احمد پورمندی
همه شواهد حاکی از آن است که «دوران خامنهای» رو به پایان است و مساله جانشینی به مثابه محور مهم دوران پساخامنهای، به مساله روز تبدیل شده است. این سوال در دستور کار سیاست در کشور ما قرار گرفته است که آیا مساله جانشینی خامنهای در چارچوب نظام و بدون بحرانهای بزرگ حل خواهد شد و چگونه؟
شایعترین تحلیل که در تایید آن دلایل مهمی هم وجود دارد، این است که طرح نظام برای جانشینی، انتقال رهبری به مجتبی بن علی، فرزند دوم علی خامنهای است و در ادامه هم این فرضیه بسیار تخیلی مطرح میشود که بن علی، بن سلمان ایران خواهد بود و «انقلاب سفید» دومی در راه است.
برای فهم پروسه جانشینی و بررسی احتمالات مختلف، لازم است که نقش عوامل مهم و تاثیر گذار را بررسی کنیم. جامعه نسبتا بیدار، پرتحرک و به شدت ناراضی ایران، نیروهای اصلاحطلب، مخالفان گذارطلب، براندازان و دولتهای خارجی از جمله عواملی هستند که میخواهند در روند پر کردن خلا ناشی از مرگ خامنهای نقشآفرینی کنند، اما نقش تعیینکننده را گروههای برخوردار حاکمی دارند که تا امروز شاکله نظام قدرت در جمهوری اسلامی را تشکیل دادهاند. سپاه پاسداران، سازمانهای اطلاعات و امنیت بویژه وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه، روحانیت حاکم و ابرسرمایهدارانی که بازار صادرات نفت و مشتقات نفتی و واردات را در اختیار دارند، تا کنون توانستهاند ذیل تئوری و ساختار مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه، توزیع «ابر رانت»های اقتصادی را در بین خود، بدون توسل به خشونتهای جدی، مدیریت کنند. بخش خصوصی، فنسالاران و دیوانسالاران به مثابه سه گروه برخوردار دیگر، نقش شریک کوچکتر و ناراضی ائتلاف حاکم را بازی میکنند.
سرکوب خشن هر گونه حرکت و تشکل در داخل، ایجاد محور مقاومت در منطقه، پروژههای موشکی و اتمی و درگیر نگه داشتن غرب در بحران خاورمیانه و تحریم ایران و ایجاد «اقتصاد مقاومتی» به مفهوم تضمین تحصیل رانتهای اقتصادی و بوپژه رانتهای نفتی در ارتباط با چین و ورود کالا از این کشور، مهمترین اجزای برنامه کلان راهبردی است که این گروههای برخوردار، زیر رهبری خامنهای بر سر آن توافق کردهاند.
منطقا تا وقتی رابطه اقتصادی با چین به شکل کنونی ادامه پیدا کند، چین روزانه حدود ۱،۵ میلیون بشکه نفت ایران را به حدود نصف قیمت بخرد و در ازای آن بجای دلار، کالای چینی به تجار وارد کننده تحویل بدهد، ائتلاف گروههای برخوردار میتواند به تحصیل رانتهای کلان اقتصادی و حیات خود ادامه بدهد. بنابراین، مستقل از عوامل پیشبینیناپذیری نظیر جنگ و قیام تودهای، تا وقتی غرب، درگیر در باتلاق خاور میانه، ناچار به ادامه و تشدید تحریمها باشد، چین و گروههای برخورداری که به درستی «کاسبان تحریم» نام گرفتهاند، دلیلی برای تغییر راهبردهای کلان کنونی نخواهند داشت و خصلتنمای اصلی جانشینی «تداوم وضع موجود» خواهد بود.
علاوه بر منافع اقتصادی، برای چین درگیر ماندن ایالات متحده در خاورمیانه، تمرکز کامل بر شرق دور را دشوار کرده و از منظر چالش کلان قرن هم دارای اهمیت است.
بنا بر آنچه گفته شد، میتوان به این نتیجه نزدیک شد که سرنوشت جانشینی در نبرد چین و آمریکا تعیین خواهد شد. اگر آمریکا بتواند با منهدم کردن محور مقاومت جمهوری اسلامی در لبنان، غزه، یمن، سوریه و عراق پای خود را از باتلاق خاورمیانه بیرون بکشد و چین را نیز از ادامه خرید نفت ایران منصرف کند، آنگاه میتوان با اطمینان بیشتری از ته کشیدن منابع اصلی رانت و پایان ائتلاف حکومتی، همزمان با پایان دوران خامنهای سخن گفت.
درهم آمیزی منافع گروههای برخوردار حاکم در ساختار مافیایی اقتصاد ایران، شکلگیری گروههای دوراندیش و مستقل در هیئت حاکمه را به امری بعید بدل کرده است و در نتیجه فکر تغییر زمانی در حکومت جدی خواهد شد که کفگیر نفت فروشی و واردت از چین به ته دیگ بخورد. ظاهرا همه محاسبه حکومت این است که غرب بهای سنگین راضی کردن چین را نخواهد پرداخت و چین هم به آسانی از مکیدن خون ایران و درگیر نگه داشتن آمریکا در خاور میانه دست نخواهد کشید و تا چنین است، جانشین خامنهای هر که باشد، باید بتواند ادامه وضعیت موجود را مدیریت کند. اما اگر چین از خرید نفت ایران منصرف شود، آنگاه تمام ارکان قدرت دچار زلزله بزرگی خواهند شد که نتایج آن قابل پیشبینی نیست.
اگر اندکی دوراندیشی در بخشهای موثر حکومت وجود میداشت، میشد آغاز «بن سلمانیسم»، پس از مرگ یا حذف خامنهای را، پیش از آنکه سرنوشت کشور در پکن و واشنگتن تعیین شود، سوژه جنگ قدرت داخلی و امری محتمل دانست. اما تا وقتی ادامه وضعیت موجود، و امید به تداوم سیاست تاکنونی چین، تعیینکننده گزینه مطلوب حاکمیت باشد، شانسی برای بن سلمانیسم وجود نخواهد داشت.
با فرض تغییر سیاست چین، جنگ اجتنابناپذیر قدرت، نظام ج.ا. را درگیر بحران فروپاشی خواهد کرد و برای توسل به بن سلمانیسم دیر خواهد بود. چه در ادامه وضعیت موجود و چه پس از فروختن ج.ا. به آمریکا، چین شیشه عمر نظام را در چنگ دارد و آنرا ارزان از کف نخواهد داد و در همه حال، خامنهای دوم، بر فرض جانشینی، سرنوشتی بهتر از پدرش نخواهد داشت!
چه ادامه وضعیت موجود و چه اوجگیری جنگ قدرت، به نظر میرسد که پایان دوران خامنهای با پایان جمهوری اسلامی فاصله چندانی نداشته باشد و ایران به ناگزیر، گزینه خود را برای تغییر روی میز خواهد گذاشت که بوی زن-زندگی-آزادی میدهد و تشابه چندانی با بن سلمانیسم ندارد!
از: ایران امروز