توماس فریدمن / نیویورکتایمز / ۴ دسامبر ۲۰۲۵
«ابلهان مفید» آمریکایی که پوتین مثل یک فلوت با آنها بازی میکند
من مطمئن هستم که رئیسجمهور ترامپ و فرستادگانش به روسیه، استیو ویتکاف و جرد کوشنر، صادقانه میخواهند کشتار در اوکراین را متوقف کنند؛ اما آنان ناکام بودهاند و تا زمانی که بر این نگاه سادهلوحانه پافشاری کنند که این فقط یک معامله بزرگ ملکی است و پیشینهشان در امور املاک به آنها برتری میدهد، همچنان شکست خواهند خورد. این تصور از اساس و در سطوح مختلف، کاملاً بیمعناست.
برای شروع، بله، میتوان گفت ولادیمیر پوتین در اوکراین در کار «املاک» است، اما نه آنطور که ترامپ یا ویتکاف یا کوشنر در این کار بودهاند. پوتین در اوکراین همانگونه در کار املاک است که هیتلر در لهستان بود. هیتلر به دنبال تصاحب سرزمین بود، نه برای ساخت هتل یا خانهسازی با هدف کسب سود یا منفعت رساندن به ساکنان محل. او زمین را برای تحقق یک خیالپردازی ملیگرایانه میخواست. پوتین هم همینطور. او هیچ علاقهای به رفاه مردم اوکراین نشان نداده است.
در چنین موقعیتی، داشتن چند «معاملهگر حوزه املاک» بهعنوان مذاکرهکنندگان آمریکا نه یک مزیت، بلکه یک نقطهضعف است. شما در اینگونه شرایط به یک دولتمرد از جنس هنری کیسینجر یا جیمز بیکر نیاز دارید که فرق میان معامله املاک و مسائل جنگ و صلح را درک کند. املاک یک بازی با حالجمع مثبت است ــ دو طرف میتوانند از یک معامله خوب سود ببرند، و هدف نیز همین است. اما در مسأله جنگ و صلح، هنگامی که یک طرف دیدگاههای فاشیستی دارد و متجاوز آشکار است و طرف دیگر دیدگاههای دموکراتیک دارد و قربانی آشکار است، شما با یک بازی با حاصلجمع صفر روبهرو هستید.
یا به قول مشهور رونالد ریگان وقتی درباره چگونگی پایان جنگ سرد از او پرسیدند: «ما پیروز میشویم، آنها میبازند.»
ریگان میفهمید که معاملات ملکی صرفاً بر سر ارزش (قیمت هر فوت مربع) و نرخ بهره است. او درک میکرد که توافقات مربوط به جنگ و صلح درباره پیشبرد و حفظ ارزشهای اخلاقی و منافع راهبردی است. و شما در برابر یک متجاوز فاشیست بر سر اینها مصالحه نمیکنید. ما سه جنگ، از جمله جنگ سرد، را در کنار متحدان اروپایی خود برای حفظ گسترش ارزشهای دموکراتیک مشترکمان و منافع مشترکمان جنگیدیم ــ یعنی اینکه هیچ قدرت بزرگ اروپایی که این ارزشها را نداشت نباید اجازه مییافت بر قاره سلطه پیدا کند.
به سختی میتوانم رئیسجمهور دیگری در تاریخ آمریکا تصور کنم که چنین رفتار کند، گویی ارزشها و منافع آمریکا ایجاب میکند که اکنون میانجی بیطرف میان روسیه و اوکراین باشد و حتی فراتر از آن، میانجیای که تلاش کند در جریان کار از هر دو طرف سود ببرد ــ همانگونه که ترامپ چنین کرده است. این یکی از شرمآورترین فصلها در سیاست خارجی آمریکاست و کل حزب جمهوریخواه نیز در تداوم آن شریک است.
همچنین نمیتوانم هیچ رهبر دیگری در سیاست خارجی آمریکا را به یاد بیاورم که درباره پوتین، چنین سخنی بر زبان آورد؛ آنهم درباره دیکتاتوری که رقبای سیاسیاش اغلب به سرنوشت مرگبار دچار میشوند، در فساد گسترده برای خود و اطرافیانش غرق است و هر کاری میتواند برای تضعیف انتخابات آزاد و عادلانه در آمریکا و غرب انجام میدهد. ویتکاف درباره او گفته بود: «من پوتین را آدم بدی نمیدانم.»
کمونیستهای روس برای خارجیانی که چنین دیدگاهی درباره رهبرانشان داشتند، اصطلاحی داشتند: «ابلهان مفید».
میتوانید پاسخ انزواگرایان به سبک جی.دی. ونس را تصور کنید: «هی فریدمن، تو و دوستانت فقط میخواهید آمریکا را به درون جنگهای بیپایان بکشانید.»
نه، متأسفم، شما گاوچران اشتباهی را هدف گرفتهاید. من از نخستین هفتههای این جنگ و بارها پس از آن نوشتهام که این جنگ در نهایت ــ در بهترین حالت ــ تنها با یک «معامله کثیف» پایان خواهد یافت. روسیه در مقایسه با اوکراین بیش از حد بزرگ است و ارادهاش برای ادامه جنگ تعیین میکند که پایان این جنگ به هر حال منوط به پذیرش امتیازهایی از سوی اوکراین خواهد بود. حقیقتی تلخ اما درست ــ و امروز خود بسیاری از اوکراینیها نیز همین را میگویند.
اما همانطور که ماه گذشته نوشتم، تفاوت زیادی وجود دارد بین یک «معامله کثیفِ پلید» که منافع و سود و توانایی پوتین برای آغاز دوباره جنگ را در هر زمان تقویت میکند، و یک «معامله کثیف» به معنای واقعی. یک معامله کثیفِ قابلقبول اینگونه خواهد بود: پوتین میتواند سرزمینهایی را که تاکنون غصب کرده نگه دارد، اما در مقابل، نیروهای نظامی غرب در داخل اوکراین مستقر شوند تا تضمین شود که او هرگز نتواند جنگ را دوباره آغاز کند ــ مگر با اعلام جنگ علیه تمام غرب؛ این توافق تضمین میکند که دستاوردهای نامشروع پوتین هیچگاه با رسمیت دیپلماتیک تأیید نشود تا از این طریق تصرف سرزمین با توسل به زور پاداش بگیرد؛ و تضمین میکند که اوکراین بتواند هر اندازه ارتشی که برای دفاع از خود نیاز دارد حفظ کند و هر زمان آماده بود، عضو اتحادیه اروپا شود (هرچند نه عضو ناتو). چنین معامله کثیفی منافع و ارزشهای اصلی اوکراین و آمریکا را حفظ و تأمین خواهد کرد.
انزواگرایان نزدیک به جی.دی. ونس پاسخ میدهند: «ما توان فشار آوردن بر پوتین برای پذیرش چنین معاملهی کثیفی را نداریم، و اصلاً هم نمیخواهیم وارد یک جنگ هستهای با روسیه شویم، خیلی ممنون.»
دلیل اینکه شما نمیتوانید بر پوتین فشار بیاورید این است که نمیدانید چه میکنید، و رییسجمهوری دارید که مدام اینطرف و آنطرف میچرخد و سیاستهای متفاوتی را در شبکههای اجتماعی خود اعلام میکند و سپس پنتاگون و وزارت خارجه را وادار میسازد در لحظه خود را با آن تطبیق دهند. هیچ فرآیند سیاستگذاریای وجود ندارد و به نظر میرسد دستکم پنج نفر نقش وزیر خارجه را بازی میکنند: ویتکاف، کوشنر، ونس، وزیر ارتش دانیل دریـسکول، و فردی که عنوان رسمی این سمت را دارد: مارکو روبیو.
یک رئیسجمهور معمولی آمریکا اکنون چه کار میکرد؟ او کار را با این درک آغاز میکرد که مذاکره در هر حوزهای — چه املاک و چه ژئوپلیتیک — همیشه با یک چیز تعیین میشود: اهرم فشار. چه در حال خرید یک هتل باشید و چه در تلاش برای متوقف کردن یک تهاجم، شما به بیشترین اهرم فشار نیاز دارید تا سود یا منافع و ارزشهایتان در توافق نهایی به حداکثر برسد.
در املاک، اهرم فشار با مقدار پولی که در اختیار دارید سنجیده میشود. در دیپلماسی، اهرم فشار با میزان نیروی نظامیای سنجیده میشود که میتوانید به میدان نبرد وارد کنید؛ با میزان انزوای اقتصادی و آسیبی که میتوانید به حریف وارد کنید؛ و آخرین مورد ــ اما قطعاً نه کماهمیتترین ــ اینکه تا چه حد میتوانید جمعیت کشور حریف را علیه رهبران خودشان بسیج کنید تا آنها را وادار به تغییر مسیر کند.
ترامپ با این معیارها چه کرده است؟ او همهی تأمین مالی آمریکا برای خرید تسلیحات آمریکایی توسط اوکراین را متوقف کرده؛ از ارائهی سلاحهای حیاتی همچون موشکهای کروز تاماهاوک — که میتوانست ضربات جدی به پوتین در داخل خاک روسیه وارد کند و اروپاییها هزینهاش را میپرداختند — خودداری کرده؛ و با بیشرمی مطلق دروغ گفته که این اوکراین بود، نه روسیه، که جنگ را آغاز کرد؛ و اینکه رهبر اوکراین، نه روسیه، دیکتاتور نامشروع است. او همچنین آشکارا به رئیسجمهور اوکراین، ولودیمیر زلنسکی، گفته که «بدون کمک آمریکا کارتهای بازی در دست نداری» در نبرد با روسیه.
اگر ترامپ مانند یک رئیسجمهور برازندهی آمریکا و بر اساس منافع و ارزشهای این کشور رفتار میکرد چه؟ او به اوکراینیهای شجاع نمیگفت که هیچ کارتی ندارند؛ بلکه به آنها کارت میداد تا اهرم فشارشان را افزایش دهد و در عینحال بلند و واضح به مردم روسیه میگفت که آنها آیندهای ندارند — چون ولادیمیر پوتین همه کارتهایشان را دزدیده است.
این چگونه به گوش میرسید؟ چیزی شبیه این:
«هی پوتین، وقتی تو سرگرم حمله به اوکراین بودی تا خیالبافی تاریخیات را اجرا کنی مبنی بر اینکه روسیهی مادر بهطور طبیعی مالک اوکراین است، بقیه جهان مشغول مشارکت در چیزی بودند که احتمالاً بزرگترین انقلاب فناوری در تاریخ بشر نام خواهد گرفت: انقلاب هوش مصنوعی. جایگاه روسیه در این میان کجاست؟ بیاییم به رتبهبندی شاخص جهانی پویایی هوش مصنوعی یک مؤسسه دانشگاه استنفورد نگاهی بیندازیم.
«آیا روسیه تحت رهبری پوتین در میان ده کشور برتر قرار دارد، آنگونه که از کشوری همرده با آمریکا و چین انتظار میرود؟ نه. خوب، حتماً در میان ۲۰ کشور برتر است! باز هم نه. پس لابد در میان ۳۰ کشور برتر است! بله، همینطور است؛ تازه با زحمت توانسته در رتبه ۲۸ جا بگیرد. خیلی عقبتر از لوکزامبورگ در رتبه ۱۲. جمعیت لوکزامبورگ؟ حدود ۶۸۰ هزار نفر. جمعیت روسیه؟ حدود ۱۴۴ میلیون — البته منهای حدود ۲۵۰ هزار سربازی که پوتین در میدانهای نبرد اوکراین به کشتن داده و دستکم ۱۰۰ هزار متخصص فناوری که از زمان آغاز جنگ توسط پوتین از روسیه گریختهاند.
«به مردم روسیه اجازه دهید یک قیاس ارائه کنم: انگار جیمز وات همین حالا موتور بخاری را اختراع کرده که انقلاب صنعتی را آغاز کرد و تزار شما گفته باشد: ‘نه، ممنون — ما روی اسبها سرمایهگذاری بیشتری میکنیم.’»
پوتین یک احمق عظیمالجثه است که در تاریخ با جنگی شناخته خواهد شد که روسیه را به مستعمرهی انرژی چین و به حاشیهنویسی در حاشیهی هوش مصنوعیِ لوکزامبورگ تبدیل کرد.
بله، پوتین دوست دارد موشکهای هایپرسونیک خود را به رخ بکشد. من فکر میکنم عملکرد آنها بهتر از سکوی پرتاب اصلی روسیه برای ارسال فضانوردان و محمولهها به ایستگاه فضایی بینالمللی است؟ این سکو هفته گذشته و پس از پرتاب سه فضانورد فرو ریخت. طبق گفته یک کارشناس فضایی روس که به نیویورک تایمز نقل شده، این بدان معناست که روسیه «توانایی پرتاب انسان به فضا را از دست داده؛ کاری که از سال ۱۹۶۱ هرگز رخ نداده بود.»
تهدید روسیه علیه اوکراین پایان نخواهد یافت تا زمانی که پوتین از صحنه برود. اما کنار زدن او وظیفه مردم روسیه است. وظیفه رئیسجمهور و معاون رئیسجمهور آمریکا — اگر بدانند چه میکنند — این نیست که به رئیسجمهور اوکراین بگویند او هیچ «کارتی» ندارد؛ بلکه این است که فشار بر پوتین را افزایش دهند، از جمله از طریق گفتن این حقیقت به مردم روسیه — هر روز — که رهبرشان دارد تمام کارتهایشان، و تمام آیندهشان، و تمام آینده فرزندانشان را میدزدد.
این همان شیوهای است که ما اهرم فشار خود را افزایش میدهیم تا به یک «معامله کثیف» برسیم، نه یک «معامله پلید و فاجعهبار».
از: ایران امروز
