این روزها صدای پای بهار، گاه آهسته و گاه شتابان می آید. با خود می اندیشم، دلم می خواهد پیام تبریکی برای دوستان و همراهان و هم وطنان ام بفرستم تا در شادی هم شریک باشیم.
صفحات تقویم روی میز را ورق می زنم، به روزنامه های روزها و ماه های قبل رجوع می کنم، شاید خبری خوش و پیامی شادی بخش پیدا کنم تا سر لوحه متن تبریک ام برای سال نو قرار دهم. ولی تمام صفحات از غم و فقر و اعدام و بیکاری و زندان و در به دری و … خبر می دهد و تن لرزه های بسیاری از هم وطنان که دلم را می لرزاند.
قلم را به دست می گیرم، از پنجره به آخرین روزهای زمستان می نگرم، باران می بارد، انرژی می گیرم و شادباش خود را به مناسبت فرا رسیدن بهار و نوروز و سال نو نثار زنان و مردان شجاع و همه هموطنان عزیزم می کنم، تا در شادی طبیعت شریک هم باشیم.
به خود نهیب می زنم، زندگی در بهار همیشه زیباست و می توانیم دوباره نو شویم، دوباره عاشق شویم و دوباره بسازیم و ساختن زندگی چه زیباست؛ حتی اگر در زندان یا غرق مشکلات و سختی ها باشی. بوی بهار را توی ریه هایم می اندازم، به بالا آمدن و پایین رفتن خورشید می نگرم و برای ساختن بهاری دیگر که سرشار از شور و شادی و زندگی انسانی باشد، می اندیشم. دوباره نو شدن تان مبارک باد.
یکی از مادران پارک لاله ایران
http://www.mpliran.org/2014/03/blog-post_9448.html