وقتی ایدئولوژی حکومتی به بازنشستگی می‌رود و ده‌درصدی‌ها هنوز در صف‌اند

سه شنبه, 15ام مهر, 1404
اندازه قلم متن

حمید آصفی

✍️ چیزی در درون نظام به لرزه افتاده است.

این لرزش نه از صدای توپخانه‌ی معترضان، بلکه از اعتراف یکی از قدیمی‌ترین وفاداران به نظم ایدئولوژیک برمی‌خیزد: وقتی کسی چون باهنر می‌گوید فقط ده درصد مردم «حزب‌اللهی»‌اند، یعنی خود روایت رسمی دیگر باورپذیر نیست. این جمله، بی‌آنکه قصدش را داشته باشد، در حکم «گواهی فوت» گفتمان چهل‌ساله‌ای است که می‌خواست از «انقلاب دائمی» یک سبک زندگی بسازد.

✍️ در حقیقت، حاکمیت امروز بر استخوانی از گذشته ایستاده که دیگر گوشت و خون اجتماعی ندارد.

از آن گفتمانِ پرشور و «امت‌ساز» فقط پوسته‌ای مانده است که در آن اقلیتی هنوز خیال می‌کنند مالک کشورند و اکثریتی در پی زندگی، نان و آینده‌اند. این دو زبان دیگر به هم ترجمه‌پذیر نیستند: یکی هنوز در حال شعار دادن است و دیگری فقط می‌خواهد زنده بماند.

✍️ در چنین بزنگاهی، سخن باهنر نه یک هشدار سیاسی، بلکه بازتاب ناخودآگاه یک فروپاشی معنوی است.

او بی‌آنکه بداند، اعلام می‌کند که جمهوری ایدئولوژی به پایان رسیده است. از اینجا به بعد، هرچه هست، «جمهوری اضطرار» است: سرکوب برای بقا، قانون‌گذاری برای ترس، و تبلیغ برای انکار.

✍️ اما این پایان تنها در درون حاکمیت نیست. جامعه نیز دیگر به شیوه‌ی پیشین زندگی نمی‌کند.

مردم نه شور انقلابی دارند، نه حتی اشتیاق مخالفتِ هیجانی. جامعه آرام‌آرام از ایدئولوژی عبور کرده و در حال بازسازی خود بر محور «زندگی» است. وقتی مردم می‌گویند می‌خواهند فقط زندگی کنند، این سخن ساده‌تر از آن است که فهمیده شود. این «زندگی» دیگر فقط زیستن فیزیولوژیک نیست؛ بازپس‌گیری کرامت، آرامش و اختیار است.

✍️ در همین بستر است که بحران‌هایی چون قتل روحانیان، تنش بر سر حجاب یا بی‌اعتمادی به نهادهای دینی معنا پیدا می‌کند.

مسئله فقط «دین» یا «بی‌دینی» نیست. مسئله شکستن پیوندی است که چهل سال میان معیشت و معنویت، قدرت و قداست، به‌زور ساخته شده بود. وقتی مردمی در بحران اقتصادی و تحقیر روزمره غوطه‌ورند، هر نماد قدرت دینی برایشان نه «مقدس»، که یادآور نابرابری و ریا می‌شود. این واکنش اجتماعی، ولو در اقلیت‌های خشمگین بروز کند، نشانه‌ی گسست عمیق اخلاقی است.

✍️ از سوی دیگر، بازگشت افراطیون به صحنه، پس از شکست مذاکرات و انسداد امیدهای اقتصادی، نشانه‌ی نوعی «حکومت در خلأ» است.

آنها از هر روزنه‌ای برای بازتولید هیجان ایدئولوژیک بهره می‌گیرند: امروز حجاب، فردا موسیقی، پس‌فردا اینترنت. این سیاست «ضد آرامش» است، زیرا می‌داند تنها در ناامنی می‌تواند دوام آورد. تندروها نمی‌توانند در فضای عقلانی نفس بکشند؛ آنان محتاج بحران‌اند، چون بدون دشمن، هویت‌شان فرو می‌ریزد.

✍️ اما جامعه ایران امروز از جنس بحران نیست؛ از جنس خستگی است.

و خستگی، برخلاف خشونت، آرام اما بی‌رحمانه عمل می‌کند. هیچ نظامی در برابر جامعه‌ای که تصمیم گرفته دیگر نجنگد، دوام نمی‌آورد. قدرت، زمانی می‌میرد که مردم دیگر در بازی آن شرکت نکنند.

✍️ ما اکنون در مرحله‌ی «پایان اقتدار گفتاری» هستیم.

واژه‌هایی چون جهاد، مقاومت، امربه‌معروف، دیگر بارِ معنایی خود را از دست داده‌اند. زبان رسمی به پوسته‌ای تهی بدل شده که هر بار با تحکم بیشتری تکرار می‌شود، چون دیگر اثر نمی‌گذارد. این همان لحظه‌ای است که تاریخ از درون فرو می‌ریزد؛ نه با شورش، که با سکوت.

✍️ در این وضعیت، هر تلاشی برای بازسازی اقتدار بر پایه‌ی اقلیت وفادار، تنها به شکاف بیشتر می‌انجامد.

جامعه دیگر با فرمان نمی‌چرخد. گفتمان تازه‌ای در حال تولد است: گفتمان «زیستن در برابر دوام». مردم در برابر ایدئولوژی ایستاده‌اند، نه برای براندازی، بلکه برای بازپس‌گیری حقِ عادی بودن.

✍️ اگر از دور نگاه کنیم، این همان چیزی است که در همه‌ی پایان‌های ایدئولوژیک رخ داده است: از مسکو تا هاوانا.

نخست، وفاداران قدیمی به «واقع‌بینی» رو می‌آورند، بعد روشنفکران مذهبی از بحران مشروعیت می‌گویند، سپس تندروها می‌تازند، و در پایان، جامعه بی‌صدا تغییر می‌کند. ایران اکنون در مرحله‌ی سوم است. فریادهای افراطیون، صدای ترس از پایان است، نه قدرت.

✍️ آینده‌ی نزدیک نه در دست حزب‌اللهی‌هاست، بلکه در دست نسلی است که دیگر نه می‌خواهد پیروز شود، نه شهید، بلکه می‌خواهد زندگی کند.

نسلی که می‌خواهد کار کند، عاشق شود، بخندد. این نسل، بی‌آنکه پرچمی داشته باشد، دارد کشور را از درون بازسازی می‌کند؛ نه در مجلس و مسجد، که در زیست روزمره.

#حمیدآصفی

https://t.me/hamidasefichannel2

صفحه یوتیوب

https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.