فرهاد قنبری
فرهاد قنبری
یکی از رفتارهای پرتکرار و مورد علاقهٔ تجزیهطلبان [در کنار جعل ریشهٔ تاریخی برای اقوام ایرانی]، تأکید بر «یکسانسازی دروغین» است. بهعنوان مثال «تجزیهطلبان تُرکزبان» همانقدر که بر دوگانهٔ جعلیِ زبانیِ «فارس و ترک» یا «ترک و کُرد» تأکید کرده و «قومیت» را در برابر «ملیت ایرانی» برجسته میسازند، در مواجهه با رنگارنگی و تنوع «قومی-زبانی» تُرکزبانان ایران راه یکسانسازی در پیش میگیرند. آنها مدام به مخاطبان خود القاء میکنند که مثلاً ما را چه به کرمان و اصفهان و… اما در مقابل سؤال یک تُرکزبان [مثلاً ساکن استان مرکزی] که میگوید: «ما را چه به باکو؟» سریعا به توهم و هذیان متوسل شده و سعی در جعل تاریخ و فرهنگ مشترک میان ترکزبانان ایران و باکو و استانبول میکنند.
واقعیت آن است که تُرکزبانان کشور ما به هیچوجه از لحاظ گویش و لهجه شباهتی به یکدیگر ندارند. بهعنوان مثال لهجه و گویش یک «تُرکزبان شاهسون ساوهای» یا یک «ترک زبان شهرکردی» با یک «تُرکزبان ارومیه ای» کاملاً متفاوت است و چه بسا به سختی زبان یکدیگر را متوجه میشوند. این مسئله در مورد تُرک قشقایی و ترکمن و تُرکزبانان اصفهانی و همدانی و تبریزی و… نیز وجود دارد و بسیاری از آنها در برخورد با یکدیگر به سختی زبان ترکی هم را متوجه میشوند. (تُرکی ترکیه که دیگر جای خود دارد و به ندرت تُرکزبانی در ایران میتوان یافت که در ترکیه زندگی نکرده یا آموزش زبان تُرکی ندیده باشد و [مثلاً] سخنان اردوغان را متوجه شود. بر اساس تجربه شخصی بهعنوان یک تُرک زبان ایرانی باید بگویم که در مواجهه با دوستان تُرکزبانِ بسیاری از نقاط کشور عموماً بعد از چند دقیقه مجبور به ادامهٔ گفتگو به زبان فارسی میشویم، چرا که توان فهمیدن درست لهجه و گویش یکدیگر را نداریم).
این مسئله نه فقط در میان تُرکزبانان ایران بلکه در میان کُردها نیز وجود دارد. بهعنوان مثال کلهرْزبان ایلام و کرمانشاه به هیچوجه زبان اورامی یا سورانی استان مجاور را متوجه نمیشود، مگر اینکه آشنایی و آموزشی از قبل دیده باشد. یا کلهرزبان به هیچوجه کُرمانجی آذربایجان را متوجه نمی شود، چه برسد
بنا بر این دلایل باید به خاطر داشت که «تُرکی» یا «کُردی» و.. در گویش های مناطق مختلف کاملا زبان متفاوت و وابسته به جغرافیای خاصی بوده و نه یک کلیت یکدست بلکه «زبان محلی» محسوب می شود.
مسئلهٔ دیگر رسومات و اعتقادات و فرهنگ و تاریخ و سبک زندگی مردمان یک جامعه است. فرد تجزیهطلب سعی در القای این جعل مضحک دارد که مثلاً تُرکزبان شهرکردی و تهرانی و قزوینی و… با پسوندِ [اُف]های باکو که دویست سال زیر سلطهٔ روسیه زندگی کرده و حتی نامشان نیز روسی است (و حتی پاشاهای نوعثمانی) خاطرهٔ مشترک فرهنگی و هویتی و تاریخی و مذهبی و… بیشتری نسبت به مثلاً فارس و لُر و کُردی دارد که سالهاست در همسایگی او زندگی کرده است. مسئلهای که فرد تجزیهطلب سعی در سرپوش گذاشتن بر آن دارد مسئلهٔ تضاد فرهنگی زیستجهان جامعهٔ ایرانی با جامعهٔ عثمانی است. بهعنوان مثال هنگامی که یک تُرکزبان ایرانی به ترکیه یا باکو مسافرت میکند، احساس غربت و بیگانگی بسیاری دارد، اما هنگامی که همین فرد به شیراز و مشهد و کرمان و… مسافرت میکند، مطلقاً دچار چنین احساسی نمیشود.(کافیست به ازدواجهای بین اقوامی در ایران بنگریم).
نکته دیگر تفاوت «تبار» و «زبان» است. ما در ایران نه «تُرک تبار» یا «کُرد تبار» و «لُرتبار» و «بلوچ تبار» بلکه لرزبان و ترک زبان و کُردزبان و بلوچ داریم و عموم ساکنان این سرزمین یک از یک تبار مشترک هستند. چیزی که گفتمانهای ضدایرانی درصدد جعل آن هستند یکسان پنداری «زبان» و «تبار» است. (به عنوان مثال تحت تاثیر استعمار غرب، زبان بسیاری مناطق آفریقا و آمریکای لاتین و آسیا به فرانسوی و اسپانیایی و انگلیسی و پرتغالی تغییر کرده است اما کسی تبار فلان قبیله برزیلی که پرتغالی تکلم می کند را تبار اروپایی و اسپانیایی نمی داند) و بدیهی است هم من ترک زبان هم در ایران به واسطه تلکم به زبان ترکی تبار ترکی پیدا نکرده و صرفا زبانم ترکی است.
زبان مادری یک ملت و یک سرزمین مولفه ای بسیار پیچیده تر از زبان و لهجه سخن گفتن است و آیین ها و سنت ها و رسومات و تاریخ زیسته مشترک را دربرمی گیرد. به عنوان مثال وقتی یک تُرک زبان اردبیلی یا همدانی که حتی تکلم به زبان فارسی را بلد نیست به صورت غریزی هنگام رقابت ورزشکار ایرانی در مسابقات جهانی احساس تعلق خاطر شدیدی دارد. تعلق خاطری که از زبان مشترک مادری (زبان در مفهوم مام وطن) نشآت می گیرد.
از: گویا