مقدمه
در روزها و هفتههای اخیر، حملات بیسابقهای از سوی اسرائیل و با همراهی سیاسی و عملی آمریکا به خاک ایران صورت گرفت. این حملات از نظر دامنه، زمان و گسترهی هدفگیری، ایران را در موقعیتی بسیار شکننده قرار داد. در این میان، بسیاری از ایرانیان در داخل و خارج، با چشمهایی نگران و قلبهایی پر از امید یا ترس، به این تحولات چشم دوخته بودند. اما آنچه امروز بیش از هر چیز نگرانکننده است، نه تنها ادامهی این حملات یا پیامدهای نظامی آن، بلکه شکلگیری یک باور خطرناک در افکار عمومیست: این که گر حتی چنین حملاتی نیز نتوانستند نظام جمهوری اسلامی را سرنگون کنند، پس هیچ نیرویی نمیتواند. این تصور، اگر نهادینه شود، میتواند مردم را به تسلیم، انفعال و بیباوری نسبت به تغییر سوق دهد.
این نوشته برای هشدار دادن نسبت به همین خطر نوشته میشود: خطر عادیشدن دوام نظام، خطر تبدیلشدن «ترس و ناامیدی» به فضیلت عقلانی، و خطر تثبیت یک روایت دروغین از «شکستناپذیری جمهوری اسلامی» و اینکه چگونه از افتادن مردم در چنین مسیر نادرست و خطرناکی پیشگیری کنیم.
حملات اخیر و خطر روایت شکستناپذیری
بین ۱۳ تا ۲۴ ژوئن ۲۰۲۵، خاک ایران هدف مستقیم حملات نظامی از سوی اسرائیل قرار گرفت. سامانههای پدافندی آسیب دیدند، برخی زیرساختها در مناطق حساس مورد حمله واقع شدند، و تأسیسات نظامی و خوابگاه سربازان نیز هدف قرار گرفتند. تا این لحظه بیش از ششصد ایرانی توسط رژیم اسراییل جان باخته اند و این کشور به اهداف غیرنظامی فراوانی حمله کرده است. این حملات که به گفته برخی تحلیلگران با رضایت یا همراهی تلویحی ایالات متحده انجام شد بیسابقهترین تجاوز نظامی به خاک ایران پس از پایان جنگ با عراق بود.
در کنار این حملات، تلاشهای رسانهای و سیاسی نیز شدت گرفت:
رضا پهلوی، فرزند شاه پیشین، بار دیگر خود را بهعنوان رهبر دوران گذار معرفی کرد. مریم قجر عضدانلو (رجوی)، رئیسجمهور خودخوانده فرقهی مجاهدین خلق، با پیامهایی مشابه فعال شد. برخی مقامات اسرائیلی، از جمله نخستوزیر نتانیاهو، و همچنین دونالد ترامپ در سخنان خود به امکان تغییر نظام در ایران اشاره کردند.
مجموعهی این رویدادها برای بسیاری از ناظران، نوید نزدیکبودن پایان حکومت ولایت فقیه را داشت. اما در عمل، نظام سقوط نکرد. در چنین شرایطی، رسانههای رسمی و دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی، با همراهی برخی تحلیلگران امنیتی، تلاش خواهند کرد این پیام را تثبیت کنند:
“دیدید حتی اسرائیل هم نتوانست کاری بکند؟ نظام پابرجاست و خواهد ماند”.
این پیام، به ظاهر بیطرف، در واقع تلاشی سازمانیافته برای تحقیر امید عمومی و القای روایت شکستناپذیری نظام است. اگر این روایت پذیرفته شود، میتواند پیامدهای خطرناکی داشته باشد:
- مردم، جنبشها و اعتراضات گذشته را بیاثر تلقی کنند؛
- به جای کنشگری، به انزوا، ترس یا سازگاری پناه ببرند؛
- باور کنند که تغییر فقط از بیرون ممکن است، که آن هم شکست خورده؛ پس بهتر است به جای تغییر به دنبال سازگاری باشند
- گمان کنند هیچ بدیل واقعی و توانمند داخلی وجود ندارد.
اما آیا چنین باوری درست است؟
آیا واقعاً جمهوری اسلامی شکستناپذیر است؟
چرا این روایت به نظر درست میرسد؟
واقعیت این است که در نگاه نخست، روایت شکستناپذیری نظام میتواند برای بسیاری از مردم «واقعبینانه» به نظر برسد. دلایل این برداشت هم ریشه در تجربههای گذشته دارد، هم در قدرتنمایی ظاهری حکومت در برابر بحرانها:
نخست دوام بلندمدت حکومت با وجود بحرانهای متعدد جمهوری اسلامی از ابتدای شکلگیری با دهها بحران روبهرو بوده: جنگ، تحریم، اعتراضات سراسری، قتلهای زنجیرهای، فروپاشی اقتصادی، و تنهایی دیپلماتیک. اما همچنان پابرجاست. برای بسیاری، همین تداوم، نشانهای از قدرت و انسجام درونی رژیم تلقی میشود.
دوم سرکوب مؤثر و بیرحمانه
حکومت با بهرهگیری از نیروهای امنیتی، اطلاعاتی، بسیج، سپاه و حتی مزدوران خارجی، توانسته موجهای اعتراضی گسترده را سرکوب کند. از خیزش ۸۸ تا دی ۹۶ و آبان ۹۸ و شورش زنزندگیآزادی در ۱۴۰۱، هزاران نفر کشته و زخمی شدند، اما حاکمیت ماند.
سوم ضعف و تفرقه در اپوزیسیون یکی از عوامل اصلی شکلگیری این باور، ناتوانی جریانهای مخالف در ارائه یک بدیل متحد، عملی و مورد اعتماد است. بسیاری از مردم در سالهای گذشته شاهد رقابتهای ناسالم، خودمحوریها و اختلافات در میان چهرههای اپوزیسیون بودهاند و بهحق از نبود یک جایگزین مناسب و خواستنی سرخورده شدهاند.
چهارم حمایتهای منطقهای و بینالمللی پراکنده نظام جمهوری اسلامی توانسته از حمایت سیاسی یا استراتژیک کشورهایی مثل چین، روسیه، ونزوئلا، و برخی گروههای نیابتی منطقهای بهره ببرد. همین موضوع برای برخی از مردم نشانهای است از اینکه جمهوری اسلامی دارای پشتوانه جهانیست و به این راحتی ساقط نخواهد شد. گرچه که باید قبول کرد این ادعاها اکنون بسیار ضعیفند.
پنجم حمله خارجی، تغییر نیاورد
حمله اسرائیل و همراهی آمریکا هم، در نهایت به فروپاشی نظام منجر نشد. برخی مردم از خود میپرسند: “اگر حتی اسرائیل در همراهی با ایالات متحده با آن قدرت نظامی هم نتوانست نظام را سرنگون کند، دیگر چه کسی میتواند؟”
با این وجود، همهی این دلایل، اگرچه قابل درکاند، اما واقعیتِ پنهانی را نادیده میگیرند:
اینکه دوام یک نظام، بهویژه در ساختارهای بسته و سرکوبگر، لزوماً نشانهی قدرت نیست، بلکه گاهی نتیجهی وحشت، سکوت اجباری، و نبود بدیل منسجم است. و همانطور که در تاریخ بارها دیدهایم، همین عوامل، در لحظهای غیرمنتظره، میتوانند به سقوطی ناگهانی منجر شوند.
واقعیت پنهان در پس بقای ظاهری نظام
اگرچه جمهوری اسلامی در برابر حملات خارجی و بحرانهای داخلی سقوط نکرده، اما این به معنای ثبات یا اقتدار واقعی نیست. بقای ظاهری این رژیم، نه حاصل انسجام، بلکه محصول اضطرار، سرکوب، و بهرهبرداری از شکاف در صفوف مخالفان است. نگاهی دقیقتر به درون ساختار حاکم نشان میدهد که:جمهوری اسلامی از درون فرسوده و تضعیف شده است
ساختار قدرت در جمهوری اسلامی عمیقاً دچار شکاف و بحران انسجام شده است. تضاد منافع در سطوح مختلف نظام، فرسودگی نهادهای امنیتی، نارضایتی در نیروهای نظامی، و حتی وابستگی روزافزون به نیروهای نیابتی خارجی که کارآمدی خود را از دست دادهاند، همه نشاندهندهی سیستمی «پوسیده اما خشن» است؛ سیستمی که مشروعیت درونی خود را در میان اقشار مختلف جامعه از دست داده و بیش از هر زمان دیگری به زور تکیه دارد.
نظام بهای سنگینی برای حفظ ظاهر بقای خود پرداخته
همه ادعاهای نظام در مورد قدرتش در منطقه و برتری اش فروریخته است. هزینههای سرسامآور برای برنامههای هستهای به کلی بیثمر بوده و نه تنها سودی برای مردم نداشته، بلکه باعث گسترش فقر و ویرانی شده است. اینها به همراه افت بیسابقه اعتماد عمومی، تنها بخشی از هزینههایی است که برای ادامهی حیات یک رژیم فرسوده پرداخت شده است. این نوع بقا، نه نشانهی قدرت، بلکه نشانهی اضطرار و هراس از فروپاشی است.
اپوزیسیون هنوز متحد نشده، اما میتواند بشود
یکی از مهمترین دلایلی که نظام توانسته باقی بماند، نبود یک نیروی جایگزین منسجم و فراگیر است. نظام مخالفان زیادی دارد اما اپوزیسیون، نه! با این حال، اتحاد نخبگان و جریانهای مخالف، امری ناممکن نیست. تجربههای گذشته نشان داده که هرگاه ارادهی وحدت شکل بگیرد، ظرفیت ایجاد تغییر نیز افزایش مییابد.
حمله خارجی، جایگزین جنبش مردمی نیست
نباید فراموش کرد که هیچ تغییری بدون مشارکت مردم ماندگار نیست. حملات خارجی، حتی اگر رژیم را تضعیف کنند، نمیتوانند نقش کنشگری آگاهانه و سازمانیافتهی ملت را ایفا کنند. تنها جنبشی که ریشه در بطن جامعه داشته باشد، میتواند تغییری پایدار و دموکراتیک پدید آورد. مردم باید بدانند که آینده، تنها در دستان ارادهی جمعی آنها شکل میگیرد، نه در دستان ارتشهای خارجی.
مبارزه با روایت شکستناپذیری و مسئولیت نیروهای ملی
تثبیت روایت شکستناپذیری نظام، نهتنها یک استراتژی تبلیغاتی حکومتی است، بلکه یک مانع اساسی در مسیر تغییر واقعی محسوب میشود. اگر این برداشت در جامعه درونی شود، نهتنها امکان کنش جمعی از بین میرود، بلکه تغییر، حتی در زمانی که ممکن و محتمل است، به دلیل بیباوری عمومی، محقق نمیشود، پس عمر نظام فاسد حاکم به خطا طولانی تر میشود.
مقابله با این روایت، نیازمند اقدام آگاهانه، سازمانیافته و مبتنی بر تجربه است. برای شکست این روایت و ایجاد فضایی که در آن مردم بتوانند به قدرت و امکان تغییر باور کنند، ضروری است که نیروهای ملی و جمهوریخواهان ملی_مصدقی بهصورت فعال، هماهنگ و هدفمند وارد عمل شوند. در ادامه چند گام و تاکتیک عملی برای این منظور پیشنهاد میشوند:
بازگو کردن واقعیتهای آسیبپذیری نظام و بازسازی اعتماد عمومی به امکان تغییر
نخستین گام، بازسازی باور عمومی به امکان تغییر از درون جامعه است. باید روشن کرد که بقای نظام تاکنون، حاصل ضعف جنبشها یا ناتوانی مردم نبوده، بلکه نتیجهی سرکوب بیرحمانه و نبود فضای آزاد برای سازماندهی بوده است؛ مردم ایران، در دهههای گذشته بارها شجاعت و آمادگی برای تغییر را نشان دادهاند، از خرداد ۷۶ گرفته تا دی ۹۶، آبان ۹۸، و شورش مهسا در ۱۴۰۱؛ هیچ رژیمی، حتی مقتدرترینشان، در برابر ارادهی ملی و آگاهی جمعی تاب نمیآورد. تجربه شوروی، رومانی، آفریقای جنوبی و تونس، گواه این واقعیتاند.
باید با زبانی روشن و مستند به جامعه نشان داد که نظام نه یکپارچه، که دچار شکافهای درونی، فرسودگی ایدئولوژیک، و بحران جانشینی است. در درون نهادهای حاکم، نه اطمینان، که ترس، بیاعتمادی و تلاش برای حفظ منافع فردی حاکم شده؛ و حمایتهای بینالمللی نظام، بهویژه از سوی روسیه و چین، بیش از آنکه نشانهی قدرت باشد، نشانهی وابستگی و ضعف دیپلماتیک است.
تغییر روایت: از شکستناپذیری به پوسیدگی
باید با شواهد روشن، از اقتصاد گرفته تا فساد نهادینهشده، ناکارآمدی سیاست خارجی، بحران مشروعیت داخلی، و بیاعتباری نخبگان حکومتی، تصویری واقعبینانه و افشاگر از نظام ارائه داد: نظامی که با وجود سرکوب، از درون پوسیده و از بیرون منزویست.
این تغییر روایت، نیازمند تولید مداوم محتوا، گفتوگوی سازنده با مردم، و پرهیز از شعارزدگی است.
پیوند زدن امید به کنشگری جمعی و سازمانیافته
امید به تغییر، باید با دعوت به کنشگری جمعی و سازمانیافته پیوند بخورد، نه انتظار نجاتدهندهای بیرونی یا رویدادهای نظامی. تشویق مردم به مشارکت فعال، افزایش همبستگی و حمایت از جنبشهای مدنی، تقویت شبکههای اجتماعی و سازمانهای مستقل، کلید عبور از وضعیت موجود است. سد فرهنگی-روانی و نکوهیده بودن عضویت در احزاب و گروه ها را باید شکست.
فاصلهگیری از رهبری فردمحور و تقویت گفتمان جمعی
موفقیت در عبور از بحران کنونی، نیازمند پرورش گفتمانی جمعی، باز، دموکراتیک و فراگیر است که از خودمحوری و انحصارطلبی بپرهیزد. نیروهای جمهوریخواه و ملی-مصدقی باید در راستای ایجاد نهادها، فرآیندهای شفاف و هماهنگی مستمر میان گروهها حرکت کنند تا قدرت حقیقی و مشروع از دل همکاری و همدلی بیرون بیاید.
نشان دادن تجربههای تاریخی و درسآموزی از آنها
تجربههای موفق جهان، از تونس و رومانی تا لهستان و آفریقای جنوبی، نشان دادهاند که سقوط رژیمها نه بهخاطر حملات نظامی، بلکه به دلیل فشار مردمی، اعتراضهای گسترده و سازمانیافته بوده است. یادآوری این واقعیتها میتواند به تقویت باور مردم نسبت به تأثیرگذاری خود و افزایش انگیزه برای مشارکت کمک کند.
تقویت جایگزین دموکراتیک و ملی
برای شکستن روایت شکستناپذیری، جامعه نیاز به امید قابل اعتماد و جایگزین روشن دارد. نیروهای ملی، بهویژه جمهوریخواهان ملی_مصدقی، باید با مسئولیتپذیری عمل کنند، از خودمحوری و انحصارطلبی بپرهیزند و برای همکاری در چارچوب اصول مشترک آماده باشند؛ بهجای «رهبرسازی»، بر ساختن نهادها، منشورهای سیاسی شفاف، و فرآیندهای دموکراتیک تأکید کنند؛ اعتماد مردم را با صداقت، پاکدستی، و پیوستگی به تاریخ و فرهنگ سیاسی ایران جلب کنند؛ و در داخل و خارج، به همصدایی با جامعه مدنی، روشنفکران و نسلهای نو بپردازند و ارتباطات را بازسازی کنند.
در آینده نزدیک در نوشته ای دیگر به راه های درست همکاری گروه های مخالف نظام حاکم در راستای تغییر آن خواهم پرداخت.
فراخوان
خطر تثبیت روایت شکستناپذیری جمهوری اسلامی، نه فقط یک تهدید روانی و سیاسی، بلکه مانعی جدی در مسیر هرگونه تغییر است. اگر این روایت غالب شود، ناامیدی و انفعال میتواند اراده جمعی مردم را تضعیف کند حتی در زمانهایی که تغییر کاملاً ممکن است.
ما نیروهای سیاسی، اجتماعی و مدنی بهویژه اگر به صفت ملی-مصدقی شناخته میشویم، باید تصویر واقعی و شکنندهی نظام را به جامعه نشان دهیم؛ امید به تغییر را از مسیر گفتوگو، همکاری و کنش جمعی زنده نگه داریم؛ با همدیگر همراستا شده، نهادهای اجرایی-پروژه ای را بسازیم یا تقویت کنیم؛ و در کنار جامعه مدنی، برای ساختن آیندهای دموکراتیک، مستقل و انسانی تلاش کنیم.
هیچ تغییر پایداری بدون مشارکت مردم و بدون مسئولیتپذیری نخبگان ممکن نیست.
امیر ابوالحسنی