هفت روز پیش در نخستین ساعت های بامداد بیست و هشتم امرداد در سالگرد کودتای شومی که هستی ملت ایران را دگرگون کرد تا نهال آزادی و آزادگی را در این سرزمین به خشکاند خبر تکان دهنده ای در سراسر شهر پیچید و به سرعت دهان به دهان نقل شد که سیمین بهبهانی شاعر ملی و بلند آوازه ایران در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان پارس تهران جان به جان آفرین سپرد.
سیمین بهبهانی که از بزرگترین شاعران غزل سرای فارسی گو در یکصد سال اخیر بود، بدون تردید از چنان جایگاه بزرگی در تاریخ ادبیات سرزمین ما برخوردار است که نیازی به بازگو کردن نوآوریهای ادبی و هنری این یگانه دوران نیست. آنچه منش و رفتار او را میان هنرمندان بویژه شاعران و نویسندگان برجسته می سازد جسارت و سرسختی و حس انساندوستی و میهن پرستی بی باکانه و ستم ستیزی آمیخته با شور شاعرانه ی او بود. به گونه ای که هرگز در برابر هیچ زور مداری سر فرود نیآورد و هر آنچه در برون مرز می گفت در درون مرز نیز پر توان و بی پروا بازگو می کرد و می کوشید همه دردهایی که در سینه داشت را بی محابا فریاد کند تا سکوت را بشکند و امیدها را زنده و پایا نگاهدارد، نامش خط قرمز روزنامهها بود کتابهایش اجازه نشر نداشت از اینرو شعرهایش همراه با موسیقی در کوچه و بازار ورد زبانها بود با این همه حاضر نشد در کشوری بیگانه اقامت گزیند اگر چه در سالهای اخیر حتا برای دریافت جایزه های ادبی و حقوقی بشری نیز اجازه خروج نیافت.
سیمین بهبهانی از هواداران مصدق بزرگ بود و تا زمانی که درهای قلعه احمد آباد به روی مردم گشوده بود به رغم دردهایی که از بیماری های گوناگون در تن داشت همه ساله در ۲۹ اردیبهشت زادروز و ۱۴ اسفند سالگرد درگذشت پیشوا در آنجا حاضر می شد و قلب دوستدارنش را غرق در شادی می کرد.
سیمین بهبهانی داریوش و پروانه فروهر را پیروان راستین راه مصدق می شناخت دوستدار آنان بود و آنها را ادامه دهنده آرمان های استقلال طلبانه و آزادی خواهانه این رهبر بزرگ می دانست.
پس از کشته شدن آنان در کتاب “کلید خنجر” که تنها یک بار به چاپ رسید نوشت : “پروانه با آن چهره همیشه خندان و نگاه معصوم و صمیمیت شعر گونه و فروهر با آن قامت برافروخته و صداقت بی نظیر رفته اند و دریغِ نبودن آنان مثل خنجر در گلویم مانده است آخر برای چه به دستور که؟ و در جای دیگری می گوید: “سخت است سخن گفتن از خون، سخت است سخن گفتن از خون خصوصاً خون پروانه و داریوش که دوستشان داری یعنی همگان دوستشان می دارند زیرا متعلق به همگانند و مرگشان ضایعه و بل که ضایعه هاست.””پروانه نیز از خطر نهراسیده و مرگ خود و همسرش در راه دست یافتن به هدف را هیچ انگاشت.” او در مقدمه ای که بر د فتر “شاید یک روز” برگزیده اشعار پروانه فروهر نوشت:
“درک خود از درونمایه شعرهای او را عشق می دانم و وطن پرستی و مبارزه در راه حق و آزادی” سیمین بهبهانی در بزنگاههائی که وطن را با یورش بیگانه روبرو می دید، اندوه شعر و شعور را به هم آمیخته و غزل های ناب و بدیع میسرود.
یورش نیروهای عراقی به سر کردگی صدام حسین در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ و تجاوز به سرزمین کهنسال، کشتار مردم بی دفاع، تن آسیب دیدگان بیشمار، پهلوانیها و از جان مایه گذاردن جوانان، بمباران و موشک اندازی ها، سرافرازی اسیران دربند، و شکست ها و پیروزی ها همگی کارمایه ای شدند که همراه با سرایش بسیاری شعرهای سیاسی و اجتماعی و اعتراضی دیگر او را در شمار شاعرانی قرار دهد که هنر ناب را با ادای دین به ایرانیت و انسانیت درهم می آمیخت. او پس از پایان جنگ شعر معروف خود: “دوباره می سازمت وطن … اگر چه با خشت جان خویش“ را سرود:
که بسیاری خوانندگان مشهور از آن سرودها ساختند و ورد زبان همگان گشت.
سیمین بهبهانی در صراحت گفتار، نیکی و درستی پندار نه تنها در میان شاعران و نویسندگان نیم قرن اخیر بلکه در میان همه هنرمندان از سرآمدان بود و گذشته از آنچه درباره جان باختگان میهن گفت و نوشت درباره دیگر قربانیان قتل های سیاسی پائیز ۷۷ بویژه محمد مختاری و جعفر پوینده از هموندان کانون نویسندگان ایران نیز آنچه در توان داشت قلم زد و در یکی از مصاحبه هایش گفت: “زندان ها باید درشان باز شود و زندانیان سیاسی آزاد شوند.“
او به راستی مایه ی گردن فرازی زن ایرانی بود و آرزو می کرد دوباره وطن ویران شده را بسازد. امید که جوانان چنین کنند و یکبار دیگر گستره ایرانِ آزاد و آباد و سرافراز را به تماشا بنشینیم.
زادآزادآزا
حزب ملت ایران
تهران؛ سوم شهریور ماه ۱۳۹۳ خورشیدی