حمید آصفی
احتمال توافق بالا رفته. زمزمهها دیگر به نجوا شباهت ندارند، بلکه به طنینِ یک تصمیم بزرگ میمانند؛ تصمیمی برای پایان یک تقابل طولانی، برای گشودن درهای بستهای که سالهاست هم سیاست را زمینگیر کرده و هم معیشت را.
و این خبر، برخلاف هیاهوی توییتری برخی مدعیان استقلال، خوشحالکننده است.
هر روزی که از سایه جنگ دور میشویم، یک قدم به عقلانیت نزدیکتریم.
اما مشکل جای دیگریست:
آیا حکومتی که برای مذاکره با دشمن دیرین حاضر به نرمش شده، حاضر است همین نرمی را با مردم خودش نیز تمرین کند؟
آیا لبخند دیپلماتیک به واشنگتن، در چهرهی داخلی هم ترجمهای دارد؟
یا ما، طبق معمول، فقط باید هزینهاش را بدهیم؟
تاریخ، همیشه برای این سؤال جواب دارد.
همانطور که پس از «نرمش قهرمانانه» سال ۹۲، سختگیریهای امنیتی دوچندان شد؛ همانطور که امضای برجام، سرآغاز انتقامگیریهای داخلی بود و ظریف، امضاکننده صلح، به قربانی همیشگی نظام بدل شد، میتوان حدس زد پس از هر توافقِ دیگر هم مشتها، پشت لبخندها پنهان میمانند.
برای حاکمیتی که فشار خارجی را میفهمد، اما نارضایتی داخلی را انکار میکند، مذاکره با آمریکا آسانتر از گفتوگو با جامعهی خودش است.
واشنگتن قابل پیشبینیتر است تا معترضی در خیابان انقلاب.
و همینجاست که توافق، بهجای آنکه پنجرهای بهسوی گشایش اجتماعی باشد، به بهانهای برای انسداد بیشتر بدل میشود.
ما، که سالهاست قربانی سرکوب و سانسوریم، با اینحال از صلح دفاع کردهایم.
نه به دلیل سادگی، که از سر درکِ مسئولانه شرایط.
حتی زیر تهدید، حتی با علم به اینکه توافق خارجی ممکن است به معنای تشدید انتقامگیری در داخل باشد، باز هم گفتیم و میگوییم:
مذاکره، بهتر از جنگ است.
نه برای بقای یک حکومت، که برای زندهماندن ملتی.
و همین انتخاب، همین ایستادن بر سر صلح در میان آتش، همان چیزیست که کینهنویسان حکومتی را به جنون میاندازد؛ چون میدانند در دل همان نیروهایی که هر روز تخریبشان میکنند، کسانی هستند که با صداقت، از صلح با جهان دفاع میکنند، حتی اگر سهمشان از این صلح، دوباره انفرادی باشد.
فراموش نکنیم: صلح واقعی، دو امضا میخواهد؛
یکی در ویَن یا رم، یکی در خیابان.
یکی پای توافق با آمریکا، دیگری پای تعهد به حقوق ملت.
اما فعلاً فقط امضای اول در راه است.
دومی؟ یا در سایهی سانسور گم میشود، یا در سکوت سلولهای انفرادی دفن.
توافق با آمریکا اگر بدون «پیوست اجتماعی» باشد، دقیقاً همان بلایی را سر ملت میآورد که شکست از آمریکا بر سر مردم عراق آورد.
نه به آن شدّت، اما به همان معنا: جبران عقبنشینی در سیاست خارجی، با پیشروی در فضای امنیتی داخلی.
برای تثبیت اقتدار، باید قربانی داد. و کدام قربانی سهلالوصولتر از روزنامهنگار، فعال مدنی، دختر بیحجاب، یا کارگر فریادزن؟
در روزهای آینده، اگر خبر توافق منتشر شد و رسانههای حکومتی آن را «پیروزی مقاومت» نامیدند، فراموش نکنیم که پیروزی واقعی زمانیست که حکومت، مردم خودش را نیز دشمن نپندارد.
وگرنه صلح، تنها پوششی خواهد شد برای ادامه همان سیاست سرکوب، با لبخند.
و در پایان، اگر قرار است حکومت از منطق مذاکره استفاده کند، چه خوب است که یاد بگیرد: مذاکره فقط با آمریکا نیست؛ با مردم خودش هم لازم است.
وگرنه این ملت، دوباره روزی خواهد آمد که فریاد بزند:
«این بار نه برای تحریم، نه برای دخالت خارجی، نه حتی برای تغییر رئیسجمهور یا برجام؛
این بار برای حق زندگیست، برای نجات از این خفگی دائمی،
برای بازپسگیری صدایی که سالهاست خفه شده،
و برای پایان دادن به سیاست های حکومتی که به جای شنیدن، همیشه بهدنبال حذف است.»
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
از سایت مدیریت دوران گذار