جمال صفری: کشتار در مسجد گوهر شاد، بهلول، کشف حجاب، صدیقه دولت آبادی و جنبش زنان (۲)

سه شنبه, 20ام اسفند, 1392
اندازه قلم متن

mossadegh

۲۶ خرداد، بمناسبت صد و سیُ و یکمین سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (۹۸)

« من موظفم به شما بانوان یاد آوری کنم که یک خطربزرگ ما را تهدید می کند. و آن خطربسیار بزرگ و وحشتناک است. کدام خطر؟ خطرمرگ استقلال و آزادی بانوان. اگرامروز ازاین خطر جلوگیری نکنیم. فردا به خطرمهیب مرگ استقلال ایران گرفتارمی شویم. چرا؟ به دلیل آنکه حفظ استقلال مملکت مربوط به حفظ شخصیت وحیثیت افراد ممکت است. اگر افراد مملکتی بدون اراده ، بی تصمیم و ترسو باشند، آنچه لازمۀ حیثیت بشری است ندارند و اگر فاقد این مشخصات باشند، استقلال آن مملکت قابل دوام و بقا نیست و دیگران به خود حق می دهند که برآن ملت قیمومیت داشته باشند.»

sedigheh-dolatabadi

صدیقه دولت آبادی

صدیقه دولت آبادی شرح زندگی خود را به اختصار اینگونه بیان می کند:

جد مادری من آخوند ملاعلی مجتهد حکیم نوری مقیم اصفهان بود که از علمای طراز اول ایران محسوب می شد. مرحوم آخوند شاگردان زیادی داشت و چون محل درس او گنجایش آن همه شاگرد را نداشت ، روزی سه مرتبه درس می گفت. مرحوم آخوند دو دختر داشت. یکی ۲۱ ساله و دیگری ۲۳ ساله .

دخترهای آخوند ، با اجازه پدر، پشت تجیر[ پرده کرباسی وسط حیاط یا اطاق ] می نشستند و از درس پدراستفاده می کردند . جزء شاگردان آخوند دو سید محترم همدانی( دو برادر ) بودند. نام یکی از این برادرها سید علی اکبر است. این دو برادر مدتی درمحضر آخوند درس خواندند و به درجه اجتهاد رسیدند. روزی که می خواستند اجازه اجتهاد بگیرند، آخوند به آنها وسایر شاگردان گفت « من دو دختر فاضله دارم که از تجیر همدرس شما بوده اند و اینک هر یک از شما که مایل به وصلت با من هستید کتابتان را هم بگذارید.» اتفاقاً هیچ یک از شاگردان کتاب را هم نگذاردند. آخوند که نظر خاصی به آن دو برادرسید داشت ، خطاب به آنان نموده ، گفت« معلوم می شود شما هم نمی خواهید با من وصلت کنید.» آن دو برادرکه شاید به واسطه حجب و حیا یا تنگدستی تا آن وقت اظهار رضایت نمی کردند، از گفته مکرر آخوند جرأت پیدا کرده ، کتاب را هم گذاردند. آخوند به آنان گفت که « مطابق قواعد شرع اسلام شوهر باید زن خود را یک نظر ببیند و بعد او را عقد کند. شما هم پشت تجیر بروید و همسران آینده خود را انتخاب کنید.»
دو برادرپشت تجیر رفتند و دو دختری که صورت خود را گشوده بودند دیدند. برادر بزرگتر خواهر کوچکتر و برادر کوچکتر خواهر بزرگتر را انتخاب کرد. همانموقع صیغه عقد جاری شد. نام یکی از این برادرها آقای مهر علی اکبر و نام همسرش بیگم صاحب بود و مادر من نواده همین میرعلی اکبر و بیگم صاحب است.

و اما پدرم: مرحوم حاج میرزا هادی دولت آبادی ازعلماء وملاکین معروف اصفهان از خاندان سادات مرعشی که چندین قرن در مازندران حکومت داشتند و مادر شاه عباس کبیراز همان خاندان سادات مرعشی بود. به هر حال پدر و مادرم هفت پسر داشتند و من یگانه دختری بودم که سرهفت پسر آمدم و ازهر جهت عزیز و گرامی بودم. للۀ ای داشتم که او را حاجی صفرعلی می گفتیم و خیلی به اوعلاقه مند بودم. همین که به سن شش سالگی رسیدم معلم سرخا نه ای به نام آقاشیخ محمد رفیع برای ما آوردند که تحصیلات عربی خود را در بیروت تمام کرده بود وشاید تا آن روز هیچ مرد معلمی غیر از او به بیروت نرفته بود.

قرار شد شیخ محمد رفیع به من قرآن و فارسی یاد بدهد. هر روز که من به اتاق معلم می رفتم . حاجی صفر علی لـله را نیز با خود می بردم. روزی پدرم از این واقعه خبر دار شد و مرا احضار نمود . با کمال وقار و ادب گفت « شرط نبود که شما با لـله نزد معلم بروید. از این به بعد لـله باید به کار خود برسد ، شما هم مشغول درس خواندن خود باشید.» مقصودم از ذکر این نکته آن بود که جزوهای مهم قرآن را تمام کردم و همینکه نزد پدرم امتحان دادم پدرم یک قرآن خطی، که می گفتند هدیه آن در آن روز ها صد تومان بود، به آقا شیخ محمد رفیع داد و مادرم یک النگوی طلا توسط پدرم به من جایزه داد.

تحصیلات من نزد آقا شیخ محمد رفیع و گاه هم نزد برادرم مرحوم حاج میرزا یحیی دولت آبادی ادامه یافت و فارسی وعربی را نزد آنها تکمیل کردم. دراین اثنا پدرم از مظالم حکومتهای وقت و نامساعدی محیط به ستوه آمده، به قصد زیارت مشهد از اصفهان حرکت کرد و من نیز همراه پدر و مادرم. اما همین که به قم رسیدیم از مقامات بالا دستور رسید که اگر آقا حاج میرزا هادی عازم مشهد است باید خانواده خود را به اصفهان برگرداند و این برای آن بود که مبادا پدرم بر ضد مظالم حکام اصفهان اقداماتی کند. درهرصورت پدرم ناچار مرا که خردسال بودم به عنوان خانواده، در تخت روان نشانیده، با دستگاه زیاد، به اصفهان برگردانید و پس از چندی خود او با مادرم به تهران مراجعت نموده و در تهران ماندند. یکی دو نفر از برادرهای من ، مرحوم آقا میرزا احمد و دیگری، در اصفهان ماندند. برادر دیگرم حاج میرزا مهدی دولت آبادی درتهران به طور مخفیانه نزد یک خارجی فرانسه می خواند و همینکه من این را دانستم با اجازه پدرم پیش برادرم زبان فرانسه خواندم و چون به این زبان عشق و علاقه داشتم به زودی و بخوبی پیشرفت کردم.

ازدواج: یکی از دوستان پدرم پسر خود را از قزوین نزد پدرم فرستاده بود که با مساعدت پدرم درس طب بخواند. این شخص تحصیلات در طب را تکمیل کرد و دکتر الحکماء لقب گرفت. پدرم نسبت به او آنقدر محبت داشت که با وجود تفاوت سن ، مرا برای او عقد کرد. در آن موقع من شانزده ساله و داماد چهل و شش ساله بود. د ر همان اوقات پدرم جزوه دان چرمی کوچکی به من داد و گفت «این امانتی نزد تو باشد. پس از مرگ من آن را باز کن.» و من امانتی را گرفته ، در کیسه ای گذاردم و سر آن را دوختم و همینکه پس از مرگ پدر آن را گشودم ، معلوم شد پدرم که چندان امیدی به ادامه این ازدواج نداشته، اختیار طلاق را ضمن عقد از شوهرم گرفته و به من واگذارده و سند آن را در دست من سپرده که پس از وفات او در صورت لزوم از آن استفاده کنم.

زندگی زنا شوئی ما به واسطه اختلاف سن رضایتبخش نبود و پس از مرگ پدرم با شوهر به اصفهان برگشتم. مرحوم دکتر را بکار فلاحت و احداث باغ مشغول داشتم، و خودم در سرطان ۱۲۹۸ برای اولین مرتبه در اصفهان روزنامه هفتگی به نام « زبان زنان» منتشر نمودم و این نخستین نشریه ای بود که درایران برای نهضت زنان و به مدیریت یک زن ایرانی در چهل و چند سال پیش انتشار یافت. « زبان زنان» مدتی در اصفهان به طور هفتگی وسپس در تهران به طورمجله ماهانه بازحمات و مشقات بسیار انتشار یافت.
سفرفرنگ: پس از وفات پدر و دلتنگی از وضع محیط و غیره تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل در رشته تعلیم و تربیت به اروپا بروم ، شاید با تحصیلات بالاتردرمراجعت بتوانم برای تعلیمات عمومی بانوان، که در آنوقت بسیار مشکل بود، کمک بیشتری بکنم اتفاقاً موقعی هم که پدرم حیات داشت این فکر در سرم بود و به پدرم می گفتم و حتی اصرار داشتم که پدرم را نیز برای معالجه ب ببرم. ولی او می گفت که « از من گذشته است، ولی تو برو دنبال تحصیل را بگیر .»

درهر حال ، موقعی که من می خواستم اروپا بروم قانون ایران فقط به زنانی اجازه می داد تنها اروپا بروند که سنشان از سی سال کمتر نباشد و یا اینکه مریض باشند، آن موقع من بیست و شش ساله بودم. دو برادرم مرحوم حاج میرزا علی محمد دولت آبادی و مرحوم حاج میرزا یحیی آبادی این موضوع را در هیئت دولت مطرح کردند. مرحوم مستوفی الممالک رئیس الوزراء و مرحوم فروغی وزیر امور خارجه بودند و شادروان اعلیحضرت فقید وزیر جنگ بودند و زودتر از همه مرحوم فروغی و اعلیحضرت فقید با این امر موافقت کردند وهمینکه صحبت سن به میان آمد. اعلیحضرت فقید فرموده بودند « خانمی که می خواهد برای تحصیل به اروپا برود. البته حاضربه چنین فداکاری خواهد شد که سن خود را چهارسال زیادتر بنویسد. » به این ترتیب تذکره من حاضر شد. یک روز صبح چادر را از سر برداشته ، سوار اتومبیل شدم که از راه قصر شیرین به فرانسه بروم . هم سفرهای من یک زن روسی، یک مرد فرانسوی و یک مرد سویسی به نام مسیو ویتلی بود که هنوز هم در تهران است. من نوکری به نام حسن همراه خود بردم که تا سرحد همراه باشد.

مسافرت ما تاکرند به خوبی گذشت. موقعی که به کرند رسیدیم ، قرار شد شب را در آنجا توقف کنیم. آن موقع در تمام ایران حکومت نظامی بر قرار بود و همینکه افسر فرماندار نظامی کرند از آمدن من خبردار شد، نوکرمرا حسبش کرد، تذکره مرا توقیف نمود. بهانه اش این بود که چگونه یک زن ایرانی تک و تنها با مردهای خارجی به اروپا می رود؟ خواست خداوند با من یاری کرد و فرماندار غیر نظامی آنجا آقای مسیب خان ، از آزادیخواهان مشهور و از اقوام مرحوم جهانگیر خان صوراسرافیل و از دوستان خانوادگی ما بود، وهمینکه از واقعه خبردار شد به وسیله مخابره تلگراف حضوری و فوری به برادرانم دستور آزادی من ازتهران صادرگردید و بعد از یک شبانه روز توقف ازکرند حرکت کردند. در آنجا هم خداوند با من یاری کرد و آقای اسدالله خان، فرماندار قصرشیرین، با زحمات زیاد به وسیله تلفنهای متعدد به مقامات عالی وسایل آزادی مرا فراهم ساخت و خلاصه با مشقت فراوان خود را به پاریس رساندم ودر کلژ فمیئن فرانسه در رشته تعلیم و تربیت مشغول تحصیل شدم. در ظرف این مدت هرچه از ارث پدرملک وعلاقه داشتم فروختم و خرج تحصیل خود کردم و به استثنای مبلغ بالنسبه مختصری که در دو سال اخیر تحصیلاتم وزارت معارف آن روز به من کمک کرد ازهیچ جای دیگر هیچ نوعی همراهی با من نشد.

پس از تکمیل دورۀ کلژ و ورود به دانشگاه، رئیس دانشگاه گزارشی راجع به تحصیلات و رفتارمن به اعلیحضرت فقید رسانید، که این محصل درمدت هفت سال تحصیل از کلاسهای کلژ و دانشگاه یک روز غیبت نکرده است. ایشان به برادرم، مرحوم حاج میرزا یحیی دولت آبادی، فرموده بودند که «این گزارش موجب افتخار ما و شماست. بنویسید زودتر به ایران بیاید و به فرهنگ کشور خدمت کند.» مرحوم تیمور تاش دراین جلسه حضور داشتند. اعلیحضرت فقید به وی فرموده بودند که شصت لیره طلا به عنوان خرج سفر برای خانم دولت آبادی بفرستند و بنویسند که فوری بیاید. تیمورتاش گفته بود « لیره کاغذی و یا حواله می فرستم.» شاه فرموده بودند « خیر. آنچه من می گویم انجام بدهید. شصت لیره طلا لای کیسه چرمی بگذارید و بفرستید تا معلمین و استادان پاریس توجه ما را به ترقی زنان ببینند، دستور اعلیحضرت فقید اجرا شد. لیره های طلا به پاریس رسید . من به ایران بازگشتم . در آن موقع هنوز زنان ایران حجاب داشتند. ولی من بدون حجاب حرکت می کردم. مرحوم اعتمادالدوله وزیر فرهنگ بود و از طرف ایشان به بازرسی مدارس دخترانه تعیین شدم. خوشمزه اینکه برای جلوگیری از قال و مقال آن روز، من اول روز برای رفتن به وزارت فرهنگ چادر سر نمی کردم، از آنجا به تفتیش مدارس می رفتم. ولی دوبار برای رفتن به دو مدرسۀ دور دست چادر به سر کردم . این جریان تا ۱۷ دی ادامه داشت که در آن موقع رفع حجاب شد و از آن موقع تاکنون به اداره کردن کانون بانوان و تأسیس دبستان و دبیرستان و کلاسهای بزرکسالان کانون بانوان مشغول هستم.

اتفاق مهمی که دراین اواخر برای من رخ داد یکی آن بود که سالی در ایام عید به مازندران رفتم. موقع بازگشت عجله داشتم که هنگام باز شدن مدارس در تهران باشم و لذا ماشینی که به سرعت می آمد، میان راه برگشت؛ استخوان پایم شکست . در سال ۱۳۲۶ برای معالجه به سویس رفتم. در آنجا گفتند که معالجه پای من یک سال تمام وقت لازم دارد. چون سرمایه ای برای انجام این برنامه نداشتم، ناچار بازگشتم و از آن موقع تا به حال با پای دردناک مشغول خدمت هستم. واقعه مهم دیگر اینکه در آبان سال گذشته، نیمه شبی شخص ناشناسی از پشت بام خود را به عمارت کانون انداخت و حریقی ایجاد کرد و ازهمان راهی که آمده بود برگشت. فوری به اداره آتش نشانی تلفون کردم. با سرعت قابل تقدیری آمدند و حریق را که در کتابخانه کانون روی داده بود خاموش کردند. ولی افسوس که قسمتی از بهترین کتابها و یادداشتهای من طمعۀ آتش شده بود و از همه مهمتردورۀ تمام تعلیم و تربیت و پداگوژی از زمان راسین تاکنون صفحه گرافون تهیه کرده بودم. از دست رفت. اینک با آنکه باز نشسته ام شب و روز مشغول اداره کردن دبیرستان کانون و کلاسهای اکابر کانون هستم . آرزوی من این است که سال آینده کلاس دوازدهم برای دبیرستان کانون بگشایم . عمارتی که نقشه آن را طرح کرده ام، در زمین کانون که شهرداری واگذار کرده ، برای کانون بسازم. سپس این مؤسسه را به دست بانوان لایق جوان تربیت شدگان مدارس کانون بسپارم و خود درگوشه ای بنشینم و از روی یادداشتهای چندین ساله خود کتابی برای روشن کردن اذهان نسل معاصر و آینده تألیف کنم. (۱ )

◀ پری سکوتی در نوشته ای تحت «عنوان صدیقه دولت آبادی: وطن پرستی، منسوجات اسلامی و حجاب» روحیه وطن دوستی و استقلال طلبی صدیقه دولت آبادی را اینگونه شرح می دهد: مردادماه چهل و نه سال پیش، روزی که پیکر خسته و فرسوده از بیماری صدیقه دولت آبادی را به ‏خاک سپردند در کسوت یکی از مبارزان کسب حق رأی برای زنان، نمی دانست که اگر فقط یک ‏سال بیشتر عمر میکرد تحقق عملی«حق رأی زنان ایرانی» را بچشم خود می نگریست و این ‏پیروزی بزرگ را به جشن می نشست‎.‎

baztab-marg-dolatabadi

بازتاب مرگ صدیقه دولت آبادی در مطبوعات

صدیقه دولت آبادی درگذشت. مطبوعات آن زمان، منجمله روزنامه اطلاعات در مورد وی نوشت: ‏‏«صدیقه دولت آبادی، که باید او را از پرچمداران نهضت زنان ایران دانست، در ۲۰ صفر سال ۱۳۰۰ ‏هجری قمری (۱۰ دی ماه ۱۲۶۱ خورشیدی) در اصفهان و در یک خانواده روشنفکر روحانی متولد ‏شد.» و روزنامه تهران مصور در مقاله ای با عنوان «چگونه دو زنی که می خواستند او را بکشند از ‏باوفاترین دوستانش شدند» نوشت: «دراین هفته صدیقه دولت آبادی که چهل سال برای آزادی و ‏مبارزه با بی سوادی بانوان ایران فعالیت می کرد، پس از بیماری طولانی درگذشت. او که در سال ‏های اخیر از بیماری اش رنج می برد، از روی تخت بیماری، کانون بانوان و مدرسه بانوان را اداره می ‏کرد و خانه اش محل بست زن های آسیب دیده از خانه شوهران ظالم و ستمکار، بود… زنان فراری از ‏خانه شوهرانی که زنان شان را زجر و شکنجه می دادند. او با نفوذی که در دستگاه های ‏دادگستری داشت اکثرا موفق می شد این گونه زنان را نجات بدهد. از زنان متحصن در تمام مدتی ‏که در خانه اش بودند، مجانا پذیرایی می کرد و حتا به آن ها لباس و لوازم زندگی می داد.» سپس ‏در این روزنامه یک خاطره فراموش نشدنی را از صدیقه دولت آبادی درج می کند‎:‎

‎«‎در آخرین ملاقاتی که خبرنگار ما با صدیقه دولت آبادی کرد او شیرین ترین خاطره اش را با اشاره به ‏زنی که در کنارش نشسته بود، دانسته و چنین گفت: «این خانم را که در کنارم می بینید ۲۶ سال ‏قبل می خواست مرا بکشد، ولی از همان روز تاکنون از صمیمی ترین دوستانم است.» خانم دولت ‏آبادی درباره آن واقعه چنین گفت: « دراوایل شهریور ماه ۱۳۱۴ که مدارس تازه باز شده بود، در یکی ‏از روزها از بازرسی یکی از مدارس پشت مسجد سپهسالار مراجعت می کردم، ناگهان با انبوهی از ‏زنان چادری مواجه شدم. یکی از زنها که همین خانم باشد مرا شناخته به دیگران معرفی کرد و ‏بلافاصله همه دسته جمعی شروع به ناسزا گفتن کردند… آنها دست بردار نبودند و به من حمله ور ‏شدند. کارآگاهی که آنجا مراقب بود به سرعت خود را به پاسبان خیابان رسانید و مرا از دست زنان ‏نجات دادند. دو نفری که محرک بودند به کلانتری ۲ که پشت مسجد سپهسالار بود جلب شدند. در ‏کلانتری آنها را به جرم پاره کردم خز پشت روپوش و فحش دادن توقیف کردند و دستور زندانی ‏ساختن آنها صادر شد. در همین وقت من وارد کلانتری شدم و خودم را به رئیس کلانتری معرفی ‏نمودم و از آن دو زن شفاعت کردم. سروان افسر نگهبان گفت: الان با ریاست کل شهربانی صحبت ‏کردم دستور توقیف و زندانی ساختن آن ها صادر شده است. گفتم آنها اشتباه کرده اند به جای ‏حبس باید آنها را راهنمایی کرد، به علاوه دندان جدم پیغمبر هم به دست مردم جاهل شکسته ‏شد، ولی آیا پیغمبر دست از هدایت مردم کشید؟ بالاخره افسر نگهبان به تقاضای من دستور داد ‏که این دو نفر زن را از زندان بیرون بیاورند. بعد من مدتی با آنها صحبت کردم. صحبت های من چنان ‏در آن ها موثر شد که هر دو شروع به گریه کرده مرا بوسیدند. حتا پس از چندی هر دو زن عضو ‏کانون بانوان شدند و در دی ماه ۱۳۱۴ یکی از کارگردانان فعال کانون بانوان گردید، به طوری که می ‏بینید او یکی از صمیمی ترین دوستانم است که اکثرا در اینجاست و مرا تنها نمی گذارد». (نامه ها، ‏نوشته ها و یادها، ص. ۶۲۸ – ۶۴۳‏)

mery-winsson

◀ از مری وینسون تا مهرانگیز منوچهریان: در وصف مبارزات صدیقه دولت آبادی

مهرانگیز منوچهریان‎ ‎پس از درگذشت صدیقه دولت آبادی در مجله ‏خواندنیها در وصف شخصیت او می نویسد: «مرحوم صدیقه دولت آبادی از بانیان نهضت زنان است و ‏زنان ایران باید رفتاراو را سرمشق خود قرار دهند و برای اجرای مقاصد عالی وی که سعادت بانوان را ‏در بردارد، از جان و دل بکوشند و یگانه پاداشی که پس از مرگ می توان به روح وی داد آن است که ‏ما زنان ایران آرزوهای اجتماعی و فردی او را از صفحه تصور و خیال، به عرصه عمل و واقع درآوریم» ‏‏(همان، ص. ۶۳۱‏‎)‎
شمس الملوک جواهر کلام، یکی دیگراز فعالان جنبش زنان در آن دوره درباره صدیقه دولت ‏آبادی نوشت:« آن روزها نه کانون بانوان بود، نه دانشگاهی که دختران را بپذیرد، نه محفل و ‏مجلسی که زنان را درآن راه بدهند، اما بدون اغراق کوشش و فداکاری خانم دولت آبادی درایجاد ‏بسیاری از موسسات فرهنگی و برداشتن موانع، عامل موثری بوده واین قولی است که جملگی بر‏آنند».(ص. ۶۳۰‏‎)

ناصر دولت آبادی‎ (‎نوه برادریِ صدیقه دولت آبادی) مرگ صدیقه را در شعری چنین سرود‎:‎‎

‎پیشوای بانوان از دست رفت/ بانویی با عز و شأن از دست رفت‎‎

‎نهضت نسوان ما افسانه شد / قهرمان داستان از دست رفت‎‎

‎شمع جمع بانوان خاموش شد / اختر این آسمان از دست رفت‎
‎ ….‎

مری وینسون، از فعالان جنبش حق رای زنان آمریکا بود که در کنفرانس بین المللی حق رای برای ‏زنان در فرانسه با صدیقه دولت آبادی آشنا شد. مری وینسون موسسه فیلادلفیا تحصیل کرده بود. ‏وینسون، موسس و رئیس جامعه حق رای محدود شده، بود. در سال ۱۹۱۷ دو بار بدلیل حضور در ‏میتینگ هایی که در مورد حق رای زنان انجام میشد به زندان دو ماهه و ده روزه، محکوم شده بود‎.‎
هنگامیکه صدیقه دولت آبادی برای کنفرانس بین المللی حق رای برای زنان در سال ۱۹۲۶ به پاریس ‏رفت در آنجا با زنان مدافع حق رای، منجمله با مری وینسون، آشنا شد. در همان موقع وینسون، ‏صدیقه دولت آبادی را در مجله «حقوق برابر» درسال ۱۹۲۶ با عنوان«فمینیست ایرانی» خطاب کرد ‏و درباره او نوشت: «ما، ملاقات صدیقه دولت آبادی را با برخی از اعضای حزب ملی زنان ترتیب دادیم. ‏اعضای سازمان ما به داستان این زن که برای آزادی و برابری و فرصت های برابر مبارزه می کند، ‏گوش فرا دادند، آن هم مبارزه در چنین سرزمین دوری از ما، که در عین حال که از جهان غربی ما ‏بسیار متفاوت است اما با این حال شباهت های بسیاری هم با جهان ما دارد و آن هم به خاطر این ‏است که نبرد زنان برای رهایی همین جهان هم هنوز به پایان نرسیده است. تجربه قهرمان ایرانی ‏ما، با آشنایان و با نمایندگان مذهبی شان، حکایت از تجارب مشابهی در همین جا دارد…. و حالا ما ‏یک نماینده ایرانی در شورای مشورتی بین المللی مان داریم، کسی که ما را در تماس با پیشرفت ‏های زنان در آن سرزمین دور، قرارمی دهد.» (ص. ۶۲۰‏‎ ‎)

صدیقه دولت آبادی در این کنگره که مری وینسون از آن یاد میکند به نمایندگی از زنان ایران در پاریس ‏سخنرانی کرد. متن سخنرانی دولت آبادی در اول دی ماه ۱۳۰۵ در روزنامه ایرانشهر منتشر شد ‏‏(ص. ۲۵۴‏‎:)

خانم های نماینده و خانم های محترم‎!‎

مقدمتا از طرف هموطنان خودم مقدم شما را تبریک گفته، سلام و تهنیت ایشان را تقدیم و نیز ‏مسرت و خوشبختی فوق التصور خودم را از بودن در میان شما، ممتازترین زنان دنیا، اظهار می کنم. ‏طبیعی است که هموطنان من مسرت کامل دارند از داشتن نماینده خودشان در مجمع شما و خوب ‏می دانند که ایشان از حیث معرفی خودشان در کنگره عمومی زنان حقوق طلب دنیا، کمی دیر ‏جنبیدند. ولی گمان نمی کنم آنان قابل ملامت باشند، زیرا که تاریخ به ما نشان می دهد که زنان ‏ایران همه وقت این طور نبوده اند. حوادثی علت تاخیر ایشان شده، بلکه تاکنون به خود مشغول بوده ‏اند. تاریخ قدیم ایران، زنان را لایق و قوی نشان می دهد. می دانید که ایران قدیم دارای زنان فعال و ‏منورالفکر، مانند دختران خسرو پرویز، شهربانو، دختر یزدجرد وغیره بوده است که بعضی از آن ها ‏زمامدار مملکت شده و در عصر خود کارهای برجسته برای مملکت خود نموده اند. پس از پیش آمدن ‏حوادثی از چندین قرن پیش، زنان در امورسیاسی و اجتماعی جای خود را گم کردند و مردان در ‏ردیف اول جا گرفتند. به این جهت زنان رفته رفته خود را ضعیف جستند. و وقتی به خود آمدند که ‏تقریبا موقعیت خود را گم کرده بودند. در این وقت فهمیدند که ضعف آنان نه فقط آن ها را در عالم ‏وجود نابود می کند، بلکه بیچارگی زنان سبب می شود که ایران از داشتن مردان لایق محروم بماند.

تذکر به این نکته تکان غریبی به احساسات ایشان داد و بدون فوت وقت مشغول به اصلاح کار خود ‏شدند. پیشرفت کار ایشان فوق التصور بود و می توان گفت در ظرف پنجاه سال راه صد ساله را ‏پیمودند. امروز زنان ایران دارای احساسات قوی، عزم ثابت قدم برای کسب تربیت و معلومات جدید و ‏هم قدیم ایران می باشند. گرچه ما هنوز حق انتخاب [حق رأی] نداریم ولی در مواقعی که برای وطن ‏مخاطراتی بوده یا در امور اجتماعی اشکالاتی پیش آمده است زنان با یک احساسات قابل تقدیری ‏اقدامات جدی نموده و کار ایشان اثرات خوب داده است. چنانچه مستر شوستر آمریکایی در کتاب ‏خود راجع به ایران این نکته را ذکر می کند و از اقدامات زنان قدردانی می نماید‎.‎

دیر زمانی است که ما دارای روزنامه جات ومجلات به قلم زنان هستیم. زنان ایران انجمن های ‏تجارتی و ترقی پروردارند که پروگرام آنها را می بینیم و با پروگرام سوسیته های اروپایی مطابق ‏است. قریب پنجاه سال است که مدرسه آمریکایی زنانه در طهران دایر و دختران دیپلمه از آن ‏مدرسه، زنان برگزیده ما هستند. محفل مخصوص و مجله ای به نام عالم نسوان دارند. من موقع را ‏مغتنم شمرده، از موسسین آن اساس، تشکر می کنم. مدرسه ژاندارک فرانسوی در طهران پانزده ‏ساله است. وضع و ترتیب آن کاملا موافق سلیقه ما، و دختران ایرانی به آسانی زبان شیرین فرانسه ‏را در آن مدرسه فرا می گیرند‎.‎

راجع به صلح، زنان ایران در این موضوع جدیت کامل دارند و در هنگام جنگ بین المللی، ما داخل در ‏جنگ نبودیم. اما مکرر دیده می شد که حقیقتا روح خانم های ایرانی از طول مدت جنگ خسته و از ‏داشتن مجامع عیش وعشرت دوری می جستند. در مجامع همه وقت خانم ها آرزوی تمام شدن ‏جنگ را می کردند. این مطلب آن قدر عمومی شده بود که به اطفال خردسال هم اثر کرده بود. به ‏خاطر دارم، وقتی که اعلان متارکه جنگ منتشر شد روزی در یک اجتماعی یک دختر پنج ساله ای ‏پیش آمد و گفت «خانم ها به شما مژده می دهم که جنگ تمام شد‎».‎

چنانچه در ابتدای ورود من مادام هاشپی اظهار نمودند: « اکنون که زنان ایران یک عضور از اعضای ‏کنگره عمومی هستند، ما امیدواریم که با تمام مقاصد خیریه ما شرکت داشته باشند». طبیعی ‏است که از این به بعد هموطنان من اتحاد معنوی خود را با زنان حقوق طلب دنیا عملا نشان خواهند ‏داد‎».‎

‎صدیقه دولت آبادی مدیره روزنامه زبان زنان‎‎

‎و نماینده ایران در کنگره عمومی نسوان

تلقی صدیقه دولت آبادی از حجاب زنان

صدیقه دولت آبادی، از اولین زنانی است که پیش از «کشف حجاب»، وقتی که تحصیل اش را در ‏فرانسه به پایان میرساند و به کشور باز میگردد، روبنده (شبیه برقع) و چادر را کنار میگذارد. خود او ‏در این مورد تعریف میکند: «من به ایران بازگشتم. در آن موقع هنوز زنان ایران حجاب داشتند، ولی ‏من بدون حجاب حرکت می کردم.» او سپس می افزاید: «در روز دوم ورودم با لباس به شهربانی، ‏نزد مرحوم سرتیپ کوپال رئیس شهربانی وقت رفته، گفتم اگر اجازه می دهید با همین لباس ‏مشغول خدمت باشم، وگرنه به اروپا بر می گردم. ایشان نیز موافقت نمودند با این لباس باشم‎».‎

«حاج ناصر» از کسبه قلهک که خانم صدیقه دولت آبادی را از کودکی می ‏شناخت و پدربزرگ و پدرش در خانه صدیقه دولت آبادی کار میکردند در مورد حجاب صدیقه دولت ‏آبادی شهادت میدهد و میگوید: «بله، ایشان بی حجاب بودند اما نه بی حجاب جلف. لباس شان ‏بلند بود. سرشان باز بود ولی کلاه می گذاشتند… من خانه خانم دولت آبادی از صبح تا شب بودم. ‏هیچوقت هیچ کجای بدن این زن را ندیدیم.» (همان، ص ۵۹۶‏)‎

صدیقه دولت آبادی درخردادماه ۱۳۲۳ در مجله «زبان زنان» می نویسد: «آتش حجاب/ بی حجابی ‏را در میان طبقه بانوان منورالفکر و زنان نادان دامن می زنند. نزاع میان پدران و دختران، و میان زنان و ‏شوهران برمی انگیزند، برای زنان بوالهوس راه بی عفتی را در زیر حجاب صاف می کنند و هزاران ‏معایب دیگر به وجود آورده، ذره ای توجه به عکس العمل خود در انظار خارجی ها ندارند. بسیار ‏کارهای لازم داریم که ممکن است برای اصلاح آن ها اقدام نمود. از قبیل جلوگیری از فحشاء که خود ‏یک قدم موثر بزرگ برای حفظ بهداشت عمومی است. حفظ نظافت اجتماعی، جمع آوری کودکان ‏بی سرپرست، جلوگیری از اسراف کاری های بی مورد، محدود کردن اراذل و اوباش از دزدی و زخم ‏زدن، منع وافورکشی در تمام قهوه خانه ها و مشروب خوری در ملاء عام، جلوگیری از رشوه دادن و ‏رشوه گرفتن و دزدی های علنی و مخفی که امروز چنان بازار آن ها به قدرت گرم شده که می توان ‏گفت صفت ثانوی ایرانی شده است. همه این ها مخالف با مذهب اسلام است، اما کوتاه نظران و ‏تاریک بینان تمام این امور مهمه را روا داشته، فقط حجاب را مورد بحث قرار داده اند. در صورتی که در ‏دین مبین اسلام آزاد بودن صورت و دست زن مجاز و زنان را به داشتن حجاب عفت و عصمت امر داده ‏اند. بدیهی است که هر ذیعلاقه به مقام مقدس زن از بی پروایی بعضی از بانوان بی نظم و ترتیب ‏راضی نیست. به علاوه، تمدن و تدیّن، هر دو، به بانوان اجازه نمی دهد که با موی پریشان، و نیمی ‏عریان در معابر عرض اندام کنند و بایستی در نهایت نظافت و نزاکت لباس شرافتمندانه و مقتضی ‏مقام بانوان ارجمند بپوشند.» (همان. ص ۳۳۷‏‎)
طرح مباحث و ایده های نو در نشریه «زبان زنان‎»‎

صدیقه دولت آبادی، در نشریه زبان زنان از «سوسیال دموکراسی» و «سوسیالیزم» هم بحث میکرد ‏و سعی مینمود زنان ایرانی را نسبت به این مباحث جدید روزگار نو، آگاه سازد. دولت آبادی با رویی ‏گشاده و نگاهی متکثر و دموکراتیک از طرح افکار تجددخواهانه و مسائل نظری مدرن جهان در میان ‏زنان کشورش استقبال مینمود و در این جهت، صادقانه و با تعهد عمیق اجتماعی اش، بی خستگی ‏تلاش میکرد‎.‎

محض نمونه ای از مکتوبات اش، مطلبی است که در مجله «زبان زنان» به قلم خود خانم صدیقه ‏دولت آبادی در ۲۶ تیرماه ۱۲۹۹ با عنوان «سوسیالیزم» (ص. ۲۰۸) به چاپ رسیده است. مینویسد: ‏‏«سوسیالیست ها که اجتماعیون باشند تغییر نظامات و عادات کنونی دنیا را از راه مسایل اقتصادی ‏حتمی خواسته و استواری قوانین را از این بابت می خواهند که خوشی زندگانی برای همه آدم ها ‏متساوی المیزان باشد. سوسیالیست های چند قسمت می باشند و هر دسته ای از راهی به ‏سوی انجام مقصود می روند. یک قسمت مهم از اجتماعیون سوسیالیست دموکرات نامیده می ‏شوند… کلا مراد سوسیالیست دموکراتها تمام امور و امتیازات را به دست عامه اهالی می سپارد و ‏هیچ چیز و هیچ کاری در کشورهای سوسیال دموکراسی نمی تواند بدون رضایت عامه به موقع اجرا ‏گذاشته شود و تمام خط حرکت سوسیال دموکراتها در آزادی عامه و سعادت زندگانی اولاد آدم ‏است. در اصول سوسیال دموکرات ها مدیریت مملکت به طور انتخابی، به یک انجمن بزرگ محول ‏می گردد که اداره کننده کشور است. درخشندگی این حزب در آلمان شده و مارکس از استواری ‏دهندگان پیشرو این جمعیت شناخته می شود و توسعه و قدرت حرکت مذکور در اروپای غربی ‏عملی گردیده است. البته سوسیالیزم پس از جنگ بین المللی مقام بسیار بلندی را در اروپا و پاره ‏ای از قطعات آسیا احراز کرده است. » او سپس اضافه می کند: «وقت است که با احساسات آدمیت ‏برخیزیم و چشم و گوش خود را باز کنیم و از هر چیز بپرسیم، بسنجیم و خبر بگیریم و بیاموزیم و ‏بدانیم؛ راه علوم را توسعه بدهیم و اختلافات من ـ من و تو ـ را دور بریزیم و همه ملت در زیر کلمه ‏‏«ما» جمع شویم.»

◀ گفتمان «وطن پرستی» در پیوند و الزام با «حضور اجتماعی زنان» در دیدگاه ‏صدیقه دولت آبادی

صدیقه دولت آبادی، همراستا و همقدم با همتایان اش در روزگار خود، به مسائل مختلف منجمله به ‏مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از زاویه زنان می پرداخت. «خرید منسوجات وطنی» بمنظور ‏تقویت صنعت درون زاد، یکی از دغدغه های صدیقه دولت آبادی بود. اولین نوشته او در این زمینه در ‏سال ۱۲۹۲ منتشر شد و این ایده ـ تحریم کالاهای خارجی ـ نزدیک به یک دهه به درازا کشید تا ‏نهایتاَ به یک مفهوم عملی ـ عمل اجتماعی و دسته جمعی ـ در میان جنبش زنان تبدیل شد. یعنی ‏در سال ۱۳۰۱ گروهی از زنان مشروطه خواه تحریم کالاهای خارجی را بعنوان کنشی اجتماعی به ‏راه انداختند. در سخنرانی که صدیقه دولت آبادی در مدرسه مخدرات اسلامی ایراد میکند شادمانی ‏اش از انجام این عمل اجتماعی از سوی زنان، کاملا آشکار است. «جمعیت نسوان وطن خواه» یکی ‏از اهداف انجمن اش را «ترویج صنایع وطن» و انجمن دیگری بنام «مجمع انقلاب زنان» در شیراز نیز ‏یکی از برنامه های اصلی اش برگزاری جلسات سخنرانی در جهت استفاده از «امتعه میهنی» بوده ‏است. لذا مفهوم سازی از استقلال مالی و صنعت ملی و گفتمان «خرید منسوجات وطنی» که در ‏کشور ما مفهومی تازه بود از زمان نهضت مشروطه شکل گرفته بود (محض نمونه: کمک وسیع و ‏داوطلبانه زنان برای تشکیل بانک ملی) و تا دوران ملی شدن صنعت نفت ادامه داشت و در همین ‏مدت نیز در حوزه تئوریک و عملی، رشد و گسترش بسیار پیدا کرد‎.‎

لذا گفتمان «وطن پرستی» نیز یکی دیگر از گفتمان های فعالی است که در میان کنشگران جنبش ‏زنان در آن دوره وجود دارد. در اکثر گفتارها، سخنان و عملکرد گوناوند فعالان زن میتوان دید که «وطن ‏پرستی» را یکی از انگیزه های «مشارکت زنان» در حوزه عمومی و به ویژه در «حوزه سیاست» ‏میدانند، به طوری که یکی از انجمنهای مهم و تاثیرگذار دوران مشروطیت («جمعیت نسوان وطن ‏خواه») مشخصاَ بر همین گفتمان «وطن پرستی» پایه گذاری میشود. بازتاب این گرایش حتی در ‏عنوان و نام این انجمن نیز آشکار است‎.‎

اما در روزگار صدیقه دولت آبادی، گفتمان وطن پرستی و مراد از این معنا، به گونه ای غیرایدئولوژیک ‏و با فاصله گذاری از ارزش های تعصب و غیرت مرسوم پدرسالارانه، در زبان روزمره و مکتوبات فعالان ‏جنبش زنان جاری بوده است. در این دوره، هدف متکثر زنان برای حفظ وطن (ـ که «مادر» تلقی ‏میشود ـ) در واقع مشروعیت بخشیدن به حضور اجتماعی و سیاسی خود است و نهایتاَ به این ‏باورند که «بدون حضور سیاسی و اجتماعی زنان» داعیه ی وطن پرستی، ناممکن و حتی شعاری ‏دروغین است. لذاست که برای صدیقه دولت آبادی و همتایانش (از زمان مشروطه تا دوره ملی ‏شدن صنعت نفت، و بعد از آن) مراد از «وطن پرستی» در عین تقویت بنیه مالی و تولیدی مملکت، ‏انگیزه ای برای به رسمیت شناختن حضور زنان در عرصه سیاسی نیز تلقی میشده است. تا جاییکه ‏حتی کسانیکه به رشد «معارف» زنان و توسعه مدارس دخترانه کمکی نمیکنند به حد «خائن به ‏وطن» نزول مییابند. لذا مطمئناَ یکی از گفتمان هایی که صدیقه دولت آبادی در مطالب و فعالیت ‏های فرهنگی و اجتماعی اش، بی خستگی دنبال میکند ارتباط وثیق و متقابل توسعه مدارس و ‏‏«معارف برای زنان» با «وطن پرستی» است‎.‎

دولت آبادی در اولین نوشته های خود در سال ۱۲۹۲ خورشیدی که در نشریه «شکوفه» منتشر ‏شد در نقد بی توجهی مردم به کالاها و تولیدات ایرانی و عادت آنها به خرید منسوجات خارجی (ص. ‏‏۱۷۰) مینویسد: «منسوجات اسلامی که برای هر ایرانی، بزرگ ترین زینت است پشت پا انداخته و ‏خود را به زر و زیور فرنگ آراسته می داریم. کمیته، قدر پارچه های وطنی را به خوبی می داند و ‏فواید آن ها را بی نهایت ادراک نموده؛ چونکه از دیر زمانی است که قهرا پارچه های خارجه را متروک ‏و با کمال افتخار لباس خود را از منسوجات اسلامی قرار داده. خوشبختانه یک کمپانی اسلامی در ‏اصفهان دایر است که قابل همه قسم تمجید است، زیرا که پارچه های ابریشمی و ریسمانی در ‏کمال نظافت و قشنگی ترتیب می دهد. ولی افسوس که اهالی این شهر هم توجهی به او ندارند ‏چه رسد به شهرهای دیگر ایران…. خیلی افسوس دارم که در یزد و کاشان و اصفهان و غیره پارچه ‏هایی عمل می آورند که فرنگی ها هم باور ندارند آن ها را بشود بدون کارخانه ترتیب داد ولیکن ما ‏ایرانیان آنقدر همت و حمیت نداریم که آنها را خریداری نموده رواج دهیم، بلکه باعث تشویق آن ‏بیچارگان شده، بر زیبایی و لطافت آن بیفزایند.» (شکوفه ۲۰ ربیع الالول ۱۳۳۲، ۲۷ بهمن ۱۲۹۲‏‎)
دولت آبادی در جلسه ای که در منزل خانم «درهالمعالی» (او هم از فعالان حقوق زنان در آن روزگار و ‏مدیر مدرسه مخدرات اسلامی است)، در باره حمایت از تولیدات و صنایع داخلی سخنرانی میکند. ‏سخنرانی او در روزنامه بهارستان در ۹ دی ماه ۱۳۰۱ منتشر میشود (ص. ۱۷۵). وی در آن ‏سخنرانی تاریخی، بطور مبسوط از ترویج کالاهای ایرانی سخن میگوید: «مبحث کنفرانس امروز ما ‏ترویج منسوجات وطنی است و عرایض بنده هم روی همین زمینه می باید. ولی قبلا از خانم های ‏محترمات سوال می کنم برای چه می خواهیم اقدام به این کار بکنیم؟ البته خانم های وطن دوست ‏که این اوقات برای این مقصود قیام نموده اند دو مقصود در نظر دارند: اول ترقی صنایع ایرانی که ‏تحصیل ثروت مربوط به آن است و دوم رفع احتیاج از خارجه. عجب مرام و مقصود مقدسی را در نظر ‏گرفته اند. اما در این کار یک شرط لازم است و آن این است که این جنبش وطن پرستانه، ثابت قدم و ‏روز به روز این اقدام خیر را امتداد بدهند تا مثل اقدامات گذشته عقیم و بی نتیجه نماند، یعنی زود ‏خسته و سرد نشوند… حالا که خانم ها حاضر شده اند که صنایع و منسوجات وطنی خودشان را ‏رواج بدهند، البته اگر این گفته ها را به فعل برسانند، صنعتگران ما هم تشویق می شوند و کوشش ‏می کنند تا نواقص پارچه ها و صنایع خود را حتی المقدور رفع نمایند‎…»‎

صدیقه در ۲۵ مهر ۱۲۹۹ در «زبان زنان» در مطلبی با عنوان «دشمنان، تفنگ می کشند» (ص. ‏‏۲۱۸) مینویسد: «ما اینک با صدای بلند خطاب به همه مستبدین و دزدان و دشمنان کرده و می ‏گوییم: ما را عشق وطن، ما را آرزوی پرورش مشروطیت ایران و ما را افتخار خدمت در نگهداری ‏استقلال با معنی ایران، به میدان معارف دواند. ما برای رستگاری ملت از روزگار تاریک و برای نجات ‏خواهران بینوای خود و برای یاری به وطن، قلم به دست گرفتیم. ما با خدای یگانه عهد کردیم که از ‏راه خدمات علمی و اخلاقی و مقاله های قلمی، ایرانپرستی کرده و عوام را بیدار کنیم. ما نویسنده ‏ها مجاهد قلم هستیم. ما خداوند یگانه را می پرستیم و به محاکمه الهی او جل علی اعتقاد داریم ‏و پناه ما نیز همان پروردگار یکتا می باشد. ما از کشته شدن باک نداریم و بلکه فدا شدن در راه وطن ‏و ملت آزاد خود، افتخار می کنیم. زنده باد ایران! / نیست باد استبداد / نابود باد دشمنان ایران‎»‎
صدیقه دولت آبادی در همان نشریه (زبان زنان) در ۲۰ آذر ۱۲۹۸ بار دیگر مینویسد: «فقر و فلاکت و ‏نکبت که از چندین صد سال دور ما را زنجیر بسته و ما را از حدود بشریت هم به خارج می کشیده، ‏باید خاتمه داد. این مردان خودخواه ما که اکثریت مردان ایران را تشکیل می دهند هرگز انصاف و ‏مروت را نمی توانند پیشه خود ساخته و اندکی به حال ما تفکر کنند. جوانان آزادیخواه دانشمند ‏کشور ما هم آنقدرها نیستند که بتوانند کاری بکنند. گویا خودشان هم بیش از ما زنان و دختران ‏گرفتار جدال با عالم استبداد هستند. بزرگتر درمانی که می تواند همه دردهای بدبختی نوع ما را ‏علاج کند همانا معارف است.» او سپس ادامه میدهد: «ما در این موقع نمی خواهیم از اظهار یک ‏نکته مهم خودداری کنیم و آن این است: از قراری که شنیده ایم بودجه اداره نظمیه مملکت ما ایران ‏بیش از بودجه وزارت معارف است و این بودجه هم صرف میز و صندلی های سبز و سرخ و مرکب ‏پرطاووسی می شود. آیا یک چنین مملکتی می تواند ترقی کند؟ اوف، آدم تا کی نگوید! تا چه اندازه ‏خاموش بماند! نه! آیا نباید فریاد کشید و گفت: ملت آن روح دموکراسی زحماتی را که می کشد و ‏پول هایی که می دهد برای پرورش هیئت جامعه خود حق دارد و باید در راه همین ملت صرف ‏بشود‎».‎

همچنین دیدگاه صدیقه دولت آبادی نسبت به وطن پرستی و پیوندش با حضور فعال اجتماعی زنان ‏و افزایش معرفت و دانش آنان را میتوان با وضوح بیشتری در مقاله ایشان با نام «مادر ما ایران» که در ‏تیرماه ۱۲۹۹ در روزنامه زبان زنان (همان، ص. ۱۹۹) منتشر شده، یافت‎:‎

◀ مادر ما ایران

ایران: این نام به گوش هر علاقه مند به آن، عزیز است. آنانی که قدر مادر را می دانند و می دانند که ‏به واسطه وجود مادر که در دامن مهر او پرورش گرفته و در سایه حفاظت و حمایت او آسایش دارند ‏به خوبی مقام ارجمند مادر وطن را تشخیص داده و نمی توانند از خوشبختی او شاد نباشند و در ‏بدبختی پیر مادر با عظمت، نالان نگردند‎.‎

هر کس از هر گروه و هر مرعی و یا هر جنبنده ای باشد به مادر خود همین علاقه را دارد. چنانچه هر ‏بچه در میان انبوه زنان، مادر خود را می شناسد و از دور به سوی آغوش او می دود و همین طور ‏بچه هر سرزمینی به سوی آغوش مادر وطن خویش می دود. جنگ ها و رزم ها همه برای حفاظت و ‏حراست احترام دامن ناموس مادر وطن است‎.‎

اصول سوسیال دموکراسی که دنیا را به منزله مادر بزرگ بشر می داند و اشتراک عمومی را در ‏گیتی مساوی می خواهد باز هر قطعه از سرزمین را با آغوش باز فرزندان همان سرزمین مهرانگیزانه ‏آرزو می کند و در صورت کلی و اجتماعی، همه بچه های جهان را در آغوش مادربزرگ گیتی، دعوت ‏می نماید‎.‎

آری، ما فرزندان ایران تا کی و تا چند پریشانحالی و ستم کشی و بدبختی مادر ناتوان خود را خواهیم ‏دید؟ آیا تا کدام سال، کدامین ماه، کدامین روز، کدامین ساعت، کدامین دقیقه و کدامین ثانیه در ‏ماتم و سوگواری و غربت و کربت مادر، پیر مادر پریشان خواهیم نشست و نالان بود؟ سعدی می ‏فرماید: «چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار». ایران که از نقطه نظر سوسیالیزم ‏یک عضوی از عضوهای مادربزرگ (جهان) می باشد و اگر همین طور قرنها دردمند و بیمار و مجروح ‏باشد چگونه عضوهای دیگر ترقی خواهند داشت؟ اگر این نقطه نظر را کنار بگذاریم و در آینه مطلق ‏خودپسندی و خودخواهی نگاه کنیم ولی باز، مسئولیت و غیرت محافظت عفت مادری ما را نباید ‏ساکت بگذارد. ما چندین سال است که یکی از لغات کثیرالاستعمال را در هر جا خوانده و می ‏شنویم و آن: واژه خیانت است‎!‎

آیا وطن ما آن قدر خادم ندارد که دست های خائنین را بربندد؟ اگر خدای ناکرده خائنین بیشتر از ‏خادمین باشند وانگاه چه باید کرد؟ راه رستگاری کدام است؟ درمان درد مادر ناتوان چه می باشد؟

ای خواهر گرامی‎!‎

شما می دانید که چندین قرن است برادران ما، ما را به خدمات مادر وطن نخواندند و بلکه راه نداده و ‏سکوت ما هم گناه عظیمی شناخته می شود و خودشان هم جز به افزودن بدبختی کاری نکردند. ‏شکر خدا را که ما هم اینک خواهران دانشمند و تربیت شده بسیار داریم. آیا گمان می کنید وقتی ‏آن نرسیده که دامن خدمتگزاری مادر وطن را به کمر بزنیم؟ و در اطراف آن اجتماع نماییم؟ برای ‏پرستاری و چاره بیچارگی او بکوشیم؟ همه می دانیم که بزرگترین درمان، ایجاد دبستان است، ‏دبستان های کوچک و بزرگ در دهات و شهرها باید گشود، بیشتر سعی کرده که مدارس مجانی و ‏دولتی باشد و قانون تحصیل اجباری را که یکی از مواد قانون اساسی مشروطیت ما است از دولت ‏خواست که به موقع اجرا بگذارد. خواهران دانشمند طهرانی ما و یا شهرهای دیگر که برای آن ‏شهرها بسیار می باشند باید به شهرها و دهات هایی که زنان و دختران عالمه ندارند رهسپار ‏شوند و وسایل آسانی راه های تحصیل و تربیت برای بینوایان آنجاها را فراهم نمایند. باید مجامع ‏اجتماعی استوار داشت که به این کارها کمک کنند. انجمن های معارفی مختلفه باید ایجاد کرد که ‏هر کدام از راه خود چهار اسبه به سوی کام بتازند تا کامیابی حاصل شود. ما هر قدر از حالت ‏اجتماعی و عمومی برادران مان بدبینی داشته باشیم، باز می دانیم و اعتقاد داریم که برادران ‏دانشمند آزادی خواه وطن پرست هم داریم و از آن ها هم می خواهیم که ندای ما را برای یاری مادر ‏وطن بشنوند و فروغ های خوش بینی را پاک و تا به امید پروردگار از روشنی اجتماعی و عمومی، ‏گوی تجدد ایران را از خیابان معارف عبور داده و به میدان مهر و سعادت و آزاد دنیا برسانیم‎.‎

◀ دکتر مصدق، صدیقه دولت آبادی و نهضت ملی در دهه ۱۳۳۰‏

صدیقه دولت آبادی، در سال ۱۳۳۰ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، از طرفداران عقیده استقلال طلبانه دکتر ‏مصدق بود. لذا در ۱۷ دی ۱۳۳۰ در هفدهمین سال تاسیس کانون بانوان (ص، ۳۰۵)، در سخنرانی ‏اش خبر کمک به «قرضه ملی» را به جهت کمک به بنیه مالی دولت، اعلام و چنین گفت: «به خاطر ‏دارم محصل خردسالی بودم با پرستارم از جلوی مجلس شورای ملی عبور کردم. جمعیت زیادی از ‏بانوان محترم در جلوی مجلس اجتماع کرده، خانم محترمی، نقاب بر صورت، روی سکویی ایستاده و ‏لایحه می خواند. این جملات به گوشم رسید: “ما زنان ایران با فروش جامه، حتی پادرهای ‏ابریشمی و زینت آلات خودمان، قرض دولت را می دهیم و راضی نمی شویم که دولت ما از روی ‏استیصال قرض جدیدی از دولت خارجی بکند و گمرکات ما را به گرو ببرند.” این جملات در صورتی که ‏نفهمیده بودم معنی گمرکات چیست، اما چنان مرا تهییج کرد که اولین سئوال از مادرم این بود: ‏گمرکات ما را به گرو ببرند یعنی چه؟ مادرم برایم توضیح داد. از او خواهش کردم که اجازه بدهد من ‏هم گوشواره های عزیز خودم را در این راه بدهم. مادرم مرا تشویق کرد و گفت: قیچی بیاور تا ‏گوشواره هایت را چیده، از گوشت درآورم، و با نامه مختصری به انجمن خانم ها فرستاد. بعد شنیده ‏شد که چندین هزار گوشواره و انگشتر و دستبند طلا و جواهر را بازرگانان بازار با قیمت مضاعف ‏خریداری نموده و به قرض دولت پرداخته اند. اکنون نیز این پیشنهاد را تقدیم می دارم که مردمان ‏متمکن وطن پرست زینت آلات را به مزایده بخرند.»‎

خانم دولت آبادی در سخنرانی دیگری که برای پخش در برنامه رادیویی کانون بانوان ایراد نموده، ایضاَ ‏گفته است : «مدتی است لب فروبسته و به معنی دو صد گفته چون نیم کردار نیست به خدمات ‏فرهنگی و معلومات هنری پرداخته بودم… اکنون در طی تحولات اخیر مطمئن شدم که مورد مبارزه ‏برای تمام افراد ایرانی از عالی و دانی فرا رسیده و اگر مردم بخواهند به حق مشروع خود برسند ‏الان همان وقتی است که می توانند به نتیجه اعمال وطن پرستانه خودشان نائل شوند.» ایشان ‏سپس به شرح چرایی این که امروز زمان عمل فرارسیده می پردازد و نهایتا می گوید: «بنابراین ‏موقع آن رسیده که کانون بانوان هم با این نهضت خداپسندانه قیام کند و هر اندازه ای که بتواند از راه ‏کمک به خرید اوراق قرضه ملی، دولت را مدد نماید. اول اقدام، از شخص این جانب است که ‏خدمتگزار کانون بانوانم و می توانم با لحن صیح و صدیق عرض کنم هر چه اکنون در دسترس من ‏است برای خرید اوراق قرضه ملی تقدیم می کنم…. اکنون کانوان بانوان به بانوان هیئت مدیره و ‏اعضای رسمی کانون و نیز اعضای وابسته کانون یعنی کسانی که بر طبق دفاتر موجوده آموزشگاه ‏ها متجاوز از دو هزار نفر می شوند اخطار و پیشنهاد می کند هر کدام در تهران هستند در روز تعیین ‏شده به بانک ملی رفته، به اندازه قوّه خودشان اوراق قرضه ملی خریداری کنند. کسانی که در ‏شهرستانها ساکنند می توانند در همین روز به بانکهای ملی رفته و به قدرت استطاعت خود از خرید ‏قرضه ملی استفاده کنند. در پایان عرایضم با امید به فضل خدای متعال موفقیت افراد میهن را در این ‏استمداد عمومی آرزو و پایندگی دولت بی ریای نخست وزیر محبوب ملی را تحت توجهات مخصوص ‏اعلیحضرت همایون شاهنشاهی مسئلت می نمایم.» (ص، ۳۰۸‏‎)‎

* تعامل صدیقه دولت آبادی با محمد مصدق، درباره «حق رای زنان‎»

از اردیبهشت ماه ۱۳۳۰ که صدیقه دولت آبادی نامه ای خطاب به دکتر محمد مصدق نوشت و در آن ‏درخواست گنجاندن حق رای برای زنان در قانون انتخابات را داد، تا اردیبهشت سال گذشته (۱۳۸۸) ‏که نامه ای سرگشاده توسط ائتلاف بزرگ‎ «‎همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در ‏انتخابات‎ ‎خطاب به کاندیداهای ریاست جمهوری نوشته شد و در آن، درخواست شده بود تا ‏کاندیداها «حق انتخاب شدن برای زنان» در قانون به رسمیت شناخته شود و نسبت به پایمال شدن ‏‏«حق انتخاب شدن زنان» اعتراض کنند، ۴۸ سال گذشته است و در این نیم قرن، رابطه جنبش زنان ‏با حوزه سیاست و نیروهای سیاسی (دولت)، با فراز و فرود وچالشهای بسیار، همراه بوده است. ‏یکی ازدوره های چالش، در روزگار صدیقه دولت آبادی است‎.‎

در ۱۹ فروردین ۱۲۹۹ صدیقه دولت آبادی در مجله خود، «زبان زنان» مینویسد: «ما خیلی افسوس ‏داریم که برادران ما وقتی انتخابات مجلس و انجمن های ایالتی و ولایتی را می نوشتند برای این که ‏ما زنان حق رای نداشته باشیم و شرکت نجوییم ما را در ردیف قاتل ها، مجانین و ورشکستگان ‏نوشتند. اگر اندکی دقت نظر می کردند گمان می رود که تصدیق می کردند ما زنان بی حق، هرگز ‏مانند آن برادران با حق در انتخابات پارلمان و غیره، مستبدین و ملاکین.. را برای تعالی و سعادت ‏ملت رنجبر و کارگران و پیشرفت آزادی انتخاب نمی کردیم‎.»

صدیقه دولت آبادی در شماره های بعدی زبان زنان در اردیبهشت ماه ۱۲۹۹ خورشیدی در مقاله ای ‏تحت عنوان «انتخابات» (ص. ۱۸۷) باز هم موضوع عدم حق رای زنان را پی میگیرد و مینویسد‎:‎

* انتخابات

چنانچه شنیده ایم امر شروع انتخابات برای مجلس شورای ملی از وزارت داخله به حکومت اصفهان ‏رسیده. اگر چه ما زنان در آن سه دوره پیشین، چیزی از نتایج عقاید انتخاب کنندگان و همچنان ‏خدمات انتخاب شدگان ندیدیم. ولی اگر برادران ما میل داشته باشند از ما بشنوند، جسارتاَ از اظهار ‏نصیحت زیرین خودداری نمی کنم‎:‎

برادران وطنی ما‎!‎

البته شما می دانید که حکومت ایران ملی می باشد، یعنی کل اختیارات مملکت از کوچک تا بزرگ ‏در دست مجلس شورای ملی است. پس سرنوشت وطن، قوانین مملکت، به خصوص دخل و خرج، ‏مالیات بندی، روش دولت، حیات، ممات و ناموس همه ملت به اختیار دو ساله وکلاء مجلس یعنی ‏نمایندگان مختار ملت که از طرف ملت و به اختیار آزاد از ملت انتخاب می شوند می باشد‎.‎
در این صورت مثلا اگر ما زنان حق شرکت در انتخابات می داشتیم… یقین بدانید که هرگز یک نفر ‏مستبده،، یک نفر متنقذ، یک نفر ملاک، یک نفر اعیان، یک نفر متشخص، یک نفر از بزرگان و یا ‏کسان این جور آدمها انتخاب نمی کردیم. چه که برحسب قاعده آنها همه چیز دارند و برای نگهداری ‏آن ها ناچارند هستند قوانینی وضع کنند که اعتبار و اقتدار آن ها زیادتر و محکم تر باشد و بدیهی ‏است که هرچه رای بدهند و هر قانونی را وضع بکنند ناچار باید در ضرر ملت باشد و به عقیده ما به ‏همین جهت است که در مدت ۱۴ سال لذت مشروطه را ملت ندیده است. وی اگر ما زنان اختیار می ‏داشتیم که وکیل انتخاب بکنیم البته می گشتیم فقط از میان خود ملت و یا از جنس نزدیک به ملت ‏هر کس عاقل، عالم، دانا، آزادیخواه، مشروطه پرور، وطن پرست، ملت دوست، راست کردار، درست ‏گفتار، فداکار و خداپرست بود انتخاب می کردیم تا به واسطه این جور وکلا که بی شک اولین فکر ‏اینها قوانین گذاری و نقشه کشی هایی خواهد بود که ملت، یعنی رنجبر (زارع) کارگر، کاسب، ‏صنعتکار، بازاری فقیر و بیچاره از ذلت و فشار و نکبت خلاص بشوند. دخل ملت خوب باشد و بدهی ‏مالیاتی آن کم بشود و وسایل آسایش و تحصیل و زندگانی ملت و کودکان آن فراهم گردد که توده ‏جمعیت یعنی ملت ترقی بکند‎.‎

صدیقه دولت آبادی علیرغم حمایت صادقانه و متعهدانه اش از عقاید ملی دکتر مصدق، اما در ‏اعتراض به حذف حق رای زنان در لایحه انتخابات از سوی مصدق، نامه ای مشفقانه و هشداردهنده ‏به مصدق نوشت که متن آن چنین بود‎:‎

نامه مهم و تاریخی صدیقه دولت آبادی به دکتر محمد مصدق ( اردیبهشت ۱۳۳۰ ‏خورشیدی ‎)

حضرت مستطاب آقای دکتر مصدق نخست وزیر

محترما اجازه می خواهم در خصوص قانون انتخابات و موضوع محرومی زنان، از حضورتان محرمانه ‏استفسار کند. آیا عقیده شخص حضرت عالی اینست که زنان امروز در مقابل قانون دوره اول ‏مشروطیت پست تر و محدوتر در انظار بیگانگان باید معرفی شوند؟ چنانچه بفرمایید بلی و صلاح ‏مملکت چنین است، بنده اطاعت نموده؛ متجاوز از دو هزار نفر زنی که در حوزه این جانب هستند با ‏منت آنها را بنا به مصحلت وقت، ساکت نگاه می دارم. اما به حقی که از نیم قرن پیش در سه ‏مرحله به زنان داده اند توجه فرمایید‎:‎

‎۱- ‎قانون اساسی دوره اول مشروطیت زنان را در ردیف دیوانگان و کودکان، جا داده بود‎.‎

‎۲ – ‎قانون مرمت شده در مجلس موسسان ۱۳۲۸ (که مجلس سنا زائیده آن بود) زنان را از میان ‏دیوانگان و کودکان بیرون آورده، البته در ظاهر صورت بهتری به آنها داده، در صورتی که همان وقت از ‏پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی در همین موضوع به وسیله آقای جم وزیر دربار وقت کسب ‏تکلیف نمودم _ جواب فرمودند _ مجلس سنا این قضیه را حل خواهد کرد و زنان به حق مشروع ‏خودشان خواهند رسید‎.‎

‎۳ – ‎قانون کنونی که در دست مصلحت عموم است باز زنان را بدون هیچ دلیلی نه تنها از انتخاب ‏کردن محروم داشته، بلکه زیر موضوع محرومین در سر لوحه جانی، فاسد العقیده، محکومین به ‏جنحه و جنایت، ورشکستگان و غیره قرار داده است. آیا با آن همه اهمیت که برای رشد و بلوغ ملت ‏ایران در قضایا قائل شده اند به زنان سهمی داده می شود یا فقط مختص مردان است؟

حضرت آقای نخست وزیر محبوب، بنده نمی خواهم وقت جنابعالی را بگیرم، بلکه می خواهم مطلب ‏را حلاجی کنم تا بتوانم از عهده جواب به زنان حوزه خودم برآیم. اگر رشد و نمو مخصوص مردان است ‏پس زنی وجود نخواهد داشت و در این صورت بهتر است در قانون وضع شده (که خدا می داند برای ‏چه مدت زنان را از حق خود محروم می کند) اسمی از زن برده نشود و کار آنها را مسکوت بگذارند. ‏چنانچه زنان هم جزو ملت ایران هستند و از رشد ملی بهره دارند در قانونی که با امضاء حضرتعالی ‏نوشته می شود بایستی بانوان را در ردیف پست ترین و مجهول الهویه ترین مردمان بشمرند؟ خوب ‏بود حضرتعالی دستور می دادید برای زنان نیز تا اندازه حقی قائل می شدند‎.‎

اگر سئوالات این جانب را سازمان بین الملل از جنابعالی بکند چه جواب می فرمایید؟ اگر بنده قبلا آن ‏جواب را بدانم بهتر می توانم اسکات بانوان باسواد را عهده دار شوم. در پایان به حکم وجدان از حق ‏شخصی خود دفاع می کنم. بنده که جزو همان زنان قید شده در قانون هستم، از خدمات چهل ‏ساله فرهنگی گذشته، در مدت هجده سال برای اداره کردن کانون بانوان و ترقی و تربیت فرهنگ ‏زنان با ضیق بودجه تنها هدف عالی خود را که تربیت مادران شایسته برای نسل آینده است به ‏بهترین وجهی پیروی نموده و با کمک خداوند یک موسسه پر زحمت را حفظ کرده ام و خدمات ‏اجتماعی و نوع پروری را هر سال متزاید بر سال پیش انجام داده ام‎.‎
استدعا می کنم با یکی از متصدیان صالح عالی رتبه این کشور مقایسه فرمایید. کدام یک بیشتر و ‏بهتر انجام وظیفه انسانیت کرده ایم؟ قضاوت این مقایسه را به شخص جضرتعالی واگذار می نمایم ‏و اگر امروز بنا به مصلحت، وقت و امر شخص نخست وزیر محبوب ساکت ماندم و دیگران را هم ‏ساکت نگاه داشتم باز هم یک فداکاری نموده که دنیای آینده آن را قضاوت خواهد کرد‎.‎
دیگر عرضی ندارم و اگر جسارتی شده پوزش می خواهم و با نهایت بی صبری منتظر جوابم. چون ‏روز یکشنبه جمعی از بانوان بنده را مورد ملامت، بلکه تهدید نموده و شاید نگهداری رشته امور کانون ‏بانوان بعد از این خالی از اشکال نباشد، مجبورم به ایشان جواب قانع کننده بدهم‎.‎

 

با تقدیم احترامات فائقه و ادعیه خالصه – امضاء

یاد و خاطره صدیقه دولت آبادی، گرامی و عزیز است، راه حق خواهانه و روش مسالمت آمیز اش، پُر ‏رهرو باشد‎.‎
پانوشت‎: ‎منبع مورد استفاده نگارنده در تهیه و تدوین این مقاله، اثر سه جلدی « صدیقه دولت ‏آبادی: نامه ها، نوشته ها و یادها» به کوشش: مهدخت صنعتی و افسانه نجم آبادی (تابستان ‏‏۱۳۷۷، آمریکا) بوده و صفحات ذکر شده در متن، صفحاتی است که مطالب مذکور در این کتاب سه ‏جلدی، قید شده است‎.‎(۲)

◀ مصدق و شرکت زنان در انتخابات

محمد صفوی در مقالۀ « زنان و مصدق: با نگاهی به مقاله نوشین احمدی خراسانی» می نویسد:

با شروع یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و آغاز دوبارۀ فعالیت های منسجم تر کنشگران جنبش زنان در داخل کشور، به تازگی سه بخش بهم پیوسته از مقاله نوشین احمدی خراسانی منتشر شده است که من در ادامه به دومین بخش از این مقاله تحت عنوان «مطالبات ما و منفعت عمومی زنان»[۱] می پردازم. در بخش دوم، که ادامه ی مباحث بخش اول در مورد مطالبات زنان و هماهنگی روشمند این مطالبات با خواسته های عمومی جامعه (مطالبات دموکراتیک مردم) است نویسنده به عرصه های مختلفی از جمله به تجربه مبارزات زنان در تاریخ معاصر ایران نقب می زند و به شرایط پیچیدۀ سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ نگاهی گذرا و اشاره وار می اندازد. نوشین احمدی دو روش و رویکرد عمدۀ زنان فعال در دوران پُرتلاطم نهضت ملی شدن صنعت نفت را نسبت به مسئله «حق رأی زنان» (به عنوان کانونی ترین خواسته ی زنان در آن دوره)، بر می شمارد که یکی روش و نگرش صدیقه دولت آبادی است و دیگری، شیوۀ برخورد زنان حزب توده در بحبوحه آن سال هاست. نویسنده سپس در ادامه ی کندوکاو خود، عدم ایستادگی دکتر محمد مصدق نسبت به احقاق «حق رأی زنان» را مورد چالش قرار می دهد و می نویسد:

«… نمونه دیگری که می توان در شناخت نحوه هماهنگی میان مطالبات عمومی و مطالبات جنسیتی در تاریخ معاصر ایران ذکر کرد، دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت است. می دانیم که در آن برهه، «حق رأی زنان» در لایحه انتخابات دولت دکتر مصدق به دلیل مخالفت های مذهبیون افراطی و غیرمذهبی های زن ستیز، (و عدم ایستادگی خود مصدق) بالاخره حذف شد…» (احمدی خراسانی، نوشین، همان)

در این نوشتار کوتاه، قصد نقد نگرش نوشین احمدی خراسانی و یا بررسی راهکارهای عملی و شدنی که در مطلب آموزندۀ ایشان برای دست یافتن به این هماهنگی و نهایتاَ، شکستن بن بست های موجود در راه فعالیت های جنبش زنان آمده را ندارم، بلکه در این نوشته صرفاَ تلاش کرده ام به موضع مصلحانه ی دکتر مصدق نسبت به حقوق زنان و شرایط بسیار سختی که این نخست وزیر در آن قرار گرفته بود بپردازم. پیش از هرچیز باید به یاد بیاوریم که « اعطای حق شرکت زنان در انتخابات » قانونی که مصدق عرضه کرد در دور دوم زمامداری ایشان (از تیرماه ۱۳۳۱ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲) مطرح شد، یعنی دورۀ پُر تلاطمی که فقط ۱۳ ماه طول کشید و بعد هم به کودتا و به سرنگونی دولت منتخب و ملی دکتر مصدق انجامید . او در تلاش بود که به اصلاحات پر دامنه ای ، ازجمله اعطای حق شرکت زنان در انتخابات همت گمارد و سلطنت مشروطه ی ایران را بر مدار دمکراسی واقعی قرار دهد.

در طول سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ ایران ما با دوره ای از کشاکش های فرسایندۀ سیاسی و اجتماعی روبرو می شود که نمونه مشابهی ـ به جز تلاطم های انقلاب مشروطیت ـ نداشته است یعنی دوره ای که محمد مصدق به عنوان نخست وزیر و نماد مبارزه برای ملی کردن صنعت نفت، با چالش های بسیار عظیمی روبرو بوده است. می دانیم که بعد از قیام تیر ۱۳۳۱ و بازگشت مجدد مصدق به قدرت، او با مشکلات فزاینده تری روبرو شد که بخشی از این مشکلات، ناشی از فشار قدرت های بزرگ استعماری بود و بخش دیگر، برآمده از جزم اندیشان و متعصبین تنگ نظر بود که منافع خود را بر منافع ملی مرجح می دانستند. اگر بخواهم مجموعه موانع و مشکلاتی که بر سر راه مصدق وجود داشت را در این مختصر بیان کنم می توانم به طور کلی به دو نکته اشاره داشته باشم :

یکم: در مورد فشارهای خارجی و نقش قدرت های استعماری که در مقاله به آنها اشاره ای نشده است. در مورد این برهه پر تلاطم ، “معدودی از صاحب نظران مثل کدی ،کاتوزیان و به درجه کمتری کاتم بر اهمیت عوامل داخلی و خارجی – هردو – تاکید کرده اند…”[۲] تا آنجا که به عوامل خارجی مربوط است کمتر از یک سال پس از قیام شکوهمند۱۳۳۱، دولت بریتانیا که بازگشت مجدد دکتر مصدق به نخست وزیری را خلاف منافع خود می دید روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع کرد. در آمریکا آیزنهاور از حزب جمهوریخواه به قدرت رسید و با یک چرخش به راست شدید، مخالف هر گونه استقلال خواهی کشورهای جهان سوم از جمله ایران شد زیرا او متوجه شده بود که تلاش مصدق فقط برای ملی کردن نفت نیست بلکه مصدق خواهان خارج شدن از رابطه سلطه و تابعیت و نیز خواهان تغییرات و اصلاحات بنیادی در ساختار اجتماعی قدرت در ایران است. یعنی کوششی که اگر به بار می نشست می توانست هم از نفوذ نادرست قدرت خارجی بکاهد و هم ارتجاعیون داخلی را به عقب براند. از سوی دیگر چنین تلاش آگاهانه ای می توانست برای عموم مردم ایران یک قدم غول آسا به جلو و به سوی دموکراسی باشد. بنابراین از سال ۱۳۳۱ است که طرح کودتا برای خنثا کردن اقدامات اصلاح طلبانه مصدق، مشخصاَ از طرف نیروی خارجی، آغاز می شود ، که هم اکنون خوشبختانه بخشی زیادی از اسناد و مدارکی که مربوط به این مداخلات است در دسترس عموم قرار گرفته است. « از طرفی شوروی هم در زمینه اقتصادی با دولت مصدق همکاری نکرد و حاضر نشد ۲۰ میلیون دلاری را که ایران از جنگ دوم جهانی در آن کشور داشت به دولت باز پس دهد و…»[۳]. این گونه فشارها و مداخلات سلطه جویانه خارجی، طبعاَ فشار مضاعفی را بر دکتر مصدق برای پیشبرد اصلاحات اجتماعی داخلی از جمله:«حق رأی زنان» وارد کرد. این مستندات نشان می دهند که در آن شرایط بغرنج و با وجود فشارهای داخلی و خارجی، مصدق نسبت به استقلال ملت ایران و اصلاحات ساختاری (از جمله «حق رأی زنان») بی تفاوت نبوده و عملا پیگیر این قضیه بوده است، که اگر این پیگیری و استقامت در مصدق وجود نداشت، قدرت های سلطه گر انگیزه و دلیلی برای سرنگونی دولت ملی مصدق، پیدا نمی کردند.
دوم: و اما در مورد نقش نیروهای عقبگرا و زن ستیز داخلی که نوشین احمدی خراسانی در مقاله اش با بیطرفی و منصفانه به آنها اشاره کرده است با ایشان همراه و هم عقیده ام. برای اطلاعات بیشتر، نکات زیر را در تأیید نقش بازدارندۀ این نیروها ذکر می کنم: تصور من این است که اقدامات ترقی خواهانه و اصلاح طلبانه مصدق برای بوجود آوردن تغییرات ساختاری درون جامعه ایران بیش از هر چیز دیگر باعث خشم و عصبانیت نیروهای زن ستیز و افراطیون مذهبی داخلی شد، و اتفاقاَ به همین دلایل بوده است که به مرور، مذهبیون افراطی به صفوف کودتاچیان علیه مصدق پیوستند تا بتوانند همچنان ساختارهای قدیمی قدرت را نسل به نسل حفظ کنند و تداوم بخشند!
دکتر مصدق علاوه بر این که در دوره دوم زمامداری خود قانون حق شرکت زنان در انتخابات را عرضه کرد، در عین حال، تلاش های مهمی را در زمینه اصلاحات اجتماعی نیز به کار بست. دکتر مهدوی[۴] در مورد بخشی از برنامه های اصلاحی و گستردۀ مصدق می نویسد: «اصلاحات جامع و ساختاری: برنامه ۹ ماده‌ای مصدق شامل اصلاح قانون انتخابات (شرکت زنان در انتخابات)، نظام قضایی، قانون مطبوعات، قانون کار، مالیات، آموزش، بهداشت, شوراها و اصلاحات ارضی بود. بر اساس این طرح, بیش از ۰۰۰ ۴۰ روستای کشور برخوردار از شوراهای نیمه انتخابی می‌گشتند. وی شاه را مجبور ساخت تازمین‌های دربار را به دولت واگذار نماید تا از آن طریق به کشاورزان منتقل شود. دانشگاه تهران را از نظر مالی مستقل از دولت اعلام نمود.

تحصیلات رایگان و اجباری را نهادینه کرد. استقلال کانون وکلا را به رسمیت شناخت. وزارت جنگ را به وزارت دفاع ملی تغییر داد. بودجه ارتش را کاهش داد. مصدق، نخستین نخست وزیری بود که حتی پیش از پاره‌ای از دول غربی فرمان داد تا مذاکرات مجلس شورا بطور مستقیم از رادیو پخش شود. در سال ۱۳۳۱، از مجموع ۲۷۳ نشریه موجود در ایران، هفتاد نشریه برعلیه مصدق آزادانه قلم می‌زدند. بنیادی‌ترین اصلاح ساختاری دولت مصدق در شعار «اقتصاد بدون نفت» تجلی می‌یافت. توفیق نسبی‌ مصدق در بازسازی اقتصاد بدون نفت، صادرات ایران را ۱۳% افزایش و واردات آن را۵۰% برای مدت زمانی محدود کاهش داد. این تراز مثبت تجاری نشانه آشکاری برای یک شروع خوب در جهت تغییرات بنیادی در ساختار اقتصادی بود. از نظر سیاسی، اقتصاد بدون نفت، گامی اساسی در مقابله با دولت رانتیر و استبداد نفتی‌ در ایران بود. ویژگی دولت رانتیر این است که به سهولت، وابستگی خود به منابع داخلی درآمد را کاهش داده و از همین رو، متکی به طبقات اجتماعی نیست. شیوهٔ مدیریت درآمد نفت در دولت رانتیر، دولت را از جامعه، مستقل و در برابر شهروندانش غیرپاسخگو می‌سازد.»[۵]

در مورد «قانون حق شرکت زنان در انتخابات» اسناد، گزارش ها، کتاب ها و منابع فراوان پژوهشی و مستقل وجود دارد از جمله پژوهش دکتر خسرو شاکری (زند) در کتاب «غروب شوکت جناب اشرف احمد قوام السلطنه» [۶] یکی از این کتابهاست. ایشان می نویسد: «می توان به درستی حدس زد که یکی از دلایل کاشانی – شاید نه مهمترین آن- برای مخالفت با دور دوم اختیارات قانونی مصدق این بوده باشد که طی آن مصدق قانونی را برای اعطای حق شرکت زنان درانتخابات عرضه کرد- حقی که از دوران مشروطه بدلایلی […] از جمله نقش مدرس در مجلس دوم شورای ملی ، با آن مخالفت ورزیده بودند. همین طرح قانونی مصدق بود که با مخالفت ملایان روبرو شد و تحریکات و همکاری آنان را با کودتاچیان افزایش داد. اهمیت این قانون چنان بود که سفارت فرانسه در تهران گزارشی به تاریخ پانزده ام دیماه ۱۳۳۱ به وزارت خارجه دولت متبوع خود می نویسد: طرح اصلاح (قانون) انتخابات که دکتر مصدق به آن قوت قانونی خواهد بخشید فرصتی برای کارزاری برای اعطای حق رأی به زنان ، امری که در ایران کاملا تازه است. در واقع در این کشور فمینیسم هنوز دوران کودکی خود را می گذراند. آزادی نسبی زن مسلمان ایرانی توسط رضا شاه محدود به برداشتن حجاب و دفع حرم بود، که تغییرات مهم اجتماعی دیگری را موجب شد.، (اما) هرگز مسئله این نبود که تا اعطای حق رآی به زنان پیش رود، و اگر یک کنگره زنان خاور زمین – که در آن نمایندگان کشورهای عربی و ترکیه شرکت جستند – در زمان پادشاه پیشین در تهران اجازه برگزاری گرفت به این شرط بود که هر گونه مسئله سیاسی (در آن) ممنوع باشد. کاردار فرانسه با استهزاء می افزاید که در آن کنگره رضا خان برای زنان « در واقع تنها از قیمت پارچه ها سخن رفت»! (کتاب دوم،ص ۷۸-۷۹). ناگفته پیداست که منابع و پژوهش های تاریخی، اغلب به ضعف و طفولیت اندیشه های فمینیستی و برابری خواهانه در ایران تأکید گذارده اند. این نارسایی ساختاری چه بسا یکی از مهمترین موانع بر سر راه اصلاحات ترقی خواهانه دکتر محمد مصدق بویژه اصلاح قانون انتخابات و حق مسلم شرکت زنان در رأی گیری به حساب می آید. (۳ )

* خسرو شاکری در بارۀ مصدق و شرکت زنان در انتخابات اینگونه بیان می کند: می توان بدرستی حدس زد که یکی از دلایل کاشانی – شاید نه مهمترین آنها – برای مخالفت دور دوم اختیارات قانونی مصدق این بوده باشد که طی آن مصدق قانون برای اعطای حق شرکت زنان درانتخابات عرضه کرد – حقی که از دوران مشروطه به دلایل ارتجاع دینی، از جمله نقش مدرس در مجلس دوم شورای ملی، باآن مخالفت ورزید. همین طرح قانونی مصدق بود که با مخالفت ملایان رویرو شد و تحریکات و همکاری آنان را با کودتاچیان افزایش داد. اهمیت این قانون چنان بود که سفارت فرانسه در تهران گزارشی به تاریخ پانزدهم دیماه ۱۳۳۱ به وزارت خارجه ی دولت متبوع خود می نویسد.

طرح اصلاح [ قانون ] انتخابات که دکتر مصدق بزودی به آن قوت قانونی خواهد بخشید فرصتی است برای کارزاری برای اعطای حق رأی به زنان ، امری که درایران کاملاً تازه است. در واقع در این کشورفمینیسم هنوز دوران کودکی خود را گذاراند. آزادی نسبی زن مسلمان ایرانی توسط رضا شاه محدود به بداشتن حجاب و دفع حرم بود، تغییرات مهم اجتماعی دیگری را موجب شد،[ اما] هرگز مسئله این نبود که تا اعطای حق رأی به زنان پیش رود، واگر یک کنگره ی فمینیست های خاور زمین – که درآن نمایندگان کشورهای عربی و ترکیه شرکت جستند- در زمان پادشاه پیشین درتهران اجازه ی برگذاری گرفت ، به این شرط بود که هرگونه مسئله سیاسی [ در آن ] ممنوع باشد.(۴ )

* دیگراینکه، ساره‏عسگری وسیاوش‏شوهانی مقاله ای تحت عنوان «جدال ‏موافقان ‏و‏مخالفان ‏حق‏رأی‏ زنان برای‏شرکت‏ در‏انتخابات» در فصلنامه پیام بهارستان نوشته اند که در متن به حکومت مصدق که پیش نویس لایحه تغییر قانون انتخابات تنظیم کرده اشاره نموده که مراجع دینی به دلیل اینکه پیش نویس « حق رأی برای زنان » را به رسمیت شاخته به مخالفت برخاستند.در مقاله آمده است:

اما مخالفتهای گسترده ای که با فعالیت سیاسی زنان وجود داشت موجب نشد که آن گروه از زنانی که خواستار مشارکت زنان در صحنه سیاسی بودند از مواضع خود عقبنشینی کنند. از جمله زنان پیش رو در این عرصه صدیقه دولتآبادی بود که در سال ۱۳۳۱ و پس از یک دهه از اظهار نظر مجلس درباره حق رأی زنان، در اعتراض به محروم بودن زن ایرانی از حق رأی می نویسد: «ما خیلی افسوس داریم که برادران ما وقتی [نظام نامه] انتخابات مجلس و انجمن های ایالتی و ولایتی و بلدیه را مینوشتند، برای این که ما زنان حق رأی نداشته باشیم و شرکت نجوئیم ما را در ردیف قاتلها، مجانین و ورشکستگان نوشتند. اگر اندکی دقت نظر می کردند که ما زنان بیحق، هرگز مانند آن برادران با حق در انتخابات پارلمان و غیره، مستبدین و مالکین را برای تعالی و سعادت ملت رنجبر، کارگران و پیشرفت آزادی انتخاب نمی کردیم.»

در اردیبهشت ۱۳۳۰ دولت وقت، پیش نویس الیحه تغییر قانون انتخابات را تنظیم کرد، که در این پیش نویس حق رأی برای زنان را به رسمیت شناخته شده بود. حزب زنان ایران به منظور تصویب این لایحه تلاش زیادی نمود، اما متأسفانه با مخالفت احزاب و گروههای مختلف در جامعه، دولت حق رأی زنان را ار پیش نویس لایحه انتخابات حذف کرد. نمونه هایی از این مخالفت ها به صحن علنی مجلس نیز کشیده شد، سیدشمس الدین قنات آبادی، نماینده شاهرود، از هر فرصتی برای مخالفت با این لایحه بهره برد وسیدباقر جاللی موسوی، نماینده دماوند، در نطقی طولانی حضور زنان در انتخابات را منافی با مشروطیت، قانون اساسی و اسالام دانست و از اقدام دولت در حذف مواد حضور زنان در انتخابات حمایت کرد.

اسنادی که در ادامۀ این مقالۀ آورده خواهد شد نشان از جدالِ موافقان و مخالفان حضور زنان در انتخابات، به عنوان شرکت کننده و کاندید، در این سال و به دنبال طرح لایحۀ جدید قانون انتخابات و پس گرفتن آن از جانب دولت است. اسناد شمارۀ ۱ تا ۷ نامه هایی است که موافقان حضور زنان در امر انتخابات به مجلس شورای ملی ارسال داشته اند،۲ ۴ و اسناد شمارۀ ۸ تا ۱۰ نامه های مخالفان این حضور می باشد.

صرف نظر ازادبیات و دلایل هر دو سویۀ جدال، پایگاه اجتماعی و محل سکونت موافقان و مخالفان که در برخی اسناد نمایان می باشد، قابل تامل است. (۵)

◀ در بارۀ مشارکت زنان درانتخابات ، رسول جعفریان درمقالۀ « جدال‌های دینی درباره مشارکت زنان در انتخابات، مروری بر مقالات محمد باقر مجتهد کمره‌ای» واکنش برخی از مراجع دینی و مخالفان برعلیه « اصلاح قانون انتخابات درحکومت مصدق برای حق رأی زنان » آورده و رسول جعفریان روحانی و پژوهشگر تاریخ ایران و اسلام است و می نویسد: منتفی شد می نویسد: جدی تر تحول در این زمینه در جریان رویدادهای سال ۱۳۳۱ ش طرح گردید، زمانی که دولت دکتر مصدق در صدد بود تا قانون جدیدی برای انتخابات تدوین کند. در اینجا بود که شماری از مخالفان و موافقان به میدان آمده و مطالبی در این باره ابراز کردند. طرح این بحث در مطبوعات و نامه‌ها و طومارها، سبب شد تا مسأله در مجلس و نطق‌های پیش از دستور مطرح شود. در این زمینه مفصل‌ترین مطلب را سید باقر جلالی موسوی به عنوان نطق قبل از دستور در روز ۱۱ دی ماه ۱۳۳۱ مطرح کرد. این سخنان نشان می‌دهد که در جریان قانون انتخابات جدید که دکتر مصدق با استفاده از اختیاراتش مطرح کرد، کسانی به دنبال طرح بحث حق رأی زنان بوده و حتی تظاهراتی نیز در بهارستان برگزار کردند. در این باره مقالاتی هم در روزنامه‌ها انتشار یافت. در این سخنرانی اشاره به صدور برخی از فتاوا نیز شده است که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد. به هر حال، این نطق، گوشه‌ای از مسائل مطرح شده در این باره را در مجلس هفدهم نشان می‌دهد.

«… مطابق قانون اختیاراتی که ازطرف مجلس شورای ملی بجناب آقای دکترمصدق داده شده است چند روزپیش قانون جدید انتخابات تدوین و برای اظهارنظرعمومی منتشرشده است و مسأله جدیدی که در اثر انتشار آن بوجود آمده واز چند جهت واجد اهمیت است بحث درباره حقوق بانوان وحق انتخاب به آنان است، چون این بحث به مجلس شورای ملی نیز کشیده شده است و حتی استناد به اصل دوم وهشتم قانون اساسی ومتمم آن بعمل آمده است لازم می‌دانم توضیحاتی دراین باره بعرض برسانم:

اوّلا آن طوری که من استنباط میکنم منظور قانونگذار از جمله «قاطبه اهالی» که در اصل دوم قانون اساسی مندرج است و می‌گوید مجلس شورای ملی نماینده قاطبه اهالی مملکت ایران است که درامور معاشی وسیاسی کشورخود دخالت دارند، کلمه رابط فیما بین جملتین کاملا روشن است، زیرا در زمان تدوین این قانون بلکه تاکنون هیچگاه از زنان ایران درامور سیاسی کشورخود دخالت نداشته‌اند تا بتوانند در امور انتخاباتی مداخله نمایند، مضافاً به اینکه فرمان مشروطیت که مبنای مشروطیت ما و قانون اساسی است صراحتا بیان می نماید که منتخبین باید از طبقه مردان باشند.

ثانیا اصل هشتم قانون اساسی نباید برای کسی سوء تفاهم ایجاد نماید، زیرا مقصود از این اصل تساوی حقوق اهالی مملکت درمقابل قوانین دولتی از قوانین حقوقی وجزایی می باشد که تاکنون معتبر و مجری است و ناظر به انتخابات نخواهد بود و بهترین دلیل بر صحّت این مدعی عمل وسیره، ادوار قانونگذاری بوده که از بدو تدوین قانون اساسی تاکنون جز مردان دخالت در امر انتخابات نداشتند و این تفسیر عملی که ازدوره واضعین قانون اساسی باقیمانده است کاشف ازمنظور قانون گذارمی باشد، وبعلاوه لااقل اگر در فهم اصل دوم قانون اساسی و اصل هشتم قانون متمم آن ابهام وتردیدی ایجاد شود، باید مقررات موضوعه اصل دوم متمم قانون اساسی رفع ابهام نماید، یعنی در چنین مواقعی که مسائل پیچیده و غامضی ازنظر مذهب در مجلس مطرح می‌شود، نظر پنج نفرمجتهد طراز اول قاطع بوده وابهام وتردید را مرتفع سازد، ولی متأسفانه این چنین اصل اساسی، سالها است که متروک وتعطیل شده است. حال که این اصل برخلاف منطوق صریح اصل هفتم متمم قانون اساسی که می‌گوید مشروطیت کلا وجزءاً تعطیل بردارنیست، تعطیل شده است، از نظراصول حکومت کشور ایران در مسائل مذهبی باید منتظر فرامین مراجع تقلید صاحب نظر بود، چنانچه دراین زمینه فتاوی داده‌اند وبزودی در دسترس عمومی قرارخواهد گرفت.

آقایان نمایندگان محترم! درچنین موقعیت خطیری چرا ما نباید بفکرچاره و درمان هزاران بدبختی وبیکاری وبیماری وفلاکت مردم این مملکت اسلامی باشیم و وارد یک مسئله پرجنجال که مسلما طرح آن بصلاح کشور نیست و ملت ازآن طرفی نمی‌بندد بشویم (صفایی رونوشت فتاوی آقایان را دادم خدمتتان خواهش میکنم بخوانید) بسیارخوب، امروز روزی نیست که در مقابل مسئله پر اهمیتی که با حیات جامعه ومملکت ما بستگی دارد به موضوع تشنّج آوری بپردازیم. این صحنه‌ای ‌که روزپنجشنبه درجلوی بهارستان نمودارگردیده، ناقوس خطر بود و مسلما اگر این هیاهو و جنجال ادامه یابد بعید نیست، دامنه آن توسعه پیداکند و می‌توانم به جرأت قسم بخورم که استعمارگران انگلستان فقط ازاین هیاهو و جنجال وتشنّج بهره مند می‌شوند (صفایی صحیح است). ورود زن در انتخابات، نه تنها باری از دوش جامعه ما برنمی دارد بلکه بر مشکلات ما با مخالفتی که اکثریت قریب باتفاق ملت ایران با آن دارند، خواهد افزود. بنده در عین حالی که به پیروی از دیانت اسلام که مبنای آن برفطرت بشری قراردارد، کمال احترام را به مقام بزرگ مادری دارم و درعین حالی که زنان را مربی ومعلم اخلاق فرزندان یعنی مراحل اولیه رشد و زندگی دختران وپسران می‌دانم، در عین حالی که عزّت و شوکت جامعه اسلام را در گرو آسایش زنان می‌دانم، باید بگویم که دین اسلام ضامن وحافظ حقوق بانوان به بهترین صورت ممکن می باشد و با این حال طرح مسأله شرکت بانوان را در انتخابات عامل تشنّج وآشوب می‌شناسم وآن را مضرّ به حال وحدت جامعه و بالنتیجه مخل به پیروزی می‌دانم… چرا به نام حقوق زن در مملکتی که هنوز مردم آن با هیولای استعمار سینه به سینه ایستاده و نبرد می‌کنند، هیجان و عصبانیت وعصیان تولید می‌نماییم؟ اگر به دنبال حقوق زن قدم بر می‌داریم و راهنمای ما جز صداقت وراستی چیز دیگر نیست، پس چرا به فکرهزاران زن دیگر که در منجلاب سقوط و بدنامی و درگرداب عفن عفت فروشی دست پا می‌زنند نیستیم (صفایی صحیح است). در همین تهران هزاران زن به صورت موهنی که هر ایرانی متعصّب ومسلمان را می لرزاند ارتزاق می‌کنند. مگراینها زنان اجتماع نیستند وحق زندگی آبرومندانه ندارند. مگر دام راه آنان جز فقر و فساد وبیچارگی ونظامات غلط اجتماعای چیز دیگری بوده است؛ و باید گفت بهتراست بیش ازهرکاری در صدد ازبین بردن این عوامل شویم، یعنی بیکاری وفقر و بی‌عدالتی برآئیم».[۵]

بر اساس گزارش روزنامه اطلاعات در روز پانزدهم دی ماه ۱۳۳۱ جلالی موسوی که نتوانسته بود در نطق پیشگفته روز قبل، متن نامه های حضرت آیت الله بروجردی، آیت الله صدر و آیت الله حجت را قرائت کند، متن آن ها را روزنامه در صفحه هفتم روز مذکور درج کرده است:

نامه حضرت آیت الله سید صدرالدین صدر:

خدمت حضرت مستطاب آیت الله آقای حاج میر سید محمد بهبهانی دامت برکاته.

به عرض عالی می رساند همواره ازخداوند متعال سلامتی وعزت وجود محترم وتأیید وتوفیق را برای خدمتگزاری به اسلام ومسلمین خواستارم. تلواً تصدیع می‌دهد با آن که درطرح قانونی لایحه انتخابات که اخیراً از طرف جناب نخست وزیر در معرض افکار عمومی قرار داده شده، صریحاً اجازه مداخله درانتخابات به زنها داده نشده است و این امراز هر جهت مورد تحسین و تقدیرمی‌باشد، ولی چون اخیراً زمزمه‌هایی از بعض اطراف شنیده می‌شود و مطالبی در بعضی جرائد نشر می‌گردد، مقتضی است حضرت عالی متذکر فرمایید که این صحبتها و مطالب موجب تزلزل و تردید جناب آقای نخست وزیر و مصادرامرنگردد، زیرا این امریعنی مداخله زنها درانتخابات به جهاتی چند محرم وغیرمشروع می‌باشد ودرکشوراسلامی به حول و قوه الهی اجرا نمی گردد. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

به دنبال آن نامه کوتاه آیت الله بروجردی، و همین طور آیت الله حجت آمده و در انتها از قول آقای بهبهانی آمده است:
به طوری که ملاحظه می‌شود شرح فوق را به حقیر مرقوم و صریحا عدم جواز شرکت زنان را در انتخابات اعم از وکیل نمودن و وکیل شدن حکم فرموده‌اند. حقیر هم بالصراحه به اطلاع اولیاء امور رسانیده.[۶]

بحث شرکت و عدم شرکت زنان آن زمان داغ بوده و نمونه‌ای از آن را می‌توان در روزنامه اطلاعات هفتم دی ماه ۱۳۳۱، و دهم دی ماه همان سال ملاحظه کرد. خلاصه مقاله حاج سراج انصاری در شماره اخیر یعنی روز دهم دی ماه ۱۳۳۱ درج شده و وی به عنوان مخالف در این باره سخن گفته است. همانجا آمده است: دونامه طومار مانند نیز درباره مخالفت با شرکت زنان در انتخابات به اداره روزنامه رسیده که اولی را حجت الاسلام آقای شهرستانی و چهارصد نفر دیگر امضاء کرده و درآن نوشته‌اند: ما ملت مسلمان ایران با شرکت نسوان درامور انتخاباتی مخالف هستیم و تنفر خود را اعلام می‌نماییم». اتحادیه بازرگانان و پیشه‌وران تهران نیز در این باره اطلاعیه‌ای داده و تأکید کردند که «حاضرند ثابت کنند که عدم دخالت نسوان در انتخابات به نفع کشور است».
ماجرای اصلاح قانون انتخابات دردولت مصدق منتفی شد و این بحث‌ها نیز به پایان رسید.(۶ )

◀اهمیت «دکتر مصدق» برای جنبش زنان و جنبش دموکراسی خواهی

در اینجا چکیدۀ سخنرانی خانم دکتر نیره توحیدی را که در «کانون دوستداران فرهنگ ایران» در «اهمیت دکتر مصدق برای جنبش دموکراسی خواهی امروز» در تاریخ ۱۳ ژوئن ۲۰۱۰ ایراد شده است در اختیار خوانندگان قرار می دهم :

نیره توحیدی خصوصیات و شخصیت مصدق را اینگونه بیان می کند: «اما چه عواملی این مشروعیت، حقانیت و مقبولیت را بیش و پیش از همه به نماد مصدق می بخشد؟ اگرسه جنبه از زندگی دکتر مصدق، یعنی شخصیت و منش، شیوه کار و روش، و بالاخره دیدگاه ها، باورها و نگرش مصدق را بررسی کنیم، شاید به راحتی بتوانیم به این پرسش پاسخ دهیم.

بررسی خصوصیات شخصی افراد می تواند یکی از معیارهای مهم باشد. فمینیسم در همان شعار معروف «هر چیز شخصی، سیاسی است» به درستی نشان داده که زندگی خصوصی با زندگی عمومی و سیاسی افراد ارتباط دارد.

دکتر مصدق در زندگی شخصی و خصوصی اش، به طور کلی شخصی سالم، صادق، متعهد به اخلاق، شرافت و دارای عزت نفس بود. از قول یکی از دستیارانش می خواندم که مصدق از امکانات دولتی هرگز به سود منافع شخصی اش استفاده نکرد، از چاپلوسی و رشوه گریزان بود، از مردان چند زنه خوشش نمی آمد، از خیانت به همسرو همینطور از صیغه ابراز نفرت می کرد. مصدق دو یتیم را به خرج خود بزرگ می کرد و…او به رغم آن که از خانواده طبقه بالا و مرفه بود، اما همیشه ساده زیست بود.

از سوی دیگر مصدق دارای توانایی ها، دانش، اعتماد به نفس و مهارت های بسیار هم بود. او اولین ایرانی بود که دکترای حقوق گرفت. مصدق شخصیت محکمی داشت. همچنین در فن بیان و خطابه، مهارت و خلاقیت بسیاری از خود نشان می داد… او فردی مقتدر و قوی بود. البته منظورم این نیست که او فردی «اقتدارگرا» بود، چرا که شخصیت مقتدر با شخصیت اقتدارگرا متفاوت است. مصدق نه نظامی بود، نه ایدئولوژیک و نه پارتیزان، بلکه وکیل مردم (وکیل مجلس) بود و دغدغه اش به جز دفاع از منافع مردم نبود.

گذشته از سلوک روحی و شخصیتی اش ، شیوه و روش کار و مبارزه اش نیز، قابل اطمینان بود. او فرا ایدئولوژیک، فرامسلکی، فراحزبی، عمل گرا، فراطبقاتی و به شیوه ائتلافی عمل می کرد. پراگماتیسم او به معنای زیر پا گذاشتن اصول نبود، او وقتی در ۱۹۴۹ جبهه ملی را تشکیل داد با نیروهای گوناگون مانند سوسیالیست ها، سکولارها و مذهبی ها از گرایش های مختلف بر سر اهداف ملی، ائتلاف تشکیل داد.

باورها و دیدگاه های دکتر مصدق نیز، نشان دهنده جنبه مثبت دیگری از زندگی اوست. زیرا مصدق یک دموکرات لیبرال و سکولار بود و در عین همکاری با نیروهای مختلف سیاسی، در مسیر استقرار و تحکیم یک دولت ملی، دموکراتیک و سکولار نیز صادقانه تلاش می کرد. در حقیقت هر چند محمد مصدق از لحاظ اخلاقی و آرمانهای ملی گرایی به مهدی بازرگان شباهت داشت اما امتیاز مصدق نسبت به بازرگان این بود که سکولار بود.

او به لحاظ نظری، فردی عمل گرا، مدرن، قانون مدار و به دور از تعصبات ایدئولوژیک بود. از این رو تنها در دوران مصدق بود که حتا احزاب کمونیست مثل حزب توده هم می توانستند به طور قانونی فعالیت کنند و در خیابان تظاهرات ترتیب بدهند و…

در این میان به نظر می رسد که برای شناخت دقیق تر دکتر مصدق باید به دیدگاه های ناسیولیستی و تجددخواهی و مبارزات ضداستعماری ایشان نیز با ظرافت بیشتری برخورد کرد. چرا که می توان سه نوع ناسیونالیسم متفاوت را از یکدیگر تمیز داد: اول ناسیونالیسم دولت مدار، اقتدارگرا و استبدادی است که آن را می توان در دیدگاه های رضاشاه و محمدرضاشاه یافت.

ناسیونالیسم نوع دیگر، ناسیونالیسم پوپولیستی و مذهبی است که ضدیت اش با استعمار از زاویه ترقی خواهانه نیست. این نوع ناسیونالیسم، تفاوتی بین مدرنیت و استعمار قائل نیست و با غرب و دموکراسی لیبرال خصومت دارد نمونه آن نومحافظه کاران حاکم بر ایران است.

اما ناسیونالیسم مصدق، ماهیت ضدیت با مدرنیت و یا غرب را نداشت، بلکه مصدق می خواست مانع استثمار و سوء استفاده غرب شود و خواهان گسترش دموکراسی لیبرال و تجدد در ایران بود. او دموکراسی لیبرال را تبدیل به بدیل در مقابل استبداد و استعمار کرد. البته او، هم با استعمار مشکل داشت و هم با کمونیسم و خطر شوروی. اما افسوس که غرب این تفاوت او را درک نکرد و از این رو آمریکا از وحشت این که حزب توده دارد قوی می شود و با این توهم که مصدق دارد به طرف حزب توده و شوروی کشانده می شود، با انگلیس همکاری کرد و کودتای ۲۸ مرداد را مهندسی نمود.

در هر صورت، تفاوت این سه نوع دیدگاه های ناسیونالیستی بسیار است، به طوری که نام دکتر محمد مصدق را از نمادهای آن دو ناسیونالیسم دیگر، کاملا مجزا می کند. هرچند همه حاکمانی که در ایران حکم رانده اند هیچ گاه سر سازگاری با مصدق را نداشتند به طوری که حتا یک خیابان و پارک و یا حتا یک سالن را به نام مصدق نگذاشتند، درحالی که به اسم خالد استامبولی، یعنی قاتل انور سادات رییس جمهور مصر، خیابانی را در تهران نامگذاری کردند.

در اوایل انقلاب خود مردم به طور خودجوش و ابتکاری، نام خیابان پهلوی را به خیابان مصدق تغییر دادند اما دولت با فاصله کوتاهی آن را تغییر و نام ولی عصر بر آن نهاد. اما به رغم عنادورزی حاکمان، مردم ما همواره یاد و خاطره دکتر مصدق را پاس داشته اند به طوری که به گفته شاهرخ اخوی در ۱۶ اسفند ۱۳۵۸ یک میلیون نفر در احمدآباد برای بزرگداشت مصدق جمع شدند ولی هیچ کس بزرگداشتی برای آیت الله کاشانی برگزار نکرد، جز عده معدودی در منزل یکی از دوستان آیت الله طالقانی. هرچند در آن مراسم خود آیت الله طالقانی به صراحت و روشنی اظهار کرد : «نام دکتر مصدق همان اندازه که برای هشیاری، بیداری، نهضت مقاومت و قدرت ملی خاطره انگیز است، به همان اندازه برای دشمنان ما، دشمنان داخلی و خارجی، استعمار خارجی و عوامل استعمار داخلی وحشت آور و نگرانی آور است.» شاید از همین رو بود که سال گذشته (۱۳۸۸)، پس از انتخابات حتا اجازه برگزاری سالگرد کوچکی برای دکتر مصدق را ندادند، چرا که به نظر می رسد آن ها حتا از نام مصدق گریزانند تا چه برسد که برای او سمینار و کنفرانس و یا بزرگداشت برگزار کنند.

* مصدق و حقوق زنان

در شرایط دهه ۱۹۴۰ و اوایل دهه ۱۹۵۰، ایران تجربه دموکراسی پارلمانی را به شکلی کوتاه از سر می گذراند. در این دوران تحرکات سیاسی و حزبی گسترش یافته بود و احزاب مختلف به صورت رسمی فعالیت می کردند. در این دوران با توجه به فضای باز نسبی که ایجاد شده بود، شمار انجمن های زنان و نشریات زنان به سرعت افزایش یافت. «جمعیت زنان ایران» در همین دوران فعالیت داشت که آن را بدرالملوک بامداد هدایت می کرد. بدرالملوک بامداد در همان دوره نشریه «زن امروز» را هم منتشر می کرد. از سوی دیگر، نشریه «بانو» نیز که بین سال های ۱۹۴۴ تا ۴۷ به چاپ می رسید توسط نیره سعیدی منتشر می شد و نیز انتشار نشریه «حقوق زنان» که در سال ۱۹۵۱ صورت می گرفت.

در سال ۱۹۴۲ «حزب زنان ایران» با هدایت صفیه فیروز و فاطمه سیاح به راه افتاد و نشریه «زنان ایران» به سردبیری دکتر فاطمه سیاح و نویسندگانی همچون فروغ حکمت، زهرا خانلری، سیمین دانشور، و… در میان نشریات زنان می درخشید.

می دانیم که در این دوره محور فعالیت جنبش زنان، درخواست «حق رای برای زنان» بود. بنابراین اکثر سازمان ها و نشریات زنان برای گرفتن این حق، تلاش می کردند و البته در این میان، برخی از احزاب سیاسی نیز این درخواست را مورد حمایت قرار می دادند. از جمله حزب دموکرات به رهبری احمد قوام و نیز حزب توده. اما بخشی از روحانیون محافظه کار مخالف حق رای برای زنان بودند.

حزب توده و یا در واقع بخش زنان حزب توده در سال ۱۹۴۶ برای تصویب حق رای زنان در مجلس تلاش کرد، اما این تلاش به نتیجه نرسید. در ۱۹۴۹، مصدق که نماینده مجلس بود کوشید تا یک لایحه اصلاحی در زمینه قانون انتخابات را در مجلس به تصویب برساند که این قانون در ابتدا شامل حق رای برای زنان هم می شد. در این دوره انجمن های زنان تلاش بسیار کردند تا با طرح این مسئله در افکار عمومی و نیز لابی با نمایندگان مجلس، حق رای برای زنان را در مجلس شورای ملی به تصویب برسانند، اما مخالفت بخش مذهبی جبهه ملی و نیز روحانیون محافظه کار مانع این کار می شد، به طوری که حتا یک نماینده مجلس، حق رای به زنان را ضد اسلام دانست. و در قم، علیه حق رای زنان تظاهراتی به راه افتاد و یک نفر کشته و ۱۵ نفر زخمی شد ند. بعد از مخالفت های گسترده، بند مربوط به حق رای برای زنان از لایحه اصلاحی حذف شد.

در حقیقت در این دوره ما شاهد اتحاد سکولارها و مذهبی ها، علیه حقوق زنان هستیم.

حسن نزیه که یک ملی گرای سکولار بود و ۳۰ سال بعد در مخالفت با جمهوری اسلامی نقش مهم و فعالی باز کرد یکی از کسانی بود که در آن زمان با دادن حق رای به زنان مخالفت کرد و گفت: «چنان که می دانیم زنان ظرفیت های روانشناختی لازم برای تصدی مقامات و امور سیاسی را ندارند… زنان بیش از مردان اسیر هوی و هوس ها هستند. جاه طلبی و حسادت و غرور در میان زنان بیش از مردان یافت می شود. حال اگر آن ها مجاز گردند که در امور سیاسی شرکت کنند و در انتخابات رای دهند هرج و مرج باور نکردنی در دنیای زنان ایجاد خواهد شد. زنان خواهند توانست که مردان را به خود جذب کنند و در عین حال ثابت کنند که برتر از مرد هستند. خواهید دید که حتا دختر مدرسه ای ها خواب و رویای وکیل مجلس شدن را در سر می پرورانند. برای آن ها وظایف طبیعی زنان، نظیر مادریت و امثال آن، یا کاملا فراموش می شود و یا بی اهمیت خواهد شد» (محمد گلبن، ۱۹۷۵، نقد و سیاحت، مجموعه مقالات و تقریرات فاطمه سیاح، انتشارات توس، ص ۱۴۴).

سال ها بعد از کودتا هم در دوره نخست وزیری علی امینی در سال ۱۹۶۲، باز هم عده ای از سکولارها، با روحانیون مخالف حق رای زنان و تغییر در قونین خانواده، همزبان شدند. در حقیقت در طول تاریخ معاصر ایران و نیز در نقاط دیگر جهان، ما معمولا شاهد آن بوده ایم که حقوق زنان وجه المصالحه قرار گرفته است. اما آنچه می خواهم در این جا تاکید کنم آن است که مصدق به رغم آن که مدافع حق رای زنان بود، اما در آن زمان در موقعیتی قرار گرفته بود که او را به عقب نشینی در مقابل مخالفان واداشت. او خودش دلیل این کار را چنین توضیح می دهد: نمی خواهم در چندین جبهه جنگ کنم، حقوق زنان جبهه های چالش را بیش از حد امکانات موجود، گسترش می دهد(۷ )

◀ به مناسبت سالگرد تولد صدیقه دولت آبادی

الهه باقری به مناسبت «دهم دی ماه، سالروز تولد صدیقه دولت آبادی» مقاله ای در مورد کودکی و جوانی و ازدواج صدیقه دولت آبادی به نگارش در آورده که در زیر می خوانید:

در شرایط چالش برانگیزی، صدیقه دولت آبادی نیز جزء زنانی بود که برای دستیابی به تغییرات، وارد عمل شد. مسیر این زندگی سیاسی ـ اجتماعی، سرنوشتی را برایش رقم زده که از سرنوشت آن دسته از زنانی که زندگی‌شان عمدتاً با مسایل و حوادث روزمره، شخصی و خانوادگی‌شان مرتبط بوده است، متمایز می‌نماید. در عصر و زمانه‌ای که اکثر مردم، خاصه گروهی از زن‌ها نیز عقیده داشتند که اگر دختر باسواد شود شب و روز می‌نشیند و به مردها نامه‌ی عاشقانه می‌نویسد و در دنیایی که زن در چهار دیواری حرمسرا زنده به گور بود، صدیقه دولت آبادی در راه مبارزه با جهل، خرافات و ارتقای فکری و فرهنگی زنان کشور بسیار کوشید. در چنین شرایطی بود که مدرسه‌ی دخترانه و روزنامه منتشر کرد. چه بَسا در این راه با سختی‌ها، اهانت‌ها، ناسزاها و تهدیدهای بسیاری مواجه شد، چرا که در آغاز راه دشواری‌های بسیاری در پیش بود و راه بسیار مخاطره آمیز بود.

* تَبار و خانواده‌ی صدیقه دولت آبادی

صدیقه دولت آبادی هفتمین فرزند خاتمه بیگم و حاج میرزا هادی و از نوادگان آخوند ملاعلی مجتهد حکیم نوری بود.[۱] وی پس از شش برادر، در اصفهان در۲۰ صفر۱۳۰۰هـ .ق/۱۰ دی ماه ۱۲۶۱ هـ .ش/ مطابق با ۱۸۸۲م. به دنیا آمد.[۲] مادر‌‌خاتمه‌بیگم دختر‌محمدعلی نوری حکیم معروف درحکمت و اشراق بود و زنی فاضل به شمار می‌رفت. خاتمه‌بیگم هم پس از شش دختر دیگر به دنیا آمده بود و با گذاشتن این نام می‌خواسته‌اند به کائنات بگویند که دست از این شوخی بشوید[۳]. اسم ایشان را خاتمه گذاشته بودند که دیگر زادن دختر ختم بشود. میرزا هادی دولت آبادی با خاندان میرمحمد صادق واعظ که در محله‌ی بیدآباد اصفهان ساکن بودند، وصلت نمود. خاتمه بیگم از طرف پدر از این خاندان و از طرف مادر نوه‌ی ملا علی حکیم نوری است که در روزگار خود اول حکیم متشرع بوده است.[۴] وی زنی بود، قد بلند با اندامی لاغر، بسیار باسواد و علاوه بر قرآن، اغلب اخبار و احادیث را در حافظه ‌داشت و در ضمن سخن به آن‌ها استناد می‌کرد.[۵] صدیقه دولت آبادی نیز در بازگویی از اوضاع خانوادگی خود از جده‌ی مادری خود بیگم یاد می‌کند که «دختری فاضله» و همدرس شوهر آینده‌ی خود بوده و حکمت را از پدر (ملاعلی‌نوری) به نوه‌های خود منتقل کرده است.[۶] وی همچنین از جد مادری خود آخوند ملاعلی مجتهد حکیم نوری، که از علمای طراز اول ایران و مقیم اصفهان بود به نیکی نام می‌برد. مرحوم آخوند شاگردان زیادی داشت و چون محل درس او گنجایش آن همه شاگرد را نداشت، روزی سه مرتبه درس می‌گفت. وی دو دختر داشت که با اجازه‌ی پدر در پشت در اتاق می‌نشستند و از درس پدر استفاده می‌کردند که یکی از این دخترها ۲۱ ساله و دیگری ۲۳ ساله بوده است.[۷] این دو دختر با شاگردان پدر خود که دو سید محترم همدانی (دو برادر) بودند،‌ ازدواج نمودند. نام یکی از این برادرها سید‌علی اکبر است و نام همسرش بیگم صاحب بود و مادر صدیقه‌دولت آبادی از نواده‌ی همین میر علی اکبر و بیگم‌صاحب بود.[۸] صدیقه دولت آبادی علاوه بر مادربزرگش از مادر خود، خاتمه بیگم نیز به عنوان زنی ادیب یاد می‌کند.[۹]

حاج میرزا هادی دولت آبادی پدر صدیقه، که از روحانیون روشنفکر و متجدد زمان خود بود. وی فرزند عبدالکریم فرزند میرمحمدهادی فرزند میرعبدالکریم از علمای معروف بوده که در زمان ملامحمد باقر مجلسی از شوشتر به اصفهان آمد و در دولت آباد[۱۰] ساکن شد. هرچند که حاج میرزا هادی دولت آبادی به منظور اجرای برنامه‌های فرهنگی خود اصفهان را ترک گفت و در تهران ساکن شد، اما فرزند ارشد او حاج میرزا احمد، کماکان در اصفهان بر مسند شرع نشست و به ارشاد و هدایت اصفهانی‌ها مشغول شد.[۱۱] حاج میرزا هادی در سال ۱۳۲۶هـ .ق./۱۹۰۸م. در سن ۶۹ سالگی در تهران درگذشت و در شهر ری در ابن بابویه به خاک سپرده شد.[۱۲]

میرزا هادی از علما و معاریف زمان خود در اصفهان بود. خاندان آنها به سادات مرعشی می‌رسید که چندین قرن در مازندران‌ حکومت داشتند. او شش پسر داشت: میرزا احمد، میرزا یحیی، میرزا علی‌محمد، میرزا مهدی، میرزا‌‌محمدعلی و میرزا رضا.[۱۳] پسرهای حاج میرزا هادی همه در علم و هنر و دانش صاحب نامی بودند. میرزا هادی و یک دختر داشت به‌ نام صدیقه که در اصفهان متولد شد.

حاج میرزا هادی در اواخر عمر، هنگامی که همسر اولش مریض و زمین‌گیر شد، دختر خردسالی به نام مرضیه را برای انجام کارهای شخصی انتخاب کرد. از آن جا که طبق رسم و رسومات آن زمان، این دختر باید با «آقا» محرم باشد، صیغه‌ی محرمیت خوانده ‌شد.[۱۴] پس از اجرای صیغه‌ی محرمیت، این دختر«مونس آغا» نام گرفت و پس از چندی، فخرتاج و قمرتاج به دنیا آمدند.
فخرتاج در سال ۱۳۲۴ هـ .ق./۱۹۰۶م.‌ متولد شد و در سال۱۳۶۳هـ .ش./۱۹۸۴م. فوت کرد. او با سر‌شکستگی ازدواج کرد. صدیقه از همسر فخرتاج راضی نبود و به نظر می‌رسد خود او نیز با این ازدواج سر سازگاری نداشته است، چرا که بالاخره بعد از ده سال از شوهرش جدا شد. همسر اول او شاهپور مختاری (رئیس نظمیه معروف زمان رضاشاه) بود.[۱۵] از این ازدواج فرزندی نداشت و پس از چند سال، جدا شد. هر چند که فخرتاج زن کدبانویی بود، اما شاهپور، اهل عیش و نوش و خوش‌گذرانی بود. این ازدواج سرانجامی نداشت. فخرتاج در وزارت دارایی شاغل بود. دومین ازدواج با امیرفریدی یکی از همکاران اداری او بود و سومین ازدواج با وزیری بود که وی زودتر از فخرتاج فوت نمود.[۱۶]

قمرتاج درسال ۱۳۲۶هـ .ق./۱۹۰۸م. متولد و در سال۱۳۷۱هـ .ش./۱۹۹۲م. از دنیا رفت. (زمانی که صدیقه ۲۶ سال بوده) او آخرین فرزند میرزا هادی است. شش ماه پس از تولدش، پدر خانواده فوت می‌کند. قمرتاج در سن ۱۴ سالگی با عبدالحسین صنعتی ازدواج کرد وی پسر حاج علی اکبر صنعتی، از چهره‌های ماندگار کرمان بود، پرورشگاهی در کرمان داشت که بیشتر اوقات خود را در کنار بچه‌های یتیم می‌گذراند. حاصل این ازدواج، سه فرزند به‌نام‌های: همایون، فریدون و مهدخت صنعتی بود.

* کودکی و جوانی صدیقه دولت آبادی:

صدیقه، در کلام فارسی به معنای زن راست‌گو و مهربان است. صدیقه‌ دولت آبادی در شرح احوال خانوادگی خود می‌نویسد: «من تنها دختر خانواده بودم که بعد از هفت پسر به دنیا آمدم و از هر جهت عزیز و گرامی بودم.».

میرزا هادی در سن شش سالگی به صدیقه گفته بود: «صدیقه، من آرزو نداشتم که در این محیط آلوده به جهل و تبعیض صاحب دختری بشوم، اما حالا که پس از هفت برادر در محیطی پراز جهل و تبعیض به دنیا آمده‌ای، به تو می‌گویم: اگر مانند برادرانت درس بخوانی، مانند آنها از من ارث خواهی برد. وگرنه تو‌ را از ارث محروم خواهم کرد.».[۱۷] صدیقه از روز بعد همراه هفت برادرش در منزل زیر نظر پدر و استادان، تحصیل اساسی و پایه خود را آغاز کرد و خیلی زود نشان داد که دختری است که پیش تر از سن و زمان و مکان خود، مایه‌ی پیشرفت دارد و در عصری که عامه‌ی مردم اعتقاد به آزادی زن نداشتند و معتقد بودند اگر دختری سواد بیاموزد، شب و روز، وقتش صرف نوشتن نامه‌های عاشقانه می‌شود، صدیقه دولت آبادی، یکه و تنها در شهری مانند اصفهان، فعالیت‌های اجتماعی خود را آغاز کرد.[۱۸]

وی در ادامه‌ی شرح احوال خانوادگی خود اشاره می‌کند: « لـله‌ای داشتم که او را حاجی صفرعلی می‌گفتند و خیلی به او علاقه داشتم همین که به سن شش سالگی رسیدم معلم سر خانه‌ای به نام شیخ محمد رفیع[۱۹] داشتم که تحصیلات عربی خود را در بیروت تمام کرده بود و شاید تا آن روز هیچ مرد معممی غیر از او به بیروت نرفته بود.».[۲۰] زنان باسواد آن زمان نزد پدر یا شوهر خود باسواد می‌شدند. بعضی خانواده‌های اَشرافی دختران خود را نزد معلمان خصوصی قابل اعتماد، در خانه به تحصیل وا می‌داشتند.

اهتمام بسیاری صرف خواندن کتاب‌های مشکل مانند مثنوی و سعدی می‌شد. داشتن خط خوب، هنر دختران خانواده‌های بزرگ به شمار می‌آمد. بدین ترتیب صدیقه دولت‌آبادی تحصیلات عربی و فارسی را نزد شیخ محمد رفیع طاری و دروس دوره‌ی متوسطه را نزد معلمین خصوصی فرا گرفت. به اتفاق حاجی صفرعلی لـله در کلاس درس حاضر می‌شد. روزی پدر صدیقه از این واقعه خبردار شد و وی را احضار کرد و با کمال وقار و ادب گفت: «شما نباید با لـله‌ی خود نزد معلم بروید، از این به بعد لـله باید به کار خود برسند و شما هم مشغول درس خواندن باشید.». مقصود از ذکر این نکته طرز مراقبت پدر صدیقه‌دولت‌آبادی در امر تحصیل دخترش می‌باشد. وی هفت ساله بود که جزوه‌های مهم قرآن را تمام کرد و نزد پدرش امتحان داد. پدرش یک قرآن خطی در آن روزها صد تومان بود و مادرش یک النگوی طلا به صدیقه جایزه دادند.[۲۱] وی تحصیلات فارسی و عربی خود را نزد برادرش حاج میرزا یحیی دولت آبادی تکمیل ‌کرد. در آن هنگام پدرش از مظالم حکومت‌ وقت و نامساعدی شرایط آن زمان به ستوه آمد و به قصد زیارت مشهد از اصفهان حرکت کرد. صدیقه همراه پدر و مادر خود در این سفر بود اما همین که به قم رسیدند، از مقامات بالا دستور آمد که اگر میرزا هادی عازم مشهد است باید خانواده‌ی خود را به اصفهان برگرداند. این برای آن بود که مبادا میرزا هادی دولت آبادی بر علیه مظالم حکام اصفهان در مشهد اقداماتی کند. در هر صورت وی دختر خردسال خود را به عنوان خانواده در تخت روانی نشاند و با دستگاه زیاد به اصفهان برگرداند و پس از چندی حاج میرزا هادی دولت آبادی به تهران آمدند و در آنجا ماندند.[۲۲] خانواده‌ی دولت آبادی در تهران درخیابان شاه آباد زندگی می کردند.[۲۳]

* ازدواج صدیقه دولت آبادی :

یکی از دوستان میرزا هادی دولت آبادی از قزوین نزد وی آمد تا با مساعدت او درس طب بخواند این شخص تحصیلات خود را در طب تکمیل کرد و دکتر اعتضاد الحکماء لقب گرفت. میرزا هادی آن قدر نسبت به وی محبت داشت که با وجود تفاوت سن، دخترش را به عقد او در‌آورد.[۲۴]

در روایتی دیگر آمده است: «صدیقه در سن هجده سالگی در تهران با طبیب خانوادگی خود دکتر اعتضاد‌ الحکماء که با اختلاف سنی زیادی داشت، ازدواج کرد.».[۲۵] در منابع مختلف سن ازدواج او متفاوت ذکر شده است.[۲۶] در آن زمان ازدواج اجباری دختران و کودکان بسیار رایج بود. طلاق نیز برای مردان بسیار آسان بود. هر مرد اجازه داشت چهار زن داشته باشد و نیز هر قدر بخواهد زن صیغه‌ای اختیار کند تا جایی که بتواند اداره کند. زنان نمی‌توانستند به هیچ منصب سیاسی دست یابند. از کودکی به دختران، ساکت نشستن و تحرک کم، پرسش نکردن، فضولی نکردن و اطاعت کردن از مردان حتی برادر کوچک‌تر خود آموخته می‌شد. گرچه ثبات و دوام ازدواج‌ها به واسطه‌ی اطاعت محض و تحمل اجباری زن، بیشتراز امروز بود. همین که دختر به سن بلوغ نزدیک می‌شد، تشویش و نگرانی تازه‌ا‌یی بر او دست می‌داد. ممکن بود طفل از نُه سالگی به خانه‌ی شوهر برود و زیر دست مادر شوهر قرار بگیرد. حتی نمی‌دانست که سرنوشتش به دست چگونه مردی افتاده و نمی‌توانست حتی چهره‌ی خیالی او را در نظر مجسم کند. یک وقت به خود می‌آمد و درمی‌یافت در پایان جشن و سروری که دیگران از آن لذت برده و تفریح کرده‌اند، از حبس خانه‌ی پدر به بندگی و اسارت مرد دیگری به نام شوهر در آمده است، یعنی از چاله در آمده، به چاه افتاده است؟![۲۷] در چنین فضایی بود که پدر فرهیخته‌ی صدیقه، پیش از ازدواج، جزوه‌دان چرمی کوچکی به او داده بود و گفته بود: «این امانتی نزد تو باشد، پس از مرگ من آن را باز کن.». صدیقه امانتی را گرفته و در کیسه‌ای گذاشت و سر آن را دوخت. همین که پس از مرگ پدر آن را باز کرد معلوم شد که اختیار طلاق را از داماد گرفته و به وکالت به دخترش داده بود.[۲۸] معلوم می‌شود که میرزا هادی دولت آبادی نگران آینده‌ی تنها دخترش بوده و از آنجا که چندان امیدی به ادامه‌ی این ازدواج نداشته، اختیار طلاق را ضمن عقد از داماد گرفته تا پس از وفات وی در صورت لزوم از آن استفاده کند.[۲۹] وی نسبت به طلاق، نگاه سخت‌گیرانه و منفی روزگار خود را نداشته است و این مسأله حاکی از تفاوت‌های روحی و قابلیت‌های فرهنگی خانواده می‌باشد. صدیقه از این وصلت صاحب فرزند نشد. در مورد ازدواج و جدایی صدیقه دولت‌آبادی اطلاعات زیادی در دست نیست. دلیل جدایی در جایی ازدواج دوم شوهر و در جایی دیگر اختلاف سنی و عدم وفق خلق وخو گزارش شده‌است. آخرین نوشته از او که به این مبحث مربوط می‌شود، «یادی از مرحوم دکتر اعتضاد قزوینی» است: «برای به دست آوردن اولاد، عشق آمیخته به جنون نشان می‌داد.».[۳۰] صدیقه ضمن شرح احوال خود، علت ناکامی زندگی زناشویی را اختلاف سن بیان می‌کند. جد دکتر اعتضاد، آقا شیخ هادی مجتهد قزوینی بوده است. او یگانه فرزند خانواده بود. مادر خود را در کودکی از دست داده بود و چنان‌که بیان شد در سن ۲۰ سالگی برای تحصیل طب به تهران آمده بود. پدرش او را به میرزا هادی مجتهد سپرده بود و می‌خواست تنها فرزندش تحت سرپرستی او، به تحصیل طب بپردازد.[۳۱] پس از مرگ میرزا هادی، صدیقه به همراه شوهرش به اصفهان آمد. مرحوم میرزا هادی، دکتر را به کار کشاورزی و احداث باغ مشغول کرده بود. صدیقه پس از فوت پدر از اعتضادالحکماء جدا شد و به فعالیت‌های اجتماعی پرداخت. از اصفهان به تهران آمد و سپس عازم اروپا شد. اعتضادالحکماء با ازدواج با خواهر مونس آغا (همسر دوم میرزا هادی)، پیوند تازه‌ای با صدیقه پیدا کرد و شوهرخاله‌ی خواهران صدیقه (فخرتاج و قمرتاج) شد. مقالات صدیقه دولت آبادی در شکوفه و بهارستان، همچنین آغاز فعالیت‌های اجتماعی او در اصفهان، یعنی گشایش «مکتب خانه‌ی شرعیات» و «شرکت خواتین اصفهان» و انتشار دوره‌ی نخست زبان زنان مربوط به دوران ازدواج اوست.[۳۲] (۸ )

sedigheh-dolatabadi

◀ ششم مرداد ماه سالگرد درگذشت صدیقه دولت آبادی

سایت مدرسه فمینیستی می نویسد : ششم مرداد ماه سالگرد درگذشت صدیقه دولت آبادی یکی از اولین زنان پیشگام ایرانی در عرصه حقوق ‏زنان در دوران مشروطه و سال های پس از آن است که با تأسیس انجمن ها ، مدارس زنان و انتشار مجلات زنان نقش ‏بزرگی در راستای حقوق زنان در آن دوران داشت. به همین مناسبت الهه باقری مقاله ای در مورد نشریه زبان زنان که اولین ‏بار در زمینه ی حقوق زنان توسط صدیقه دولت آبادی منتشر شد، را به رشته ی تحریر در آورده است. ‏‏

‏تا پیش از انقلاب مشروطه نشریاتی مانند صوراسرافیل، حبل المتین، مساوات، ایران نو، ندای وطن و ملانصرالدین که توسط ‏مردان منتشر می‌شد،آنان در بخش‌هایی از مطالب خود به مسائل مربوط به زنان می‌پرداختند و یا نوشته‌هایی از زنان را ‏منتشر می‌کردند.[۱] ولی فعالیت‌های مطبوعاتی، اغلب به قشر خاصی از اجتماع تعلق داشت. از این رو زنانی که به این گونه ‏فعالیت‌ها وارد شدند چند ویِژگی خاص داشتند: در درجه ی اول، به مردان سیاسی و فرهنگی و یا مردانی که خود دستی در ‏انتشار روزنامه و مجله داشتند وابسته بودند و همین وابستگی سبب می‌شد که در نخستین گام ازحمایت مردان برخوردارشوند، ‏دوم اینکه، از آن جا که سیستم آموزش سواد تنها محدود به طبقات بالای جامعه می‌شد، تنها زنانی از سواد بهره‌مند بودند که ‏اغلب متعلق به همان طبقات خاص بودند و توانسته بودند وارد این عرصه شوند.[۲] اعلامیه‌ها و شب نامه[۳] های ‏دستنویسی که گاه از سوی زنان و در واکنش به مسائل سیاسی ـ اجتماعی پخش می‌شد، به منزله‌ی تمرینی برای چاپ نشریه ‏توسط آنان بود. نخستین انجمن‌های زنان همچون انجمن آزادی به رشد و تسریع روزنامه‌نگاری زنان کمک نمود.[۴]‏‏

‏در واقع در سه سال اول مشروطیت هرچند وزارت خانه‌ای به اسم وزارت معارف و اوقاف و فواید عامه تشکیل یافته بود ‏ولی نسبت به دوره‌ی پیش از مشروطیت ترقی عمده‌ای حاصل نشد و برتعداد مدارس وتشکیلات وزارت خانه چیزی افزوده ‏نگشت.[۵] با تصویب قانون مطبوعات در مجلس در روز شنبه پنجم محرم ۱۳۲۶هـ . ق./۱۹۰۷م. موجب گشت تا شماری از ‏مطبوعات ایران به درجه کمال برسد،[۶] زنان نیز از این آزادی استفاده کرده و در همین زمان است که نشریاتی منتشر کردند.‏
بی شک این نشریات در تحولات جامعه زنان ایران به خصوص در ارتباط با فراگیری علم و دانش و شناساندن فواید آن، ایجاد ‏مدارس جدید دخترانه، تساوی بین زن و مرد، جایگاه زنان ایران، تصفیه اخلاقی و تربیت دوشیزگان و همین طور آشنایی ‏زنان به حقوق خویش و از بین بردن خرافات قدیمی نقش موثری داشتند.‏‏

اولین نشانه‌ای که از انتشار نشریه‌ی مختص بانوان ایران در دست است، مربوط به سال ۱۳۲۸ هـ.ق./۱۹۰۹م. است. به ‏این ترتیب به نظر می‌رسد که کار زنان روزنامه‌نگار از دیگر زنان هنرمند و فعال به مراتب اهمیت بیشتری داشت.[۷] اگر ‏بخواهیم به طور اجمال از جراید و مجلاتی که در ایران به همت و قلم بانوان تأسیس و منتشر شده نام ببریم، اولین مجله به نام ‏‏«دانش» است که خانم دکتر کحال آن را در سال ۱۳۲۸هـ .ق./۱۹۰۹م. در تهران تأسیس و منتشر نموده است. بعد از مجله‌ی ‏دانش باید به روزنامه‌ی شکوفه که به صاحب امتیازی و سردبیری مریم‌عمیدسمنانی ملقب به«مزین السلطنه» در تهران اشاره ‏کرد.[۸] سه سال پس از تعطیلی روزنامه‌ی شکوفه بود که دولت آبادی روزنامه‌ی «زبان زنان» را در اصفهان منتشر کرد و ‏ترتیب انتشار آن پانزده روزه بود.‏

zanan

‏روزنامه و مجله‌ی زبان زنان :‏‏

‏ امتیاز انتشار روزنامه‌ی «زبان زنان» از طرف وزارت فرهنگ صادر شده و صاحب امتیاز آن صدیقه‌دولت‌آبادی بود. وی ‏نشریه‌ی «زبان زنان» را در سه دوره منتشر کرد. در ۲۷ تیرماه ۱۲۹۸هـ .ش./۱۹۱۹م. در اصفهان به صورت روزنامه‌ی ‏یک ورقی، هفته‌ای یک بار از افق تاریک اصفهان در پشت ابرهای تیره، با نور ضعیفی منتشر گردید و در دی ماه سال ۱۲۹۹ ‏هـ .ش/۱۹۲۰م. که سال دوم روزنامه به حساب می‌آمد، به علت مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹م. و پیش آمدن کودتای اسفند ۱۲۹۹ ‏هـ .ش/۱۹۲۰م روزنامه در اصفهان توقیف شد. بعد از ۱۳ ماه توقیف، در تهران به صورت مجله در سال ۱۳۰۰هـ ‏‏.ش/۱۹۲۱م. منتشر شد.صورت آن هم به حروف سربی مطبعه حبل المتین اصفهان به خط نستعلیق ملک الخطاطین و چاپ ‏سنگی تبدیل شد. دوره‌ی دوم این مجله بیشتر از یازده شماره به چاپ نرسید و جز یک شماره آن ـ که در مورد دعوت از متفقین ‏برای ترک خاک ایران بود ـ هیچ کدام از شماره‌هایش جنبه‌ی سیاسی نداشت، ولی به علت محدودیت‌های ایجاد شده از وزارت ‏معارف و هم چنین مسافرت صدیقه دولت آبادی به اروپا به چاپ نرسید و مجدداً بعد از بازگشت از سفر اروپا خرداد ماه سال ‏‏۱۳۲۱هـ .ش./۱۹۴۲م. در تهران به طور پراکنده منتشر گردید و یک مجله‌ی ماهانه‌ی زنان بود.[۹]‏

‏روزنامه‌ی «زبان زنان» در اصفهان:‏‏‏

صدیقه دولت آبادی در سال ۱۳۳۷هـ .ق/۱۹۱۹م. تقاضانامه‌ی انتشار جریده‌ای به نام «زبان زنان» را به وزارت معارف داد ‏که در ۱۷ شعبان/۱۸ مه همان سال، مجوز آن به عنوان مجله صاد ر شد، اما صدیقه دولت آبادی بی اعتنا به آن مجوز، «زبان ‏زنان» را در چهار صفحه به قطع وزیری با چاپ سربی به صورت روزنامه منتشر کرد.[۱۰]‏
‏اولین شماره‌ی زبان زنان در روز ۲۰ شوال ۱۳۳۷ هـ . ق/ ۱۹۱۸م. و آخرین شماره‌ی آن شماره‌ی ۵۷ در۲۱ربیع الثانی ‏‏۱۳۳۹ هـ . ق/۱۹۲۰م. منتشر شد. قیمت اشتراک روزنامه در سال اول ۱۲ قران و در سال دوم ۳۰ قران و برای دختران ‏دبستانی‌ها ۲۴ قران و در «کشور درونی و خاک بیگانه» تمبر پست افزوده می‌شود. تک نمره دهشاهی.‏

‏‏«زبان زنان» سومین نشریه‌ی اختصاصی زنان ایران محسوب می‌شود، این نشریه برخلاف دو روزنامه‌ی پیشین، علاوه بر ‏مباحث ویژه‌ی زنان، از سیاست و مسائل جامعه سخن می‌راند و تجربه‌یی نو در روزنامه نگاری زنان بود. برخی آن را ‏آغازی واقعی برای روزنامه‌نگاری زنان عنوان می‌کنند. صدیقه‌دولت‌آبادی برای اینکه کاری برای زنان و به خصوص در ‏زمینه‌ی تربیت و پرورش آنان انجام بدهد، این روزنامه را با سرمایه‌ی شخصی خود دایر نمود و به نام و به قلم زن و ‏همچنین به منظور آشنا کردن زنان به حقوق‌شان انتشار داد.[۱۱] وی خود می‌نویسد: «اول روزنامه ای بوده که توانست اسم ‏زن به خود بگیرد و با فکر زن و قلم زنان نوشته شود و اهمیت موقعی داشته باشد، چون که در آن تاریخ، در اصفهان ‏فناتیک[۱۲]، به طبع می‌رسید.».[۱۳]‏

این روزنامه نه تنها در کارنامه‌ی دولت آبادی بلکه درجنبش زن ایرانی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. زیرا زن ‏ایرانی برای نخستین بار توانست روزنامه منتشر کند و از طریق آن مواضع و نظریات خود را ارائه نماید.صدیقه دولت‌آبادی ‏مشارکت زنان در زندگی سیاسی و اجتماعی را «حق طبیعی» آنان و احقاق آن را ضرورتی جهانی و ملّی می‌دانست.‏

‏دولت آبادی روزنامه‌ی زبان زنان را در محیط متعصب مذهبی آن روز اصفهان، منتشر کرد و از اهداف این روزنامه مبارزه ‏علیه خرافات و جهل، پرداختن به حقوق زنان و مبارزه با استبداد علیه زنان بود.[۱۴] بحث اصلی مقالات مربوط به زنان ‏است. این روزنامه ابتدا به بحث در امور مربوط به زنان و دوشیزگان (مانند شرایط انتخاب همسر، روابط زن و شوهر، ‏اصول خانه داری و…) می‌پرداخت ولی سپس به موضوعات دیگری هم چون مناقشه‌ی قلمی با مردان پرداخت. که در نتیجه ‏روزنامه جنبه‌ی جنجالی پیدا کرد و موضوع آزادی و استبداد را پیش از مرد و زن و مسایل مختص به زن، هدف بحث قرار ‏‏‌داد.[۱۵]‏‏

‏انتخاب نام «زبان زنان» برای روزنامه نیز چنان‌که افسانه نجم آبادی می‌گوید: «آشکارا سنت شکنی و وارونه سازی مفاهیم ‏غالب بود.چرا که در طرح غالب «زبان زن» باید کوتاه باشد و زبان درازی برای زنان بار منفی دارد. اما صدیقه دولت آبادی ‏با نامیدن عنوان روزنامه به نام «زبان زنان» طرح غالب را نه تنها به بازی گرفت، بلکه به آن باری مثبت داد.».[۱۶]‏

‏دولت آبادی شیفته‌ی کار مطبوعاتی بود، می‌گفتند: روزنامه‌ها را کف اطاق ردیف کرده و ساعت‌ها به تماشا و خواندن مطالب ‏آن مشغول می‌شد.‏

در چنین محیط فرهنگی انتخاب «زبان زنان» به عنوان نام مجله، طرح غالب را تصاحب کرده، با به بازی گرفتن و وارونه ‏کردن آن، مفهومی بس منفی و زن ستیز را به باری عمیقاً مثبت و برای خلق فضایی به نفع زن به کارگرفت. با این انتخاب، ‏دولت آبادی«زبان زنان»را از تهدیدی علیه مردان گسسته با آگاهی آن را به وسیله‌ای برای بهبود وضع زنان تبدیل کرد.[۱۷]‏

‏در سال ۱۳۳۷ هـ .ق/۱۹۱۸م. هفت عنوان نشریه در مشهد، شش عنوان در اصفهان، چهارعنوان در شیراز، سه عنوان در ‏تبریز، دو عنوان در همدان، یک عنوان در قزوین، یک عنوان در کرمانشاه و یک عنوان در انزلی منتشر شد. مجموع تیراژ ‏نشریات شهرستانی۹۴۰۰ نسخه برآورد گردیده است. پرتیراژترین نشریه‌ی شهرستانی در این سال جریده‌ی بهار، چاپ مشهد ‏است که به مدیریت شیخ احمد با تیراژ۱۲۰۰ نسخه توزیع شده و کم تیراژترین نشریه‌ی شهرستانی نیز متعلق به مجله‌ی زبان ‏زنان چاپ اصفهان به مدیریت صدیقه دولت آبادی است باتیراژ ۱۰۰ نسخه[۱۸]بوده است .‏

‏‏«زبان زنان» در سال اول ماهی دو شماره و در سال دوم به صورت هفتگی انتشار می‌یافت.[۱۹] مندرجات آن در چند ‏شماره‌ی اول از قبیل: «زنان و علوم» و «زن بیچاره نیست» و مقالاتی مربوط به زنان بود ولی سپس مقالات مختلف و اخبار ‏داخلی، خارجی و سیاسی به آن اضافه شد.[۲۰] از همان شماره‌های اول، داستانی به عنوان «داستان رقت انگیز» در پاورقی ‏روزنامه چاپ شد. زبان زنان نشریه‌ی پرنفوذی بود که وضعیت زنان را در ایران به صراحت مورد انتقاد قرار می‌داد و ‏اولین نشریه‌ی زنان بود که به نام منتشر کننده‌ی آن، یعنی صدیقه دولت آبادی مجوز انتشار گرفت. تا آن زمان مجوز ‏نشریه،به‌نام زنان صادر نشده بود. انتشار این نشریه آغاز مبارزه‌ای دراز مدت برای حقوق زنان بود. دولت آبادی اظهار داشته ‏که مشاهده‌ی ازدواج‌های اجباری دختران ۸ یا ۹ ساله در اصفهان انگیزه‌ی مهمی برای فعالیت‌های او بوده است.[۲۱]‏

‏در سال دوم، روزنامه هفته‌ای یک بار روزهای شنبه چاپ و پخش می‌شد و تا شماره‌ی ۴۱ سال دوم که «نمره‌ی پیاپی» آن ۵۷ ‏است منتشر گردیده. هر شنبه ۲۵۰۰ نسخه از زبان زنان فروخته می‌شد و مردان بیش از زنان خواننده‌ی ثابت آن بودند. ‏دولت آبادی زنان را در محلات سازمان‌دهی کرد و تلاش کرد تا از طریق نشریه‌اش فعالیت‌های آنان را هماهنگ سازد. زبان ‏زنان از آموزش و استقلال اقتصادی زنان حمایت می‌کرد. یکی از اقدامات او متقاعد ساختن ۴۰ زن به منظور استفاده از ‏سرمایه‌های شان برای ایجاد کارگاه‌های کوچک بافندگی در یزد، کرمان و اصفهان و استخدام زنان در آن بود. تعداد زنان در این ‏گروه به هفتاد نفر رسید.[۲۲]‏
‏ ‏‏ لازم به ذکر است که اکثر مقالات زبان زنان را صدیقه دولت آبادی می‌نوشت و انتشار دوره‌ی نخست زبان زنان نیز متعلق ‏به دوران پس از ازدواج او است. پس از نشر چند شماره مندرجات آن از مطالب مربوط به زنان خارج شده و مقالات مختلف ‏و اخبار داخله و خارجه نیز در آن دیده می‌شود.‏

‏نگاهی به محتوای روزنامه‌ی «زبان زنان»:‏‏

‏یکی از هدف‌های جدی روزنامه‌ی «زبان زنان» تأسیس دبستان‌های رایگان از طرف دولت برای دوشیزگان،سوادآموزی، ‏آموزش، پرورش زنان و ترویج معارف بود. به طور کل، معارف وضع نابه‌سامانی داشت و شمار باسودان و شاگردان مدارس ‏اندک و امر فراگیری علوم محدود بود.روزنامه‌ی «زبان زنان» وضع بالا را به شدت انتقاد کرد و تأکید نمود: «بدبختی از ‏بی‌علمی است. از بی‌دانشی است.».[۲۳] بزرگ‌ترین درمانی که می‌تواند همه دردهای بدبختی ما را علاج کند همانا معارف ‏است … باید از دولت بخواهیم ‌… در مرکز اقلاً، یک دبستان فنی برای دختران تشکیل نماید.».[۲۴]‏

‏او در نوشته‌ی «بازهم می‌نویسیم» تأکید می‌کند که ما از تکرار «لزوم دبستان دخترانه ‌… و افزودن اعداد آن‌ها و مجانی و ‏دولتی بودن آن‌ها خسته نمی‌شویم‌ … به مجاهدت خود ادامه می‌دهیم‌ … می‌گوییم … مدرسه! مدرسه! مدرسه!»[۲۵]‏

روزنامه‌ی «زبان زنان»، دیدگاه تازه‌ا‌ی در رابطه با تربیت کودکان به زنان ایرانی ارائه کرد و به نقش معـنوی و تربیتی ‏مادر در تربیت سالم کودکان با روحیه‌ی وطن‌دوستی توجه جدی نمود. او می‌نویسد: «اگر اطفال شیرینی محبت مادر را ‏نچشیده‌اند، محبت مادر وطن به گوش آن‌ها صدایی است… محبت مادر نمونه‌ی محبت مادر وطن است.».[۲۶]‏

‏قرائت خانه‌ی مجانی زنان در سال۱۳۰۱ هـ .ش/۱۹۲۲م. به همت درۃ المعالی مدیر مدرسه‌ی مخدرات اسلامی تأسیس شد. ‏صدیقه دولت آبادی در روزنامه‌ی «زبان زنان» ضمن تاکید بر اهمیت این قرائت خانه «خواتین محترمات شرافتمند» را به ‏استفاده از آن تشویق می‌کند و درۃ المعالی را به خاطر هجده سال خدمات جانی و مالی در استواری مدرسه و ربودن گوی پیش ‏قدمی در تأسیس قرائت خانه برای نسوان ستایش می‌نماید.[۲۸]‏

از لحاظ ویژگی محتوایی می‌توان به ساده نویسی و استفاده از کلمات اصیل فارسی اشاره کرد. روزنامه موضع خود را در ‏این رابطه چنین بیان می‌کند: «کوشش ما این است همیشه فارسی را ساده نوشته و از لغات غیر فارسی کمتر به کار آورده، ‏کم‌کم واژه‌های فارسی را در نگارش افزوده و تا خرد خرد به آنجا برسیم که هم نوشتن فارسی خالص برای ما عادت و آسان ‏شده و هم برای خوانندگان دشوار نیاید.».[۲۹] صدیقه دولت آبادی از کاربرد واژه‌ها و اصطلاحات عربی در محتوای ‏روزنامه پرهیز می‌کرد. از شماره‌ی ششم سال اول به جای بعضی کلمات و لغات، فارسی سره گذاشته شده بدین قسم می‌باشد: ‏‏«پرهونگاه (محل اداره) شمس‌آباد اسپهان، پرهوند و سردبیر (مدیر وصاحب اداره) صدیقه دولت‌آبادی، نخستین سال ‏پایست(تأسیس)، آشکار نامه (اعلان ).».[۳۰]‏
‏ ‏پس از مدتی نگرش صدیقه دولت‌آبادی که از َفعالان سیاسی و تندروی تساوی حقوق زنان بود، روزنامه را به تدریج به ‏حوزه سیاست و مسایل روز از جمله استقلال ملّی، مبارزه با نفوذ بیگانگان،تحریم کالاهای وارداتی، انتخابات، مبارزه علیه ‏استبداد، فقر … کشانید و بار سیاسی نشریه پررنگ‌تر شد.‏

‏چون این روزنامه در خارج از تهران انتشار می‌یافت موجب نگرانی فعالان حقوق زن گردید، چرا که در محیط متعصب ‏مذهبی آن روز اصفهان منتشر گردیده و برای مبارزه علیه خرافات و جهل مردم ایران و درباره‌ی حقوق زنان و مبارزه با ‏استبداد بود.[۳۴]‏
ممتاز الدوله در نامه‌ای این گونه نگرانی خود را نوشته: «امتیاز مجله‌ی زبان زنان صادر و ارسال؛ ولی ناگزیرم تذکر دهم، ‏چون اول نامه‌ای است که به نام زنان منتشر می‌شود و اقدامات بانوان در هر کشور ذی قیمت می‌باشد، اگر می‌توانید، این ‏طفل نوزاد را پایدار کرده تا به حد رشد برسانیم. در انتشارش کوشش کنید؛ والا این اقدام به وقت موافق‌تری موکول و زبان ‏زنان را در شهر آزادتری به چاپ برسانی. زیرا که ضرر یک قدم عقب افتادن بیش از دو قدم جلوتر است.».[۳۵]‏‏

‏نویسنده‌ی کتاب سرگذشت موسیقی ایران، ضمن شرح اولین سفرخود، اشاره می‌کند: «در اصفهان به منزل صدیقه‌ی دولت ‏آبادی وارد شدیم و این بانو، خواهر حاج میرزا یحیی و از زنان باسواد متجددی بود که برای آزادی نِسوان بسیار کوشش ‏می‌کرد و در آن وقت روزنامه‌ی «زبان زنان» را انتشار می‌داد و این دختر با روبنده و چادر، روزنامه‌ی زبان زنان را به ‏دست داشت و از جمله کسانی بود که می‌خواست راه تربیت و ترقی، برای خواهرانش باز کند و تا آن‌ها بتوانند دوش به دوش ‏مردان، پیشرفت کنند. البته زمینه مساعد نبود و بسیاری از مرتجعین با او به مخالفت می‌پرداختند ولی دست از کوشش‌های ‏خود برنداشت و به فعالیت‌های خود ادامه می‌داد.».[۳۶]‏

‏با این حال صدیقه دولت آبادی روزنامه‌ی «زبان زنان» را به مدت دو سال در اصفهان منتشر کرد. این روزنامه برای ‏نخستین بار در تاریخ مطبوعات ایران برای انتشار مقاله‌ها و مطالب، قائل به محدودیت جنسی شد و هم چنین صفحه‌های ‏نشریه را تنها به نوشته‌های زنان و دختران اختصاص داد به طوری که درسرلوحه‌ی تمام شماره‌های «زبان‌زنان» تصریح ‏شده بود: «تنها نوشته‌های دختران و زنان پذیرفته» می‌شود. هرگاه مقاله‌ای از مردان به این روزنامه می‌رسید دولت آبادی ‏ضمن اعلام دریافت آن تذکر می‌داد: «نگارش شما را چاپ نخواهیم کرد. البته در سرنوشت {سر‌لوحه}روزنامه‌ی «زبان ‏زنان» خوانده‌اید که مطلق نوشته‌های زنان و دختران پذیرفته می‌شود نه مردان».[۳۷] در مورد اجرای چنین محدویتی در ‏تاریخ مطبوعات ایران اطلاعی در دست نیست. درتاریخ مطبوعات اختصاصی زنان ایران، تنها نامه‌ی بانوان بود که چنین ‏محدودیتی را رسماً اعلام کرد؛گرچه عملاً نتوانستند به آن پایبند باشند چرا که درشماره‌ی اول آن (اول مرداد ۱۲۹۹ هـ ‏‏.ش/۱۹۲۰م. ) شعر «کفن سیاه» از میرزاده‌ی عشقی به چاپ رسید.‏
‏ ‏توجه به نقش مادری و همسری، پیام اصلی این نشریه بود. زبان زنان، نه تنها به عنوان نشریه‌ای که مطالب آن «همه‌اش ‏راجع به حقوق زن، راجع به پیشرفت زن» بود،[۳۸]که به عنوان مجله‌ای که «تمام مباحث آن مربوط به شوهر داری، ‏بچه‌داری و آداب معاشرت بود. آداب و رسوم را یاد می‌داد.»[۳۹] در یادها مانده است در واقع دولت آبادی، نوعی نوگرایی را ‏به خانم‌ها آموزش می‌داده است.‏

‏از دور اول مجلس شورای ملّی به بعد که امکان مشارکت عمومی در قدرت سیاسی فراهم شد، هرگاه زنان تجدد طلب درصدد ‏بر آمدند تا تشکل سیاسی مستقل خود را ایجاد کنند یا در امور سیاسی به رأی و صلاحدید خود مشارکت نمایند با واکنش سریع ‏و قاطعانه‌ی مجلس شورای ملی یا وزارت معارف مواجه شدند. حتی در سال ۱۳۳۱هـ . ق /۱۹۱۳م. روزنامه‌ی شکوفه تنها ‏به این دلیل که از بین کاندیداهای نمایندگی دوره‌ی سوم مجلس شورا عده‌ای را به عنوان منتخبین خود برگزید و از مردان ‏خواست که به آنان رأی بدهند، از سوی وزارت معارف چند روزی توقیف شد.[۴۰] علاوه بر چنین پیشنهادی، دولت آبادی ‏در هنگام تقاضای امتیاز «زبان زنان» ملتزم شده بود که راه و روش این مجله صرفاً «آگاهی زنان بر وظایف مشروعه‌ی خود ‏و نشر آثار ادبی و اخلاقی در میان ایشان» باشد.[۴۱]‏‏

‏بعدها نیز روزنامه‌ی «زبان زنان» در مقاله‌ای با عنوان «قلم در دست مردان بود» به محروم کردن زنان از حق رأی ‏اعتراض نمود و نوشت اگر زنان حق رأی داشتند به عکس مردان، مستبدان و مالکان را برای رسیدگی به امور ملت ستمدیده ‏و پیشرفت آزادی انتخاب نمی‌کردند.[۴۲] صدیقه دولت آبادی در برخورد با این وضعیت پیش از هر چیز به استقلال و ‏تمامیت ارضی ایران می‌اندیشید. او خطاب به فعالان سیاسی کشور نوشت: «ما وقتی می‌توانیم کار بکنیم که در دامن استقلال ‏و ارتقاء وطن نشسته باشیم ورنه اگر خدای نکرده اصل نباشد، در فرع با کدام جان و دل{می} توان دامن خدمات را به کمر زد ‏و کار کرد.».[۴۳] صدیقه دولت آبادی که بنیان اندیشه سیاسی و اجتماعی‌اش مبتنی بر ناسیونالیسم و احقاق حقوق زنان بود. ‏مَشی سیاسی روزنامه‌ی «زبان زنان»را به نحوی تعیین کرد که در خدمت این وظیفه باشد. او دراین باره ‌نوشت: «روزنامه‌ی ‏زبان زنان از هیچکس ملاحظه ندارد و تنها برای منافع ایران و ایرانیان و سعادت اجتماعی و ترقی عالم زنان قیام کرده و با ‏پول خود و فکر آزاد خویش به امید یکتا پروردگار، روی پاهای خویشتن استوار است … در مرام خود آنچه را علیه ایران ‏دیده بد می‌گوئیم و آنچه را بر منافع وطن دیده، خوب می‌خوانیم.».[۴۴]‏

‏روزنامه‌ی «زبان زنان» در مقاله‌های متعددی از جمله زیر عنوان «قانون اساسی»؛ «کابینه‌ی وثوق‌الدوله افتاد»؛ «امروز ما ‏کابینه آقای مشیرالدوله»؛ «گفتنی‌ها را باید گفت»؛ «ایران در یک سلسله حوداث سیاسی و تاریخی» و… رویدادها و تحولات ‏سیاسی ایران را به طور جدی پی می‌‌گیرد،عملکرد دولت‌های موقت را به بررسی و نقد می‌کشد و می‌‌کوشد مواضع سیاسی ‏زنان تجددطلب و آزاداندیش را بیان کند و راه را برای مشارکت زنان در عرصه سیاسی هموار نماید.‏

‏صدیقه دولت آبادی، در نشریه‌ی زبان زنان از «سوسیال دموکراسی» و «سوسیالیزم» هم بحث می‌کرد و سعی می‌نمود زنان ‏ایرانی را نسبت به مباحث جدید روزگار نو، آگاه سازد. وی با رویی گشاده و نگاهی متکثر و دموکراتیک از طرح افکار ‏تجددخواهانه و مسائل نظری مدرن جهان در میان زنان کشورش استقبال می‌نمود و در این جهت، صادقانه و با تعهد عمیق ‏اجتماعی‌اش، بی‌خستگی تلاش می‌کرد.‏

نمونه‌ای از مکتوبات‌اش، مطلبی است که در مجله‌ی «زبان زنان» در ۲۶ تیرماه ۱۲۹۹ هـ .ش/۱۹۲۰م. با عنوان ‏‏«سوسیالیزم» به چاپ رسیده است،می‌نویسد: «سوسیالیست ها که اجتماعیون باشند تغییر نظامات و عادات کنونی دنیا را از ‏راه مسایل اقتصادی حتمی خواسته و استواری قوانین را از این بابت می‌خواهند که خوشی زندگانی برای همه‌ی آدم‌ها متساوی ‏المیزان باشد. سوسیالیست‌ها چند قسمت می‌باشند و هر دسته‌ای از راهی به سوی انجام مقصود می‌روند.یک قسمت مهم از ‏اجتماعیون، سوسیالیست دموکرات نامیده می‌شوند…کلاً مراد سوسیالیست دموکرات‌ها تمام امور و امتیازات را به دست ‏عامه‌ی اهالی می‌سپارد و هیچ چیز و هیچ کاری در کشورهای سوسیال دموکراسی نمی‌تواند بدون رضایت عامه به موقع اجرا ‏گذاشته شود و تمام خط حرکت سوسیال دموکرات‌ها در آزادی عامه و سعادت زندگانی اولاد آدم است. در اصول سوسیال ‏دموکرات‌ها مدیریت مملکت به طور انتخابی، به یک انجمن بزرگ محول می‌گردد که اداره‌ کننده‌ی کشور است. درخشندگی ‏این حزب در آلمان شده و مارکس از استواری دهندگان پیشرو این جمعیت شناخته می‌شود و توسعه و قدرت حرکت مذکور در ‏اروپای غربی عملی گردیده است. البته سوسیالیزم پس از جنگ بین المللی مقام بسیار بلندی را در اروپا و پاره‌ای از قطعات ‏آسیا احراز کرده است.». ‏

در جریان قرارداد۱۹۱۹م. روزنامه‌ی «زبان زنان» به افشاگری علیه نمایندگان سیاسى دولت انگلیس در ایران و طرفداران ‏آن‌ها پرداخت و با درج مقاله‌ا‌ی در شماره‌ی ۵۵ با عنوان «مجلس عالى بادگیر»، جلسه ۱۲ آذرماه ۱۲۹۹هـ .ش/۱۹۲۰م. ‏مجلس شورای ملی را مورد نقد و ارزیابی قرار داد.در این مقاله بر انتخاب آزاد نمایندگان توسط مردم تأکید شده و در ضمن از ‏نقش مداخله‌گرانه‌ی انگلستان و فعالیت‌های مأموران آن در ایران برای تسلط بر نیروهای قزاق ابراز نگرانی می‌کند. به دنبال ‏انتشار این مقاله بود که رئیس الوزرای وقت، دستور توقیف روزنامه را صادر کرد و در تلگراف ۱۵ دی‌‌ماه ۱۲۹۹هـ ‏‏.ش/۱۹۲۰م. به حاکم اصفهان نوشت: «روزنامه زبان زنان بدون اجازه‌ی وزارت داخله و معارف، جدیداً در اصفهان عرض ‏اندام کرده است و برخلاف سیاست دولت دُرفشانی می‌‌کند. البته توقیف کرده اطلاع دهید.».[۴۶]‏

‏اینگونه نقد و بررسی عملکرد دولت‌های وقت، باعث مخالفت با او می‌شد[۴۷] و حتی موجب گشت که عده‌ای با سنگ باران ‏خانه‌ی مسکونی و آتش زدن دفتر روزنامه، خودش را هم مورد ضرب و شتم قرار داده و او را مجبور به ترک اصفهان ‏کنند.[۴۸]‏
حمله به دفتر روزنامه‌ی زبان زنان و خانه‌ی وی هر چند با اعتراض روزنامه‌ها و مجله‌هایی مانند نامه‌ی بانوان،حلاج، ‏آسایش و… روبه‌رو شد،اما علی رغم پیگیری‌های وی به نتیجه نرسید و عاملان و محرکان آن رسماً معرفی نشدند.سال‌ها بعد ‏صدیقه دولت آبادی طی سخنرانی رادیویی در کانون بانوان در بهمن سال۱۳۳۰هـ .ش/۱۹۵۱م. مدعی شد که تمام این حرکات ‏به علت مخالفت زبان زنان با قرارداد ۱۹۱۹م. بوده است و عده‌ای به تحریک کنسول دولت انگلستان در اصفهان به دفتر ‏روزنامه و خانه‌ی دولت آبادی حمله کرده‌اند.[۴۹] اوگفت که در یکی از این حمله‌ها: «با جدیت شهربانی سه نفر دستگیر شدند ‏که یکی از آن‌ها نوکر شخصی قنسول اصفهان بود و بعد از چند ساعت رسماً آن سه نفر را از قنسولگری اصفهان خواستند و ‏نظمیه آن‌ها را با قید اینکه نگذارند از قنسولخانه خارج شوند،تسلیم قنسولگری داد.».[۵۰]‏

‏سرانجام همین حوادث صدیقه دولت آبادی را مجبور به ترک اصفهان کرد. زبان زنان از سال ۱۳۳۹هـ.ق/۱۹۲۱م. به بعد در ‏تهران به صورت مجله‌ی ماهانه منتشرمی‌شد با این شرط که از پرداختن به مسائل سیاسی خودداری کند. به دلیل مخالفت با ‏قرار داد ۱۹۱۹م. وثوق الدوله، تحت فشار قرار گرفته بود و تهدیداتی حتی علیه مدیر روزنامه انجام گرفت. با کودتای ‏‏۱۲۹۹هـ .ش/۱۹۲۰م. انتشار آن در اصفهان پایان یافت[۵۱] و دوره‌ی بعدی انتشار آن در تهران پی گرفته شد.‏

‏* ‏نگاهی به مجله‌ی زبان زنان :‏‏ ‏

صدیقه دولت آبادی مجله‌ی زبان زنان را از فروردین ماه سال ۱۳۰۱ هـ . ش/۱۹۲۲م. در تهران منتشر کرد و انتشار آن تا ‏پایان همان سال دوام داشت و در آخر سال ۱۳۰۱هـ .ش/۱۹۲۲م. زبان زنان به علت غیبت مدیرـ که برای تکمیل تحصیل به ‏اروپا رهسپار بودـ تعطیل شد. در سال ۱۳۰۶هـ .ش/۱۹۲۷م. از اروپا مراجعت و قصد داشت تا انتشار مجله را دوباره از ‏سرگیرد که به دلایلی پانزده سال این نشریه منتشر نشد. پس از ۲۳ سال از زمان انتشار، اولین شماره‌ی آن دوباره شروع به ‏کار کرد.‏
‏ ‏از زبان مدیر مسئول، خانم دولت آبادی در مورد بودجه‌ی زبان زنان می‌خوانیم: «در انتشار دوره‌ی اول در اصفهان پایان سال ‏اول هزینه و درآمد تطبیق و سیزده ریال و یک شاهی اضافه داشت. سال دوم؛ اگر در پایان سال توقیف نشده بود،ده هزار ریال ‏سرمایه می‌داشت ولی چون حق اشتراک را مشترکین نپرداخته، زبان زنان از پا درآمد و نصف سرمایه‌ی اولیه را از دست داد. ‏سال سوم؛ در تهران به شکل مجله منتشر ولی حسابش روشن و درآمد و خرجش مساوی بود. این دفعه در سال ۲۳ شماره‌ی ‏اول پس از اندیشه‌ی بسیار چنین تصمیم اتخاذ شد: که این بار مجله‌ی زبان‌زنان مثل پیش تنها با سرمایه‌ی کوچک پا به ‏عرصه‌ی کارزار نگذارد تا بر پایداریش امید بیش‌تری بوده باشد. بنابراین سهامی چاپ و یک عده از بانوان دانشمند کارمندان ‏رسمی کانون بانوان مایل به شرکت شدند و نیز بنگاه پروین حاضر به کمک در انتشار مجله شده‌است. این دو کمک مهم ‏امیدواری تام می‌دهد که اگر مؤسس هم از بین برود، زبان زنان به اتکاء یزدان پاک و کمک بانوان و آقایان طرفدار ترقی عالم ‏نسوان، برقرار خواهد ماند. باب شرکت به روی همه‌ی خانم‌ها باز است و هر سهمی فقط یکصد ریال می‌باشد.».[۵۲]‏

‏مجله‌ی زبان زنان دنباله‌ی روزنامه‌ی زبان زنان است. بنابراین سال تاسیس مجله همان سال تاسیس روزنامه محسوب ‏می‌شود.[۵۳] این مجله به صورت ماهنامه انتشار ‌یافت. سال چهارم حیات آن در واقع دومین سال انتشار این نشریه در تهران ‏می‌باشد.[۵۴] شماره‌های اولیه‌ی این مجله با چاپ سنگی[۵۵] بود. از بانفوذترین ماهنامه‌های حقوق زنان بود. «زبان زنان» ‏برای آشنا کردن زنان با حقوقی همچون: آموزش، استقلال اقتصادی و حقوق خانوادگی بود و در ۳۲ صفحه در تهران و ‏توسط چاپ رنگین تحریر و چاپ می‌شد.[۵۶] مجله علاوه بر دفتر تهران، نمایندگی‌هایی در شهرستان‌های اصفهان، شیراز، ‏دماوند، اهواز وتبریز داشت. دو دوره انتشار یافته است: دوره‌ی اول در دهه‌ی ۱۳۱۰هـ .ش/۱۹۳۱م. که ارگان کانون بانوان ‏بوده و دوره‌ی دوم پس از شهریور۱۳۲۰ هـ .ش/۱۹۴۱م.که سردبیر آن بانو اختر معدلی بوده است.‏

‏این مجله اثر دیگری از استعداد و ذوق خانم‌های تحصیلکرده‌ی ایرانی است و به طوری که در سر لوحه‌ی آن نوشته شده ‏است، «مجله‌ی مزبور ۲۵ سال قبل، زندگی خود را آغاز کرده، ولی توقیف طولانی سبب شده که مردم کمتر به وجود آن آگاه ‏باشند. اما حالا که سال سوم انتشار حقیقی خود را آغاز کرده و در چاپخانه‌ی بانک ملّی ایران منظم چاپ می‌شود، امید است که ‏به زودی مورد اقبال خانم‌ها واقع شده، علاقمندان به فرهنگ، نه فقط در توسعه‌ی انتشار آن بکوشند، بلکه عقاید و نظریات ‏خود را برای آن مجله بنویسند. تا تنوع مطالب آن زیادتر شود و در عالم مطبوعات، زنان جایگزین مجله‌ی آینده در مطبوعات ‏عالم مردان بشوند. زیرا هر قدر راه نو یا بانو از لحاظ روش، یعنی اقتباس افکار و آراء پسندیده‌ی اجتماعی اروپایی و عالم ‏خارج، همپایی می‌کنند، زبان زنان و مجله آینده آثار ترشح افکار فضلا و دانشمندان است که بیشتر آراء و افکار خود را اظهار ‏می‌دارند و اگر انصاف بدهیم هر دو روش مقبول و حفظ آن با تأکید ضروری و بلکه واجب است تا هر یک رونق و جاه خود ‏را از دست ندهند.».[۵۷]‏

‏در دوره‌ی سوم انتشار زبان زنان «مرام مجله» هم چنان «تربیت مادر» باقی مانده، عبارت «بهشت زیر پای مادران است» بر ‏هر شماره‌ی آن نقش بسته بود. پس از انتشار اولین شماره در سال ۲۳، بازهم مجله‌ی زبان زنان مدت هجده ماه به علت چاپ ‏مقاله‌ای در مورد «زنان و دکان نانوایی و رشوه گرفتن ترازودار» تعطیل شد. تا اینکه سرانجام نخست وزیر وقت عوض شد ‏و مجله از محبس شهربانی بیرون آمد و دوباره پس از این مدت، شماره‌ی دوم در خردادماه ۱۳۲۳ منتشر شده است.‏‏‏

در جمادی الاول ۱۳۳۹هـ..ش/ فوریه۱۹۲۱م. با انتشار یک «متحدالمآل» ضمن توضیح دلایل غیرقانونی بودن توقیف زبان ‏زنان و تلاش‌هایش برای رفع آن اعلام کرد: «می‌دانم اگر در مملکت یک بی‌حسابی و تعدی به یکی وارد شود باید به مقامات ‏دولتی شکایت کرد؛ ولی اکنون نمی‌دانم به کجا و به کی داد ببرم! گناه زبان زنان به جز حق نویسی و داد وطن پرستی چه ‏بوده است؟».‏‏

‏صدیقه دولت آبادی «زبان زنان» را مدرسه‌ی سیّاری می‌خواند و نقش خود را با طبیب یکی می‌دانست[۵۸] او حتی پا را از ‏این تشبیهات و استعارات فراتر نهاده و در روزنامه‌ی «زبان زنان» آموزش علم طب و پرستاری را از نیازهای اساسی زنان ‏می‌داند. در مجله‌ی «زبان زنان»، تعلیم و تربیت، راهی برای دستیابی آنان به تعصب ملّی چنان‌که در زنان آمریکا و اروپا به ‏وجود آمده است،[۵۹] انگاشته شده و در شماره‌ی دیگر، متذکر می‌شود که «بیداری خواهران هموطن با کسب معارف، حتی ‏در علوم فنی که فقط مردان بدان اشتغال دارند، به دست خواهد آمد.».[۶۰] و همچنین تحصیل علم معاش را برای بانوان از ‏ضروریات می‌داند.[۶۱]‏
‏اما با خواندن دقیق روزنامه‌ی «زبان زنان» می‌توان به مقالاتی در حمایت از اسلام اما انتقاد از جامعه‌ی سنتی ایران دست ‏یافت.[۶۲] صدیقه دولت آبادی در خردادماه ۱۳۲۳هـ .ش/۱۹۴۴م. در مجله‌ی «زبان زنان» می‌نویسد: «آتش حجاب / ‏بی‌حجابی را در میان طبقه‌ی بانوان منورالفکر و زنان نادان دامن می‌زنند. نزاع میان پدران و دختران، و میان زنان و ‏شوهران بر می‌انگیزند، برای زنان بوالهوس راه بی عفتی را در زیر حجاب صاف می‌کنند و هزاران معایب دیگر به وجود ‏آورده، ذره‌ای توجه به عکس العمل خود در انظار خارجی‌ها ندارند. بسیار کارهای لازم داریم که ممکن است برای اصلاح ‏آن‌ها اقدام نمود. از قبیل جلوگیری از فحشاء که خود یک قدم موثر بزرگ برای حفظ بهداشت عمومی است.‏‏

* زبان زنان و پیگیری حق رای برای زنان :‏‏

صدیقه دولت آبادی از معدود زنانی بود که از همان دوران شروع فعالیت‌هایش، پیگیر ایجاد حق رای برای زنان بود. از ‏اردیبهشت ماه ۱۳۳۰هـ .ش/۱۹۵۱م. که نامه‌ای خطاب به دکتر محمد مصدق نوشت و در آن درخواست گنجاندن حق رای ‏برای زنان در قانون انتخابات را داد. در ۱۹ فروردین ۱۲۹۹هـ .ش/۱۹۲۰م. صدیقه دولت آبادی در نشریه‌ خود، «زبان ‏زنان» می‌نویسد: «ما خیلی افسوس داریم که برادران ما وقتی انتخابات مجلس و انجمن‌های ایالتی و ولایتی را می‌نوشتند برای ‏این که ما زنان حق رای نداشته باشیم و شرکت نجوییم ما را در ردیف قاتل‌ها، مجانین و ورشکستگان نوشتند. اگر اندکی دقت ‏نظر می‌کردند گمان می‌رود که تصدیق می‌کردند ما زنان بی‌حق، هرگز مانند آن برادران با حق در انتخابات پارلمان و غیره، ‏مستبدین و ملاکین … را برای تعالی و سعادت ملت رنجبر و کارگران و پیشرفت آزادی انتخاب نمی‌کردیم.».[۶۴]‏

‏در اطلاعات بانوان[۶۵] با این تیتر که «شرکت در انتخابات حق مسلم هر زن ایرانی ‏است، اما برای دریافت این حق، باید ‏آمادگی پیدا کرد!» نوشت: «روز پنچ شنبه‌ی هفته‌ی گذشته در بحبوبه‌ی فعالیت‌های ‏انتخاباتی،جمعیت‌های بانوان ایران ‏اعلامیه‌ی مشترکی صادر کردند و طی آن اعلام داشتند که چون «ماده‌ی دوم قانون ‏اساسی راه را برای شرکت زنان در ‏انتخابات باز گذاشته و منشور سازمان ملل متحد و اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر که ‏حق شرکت در انتخابات را برای همگان به ‏رسمیت شناخته، مورد تأیید دولت ایران قرار گرفته، به زنان ایران نیز مثل ‏خواهران مسلمان و غیر مسلمان شان در سایر ‏کشورها باید حق رأی داده شود تا نیمی از مردم وطن ما در تعیین ‏سرنوشت شان شرکت کنند و همراه با کاروان ترقی زنان ‏گام بردارند.». اطلاعات بانوان در ادامه، نظر صدیقه دولت ‏آبادی را درباره ی اطلاعیه مذکور پرسیده بود: «..من با این ‏اعلامیه کاملاً موافق هستم، اما عقیده دارم که زمانی ‏خانم‌ها باید به مجلس راه یابند که اطلاعات کافی از اوضاع داخلی و ‏خارجی داشته باشند و صلاح مملکت را بتوانند ‏تشخیص دهند تا موقعی که این امر تحقق نیافته است، ایشان باید صبر و ‏شکیبایی پیشه سازند و در انتظار فرصت ‏مناسب به سر برند.» دولت آبادی سپس در مورد عدم توفیق زنان در مورد حق رأی ‏تا آن زمان گفت: «مقتضیات ‏وقت باعث عدم توفیق خانم ها در مورد حق رأی بوده است…» و افزود که وظیفه ی مهم تری ‏هم زنان دارند که آن ‏‏«کوشش همه جانبه برای با سواد کردن زنان ایرانی است، زیرا مهم ترین عامل عقب ماندگی و ‏برخوردار نبودن زن ‏ایرانی از حقوق سیاسی و طبیعی، وجود بی سوادی است و بدین جهت جمعیت های متشکل بانوان اولین ‏هدف خود ‏را باید مبارزه با بی سوادی قرار دهند.». ‏

‏‏ در واقع دیدگاه دولت آبادی نسبت به حق رأی زنان به رغم موافقت او با اعلامیه زنان تا حدودی عوض شده ‏بود چه او طی ‏سال های ۱۲۹۹ هـ .ش/۱۹۲۰م. و ۱۳۳۰ هـ .ش/۱۹۵۱م. که قانون انتخابات مجلس و انجمن های ‏ایالتی و ولایتی را نقد ‏کرده بود از فعالان کسب حق رأی برای زنان به شمار می آمد اما این نیاز زنان به آموزش و ‏سواد آموزی را نسبت به دیگر ‏نیازهای زنان در اولویت می دانست. ‏‏

* نتیجه‌گیری :‏‏

صدیقه‌ دولت‌آبادی در خانواده‌ای فرهیخته، پرورش یافت. در جامعه‌ی سنتی آن روز ایران به تحصیلات خود در داخل و ‏خارج از کشور ادامه داد،وی عقیده داشت رنجی که زنان در خانواده همچنین در جامعه‌ی خود متحمل می‌شوند ناشی از عدم ‏آموزش است. بنابراین عقیده، آموزش و تغییرات را از شخص خود همچنین زنان خانواده آغاز کرد، نخستین اقدامات وی در ‏جهت تأسیس مدارس برای دختران بود. از اصفهان آن‌ روز تا تهران که پایتخت محسوب می‌شد با مخالفت‌های شدید اقشار ‏مختلف از جمله روحانیون، سیاسیون و حتی گروهی از زنان مواجه شد اما با وجود تهدیدات، اهانت‌ها و اقدامات جدی برای ‏بستن مدارس از پای ننشست. در راستای آگاهی دادن به زنان، روزنامه‌ی زبان زنان را تأسیس کرد و باز هم با وجود ‏کارشکنی‌های مختلف، به انتشار آن ادامه داد. گرچه در خلال انتشار آن بارها دستگیر شد. یکی از رموز مؤفقیت وی در ‏انتشار زبان زنان، نوشتن و تنظیم مطالب براساس مقتضیات جامعه‌ی آن روز ایران، همین‌طور، دیگر مقتضیات طبیعی انسان ‏بود. به عنوان مثال: هیچ‌گاه ازدواج، تشکیل خانواده و مادر شدن را نفی نکرد بلکه در جهت هر چه بهتر شدن زندگی ‏زناشویی تلاش کرد. در کنار بحث‌ها و آگاهی‌های خانوادگی، از اطلاعات سیاسی‌ ـ اجتماعی نیز فروگذار نکرد. انتقاد از ‏قراردادهای مختلف بسته شده با دول خارجی، حمایت از دولت دکتر مصدق و انتقاد از عملکرد کلی دولت نیز از نکات بارز ‏نوشته شده در روزنامه‌ی زبان زنان بود. در عرصه‌ی اجتماعی نیز تأسیس و عضویت در انجمن‌های مختلف زنان، از ‏مهم‌ترین فعالیت‌های او بود.‏ (۹)

◀ یک نامه ، دوسخنرانی و یک مقاله از صدیقه دولت آبادی
در اینجا یک نامه ، دو سخنرانی و یک مقاله از صدیقه دولت آبادی از مجموعه مقالات و سخنرانی ها او در اختیار خوانندگان گرامی قرار می دهم:

◀ آنچه می‌خوانید متن یکی از این نامه‌ها به قمرتاج خواهر ناتنی اش است.‏ صدیقه دولت آبادی برای خواهران ناتنی اش فخرتاج و قمرتاج، دختران حاج میرزا هادی دولت آبادی و همسر دومش مونس آقا. مادر هم بوده است و در تربیت آنها نقش اساسی داشته است :

۹ ژوئن ۲۶

دختر نازنینم، قمر عزیزم ، قربان تو ثمره زندگی ام بگردم.

کاغذهای ۱۹ فروردین و ۱۷ اردیبهشت تو را در یک وقت دریافت کردم. نمی‌دانم چرا آنها اینقدر در راه مانده بودند؟ از ‏سلامتی تو، شوهر و فرزند عزیزت شکر خدا را به جای آوردم. عزیزم برای دیدن و اشتیاق در برگرفتن تو هر آن در ‏فشارم. چه کنم؟ این تکلیف است که مرا از تو جدا کرده و ادای وظیفه این قدر مدت فراق را طولانی نمود! پس ببین ادای ‏وظیفه و انجام تکلیف چقدر مهم است در دنیا که مادر از فرزند جدا می‌شود، فرزند آرزوی بوسیدن مادر در زحمتش ‏دارد، اما هر کدام باز دنبال تکلیف خود هستند. ما اگر تمام وقت با هم می‌بودیم و یکی از گوشه‌خانه‌هایی که در مدت ‏زندگی با هم- مثلا باغ کربلایی خان با خانه میرزا علی‌اکبرخان را تا حال ول نکرده بودیم- من کی می‌توانستم زنان ‏ایران را در کنگره انترنسیونال دنیا جا بدهم و بیرق ایران را مابین بیرق‌های چهل دولت بالای سر یک زن ایرانی به نام ‏زنان ایران بزنم؟ تو کی می‌توانستی مادر بشوی و یک پسر خوب برای وطن تربیت کنی؟ عزیزم، روح روان من، تو ‏هستی که باید یک ایرانی شریف تربیت کنی، تویی که می‌توانی به وسیله آن دست‌هایت که گهواره را می جنبانی به ایران ‏خدمت کنی و نام نیک از خودت باقی بگذاری. خدمت من تو هستی که باید یک پسر برای فدایی بودن به واقع برای وطن ‏تربیت کنی. این کاغذ مرا نگاه بدار وقتی او به حد رشد رسید اگر من زنده بودم این را به او نشان بده و بگو مربی من ‏مرا برای خدمت یک چنین پسری تربیت کرده است.‏

دختر جان، ایران نامی‌ترین ممالک عالم بوده است و اکنون گمنام‌ترین است. اگر تو با من بودی [و] روزی که وارد ‏کنگره شدم و اسم خودم را ثبت کردم به عنوان نماینده زن ایران، احساسات خانم‌های آمریکایی را نسبت به من می‌دیدی ‏خون گریه می‌کردی. در ظاهر فوق‌التصور خوشحالی‌آور بود؛ اما در معنا هر کلمه آنها از دو هزار فحش به من سخت‌تر ‏بود. مثلا می‌گفت:‌ «وقتی کاغذ شما رسید که یک خانم ایرانی به سمت نمایندگی حاضر است، ما اعضای خصوصی ‏کنگره با هم خوشحالی کردیم. این مدال و اسبابی که به شما تقدیم می‌کنم، این دفعه پنجم است که ما با خودمان به هر ‏مملکت که رفتیم بردیم و منتظر نماینده ایران بودیم بالاخره بی ثمر پس بردیم. الحمدلله که حالا جای خودش را گرفت.» ‏مرا به نهار دعوت کردند، وقتی رفتم ۵ دقیقه دیر کردم چون که ترن رتار [تاخیر] داشت. از آنها معذرت خواستم، گفتند ‏در صورتی که مدتی است زنان مملکت شما را منتظریم ۵ دقیقه شما را منتظر باشیم نقلی نیست. در (تیرُکاردرُد) در یک ‏مجمع عمومی تمام نمایندگان معرفی شدند. مرا که با بیرق ایران می‌دیدند، می‌پرسیدند شما ایتالیایی هستید؟ چون رنگ ‏بیرق آنها هم مثل مال ماست. وقتی می‌گفتم ایرانی‌ام، خیال می‌کردند یک زن اروپایی‌ام نماینده زنان ایران شده‌ام. مجبور ‏بودم برای هر کدام شرحی بخوانم که ایران زنان فاضله هوشمند دارد. چنین و چنان. بالاخره یک انگلیسی بدجنس گفت ‏شما اهل کدام مملکت هستید؟ ما ایرانیان را خوب می‌شناسیم، مردهاشان هنوز داخل در این چیزها نیستند یقین شما شوهر ‏ایرانی کرده‌اید؟ من خیلی متغیر شدم و به قدر نیم ساعت راجع به ترقی زنان ایران و مدارس به طرز جدید و غیره حرف ‏زدم. حالا می‌فهمی که چه می‌گویم؟ آری عزیزم، باید در دنیا کار کرد. فایده برد و فایده رساند. امیدوارم باز روزی برسد ‏که ما به هم بربخوریم و انشاءالله باز من به تو کمک می‌دهم که در ادای وظیفه مادری و تربیت خودت کوتاهی نکنی. ‏حالا هر دو در جاده تکلیف قدم می‌زنیم و باید خودمان را برای روزهای آینده بهتر حاضر کنیم. من اگر عمری داشته ‏باشم تقریبا نصف بیشترش رفته است؛ اما تو اول عمرت است و باید از کوشش خودت، خودت را برای آینده بهتر ‏حاضر کنی؛ چون که مایه‌اش را داری و طبیعت هم وسایل آن را برایت فراهم کرده است. ‏

حالت مزاجی من بعد از ده روز تب و نوبه سخت حالا بد نیست. هنوز میکروب مالاریا در خون من کار می کند. در صورتی که اینجا نوبه وجود ندارد. اما ما ایرانیان از بس با وفا هستیم میکروب هم مارا ول نمی کند. بی اندازه خسته ام از کار رفت و آمد به شهر ، مخصوصاً برای کار کنگره . حالا تمام شد ولی هفته ای دو روز باز برای درسهای خصوصی که اینجا نیست به پاریس می روم . امیدوارم این سال هم بگذرد و سال آینده خودم را در ایران ببینم. اگر پول به من برسد.

حالا به جواب کاغذ ۱۷ می پردازم: این کاغذ تو مرا خیلی امیدوار کرد. پیش از آنچه امید داشتم به تو، فمرجان تو مایه امید من و نتیجۀ زندگی گذشته من هستی. هر وقت افسوس می خورم که عمرم و جوانی ام بدون داشتن ذره لذت جسمانی گذشت. فوراً به یادم می رسد که حالا لذایذ روحانی دارم، از داشتن یک دختری مثل تو که من می خواستم لااقل یک مادر فامیل خوب تربیت کرده باشم که اخلاق او ازهر حیث مبرا باشد. « می گویی هیچ وقت من مخل آزادی شوهرم نیستم.» البته نباید بشوی. من نمی دانم تو چه می خواهی بگویی؟ اگر مخل آزادی او بشوی مخل آزادی خودت شده ای . مگر میان تو و او یک تو و اویی هست؟ اگر تو ازخودت می توانی ظین بشوی، از او هم ممکن است ظن پیدا کنی. هزار دفعه گفتم باز هم می گویم زن و شوهری آن قدر مقدس است که خالق وجود یک یکی هستند. پس چطور می توان حمل کرد که میان اینها ذره ای نفاق یا ناموافقی هست؟ آن زنی که از شوهرش اطمینان ندارد ازآن زن نمی توان اطمینان داشت. چطور ممکن است یک زن شرافتمند در صورتی که از یک مرد اطمینان کامل به محبت او ، به صداقت او، به یکرنگی او و به عمل او ندارد بتواند با او بخوابد؟ بتواند او را پدر فرزند خود بداند؟ آن دقیقه که از شوهرش ظنین شد ، همان طور که مرد اگر از زنش گمان بد پیدا کرد ، باید او را ترک کند. یعنی درجۀ اطمینان خود را روی پایۀ محکمی بگذارد که اگر وقتی از او ظن پیدا کرد باید او را ترک کند. هرگز در کار مرد نباید کنجکاو شد. زیرا که مرد وجودش قوی تر از زن و به همین جهت هم به خود مغرور است. اگر دید یکی او را می پاید، ( هر کس باشد ولو عزیز ترین کسانش ) طبیعتاً می خواهد کار و اسرار خود را از او پنهان کند. آنوقت رفته رفته رنگ نفاق ریخته ، بعد تخم عداوت کاشته می شود. و بعد کار به جدال می کشد.

عزیزم اینها که بتو می نویسم ، در نتیجۀ بیست سال تجربه است، در زندگی شخصی و اجتماهی . پس کوشش کن همیشه خوشبین باشی نسبت به کار شوهرت. هرگزهیچ چیز از او پنهان نکن. هرگز دقیق نشو که چقدر پول داری و خرج آن چه بوده است. هرگز از او نپرس چیزی را که خودش به تو نمی گوید. آنوقت طبیعتاً او چیزی از تو پنهان ندارد. می گویی: که من هنوز بچه ام درست پخته نشده ام و گاهی خیالات واهی می آید پیش من و اندیشه های فاسد می کنم.» عزیزم ، درست است که تو هنوز پخته نشده ای ، اما همین که می فهمی که هنوز بچه ام یعنی کاملاً دانستنیها را نمی دانی. از همین من راضی ام ؛ « آنکس که نداند و بداندکه نداند اسب خرد خویش به منزل برساند.»

اینکه می گویی شوهرت تو را از صمیمی قلب دوست دارد اما خیلی ظاهر نمی کند، من این را هم می پسندم. آیا یک رنگ جوهری تند بی ثبات بهتر است یا رنگ ثابت ملایم؟ طبیعی ثابت ملایم ؟ بدیهی است ، رنگ جوهری از آفتاب، هوا و آب فوراً می پرد. اما رنگ ثابت طبیعی تا آخر عمرهر شیئی با او وفادار است. از همایون عزیزم نوشته ای ، خیلی خوشحالم که او سلامت مزاج دارد. این اول چیز است. نه ، تو دلتنگ نباش از اینکه گفتم او زشت است . بر فرض زشت هم باشد من او را چون جان شیرین دوست دارم. من برای او سلامت مزاج ، روح قوی، ذوق فطری، هوش سرشار و سلیقه خوب می خواهم. اگر هم وجاهت هم داشته باشد آن نورعلی نور است و الا آخری فرع و دیگران اصل اند – عزیزم ، کوشش کن که حالا به زودی بچه پیدا نکنی– چندین عیب دارد. اولاً مزاج خودت ضعیف می شود. دوم ، نمی توانی از عهده پرستاری و تربیت دوتا تا سه تا مثل یکی ، بر آیی . بهترین راه اینست که یک دوش بخری و همیشه مواظب باش بعد از موقع ، خودت را با آب جوشیده نیم گرم بشور. از هر حیث خوب است ولی باید بلافاصله شست و شو داد و این یک کاریست که هیچ ضرر ندارد و هر وقت نشستی و خواستی آبستن بشوی می توانی. تمام زنان اروپایی همین کار را می کنند که یکی دو تا بچه بیشتر ندارند. اگر مثل ایرانی بدبخت بخواهند یک زن نود ونه تا بچه بزایند از کجا می توانند آنها را با این تربیت مدرن پرستاری کنند.

خدمت سرکار آقای حاجی و سرکار خانم محترمه شان هر وقت نوشتی سلام مرا ابلاغ کن. امیدوارم سفر شماها به خوبی گذشته باشد. این کاغذ را به طهران می فرستم.

آقای صنعتی زاده عزیز مرا قربان می روم، امیدوارم به مقصود رسیده باشند و به وکالت منتخب شده باشند، گرچه من همه اینها را شعر می دارم [ دانم ] .

خانه از پای بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است؟

باقی فدای دختر عزیز خودم . همایون را عوض من ببوس .

امضاء(۱۰)

sedigheh-dolatabadi2

عکس: صدیقه دولت آبادی در حال سخنرانی در کانون بانوان

« این سخنرانی برای پخش در برنامۀ رادیویی کانون بانوان نوشته شده بود. اوراق تاریخ ندارد. ولی تاریخ « خلع ید »، تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت توسط مجلس شورا و سنا ، ۲۹ اسفند ۱۳۲۹است. درمهر ماه ۱۳۳۰ کلیه کارکنان انگلیسی آبادان ایران را ترک کردند. تاریخ اوراق قرضۀ ملی دیماه ۱۳۳۰ است. قاعدتاً متعلق به اواخر۱۳۳۰

کانون بانوان

ایران – تهران
◀ سخنرانی صدیقه دولت آبادی در موضوع خرید اوراق قرضۀ ملی

شنوندگان محترم
خانم دولت آبادی درسخنرانی دیگری که برای پخش در برنامه رادیویی کانون بانوان ایراد نموده، ایضاَ گفته است: «مدتی است لب فروبسته و به معنی«دو صد گفته چون نیم کردار نیست» به خدمات فرهنگی و معلومات هنری پرداخته بودیم. اجازه می خواهم اینک علت مزاحمت و اشغال وقت شریف شنوندگان را بیان کنم تا با نظر دقیق به عرایضم توجه فرمائید.

شاید ثابت شده باشد که شخص خدمتگزار و مبارزی هستم و کوشش داشتم همیشه مبارزه را با جهل به کاربرده و حتی المقدور از میان دوره باشم. چرا؟ دلیلش را به فکر نکته سنجان محترم وا می گذارم.

اکنون در طی تحولات اخیرمطمئن شدم که مورد مبارزه برای تمام افراد ایرانی ازعالی و دانی فرا رسیده و اگر مردم بخواهند به حق مشروع خود برسند الان همان وقتی است که می توانند به نتیجه اعمال وطن پرستانه خودشان نائل شوند. چون آدم استدلالی هستم با دلیل عرض می کنم. سابق براین دست به هرکاری زده می شد در مقابل عدم موفقیت جواب این « نمی خواهند و نمی گذارند» و شاید تا اندازه ای این جواب قابل قبول بود. ولی اکنون با تحولات غیر قابل قبول فعالیت و جدیت باید تا کار از پیش برود و خودمان باید بخواهیم و آرزوها را به موقع عمل بگذاریم . به چه دلیل عرض می کنم تحولات غیرقابل تغییر به وجود آمده ؟ شاید بعضیها گویند اگر دولت عوض شد تحولات هم تغییرمی کند. برای کارهای عادی ممکن است. اما برای وضعیت آبادان و«خلع ید» وآنچه شده غیرقابل تغییر است و به صورت اول هرگز بر نخواهد گشت؛ مگر خدای نخواسته….[ چند نقطه دراصل]

اما مسئله دوم که غیر قابل تغییر است کنسولگریهای انگلستان که عذرشان خواسته شد. برفرض ایران قبول کند که دوستانه درحد لزوم کنسولگری درمحل معینی وجود پیدا کند غیر قابل قبال است که به صورت اول در بیاید و معنی اعمال روزهای گذشته را بدهد. برای اینکه ذکر گوشه ای از تاریخ شنوندگان را از کسالت بیرون آورد اجازه می خواهم مختصری از روزنامۀ « زبان زنان» بیان کنم.

در سال ۱۲۹۹ شمسی موقعی که روزنامۀ «زبان زنان» دوسال بود دراصفهان به چاپ می رسید ماجرای قرارداد وثوق الدوله برپا شد. روزنامه « زبان زنان» در صورتی که مرامش تعلیم وتربیت و احقاق حق تساوی حقوق زن و مرد از حیث فرهنگ بود چون به مواد قرارداد وثوق الدوله پی برد وظیفه خود دانست که عین قرارداد را به چاپ رساند و مضرات اجرای هر کدام از آن فصول را برای استقلال مملکت بیان کند. روزنامه « زبان زنان» هفتگی بود و بازرگانان جوان اصفهان طرفدارآن بودند. درهمان وقت با دخالت غیرمستقیم قنسولگری اصفهان، که “مسترهیک” نام سرقنسول بود، بازاریان جوان را اغوا کرده بودند که در تلگرافخانه مجتمع شده امضای قرارداد را از مرحوم احمد شاه بخواهند. در تلگرافخانه چادرها زده شده بود و دیگ آش و پلو با ر و کاسه لیسان به دورش جمع و غوغا می کردند. درهمان وقت قریب به ظهریکی از بازرگانان یک برگ روزنامه « زبان زنان» را به دست گرفت و فریاد زد « گوش بدهید ببینید این روزنامه چه می نویسد و یقین داشته باشید که هر چه نوشته است حق است. چونکه نویسنده اش نه می خواهد وکیل بشود و نه وزیر و جز درد وطن پرستی و فرهنگ دوستی مرضی ندارد.» بعد ازآنکه نوشته های روزنامه به پایان رسید و مردم فهمیدند که قرار داد وثوق الدوله به ضرراستقلال مملکت و به تبلیغات قنسولگری اصفهان برای اغوای مردم ساده لوح آن سامان است، به ظهرنرسیده اثری از چادرها و حتی خاکستردیگهای آش و پلو باقی نبود. امّا روز بعد راه دزد بازی به اداره « زبان زنان» بازشد. فردای آن روزشنبه ۳۰ مهر ۱۲۹۹ تحت عنوان « دشمنان تفنگ می کشند» مقاله ای در« زبان زنان» انتشار یافت. سرمقالۀ آن این جملات بود « سه گروه یعنی مستبدین و دزدان ودشمنان ایران یک روش هستند. البته مستبدین برضد آزادیخواهان و دزدان برعلیه پاکان و دشمنان به نابودی وطن پرستان کوشش دارند الا آخر » و روز پنجشنبه پنج آبان ماه ساعت هشت شب در حالیکه اداره « زبان زنان» به وسیلۀ آژانها درحال دفاع بود عده ای اداره را گلوله باران کردند و آن شب تا صبح هفتاد و دو تیرتفنگ ردّ وبدل شد. در روشنائی روزسه نفر از کمینگاه فرار کردند. شب بعد این بازی تکرار شد و با جدیت شهربانی سه نفر دستگیرشدند که یکی از آنها نوکرشخصی قنسول اصفهان بود و بعد ازچند ساعت رسماً آن سه نفررا ازقنسولگری اصفهان خواستند و نظمیه آنها را با قید اینکه نگذارند از قنسولخانه خارج شوند تسلیم قنسولگری داد. این قضایا با تفصیل خودش در کتاب روز نامه« زبان زنان» که در چاپخانه حبل المتین اصفهان منتشرمی شد درج ، همچنین کتاب امروز به شماره ( ۱) کتابخانه کانون بانوان بوده و در دسترس خوانندگان می باشد .

غرضم از این تاریخ نویسی تذکر به این نقطه می باشد که قنسولگریها از ۳۲ سال پیش که بنده به خاطر دارم این نوع دخالتها در کار مردمان وطن پرست ایران می کردند. بنابراین موقع آن رسیده که کانون بانوان هم با این نهضت خداپسندانه قیام کند و هر اندازه ای که بتواند از راه کمک به خرید اوراق قرضه ملی، دولت را مدد نماید. اول اقدام، از شخص این جانب است که خدمتگزار کانون بانوانم و می توانم با لحن صریح و صدیق عرض کنم هر چه اکنون در دسترس من است برای خرید اوراق قرضه ملی تقدیم می کنم که عبارت باشد از مبلغ ۸۵۰۱ ریال در دفتر پس انداز شماره حساب ۴۲۰۴۲ که در تاریخ ۲۶ مرداد ماه ۱۳۱۹ در بانک مرکز باز نموده، برای منظور پس انداز تا در موقع کفن و دفن مزاحم بازماندگان نشده باشم و این مبلغ با ارقام پنجاه ریال و یک صد ریال و دویست ریال به این مقدار رسیده است. خدمت دیگر که می توانم انجام بدهم و آن را رهین منت کارمندان دبستان و هنرستان کانون از ناظمه با شهامت وآموزگاران دانشمند می باشم که آنها درجلسه شورای معلمی روز شنبه ۲۱ دیماه در اطاق محقر من پیشنهاد کردند که حقوق یک ماه خودشان را به مصرف خرید قرضه ملی بگذارند. دراین صورت این افتخار نصیب من شد که رقم بزرگتر اول این لیست به نام صدیقه دولت آبادی که مبلغ ۵۴۳۳ ریال می باشد اضافه بر آن مبلغ اولی اوراق قرضه ملی خریداری کنم.

حالا توجه می فرمائید که حقوق این آموزگاران شجاع و زحمتکش فرهنگ چه مقداراست. ناگزیرم جمع لیست را به عرض تان برسانم. مجموع لیست شماره ۶۶ دبستان کانون درماه کلاً ۱۶۰۶۳ ریال است. حقوق بنده که از آن تفریق شود سهم خانم ناظم و هشت نفرآموزگار و دو نفرهنر آموز هنرستان کانون ۱۰ ۶۳۰ ریال می شود. با این مقدارکم درصورتی که همه آنها کارمند وزارت فرهنگ هستند و چهارنفرشان دانشرا تمام کرده می باشند از روی رضا و رغبت حاضرشدند که از یک ماه حقوق ناچیز خود، در صورتی که احتیاج مبرم بدان دارند. صرفنظر نمایند.

افتخار دارم که شاگردان بزرگسال کانون به مربیان خود تأسی کرده و داو طلب خریداری شده اند. بنده ازاین استقبال شکرگزارم و گزارش کارآنها را به وزارت فرهنگ تقدیم داشته، چنانکه صلاح بدانند و اجازه فرمایند کانون بانوان از کلیه بانوان کارمندان وزارت فرهنگ دعوت کند که دریک روزمعین سه شنبه هشتم پهن ماه برای خرید اوراق قرضه ملی هرکس به فراخور کرم خودش با کانون همکاری کند.

اکنون کانوان بانوان به بانوان هیئت مدیره و اعضای رسمی کانون و نیز اعضای وابسته کانون یعنی کسانی که بر طبق دفاتر موجوده آموزشگاه ها متجاوز از دو هزار نفر می شوند اخطار و پیشنهاد می کند هر کدام در تهران هستند در روز تعیین شده به بانک ملی رفته، به اندازه قوّه خودشان اوراق قرضه ملی خریداری کنند. کسانی که در شهرستانها ساکنند می توانند در همین روز به بانکهای ملی رفته و به قدرت استطاعت خود از خرید قرضه ملی استفاده کنند.

در پایان عرایضم با امید به فضل خدای متعال موفقیت افراد میهن را در این استمداد عمومی آرزو و پایندگی دولت بی ریای نخست وزیرمحبوب ملی را تحت توجهات مخصوص اعلیحضرت همایون شاهنشاهی مسئلت می نمایم.» پاینده ایران کهن(۱۱)

◀ سخنرانی با نو صدیقۀ دولت آبادی

روز یکشنبه مهر ماه در موضوع حجاب
در کانون بانوان
از حضارمحترم تمنا دارم سپاسگزاری مرا از طرف کانون بانوان و به سهم خودم بپذیرند.

موضوعی که در پیرامون آن سخن می رانم « احتیاج است» ، در زمینۀ دوموضوع مهم: « اخلاق عمومی و برگشت حجاب».
تاریخ به ما می فهماند که احتیاج یک عامل بزرگ ترقی است و همان احتیاج است که انسان وحشی بادیه نشین دیروزی را کاخ نشین امروزکرده است. اغلب اوقات احتیاج از احتیاج تولید می شود. (وقتی خانه ساختیم، می فهمیم که اطاق لازم است ودر تنظیم اطاق پی به احتیاج گنجه واثاثیه می بریم.) گاهی می شود که مورد احتیاج به قدری حساس است که با حیات وممات ملتی برابری می کند ، واگر در صد د رفع آن نشوند با حیثیت آن ملت بازی کرده اند. افکار و رفتار سران اصلاح طلب دنیا را که در نظر بگیریم و می بینیم که هر کدام در زمان و مکان خود به هر کاری قیام کردند.، وقتی بوده که درجۀ احتیاج قضیه «یا مرگ یا استقلال» را به گوش آنها خوانده است. درایران هم ازاین قبیل اشخاص داشته ایم که می شود کاوه آهنگر را به طور مثل از میان آنها بیرون کشید و با دقت در تاریخ تشخیص داد که موقع و مورد قیام او بسیار باریک بوده است. البته فکر و فداکاری از او بوده ، ولی همت وپشتکار از مردم تا به مقصود رسیدند.

اکنون کمی فکرمی کنیم آیا ما مردم احتیاج داریم یا بی نیازیم؟ به طور حتم هر کس خواهد گفت احتیاج فراوان داریم. و چه جورهم محتاجیم.

بدیهی است احتیاج درجات دارد واول احتیاج عمومی ما، فقراخلاقی است، که مسبب آن بی خبری و زود باوری می باشد. من وقتی مهیج ترین مقالات را درروزنامه ها، راجع به قبیح ترین اعمال اشخاص منفعت پرست از جلو نظرم می گذرانم تعجب نمی کنم. چرا؟ چونکه خوب می دانم کسی که فاعل آن عمل بود، هیچگونه حسی غیر از خود پرستی پیش او یافت نشده است و درهرمکتبی بوده، همین روش را به او یاد داده اند . نیزمحیط زندگی هم همین رویه را خاطر نشانش کرده است. پس چه انتظاری غیر ازاینکه هست ازاو خواهد بود؟

تصورنفرمایید احتیاجی که من امروز در موضوع آن صحبت می کنم احتیاح مادی است. نه ، بلکه احتیاج معنوی است.

در ظرف سه سال آزادی قلم، نویسندگان مبرزما نوشتند آنچه که خوانده اید و گفتند هرچه معایب و نواقص ایران و ایرانی بوده. گنجه ها وقفسه ها پرشد از اسناد تاریخی در پی لیاقتی ایرانی به قلم ایرانی. گوشها الحق و الانصاف کر شد، از شنیدن و چشمها کورشد ازخواندنش . من که یک زن ایرانی و پا بست به هیچگونه سیاستی ، جزاستقلال ایران نیستم، از آن مقالات هرچه بدستم افتاد با دقت تمام خواندم . آنجا که حقیقت بود، تأسف و آنجا که تلقین ومفعت پرستی بود، غصه خوردم. خوب توجه فرمایید. هرجا اشتباه می روم مرا برگردانید. خانمها وآقایانی که سابقه دارند می دانند سخنرانیای کانون بانوان مثل مجلس مباحثه است و من افتحار دارم که هر کسی در این مجلس با نهایت آزادی می تواند در موضوع سخن اظهارعقیده کند.

از زمانی که به خاطر دارم و اوضاع زمانه را تشخیص داده ام متعتقدم تفاوت زیاد دراخلاق عمومی حاصل شده است و امروز فقر اخلاقی واحتیاج معنوی ایرانی از سی چهل سال پیش یک پرده تفاوت کرده. حالا از کجا سرمنشا ء گرفته وچه عواملی سبب اصلی شده ، از موضوع کلام خارج است. اما نکته از موضوع سخن خارج نیست که سه صفت ممتاز ایرانی ، شجاعت و تصمیم و راستی وبوده و بدبختانه امروز بسیارکم اشخاص با این صفات باقی هستند. (چقدراحتیاج به اتحاد همان عدۀ کم داریم.) پندارنیک، گفتار نیک و کردار نیک، دستور دو هزار سالۀ ما و مسلم است. که گفتار نیک وکردار نیک نتیجۀ پندار نیک می باشد . راستی و تصمیم مولد شجاعت است. برای رفع احتیاجات شخصی این قدرها تشریفات لازم نیست. ( گرچه همان احتیاج افراد است که منجر به احتیاج عمومی می شود.) البته احتیاجات عمومی را با کمک جمعیت باید رفع نمود و برای این منظور یک پشتیبانی کامل لازم است. خیال می کنید آن پشتیبانی دسیسه و انتریک است ؟ نه. هو و جنجال است؟ نه. حزب بازی و دسته بندی است؟نه. پس چیست ؟ شجاعت و راستی و تصمیم است و تا این سه را نداشته باشیم فقراخلاقی ما مرتفع نمی شود و تا از حیث اخلاق غنی نباشیم ، هر روز گرفتار این و آن هستیم.

برای رفع خستگی حضارعزیزحکایت کوچکی از ژاندارک دخترک دهقانی فرانسوی عرض کنم.

وقتی آن دخترشانزده ساله فرانسوی درکوه ودشت گوسفندان مردم را آهسته آهسته می راند. اشعار وطن پرستانه را با صدای بلند می خواند. این ندا به کوشش رسید: « وطن درخطر است.» اطراف را نگاه کرد. چیزی ندید. باز به کار خود مشغول شد. ندا مکرر شد. « وطن در خطر است.» در این دفعه بیشتر کاوش کرد وکمتر اثری از صاحب صدا جست. درمرتبۀ سوم ژاندارک لرزید. وقتی که متوجه گوسفندان شد، دید میشها و بژها همه متوجه او هستند وهرکدام به یک وضع مخصوصی راه خود را ترک و دور او جمع شدند. این منظره چوپان را متذکر کرد؛ با خود گفت « شاید من باید ندای حق را لبیک گویم و برای نجات وطن بکوشم. وشاید من باید درشهر پاریس درمیان خواهران بلاکشیده خود باشم!»

( اینطورتاریخ حکایت می کند که آن روز فرانسه هم مثل جنگ کنونی بسیارضعیف و درشرف اضمحلال بوده است.) ژاندارک که یک دختر راست و درستی بود، اول گوسفندان مردم را به دست صاحبانش رسانید. چون ازاوپرسیدند« چرا بی موقع ازصحرا مراجعت کردی؟»گفت:« وطن درخطر است.»

روانۀ شهر شد. از دخول او به شهر ممانعت کردند گفت: « وطن در خطر است!» زنان پاریس که از ترس جنگهای تن به تن در گوشه های خانه ها خزیده بودند، صدای او را شنیدند. دورش جمع شدند. درپاسخ هرسئوالی ژاندارک گفت:« وطن درخطراست!» پیرزنی دراثراین صدا از خانه بیرون دوید. روسری کهنه وسفید خود را به چوب بست وبه دست ژاندارک داد وگفت« بگیراین علم نصرت تست.» آن دختر با عزم راسخ و شجاعت فوق طاقت بشر رفت و فتح بعد از شکست نصیب او شد.

تاریخ هرگزفراموش نمی کند که ژاندارک یک دختردهقانی تاج سلطنت را دو باره برسرسلطان فرانسه گذاشت و بالاخره در پایان همین داستان آن دختر وطن پرست درخرمن آتش سوخت و تا آخرین نفس فریاد او از میان شعله آتش شنیده می شد که می گفت:« زنده باد فرانس!»

درنتیجه این فداکاری، مجسمۀ ژاندارک، سواراسب وبیرق سفید به دست ، درمیدان ژاندارک درپاریس برقراراست. روز قیام ژاندارک هرسال ملت فرانسه جشن بزرگی می گیرد و آنقدر گل نثار مجسمۀ او می کنند که فقط بیرق ژاندارک ازمیان تل گل دیده می شود و دراین وقت قشون فرانسه از جلو مجسمۀ او دفیله داده عبور میکند.

آیا غیراز درک حس احتیاج چیزدیگری آن دختر شجاع را به این فداکاری واداشت؟نه، پس به این نکته رسیدیم که احتیاج فداکاری ایجاب میکند، مخصوصاً اگرمورد احتیاج مربوط به حفظ استقلال وطن یا حیثیت ملیت باشد. امروز بزرگترین احتیاج اتحاد برای حفظ آزادی بانوان است . پس من موظفم به شما بانوان یاد آوری کنم که یک خطربزرگ ما را تهدید می کند. وآن خطربسیاربزرگ و وحشتناک است. کدام خطر؟ خطر مرگ استقلال و آزادی بانوان. اگر امروز از این خطر جلوگیری نکنیم. فردا به خطر مهیب مرگ استقلال ایران گرفتار می شویم. چرا؟ به دلیل آنکه حفظ استقلال مملکت مربوط به حفظ شخصیت وحیثیت افراد ممکت است. اگر افراد مملکتی بدون اراده ، بی تصمیم و ترسو باشند، آنچه لازمۀ حیثیت بشری است ندارند و اگر فاقد این مشخصات باشند، استقلال آن مملکت قابل دوام و بقا نیست و دیگران به خود حق می دهند که بران ملت قیمومیت داشته باشند. اکنون روز به روز تحریکات درموضوع برگشت حجاب بیشتر است و مرتجعین دارند به مقاصد شوم خود می رسند نمی دانند به اقدامهای تند روبه کجا می روند.
بدبختانه زنان ازهمه جا بی خبر کورکورانه به جای پای آنها قدم می گذارند . به شما قول می دهم که اشخاص مختلف درمکانهای مختلف برای خفه کردن زنان، یعنی نیمی از بدن افراد ایرانی، آستینهای فراخ را بالا زده و در جیبهای گشاد را باز کرده اند که شما و مرا خفه کنند و بعد ازآنکه حق استقلال و آزادی ما را کشتند وبه ثبوت رسید که نصف بدن ایرانی فلج است، در پای میز صلح عمومی هم قلمی روی حق استقلال ایران و ایرانی کشیده می شود. و حق هم دارند ؛ زیرا یک ملت که نیمی با قلم و قدم به جان یکدیگرافتاده و نیمی دیگر حکم این میز را دارند که روزی من که بر آن مسلطم میل دارم این رو میزی را از روی آن برمی چینم و روزی دیگر به روی آن پهن می کنم، چه حق دارند و با چه لیاقتی می خواهند در ردیف مردمان زندۀ دنیا باشند؟ فقط برای اینکه خانۀ ما راهرو جنگ بوده است. ما چنین حق بزرگ را داریم ؟ نه . از بیابان خدا هر کس عبور می کند و حقی هم به جایی ندارد؟ ! اگر ما به حقوق خود آشنا نباشیم و سند بیماری و بی لیاقتی ما ثبت شده باشد، آیا در انجمن صلح دنیا مفاد « رأی وعلیل وعلیل را» در بارۀ ما اجرا نمی کنند؟

خانمهای محترم و عزیز . حالا تصدیق می کنید که ما احتیاج مبرم و هم یک وظیفه سنگین داریم. و رفع احتیاج منوط به یک اتحاد واقعی است. تا وظیفه خود را انجام دهیم و نگذاریم ما را در دنیا به منزلۀ یک میز و یک در چوبی معرفی کنند. باز هم یک احتیاج دیگر داریم و آن اتحاد مردان منورالفکراست با ما- والا یک دست صدا ندارد. و واجب است که متحداً قدم به میدان مجاهدت بگذاریم و با هیکلهای مهیب و مردهای کفن پوش و متحرک مبارزه کنیم.

چه طور مبارزه ای ؟ مبارزه عقلانی ، نه هیاهو . امروز عدۀ ما بسیار کم و عدۀ زنان کهنه پرست و فریب خورده زیاد است. آیا شما حاضرید زیر پای جهال خرد شوید؟

می گویند آنهایی که تملق گویی ، کیسه پرکردن و عوام فریبی را پیشه خود دارند منتظرند تا از مقامات مربوط اطمینان حاصل کنند که وقتی آنها شروع به عملیات کردند، اینها هم سکوت خواهندکرد. آن وقت علناً بر بانوان محترم بی حجاب توی کوچه وخیابان حمله کنند . حالا می خواهم از عرایضم نتیجه بگیریم.

اولاً مطمئن باشید که عرایض و اطلاعات من بی مورد و بی مأخذ نیست. ثانیاً برای شما خانمها من تکلیفی نمی توانم معین کنم. فقط وظیفه من است اگر بر علیۀ شخصیت زن و حقوق اجتماعی بانوان اقداماتی باشد، بازرسی نموده، شما را مستحضر کنم. خانه کوچکی که اسمش کانون بانوان است. هر بانوی ایرانی بدان حق دارد و تاکنون جز راه صواب نپیموده و هرگز آشوب طلبی شیوۀ آن نبوده است. اما در مواقع بسیار تاریک و باریک اگر سکوت اختیار کند و بازهم به عهد شاه سلطان حسین رجعت کرده، بگوید « ما از شهر اصفهان بس » بهتر است درآن بسته شود و یک اسم بی مسما وجود نداشته باشد. باز هم به شما عرض می کنم من برای شما تکلیفی تعیین نمی کنم، ولی آنچه وظیفه خودم می دانم آن است اگر روزی رسید که تاریک نشینان و پست طینتان بخواهند علناً بر ضد ترقی و تعالی زن قیام کنند و آزادی ده سالۀ ما را برگردانند و حیثیت زن ایرانی را لکه دار نمایند. باور کنید بدون اینکه پشت سرم را نگاه کنم یا در خانه ام را پیش بکشم، بی درنگ با یک علامت سفید به نام آزادی زنان در میان جمع مردان که نمی فهمند کور و کر کردن مادر، خواهر ، زن و دخترشان جنایتی عظیم است ولی نمی خواهند بفهمند که مادران آنها عاقل و تربیت شده نباشند، عفت اسلام محفوظ نمی ماند و این چادر بی عصمتی که می خواهند بر سر زنان بکنند پردۀ عفتی است که به روی اعمال فواحش می کشند، نه آنچه آنها برای خودشان مذهب ساخته اند …بله. درمیان همان مردان برخواهم خاست و با صدای رسا به دنیا می فهمانم که ایراد خالی از زن نیست. و بر فرض در این راه کشته بشوم. افتخار ابد را خواهم داشت و بدانید که این ادعای من به ثبوت رسیده است . آن وقتی که در موقع چادر برداری در قم بعد از قضایای خراسان ، روی قبرستان در مقابل حرم مطهر حضرت معصومه بالای کرسی به پا ایستادم وزنان را به وظیفۀ خودشان آشنا ساختم، عدۀ کثیری آخوند دراینجا حاضر و سخنان مرا گوش می دادند. و من شهدالله امید به اینکه از کرسی خطابه زنده به زیر می آیم نداشتم و از کشته شدن هم هراسان نبودم. نیزاولیاء اموردوائر آنجا این کار مرا خالی از احتیاط می دانستند. اکنون هم مطمئن باشید که مرگ آنی را به مردن تدریجی که در اثربی حسی و بی لیاقتی زن ایرانی است ترجیح داده و بیان خودم را به چند اندرز از برادر فقیدم خاتمه می دهم.

*اثر طبع از یحیی دولت آبادی

ستمکاری چنان پرچم برافراشت
که ویران خانۀ آزادگان کرد
چه تقصیراست برهمسایه آنجا
که صاحبخانۀ خود بی خانمان کرد
بباید دست وحدت داد و شد جمع
نه تنها ماند و چون کودک فغان کرد
ز پا خیزیم پیش از آنکه ما را
تواند دست گردون ناتوان کرد
به کار آخرین باید زدن دست
که نتوان تا قیامت امتحان کرد(۱۲)

◀ مختصری از شرح احوال گذشته و حال زنان ایران

مقالۀ ذیل را سرکار خانم دولت آبادی برحسب تقاضای آقای دکتر تاگور برای استحضار برحال گذشته و کثرتی زنان ایران با رعایت حقیقت گویی و آبرومندی مرقوم داشته اند.

جای تردید نیست که از چندین قرن پیش زنان ایران در پشت سر مردان جا داشتند؛ نه تنها از حیث مقام و رتبه، بلکه ازهرجهت که اعظم آنها بی حق بودن به معاشرتهای اجتماعی بود.

بدون شک هم این علت عقب ماندگی ایشان از اخذ معلومات صوری و معنوی می باشد. دانشمندان و تاریخ شناسان به خوبی زمان انقلاب مذهبی ایران را می دانند که یک بدبختی بزرگ دراثر آمدن عربها به این سرزمین از آن زمان نصیب ما گشت! در واقع ازآن موقع ایران ویران و ترقی ایرانی نه متوقف بلکه سیر قهقرایی نمود. یکی از مهمترین بدبختیها همانا جا گرفتن زنها در حرمسرا و تأسیس بیرونی و اندرونی بود که تاکنون بعد از هزار و کسری سال هنوز آن قانون جاری و چنان جزء طبیعت ثانوی ایرانی شده که با داشتن آزادی کامل کنونی جرأت و جسارت ترک آن عادت برای هزار یک زنان ایران نیست ! بنابراین عدم موفقیت کامل تنها روی همین اصل است که ترک عادت دیرینه گفتن ، خود تولید امراض گوناگون انقلابات می کند. علت اصلی باز از خود مطلب است که موانع مذکور سبب شد تا ایرانیها عموماً و زنان خصوصاً نتوانسته اند معلومات کافی از راه علم و تربیت بدست آرند تا در اول ازمنه امکان احقاق حق خود نمایند. باید اعتراف کنیم که خمودی و بیچارگی عموم را بیشتر زنان سبب واقعند؛ چون فقط مادر است که می تواند تربیت به اطفال دهد. تنها وجوه زنان است که عامل اخلاق نیکو و ناشر رفتار نکو بایستی باشند.

زمان بعیدی نمی گذرد که افکار تجدد پروری در مغز دانشمندان ما زنده و پی به این معنی ببردند و با خود گفتند:

زنان که ما آنها را در پشت پرده خفا در حال خاموشی نکاه داشتیم مربیان اولاد ما هستند و اگر مادران ما دراندرون جهل پشت خیمه بدبختی زندگی نکرده بودند. امروز تفاوت ما با دیگران از زمین تا آسمان نبود و در حالی که دیگران با سریعترین وسایل سیر هوانوردی می کردند ما روی شتر استراحت نمی نمودیم؟!

بدین سبب از سی سال قبل درب دبستانها را به روی دختران گشودند. البته در خم و پیچ این راه عقب مانده به مشکلات عدیده بر خوردند . اما خوشبختانه افتان و خیزان طی طریق نمودند تا به منزل آرزوی رسیدند.

میان مادران دیروز و زنان امروز چه تفاوت ؟

زنان قدیم دیده نمی شدند! و شناسائی ایشان فقط در مهمانیهای مردانه بود. آنهم نه به صورت، بلکه به تصور که مهمانان به خود اجازه می دادند در موقع خوردن غذاهای مأکول کدبانوی خانه را تمجید کنند ، نیز شوهر او را در ضمن تعریف از غذاها و مرتب بودن طرز مهمانی از داشتن زن لایق به اشاره تبریک بگویند . یا در معنی او را از نصیب شدن یک خدمتگذارکافی خوشبخت تصور کنند! امروز زنان در گوشۀ جامعه جای کوچکی جسته و روی کرسیهای امتحانات علوم مقدماتی مقامی دارند. اما درعین حال تحصیلات آنها محدود و باز هم در مقابل پروگرام تحصیلات ذکور رتبۀ پائین تر را حایزاند.

* استعداد زنان:

زنان و دختران ایران دارای هوش و ذکاوت فطری هستند و یک صفت به نظر قاصر بنده مختص ایشان است: « تقلید» . هنرهای دستی را اغلب آنها به محض دیدن فرا می گیرند و احتیاج زیاد به علم و طرز تعلیم ندارند. از این رو تفاوت زیاد با زنان مغرب زمین دارند. چنانچه خودم دیدم. کارهای دستی از قبیل نقاشی، خیاطی، گلدوزی، طوری بافی ، توالت و غیره را ایرانیها به آسانی یاد گرفته و اکثرشان به خوبی از عهده بر می آیند . همانها را در اروپا برای تحصیل آنها وقت زیاد مصرف کرده، اهمیت بزرگ به کارهای کوچک می دهند، بلکه نمی توانند باورکنند که یک خانم با فکر و عمل خود بدون خود سالها پیمودن راه مدرسه یک هنری را به حد کمال برساند . یک لباس بی عیب نمی توانند به اندام خود بپوشانند.

در قسمت تحصیل علوم ، با وجودی که هنوز وسایل کار تا حدی که برای ذکور مهیاست برای اناث نیست دیده می شود که جد و جهد و موفقیت دختران درامتحانات نهایی از میزان جلو افتاده است.

مدارس اناث :

مدارس دولتی وملتی کوچک و بزرگ درطهران قریب به شصت باب دایراست و درهر سال متجاوز ازهزار دختر داوطلب امتحانات نهایی وزارت معارف از کلاس ابتدایی تا دورۀ دوم متوسطه می باشند. در میان ایشان محصلات خوب لایق یافت می شود.
محصلات ایرانی در اروپا:

سابق براین وجود دختری در خانواده شناخته می شد فقط هنگامی که به نکاح مردی در می آید . پدر او تنها وقتی که مکدر نمی شد از ذکر وجود دخترش در جامعه ، همانا موقع عروسی او بود و شاید اغلب خانواده ها را گمان می رفت که از داشتن اولاد دختر محرومند تا موقعی که مردی او را برای خدمتگذاری انتخاب می کرد!! ولی امروز دختران ایرانی مانند پسران دراروپا مشغول تحصیلات معلمی ، موزیک ، قابلگی، طبایت وغیره می باشند. البته اکثر آنها به خرج اولیای خود و کمتر به خرج دولت زندگی می کنند. ولی باز هم در اثر تقویت نمودن و آزاد گذاشتن از طرف مقام منیع دولت است و شکرانه دارد که بگویم بعضی از آنها از رشتۀ تحصیلیۀ خود خارج گشته ، به وطن مراجعت و در انتظار موقع اند که وظایف محوله را انجام دهند ( تا کی به این آرزو رسند خدا داناست)

فکر خانمها در ادبیات:

زنان ایران طبیعتاً ادبیات و اشعار را دوست می دارند و دیده می شود در مدارس خواندن و یاد گرفتن اشعار کتب فارسی را از سایر نگارشات آن بیشتر رغبت دارند و حافظه ایشان برای ضبط آنها حاضر و فوری است. نیزاگر مسابقه ای در جراید منتشر شود زنان و دختران بیشتر درآن شرکت می نمایند. اما از نقطه نظر اینکه درهرکاری ابتدا عجول ولی تعقیب و پشتکارشان کم است. هنوز شعرای متخصص فن شاعری در میان خانمها به ندرت دیده می شوند.

اجتماعات خانمها:

سوسیته های ادبی ، تجارتی ، و اخلاقی و صنعتی به فکر خانمها تأسیس شده و نتیجه کارایشان مطبوع بوده است. یک مدرسۀ اکابر نسوان برای خانمهای خانه دار و من از طرف « انجمن نسوان وطنخواه» مدت ده سال است دایر می باشد.

میل و آرزوی زنان ایران:

زنان و دختران شهری ایران عموماً به هنرهای دستی مایل و چنانچه ذکر شده در فرا گرفتن آنها ید طولی دارند. اقدام ایشان به یاد گرفتن صنعت و کارهای اجتماعی فوری و قوی است، ولی قوت نفس برای امتداد دادن آن ندارند و همین صفت ایشان را از ترقی کامل باز می دارد . البته این نقص بزرگ را زنان دانشمند فداکار بایستی با تدابیر علمی و عملی و پافشاری برای انجام کارهای مشکله در میان جامعه از روح رنجه و خسته شدۀ خانمها رفع و بر طرف نمایند و امیدواری است که در آیندۀ نزدیک موفقیت کامل حاصل شود، چونکه خود پی به درد خود برده ایم.

زنان دهاتی از اینرو بر زنان شهری توفق دارند، چونکه هنرمندند و هم پشتکار را دارند. خانمها آرزمندند که تساوی حقوق با مردان داشته باشند و اگر هنوز پشت در این آرزو مانده اند برای اینست که یک عده ای می دانند چه می خواهند ، ولی جرأت اظهار ندارند ؛ یک عده می دانند و جرأت دارند، ولی همه چیز را یک دفعه می خواهند و این غیر ممکن است . یک عده که خیر اندیش و راه صلاح پیما هستند، هنوز عده شان به حدی نیست که بتوانند افکار خود وصدای خودشان را به عموم برسانند یا موانعی آنها را از بروز لیاقت بازداشته است ! خوشبختی اینجاست که مأیوسی در پیش نیست ودر عین حال به اصلاح همآغوش گشته ، به تدریج پیش می روند.

نگارشات زنان:

از بیست سال پیش خانمها به فکر نوشتن مقالات و روزنامه ها افتادند که اولین آنها «شکوفه» نام داشت و در طهران به طبع می رسید. بعد از آن روز نامه « زبا ن زنان» را نگارنده در ۱۹۱۹ منتشر نمود. زبان زنان اول نامه ای بوده که توانست اسم زن به خود بگیرد و با فکر زن و قلم زنان نوشته شود و اهمیت موقعی داشته باشد؛ چونکه درآن تاریخ در اصفهان فناتیک به طبع می رسید!! بعد از آن جراید دیگرمنتشرشد: «عالم نسوان» ( به همت کلاس عالی محصلات مدرسه اناث آمریکایی در طهران ) به طبع رسید سپس “نامۀ بانوان” ، “جهاد زنان” و “مجلۀ سعادت” [ پیک سعادت نسوان] و “نسوان شرق” در رشت و انزلی چاپ می شد. دختران ایران در شیراز به طبع می رسد. مجلات فوق الذکر به طور هفتگی و ماهانه از طبع خارج و قلم آنها علمی، ادبی، اخلاقی و صنعتی می باشد.

آزادی زنان ایران :

زنان ایرانی یک نوع آزادی از قدیم الایام داشتند که زنان اکثر از ممالک اروپا از داشتن آن محروم بوده و هستند. این آزادی و حق را قانون اسلام هم برای زنان ایران منظور داشته که زنان مانند مردان فاعل مختار در ثروت و مال خود می باشند؛ برعکس زنان فرانسه و بلژیک را که به طور حتم اطلاع دارم از داشتن این نعمت مادی و معنوی محروم ، بدین طریق زن هم که به ازدواج تن در داد شوهر مالک دارایی اوست و به طوری سلب حق از زن می شود که اگربا پول زن معامله شده باشد و آن معامله در خطر افتد زن بدون حضور شوهر خود حق دافع با طرح دعوا در عدلیه ندارد. البته طرز دیگر ازدواج هم وجود دارد. که با شرط اختیار داشتن زن در اموال خودعروسی می کنند. ولی این طریق به طور استثنا و عموماً طریق اولی حکمفرما است.

اکنون آزادی زنان ایران از حیث کشف حجاب . می خواهم با جرأت بگویم که با معنی تر ازسایر ملل ، مخصوص ترکیه است. چونکه وقتی در ترکیه اعلان کشف حجاب از طرف دولت شد. زنان ر ا مجبور به بی حجابی نمودند. البته در میان آنان نارضایتی بسیار بود وشنیدم که اکثر از نارضایان یعنی زنان متعصب به مذهب برای داشتن آزادی از حجاب آزادی زندگی را بدورد گفتند و با خود عهد کردند که تازنده اند به خانه بمانند و این آزادی اجباری را قبول نکنند.

اما برای ما آزادی و کشف حجاب به طور خیلی طبیعی پیش آمده، که دولت و افکار منور روی این زمینه زنان را در کشف حجاب مختار گذاشته اند ، تا هرکس میل دارد با حجاب و هر کس مایل است بی حجاب معاشرت کند. بنابراین دوم آزادی است که ما از اروپاییان کامل تر داریم.

ناگزیرم از قناعت فطری خانمهای مسن ومتعصب ایرانی تشکر کنم. با وجودی که حجاب برای زنان ایران تقریباً یک قانون مذهبی شده ، خانمهای مخالف این عقیده با کشف حجاب کنونی ضدیت ندارند و دلیل آن این است که آزادی در عمل دارند. مهم ترین چیزی که زنان را ازداشتن آزادی معنوی محروم و روح مقدس ایشان را خسته و کسل کرده بود، همانا تکرار ازدواج مردان وعدم تساوی حقوق در طلاق بود. در چند سال پیش نگارنده به اندازه فکر کوچک خود پی به مفاسد آن پرده و مکرر در جراید اثرات بد آن را که شامل حال و اخلاق کنونی ایرانی است گوشزد نمود، تا اینکه در سال گذشته دولت و عدلیۀ اعظم قانون ازدواجی مقتضی با وضعیت زمان گذرانده و به موقع اجرا گذاردند که ما می توانیم در سایۀ آن یک قسمت از حقوق تلف شدۀ خود را به دست آورده، امیدوار باشیم که در آتیۀ نزدیک متمم آن قانون به ما عطا شود.

در خاتمه افتخار می کنم که با قلم شکسته این اطلاعات مختصر را به عرض حضرت فیلسوف بزرگوار آقای دکتر تاگورهندی رسانیده ، امیدواری خود را برای ترقیات آتیه نسوان ایران تقدیم و تشکرات صمیمانه از توجه مخصوص ایشان نسبت به جامعه زنان و تمایلشان به استحضار از اوضاع گذشته و حال خانمها برگذار می داد.

دولت آبادی(۱۳)

‏◀ توضیحات و مآخذ:‏

‏۱ – صدیقه دولت آبادی ( نامه ها و نشته ها ، و یادها )۰ ویراستاران مهدخت صنعتی و افسانه نجم ‏آبادی -جلد سوم – چاپ اول ، ۱۳۷۷ – سلسله انتشارات « نگرش و نگارش زن»- صص ۶۱۷ – ‏‏۶۱۳

یحیی دولت آبادی برادر بزرگ صدیقه دولت در خاطرات خود « حیات یحیی » می نویسد: « پدر من[ هادی دولت آبادی ] از روحانیان و دانشمندان بزرگ معروف ایران است از احفاد قاضی نورالله شوشتری ، پدر و اجداد وی همه در زمرۀ روحانیان و از جمله اخیار بوده اند.

جد اعلای من میرعبدالکریم از شوشتر به اصفهان آمده در دولت آباد برخوارکه بدو فرسنگ مسافت در شمال شهر اصفهان است اقامت گزیده کتاب غنبۀ العابدین را در اخبار و آثار دیانت اسلامی امامی مشتمل بر دوازده جلد آنجا تألیف نموده است، اجداد من بطول زمان در دولت آباد مختصر علاقۀ ملکی تحصیل کرده امورشرعیه آن آبادی را با دهات اطراف آن تصدی می نموده اند. میرعبدالکریم دوم جد من در دولت آباد علاقۀ ملکی خود را زیاد کرده ئائرۀ معیشت خویش را وسعت داده بریاست شرعی برخوار قناعت نکرده در اواخرعمر در شهر اصفهان هم خانۀ ملکی تحصیل نموده مرجعیت مختصری یافته است.

منبع: یحیی دولت آبادی« حیات یحیی» – جلد اول – انتشارات عطار – ۱۳۶۱ – ص ۱۱‏

۲ – پری سکوتی : « صدیقه دولت آبادی: وطن پرستی، منسوجات اسلامی و حجاب»- سایت ‏مدرسه فمینیستی: -۵ مرداد ۱۳۸۹‏‎‏ ‏
http://www.feministschool.com/spip.php?article5373‎‏

۳ – :محمد صفوی « زنان و مصدق: با نگاهی به مقاله نوشین احمدی خراسانی»- سایت مدرسه ‏فمینیستی -۱۳ شهریور ۱۳۹۲‏‎ ‎
‏ ‏http://www.feministschool.com/spip.php?article7371‎

۴ – دکتر خسرو شاکری (زند) در کتاب «غروب شوکت جناب اشرف احمد قوام السلطنه» – جلد ‏دوم – انتشارات مزدک / پادزهر – ص ۸۷ ‏

‏۵ – ساره‏عسگری وسیاوش‏شوهانی « جدال ‏موافقان ‏و‏مخالفان ‏حق‏رأی‏ زنان برای‏شرکت‏ ‏در‏انتخابات» فصلنامه پیام بهارستان –دفتر هشتم ، تابستان ۱۳۸۹ ‏‏

۶ – رسول جعفریان «جدال‌های دینی درباره مشارکت زنان در انتخابات، مروری بر مقالات محمد ‏باقر مجتهد کمره‌ای(۱۳۳۹ – ۱۳۴۲ ش) ،فصلنامه پیام بهارستان ـ دفتر نهم( کتبخانه موزه و مرکز ‏اسناد مجلس شورای اسلامی )‏‏

۷ – – مدرسه فمینیستی :این مقاله، متن تحریر شده ی نکات اصلی سخنرانی دکتر نیره توحیدی ‏است که در «کانون دوستداران فرهنگ ایران» در تاریخ ۱۳ ژوئن ۲۰۱۰ ایراد شده است.‏‏

۸ – الهه باقری «به مناسبت سالگرد تولد صدیقه دولت آبادی»- مدرسه فمینیستی-۱۱ دی ۱۳۹۲ ‏

۹ – الهه ‏باقری «به مناسبت سالگرد خاموشی صدیقه دولت آبادی: «زبان زنان»، نشریه‌ای ‏متفاوت در عرصه‌ی روزنامه نگاری زنان» مدرسه فمینیستی ‏۲۸ ‏July 2011 at 02:15‎

۱۰ – صدیقه دولت آبادی ( نامه ها و نوشته ها ، و یادها )۰ ویراستاران مهدخت صنعتی و افسانه ‏نجم آبادی – جلد اول – چاپ اول ، ۱۳۷۷ – سلسله انتشارات « نگرش و نگارش زن» – صص ۱۱۳ – ۱۱۰

‏۱۱ – صدیقه دولت آبادی ( نامه ها و نوشته ها ، و یادها )۰ ویراستاران مهدخت صنعتی و افسانه ‏نجم آبادی – جلد دوم – چاپ اول ، ۱۳۷۷ – صص ‏‏۳۰۹ – ۳۰۶ ‏

۱۲ – همان – صص ‏‏۳۷۸ – ۳۷۳ ‏‏

۱۳ – صدیقه دولت آبادی ( نامه ها و نوشته ها ، و یادها )۰ ویراستاران مهدخت صنعتی و افسانه ‏نجم ابادی -جلد اول – چاپ اول ،

۱۳۷۷ – صص ‏‏۲۶۰ – ۲۵۶ و نگاه کنید به عالم نسوان ، سال ۱۲ ، شماره ۴ تیر ۱۳۱۱ ( ژوئیه ۱۹۳۲ ) صص ‏‏۱۵۲ – ۱۳۵‏

◀ نگاهی به تاسیس مدارس نسوان‌ از آغاز تا سال ۱۳۱۴‏

رباب حسیبی می نویسد : در سال ۱۲۱۴ ش-مصادف با ۱۸۳۵ م- مبلغان مسیحی‌ آمریکایی، اولین مدرسه چهار کلاسه پسرانه و ‏دخترانه را در ارومیه‌ تاسیس کردند. ‏

آنها سپس اجازه تاسیس مدرسه دخترانه‌ای را نیز در تهران گرفتند؛ مشروط به اینکه هیچ دختر مسلمانی به آن مدرسه ‏راه‌ نداشته باشد. چهل سال بعد- در سال ۱۲۵۴ ش-به خواهش‌ بنجامین وزیرمختار آمریکا، ناصر الدین شاه اجازه داد ‏که دختران‌ مسلمان هم به این مدرسه بروند. به این ترتیب، درسال ۱۲۷۵ ش، اولین دختران (خانم مریم اردلان و خانم ‏مهرتاج رخشان) از مدرسه آمریکایی فارغ‌التحصیل شدند. ‏

در سال ۱۲۶۵ش(۱۸۸۷ م) مدرسه سن ژوزف، توسط مسیون‌ کاتولیک‌های فرانسوی، در تهران به خدمات فرهنگی ‏پرداخت. این‌ مدرسه بعدها به نام دبستان و دبیرستان منوچهری به رسمیت شناخته‌ شد؛ ولی در سال ۱۳۲۰ ش-طبق ‏دستور دولت وقت- از ادامه کار موسسات خارجی جلوگیری به عمل آید؛ در نتیجه کلاس‌های‌ فرانسه آن برای اطفال ‏خارجی همچنان دایر بود. در سال ۱۳۳۲ ش‌ به منظور هماهنگی مدرسه با مقررات وزارت فرهنگ و به خواهش‌ ‏خواهران راهبه فرانسوی، بخش فارسی آن نیز گشوده شد و مدرسه با نام «دبستان و دبیرستان ژاندارک» به مدیریت ‏خانم بدر الملوک‌ مصفا (پازارگادی) شروع به کار کرد. مدرسه فرانکوپرسان از دیگر مدارسی بود که در سال ۱۲۸۷ ‏ش‌ (۱۹۰۸ م) به وسیله مسیو یوسف خان ریشارد (مودب الملک) به وجود آمد. پدر وی یکی از استادان مدرسه دارالفنون ‏بود که ناصرالدین شاه‌ او را از فرانسه استخدام نموده بود؛ وی بعد با یک بانوی ایرانی‌ ازدواج کرد و به اسلام گروید. ‏
یوسف خان به ریشارد مدرسه فرانکو پرسان را ابتدا به صورت کلاس‌ خصوصی در منزل خود تاسیس کرد و چند سال ‏بعد این مدرسه به‌ یکی از بهترین مدارس دخترانه تبدیل شد. این مدرسه دارای‌ آزمایشگاه و لوازم سمعی و بصری نیز ‏بود. ‏

امور دشوار مدارس نسوان

در آن زمان تاسیس مدرسه دخترانه کار بسیار سخت و دشواری‌ بود. عوام آموزش علم را برای دختران، مغایر با مذهب ‏می‌دانستند و اجازه نمی‌دادند دخترانشان به مدرسه بروند. هیچ‌کس خانه‌اش را برای مدرسه اجاره نمی‌داد؛ زیرا مردم آنجا ‏را خانه فساد قلمداد و موسس آن را به بی‌عفتی متهم می‌کردند؛ حتی گاهی تابلوی‌ آن را سنگ باران می‌کردند و دیوانگان ‏را می‌گماشتند تا مزاحم‌ شاگردان و مدیران مدرسه شوند. در چنین شرایطی، از طرف اولیای امور وقت هم هیچ گونه ‏حمایتی از مدرسه نمی‌شد و تمام مسوولیت‌ حفظ و نگهداری انتظام مدرسه و امنیت جانی شاگردان با اولیا مدرسه بود. ‏نامه اسدالله اسفندیاری- موسس مدرسه انائیه استرآباد- به وزارت معارف در تاریخ ۳۰/۱۱/۱۳۰۵) موید مخالفت عوام با ‏تاسیس مدرسه نسوان است. ‏

تاسیس اولین مدارس ملی‌ مدرسه دوشیزگان

در اواخر دوره قاجاریه (۱۳۲۴ ق) زمانی که صنع‌الدوله بر مسند وزارت معارف تکیه داشت، بی‌بی خانم وزیراف، ‏یکی از زنان‌ روشنفکر زمان، دبستان دخترانه دوشیزگان را بنیان گذاشت؛ اما اقدام او با مخالفت شدید عده‌ای روبه‌رو ‏شد؛ به‌طوری که‌ می‌خواستند مدرسه را ویران کنند. بی‌بی خانم به وزارت معارف‌ شکایت کرد ؛ اما در جواب به او گفته ‏شد که صلاح در این است‌ که مدرسه تعطیل شود و به این ترتیب مدرسه دوشیزگان تعطیل شد. مدتی بعد پس از به توپ ‏بستن مجلس شورای ملی، بی‌بی خانم‌ مجددا نزد صنع‌الدوله وزیر معارف رفت. این‌بار تقاضای وی پذیرفته‌ شد، مشروط ‏بر اینکه فقط دختران بین ۴ تا ۶ سال در مدرسه‌ تحصیل کنند و دوشیزه نیز از تابلوی مدرسه حذف شود (واژه دوشیزه ‏را به علت اینکه مشخص‌کننده نوع جنسیت بود، مناسب برای‌ عنوان مدرسه نمی‌دانستند.)‏

مدرسه ناموس

در سال ۱۲۸۶ ش به ‌رغم شرایط بسیار سخت اجتماعی، دبستان ناموس توسط طوبی خانم آزموده- در خیابان ‏فرمانفرما- تاسیس شد. وی با اخذ تدابیر لازم و با پیش‌بینی برنامه‌های‌ متناسب با افکار مردم، کار خود را شروع کرد؛ ‏چنانکه هر سال‌ مجالس روضه‌خوانی در مدرسه ترتیب می‌داد. از اولیای شاگردان‌ دعوت به عمل می‌آورد و آیه‌هایی از ‏قرآن را که خداوند در آنها آموختن به علم و دانش را از اهم وظایف مسلمانان دانسته، گوشزد می‌نمود و به این تدابیر از ‏آشوب و جنجال و مزاحمت مردم جلوگیری‌ می‌کرد. مدرسه ناموس بعدها به صورت یکی از مهم‌ترین و مجهزترین ‏مدارس متوسطه تهران درآمد. ‏

مدرسه فرحیه نوباوگان

در سال ۱۳۳۵ ق وزارت معارف و اوقاف، پس از اخذ ضمانت‌نامه و التزام نامه از خانم فرح الملوک، با تقاضای نام ‏برده‌ – مبنی بر اجازه تاسیس یک باب مدرسه ابتدایی، به نام فرحیه نوباوگان، در چهار راه حاج شیخ هادی- موافقت ‏نمود و امتیازنامه مدرسه مزبور را به نام وی صادر کرد. خانم فرح الملوک خود در تهران‌ تحصیل نموده و دارای ‏تصدیق نامه وزارت معارف بود. او قبل از تاسیس مدرسه، دوازده سال در مدارس دیگر تدریس کرده و با کار تعلیم و ‏تربیت آشنایی کامل داشت‌. ‏

مدرسه حسنات

این مدرسه در سال ۱۳۳۶ ق به مدیریت خانم سکینه شهرت و به تشویق حاج میرزا حسن رشدیه-پایه‌گذار مدارس ایران- ‏در خیابان ولیعصر، چهار راه معز السلطان تاسیس شد و پس از مدتی تغییر نام داده، به مدرسه ژاله موسوم شد. مدرسه ‏مزبور دارای‌ دوازده کلاس و سال‌ها در منطقه فوق از مدارس معتبر تهران‌ به حساب می‌آمد. ‏

مدرسه عفتیه

مدرسه عفتیه از دیگر مدارسی بود که در سال ۱۲۸۹ ش، در خیابان سیروس تهران، توسط خانم صفیه یزدی به تشویق ‏شیخ محمد (تصویرتصویر) معلمین و محصلین دبستان دوشیزگان ملایر درسال ۱۳۱۴ شمسی حسین یزدی شوهر نام ‏برده- که یکی از روحانیون طراز اول تهران‌ به شمار می‌رفت و به عنوان حاکم شرع برای نظارت بر تصمیمات‌ مجلس ‏انتخاب شده بود-تاسیس شد. در شهرستان‌ها نیز مدارسی در همان زمان دایر شد که‌ معروف‌ترین آنها مدرسه فروغ بود ‏که در یک شرایط بسیار آشفته و پر هرج‌ومرج، در شهر مشهد-که یک شهر مذهبی بود-توسط خانم‌ فروغ آذرخشی دایر ‏شد. در اصفهان مکتب‌خانه شرعیات را در سال ۱۲۹۶ ش می‌توان نام برد که موسس آن خانم صدیقه دولت‌آبادی بود. در ‏فارس نیز مدرسه عصمتیه شایان ذکر است که توسط آقای خوشنویس‌زاده و به سرپرستی خانم «حیا»، در سال ۱۳۰۰ ‏ش تاسیس شد و شروع به کار کرد. مدرسه عصمتیه یک‌ مدرسه شش کلاسه بود که تا سال ۱۳۱۴ ش هنوز فاقد امتیاز ‏نامه رسمی از وزارت معارف بود. آقای خوشنویس‌زاده در قسمتی از نامه خود به وزارت معارف چنین می‌نویسد: ‏‏«فدوی با هزارگونه‌ مشکلات، زیاد از چهارده سال دبستان شش کلاسه عصمتیه را تاسیس نموده و هر ساله عده‌ای از ‏محصلات موفق به اخذ تصدیق‌نامه‌ شده‌اند. سه سال به اسم اینکه دبستان عصمتیه هنوز امتیاز در دست ندارد، محصلات ‏این دبستان-موقع امتحانات سالانه- ضمیمه دبستان‌های دیگر شده و به اسم آن دبستان تصدیق نامه‌ گرفته اند… »در رابطه ‏با امتیاز مدارس، خانم فخری قویمی (خشایار وزیری) در کتاب کارنامه زنان مشهور ایران می‌نویسد: «در سال‌ ۱۳۱۰ ‏خورشیدی امتیاز رسمی وزارت معارف و اوقاف و صنایع‌ مستظرفه به نام بانو عزت الشریعه صادر و مدرسه ابتدایی ‏محمودیه دوشیزگان به رسمیت شناخته شد؛ تا تاریخ فوق، تشکیل موسسات‌ فرهنگی احتیاج به اجازه رسمی نداشت و در ‏آن سال از طرف دولت‌ وقت مقرراتی وضع شد. مدارس موجود به رسمیت شناخته شد و تاسیس مدارس جدید مستلزم ‏صدور امتیاز رسمی گردید…» اما اسناد موجود در سازمان اسناد ملی ایران حاکی از آن است که افراد از ابتدا-برای ‏تاسیس موسسات فرهنگی-موظف به اخذ امتیاز نامه‌ از وزارت معارف بودند. گرفتن این امتیاز نامه مستلزم تهیه محل‌ ‏مناسب، ارائه التزام نامه رعایت مواد پروگرام دولتی و ضمانت نامه اخلاقی بوده است. ‏

البته گاهی بعضی‌ افراد بدون امتیاز نامه اقدام به تاسیس مدرسه و کلاس‌های اضافی‌ می‌کردند. در ۲۷ مهرماه ۱۳۰۹ ش – ‏به موجب اصل ۲۷ متمم‌ قانون اساسی- قانونی راجع به رسمیت مدارس ملی که تا آخر خرداد سال ۱۳۰۹ ش دایر بودند، ‏مشتمل بر یک ماده و یک تبصره، از تصویب مجلس گذشت که در آن شرایط سنی و اخلاقی مدیر قید شده بود. در ‏تبصره این قانون گفته شده مدارسی که در تاریخ‌ تصویب ماده فوق مفتوح بوده‌اند حق ندارند کلاسی اضافه از آنچه‌ دارند ‏داشته باشند؛ مگر وقتی که سواد قانون فوق به نظر می‌رسد. از جمله دیگر اسنادی که در این رابطه می‌توان ذکر کرد، ‏نامه‌ای از قسمت دایره تعلیمات عمومی اداره کل معارف است به وزارت معارف، که در رابطه با تاسیس کلاس‌های ‏اضافی مدارس ملی و امتیاز نامه آنها در تاریخ ۲۵/۲/۱۳۱۲ نوشته شده. در هفدهم اسفندماه ۱۳۰۸ ش به منظور پرداخت ‏کمک خرج به‌ مدارس ملی تهران، نظام نامه‌ای مشتمل بر شش ماده به تصویب‌ کمیسیون معارف مجلس شورای ملی ‏رسید و به موجب قانون مصوب‌ شش بهمن‌ماه ۱۳۰۸ ش به مورد اجرا گذاشته شد. بر اساس این نظام نامه‌ در این ‏مدارس علاوه بر سایر دروس، هنرهای یدی از جمله‌ قالی بافی، خیاطی و بافندگی نیز تعلیم داده می‌شد. ‏
دار المعلمات

دوره تحصیل در مدرسه دار المعلمات سال بود که به دو قسمت‌ تقسیم می‌شد. در قسمت اول مطابق پروگرام سه سالی ‏متوسطه اناث‌ شرایط پرداخت اعانه به مدارس اناث نیز- براساس تعداد کلاس‌ها و میزان قبولی شاگردان- مشخص شده ‏است. به موجب‌ این نظام نامه، مدارس اعانه گیر موظف بودند به نسبت اعانه‌ای که‌ دریافت می‌دارند، تعدادی از شاگردان ‏را که وزارت معارف معرفی‌ می‌کند به‌طور مجانی در مدرسه بپذیرند. از دیگر اسنادی که در این رابطه می‌توان ذکر ‏کرد، صورت تقسیم‌ کمک خرج مدارس ملی ذکور و اناث و دستور پرداخت آن به اداره محاسبات-در تاریخ بیستم ‏اسفندماه ۱۳۰۸ ش- است.

تاسیس مدارس دولتی

در سال ۱۲۹۷ ش نصیرالدوله، وزیر معارف کابینه وثوق‌الدوله‌ پس از تاسیس اداره تعلیمات نسوان، اقدام به تاسیس ده ‏مدرسه دولتی و یک مدرسه تربیت معلم به نام دار المعلمات کرد. مدارس‌ دولتی از شماره ۳۱ تا شماره ۴۰ نام‌گذاری شده ‏و در نواحی ده گانه تهران شروع به کار کردند. اولین جشن‌ رسمی مدارس دختران نیز-پس از پایان کلاس‌های قسمت ‏اول‌ دار المعلمات- در فرانکو پرسان برگزار شد و از طرف وزیر معارف، نصیرالدوله، دو کلام‌الله مجید به دو تن از ‏شاگردان اول و دوم‌ (خانم حرمت سپانلو و خانم بدر الملوک) اهدا شد. این مدرسه‌ درسال ۱۳۰۰ ش از فرانکو پرسان ‏جدا و بانو فصیح الملوک مهام‌ مدیریت آن را به عهده گرفت؛ ولی در سال ۱۳۰۴ ش دکتر عیسی‌ صدیق-رییس تعلیمات ‏نسوان- یک بانوی فرانسوی را که «هلن‌ هس» نام داشت برای اداره امور دار المعلمات تعیین کرد و دروس‌ تدبیر منزل، ‏تعلیم و تربیت و روان‌شناسی کودک را به مواد درسی‌ آن افزود: میرزا علی اصغر خان حکمت در این باره می‌نویسد: ‏‏«شاگردان این مدرسه از پرداخت‌ شهریه معاف می‌باشند؛ مشروط بر اینکه در موقع ورود ملتزم شوند که بعد از اختتام ‏دوره تحصیلات، به عده نسوانی که در مدرسه‌ بوده‌اند موظفا در مدارس دولتی- مطابق مقررات و دستورات وزارت‌ ‏معارف- تدریس نمایند و الا مکلفند که مطابق نظام نامه شهریه را بپردازند.»‏
به‌طور کلی تا قبل از سال ۱۲۹۷ ش مدارس نسوان فقط منحصر به‌ مدارس ملی در تهران و بعضی از نقاط کشور بود که ‏اطلاع دقیقی از تعداد آنها در دست نیست؛ ولی درسال ۱۲۹۷ ش تعداد مدارس‌ اناث تهران ۴۹ باب و تعداد مدارس ذکور ‏نیز ۴۹ باب بود. این‌ مقایسه هنگامی به عمل آمده که تعدادی از مدارس ملی ذکور – به علت ضعف مالی و عده توجه ‏وزارت معارف- منحل شده‌ بودند. در این رابطه هیئت مدیران مدارس ملی- در نامه خود به‌ وزارت معارف و اوقاف-‏درسال ۱۲۹۷ ش چنین می‌نویسد: «در سنه ۱۳۲۹ ق مطابق راپورت رسمی وزارت معارف عده مدارس ذکور این شهر ‏بالغ بر هفتاد و هشت بود که از این عده ۶۴ باب فقط ملی، و به توسط موسسین خصوصی دائر بود. و امساله برحسب ‏تحقیقات، از مجموع مدارس ملی، ۲۵ باب بیشتر باقی نمانده. »‏
تعداد فارغ‌التحصیل‌های مدارس

به‌طوری که از اسناد برمی‌آید، در سال ۱۲۹۱ ش در دوره ابتدایی سه نفر، در سال‌های ۱۲۹۲ پنج نفر، در سال ۱۲۹۳ ‏ده‌نفر، در سال ۱۲۹۴ چهل و سه نفر ، در سال ۱۲۹۵ هشتاد و نه نفر، در سال ۱۲۹۶ یک صد و سی و پنج نفر، در ‏سال‌ ۱۲۹۷ پس از تاسیس مدارس دولتی یک صدو چهل و یک نفر، در سال ۱۲۹۸ یک صد و هفده‌نفر، در سال ۱۲۹۹ ‏یک صد و چهارده‌ نفر، در سال ۱۳۰۰ یک صد و پنجاه یک نفر، در سال ۱۳۰۱ یک صد و هشتاد نفر، در سال ۱۳۰۲ ‏سیصد و نه نفر، در سال ۱۳۰۳ سیصد و سیزده‌نفر، در سال ۱۳۰۴ سیصد و هشتاد نفر، در سال‌ ۱۳۰۵ چهارصد و ‏پنجاه و یک نفر، در سال ۱۳۰۶ ششصد و چهل و نه نفر، در سال ۱۳۰۷ فارغ التحصیلان دوره ابتدایی هفتصد و ‏شصت‌ و دو نفر و اولین فارغ‌التحصیلان دوره متوسطه چهل نفر، در سال‌ ۱۳۰۸ در دوره ابتدایی یک هزار و بیست و ‏نه نفر و در دوره متوسطه‌ شصت و شش نفر، در سال ۱۳۰۹ در دوره ابتدایی یک هزار و صد و بیست و نه نفر و در ‏دوره متوسطه چهل و هشت‌نفر، در سال ۱۳۱۰ در دوره ابتدایی یک هزار و سیصد و هشتاد و چهار نفر و در دوره ‏متوسطه نود و پنج نفر، در سال ۱۳۱۱ در دوره ابتدایی یک هزار و سیصد و چهار نفر و در دوره متوسطه یک صد و ‏بیست نفر بودند و در سال ۱۳۱۲ تعداد فارغ‌التحصیلان دوره متوسط به دویست و سی و پنج نفر رسید. ‏
اولین گروه دخترانی که به دانشگاه راه یافتند

در سال ۱۳۱۴ ش پس از تاسیس دانشگاه بالاخره اولین گروه‌ دختران که عبارت بودند از خانم‌های شاهزاده اسکندری، ‏شمس الملوک مصاحب، بدر الملوک بامداد، سراج النسا (دختری که‌ از هندوستان برای تحصیل در دانشکده ادبیات به ‏ایران آمد)، مهرانگیز منوچهریان، زهرا بیات اسکندری، بتول سمیعی، طوسی‌ حائری، شایسته صادق، تاج الملوک ‏نخعی، فروغ کیا و زهرا کیا (خانلری) به دانشگاه راه یافتند که همگی آنها از زنان دانشمند، فعال و سرشناس معاصر به ‏شمار می‌روند. ‏
منبع: دنیای اقتصاد – شنبه ۳۰ آبان ‏‏۱۳۹۱‏

◀پی نوشتها : ‏

* پانوشت ها ‏ :محمد صفوی « زنان و مصدق: با نگاهی به مقاله نوشین احمدی خراسانی»

‏[۱] ـ ‏http://www.feministschool.com/spip.php?article7366‎

[۲] – جان فوران. مقاومت شکنندۀ تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب. ‏ترجمه احمد تدین. ص۴۴۰‏‏

‏‏[۳]- پیشین،ص۴۳۹‏‏

[۴] ـ مجتبی‌ مهدوی ، استاد علوم سیاسی و مطالعات خاورمیانه در دانشگاه آلبرتا، کانادا .‏

‏[۵] – مجتبی مهدوی، محمد مصدق و تجربه اصلاح انقلابی.‏

http://shahrgan.co/2013/08/16‎‏/ ‏

[۶] – خسرو شاکری،استاد بازنشسته تاریخ ، پاریس. تاریخنگاری جایگاه زنان در جنبش مشروطه، پیشنهاد حق رأی برای زنان و ردّ آن در مجلس دوم شورای ملی، گزارش خبرنگار تایمز از تهران، ۹ اوت ۱۶۱۹۱۱، حامیان حق رأی زنان بایستی ممنون باشند که حتی در بُحبُحهء دشواری ها و گرفتاری های ایران در حال حاضر، که پادشاه پیشین [محمد علی شاه] پرچم افراشته و جنگ داخلی در جریان است، یک حامی حق زنان در مجلس ایران پیدا شده است. او کسی جز حاجی وکیل الرعایا، نمایندهء همدان نیست که در سوم اوت مجلس را با دفاع جانانهء خود از حقوق زنان در شگفتی کرد. مجلس در حال مذاکرهء آرام نظامنامۀ [انتخابات] بعدی بود که باید در پائیز انجام گیرد و به مادهء مربوط به محرومیت زنان از حق رأی رسیده بود ۰مذاکره بر سر مسئله ای به این روشنی غیرضروری به نظر می رسید، و هنگامی که وکیل الرعایا به پشت تریبون رفت و صریحاً اعلام کرد که زنان صاحب روح و حقوق اند و بایستی حق رأی [هم] داشته باشند، لرزه به تن مجلسیان افتاد. آری، تا کنون وکیل الرعایا سیاستمداری جدی بوده است، [اما] مجلس به نطق جنجالی او با سکوت مرگباری گوش داد ۱۸ و نمی توانست بداند که آیا این یک شوخی بیموقع بود یا اظهاریه أی جدی. سخنران از علماء خواست ازو پشتیبانی کنند، اما حمایتی دیده نشد. مجتهدی که وی با دست به او با اشاره برد از جای خود بلند شد و رسماً اعلام کرد که هرگز در زندگی نگونبختانه اش گوش هایش با چنین اظهارات ناپاکی مورد حمله قرار نگرفته بودند…
منبع: محمد صفوی « زنان و مصدق: با نگاهی به مقاله نوشین احمدی خراسانی»- سایت مدرسه ‏فمینیستی -۱۳ شهریور ۱۳۹۲‏‎ ‎

◀ پی نوشت ها مقال، الهه باقری «به مناسبت سالگرد تولد صدیقه دولت آبادی

* پانوشت ها:‏
‏[۱] دژم ، عذرا و همکاران، اولین زنان، ص۱۵۸ .‏

‏[۲] دولت آبادی، صدیقه،(۱۳۷۷)، نامه‌ها، نوشته‌ها و یادها، به کوشش افسانه نجم آبادی و مهدخت ‏صنعتی، ج اول، چاپ اول، شیکاگو ، انتشارات نگرش و نگارش زن، ص۵ و جهت کسب اطلاع بیشتر ‏به:جوادی،کمال، (۱۳۷۸)، اثر آفرینان، ج۳ ، تهران،انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ص۵۰ . معین، ‏محمد، (۱۳۵۶)،فرهنگ فارسی، ج ۵، چاپ سوم، تهران، امیرکبیر، ص۵۴۳ ؛ دهخدا، علی اکبر، لغت ‏نامه‌ی دهخدا ، ج۲۲، بخش دوم دا، تهران، دانشگاه تهران، ص ۴۱۶. ؛ صبور، ‏داریوش(۱۳۸۷)،فرهنگ شاعران و نویسندگان معاصر سخن،تهران، سخن، ص۲۲۸. ‏‏

[۳] دولت آبادی، صدیقه، نامه‌ها، نوشته‌ها و یادها، پاورقی ص۵.‏‏

[۴] دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، ج۱، ص۱۱.‏‏

[۵] دولت آبادی،صدیقه، نامه‌ها ، نوشته‌ها و یادها ، اطلاعات و خاطره از آقای ناصر دولت آبادی ‏‏(ناصرفرزند نصرالله و مهدی فرزندحسام الدین)، ص۵.‏‏

[۶] دولت آبادی، صدیقه، نامه‌ها، نوشته‌ها و یادها، ج۳ ، صص۶۳۱-۶۱۴.‏‏

[۷] جواهرکلام، شمس الملوک، (۱۳۳۸)، زنان نامی اسلام و ایران، ج اول، تهران، بی‌ناشر، ‏ص۳۵.‏‏

[۸] جواهرکلام، شمس الملوک‏ ، زنان نامی اسلام و ایران، ج اول، ص۳۷.‏‏

[۹] همان‌جا.؛ این گرایش مادرتبارانه را در نوشته‌های برخی دیگر از زنان این دوره نیز می‌یابیم. ‏بی‌بی‌خانم استرآبادی تحصیل خود را به پدر که مدیون مادر می‌دانست و در داستان زندگی او از ‏زبان دخترش خانم افضل وزیری نیز این تحصیل به مادر او و به شکوه السلطنه (مادر‌مظفرالدین ‏شاه) و دیگر زنان حرم قاجار نسبت داده شده است.خانم افضل نیز خود را مدیون مادرش بی‌بی‌خانم ‏بر‌می‌شمارد. (جهت کسب اطلاع بیشتر به: وزیری،افضل، مهرانگیز ملاح، نرجس، (۱۳۷۵) ، ‏بی‌بی‌خانم استرآبادی، آمریکا، نگرش و نگارش زن، صص۱۷-۱۱.) .‏‏

[۱۰] دولت آباد در۲۰ کیلومتری شمال اصفهان واقع شده است.‏‏

[۱۱] سعادت نوری، حسین،(۱۳۴۶)، «حاج میرزا یحیی دولت آبادی»، مجله‌ی ارمغان، شماره‌ی۷، ‏دوره‌ی سی و ششم، ص۳۳۹.‏

[۱۲] همان،صص۲۱۴ و ۲۱۵ .‏‏

[۱۳] مرعشی،علی‌اکبر(هوشنگ)، شجره خاندان مرعشی، ج اول، ص۲۷۸ و جهت کسب اطلاع ‏بیشتر ر.ک. به : دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، ج‌اول، ص۱۱‏‏

[۱۴] مصاحبه نگارنده با مهدخت صنعتی (خواهرزاده‌ی صدیقه دولت آبادی)، منزل شخصی در ‏کرمان،۱۷/۶/۸۹ .‏‏

[۱۵] دولت آبادی، صدیقه، نامه‌ها، یادها و نوشته‌ها ، ص ۱۴۶.‏‏

[۱۶] مصاحبه با مهدخت صنعتی .‏‏

[۱۷] پیرنیا،منصوره،(۱۳۷۴)، سالار زنان ایران، ایالات متحده آمریکا، انتشارات مهر ایران، ص ‏‏۶۸.‏‏

[۱۸] پیرنیا،منصوره، سالار زنان ایران، ‏ص ۶۸.‏‏

[۱۹] شیخ محمد رفیع که اهل طرق و طار نطنز بود.یکی از شاگردان وی صدیقه دولت آبادی بود ‏در یکی از نامه‌های خصوصی خود به شیخ محمد رفیع عملیات برخی از هموطنان در خارج از ‏کشور را که موجبات بدنامی ایران و ایرانی را فراهم ساخته‌اند. به نحو مطلوبی یادآور گردیده از ‏جمله نوشته است ما با سوابق درخشان تاریخی و نیکنامی قدیمی که داشته‌ایم امروز خیلی گمنام ‏هستیم در میان این مردم و بلکه بدنام هستیم بواسطه عملیات هموطن‌ها که هرکدام یادگارهای ‏ننگ‌آور از خود باقی گذاشته‌اند. (جهت کسب اطلاع بیشتر ر.ک. به کتاب: ‏رفیعی ‏طارمی،محمّدباقر،(۱۳۵۰)،ذکربدیع شیخ محمد رفیع،[بی‌جا] ، [بی‌نا] .‏‏

[۲۰] جواهر کلام، شمس الملوک، زنان نامی اسلام و ایران، ج اول، ص۳۷.‏‏

[۲۱] جواهرکلام، شمس الملوک، زنان نامی اسلام و ایران، ج اول، ‏ص۳۹.‏‏

[۲۲] همان‌جا ، ص۳۹.‏‏

[۲۳] دولت آبادی،صدیقه، نامه‌ها، یادها و نوشته ها، ج۱ ،ص ۱۰۶.‏‏

[۲۴] دولت آبادی،صدیقه، نامه‌ها، یادها و نوشته ها، ج۳‏، ص ۵۸۶ .‏‏

[۲۵] پیرنیا، منصوره، سالار زنان ایران، ص ۶۸. (بنگرید به : عکس پیوست شماره‌ی ۸ )‏‏

[۲۶] خانم مهدخت صنعتی، (خواهرزاده‌ی صدیقه دولت آبادی)، برای ازدواج او سن ۲۰ سالگی را ‏به حقیقت نزدیک‌تر می‌داند. در کتاب؛ببران، صدیقه،(۱۳۸۱)، نشریات ویژه‌ی زنان (سیر تاریخی ‏نشریات زنان در ایران معاصر)، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.؛ که سن ازدواج او ‏را ۱۶سالگی و در کتاب نامه‌ها،یادها و نوشته‌ها سن ازدواج او را ۲۰ سالگی ذکر کرده‌اند. هر چند ‏خودش بیان می‌کند در خاطراتش از این که در سن شانرده سالگی ازدواج کرد و داماد چهل و شش ‏ساله بود.‏

‏[۲۷] بامداد، بدرالملوک، (۱۳۴۸) ، زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید، ج۲، تهران، ‏ابن‌سینا، صص۵۷ و ۵۸ .‏‏

[۲۸] فرخ‌زاد، پوران، (۱۳۷۸)، دانشنامه‌ی زنان فرهنگ‌ساز ایران و جهان، ج۱، چاپ اول، ‏تهران، انتشارات زریاب،ص۸۷۵ و جواهرکلام، شمس‌الملوک، زنان نامی اسلام و ایران، ج اول، ‏ص۳۹.‏‏

[۲۹] جواهرکلام، شمس‌الملوک، زنان نامی اسلام و ایران، ج اول، صص۳۹ و۴۰.‏‏

[۳۰] دولت آبادی، صدیقه، نامه‌ها، نوشته‌ها و یادها، ج۳ ،ص ۵۸۷.‏‏

[۳۱] همان ،ص ۵۸۶.‏‏

[۳۲] همان،ص ۶۷۸.‏‏

منبع: الهه باقری «به مناسبت سالگرد تولد صدیقه دولت آبادی»- مدرسه فمینیستی-۱۱ دی ۱۳۹۲ ‏

◀منابع و پانوشت ها ی مقالۀ الهه ‏باقری «به مناسبت سالگرد خاموشی صدیقه دولت آبادی: «زبان زنان»، نشریه‌ای ‏متفاوت در عرصه‌ی روزنامه نگاری زنان»

منابع و مأخذ:‏‏

الف) روزنامه‌ها: روزنامه‌ی زبان زنان / روزنامه‌ی اطلاعات بانوان / مجله‌ی راه نو‏‏

ب) کتاب‌ها:‏

آژند، یعقوب،(۱۳۶۳)،ادبیات نوین ایران از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی، تهران، امیرکبیر.‏
اسکندری نژاد،نازلی،(۱۳۸۷)، زن ایرانی و عصر روشنگری (بازخوانی تاریخ تحول اجتماعی زن ‏ایرانی)، تهران، زیبا.‏
ببران،صدیقه،(۱۳۸۱)،نشریات ویژه زنان (سیر تاریخی نشریات زنان در ایران معاصر)،تهران، ‏انتشارات روشنگران و ‏مطالعات زنان.‏‏

ترابی فارسانی، سهیلا، (۱۳۷۸)، اسنادی از مدارس دختران از مشروطه تا پهلوی، تهران،‌ سازمان ‏اسناد‌‌ ملّی ایران

خالقی،روح الله،(۱۳۷۶)،سرگذشت موسیقی ایران،جلداول، چاپ ششم، تهران، انتشارات صفی ‏علیشاه.‏

خسرو پناه، محمد حسین، (۱۳۸۴)، هدف‌ها و مبارزه زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا سلطنت ‏پهلوی، چاپ دوم، تهران، پیام ‏امروز.‏

دولت آبادی،صدیقه، (۱۳۷۷)، نامه‌ها، نوشته‌ها و یادها، به کوشش؛ افسانه نجم آبادی و مهدخت ‏صنعتی، جلد اول، دوم و ‏سوم ، چاپ اول، شیکاگو، انتشارات نگرش و نگارش زن.‏

رنجبرعمرانی،حمیرا،(۱۳۸۵)، سازمان زنان، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر.‏

شیخ الاسلامی، پری، (۱۳۵۱)، زنان روزنامه نگار و اندیشمند ایران، تهران، انتشارات زرین.‏

صدر هاشمی، محمد، (۱۳۶۴) ، تاریخ جراید و مجلات ایران، جلد دوم، سوم و چهارم، چاپ دوم، ‏اصفهان، انتشارات کمال.‏

فرخ زاد،پوران، (۱۳۷۸)، دانشنامه‌ی زنان فرهنگ ساز ایران و جهان، جلداول، تهران، انتشارات ‏زریاب.‏

قاسمی،فرید،(۱۳۷۴)، راهنمای مطبوعات ایران عصر قاجار،تهران،مرکز مطالعات و تحقیقات ‏رسانه‌ها.‏

قاسمی، فرید،(۱۳۷۹)،تاریخ روزنامه‌نگاری ایران (مجموعه مقالات)،جلد اول،تهران،انتشارات ‏وزارت فرهنگ و ارشاد ‏اسلامی.‏
قویمی(خشایار وزیری)، فخری، (۱۳۵۲)، کارنامه‌ی زنان مشهور ایران،تهران،انتشارات وزارت ‏آموزش و پرورش.‏

محیط طباطبایی،محمد، (۱۳۶۶)، تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران،تهران،انتشارات بعثت.‏

ناهید،عبدالحسین، (۱۳۶۰)، زنان ایران در جنبش مشروطه، تبریز، نشر احیاء.‏‏

* پانوشت ها: ‏

‏‏[۱] رنجبر عمرانی، حمیرا، سازمان زنان ایران، تهران ، موسسه مطالعات تاریخ ، ۱۳۸۵، ‏ص۵۴‏

‏[۲] شب نامه‌ها نمونه‌هایی از روزنامه‌های تک ورقی ایران هستند که در دهه‌های پایانی حکومت ‏ناصرالدین شاه قاجار شکل ‏گرفتند. شبنامه نویسی که در آغاز جنبش مشروطه و در دوران استبداد ‏صغیر رواج بسیار داشت.‏‏

[۳] شیخ الاسلامی، پری، ص۷۵.‏‏

[۴] ترابی فارسانی، سهیلا، اسنادی از مدارس دختران از مشروطه تا پهلوی،تهران،سازمان اسناد ‏ملّی ایران،۱۳۷۸، ص۵.‏‏

[۵] همان، ص۶.‏‏

[۶] اسکندری نژاد، نازلی، پیشین، ص۱۱۴.‏‏

[۷] صدرهاشمی ، محمد ؛ تاریخ جرائد و مجلات ایران ، ج اول ، اصفهان ،کمال ، ص۲۶۶. و ‏صدرهاشمی، محمد؛ تاریخ ‏جرائد و مجلات ایران ، ج۳ ، ص ۷.‏‏

[۸] قاسمی، فرید، راهنمای مطبوعات ایران عصر قاجار، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات ‏رسانه‌ها، ص۱۴۹.‏‏

[۹] آژند،یعقوب، ادبیات نوین ایران از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی،ص۲۸۹. ؛ ابوترابیان، ‏حسین، ‏‏(۱۳۶۶)،مطبوعات ایران از شهریور۱۳۲۰ تا ۱۳۲۶،تهران، اطلاعات، ص۹۸. ؛ اسنادی ‏از مطبوعات ایران (۱۳۴۰-‏‏۱۳۲۰هـ .ش) ؛ اداره‌ی کل آرشیو،اسناد و موزه دفتر رئیس‌جمهور‏، ‏‏(۱۳۷۸)،تهران،وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ‏ص۲۴۸. ؛ محیط طباطبایی، محمد، تاریخ تحلیلی ‏مطبوعات ایران، ص۱۷۴. ؛ شیخ الاسلامی،پری، زنان روزنامه نگار و ‏اندیشمند ایران، ص۹۱ .‏‏

[۱۰] نامه‌ی صدیقه دولت آبادی به وزارت معارف ۲۶ مرداد۱۳۰۰، به نقل از: اسناد مطبوعات ‏ایران (۱۳۳۰-۱۲۸۶هـ ‏‏.ش)، ج۱، به کوشش کاوه بیات، مسعود کوهستانی نِژاد،‏(۱۳۷۲)، ‏‏تهران،سازمان اسناد ملی ایران،ص۵۸۴، و نامه‌ی صدیقه ‏دولت آبادی به وزارت معارف به اداره‌ی ‏معارف اصفهان، ۹خرداد ۱۳۰۰، در همان منبع، ص۵۸۲ ؛ صدر هاشمی، محمد، ‏تاریخ جراید و ‏مجلات ایران،ج۳، ۶.‏‏

[۱۱] قویمی، فخری، کارنامه‌ی زنان مشهور ایران ، ص ۱۰۹‏‏

[۱۲] متعصب،خشکه مقدس‏

[۱۳] زبان زنان،سال دوازدهم،ش۴ ، ص۳ و دولت آبادی، صدیقه، نامه‌ها، نوشته‌ها و یادها، ج۱، ‏ص۲۵۹.‏‏

[۱۴] شیخ الاسلامی،پری، زنان روزنامه‌نگار و اندیشمند ایران، ص۷۶.‏‏

[۱۵] ببران، صدیقه، نشریات ویژه زنان، ص ۴۹ و محیط طباطبایی، محمد، تاریخ تحلیلی ‏مطبوعات ایران، ص۱۷۳.‏‏

[۱۶] دولت آبادی، صدیقه، نامه‌ها، نوشته‌ها و یادها،ج۱،ص ۶۶.‏‏

[۱۷] خسرو پناه،محمد حسین، هدف‌ها و مبارزه زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوی، ‏ص۲۳۷.‏‏

[۱۸] قاسمی،فرید، تاریخ روزنامه‌نگاری ایران (مجموعه مقالات، ص۲۹۷ .‏‏

[۱۹] خسرو پناه،محمد حسین، هدف‌ها و مبارزه زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوی، ‏ص۲۳۶.‏‏

[۲۰] صدرهاشمی، محمد،تاریخ جراید و مجلات ایران، ج۳، ص ۶.‏‏

[۲۱] شیخ الاسلامی، پری، زنان روزنامه‌نگار، صص۹۶-۹۷ .‏‏

[۲۲] ساناساریان، الیز،جنبش‌حقوق زنان در ایران، ص۵۸.‏‏

[۲۳] روزنامه‌ی زبان زنان ،ش۲۳ ، ۱۳۳۹هـ .ق،ص۲.‏

[۲۴] روزنامه‌ی‏ زبان زنان، ش۱۱، ۱۳۳۸هـ .ق ،ص۳.‏‏

[۲۵] زبان زنان‏، ش۵۲، ۱۳۳۸هـ .ق، ص۲.‏‏

[۲۶] زبان زنان، ش۶، ۱۳۳۸هـ .ق، ص۴‏‏

[۲۷] زبان زنان، ش۲۵، ۱۳۳۹هـ .ق،ص۲-۱.‏

[۲۸] زبان زنان، ش۴ ،ربیع الاول ۱۳۰۱ هـ .ق، ص۴.‏‏

[۲۹] زبان زنان، ش۳۰، محرم ۱۳۳۹هـ .ق، ص۳.‏‏

[۳۰] صدرهاشمی، محمد، تاریخ جراید و مجلات ایران، ج۴ ، ص۶.‏

[۳۱] روزنامه‌ی زبان زنان،ش۹ ، سال۲‏، شنبه۳ رمضان۱۳۳۸ ، ص۳.‏‏

[۳۲] زبان زنان، ش۴۲، ۱۳۳۹هـ.ق، ص۳.‏‏

[۳۳] زبان زنان،ش۱۸، ۱۳۳۹هـ .ق ، ص ۴.‏‏

[۳۴] شیخ الاسلامی، پری، زنان روزنامه نگار و اندیشمند ایران، ص ۷۶.‏‏

[۳۵] خسرو پناه،محمد حسین، هدف‌ها و مبارزه زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوی، ‏ص۲۳۶.‏‏

[۳۶] خالقی، روح الله، سرگذشت موسیقی ایران، صص۱۷۶ و ۱۷۷.‏‏

[۳۷] روزنامه زبان زنان،ش۹‏، سال۲، دوم رمضان ۱۳۳۸ هـ .ق، ص۳-۱.‏‏

[۳۸] دولت آبادی، صدیقه، نامه‌ها ،یادها و نوشته‌ها، ج۳ ،ص۶۰۸ .‏‏

[۳۹] همان، ص۶۰۰.‏‏

[۴۰] برای اطلاع بیشتر بنگرید به: محمد حسین خسروپناه ،هدف‌ها و مبارزه زن ایرانی از انقلاب ‏مشروطه تا سلطنت ‏پهلوی،صص۱۳۰-۱۳۲ .‏‏

[۴۱] نامه‌ی صدیقه دولت آبادی از وزارت معارف به اداره معارف اصفهان، جوزا ‏‏{خرداد}۱۳۰۰ به نقل از: اسناد ‏مطبوعات‏

[۴۲] زبان زنان، ش۳ ‏، سال دوم،۲۰رجب ۱۳۳۸ هـ .ق ‏، صص۳-۲ .‏‏

[۴۳] زبان زنان، ش۲۴،۲۰ سال دوم، ذی الحجه ۱۳۳۸ هـ .ق ، ص۲ .‏‏

[۴۴] زبان زنان،ش۲۲، ۶ ذی الحجه۱۳۳۸ هـ .ق ‏، صص ۴-۲ .‏‏

[۴۵] زبان زنان، دوره‌ی اول، ش۳۴ ،۳۰ شوال ۱۳۳۸ (۱۳ ژوئیه ۱۹۲۰ م.)، صص۳-۱ .‏‏

[۴۶] نامه‌ی صدیقه دولت آبادی به وزارت معارف،۲۶ مرداد۱۳۰۰، به نقل از: اسناد مطبوعات ‏ایران ،ج۱، ص۵۸۴.‏‏

[۴۷] جهت کسب اطلاع بیشتر راجع به ؛ دشمنان و مخالفان ر. ک. به : صدر هاشمی، محمد، ‏تاریخ جراید و مجلات ایران، ‏ج۲، صص ۱۰-۷ .‏‏

[۴۸] فرخ زاد، پوران، دانشنامه ی زنان فرهنگ ساز ایران و جهان ، ج ۱ ، ص ۸۷۶.‏‏

[۴۹] خسرو پناه، محمدحسین، هدف‌ها و مبارزه زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوی، ‏ص۲۴۳.‏‏

[۵۰] سخنرانی‌صدیقه دولت آبادی، «در موضوع خریداری اوراق قرضه‌ی ملی»، نقل شده از: ‏دولت آبادی،صدیقه، ‏نامه‌ها،یادها و نوشته‌ها، ج۲، ص۳۰۸.‏‏

[۵۱] شیخ الاسلامی، پری، زنان روزنامه‌نگار و اندیشمند ایران، ص۹۸ .‏‏

[۵۲] زبان زنان ، ش اول ، سال ۲۳ ، آذرماه ۱۳۲۱ هـ .ش (دسامبر ۱۹۴۲)، صص۵-۲ .‏‏

[۵۳] صدرهاشمی، محمد، تاریخ جراید و مجلات ایران، ج۳ ، ص۱۰.‏‏

[۵۴] قاسمی، فرید، راهنمای مطبوعات ایران عصر قاجار، ص۱۴۹.‏‏

[۵۵] ببران،صدیقه،نشریات ویژه زنان، ص۷۳.‏‏

[۵۶] صدرهاشمی، محمد، تاریخ جراید و مجلات ایران، ج۳، صص ۱۰-۶ . ؛ محیط طباطبایی، ‏محمد، تاریخ تحلیلی ‏مطبوعات ایران، صص۱۷۴-۱۷۳ ؛ خسرو پناه، محمد حسین، هدف‌ها و ‏مبارزه زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا سلطنت ‏پهلوی، ص۲۳۹.‏

‏[۵۷] مجله‌ی راه نو، سال۳، خرداد ۱۳۲۴ هـ .ش، ص۸۸ و دولت آبادی، صدیقه ، نامه‌ها،یادها و ‏نوشته‌ها، ج۳، ص۶۴۸.‏‏

[۵۸]‏‏

[۵۹] زبان زنان، ش۷ ،۲۰ محرم ۱۳۳۸ هـ . ق ، صص۲-۱ .‏‏

[۶۰] همان، ش۱۱، ص۱ .‏‏

[۶۱] همان، ش۱۴ ،‏ سال دوم، ۹ شوال ۱۳۳۸ هـ . ق، صص۳-۲.‏‏

[۶۲] شیخ الاسلامی، پری، زنان روزنامه‌نگار، ص۹۵.‏‏

[۶۳] زبان زنان، ش۲،‏ سال ۲۴، ‏دوره‌ی سوم،خرداد ۱۳۲۳ (ژوئن ۱۹۴۴م. )،صص ۴-۳.‏‏

[۶۴] زبان زنان، ش۲۳، ۱۲شعبان ۱۳۳۸ (۲۷ اوریل۱۹۲۰م.)، ص۱.‏‏

[۶۵] اطلاعات بانوان، ش۳۷،‏ دوره‌ی۲‏، دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۳۹،ص۳ .‏‏

منبع : الهه ‏باقری «به مناسبت سالگرد خاموشی صدیقه دولت آبادی: «زبان زنان»، نشریه‌ای ‏متفاوت در عرصه‌ی روزنامه نگاری زنان» مدرسه فمینیستی ‏۲۸ ‏July 2011 at 02:15‎


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید