حامد آئینه وند
انتشار حکم سنگین برای روزنامه نگاران در بند نیلوفر حامدی و الهه محمدی که هریک با سه عنوان اتهامی ارتباط با دولت متخاصم امریکا، اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام به اشد مجازات به ترتیب ۷ سال و ۶ سال حبس تعزیزی و مجازات های تکمیلی (محرومیت از عضویت در احزاب، گروهها، دستهجات سیاسی و فعالیت در فضای مجازی، رسانهها و مطبوعات) محکوم شدند بار دیگر بی پناهی روزنامه نگاری رسمی در ایران را به تصویر کشید. تقریبا نه تنها قاطبه روزنامه نگاران و مدیران مسئول روزنامه های متبوع این دو روزنامه نگار یعنی شرق و هم میهن بلکه شهروندان عادی نیز می دانند که جرم اصلی مورد ارتکاب این روزنامه نگاران نه اتهامات ساختگی پرونده سازان مستقر در وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه، بلکه پیگیری و انتشار خبر چرایی و چگونگی بازداشت و قتل مهسا امینی در بازداشتگاه بدنام گشت ارشاد در خیابان وزرا بود که فوران خشم عمومی را در پی داشت و منجر به شکل گیری جنبش بزرگ زن، زندگی، آزادی شد که در جریان سرکوب خونین آن قریب به ۶۰۰ نفر جان خود را از دست دادند و صدها نفر نیز بازداشت شدند.
از آغاز شکل گیری جمهوری اسلامی تا امروز هیچ گاه فضای امنی برای روزنامه نگاران وجود نداشته است اما بعد از توقیف فله ای مطبوعات در اردیبهشت ۱۳۷۹ با سخنرانی معروف سید علی خامنه ای که به گوشه ای از آن اشاره می کنم برای روزنامه های باقی مانده چنان فضای خود سانسوری با ابلاغیه های شورای امنیت ملی و صلاحدید مدیران مسئول شکل گرفت که درتاریخ مطبوعات ایران بی سابقه بود و نتیجه آن شد که متعاقب رشد شبکه های اجتماعی، گسترش اینترنت و تلویزیون های فارسی زبان مرجعت رسانه ای به طور کلی به خارج از ایران منتقل شد . به بخشی از سخنان سید علی خامنه ای در سال ۱۳۷۹ توجه کنید:
بعضی از این مطبوعاتی که امروز هستند، پایگاههای دشمنند؛ همان کاری را میکنند که رادیو و تلویزیونهای بیبیسی و آمریکا و رژیم صهیونیستی میخواهند بکنند!… من نه با آزادی مطبوعات مخالفم و نه با تنوع مطبوعات. اگر به جای بیست روزنامه، دویست روزنامه هم دربیاید، بنده خوشحالتر هم خواهد شد و از زیادی روزنامهها احساس بدی ندارم.، اما وقتی مطبوعاتی پیدا میشوند که همه همتشان تشویش افکار عمومی، ایجاد بدبینی مردم به نظام است، ۱۰ تا ۱۵ روزنامه گویا از یک مرکز هدایت میشوند، تیترهایی میزنند که هر کس نگاه کند، فکر میکند همه چیز در کشور از دست رفتهاست! امید را در جوانان میمیرانند، روح اعتماد به مسئولین را در مردم ضعیف میکنند، نهادهای رسمی را تضعیف میکنند، مدل اینها کیست؟ مطبوعات غربی هم اینگونه نیستند، این یک شارلاتانیزم مطبوعاتی است.
بعد از این سخنان و آن توقیف فله ای مطبوعات در ایران روزنامه ها اگر نگوئیم بی خاصیت شدند اما فایده کمی بر انتشار آنها مترتب بود چرا که روح انتقادی خود را از دست دادند وتبدیل شدند به ماشین انتشار اخبار خبر گزارریهای رسمی تحت کنترل حاکمیت. حتی در جریان جنبش سبز و رویدادهای پس از آن عملکرد روزنامه های منتسب به جناح اصلاح طلب در انعکاس رخدادها با وجود آنکه که خود بخشی از دعوا بودند از ترس توقیف، شر مسارانه و غیر قابل دفاع بود. به این فقره اضافه کنید البته رخدادهای خونین آبان ۹۸ را… رویکرد مدیران مسئول در مطبوعات پس از توقیف فله ای مطبوعات به صورت کلی تبعیت از قوانین نوشته و نانوشته ای بود که حفظ روزنامه را مقدم بر انتشار «نقد یا حقیقت همه ماجرا» کرد و همین مهم عامل تعین کننده ای در کم خاصیت شدن مطبوعات در ایران شد تا آنجایی که در جریان سقوط هواپیمای اوکراینی با وجود آنکه روزنامه نگاران بسیاری در صحت روایت رسمی تردید داشتند مدیران مسئول اجازه انتشار این تردید ها را ندادند و بعد از آنکه حقیقت ماجرا فاش شد درست است که روسیاهی به ذغال ماند و انگشت اتهام اصلی به سمت حکومت رفت اما از اعتبار رسانه های داخلی بیش از پیش کاسته شد.
با این وجود در سپهرروزنامه نگاری تحقیقی ایران هنوز کسانی چون نیلوفر حامدی و الهه محمدی که در تلاش هستند کور سوهای امید را زنده نگاه دارند به شکلی تراژیک مورد انتقام گیری حکومت واقع شدند و به رغم آنکه اینجا مساله ای که به ذات سیاسی باشد مطرح نبود وصرفا سرنوشت تلخ دختری که گرفتار گشت ارشاد شد و به قتل رسید را روایت کردند با این حکم ناجوانمردانه و اتهامات مضحک مواجه شدند . آنها را مایه عبرت کردند تا روزنامه نگاری تحقیقی را در داخل کشور مانند روزنامه نگاری سیاسی که مدتهاست سویه های مختلفی از آن تعطیل شده را تعطیل کنند. به همین دلیل است که روزنامه نگاران زیادی یا عطای این شغل را به لقایش بخشیده و سراغ کار دیگری رفتند یا چون نگارنده و بسیاری دیگر از همکارانم راه غربت در پیش گرفتند.