ایران وایر
«سیمون دوبووار» میگوید: «کلماتی هستند به همان کشندگی اتاق گاز.» روایت خانوادههای دادخواه نیز دستکمی از اتاق گاز ندارند.
«ابراهیم احمدی»، برادر «فرشته احمدی»، بعد از یک سال و نیم دربهدری و فرار از دست ماموران امنیتی به کشور آلمان رسیده است و نحوه کشته شدن خواهر خود را روایت میکند.
فرشته احمدی، شهروند ساکن مهاباد، ۵آبان۱۴۰۱ در جریان اعتراضات سراسری با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی جان باخت؛ حالا برادر او ابراهیم که سه سال از او کوچکتر است، از او میگوید.
***
ابراهیم احمدی، برادر فرشته میگوید که ۵آبان ساعتی پیش از کشته شدن فرشته، بهخاطر کشته شدن «زانیار ابوبکری»، همسایه فرشته با او تماس میگیرد: «همسایه فرشته به نام زانیار ابوبکری شهید شد. به فرشته زنگ زدم، گفتم میگویند زانیار همسایهات شهید شده، فرشته گریه میکرد و توضیح میداد که زانیار تازه داماد است مراسم ازدواجاش را هنوز برگزار نکرده است، تالار برای مراسم ازدواج گرفته بودند و پشت سر هم با گریه توضیح میداد و بسیار ناراحت بود. اطراف خانه آنها هم بهخاطر شهید زانیار ابوبکری شلوغ بود. صدای تیراندازی میآمد، ماموران اطراف خانه را محاصره کرده بودند. به او گفتم فرشته، دست بچهها را بگیر و برو داخل. گفت باشه میریم داخل، بیرون نمیآییم.»
اما بعد از ۳۰ دقیقه به او زنگ میزنند و میگویند فرشته زخمی شده است. ابراهیم باور نمیکرده: «من گفتم تازه با فرشته حرف زدم، ۱۰ دقیقه پیش با فرشته صحبت میکردم سالمسالم بود. گفتند زخمی شده. به همسرش زنگ زدم، گفتم میگویند فرشته زخمی شده، چیشده؟ مهم است؟ گفت آره مهم نیست، ولی بیا.»
برادر فرشته وقتی به مهاباد میرسد که همهچیز تمام شده بود: «رفتم مهاباد. وقتی رسیدم بیمارستان فرشته را در کاور پیچیده بودند. چون جمعیت مردم در بیمارستان خیلی زیاد بود، ماموران با لباس نظامی جرات نداشتند داخل بیمارستان بیایند.»
فرشته را بعد از مرگ به اتاق عمل بردند تا او را بدزدند
ابراهیم احمدی میگوید با اینکه خواهرش کشته شده بود و پزشکان «مرگ» را تایید کرده بودند، اما پرستارها به آنها گفته بودند که او را باید به اتاق عمل ببرند: «فرشته را کشیدند و بردند و در را پشت سر خودشان قفل کردند. شوهر فرشته گفت دکتر گفته تمام شده است، اتاق عمل میخواهد برای چه؟ با دوستان و همشهریان مشورت کردیم و گفتند باید ببینید چیکار میکنند. چندبار در اتاق عمل را زدیم، باز نکردند. به رییس بیمارستان گفتیم، جواب ندادند. در را شکستیم، رفتیم داخل و دیدیم از در پشتی بیمارستان یک ماشین آماده کردهاند که پیکر فرشته را ببرند. به آنها گفتیم پیکر فرشته را کجا میبرید؟»
آنها به هرکس خواهش و التماس میکنند، جوابی نمیگیرند و در نهایت درگیر میشوند: «یکهو یکی از همان افرادی که بهظاهر پرستار بود اسلحه خود را درآورد روی سر شوهر فرشته گذاشت و یکی هم روی سر من اسلحه گذاشت و گفت هر دو شما را میکشم. من گفتم بکش، فرشته مرده، خون من که از فرشته و بقیه شهدا رنگیتر نیست؛ نمیگذاریم پیکر فرشته را ببرید. با فرماندار مهاباد تماس گرفتیم، قرار بود چون فرشته اهل مهاباد نبود، پیکر او به شهرستان سردشت برده شود و از این میترسیدند.»
ساعت حدود ۱۰ شب یک شرط برای تحویل پیکر فرشته میگذارند: «گفتند پیکر را به این شرط میدهیم که همین الان او را به خاک بسپارید و پیکر را به سردشت نبرید.»
فرشته اهل سردشت و ساکن مهاباد بود. ابراهیم احمدی میگوید: «ما شرط را قبول کردیم و گفتیم فقط جنازه را به ما تحویل دهید. پیکر را تحویل گرفتیم، بردیم حمزه آباد، روستای پدر همسر فرشته. اما میخواستیم پیکر را از آنجا به سردشت ببریم. در میان جمعیت همراه ما نیروهای اطلاعاتی هم بودند و خبرچینی میکردند. فرماندار مهاباد فوری با ما تماس گرفت و هشدار داد و گفت آقای گلی، آقای احمدی، هر مامور یا پلیسی این وسط چه در سردشت چه در مهاباد زخمی شود، من شما را میشناسم.»
همسر فرشته اما با اشاره به دژبانیهایی که در مسیر مهاباد و محور سردشت مهاباد قرار دارد، آنها را از انتقال پیکر فرشته به سردشت منصرف میکند: «همسر فرشته گفت در مسیر به مهاباد دو-سه تا دژبانی هست. در گردنه زمزیران محور مهاباد سردشت دژبانی بسیار بزرگی است و ماموران آن هم زیاد هستند، پیکر را در مسیر از ما میگیرند. اشکال ندارد، همینجا در روستا دفن کنیم. او گفت بگذاریم پیکر فرشته در نزدیکی محل زندگی بچهها باشد.»
بگویید قتل خانوادگی بوده است
در نهایت فرشته احمدی در یک روستا در مهاباد به خاک سپرده شد. بعد از خاکسپاری و برگزاری مراسم یادبود فرشته در مهاباد و سردشت و چند روز بعد از پخش گسترده عکس «باوان» در کنار مزار مادرش، یکی از کانالهای سپاه در تلگرام نوشت که فرشته احمدی به دست همسر خود کشته شده است و خانواده مقتول شکایت کردهاند.
ابراهیم احمدی میگوید: «این خبر درحالی منتشر شد که هیچکس از خانواده با هیچ رسانهای گفتوگو نکرده بود و همه درگیر مراسم بودیم.»
ویدیو ابراهیم احمدی در کنار پدرش همان زمان منتشر شد: «در همان زمان من در ویدیویی اعلام کردم که خواهرم فرشته احمدی به دست جمهوری اسلامی به قتل رسیده است و ما از هیجکس شکایتی نکردیم و شکایتی نداریم. حکومت از سکوت ما در زمان کشته شدن فرشته سواستفاده کردند. اگر زمان خاکسپاری ما اصرار میکردیم که پیکر فرشته را سردشت میبریم و اطلاعرسانی میکردیم، چنین ادعایی مطرح نمیکردند، ولی چون ما قبول کردیم فرشته در روستایی در مهاباد به خاک سپرده شود تا شخص دیگری کشته نشود، جمهوری اسلامی سواستفاده کرد.»
آقای احمدی میگوید بعد از این ویدیو، حکومت دوباره با وقاحت خبری منتشر کرد مبنیبر اینکه «رحیم گلی»، همسر فرشته احمدی صحبتهای ابراهیم احمدی برادر فرشته را تکذیب کرده است و گفته ابراهیم زمان مرگ فرشته کنار او نبوده است.
برادر فرشته میگوید: «جمهوری اسلامی چقدر بیفکر است. چطور ممکن بود که من بگویم رحیم گلی همسر خواهر من، او را نکشته، ولی آقای گلی تکذیب کند و بگوید برادر فرشته زمان قتل او نبوده است و دروغ میگوید. یعنی من فرشته همسرم را کشتهام.»
در ازای دو برابر دیه بگو خواهرم را معترضان کشتند
بعد از انتشار این ویدیو، فشارها بر خانواده احمدی و گلی بیشتر و ابراهیم احمدی بازداشت شد. ابراهیم را در شهر دستگیر کردند و ۲۸ روز در بازداشت نگه داشتند. در زمان بازداشت چون از سوار شدن به خودرو ماموران امنیتی ممانعت به خرج میداد، چندین مامور با ضربوشتم او را داخل خودرو بردند. دماغ و سر ابراهیم را شکستند دست چپ او دچار پارگی عمیق شد بعد از اینکه از شدت ضربوشتم بیهوش شد، او را داخل ماشین انداخته و با خود بردند و داخل وزارت اطلاعات به هوش آمد. به گفته خودش، او را تهدید کردند که اگر سکوت نکند و با ماموران امنیتی همکاری نکند، او را هم خواهند کشت.
ابراهیم میگوید: «میگفتند تو باید با ما کنار بیایی، مسیح علینژاد و علی کریمی آنجا (خارج از کشور) نشستهاند، ولی خواهر تو کشته میشود. هرچقدر پول بخواهی به تو میدهیم، تنها یک فیلم ۳۰ ثانیهای از خودت ضبط کن. میگفتند چهار نفر از معترضان که بازداشت شدهاند کلاشینکف داشتهاند و آنها قتلها را انجام دادهاند. از آنها شکایت کن، اعدامشان میکنیم. بازجوها میگفتند خواهرت مرده، ولی آخرش مجبوری با ما کنار بیای و هیچ کاری نمیتوانی بکنی.»
ماموران به ابراهیم، برادر فرشته میگویند «حق همسر، فرزندان خواهرت و خانوادهات را ضایع نکن، دو برابر معمول دیه به شما میدهیم، خانوادهتان را تحت پوشش بنیاد شهید قرار میدهیم در عوض یک ویدیو ۳۰ ثانیهای از خودت ضبط کن و در آن بگو من فریب تلویزیون “ایران اینترنشنال” و شبکههای خبری را خوردم. حزب دموکرات کردستان یا حزب کومله خواهر من را کشتهاند. من در پاسخ گفتم ما پول و بنیاد شهید نمیخواهیم، دست از سر ما بردارید.»
حزب دموکرات کردستان و حزب کومله، از احزاب کُرد مخالف جمهوری اسلامی هستند.
شب کشته شدن فرشته دقیقا چی اتفاقی افتاد؟
ساعت ۷:۳۰ دقیقه بعدازظهر شب حادثه، هوا رو به تاریکی میرفت که فرشته تیر خورد و بعد از دقایقی جان سپرد.
ابراهیم احمدی آن شب را اینطور تعریف میکند: «وقتی اطراف خانه فرشته بهدلیل کشته شدن زانیار شلوغ شده بود، تصمیم میگیرند به روستا بروند، ولی باز میانه راه پشیمان میشوند و برمیگردند شهرو ولی منزل پسرعمو همسرش میروند. پسر کوچک فرشته لباس خود را کثیف کرده بود و ظاهرا لباس اضافه نداشته است و فرشته لباس را میشوید، حدود ۵ دقیقه قبل از اینکه فرشته به پشتبام برود، از پسر خودش عکس گرفته که با او قهر کرده است. شلوار شسته شده را به پشتبام میبرد تا روی بند رخت پهن کند.»
فرشته احمدی در لحظهای که تیر خورده، شلوار پسر خردسالاش را در دست داشته و فرزند او در آغوشاش نبوده است.
ابراهیم احمدی میگوید: «خانمی که فرشته منزل آنها میهمان بوده است با بچهها پشت سر فرشته به پشتبام میروند و به اعتراضات که در کوچه در جریان بوده است، نگاه میکردند. همه پشت دیوار کوتاه لبه پشتبام که حدود یک متر ارتفاع داشته است ایستاده بودند. این خانم به من گفت یک دفعه فرشته دست خود را روی سینهاش گذاشت، من نفهمیدم گلوله خورده، کمی ایستاد و افتاد روی زانوهایش. بعد گفت سینهام سوخت. بعد از گفتن این جمله روی زمین افتاده و گفته است مراقب بچههای من باشید. این آخرین جمله فرشته بوده است و بعد از آن دیگر نتوانسته حرفی بزند؛ ولی تا بیمارستان زنده بوده است.»
تصویر باوان، دختر فرشته که در زمان کشته شدن مادرش تنها هفت سال داشت، بر مزار فرشته با صورتی اشک آلود و دستهایی که خاک را چنگ میزد، بارها در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته شد و واکنشهای زیادی در پی داشت.
باوان صحنه مرگ مادر را دیده است. او در ویدیوی ضبط شدهای که بخشی از آن در این گزارش منتشر شده است، میگوید: «من پیشاش (فرشته مادرش) بودم، شلوار میران در دست او بود، فکر میکنم شلوار میران هم پاره شد. یهو مادرم داد زد.»
«میران»، فرزند دیگر فرشته، در زمان جان باختن مادرش فقط سه سال داشت. برادر فرشته میگوید: «باوان از آن شب حرف میزند، ولی ما از او چیزی نمیپرسیم، چون دلمان نمیآید که به یادش بیاوریم.»
ساختمانی که فرشته روی بام آن تیر خورد و کشته شد، با چند ساختمان «افق کوروش» همجوار است. گفته میشود افق کوروش فروشگاه زنجیرهای متعلق به سپاه پاسداران است.
به گفته ابراهیم احمدی در شبهای اعتراضات روی بام هرکدام از شعبههای افق کوروش و تمام ساختمانهای دولتی، یک تک تیرانداز مستقر بود.
زنی که همراه فرشته روی پشت بام بوده است میگوید گمان میکنم تکتیرانداز فرشته را زد، چون تیر از بالا اصابت کرده است نه پایین. این تک تیرانداز شناسایی نشده است، درحالیکه نیروی سپاه و نیروی انتظامی در آن منطقه بسیار زیاد حضور داشتند.
باوان، میران و رحیم چه میکنند؟
فرشته و همسر او رحیم گلی در شهر مهاباد زندگی میکردند، ولی پس از مرگ فرشته، همسر و فرزندانش به خانه پدر همسر فرشته رجعت کردند و در روستا زندگی میکنند.
باوان در روستای حمزهآباد به مدرسه میرود، بچه درسخوانی است و از برادر کوچک خود هم مراقبت میکند.
مادربزرگ پدری و عمه بچهها از آنها مراقبت میکنند و با آنها زندگی میکنند. برادر فرشته میگوید: «باوان به یکی از خواهران من میگوید میشود از این به بعد به تو بگویم مادر؟ مادر من میشوی؟ چون انگار بوی مادرشان را میدهد. »
فشار بر خانواده همسر فرشته
ابراهیم میگوید: «بعد از اینکه نیروهای اطلاعات برای اعتراف اجباری از خانواده ما ناامید شدند، سراغ خانواده همسر فرشته رفتند به برادر همسر او گفتند برادرت را راضی کن با ما همکاری کند که این کار را نکردند.»
او میگوید فشارهای امنیتی بر خانواده همسر فرشته با مسدود کردن حساب بانکی و دزدی از منزلشان افزایش یافت: «حساب بانکی رحیم گلی و فرزندان فرشته را مسدود کردند. هفت روز پس از مرگ فرشته، خانه مشترک آنها را مورد هجوم قرار دادند. کسی در خانه نبود، قفل در خانه را شکسته بودند، دوربین عکاسی فرشته بههمراه چند گوشی قدیمی موبایل را برداشته بودند، همهچیز را بهم ریخته بودند در را باز گشته و رفته بودند. همسایههای فرشته گفتند نیروهای وزارت اطلاعات بودهاند.»
رحیم، همسر فرشته هم بهخاطر بچهها سکوت را انتخاب کرده است: «چون اگر بچهها پدرشان را هم از دست بدهند، زندگی آنها سختتر خواهد شد.
هنوز تلفنهای رحیم گلی را شنود میکنند در شهر مدام مراقب رفتوآمدهای او هستند. چندبار با او تماس گرفته و احضارش کردهاند، ولی نرفته است.»
ابراهیم از همسر و خانواده همسر فرشته برای اینکه مقابل این تهدیدها سر خم نکردهاند، تشکر میکند.
چرا دوربین عکاسی و موبایلها را بردند؟
فرشته خانهدار ولی تحصیلکرده رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه آزاد شهرستان سردشت و عاشق عکاسی بود. پیشاز ازدواج، فرشته صاحب یک مغازه عکاسی در نزدیکی مرکز تعویض پلاک شهر بود. اهل سیاست نبود، بعد از ازدواج مغازه عکاسی خود را تعطیل کرد رفت مهاباد. بین سه تا چهار سال مغازه عکاسی خود را داشت.
ماموران هم دوربین عکاسی مغازه او را با چند گوشی تلفن همراه قدیمی همراه خود برده بودند.
همسر فرشته کشاورز و باغدار است، باغ سیب دارد، گاهی هم با وانت خود کار باربری انجام میدهد. از دوستان خانوادگی فرشته بود و همین موجب ازدواج آنها شد.
فرشته هنوز به صورت قانونی فوت نشده است
باوجود گذشت دو سال از کشته شدن فرشته احمدی، هنوز در سیستم ثبتاحوال ایران مرگ او ثبت نشده است: «فرشته که کشته شد، دادستان مهاباد گفت تا با ما کنار نیایید گواهی فوت به شما نمیدهیم. هنوز هم فرشته بهصورت قانونی فوت نکرده است.
فرشته هنوز هم گواهی فوت ندارد. هنوز یارانه فرشته به حساب او واریز میشود، چون در سیستم ایران زنده محسوب میشود. حساب بانکی فرشته هم هنوز مسدود نشده است. حساب همسر و کودکان فرشته تا سه ماه پیش مسدود بود.»
بهگفته آقای احمدی، ساعات نخست پس از کشته شدن فرشته در بیمارستان بهدلیل استرس خانواده برای تحویل گرفتن پیکر فرشته، پیگیر گواهی فوت نبودیم.
جو امنیتی آرامستان روستای حمزهآباد
دور آرامستان حمزهآباد که فرشته به خاک سپرده شده است را دژبانی ایجاد کردند که رفتوآمد همه به آرامستان قابل رصد و کنترل باشد. برادر فرشته میگوید: «برای رفتن سر مزار فرشته باید اجازه گرفت و تنها یک نفر یک نفر اجازه دارند بر مزار فرشته بروند. تنها کشته شده اعتراضات در این آرامستان فرشته است. باقی کشته شدگان در مهاباد به خاک سپرده شدهاند. یک بار همسر فرشته به مخالفت نیروهای دژبانی برای رفتن به مزار فرشته گوش نکرده بود و با ماشین به سمت مزار حرکت کرده بود که به ماشین شلیک کرده بودند.»
ابراهیم احمدی میگوید که تلفنهای افرادی را که سر مزار میروند، مدام چک میکنند: «تلفنها را چک میکنند که مبادا از ماموران عکس گرفته باشی. واتساپ گوشی تلفنات را چک میکنند ببینید با چه شخص یا اشخاصی صحبت میکنید.»
برادر فرشته میگوید: «از روزی که فرشته کشته شده است، باوان از ماموران خیلی میترسد. یک روز همراه باوان به مزار میرفتیم، تا باوان مامور را دید رفت پشت ماشین و گفت من نمیآیم. من به او گفتم با ما کاری ندارند، گفت نه ما را هم میکشند. رفتم پیش مامورها گفتم این بچه از شما میترسد با او صحبت کنید که بتوانیم برویم سر مزار مادرش.»
او در بخش دیگری از حرفهایش میگوید روزی که فرشته کشته شد، هفت تن دیگر هم کشته شدند که هیچکدام از معترضان نبودند: «جمهوری اسلامی میخواست کسانی که معترض نبودند را با معترضان به جان هم بیندازد که مثلا ما که خانواده کشته شده غیرمعترض بودیم به معترضان بگوییم اگر شما بیرون نمیآمدید، خواهر من الان زنده بود.»