برای رخشان و‌ بارانش / فخرالسادات محتشمی‌پور

شنبه, 10ام شهریور, 1403
اندازه قلم متن

سلام رخشان‌جان
چطور باید شروع کنم این دلنوشته را برای شما؟
راحت بگویم پرده‌ی اشکی که چشمانم را گرفته مانع نوشتن است اما من با چشم گریان بسیار نوشته‌ام و انگار همیشه قطرات اشک، نوشته‌های از سر دردم را شفاف تر و خواندنی تر کرده‌است.

خواهر عزیزم
چقدر سپاسگزار دوست عزیزمان، فیروزه‌جان صابر هستم که در انجمن زنان کارآفرین یادمان آورد؛ رخشان بنی‌اعتماد یک کارآفرین فرهنگی است که باید زندگی و فعالیت‌هایش برای دختران رنج کشیده و سرگشته‌ی زمان ما الگو شود! اما شما در آن همایش(کارآفرینی فرهنگی زنان- تهران ۱۳۸۶) ترجیح دادید داور باشید نه یک کیس کارآفرین. و چه همایشی شد به یاری حق و همکاری بزرگانی چون روانشاد توران میرهادی و زنده‌یاد شهلا لاهیجی و شما و زنده یاد استاد ناصر وزیری و دیگران و چه الگوهای نابی معرفی کردیم به مخاطبانمان.

دوست عزیزم
چه افتخاری بود برای من آشنایی بیشتر و‌ نزدیک‌تر باشما و‌ فهم بهتر آثارتان و چه غمبار بود قهرتان با سینما آنگاه که قدر هنرتان دانسته نشد و چه زود آشتی کردید وقتی قدرشناسی مردم هنرپرور را دیدید. و چه توفیقی یافت انجمن زنان کارآفرین برای نکوداشت شما به بهانه‌ی زادروزتان و شرح فعالیت‌های ارزشمندتان. چقدر افتخار کردیم به شما و افتخار می‌کنیم.

خواهر مهربانم
من اما رخشان دیگری را در روزهای تلخ و سخت پس از انتخابات ۸۸ شناختم. آن روزها که با دل و جان همراه ما بودید و دردمان را درد خود می‌دانستید. یادش به خیر آن افطارهای زیرپل یادگار، مقابل اوین، که صندلی کوچکی به دست آرام آرام می‌آمدید و‌کنار ما می‌نشستید، درد زانو را فراموش می‌کردید و همسفره‌ی مظلومان دردمندی می‌شدید که مولاعلی، شهید عدالت، در زمان خود برای حفظ و احقاق حقوق چون آنانی جان داد. و چقدر امیدبخش بود حضور گرمتان برای مادران و پدران اسرای دستگاه جور و همسران و فرزندان آزادگان دربندستم.

رخشان جان
من بارها شاهد اشک‌های گرم شما بانوی مهربان بودم که در مواجهه با هر خبر بدو‌جانسوز آن روزهای نکبت‌بار از چشمان روشن‌بینتان جاری می‌شد و هنگامی که در اوج همدلی در آغوش یکدیگر می‌گریستیم گونه‌ام را خیس می‌کرد. و هربار که در ملاقات با همسرجان از این همدلی‌ها و از ایثار و فداکاری همراهان، که از دل و جان برای استوار قدمی آزادگان محصور و‌ محبوس تلاش می‌کردند، می‌گفتم، مرا یادآور می‌شد که « تا این مردم‌هستند، ایران ویران نمی‌شود و می‌ماند!»

بانوی باوقار سینمای ایران!
آن روز که شما را برای دیدار نوروزی انجمن زنان کارآفرین دعوت کردم، آنقدر صدای محزونتان که پیام دردناک ممنوع‌الکاری باران‌جان و‌ هانیه‌جان و دیگر دختران هنرمندتان را به عنوان دغدغه‌ای مادرانه به من رساند، دلم را به درد آورد که تا مدتی نمی‌دانستم چه بگویم. اما چه خوب شد که آمدید و در همان مدت کوتاه در فضایی کارآفرینانه لبخند به لبتان آمد. آن روز از دوستان خواهش کردید که از شما که حجاب اجباری نداشتید، عکس نگیرند. دیگر روز هم که برای ایراد سخنرانی در مراسم یادبود زنده‌نام شهلا لاهیجی از شما دعوت کردم عذرخواستید و گفتید نمی‌خواهم از من عکسی گرفته و منتشر شود.

شما خوب می‌دانستید که صاحبان مغزهای کوچک زنگ‌زده بیش و پیش از افکار عالی و آثار ارجمند شما آن تارهای نقره‌‌فام احترام آمیز زلفتان را می‌بینند و به افکار پوسیده شان را رنگ می‌زنند. و می خواستید برای حفظ و حراست جایگاه فرهنگ و هنر ایران عزیز از حواشی دوری کنید، غافل از آن که قشریون متحجر از هر سوراخی سرک می‌کشند تا شکار لحظه‌ها کرده کارنامه عمل ننگینشان را سیاه‌تر کنند.

کارآفرین فرهنگی دغدغه‌مند ما
حالا که چرخ روزگارمان چرخیده و این بار طبیبی صداقت پیشه پای در عرصه قدرت گذاشته و برای درمان دردهای تابسوز وعده‌ها داده تا کرامت انسانی پاس داشته و حرمت انسان رعایت و حقوق شهروندان روا داشته شود، صبورانه امید داریم همه خطاهای گذشته با توقف دستورالعمل‌ها و ضرب‌الاجل‌ها و احکام نادرست و ناعادلانه و رسیدگی به پیامدهای آن‌ها جبران شود.

چه در غیر اینصورت شهروندان آگاه و افکار عمومی بیدار پرسش‌های بسیار را بی‌وقفه مطرح خواهند کرد که به کرسی نشستگان را گریزی از پاسخ منطقی و‌عقل‌پسند نخواهد بود. و خدا کند که وعده‌های صدق به زودی محقق شود.

باران‌جان را از طرف ما سخت در آغوش گرفته ببوسید و بگویید ایران از آن ماست. از آن همه ایرانیان.

و امید بذر هویت ماست.

فخرالسادات محتشمی‌پور
همسرآزاده‌ی دربند سید مصطفی تاجزاده


اینستاگرام خانم محتشمی‌پور


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

برچسب‌ها:

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.