در آغاز و پایان قرن بیستم، ایران دو انقلاب را تجربه کرد، که بینش نخستین اش با به چالش کشیدن سلطنت مستبد و دیانت صاحب امتیاز، چرخش فرھنگی را در ایران سبب شد که حاصل اش بنیان ھای ذھنی جامعه ایران را دگرگون کرد و تمدن تازه ای را پدیدآورد. تمدنی با طرح تجدد و جان مایه اش که خودمختاری فرد بود و خرد نقاد. و نیز جان دادن به مفھوم تازه ای از ملت. ملت صاحب حقوق و نیمه دیگر دولت نوین. ملت شھروند در برابر امت رعیت.
حاکمیت سیاسی قانونمند عرفی که در آن منشا قدرت دولت، اراده ی جمھور مردم باشد.
انقلاب پایان قرن بیستم ایران درست به وارونه بینش انقلاب نخستین، از خودمختاری و خرد نقاد گریزان بود و ملت شھروند را امت اسلامی می خواست که تابع حاکمیت ولی فقیه باشد.
در کشاکش بین این دو، و در دفاع از میراث انقلاب نخستین، تاریخ معاصر ایران دوران کوتاه ٣٧ روزه ای حاکمیتی را گذراند که گرچه در پاسداری از میراث انقلاب نخستین، انقلاب مشروطیت، ناکام ماند، اما در حافظه جمعی سیاسی ایرانیان جایگاھی برجسته یافت. جایگاه حکومتی موقت که رھبرش، شاپور بختیار، از پیروان پیگیر نھضت ملی ایران، در پاسخ به خواست ھای تاریخی ایرانیان برای رسیدن به عدالت و آزادی، برتری را نخست به آزادی داد، تا مبادا به بهانه عدالت، آزادی به مسلخ مصلحت سیاسی رود. جایگاهی که بسیاری از کنشران سیاسی ایران از هر تبار، از پس ۴۵ سال با ارجاع به آن] به نقد رفتار کنشگرانی می نشینند که در روزهایی دوران ساز، یا به ناروا و تزویر به او پشت کردند، یا به فهم جایگاه تاریخی او نرسیدند.
تاریخ بلند نهضت ملی ایران نام و یاد شاپور بختیار را همیشه در دل خواهد داشت.
تورج اتابکی
آمستردام، اول اوت ۲۰۲۴ میلادی