آخوند محمد محمدی گیلانی که به آیتالله قاتل مشهور بود، سرانجام پس از چند ماه اغماء بر روی تخت بیمارستان، مرد و به درک واصل شد. این آخوند از سال ۱۳۶۰ و پس از خلخالی، قاضی و رئیس دادگاههای انقلاب اسلامی بود که دگر اندیشان و جوانان مجاهد و چپ و ملیگرا را محاکمه میکرد و در مدت چند دقیقه پرسش و پاسخ رأی اعدام صادر میفرمود؛ و هر روز به فتوا و حکم او رقمی بین ۸۰ نا۱۲۰ نفر را به مدتی بیش از شش ماه اعدام میکردند که تا یک سال ادامه داشت؛ ولی در شش ماه دوم رقم روزانه پائین آمده بود. زیرا کسی نمانده بود و بقیه یا فرار کرده بودند و یا در ستیز با پاسداران انقلاب کشته شده بودند و یا از ترس دم فرو بسته بودند. هر روز نام این بخت برگشتگان اعدامی را با ذکر نام پدر و شماره شناسنامه از تلویزیون و رادیو اعلام میکردند. اگر کسی در وسط خواندن نامها رادیو را باز میکرد، گمان میبرد نام افراد قبولی کنکور را میخوانند. در حالی که نام کشته شدگان همان روز بود.
تعداد این اعدامها از ده هزار فزون بود زیرا پس از راهپیمائی خیابانی مجاهدین در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ خورشیدی، سپاه پاسداران به دستگیری هر کس که مجاهد بود و یا گمان میرفت هوادار باشد و یا روزنامه مجاهد را خوانده بود اقدام کردند و آیتالله محمدی گیلانی نیز هر روز به مدت یک تا دوساعت حکم اعدام برای گروهی انبوه صادر میفرمود… تا او حاکم این دادگاه بود، هیچ کس از دستش نرست و به زندان و تبعید محکوم نگشت. او جز اعدام حکمی صادر نمیکرد و جز کشتن دستگیرشدگان وظیفهای دیگر برای خود نمیشناخت. این گرگ هار همان کسی است که سه پسر خود را نیز به همین اتهامات کشت و برای خود در بهشت موهوم اسلامی اتاقی رزرو کرد تا از فردا که به درون چاه گورش میاندازند با حوریانی سفید پوست خوش باشد و عشق بازی کند!!! برای تأیید این سخن باید خاطر نشان کرد که در سال ۱۳۸۸ که محمود احمدینژاد رئیس دولت نظام بود، کاری خارق العاده انجام داد و به این آیت الشیطان، نشان عدالت از سوی دولت اهدا کرد و در این مراسم گفت: «حضرت آیتالله عدالت را نخست در مورد خودشان اجرا کردند» که اشاره به حکم اعدام پسرهایش بود. و حضرت آیتالله نیز هیچ عکس العملی نشان نداد و در واقع با سکوتش بر موضوع مهر تأیید نهاد.
آری دین اسلام همین است؛ به خاطرش آدم کشی کن و هرچه بیشتر بکشی مأجورتری و رضایت بیشتر الله را جلب کردهای. در این آئین، هرکس حکومتش را قبول نکند و یا پیامبر و امامان را قبول نداشته باشد لایق زندگی نیست. و قاضی شرع و مجری حکم نیز، با این آدم کشی مکانی در بهشت را در کنار حوض کوثر همراه حوریان رعنا و گل اندام از الله موهوم میگیرند و برای خود ذخیره میسازند.
این آخوند در همان سالها در تلویزیون دولتی ایران نیز برنامهای داشت تحت عنوان: «قضاوت یا قضا در اسلام» که از ساعت ۴ پس از نیمروز روزهای چهارشنبه آغاز میشد و دو ساعت ادامه داشت. در این برنامه ترهات و جفنگهائی به نام «قضای اسلام» سرهم میکرد و به خورد بیننده میداد که تنها باعث خنده بینندگان آگاه از سوئی؛ و بیحرمتی بیشتر دین اسلام از دیگر سو میشد.
کسی که به خاطر وجود یک نشریه در خانهای، سه جوان آن خانواده را میکشت، در مورد زنا و زناکار نظری به غایت آرامشطلب و رعایتکننده داشت. به طور مثال یک روز بحثش در مورد زانی و اقرار شخص زانی به عمل انجام شده بود. او عقیده داشت اگر متهم زناکار اقرار به گناه نکند، میتوان او را بخشید و مثالی به این گونه مطرح کرد:
«یک روز زنا کاری را پیش حضرت محمد آوردند تا محاکمهاش کند. او گفت شما زنا کردید؟ متهم جواب داد بلی. حضرت نشنیده گرفت و دوباره پرسید شما زنای حرام کردید؟ متهم باز هم پاسخش مثبت بود. حضرت از او روی گرداند و مدتی مکث کرد و باز پرسید شما دخول انجام دادید؟ متهم بازهم اقرار مثبت کرد. اینجا گیلانی شرح داد که منظور رسول خدا این بود متهم یک بار بگوید «نه» تا او را ببخشاید. اما متهم مرتب اقرار به گناه میکرد. بعد حضرت یک دور به دور خود چرخید و پرسید: «شما میل در سرمهدان فرو کردید؟» که پاسخ متهم باز آری بود. حضرت این بار با دو انگشت دست چپش حلقهای ساخت و انگشت اشاره دست راستش را چند بار در این حلقه فرو کرد و پرسید شما چنین عملی را با مادگی آن زن انجام دادید؟» جالب این بود محمدی گیلانی با دست چپ خود حلقه را ساخت و با انگشت دست راست فروکردن را نشان میداد و عقیده داشت که دارد قضای اسلامی را شرح میدهد.
من به اینجا که رسید چون همسر و دو پسر کوچکم نیز بیننده بودند، از خشم و خجلت تلویزیون را بستم و خاموش کردم. ولی منظور گیلانی این بود که حضرت محمد به لطائف الحیل میخواست آن زانی را از مجازات نجات دهد. اما خود متهم منظور حضرت را در نمییافت و درک نمیکرد و حاضر به عدم اقرار نبود. به این ترتیب برای نجات و عفو زنا کار راههای گوناگون را در اسلام نشان میداد. اما برای مجرم سیاسی و دگراندیش و مجاهد و چپی و ملیگرا احکامی جز ارتداد و محارب با خدا صادر نمیکرد و آنان را به دست جلاد میسپرد.
روزی هم در مود قصاص کسی که قمه بر سر دیگری زده باشد سخن گفت که در قضای اسلام حمکش چنین بود:
«اگر کسی با قمه یا شمشیر بر سر دیگری ضربه وارد کند، باید با یک تکه نخ، اندازه شکاف را دقیقاً تعیین کنند و با همان قمه و شمشیر، ضربهای بر سر او بزنند که اندازه و طول شکافش همان مقدار باشد. اگر بیشتر بزنند، متهم حق دارد دوباره آن مقدار اضافه را از سر مضروب بشکافد!! این چیزی است که من خود با گوشهایم از تصویر و صدای این گرگ هار مشهور به «آیت الله محمد محمدی گیلانی» شنیدهام و از زبان کسی دیگر باز گوئی نمیکنم. خودم شاهد این گفتارها بودهام. چون میخواستم اسلام را از نگاه این آخوندها بیشتر بشناسم؛ ساعت ۴ عصر چهارشنبه به جفنگهای این آخوند گوش میکردم.
این آخوند پس از آنکه شماری در حدود ۱۳ تا ۱۴ هزار نفر را محکوم به اعدام و روانه دیار نیستی کرد، به عضوِیت شورای نگهبان در آمد و دبیر این شورا شد. بعد در انتخابات فرمایشی نیز عضو مجلس خبرگان رهبریاش کردند؛ و سپس رئیس دیوان عالی قضائی کشور شد و سر انجام پس از احراز چندین شغل نان و آب دار، این اواخر به دلیل ناخوشی ریوی خود را بازنشسته کرد و از کار قضا و دستور کشتار دگراندیشان و دیگر مشاغل دولتی کناره گرفت. تا اینکه در اوائل بهار امسال مرضش شدت گرفت و به عفونت شدید ریوی دچار گردید و راهی بیمارستان گشت. و چون نفسش گرفته و تنگ بود از همان روز در زیر چادر اکسیژن ماند و معالجات سودی نبخشید؛ و سرانجام در روز ۱۸ تیر ماه به درک اسفل السافلینی که خودشان معتقدند، روانه گشت و نام ننگی از خود بر جای نهاد.
سرنوشت خمینی را نیز دیدیم که چگونه به هنگام دفن، توسط هواداران عزادارش (که گویا قصد خوردن جنازهاش را داشتند) جسدش از کفن درآمد و لخت بر روی زمین رها شد و عکسش را من در کامپیوتر دارم. پسرش مجبور شد دستور دهد جنازه را برگردانند و دوباره غسل دهند و شبانه دیرهنگام و دور از انظار دفن کردند. سرنوشت آخوند «محمد رضا مهدوی کنی» هم بر روی تخت بیمارستان، چیزی در همین حدود است که هر روز پرستاران باید گند مدفوعش را تحمل کنند.
کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا ۹/۷/۲۰۱۴
از: ایران امروز