حامد آئینه وند
📌واقعیت تلخ مهاجرت گسترده ایرانیان از کشور اجدادی برای زندگی بهتر خود و فرزاندانشان داستان تلخی است که ازانقلاب ۵۷ در جریان بوده است اما طی دو دهه گذشته روند صعودی آن چه به جهت تعداد مهاجران و چه به جهت وابستگی طبقاتی و فرهنگی آنان سیر غم انگیزی را نشان میدهد. ایرانیان فارغ از عقاید سیاسی، فرهنگی و وابستگی طبقاتی، شغلی امکانی برای زندگی آبرومندانه و چشم اندازی دلگرم کننده برای آینده مشاهده نمیکنند.
📌زندگی در وطن و مراوده با خویشاوندان و دوستان هم زبان و حس مالکیت و تعلق خاطر به جغرافیای تولد و بالیدن به قدری روشن و مبرهن است که نیاز به بیان این گزاره بدیهی که مهاجرت مانند جراحی برای بیمار آخرین راه بقا یا درمان است ندارد. وقتی صحبت از جراحی می شود ناخودآگاه برخی ایرانیان به سمت عمل زیبایی میرود که مسبب اصلی ازدیاد غیر عادی آن نیز به دلیل تحمیل «مستوری اجباری زنان» جمهوری اسلامی است و آنان را واداشته تا در دایره ممکن صورت خلاقیت های حداکثری برای پرکردن خلا نمایش بدنی به خرج دهند. عده ای گمان می برند مهاجرت نیز مانند عمل زیبایی انگیزه ای برای تفاخر، دست بردن در سیمای خدادادی و سرنوشت است اما چنین قیاسی برای اکثریت مهاجران ایرانی از بنیاد اشتباه است.
📌مهاجرت یک شیمی درمانی است و مهاجر برای ساختن یک زندگی جدید باید سلول های تازه ای برای بدن خود بسازد تا بتواند در جامعه جدید اجتماعی شده و به حیات خود ادامه دهد. زندگی در جامعه جدید هر اندازه دموکراتیک باشد هرگز برای یک مهاجر نمی تواند زندگی در موطن خودش را به تمامی که جای خود حتی اندکی از آن حس تعلق خاطر و مودت را باز آفزینی کند. زبان، فرهنگ و تاریخ اموری ازجنس سخت افزارها و نرم افزارهای وارداتی نیستند که با تسلط بر دستورالعملهای آنان به راحتی بر زندگی سوار شوند و آسایش و لذت بیافرینند، به همین دلیل است که ترجمه هم چنان نهضت قدر تمندی در جهان باقی خواهد ماند.
📌بختک جمهوری اسلامی از زمانی که بر سر ایران افتاد برای ایرانیان حاصلی جز فقر، ناکامی، حسرت، شکاف و عقب ماندگی نداشته وهر چه بر عمر نکبت آن افزوده شده جدای از مساله توسعه که به قول دکتر سریع القلم در جهان امروز فرمولهای مشخص و روشنی دارد و نظام حاکم بر ایران تعمدا از آنها دوری و تبری می جوید، اخلاق عمومی را نیز به سمت انحطاط سوق داده است. مدل حکمرانی جمهوری اسلامی از آغاز به گونه ای بود که با شعار تقدم تعهد بر تخصص خط بطلانی بر اولویت علم و دانش در حکمرانی کشید و عرصه تاخت و تاز بر فرصت طلبان، دروغ گویان، ریاکاران و زهد فروشان گشود تا کشور به وضعیتی که اکنون مشاهده می کنید دربیاید.
📌طی چهل و پنج سال گذشته تلاشهای زیادی برای اصلاح جمهوری اسلامی صورت گرفت و به شکست انجامید. آرزوی سرنگونی رژیم پهلوی در دل انقلابی ها، هیولای ولایت مطلقه فقیه کنونی در قالب بی مسمای جمهوری اسلامی نبود اما خروجی توازن نیروهای سیاسی در کنار بد اقبالی های بین المللی به تسلط چنین هیولایی بر ایران انجامید و عرصه آنچنان بر عده ای تنگ شد که فریاد برآوردند از طلا گشتن پشیمان گشته ایم مرحمت فرموده ما را مس کنید.
📌فریاد «رضا شاه روحت شاد» انعکاس این واقعیت بود و عده ای از دوستان سابق ما را به جاده خاکی پهلوی طلبی برد اما داستان مضحک «وکالت »روشن کرد اکثریت جامعه تحصیل کرده ایران به مسیر درست فکر میکنند حتی اگر سخت و طولانی باشد. با تونل زمان خام نمی شوند و با چهار تا شعار خیابانی کم مایه به عقب باز نمی گردند تا آینده ایران را به دست کسی بسپارند که به فرزندانش حتی آنقدر زبان فارسی نیاموخته که بتوانند سرود ملی بخوانند. رویارویی تلخ کیمیا علیزاده و ناهید کیانی که در المپیک پاریس با پرچم بلغارستان و ایران مقابل یکدیگر قرار گرفتند سبب بحثهای فراوانی شد اما نباید فراموش کرد عموم ایرانیان خارج از کشور(نزدیک به هشت میلیون ایرانی) نیز به دنبال کسب تابعیت و پاسپورت کشورهای غربی هستند اما چون ورزشکار نیستند اینگونه به چشم نمی آیند اما نیروهای کیفی و مهمی هستند وبرای آینده بهتری که در ایران وجود نداشت مهاجرت کردند.
📌ایران به لحاظ سرمایه انسانی درحال تخلیه شدن است و اندک نیروهای کیفی باقی مانده نیز در فکر مهاجرت هستند. به تصریح باید گفت تعلل هر چه بیشتر در «تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی» خانه پدری ما را مستهلک تر خواهد کرد و اگر همبستگی واقعی و سازمانی برای نجات ایران ایجاد نکنیم بازگشت جای خود، جایی برای افتخار به تبار ایرانی هم برای نسل های بعدی ما مهاجران باقی نخواهد ماند.