«اخراج نخست وزیر نامطلوب»! بخش پنجم- ب

شنبه, 3ام شهریور, 1403
اندازه قلم متن
  • در بخش پنجم الف دیدیم که چرا «خلاص شدن از شر مصدق» حتی پیش از نخست‌وزیری او مسأله‌ی دولت انگلستان بود.

    از آنجا که این روزها ۲۸ مرداد بار دیگر برای افراد کودن موضوعی برای اظهار فضل شده ما با نقل مجدد بخش کوتاهی از بخش پنجم الف می‌کوشیم برای دوستداران حقیقت روشن سازیم که فکر و طراحی آنچه در ۲۵ یا ۲۸ مرداد رخ داده موضوع یک شب با یک روز نبوده، بلکه تاریخی سه‌ساله دارد که خیلی پیشتر از این تاریخ، یعنی حتی پیش از نخست‌وزیری مصدق، و در انگلستان آغاز شده‌بوده‌است و شمار اندکی از ایرانیان نیز در این کار تنها آلت دست حقیر دست‌ا‌‌ندرکاران انگلیسی بوده‌اند! در نتیجه، پیش از آغاز بخش پنجم ب، ابتدا بخش کوتاهی از آغاز بخش پنجم الف را در زیر با حروف سیاه تکرار می کنیم:

    «مصدق، نخست‌وزیر مزاحم!

    فکر ساقط کردن دولت مصدق، یا برکناری او به هر ترتیب، که در بخش چهارم ـ ج از قول مقامات انگلیسی خطاب به همتایان آمریکایی‌شان به کرات و به اشکال مختلف دیده‌شد، برای کشوری که سالیان دراز در ایران وزیر و نخست‌وزیر و نماینده‌ی مجلس تراشیده‌بود، امری پیش‌پاافتاده بود، و هرچند برای یک ایرانی امروز و حتی آن زمان زننده و اهانت‌آ‌میز به نظر می‌رسد، یا می‌رسید، برای خود آنان بسیار عادی بود.

    «کوشش های انگلیس برای طرد مصدق از صحنه‌ی سیاسی ایران سال‌ها پیش از نخست‌وزیری وی آغاز شد چه او بطور مداوم با امتیازنامه‌ی سال ۱۹۳۳ مخالفت می‌ورزید. در سال ۱۹۵۱، همانطور که قبلاً گفته‌شد (اشاره‌ی مؤلف به فصل های پیشین کتاب است) سِر فرانسیس شپرد (سفیر انگلستان) طرحی ریخت که بموجب آن از شر مصدق و همراهان او در مجلس خلاص شود. به این ترتیب که به شاه فشار آورد که مجلس را منحل کند و سید ضیاء یا قوام را روی کار بیاورد، که با هر کدام از آنها ـ در غیاب پارلمان ـ احساس می‌کرد می‌تواند وارد معامله شود و قضیه‌ی نفت را به نفع انگلستان به پایان برساند.» اما در زمانی که احساسات ملی در اوج خود و درحال طغیان علیه زیاده‌خواهی انگلستان بود انحلال مجلس امکان‌پذیر نبود. البته،  محمـدرضا شاه نیز پیشنهاد شپرد را نپذیرفت. »

    شپرد به  محمـدرضا شاه:

    دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان

    به مصدق اعتماد نخواهدکرد(!)

    پس از تصویب قانون ملی شدن و استعفای حسین علاء از نخست‌وزیری که مجلس و پادشاه در فکر نام نخست‌وزیر جدیدی بودند، مجلس به هیچیک از دو نفر مورد نظر شپرد،ـ سید ضیاءالدین طباطبایی که در مجلس یک رأی آوردـ، و قوام، اظهار تمایل نکرد و به عکس ۷۹ تن به نخست‌وزیری مصدق رأی دادند.

    «این خبر وزارت خارجه‌ی انگلستان را تکان داد. جفری فورلانگ رییس اداره‌ی امور شرق به موریسون وزیر خارجه پیشنهاد کرد به عنوان اولین اقدام سیاسی باید هشدار سختی به مصدق داد تا از قضیه‌ی ملی شدن نفت دست بردارد

    «شپرد که هنوز در این خواب و خیال بود که تعیین نخست‌وزیر ایران ابتدا نیاز به تصویب دولت انگلیس دارد به شاه گفت “دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان به مصدق اعتماد نخواهدکرد“.»(!)

    در بخش زیر دنباله‌ی دسیسه‌های دولت انگلستان و شرکت نفت به مدت سه سال برای حذف مصدق از صحنه‌ی سیاست ایران را می‌گیریم.

    الول ساتن، وابسته مطبوعاتی سابق سفارت، ایرانشناسی دانشمند، که در بالا از او نام بردیم، «ارزیابی‌اش از اوضاع را به شرح زیر در اختیار وزارت خارجه گذارد: در حال حاضر سیاست ما… هدف خود را بر سقوط حکومت مصدق از طریق ترکیبی از عوامل گوناگون نظیر مجازاتهای اقتصادی اعمال فشارهای بین‌المللی تهدید و تبلیغات گذارده‌است اما اینکه آیا این سیاست عملا مؤثرخواهدبود جای سئوال باقی می‌گذارد.

    تمام قرائن و شواهد حاکی از آن است که خط سازش‌ناپذیر مصدق در ایران مورد استقبال عام است و تنها مخالفت قابل ملاحظه‌ای که در برابر او دیده می‌شود از جانب آنهایی است که عقیده دارند او به حد کافی تند نمی‌رود. دولت مصدق و گروه جبهه ملی در مجلس بیش از هر گروه سیاسی دیگری منعکس کننده‌ی ‌افکار عمومی در این کشور هستند و در این نکته هم جای تردید نیست که ملی شدن نفت کاملا بر اساس روشهای منطبق با قانون اساسی انجام شده است۲۸

    «حتی در داخل ش. ن. ا. ای.عده‌ای بودند که استدلال می‌کردند مشکل مربوط به مصدق نیست بلکه ناشی از شیوه‌ی ‌رفتار کمپانی با ایران است. سر فردریک لگت مشاور امور کار ش. ن. ا. ای. اصرار داشت که کشورش برای غرور ملی ایرانیان اهمیت بیشتری قائل شود. او می‌گفت: زمان آن فرارسیده که وزارت خارجه برای ایرانی‌ها حقوق و امتیازاتی بیش از آنچه در امتیاز نامه آمده‌است در نظر بگیرد. در وزارت خارجه ال.ا. سی فرای و چند تن دیگر از اعضای اداره‌ی امور شرق نیز همین نظریه را داشتند۲۹

    «خود کلمنت اتلی نخست‌وزیر هم طرفدار این خط فکری بود. وی روز ۱۲ ژوئیه در یک جلسه‌ی کابینه اظهار داشت:

    «دکتر مصدق این توانایی را داشته که دولتش را مورد حمایت ایرانیانی قرار دهد که از فرمانروایی یک دسته‌ی فاسد بر کشور ناراضی بوده‌اند. ما نمی‌توانیم با خیال راحت چنین فرض کنیم که اگر موفق شویم حکومت فعلی ایران را براندازیم جانشینان این دولت بتوانند کمتر موجب عدم رضایت بریتانیا شوند و باید این خطر را بپذیریم که در چنین صورتی متعهد به پشتیبانی از رژیمی گردیده‌ایم که به‌همین اندازه غیر دموکراتیک است… ما نباید احساسات اصیل ملی را در ایران با چسبیدن به سیستم کهنه‌ی به دست آوردن امتیازات به کناری بیاندازیم۳۰

    در این میان چند تنی بودند که از تلاش برای سقوط مصدق دست‌بردارنبودند. بیش از همه موریسون وزیر خارجه، که پیش از این دیده‌بودیم که آورل هریمن او را وزیر خارجه‌ی نادانی دانسته‌بود. او بود که «مصدق را خطری برای منافع بریتانیا در خاورمیانه و … می‌دانست و می کوشید تا از پشتیبانی آمریکا نیز بهره‌مند گردد.» برخلاف او «هنری گریدی سفیر آمریکا در تهران مصدق را تحسین می‌کرد و عقیده داشت: «حزب جبهه ملی دکتر مصدق نزدیک‌ترین چیز به یک عنصر معتدل و با ثبات در یک پارلمان ملی است. گریدی جنبش ملی ایران را با جنبش ملی هند مقایسه می‌کرد که سرانجام منجر به استقلال آن کشور شد و هشدار می‌داد که اگر ایالات متحده از این جنبش پشتیبانی نکند اعتبار خود را در جهان از دست خواهدداد و کمونیست‌ها تقویت خواهندشد. افکار عمومی در آمریکا نیز با عقاید گریدی همراه بود. سفارت انگلیس در واشنگتن نسبت به خطر بالقوه‌ی احساسات ضدامپریالیستی مردم آمریکا به وزارت خارجه‌ی انگلیس هشدار می‌داد و نگران انتقاد جهانی از سیاستهای گذشته ش. ن. ا. ای. بود. گرچه کمپانی های نفتی آمریکا بطور مؤثر به ش. ن. ا. ای. کمک می‌کردند ولی وزارت خارجه برای پشتیبانی از بریتانیا در مورد برکناری (مصدق) حاضر به کمک نبود۳۱

    شپرد که با افکار دوران امپراتوری زندگی می‌کرد، حتی نسبت به آمریکایی ها نیز بشدت بدبین بود، از گریدی سفیر آمریکا نفرت داشت و با استناد به این گفته‌ی آورِل هریمن که مصدق را به عنوان « یک قهرمان ملی» ستوده‌بود می‌گفت « با این طرز تفکر آمریکا کاملأ آمادگی آن را دارد که ش. ن. ا. ای. را قربانی کند.۳۲»

    همان طور که قبلا نیز دیده‌ایم سفیر انگلیس برای خود دلایلی داشت که او را مطمئن می‌کرد پادشاه ایران به فشارهایش پاسخ مساعد خواهدداد. او بخود می‌گفت « در سال ۱۹۴۱ انگلیس ها به کمک روسها پدرش را مجبور کرده‌بودند از مقام سلطنت استعفا کند» و مدعی بود که «شخص شاه را نیز برای جلوس به این مقام خودشان انتخاب کرده بودند.» در نتیجه « احساس می‌کرد اگر هم شاه سعی کند از خود استقلال رأی نشان دهد همان سرنوشت پدرش در انتظارش خواهدبود.۳۳» (!)

    موریسون حتی « بدون پروا به سفیر انگلیس فرانکز در واشنگتن دستور داد که پشتیبانی وزارت خارجه‌ی آمریکا را برای اعمال فشار مشترک به شاه در جهت انحلال مجلس و برقراری نوعی حکومت نظامیان برای سقوط مصدق به دست آورد. جرج مک گی، معاون وزارت خارجه آمریکا با هر دو پیشنهاد موریسون بشدت مخالف بود.»

    «او می گفت: “شاه نه تنها برای انحلال مجلس به اندازه‌ی ‌کافی قدرت ندارد بلکه برای پادشاه ساقط کردن مصدق به معنای آن است که خود را در برابر دولت خویش، پارلمان ایران و افکار عمومی مردم این کشور و برضد همه آنها قراردهد”.»

    «مک گی شکایت داشت که دولت بریتانیا هیچوقت به نصایح آمریکا گوش نکرده و اگر هم کرده بسیار کم و بسیار دیر کرده‌است و حالا آنها خود را متعهد به انجام یک هدف غیرممکن کرده‌اند. فریمن ماتیوز معاون دیگر وزارت خارجه نیز از نظریات مک گی پشتیبانی میکرد و چنین عقیده داشت که احساسات ملی در ایران بسیار گسترده تر از آن است که با برکناری مصدق سرکوب گردد۳۴

    در سپتامبر ۵۱ دولت آمریکا به انگلستان اعلام خطرکرد که بدون تغییر شرایط در ایران سقوط نابهنگام مصدق می‌تواند حتی به سقوط خود شاه نیز بیانجامد بطوری که غرب دیگر هیچ تکیه‌گاهی در ایران نداشته‌باشد. تلاشهای فرانکز برای جلب همراهی آچسن و هریمن نیز بیحاصل ماند۳۵.

    شپرد مخالف پیروی ازسیاست آمریکا بود. او به وزارت خارجه نوشت: «در حقیقت ضربه‌ای بر حیثیت ما تلقی میشود که اطاعت خود از آمریکایی ها در مورد مسئله نفت را تأیید کنیم و چنین تصوری را به دست دهیم که به طور کامل آلت دست آمریکا شدهایم.» وزارت خارجه که با این نظر موافق نبود جواب داد: «این مسئله اهمیت اساسی دارد در هر اقدامی که در جهت برکناری مصدق انجام می‌دهیم آمریکا نیز مانند ما عمل کند۳۶.»

    تجزیه‌ی ایران

    برای

    حفظ منافع شرکت نفت !

    «وقتی این امر دیگر به ثبوت رسید که دستگاه دولتی ترومن را نمی‌شود به هیچوجه تشویق کرد به خاطر بریتانیا دست به تلاش برای برکناری یک دولت مورد حمایت مردم و غیرکمونیست بزند وزارت خارجه به این نتیجه رسید که لازم است طرحی را تنظیم کند که بر اساس آن محبوبیت مصدق در ایران را از بین ببرد. اریک برتهود پیشنهاد کرد یک تلاش همه‌جانبه از طریق بخش فارسی بی. بی. سی. به‌عمل آید تا مردم ایران را متقاعد کند بدبختی آنها ناشی از “دولت نالایق و فاسدی است که بر کشورشان حکومت می‌کند و بنابراین نخستین گام برای حل رضایت بخش قضیه نفت روی کار آمدن یک حکومت درست وحسابی در ایران است”.۳۷»

    «برتهود از این موضوع نگران نبود که براثر سرنگون کردن یک حکومت مورد علاقه و پشتیبانی مردم در ایران قیامی روی دهد. او می‌گفت: “اگر براثر این امر دستگاه دولتی و اداری ایران یکلی سقوط کند و روسها در شمال (ایران) دست به مداخله بزنند در صورت لزوم ما می‌توانیم بر اساس سوابق تاریخی، یک منطقه‌ی نفوذ انگلیس برای خودمان در آن کشور درست کنیم”.۳۸»

    «از نظر بریتانیا، این مسئله مطلقاً اهمیتی نداشت چنانچه چاههای نفتی و مناطق اطراف خلیج فارس تحت تسلط آن دولت باقی بماند، ایران حاکمیت خود را از دست بدهد و تجزیه شود..

    بی. بی. سی. حربهای قدیمی

    برای فریب ملت ایران

    «شپرد نیز به‌نوبه‌ی خود استفاده از بی.بی.سی. را توصیه می‌کرد و به وزارت خارجه نوشت “اپوزیسیون ایران نیز احساس می‌کند شانس سقوط مصدق در آینده‌ی نزدیک در صورت پخش برنامه‌هایی از بی.بی.سی. که در آن استدلال شود هیچ امیدی برای رسیدن به یک راه حل منطقی با دولت فعلی باقی نمانده تقویت خواهدشد۳۹

    شپرد، فورلانگ، جفری ویلر، هر یک روش و برنامه‌ای را برای تخریب دولت مصدق از سوی بی.بی.سی. پیشنهاد می‌کردند. فورلانگ به شپرد اطلاع داد که “ما با تنظیم‌کنندگان برنامه‌های بی.بی.سی. هر دو هفته یکبار جلسه داریم و هرگاه بخواهیم خط تازه‌ای را در این باره دنبال کنند …حدود آنرا برایشان مشخص می‌کنیم. بی.بی.سی. بسیار خوشحال خواهدشد که از طرف شما راهنمایی شود که طرح چه مسادلی اثرات بیشتری خواهدداشت تا برنامه‌های خود را بر همان أساس تنظیم نماید.»!

    «فورلانگ حتی نوشته‌بود برنامه‌ی بی.بی.سی. دولت کنونی ایران را بصورت دولتی “احمق و کله‌شق” معرفی خواهدکرد…»؛ اما «از حمله به هیأت حاکمه‌ی ایران وطبقات ذی‌نفوذ کشور خودداری خواهدشد…۴۰

    میدلتون، بجای حمله به شخص مصدق، برنامه‌ی حمله به هواداران «تندروی» او را پیشنهاد کرد و از طرف دیگر برای خدشه‌دارساختن اعتبار شخصی مصدق، این نظر را پیش کشید که مصدق مورد اتهام «زدوبند» مخفی با انگلستان قرارگیرد۴۱!

    جفری ویلر جعل نامه به بی.بی.سی. از طرف اتباع انگلیسی مقیم ایران، به کمک خانم لمبتون را پیشنهادکرد. اما گردانندگان بخش فارسی انگلیسی این کار را رد کردند زیرا می‌گفتند شنوندگان ایرانی به صحت آنها شک خواهندکرد۴۲.

    «وقتی روز ۶ سپتامبر ۱۹۵۱ مصدق تصمیم دولت خود مبنی بر اخراج کارکنان انگلیسی ش. ن. ا.ای. را در سنای ایران اعلام کرد شپرد نه تنها گزارش‌هایی را که باید بی.بی.سی. در تفسیر و توضیح این تصمیم پخش کند آماده داشت، بلکه زمان پخش آنرا نیز تعیین کرده‌بود. همان روز که مصدق اعلامیه‌ی مربوط به این موضوع را در سنا مطرح کرد شپرد فوراً به وزارت خارجه تلگرامی فرستاد که در آن خواسته‌شده‌بود با اعلامیه‌ی مصدق باید فورا و به صورت یک اطلاعیه‌ی کوتاه و بسیار صریح رسمی مقابله شود… و متن این اطلاعیه از بی. بی. سی. به طور کامل، هم در برنامه‌ی شبانه و هم در برنامه‌ی صبحگاهی فردای آن پخش گردد. بی.بی.سی. نیز مجبور شد عیناً این دستور سفیر را اجرا کند که در آن ضمنا تصریح شده‌بود با این ترتیب دیگر هیچگونه مذاکره‌ای با ایران به نتیجه مثبتی نخواهدرسید۳.۴»

    با افزایش فشار مصدق بر ش. ن. ان. ای. انگلیسی ها حملات خود ررا مستقیما متوجه شخص او ساختند، از جمله از راه تحریک مطبوعات ایرانی مساعد برای این عمل، از جمله با نوشتن جملاتی از این قبیل که «مصدق برای حل مسأله ی نفت برنامه‌ای ندارد و محکوم به شکست است… این واقعا بدبختی است که سرنوشت کشور را بدست پیرمرد بیماری سپرده‌ایم … و به او اجازه داده‌ایم با سرنوشت ملتی این چنین بازی کند (روزنامه‌ی طلوع تهران)۴۴.» اما این روش نتیجه‌ی وارونه داد و بیشتر مطبوعات تهران افشاگری علیه سیاست انگلستان را تشدیدکردند.»

    روزنامه‌ی شاهد این حملات را کار روزنامه‌های معلوم‌الحال و دسته‌های معینی در مجلس و سنا نامید، “که به عنوان عمال انگلیس وظائف خود را انجام می‌دهند.” روزنامه‌ی شبانه‌ی پرتیراژ کیهان انگلستان را متهم کرد که به بهانه‌ی خطر کمونیسم درنتیجه‌ی دولت مصدق سرگرم ایجاد جبهه‌ی مخالفی علیه او شده است و افزود “اگر واقعا انگلیس واقعأ مایل به جلوگیری از خطر کمونیسم است باید با فقر مردم مبارزه کند نه با خود مردم۴۵.» (!)

    در این میان سرویس های سفارت انگلستان، به رهبری فرانکز، سفیر، از شوراندن افکار عمومی آمریکا از طریق مطبوعات معتبر این کشورکه تا آن زمان از مصدق هواداری می‌کردند، مانند واشنگتن پست یا کریستیان ساینس مونیتور، نیز کوتاهی نمی‌کردند. نیویورک تایمز گستاخی را حتی تا آنجا رسانید که بنویسد «آیا این مسأله قابل درک است که به ایران بخاطر آنکه قرارداد نفتی‌اش را زیر پا گذاشته پاداش بدهیم…» مجله‌ی لایف نوشت «دراستقرارنظم در خاورمیانه بهترین متحدان ما سلاطین و مردان نیرومند هستند… ما باید همچنین روابط خود را با قدرتهای استعماری نظیر انگلستان و فرانسه، گرچه مورد نفرت و در حال رنگ‌باختن اند، هماهنگ سازیم، بویژه وقتی پای مسائلی چون نظم جهان در میان است.» نیویورک هرالد تریبیون نیز بنای تاختن به مک گی معاون وزارت خارجه‌ی آمریکا را گذاشت۴۶

    همچنین ش. ن. ا. ای. برای تیره کردن روابط مصدق با امریکا به مطبوعات «ایرانی» مخالف مصدق دستور داد حملات شدیدی بر ضد ایالات متحده‌ی آمریکا بعمل آورند.»

    در مقابل، «مصدق در مصاحبه‌ای با مجله‌ی یوـ اس نیوز اند وورلد ریپورت گفت “بخش بزرگی از این حملات توسط عوامل خارجی انجام می‌شود، و صریحأ می‌گویم که کمپانی سابق نفت نقش مهمی در این تحریکات و خرابکاریها بر عهده دارد۴۷

    بدنبال تبلیغات بی.بی.سی. و زیهنر و وودهاس سرانجام در مجلس یک گروه چهارده‌نفره به سرکردگی جمال امامی، «انگلیسی» مارکدار، تشکیل شد که ضمن حملات شدید علیه مصدق سعی کرد تا با ممانعت از وقوع اکثریت در مجلس مانع از گزارش مصدق گردد.

    اما« روز نهم سپتامبر که مجلس بالاخره زیر فشار افکار عمومی تشکیل شد مصدق گفت” دولت بریتانیا برای حفظ منافع ش. ن. ا. ای. دست به استخدام مزدورانی، در همه جا در مجلس و سنا، در دستگاه دولت و دربار سلطنت، و بطور کلی در سراسر جامعه و اجتماع زده‌است..” او همچنین به ایرانیانی که از جانب چپ (مقصودش روسیه بود) رهبری می‌شدند حمله کرد و گفت “سرنوشت ایران را نه بوالهوسی قدرتهای خارجی، که أراده و خواست ملت ایران باید تعیین کند.” او سپس به قرائت قسمتی از گزارشهای رادیو بی.بی.سی. پرداخت و گفت این دستگاه یک ماشین تبلیغاتی است که برای اعمال نفوذ دولت انگلیس در خارج از کشور مورد استفاده قرار می‌گیرد.” روشن بود که مصدق کاملأ متوجه است که انگلیس کمر همت بسته تا بجای او دولتی را در ایران بر سر کار بیاورد تا بوسیله‌ی آن قراردادی را که در مورد نفت مورد پسندش باشد، ببندد، ولی وی مصمم است که با این نیت دولت بریتانیا بجنگد۴۸

    جالب، و در عین حال مضحک، این است که سفیر کندذهن بریتانیا از این برخورد مصدق به نیات واقعی کشورش تعجب کرده، در گزارش خود به وزارت خارجه نوشته بود که چرا مصدق “به شرافتمندانه بودن مقاصد دولت بریتانیای کبیر اعتقاد ندارد؟”! او در گزارش اضافه کرده‌بود که “قطعی است که برای توافق میان دو دولت باید میان طرفین اعتماد متقابل وجودداشته‌باشد، و اینک مصدق ثابت کرده‌است که چنین اعتمادی وجود ندارد.”۴۹»

    زهی هوش و تیزبینی!

    دکتر مصطفی عِلم نویسنده‌ی کتاب مورد استناد ما خود اضافه می‌کند: «واقعأ شگفت‌انگیز بود که از نظر شپرد تلاش بریتانیا برای سرنگون کردن دولت منتخب و قانونی ایران و جانشین ساختن آن بوسیله‌ی یک دولت دست‌نشانده در معیارهای بین‌المللی یک روش پذیرفته‌شده و معمول به حساب می‌آمد. او نمی‌توانست بفهمد چرا مردم ایران به «شرافتمندانه بودن مقاصد» دولت بریتانیای کبیر اعتقادنداشتند۵۰

    «نطق مصدق (در مجلس) که در واقع عکس‌العملی به فعالیت های پنهانی انگلیس بود، وضع دولت او را، به حساب اپوزیسیون که نتوانسته‌بود یک کلمه در دفاع از دولت بریتانیا به زبان آورد، تقویت کرد. روزنامه‌ی نیویورک تایمز درباره ی این نطق چنین نوشت:

    سیاستمدار زیرک و کهنسال سرانجام موفق شد به جماعت بیشمار آدمهای کوچک و عادی ـ به مغازه‌داران، به صنعتگران، به مردم باسواد و زیر فشار و حتی بخش‌های بسیاری از مردم کاملأ معمولی به عنوان قهرمان آنان در مقابل امپریالیسم خارجی و همچنین نبرد علیه سرمایه‌داران و ملاکان بزرگی که اجیرشان کرده‌بودند، یا دستگاه‌های فاسد اداری، بشناساند. دکتر مصدق برای آنان مخزن و مأمن امیدها و وارزوهای سرکوب‌شده و انجام نیافته‌شان شده‌است. مردم او را به عنوان سپر محافظ خود در برابر هرگونه تجاوز و تعدی و غارتگری، از هر ناحیه‌ای صورت گیرد، می‌شناسند… پس بگذار “گارد قدیم” ایران این نکته را خوب درک کند۵۱

    باید گفت همه‌ی مدیران أمور انگلستان تا این حد کوته‌بین نبودند. به عنوان مثال سر ادوارد بریجز معاون دائمی وزارت خزانه‌دداری بود که در آخرین جلسه‌ی مهم دولت کارگری انگلیس که در روز ۲۳ اکتبر ۱۹۵۱ برای سرنگونی دولت مصدق تشکیل شده‌بود، روی برکناری یکی دیگر از عوامل مناقشه‌ی نفت، سر ویلیام فریزر، رییس کل ش. ن. ا. ای. پافشاری کرد زیرا به نظر وی “کوته‌نظری و عدم برخورداری وی از واقع‌بینی سیاسی منجر به وقوع بحران نفت ایران شده بود.

    درباره‌ی تنگ نظری سر ویلیام فریزر مدیر کل اسکاتلندی ش. ن. ا. ای. پیشتر هم، در یکی دیگر از بخشهای این نوشته، از قول همکاران و هموطنانش نقل‌قول‌هایی آورده‌بودیم.

    اما در آن جلسه، در هر حال موضوع اصلی سرنگون کردن دولت مصدق بود. بازماندگان امپراتوری ورشکسته همچنان تعیین سرنوشت سیاسی کشورهایی چون ایران را از حقوق مسلم خود می‌دانستند:

    «سر لسلی رووان، از وزارت خزانه‌داری، مسأله‌ی اصلی را به این ترتیب مطرح کرد:” در صورتی که بریتانیا به این نتیجه‌ی قطعی رسیده‌باشد که به هیچوجه با مصدق وارد گفتگو نشود، آیا ما آماده ایم دست به اقداماتی بزنیم که منجر به سقوط وی گردد۵۲؟”

    بخش پنجم ج؛ دنباله‌ی «خلاصی از شر مصدق»

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    ۲۸ همان، ص.۳۵۴ـ۳۵۳، پی‌نوشت ۳۰. سند شماره‌ی ۹۱۵۷۲/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. گوردون واترفیلد از بی.بی.سی. به فورلانگ. همراه با بیانیه‌ی الول ساتن. ۱۲ ژوئیه ۱۹۵۱، درباره‌ی اختلاف نفت ایران. ۱۳ ژوئیه ۱۹۵۱.

    ۲۹ همان.ص.۳۵۴، پی‌نوشت ۳۱. سند شماره‌ی ۹۱۵۲۷/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از لگت به استرنگ. ۱۴ آوریل ۱۹۵۱. سند شماره‌ی ۹۱۶۱۰/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از سر رالف گلین نماینده‌ی مجلس به ایدن، همراه نامه ای از لگت. ۲۴ اکتبر ۱۹۵۱. سند شماره‌ی ۹۱۵۲۲/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس.

    پیشنویس از ال. ا. سی. فرای. ۶ فوریه ۱۹۵۱.

    ۳۰ پیشین، سند هیأت وزیران انگلیس. تصمیمات کابینه (۵۱) ۵۱. ۱۲ ژوئیه ۱۹۵۱.

    ۳۱ همان، صص. ۳۵۵ـ۳۵۴، پی‌نوشت ۳۴. سند شماره‌ی ۹۱۵۳۷/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از بی. اچ. گوربروت در سفارت انگلیس ـ واشنگتن به وزارت خارجه.۱۵ و ۲۰ ۱۹۵۱.

    ۳۲ ص. ۳۵۵، پی‌نوشت ۳۵. سند شماره‌ی ۹۱۴۷۳/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از شپرد به استرنگ. ۱۱ سپتامبر ۱۹۵۱. سند شماره‌ی ۹۱۶۰۶/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از شپرد به فورلانگ. ۱۴ مه ۱۹۵۱. سند شماره‌ی ۹۱۵۴۴/ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از شپرد به فورلانگ. ۷ ژوئن ۱۹۵۱.

    پی‌نوشت ۳۶. سند شماره‌ی ۹۱۵۳۵ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از شپرد به فورلانگ. ۷ ژوئن ۱۹۵۱.

    ۳۳ ص. ۳۴۹ پی‌نونشت ۱۸؛ سند شماره‌ی ۹۱۵۶۶ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. پیشنویس از استرنگ. ۲۳ ژوئن ۱۹۵۱.

    ۳۴ همان، ص. ۳۵۶، پی‌نوشت ۳۷. سند شماره‌ی ۹۱۵۳۷ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از فرانکز به وزارت خارجه. درباره‌ی مذاکراتش با مک گی. ۲۵ و ۲۶ ۱۹۵۱.

    پی‌نوشت ۳۸. اسناد وزارت خار،جه‌ی آمریکا. سال ۱۹۵۱. جلد اول از دستیار ویژه به آچسن وزیر خارجه. ۳۱ ژوئیه ۱۹۵۱.

    ۳۵ پیشین، پی‌نوشت ۳۹. سند شماره‌ی ۹۱۵۸۹ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از فرانکز به وزارت خارجه. ۲۱ سپتامبر ۱۹۵۱.

    پی‌نوشت ۴۰. سند شماره‌ی ۹۱۵۹۱ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از فرانکز به وزارت خارجه. ۲۶ سپتامبر ۱۹۵۱.

    ۳۶ پیشین، همان منبع، پی‌نوشت ۴۱، از شپرد به وزارت خارجه. ۲۱ سپتامبر ۱۹۵۱. و سند شماره‌ی ۹۱۵۸۲ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. پیشنویس از باوکز . ۲۵ اوت ۱۹۵۱. سند شماره‌ی ۹۱۶۰۶ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس.از شپرد به وزارت خارجه. ۲۳ اکتبر ۱۹۵۱.

    ۳۷ همان، ص. ۳۵۷، پی‌نوشت ۴۲؛ سند شماره‌ی ۹۱۵۸۲ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. پیشنویس از برتهود. ۲۱ ژوئن ۱۹۵۱.

    ۳۸ پیشین، پی‌نوشت ۴۳؛ همان منبع ـ در سال ۱۹۰۷ میان روسیه و انگلیس قراردادی امضاء شد که در آن ایران به دو منطقه‌ی نفوذ آن دو کشور تقسیم شد.

    ۳۹ پیشین، پی‌نوشت ۴۴، سند شماره‌ی ۹۱۵۸۴ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از شپرد به وزارت خارجه. ۲۵ اوت ۱۹۵۱.

    ۴۰ همان، ص. ۳۵۸، پی‌نوشت ۴۵، سند شماره‌ی ۹۱۵۶۰ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از شپرد به فورلانگ. ۲ ژوئیه،۱۹۵۱. پی‌نوشت ۴۶، همان منبع، از فورلانگ به شپرد ۲۱. ۲۱ ژوئیه۱۹۵۱. پی‌نوشت ۴۵،

    ۴۱ همان، ص. ۳۴۰، پی‌نوشت ۴۷، سند شماره‌ی ۹۱۵۷۱ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از میدلتون به وزارت خارجه. اول اوت ۱۹۵۱.

    ۴۲ پیشین، پی‌نوشت ۴۸، سند شماره‌ی ۹۱۵۵۰ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. پیشنویس از باوکر. ۲۰ ژوئن ۱۹۵۱.

    ۴۳ پیشین، پی‌نوشت ۴۹، سند شماره‌ی ۹۱۵۸۶ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از شپرد به وزارت خارجه. ۶ و ۱۰ سپتامبر ۱۹۵۱.

    ۴۴ همان، ص. ۳۵۰، پی‌نوشت ۵۰، روزنامه‌ی طلوع، مورخ ۲۹ اوت ، ۶ و ۱۸ سپتامبر ۱۰۵۱. روزنامه‌ی داد مورخ ۱۳ سپتامبر ۱۹۵۱.

    ۴۵ پیشین، پی‌نوشت ۵۱، روزنامه‌ی شاهد، مورخ ۲۹ اوت ، ۶ و ۱۸ سپتامبر ۱۰۵۱. روزنامه‌ی کیهان، ۳۰ اوت و ۶ و ۱۸ سپتامبر ۱۹۵۱.

    ۴۶ همان، ص. ۳۶۱، پی‌نوشت ۵۲، سند شماره‌ی ۹۱۶۱۵ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از فرانکز به وزارت خارجه. ۶ و ۱۰ سپتامبر ۱۹۵۱. ارسال بررسی مطبوعات آمریکا. ۲۰ نوامبر ۱۹۵۱.

    ۴۷ پیشین، مجله‌ی «یوـ اس نیوز اند وورلدریپورت»، تحت عنوان «مصاحبه‌ای با نخست‌وزیر ایران، ۲۵ ژوئیه ۱۹۵۱.

    ۴۸ همان، صص. ۳۶۲ـ ۳۶۱.

    ۴۹ پیشین. پی‌نوشت ۵۴، سند شماره‌ی ۹۱۵۸۹ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. از شپرد به یانگره ۱۵ سپتامبر ۱۹۵۱.

    ۵۰ پیشین. همان، صص. ۳۶۳ـ ۳۶۲، پی‌نوشت ۵۵، روزنامه ی نیویورک تایمز شماره ی ۲۳ سپتامبر ۱۹۵۱.

    ۵۱ همان، صص. ۳۶۳ـ ۳۶۲، پی‌نوشت ۵۵، روزنامه ی نیویورک تایمز شماره ی ۲۳ سپتامبر ۱۹۵۱.

    ۵۲ پیشین، پی‌نوشت ۵۶، سند شماره‌ی ۹۱۶۰۷ ۳۷۱ وزارت خار،جه‌ی انگلیس. پیشنویس از استرنگ درباره ی جلسه در اتاق بریجز. ۲۴ اکتبر ۱۹۵۱.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.