حدود هفت سال پیش، آقای رضا پهلوی، در مصاحبه با سایت معتبر فوکوس آلمان، خود را شاه قانونی ایران خواند. (۱) حال دوباره در سخنرانی اخیر خود برای محافظه کاران آمریکایی، همین سخن را البته به گونه ای دیپلماتیک تر بیان کرده است و در مقایسه ایران با افغانستان و حمله آمریکا به افغانستان گفته است آمریکا این خطا را در مورد ایران مرتکب نشود.
«در افغانستان، زمانی که ۷۰ درصد از پارلمان قبیلهای کشور پساطالبانی خواستار احیای پادشاهی مشروطه ظاهرشاه بودند، زیرا مردم او را حتا در سنین بالا نیز نماد و سرچشمهی وحدت ملّی میدانستند، دولت آمریکا این خواست ملّی و این حق حاکمیت آنها را رد کرد و یک ساختار غیراصیل غربی را بر جامعهای با سنتها، هنجارها و ابزارهای حکومتی ویژهی خود تحمیل کرد. نتیجهاش فساد، هرج و مرج و فروپاشی دولت بود. این یک خطای ویرانگر بود که پیامد آن را امروز میبینیم.» (۲)
ولی کسانی که متن سخنرانی را برای ایشان نوشته اند تا ایشان در نهایت بی رمقی آن را بخواند، از آنجا که خواسته اند دُم به تله ندهند، اینبار، بر خلاف گذشته، ظاهرا با حمله نظامی به ایران مخالفت می کند، ولی از طرف دیگر باز با همان زبان دیپلماتیک وقتی از «فشار حداکثری به رژیم» می گویند خواستار حمله نظامی می شوند. چرا که فشار حداکثر قدرتی خارجی به قدرت دیگر، هیچ نیست جز حمله نظامی. در کل، فشار به هر رژیمی، سه مرحله دارد:
۱٫ وارد آوردن فشار سیاسی مانند فراخواندن سفیر و بعد بستن سفارتخانه و بعد کشورهای دیگر را به چنین روشی فرا خواندن. مانند کشورهای اتحادیه اروپا که بعد از رای دادگاه میکونوس و محکوم کردن سران رژیم، مانند آقایان خامنه ای و رفسنجانی، به عنوان پدر خوانده و دستور دهندگان ترور سران حزب دموکرات کردستان ، تمامی سفرای خود را از ایران فراخواندند. انزوای شدید ایجاد شده، آقای خامنه ای را بر آن داشت که برای خروج از انزوا، اجازه نامزد شدن آقای خاتمی را بدهد و بقیه داستان را همه می دانیم.
۲٫ وارد آوردن فشار اقتصادی از طریق انواع و اقسام تحریمهای اقتصادی که در ادامه فشار سیاسی و یا در راستای آن انجام شود. مانند تحریمهایی که استبداد حاکم خود را گرفتار آنها کرده است.
۳٫ حمله نظامی و دخالت قدرت خارجی در صورت عدم موفقیت و موثر نبودن این روشها و در صورت نیاز به قدرت خارجی، استفاده از فشار نظامی که در واقع فشار حداکثری است و چیزی حداکثر تر از «حمله نظامی» وجود ندارد. یعنی همان چیزی که آقای رضا پهلوی ظاهرا با آن مخالفت می کند. نمونه بارز استفاده از این نوع فشارها در مورد کشورعراق است که ترکیب هر سه نوع فشار، بیش از یک میلیون نفر در عراق را به دام مرگ فرستاد و وضعیت فاجعه باری را ایجاد کرد که عراق هنوز از زیر بار مصائب آن سر بر نیاورده است.
اما همانطور که گفتم، آقای رضا پهلوی از همان زمان که در مصر، به عنوان شاه “قانونی” ایران به قرآن قسم خورد، همیشه خود را شاه ایران می دانسته و می داند و تمام ادعاها در موقعیتهای مختلف که خود را “شهروند معمولی” توصیف کرده است دروغ و فریبی بیش نبوده است. به همین علت بود که در مصاحبه با سایت معتبر آلمانی این واقعیت را لو داد:
«فوکوس آنلاین: آرزو دارید روزی تاج شاهی ایران را بر سر گذارید؟
رضا پهلوی: صدالبته. اصولاٌ برای من چیزی از این بهتر نیست که با همه ی آنچه در اختیار دارم به کشورم خدمت کنم. در غیر این صورت همه ی این زحمت ها را بر خود روا نمی داشتم و داوطلبانه خودم را در تیررس قرار نمی دادم.
رضا پهلوی در ادامه می گوید که خود را از زمانی که در مصر بوده، شاه ایران می داند و ابراز می دارد: “می توان گفت که «بنا به قانون» شاه ایرانم“.(۳)
در این رابطه بود که آقای محمد امینی مقاله ای خطاب به ایشان نوشت که چه؟ مگر قرار نبود که شما یک شهروند معمولی باشید؟
ایشان که متوجه شد که به علت هوش سرشاری که از آن بهره برده اند، دوباره دم خروس را لو داده اند، مقاله ای خطاب به فوکوس منتشر و عنوان کرد که در ترجمه مقاله خطاهایی انجام شده و آنها را اصلاح کنید. آقای محمد امینی با فوکوس تماس می گیرد و نظر آنها را در مورد نامه آقای رضا پهلوی به فوکوس سوال می کند. فوکوس پاسخ می دهد که چنین نامه ای دریافت نکرده و هیچ اشتباهی در ترجمه رخ نداده و نوار مصاحبه را در اختیار دارد.
معلوم می شود که ایشان از طریق دفتر خود، نامه را فقط به فارسی و با هدف فریب مردم منتشر کرده است. از اینجا به بعد، اینجانب موضوع را بمدت بیش از یکسال تعقیب کرده (۴) و در مقالات متعدد فارسی و انگیسی (۵)
از ایشان خواستار پاسخگویی شدم. (۶) ایشان به ناچار و بنا بر روش معمول دروغگویان، برای پوشاندن دروغ خود، به دروغی دیگر متوسل شده و در مصاحبه ای در تلویزیون گفتند که در برلین از فوکوس به دادگاه شکایات کرده و منتظر نتیجه می باشند.
از آنجا که با روش کار دادگاه های آلمان آشنا شده بودم و می دانستم که بنا بر قانون، این از حقوق شهروندان می باشد که وقتی شکایتی به دادگاهی تسلیم می شود، آنها حق مطلع شدن از آن را دارند، در مقاله دیگری خواستار این شدم که نام دادگاهی را که در آن شکایت انجام شده است را منتشر کنند تا دوستانم در برلین به دادگاه رفته و جریان شکایت را دنبال کنند. البته ایشان از دادن نام دادگاه خوداری کردند چرا که اصلا شکایتی انجام نشده بود و ایشان که خود را در تنگنا دیده بودند، به دروغی دیگر متوسل شده بودند. خلاصه اینکه دنباله کار گرفته شد تا اینکه ایشان بعد از حدود یکسال در مصاحبه دیگری گفتند که با فوکوس توافق انجام و موضوع حل شده است!!! که البته آنهم دروغی بیش نبود چرا که موضوع روشن بود وآن اینکه شما فوکوس را متهم کرده بودید که در ترجمه مصاحبه شما مرتکب خلاف شده است بنا بر این سوال این بود و هست که آیا فوکوس خطا کرده بود یا شکایت انجام شده شما خطا بوده است؟! این در حالیست که این تنها شما بودید که در این مورد سخن گفتید و از طرف فوکوس اطلاعیه ای منتشر نشد. چرا نشد؟ برای اینکه همانگونه که از آغاز معلوم شد، آقای رضا پهلوی نه شکایتی به فوکوس کرده بود و نه شکایتی به دادگاه. به هر حال، این داستان را به این علت پی گرفته بودم تا بگونه ای مستند ثابت کنم که آقای رضا پهلوی خود را شاه قانونی ایران می داند و بقیه ادعاهای ایشان مبنی بر قبول جمهوری و اینکه خود را یک شهروند ساده و در خدمت مردم و جنبش وانمود کرده صحت ندارد.
البته اینهم کافی نبود و در توجیه دیکتاتوری پدرش گفته بود که علت این بود که مردم ایران لیاقت دموکراسی را نداشتند:
« پدرم بر این باور بود که باید ابتدا به مردم تا حدی آموزش بدهد تا دمکراسی امکان پذیر شود. می خواست ابتدا جامعه مدنی ایجاد کند.”
بله، در راستای همین آموزش دادنها بود که حتی تحمل دو حزب قلابی مردم و ایران نوین خودفرموده را نیاورده و کشور را به روش رژیمهای توتالیتر یک حزبی کرده و عضو شدن در آن را اجباری نموده و در صورت نپذیرفتن عضویت اجباری، جای فرد یا در زندان بود یا در تبعید.
باز اینهم کافی نبود و در جای دیگر از مصاحبه گفته بودند:
« بسیاری از انقلابی های پشیمان شده آنموقع نزد من می آیند و می گویند: ” بهتر بود پدرت ما را بازداشت می کرد و اعدام”. »
در اینجا هم واقعیت دیکتاتور، امپراطور را می بینیم. چرا که ایشان با این سخن، شخصیت و اخلاق و روش خود را بروز می دهند. در غیر اینصورت بجای آوردن اینگونه سخنان برای دفاع از دیکتاتوری که هیولای ساواک را بر جان جامعه انداخته بود، به این پشیمانان! باید می گفت که مگر پدر من آدمکش بود و مگر مملکت قوه قضائیه و قانون نداشت که می خواستید اعلیحضرت فرمان قتل شما را بدهد. (البته از این نکته هم نباید گذشت که درخواست کننده چنین چیزی نشان می دهد که هنوز هیچ درک و فهمی از حقوق انسان و حقوق شهروندی و حکومت قانون ندارد.)
باز در همین رابطه است که دیکتاتور سوم پهلوی، در عین حال که دست به دامان آمریکا می شود تا با حمله نظامی به وطن، ایشان را بر تخت طاووس بنشاند، دست شعبان بی مخها و اوباش و نسق کشهای خود را در خارج از کشور باز می گذارد تا در حتک حرمت و دشنام و توهین و حمله به دگر اندیشان حد و اندازه نگاه ندارند. چرا که می داند بدون این آتش به اختیارها که می دانند او باید «آنگونه بگوید» تا آنها «اینگونه کنند» نمی تواند رویای جلوس بر تخت طاووس در کنار ملکه و ولیعهد خود را در خیال بپروراند.
در همین رابطه است که آقای رضا پهلوی و آتش به اختبارهای عربده کش مسلح به آخرین مدهای پاریس و لندن را ستون پایه خارجی استبداد مذهبی در وطن توصیف کرده ام. (۷)
چرا که آقای خامنه ای به این عربده کشها که در جلوی سفارت ها می ایستند و به کسانی فحاشی کرده و تهمت میزنند که به هر دلیل می خواهند (و البته حقشان است) در مهندسی انتصابات ریاست جمهوری آقای خامنه ای شرکت کنند، نیاز دارد.
بی علت نیست که همانگونه که شاه، حزب توده و ایرانستان شدن ایران را به عنوان اپوزوسیون خود قرار داده بود، آقای خامنه ای نیز همینکار را با پهلوی طلبان انجام داد. اگر شاه در کار خود موفق شده بود، دیکتاتور سوم پهلوی هم اکنون بر تخت طاووس تکیه داده بود و ساواکش و مافیاهای سلطنتی، نفس جامعه را بریده بودند و اگر خامنه ای در اینکار موفق شود، سلسله خامنه ای و مافیاهایش سرنوشت وطن خواهد بود. چرا که آقای خامنه ای خوب می داند که جنبشهای انقلابی بر علیه استبداد ایشان را همین آقای رضا پهلوی و پهلوی طلبها و رسانه های خارج از کشورشان به شکست کشاندند و «جنبش انقلابی مهسای ایران» را همین ها با «تویت گیت» و «وکالت گیت» و «پیمان مهسا گیت»، عقب نشاندند.
به سخن دیگر، آقای رضا پهلوی، بداند یا نداند به عنوان ستون پایه خارجی ولایت مطلقه آقای خامنه ای عمل می کند. بنا بر این جامعه ملی ایران، بخصوص آنهایی که در پی به نتیجه رساندن جنبشهای ۱۳۰ ساله ایرانیان برای باز پس گرفتن حق حاکمیت از شاه و شیخ و باز گرداندن آن به مردم می باشند، ضرورت دارد تا نه تنها از دیکتاتور سوم پهلوی و چماقداران و پاچه ورمالیده های او بی اما و اگر، بشدت دوری کنند، بلکه از طریق روشنگری برای جامعه، این دشمنان مردمسالاری و استقلال و آزادی را به حاشیه سپهر سیاسی برده تا اینگونه، آقای خامنه ای از این سپر محافظ خود محروم شده و فضا برای آزاد کردن وطن از شر شاه و شیخ باز شود. جنبشهای مداوم ایرانیان، اینگونه است که وطن را از آن ایرانیان خواهد کرد و استقرار جمهوری شهروندان ایران مستقل و آزاد، وطن را در بزرگراه رشد و عدالت اجتماعی قرار خواهد داد.
———————————–
(۱)
https://www.tribunezamaneh.com/archives/147788
(۲)
https://youtu.be/felwwBGJjvg?t=925
(۳)
https://www.tribunezamaneh.com/archives/147788
(۴)
https://iranian.com/main/blog/mahmood-delkhasteh/when-reza-pahlavi-lies.html
(۵)
https://iranian.com/main/blog/mahmood-delkhasteh/did-reza-pahlavi-lie-again.html
(۶)
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=50986
(۷)
از: گویا