در کودتای ۲۸ مرداد «مصدق از اسلام سیلی خورد» (خمینی)
در مورد ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق و متعاقب آن کودتای ۲۸ مرداد۳۲ علیه حکومت ملی مصدق، کتابها و مقالههای زیادی از زوایای مختلف نوشته شده و آن دوران را موشکافی کرده و میکنند. در مورد کودتا هم داخلیها و خارجی کتابهای بسیاری نوشتهاند. افزون بر این هم آمریکا و هم انگلیس قریب به تمامی اسناد کودتا را منتشر کرده و در اختیار همگان قرار گرفته است. هدف از این نوشته به مناسبت سالگرد کودتای ۲۸ مرداد، توضیح این نکته است که چرا مجلس خبرگان قانون اساسی درست همزمان در سالگرد کودتای ۲۸ مرداد، در سال ۵۸ با پیام آقای خمینی افتتاح شده است.
بعد از پیروزی انقلاب ۵۷ ملت ایران آقای خمینی مرحوم مهندس بازرگان را به نخست وزیری دولت موقت برای تشکیل دولت و اداره امور مملکت و انجام رفراندوم برای تغییر نظام سیاسی کشور و تشکیل مجلس مؤسسان جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسی جدید منصوب کرد. در آن زمان همه روزه در نقاط مختلف کشور بلوا آفریده میشد و شیرازۀ همه امور کشور از هم پاشیده شده و چندان نظم و نسقی هم در کار نبود، آقای خمینی هم با غوغا سالاری خیابانی و چماقداران گوش بفرمان جهت قبضه کردن انحصاری قدرت دولت در دولت تشکیل داد و نمایندگان خود را به تمامی ارگانهای لشکری و کشوری و بنیادهای جدید التأسیس فرستاده بود. و به قول بازرگان دولت موقت «چاقوی بی تیغه ای» بود که خود مانع بزرگی در موفقیت دولت موقت بود. در چنین وضعیتی مجلس خبرگان قانون اساسی (۱) درست همزمان در سالگرد کودتای ۲۸ مرداد ماه در سال ۵۸ با پیام آقای خمینی افتتاح شد که در قسمتی از پیام خود آقای خمینی چراغ سبز به حامیان روحانی و غیر روحانی خود در مجلس خبرگان داد که زمان قدرت شما رسیده است و همه چیز انحصاراً در اختیار شما است: «… قانون اساسی و سایر قوانین در این جمهوری باید صد در صد اسلامی باشد… تشخیص مخالفت و موافقیت با احکام اسلام منحصراً در صلاحیت فقهای عظام است که الحمد لله گروهی از آنان در مجلس وجود دارند و چون این یک امر تخصصی است، دخالت وکلای محترم دیگر در این اجتهاد و تشخیص احکام شرعی از کتاب و سنت، دخالت در تخصص دیگران بدون داشتن صلاحیت و تخصص لازم است.» (۲) در مورد طرح ولایت فقیه در مجلس خبرگان در کتاب «الهام و یا اشاره گرفتن خمینی در طرح ولایت فقیه» گفتنیها گفته شده است (۳) و از جمله در آنجا آمده است که «مجلس خبرگان درست همزمان در سالگرد کودتای ۲۸ مرداد ماه در سال ۵۸ افتتاح شد که غیر مستقیم این معنی را در بطن خود داشت که از این به بعد کار به دست موافقان و حامیان کودتای ۲۸ مرداد رقم خواهد خود.» (۴) و حقیقتاً نتیجه هم همین شد که کشور در بست به دست آقای خمینی از موافقان و حامیان کودتای ۲۸ مرداد و حلقه اسرارش افتاد و با وجود کوششها و زحمات فراوانی که به عمل آمد که «بیان پاریس» (۵) که از زبان آقای خمینی در پاریس در انظار جهانیان و ایرانیان به ملت ایران وعده داده و بیان شده بود، باز گردد چندان نتیجهای به بار نیاورد. به ضرس قاطع میتوان گفت که وقتی آقای خمینی به عنوان رهبر انقلاب به ایران بازگشت و رهبریش تثبیت گشت حتی به یکی از وعدههای داده شده به ملت ایران وفا نکرد و پشت پا به همه آنها زد و کشور را در نهایت به دست قاتلان و جنایتکاران و فاسدان و غارتگران سپرد.
در آن زمان و آن وضعیت متأسفانه تا جائی که من اطلاع دارم هیچ کسی و یا سازمانی و یا روزنامهای اعتراضی نکرد و چیزی نگفت که چرا مجلس خبرگان باید در روز ۲۸ مرداد سالگرد کودتای ۲۸ مرداد، افتتاح شود. البته آقای خمینی و روحانیون حلقه اسرارش با خوشحالی از این قضیه در دلشان قند آب میشد و شاد و خوشحال بودند. ولی هیچ کس از گروههای مختلف ملیون هم که چرا باید مجلس خبرگان در سالگرد ۲۸ مرداد افتتاح شود، صدایشان در نیامد. در آن زمان هیچ کسی فکر نکرد و یا به مخیلهاش، به هر دلیلی خطور نکرد که افتتاح مجلس در این روز در بطن خود چه معنایی دارد و یا میتواند داشته باشد.
در همان روز افتتاح مجلس آقای منتظری رئیس مجلس و آقایان بهشتی و آیت به ترتیب نایب رئیس اول و دوم انتخاب شدند. ولی در حقیقت دکتر بهشتی در نقش رئیس، مجلس را اداره میکرد. مجلس خبرگان هم در همان روز اول پیشنهاد قانون اساسی تهیه و تصویب شده دولت موقت و شورای انقلاب و تأیید مراجع و آقای خمینی به کنار نهاده شد و حسن آیت که جزء اعضاء هیئت رئیسه مجلس بود، در روز تشکیل مجلس خبرگان سخنرانى کرد و در آن مسئله ولایت فقیه را عنوان کرد و گفت: دولت موقت صلاحیت نوشتن قانون اساسى را نداشته است و مجلس خبرگان خودش باید رأساً قانون اساسى را از نو بنویسد. آیت از مؤسسین حزب جمهوری اسلامی بود (۶) و اساسنامه حزب را او نوشته (۷) و تعدادی از دوستان و همکارانش عضو شورای مرکزی و عضو حزب بودند. و خودش هم مسئول بخش سیاسی حزب بود ولی بعداً شاید به علت بعضی از بد نامیها (۸) اسمش از مؤسسین حزب حذف شد.
نظربه اینکه ولایت فقیه با اسلام بیانگر قدرت آقای خمینی و دیکتاتوری صلحای آقای بهشتی (۹) همآهنگی داشت. آقای خمینی که تا آن زمان از ملیون و آزادیخواهان واهمهای داشت و تا قبل از تشکیل مجلس خبرگان نامی از ولایت فقیه به میان نیاورده بود، وقتی زمینه را مساعد دید پس از تشکیل مجلس خبرگان در ۳۰ مهر و ۱ آبان ۵۸ با غوغا سالاری سخت بر مخالفان ولایت فقیه تاخت. (۱۰) و چون طرح موافق ذائقه سایر روحانیون قدرت طلب و بویژه اعضای روحانی مجلس خبرگان بود، از تصویب مجلس خبرگان گذشت.
با وجودی که براساس قانون اساسی مصوب مجلس خبرکان در سال ۵۸ اختیارات ولی فقیه محدود و در چهارچوبی مشخص و معین گردیده بود و ولی فقیه براساس آن قانوناساسی حق دخالت و تجاوز به سایر زمینهها را نداشت و هنوز صحبت از ولایت مطلقه به میان نیامده و حقوق مردم تا حدودی در آن ملحوظ بود و امکان بازگشت به آزادی و عدالت و حقوقمداری در آن هنوز وجود داشت. اما آقای خمینی حرفهای خود را ماورای قانون و عین قانون میدانست و برای روحانیت حاکم نیز حرف آقای خمینی به ظاهر مطاع بود و تنها راه قبضه کردن قدرت به شمار میرفت. در عین حالی که اختیارات رئیس جمهورهم در آن قانون محدود بود، اما مانع رسیدن به ولایت مطلقه و قدرت انحصاری به شمار میرفت. به این علت و ترس از اینکه هنوز احتمال به عمل در آمدن «بیان پاریس» و یا «گفتمان پاریس» وجود خواهد داشت، دست به کودتا علیه اولین منتخب ملت ایران زده شد. و استبداد سیاه بر ملت حاکم گشت. همچنانکه در بالا یاد آور شدم، کشور در بست به دست آقای خمینی از موافقان و حامیان کودتای ۲۸ مرداد و حلقه اسرارش افتاد. این ادعائی است، گرچه ادعا هم نیست و حقیقت عینی و واقعی است که در کشور ما به دست آقای خمینی و حلقه اسرارش تحقق پیدا کرده است، معهذا برای نسل حاضر و نسلهای آینده که خود در جریان امور آن دوران نبوده است دلیل و مدرک میخواهد. و اینک بخشی از دلایل آن در زیر خواهد آمد:
آقاى خمینى از طرفداران کاشانى و بنا به قول مرحوم مجتهد و فیلسوف مهدی حائری، به لحاط مشی سیاسی پیرو آیت الله بهبهانی (۱۱) و از مخالفین سرسخت دکتر مصدق بود و تا هنوز آب کاملاً به آسیابش نیفتاده بود سعى مىکرد که از مطرح کردن نام مصدق و حکومت ملى خوددارى کند.
کاشانی بعد از کودتای ۲۸ مرداد گفت: «خداوند عادل است و آنچه بر مصدق گذشت نتیجه عدل خداوندی است» (۱۲) و مصدق را در مقام فرماندهی خائن خواند و گفت: «طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی در مقام فرماندهی و نمایندگی کشورش در جهاد خیانت کند مرگ است» (۱۳) و کاشانی بعد از کودتا با تمامی گرفتاری و کم و زیادی که داشت، شاه در تاریخ جمعه ۱۸ اسفند ۱۳۴۰، در زمان بیماری و بستری بودنِ کاشانی از وی در منزلش عیادت میکند و همچنین برای معالجه ایشان پروفسور کوولر را از پاریس به تهران میآورند. (۱۴) همین که شاه در زمان بیماری و بستری بودنِ کاشانی از وی در منزلش عیادت میکند و همچنین برای معالجه ایشان پروفسور کوولر را از پاریس به تهران میآورند، خود حکایت از این ندارد که کاشانی چه خدمت بزرگی به شاه کرده است؟ و این در حالی است که حتی شاه حاضر نیست که اسم مصدق را بشنود و حتی اجازه نمیدهد که مرحوم مصدق در جائی که وصیت کرده است دفن شود.
روحانیون طرفدار کاشانی ـ بهبهانی ـ سید ضیاءالدین طباطبایی با دکتر بقایی و حزب زحمتکشان رابطه همکاری و همگامی داشتند و این مجموعه در فراهم آوردن شرایط داخلی کودتای۲۸مرداد وشکستن جبهه داخلی ودرخدمت خارجیها قرار گرفتن علیه حکومت ملی و قانونی مصدق نقش اساسی داشتند.
در اینجا از نحوه تفکر و پیشینه آقای خمینی تا پیش از آمدن به پاریس در ۱۲ مهر ۵۷ میگذرم. (۱۵) و نظر آقای خمینی را نسبت ملی شدن صنعت نفت و دکتر محمد مصدق رهبر بزرگ ملت ایران خلاصه و به ترتیب در زیر میآید:
آقاى خمینى به مرور که به قدرت مطلق نزدیک مىشد، مرحله به مرحله نظر واقعى خودش را نسبت به مصدق بهتر آشکار مىکرد. در مصاحبهاى با خبرنگار روزنامه یونانى (۱۵/۸/۱۳۵۷) (قوزیها) که پرسید: مقام و موضع مرحله جدید مبارزات خلق ایران نسبت به زمان دکتر مصدق چگونه مىبینید؟ در جواب چنین پاسخ داد:
«مبارزات کنونى ایران یک حرکت کاملاً اسلامى است و در جهت تغییر کامل نظام شاهنشاهى و استقرار حکومت اسلامى مىباشد». (۱۶)
باز در تاریخ ۷/۱۰/۱۳۵۷، که دکتر جیم کوکلر استاد دانشگاه روتکرز آمریکا از آقاى خمینى سئوال کرد که: ” نظر حضرتعالى نسبت به جبهه ملى چیست” آقاى خمینى در پاسخ گفت: «من نظر مثبتى ندارم و نفىاش هم نکردهام» (۱۷)
در مرحله بعد در تاریخ ۸/۱۱/۱۳۵۷، طى یک سخنرانى که در مورد نقش اجانب در ایجاد وابستگى و رهایى از سلطه ابرقدرتها ایراد کرد، در مورد دکتر مصدق چنین گفت: «تا حالا ما گرفتار لاف و گزافهاى محمدرضا خان بودیم به صورت شاهنشاهى اعلیحضرت آریامهرى، حالا گرفتار ملیت و آزادى و این حرفها هستیم، سر قبر دکتر مصدق برویم و… عرض کنم… از این حرفها….. ما نه آن را باور کردیم، نه اینها را باور مىکنیم. ما خوش باور نیستیم، چه کنیم. ما مىبینیم همان بساطى که در زمان محمدرضاخان شاه سابق بود، حالا هم دارد اجراء مىشود، همانها آنوقت آدم مىکشتند، حالا هم آدم مىکشند، آنوقت غارت مىکردند، حالا هم غارت مىکنند”. (۱۸)
وی در سخنرانى خود در تاریخ ۳/۳/۱۳۵۸، در جمع فرهنگیان و دانشجویان عضو انجمن اسلامى دانشکده ادبیات اهواز یک مرحله پا را فراتر گذاشت و چنین گفت:
“اسلام نباشد هرچه مىخواهد باشد، اینها سرپوش مىخواهند بگذارند روى مقاصد خودشان، آن مقاصدى که بر خلاف مسیر ماست، با اسم یک نفرى که ملى است، مسیر ما مسیر نفت نیست، نفت پیش ما مطرح نیست، ملى کردن نفت پیش ما مطرح نیست، این اشتباه است ما اسلام را مىخواهیم، اسلام که آمد نفت هم مال خودتان مىشود. مقصد ما اسلام است، مقصد ما نفت نیست، اگر یک نفر نفت را ملى کرد اسلام را کنار بگذاریم، براى او سینه بزنیم. ” (۱۹) و بالاخره در این مرحله به حرف دل خود در مورد دکتر مصدق نزدیکتر شد و درتاریخ ۲۹/۴/۱۳۵۹، در یک سخنرانى که در جمع شوراى عالى قضایى ایراد کرد، گفت:
«… آقایان سر یک ملى شدن چیز، امروز دیدید که التماس مىکنند که بگذارید یک قدرى بگذرد ببینیم ملى چطورى است. ما چقدر سیلى از این ملیت خوردیم. من نمىخواهم بگویم که در زمان ملیت، در زمان آن کسى که اینهمه از آن تعریف مىکنند، چه سیلى به ما زد آن آدم، من نمىخواهم بگویم که طلبههاى مدرسه فیضیه را به مسلسل بستند در آن زمان، همان طورى که در زمان پهلوى بستند که من و آقاى حائرى بالاى سر این جوانهایى که از مدرسه فیضیه به تیر بسته شده بودند و اطباء جرأت نمىکردند که بنویسند این زخمى شده است بروند کنار اینها، بروند گم بشوند، اینها، اینها منحل باید باشند. ما نمىتوانیم تحمل کنیم به اینکه هر کس هر جورى دلش مىخواهد خیر من دلم مىخواهد که حالا دموکرات باشد، من دلم مىخواهد که حالا ملى باشد، من دلم مىخواهد که ملى و اسلامى باشد. ما از اینها ضربه خوردهایم، ما اسلام را مىخواهیم، غیر اسلام را نمىخواهیم، مجلس باید اسلامى باشد،… (۲۰)
در این مرحله آقای خمینی مصدق را هم شأن و هم مرتبه پهلوى قرار داده، بلکه بدتر از او، مصدق را کسى مىداند که جو سانسور و خفقان برقرار کرده و آدم مى کشته است.
و در آخرین مرحله زمانی که به زعم خودش قدرت را قبضه کرده، زبانها را بریده، قلمها و قدمها را شکسته و فرصت به وی دست داده، انواع و اقسام تهمتها را به آن راد مرد بزرگ ایران زمین زد و ازجمله گفت، مصدق «هم مسلم نبود» و «مصدق از اسلام سیلی خورد» (۲۱) با این گفته نه تنها نشان میدهد که با زمینه سازان داخلی کودتا موافق و هم خط بوده بلکه کودتای ۲۸ مرداد «سیا» را که آمریکائیها علیه حکومت ملی مصدق سازمان دادند، سیلی از طرف اسلام میداند که بر مصدق فرود آمده است. و این دقیقاً همان است که آقای کاشانی بعد از انجام کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ گفت:: ««طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی در مقام فرماندهی و نمایندگی کشورش در جهاد خیانت کند مرگ است» و یا «خداوند عادل است و آنچه بر مصدق گذشت نتیجه عدل خداوندی است» پس شک نیست که آقای خمینی پیرو سیاسی خط کاشانی ـ بهبهانی ـ سید ضیاءالدین طباطبایی و دکتر بقایی بوده و با کودتاچیان یعنی آمریکا و انگلیس و شاه که دست به کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ زدند همگام و هم خط بوده و در واقع مصدق که «از اسلام سیلی خورد». اسلام هم یعنی آمریکا و انگلیس و شاه که بر مصدق سیلی زدند. به همین دلایل است که بارها گفته و نوشتهام که نظام سلطنتی در موروثی بودن و قدرت داشتن با نظام ولایت فقیه در اساس و پایه همانی دارند فقط اسم آن متفاوت است، چون هر دو بر موروثی بودن و قدرت استوار است و نه حقوق ملت. هر دو رژیم علاوه بر اینکه قدرت را اصل میدانند، در ریشه و پایه با تفاوتهائی جزئی (آن هم در اسم) باهم همانی دارند. (۲۲)
محمد جعفری
mbarzavand@yahoo.com
نمایه و یادداشت:
۱-برای اطلاع از اینکه چگونه مجلس مؤسسان قانون اساسی تبدیل به مجلس ۷۵ نفری خبرگان قانون اساسی شد به کتاب «الهام و یا اشاره گرفتن خمینی در طرح ولایت فقیه» مراجعه کنید.
۲- صحیفه نور، جلد ۸، ص ۲۵۵.
۳-
http://mohammadjafarim.com/wp-content/uploads/2020/10/complite-Elham-for-book-July-2020.pdf
۴-همان سند ص ۳۵.
۵- آقای خمینی در پاریس و در انظار جهانیان آشکارا به ملت ایران قول و قرار و تعهدهایی سپرد که به «بیان انقلاب» و یا «بیان پاریس» مشهور شد که بعضی از آنها به قرار زیر است:
«ولایت با جمهور مردم است»، «میزان رأی مردم است»، «جمهوری نظیر همین جمهوری فرانسه»، «باید اختیارات دست مردم باشد»، «من برای خودم نقشی جز هدایت ملت و حکومت بر نمیگیرم»، «علما خود حکومت نخواهند کرد.»، «از نظر حقوق انسانی تفاوتی میان زن و مرد نیست زیرا هر دو انسانند و زن حق دخالت در سرنوشت خویش را همچون مرد دارد» و نیز «و زنان ما حق رأى دادن و حق انتخاب شدن دارند»، «همه گروهها در بیان عقاید خود آزادند»، «بنظر من رادیو و تلویزیون و مطبوعات باید در خدمت ملت باشد و دولتها حق نظارت ندارند. ملت را نمىشود تحمیق کرد». و همینها بود که ملت ایران را بر گرد رهبری آقای خمینی یک پارچه کرد و انقلاب پیروز شد. و همین «بیان پاریس» بدون توجه به پیشینه و طرز تفکر سیاسی و نظری، مهمترین عامل تحمیق سیاسیون و مردم گردید.
۶- کیهان پنجشنبه ۳ اسفند ۱۳۵۸، شماره ۱۰۶۴۴، و کیهان شنبه ۵ اسفند ۵۸، شماره ۱۰۶۴۵؛ تقابل دو خط یا کودتای خرداد ۱۳۶۰، چاپ دوم ص، ۲۲۸-۲۲۶.
۷-ابراهیم اسرافیلیان د ر مصاحبه با تاریخ ایرانی: ۱۵ تیر ۱۳۹۹، چنین توضیح میدهد «تا آنجا که من اطلاع دارم، آیت از بنیانگذاران حزب جمهوری بود و حتی اساسنامه حزب را خودش نوشت. اینها اول بار در کانون توحید که آقای موسوی اردبیلی در آنجا بود، جمع میشدند. مرحوم بهشتی بود، آیت بود و آقای موسوی اردبیلی و… که نشستند و اساسنامه نوشتند. خود آیت جزو پایه گذاران حزب بود، ولی بعدها حزب جمهوری اسلامی صورت دیگری پیدا کرد.»
۸- نگاه کنید به «تقابل دو خط یا کودتای خرداد ۱۳۶۰، فصل سوم ص ۱۷۴-۱۶۹»
۹-سقوط دولت بازرگان، به کوشش دکتر صفاریان، مهندس معتمد دزفولی، چاپ دوم، ص ۳۲۹.
۱۰-صحیفه نور، ره نمودهای آقای خمینی، جلد ۱۰، ص ۲۷ و ص ۳۶ ـ ۳۳.
۱۱-خاطرات مهدی حاضری، ۹۶-۹۵.
۱۲-تقابل دو خط چاپ اول ص۱۶۵؛ به نقل از کیهان ۱۷ شهریور ۳۲، آیت الله کاشانی در مصاحبه با روزنامه «المصری»
۱۳-همان سند؛ به نقل از: کیهان، ۲۳ شهریور ۱۳۳۲، آیتالله کاشانی در مصاحبه با خبرنگار «اخبار الیوم»
۱۴- مجموعهای از مکتوبات، سخنرانیها و پیامهای آیتالله کاشانی، از محمود دهنود، ج ۴، ص۲۲۳و۲۲۶؛ «شاهنشاه بمنزل حضرت آیتالله کاشانی که بیمار و بستری هستند تشریف فرما شدند و از ایشان عیادت فرمودند. حضرت آیتالله کاشانی از چهار ماه پیش در بیمارستان بازرگانان برای معالجه و استراحت بستری شدند و چندی پیش نیز پروفسور کوولر از پاریس برای معالجه ایشان به تهران آمد.»
۱۵- از توده مردم به کنار که دستی در اینگونه مسائل ندارند و یا کمتر دنبال اینگونه مسائل هستند، آزادیخواهان، مصدقیها از هر دسته و گروهی، بدون توجه به تفکر و پیشینه آقای خمینی، چشم و گوش بسته همه چیز در ید اختیار او قرار داده شد. ممکن کسانی ادعا کنند که نحوه تفکر، زمینههای فکری، عملکرد و پیشینه و آقای خمینی قبلاً مشخص و معین نبود، و بعدها است که اینها همه روشن شده است. من بر این نظرم که به هر دلیلی هیچ کسی دنبال تحقیق آنها نبود و الا اگر کسانی به دنبال تحقیق به حوزههای علمیه میرفتند، و یا روزنامههای بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ را مطالعه کرده بودند، اگر نه همه آنها به طور کامل، اما بخش مهمی از آن را به دست میآورده میشد. متأسفانه تا جائی که من اطلاع دارم، باید گفت که چنین نیازی در بین، ملیون، آزادیخواهان، مصدقیها از هر دسته و گروهی احساس نمیشد.
۱۶- صحیفه نور، جلد سوم، ص ۲۵
۱۷- صحیفه نور، جلد چهارم، ص ۱۰۸
۱۸- همان مدرک، ص ۲۷۲
۱۹-صحیفه نور، ج ۶، ص ۲۵۸
۲۰-صحیفه نور، جلد ۱۲، ص ۲۵۶
۲۱-ازسخنرانی خمینی در ۲۵ خرداد ۶۰؛ «یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سر سخت مخالف بودند. از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی که مرحوم آیت الله کاشانی دید اینها که اینها خلاف دارند میکنند و صحبت کرد. اینها کاری کردند که یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زده بودند اسمش را آیت الله گذاشته بودند. این در آن زمان بود که اینها فخر میکنند به وجود او، او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم…. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست. این سیلی خواهد خورد و طولی نکشید که سیلی خورد» وی در این سخنرانی خود جبهه ملی را کافر خواند، به مصدق تهمت زد که مسلم نبود.
۲۲- از جمله نگاه کنید به
https://news.gooya.com/2023/03/post-74070.php
از: گویا