و برنامه ریزی شده از دشمن بیرونی بداند. غرب چ‌ستیزی به ابزاری برای سرکوب اعتراض‌های مدنی و داخلی تبدیل شده است. برای توجیه ایدئولوژی غرب‌ستیز خود، «استکبار» را به حرکت‌های مردمی اعتراضی داخلی پیوند می‌دهد تا بتواند انسجام این هویت غرب ستیز را حفظ کند و از آن برای سرکوب داخلی استفاده کند.

اما تروریسم چگونه در سایه غرب‌ستیزی هم توجیه می‌شود؟ زمانی تروریسم هم توسط رهبران نظام توجیه می‌شود تا غرب‌ستیزی به‌عنوان یک هویت سیاسی بماند. آقای حسین زاده، هم‌رزم قاسم سلیمانی، می‌گوید، سلیمانی گفت که “طالبان دارد شکست می‌خورد و نباید مسلمانان به‌دست آمریکا بیفتند.” این دقیقا به این معناست  که آقای سلیمانی از قدرت گرفتن یک گروه تروریستی در افغانستان حمایت می‌کرده است. او از منابع مالی ایران بهره گرفته تا از هرات به مشهد جاده ای بسازد. در رابطه با طالبان، محافظه کاران افراطی و نماینده ای در مجلس در گذشته گفته بودند که این گروه یک «جنبش اصیل» منطقه ای‌ست. بعد از تنش‌های مرزی و شهادت دو مرزبان کشور، سردار کوثری می‌گوید آن یک اختلاف درون خانه بوده است. او اعتقاد د ارد که گروه تروریستی طالبان عضو خانواده ماست. آقای حاجی زاده آن را کار آمریکا می‌داند تا مجددا نظرها را به دشمن بیرونی جلب نماید. نظام به نادرستی ادعا دارد که به سوریه رفته است تا با داعش مقابله کند اما معلوم نیست که چه فرقی بین دو گروه تروریستی طالبان و داعش وجود دارد. طالبان تروریسم ر ا به مرزهای کشور ما آورده است و بنابر ادعای نادرست رهبری، ایران به سوریه رفته بود تا مجبور نباشد در مرزهای خود با تروریسم داعشی بجنگد. در کنار دخالت نظامی ایران در سوریه، نظامیان ایران برای «تعمیق عمق استراتژی» ضد اسرائیلی کشور و حفظ اسد، همانند تروریست‌های جبهه النصره و داعش، دست به کشتار وسیع مردم مسلمان و غیره مسلمان این کشور زدند. معلوم نیست سلیمانی که خود یکی از طراحان این جنایت در سوریه بوده است چگونه طالبان را مسلمان و مخالفین اسد را خارج از دیانت اسلام میداند تا مستوجب قتل عام باشند. چه شد که این نظام برای توجیه جنایت و حمایت از تروریسم، از دین و باورهای دینی هم ابایی ندارد تا مایه گذارد؟

در کشورما فساد گسترده نهادینه‌شده و میلیونها انسان در فقر زندگی می‌کنند اما رهبری جمهوری اسلامی و نظامیان هیچ حساسیتی از خود در این مورد نشان نمی‌دهند. بر اساس آمار مرکز پژوهش‌های مجلس در سال ۱۳۹۵، بیش از ۱۳ میلیون نفر زیر خط فقر زندگی کرده اند. در سال ۱۳۹۸ مرکز آمار ایران گزارش میدهد که ۱۰ میلیون نفر زیر خط فقر مطلق زندگی کرده اند. آقای علی آقا محمدی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام که چهره مهم اقتصادی در نظام است چند هفته پیش اعلام کرده بود که ۱۹ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر در کشور از امکانات اولیه برخوردار نیستند. او صحبت از فقر مطلق یعنی امکان عدم دسترسی به امکانات اولیه تعداد زیادی از شهروندان کشورما می‌کند اما خود رهبری و گماشتگانش در مناصب مختلف کشور نظیر امام جمعه شیراز می‌گویند، ” گرانی و تورم حاصل جنگی بوده که دشمن علیه اقتصاد ایران طراحی کرده است.” باز هم نظامی ناکارآمد، ناتوان و فاسد می‌کوشد تا با غرب‌ستیزی ریشه مشکلات را به بیرون کشور متصل بداند. اقای رئیسی در کمپین انتخاباتی خود از گره زدن اقتصاد به مذاکرات برجامی انتقاد کرد اما او دلار را در مرز ۲۸۰۰۰ تومان تحویل گرفته و امروز آنرا به  ۵۰ هزار تومان رسانده است. تورم نقطه ای به‌مرز ۷۰% رسیده است. تورم نقطه ای یعنی تورم در همین ماه در سال گذشته و مقایسه با یکدیگر. قالیباف اعلام می‌کند که با روش غلط مدیریتی، مدیران سالی ۱۰۴ میلیارد دلار ثروت کشور را از دست می‌دهند. خارج از اهداف تبلیغاتی، رئیس مجلس از بی کفایتی مدیران کشور پرده دیگری بر می‌دارد. اما نظامی فاسد و ناکارآمد هنوز از دشمن خارجی صحبت می‌کند و سرداران سپاه نظیر سلیمانی حاضرند یک سازمان تروریستی نظیر طالبان را مسلمان دانسته و تطهیر کنند.

برای پی بردن به عبث‌بودن صحبت‌های رهبری جمهوری اسلامی می‌بایست به کشور ویتنام نگاه کنیم تا دریابیم وقتی رهبرانی در کشوری به‌دنبال منافع ملی کشور و خیر عمومی شهروندان خود بودند، چگونه توسعه اقتصادی برایشان به بزرگترین هدف ملی تبدیل می‌شود. مثال ویتنام بسیار حائز اهمیت است بخاطر این‌که در نیمه دوم قرن بیستم، کشور آمریکا دست به جنایت بزرگی در این کشور زد. ویتنامی‌ها اگرچه نتوانستند این جنایت را فراموش کنند اما برای توسعه ملی از آن گذشتند. آقای خامنه ای به‌لحاظ باور در عرصه حکومت به شیخ فضل الله نوری و در مخالفت با مصدق که آمریکا و انگلیس حکومت ملی اورا در ایران سرنگون کردند به کاشانی که با انگلیس‌ها هم برای فروپاشی یک دولت ملی و برگرداندن استبداد بر سکوی حکومت در ایران همکاری نمود نزدیک است. کینه‌ای که اقای خامنه ای از امریکا بر دل د ارد ربطی با کودتای ۲۸ مرداد ندارد که بیشتر توجیهی‌ست برای هویت‌سازی توسط یک دولت ایدئولوژیک. آمریکا در سالهای ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵ میلادی در ویتنام دخالت نظامی کرده بود و از زمان دولت جانسون این دخالت شروع و با آمدن نیکسون جنگ در این کشور در سال ۱۹۷۵ پایان یافت. بیشترین میزان جنایت جنگی را آمریکا در طول این سالها در این کشور مرتکب شد. رابرت مک ناراما که در زمان دولت کندی بین سالهای ۱۹۶۸-۱۹۶۱ وزیر دفاع آمریکا بود بعدها تمام باورهای سیاسی رهبران این کشور را که در جنگ ویتنام شرکت داشتند به‌چالش کشید و گفت بر خلاف تصور آنها آمریکا در ویتنام با کمونیسم نمی‌جنگیده است بلکه با ناسیونالیسم ویتنامی سرجنگ داشته است. بعد از پایان جنگ، رهبران ویتنام برای منافع ملی کشورشان، رابطه ای منطقی با آمریکا برقرار کرده و امروز به اقتصادی رو به رشد با سرمایه‌گذاری‌‌های خارجی آمریکا و کشورهای غربی دست پیدا کرده اند. در سال ۲۰۲۰ رشد اقتصادی این کشور در مرز ۸% قرار گرفته و برای سال ۲۰۲۳ بعد از دوران کویید، رشد اقتصادی ۶.۳% پیش بینی شده است. در سال ۲۰۲۱، تولید ناخالص این کشور ۳۶۶.۱۴ میلیارد دلار یعنی ۱۶.% کل تولید ناخالص دنیا بوده است. رشد اقتصادی چشمگیر این کشور، رهبران گروه G7 را تشویق کرد تا از ویتنام به‌عنوان مهمان در کنفرانس اخیر خود در سال ۲۰۲۳ دعوت کنند. رهبر جمهوری اسلامی بدون در نظر گرفتن منافع ملی و خیر عمومی، ۸۵ میلیون جمعیت این کشور را به گروگان افکار عبث و دشمنی‌های کور کورانه خود گرفته است و اصولا کینه، جهالت و بی بصیرتی او اجازه نمی‌دهد تا بفهمد که کشور ما در لوای ایدئولوژی تباه او چه فرصت‌هایی را از دست داده و می‌دهد و ذخائر ملی کشور نظیر نفت و گاز چگونه ارزش‌های استراتژیک خودرا در طول سال‌های جنگ‌های ایدئولوژیک از دست داده اند. نگاه به شرق او که نتیجه ای بر ای کشور نداشته امروز با جنایتی در اوکراین در حمایت از پوتین شکل تازه ای یافته است.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.