مهرداد درویش پور
درباره موقعیت جمهوری خواهان در ایران پیش از این نظراتم را گفته ام. با این همه پاره ای از ملاحظات دیگر خود را با شرکت کنندگان در همایش ششم اتحاد جمهوری خواهان در میان می گذارم. سیاست ورزی دمکراتیک و موثر دست کم بر سه پایه استوار است.
۱. تولید امید در سیاست. هر تلاش سیاسی که یکسره بر بدبینی و یاس استوار باشد و تنها بر دشواری های اوضاع سیاسی و اپوزیسیون متمرکز شود، قادر به بسیج اجتماعی نخواهد بود. نظریه انتقادی نقش مهمی در پیشرفت و تولید امید به تغییر دارد. اما در حرکت های سیاسی به رغم همه دشواری ها، اشاعه بدبینی محض و دست کم گرفتن جایگاه ایجاد امید به تغییر، شانس هر نوع اثر گذاری جدی را از بین خواهد برد. توجه به فضای دشوار و یاس آلود کنونی یک امر است، تسلیم شدن به آن امری دیگری است. بازنگری انتقادی اما امید به تغییر را افزایش خواهد داد.
۲. اهمیت شفافیت سیاسی. پافشاری بر شفافیت در سیاست عبارت پردازی یا تندروی نیست. اگر جمهوری خواهان، به جای روشن ساختن جایگاه خود بکوشند بازیگران همه صحنه ها باشند، در عمل بازیگر مستقل هیچ صحنه ای در سیاست نخواهند بود و به سیاهی لشکر دیگر نقش آفرینان سیاست بدل خواهند شد. جمهوری خواهان و از جمله اتحاد جمهوری خواهان ایران نیازمند آنند سیمای سیاسی خود را شفاف تر بیان کنند. اما در صفوف اتحاد جمهوری خواهان ایران نوع رابطه با اصلاح طلبان دینی و گاه برخورد با نظام ولایت فقیه به طور جدی این گمانه زنی را تقویت کرده است که آیا واقعا این جریان – یا بخش هایی از آن- یک نیروی سکولار و مستقل اپوزیسیون است یا نیروی پشتیبان اصلاح طلبان دینی در خارج از کشور است؟ پافشاری برشفافیت سیاسی بیش از آن که در پی تعارض آفرینی باشد، برای برجسته تر ساختن هویت مستقل خود و به اعتبار آن گسترش توانایی بسیچ سیاسی ضروری است.
۳. کسب پایگاه اجتماعی از طریق اعتماد آفرینی. هر گونه سیاست ورزی که نگران رابطه با مخاطبان اجتماعی خود نباشد و قابلیت اعتماد سازی در میان آنها را نداشته باشد، شکست خواهد خورد. برای نمونه، نمی توان خود را نیروی سکولار و جمهوری خواه خواند اما زبان، ادبیات و رفتار سیاسی مشابه اصلاح طلبان دینی در پیش گرفت. البته تصور این که اصلاح طلبان دینی در تحول سیاسی ایران هیچ نقشی نداشته و یا می توان آنها را یکسره دور زد، نوعی خام اندیشی سیاسی است. ضرورت رابطه با اصلاح طبان و همسویی با آنها یا دیگر نیروهای اپوزیسیون در اینجا و آنجا در پیکارعلیه نظام ولایت فقیه غیر قابل انکار است، اما این نباید به همذات پنداری و یکسانی زبان، نوع سیاست و رفتار سیاسی منجر شود. امری که اعتماد سیاسی جمهوری خواهان را در میان مخاطبان سکولار و جمهوری خواه در جامعه از بین خواهد برد و باعث می شود این جریان به رغم پتانسیل قدرتمند خود به یک نیروی اجتماعی درخور بدل نشود.
اتحاد جمهوری خواهان در این زمینه ها با چالش ها و بحران های معینی روبرو است. گرایشی در این جریان که در جامعه نیز مخاطبان خود را دارد سیاست ورزی را برپایه تغییر رفتار رهبری نظام استوار کرده است. پرسش اینجا است آیا اتحاد جمهوری خواهان ایران در پی آن است همچون یک نیروی اپوزیسیون رفتارهای سیاسی خود را تنظیم کند و یا ارشاد رهبری را کارپایه رفتارهای خود قرار می دهد؟ سیاست تغییر رفتار رهبری نه تنها تا کنون هیچ دستاورد مثبتی نداشته است، بلکه به موقعیت اپوزیسیونالی این بخش از جامعه جمهوری خواه نیز لطمه زده است. مسئله مخالفت با واداشتن رهبری نظام به تغییر در رفتار خود نیست، اما اگر چنین امری اصولا ممکن باشد نه محصول سیاست ارشادی بلکه پیامد اعمال فشار از پائین است. تغییر رفتار رهبری از طریق سیاست ارشادی و پرهیز از هدف قرار دادن آن همچون نماد استبداد دینی در ایران، تنها به مشروعیت آن یاری رسانده و معنای اپوزیسیون بودن جمهوری خواهان را زیر سئوال می برد. این که جمهوری خواهان نیرویی مسالمت جو هستند که باید به توازن قوا توجه کرده و در صورت لزوم پراگماتیست باشند، غیر قابل انکار است. اما این نباید خصلت اپوزیسیونالی آن را نفی کند. تاکید بر خصلت اپوزیسیونالی جمهوری خواهان همچون نیروی فشار برای تغییر، هم برای گسترش گفتمان دمکراتیک در جامعه سودمند است، هم برای اعتمادسازی و هم تحمیل عقب نشینی به حکومت. این سیاست بسیار واقع گرایانه تر و مفیدتر است تا سیاست ارشاد رهبری. هم از این رو یکی از چالش های مهم در میان اتحاد جمهوری خواهان ایران شفافیت بخشیدن به آن است که کدام سیاست قرار است کارپایه آن باشد.
در تنظیم رابطه با اصلاح طلبان دینی نیز این پرسش مطرح است. در این رابطه نیز با افراط و تفریط روبروئیم. برخی یکسره نقش آنان را انکار کرده و می پندارند جریان های جمهوری خواه وسکولار باید رفتار خصمانه دربرابر اصلاح طلبان را در پیش گیرند. در مقابل، برخی یکسره سیاست دنباله روی و مستحیل شدن در آنها را دنبال می کنند. در انگلیس و بسیاری از کشورهای دیگر، مدتها پاره ای از احزاب تروتسکیست سیاست ادغام در احزاب کارگر را پیشه کردند که چندان به آنان یاری نرساند. البته هرچه پایه اجتماعی حزبی محدود تر باشد، سیاست ادغام اجتناب ناپذیر تر می شود. حال آن که در سوئد حزب چپ که از درجه معینی از پشتیبانی اجتماعی برخوردار است، به رغم همکاری و همسویی با حزب سوسیال دمکرات، برنامه، هویت و سیاست مستقل خود را دارد. سیاست انتگره شدن و یا دنباله روی اما می تواند فلسفه وجودی آن را زیر سوال برد. در مورد جمهوری خواهان سکولار ایران نیز اجتناب ناپذیری رابطه، همسویی و حتی در مواردی همکاری با اصلاح طبان به دلیل توازن قوا نباید به مستحیل شدن در گفتمان های اصلاح طلبان دینی بیانجامد. در اتحاد جمهوری خواهان ایران اما گرایشی یکسره این سیاست را دنبال می کند. امری که هویت و اعتبار سیاسی جمهوری خواهی را خدشه دار کرده و شکاف در میان خود جمهوری خواهان را افزایش می دهد. به جای آن اما باید به پروژه وحدت بخشیدن به صفوف جمهوری خواهان سکولار ایران شتابی بیشتر بخشید و برای ایجاد قطب بزرگ جمهوری خواهی که خواستار فرارفتن از استبداد دینی در ایران است، کوشید.
همچنین اپوزیسیون باید به جنبش های اجتماعی توجه بیشتری نشان دهد. گرایشی دراپوزیسیون و در اتحاد جمهوری خواهان ایران اما قطب نمای عمل و دماسنج سیاسی خود را شکاف های درون حاکمیت قرار داده است. توجه و واکنش به این تضادها مهم است. اما تقلیل سیاست ورزی به رصد کردن نزاع های درون سیاسی حاکمیت با این خطر روبرو است که هویت و کنش گری سیاسی را به آن خلاصه کرده و آن را فاقد جنبه مبارزاتی کند. توجه و رابطه فعال تر با جنبش های اجتماعی همچون زنان، جوانان، دانشجویان، روشنفکران، جنبش های اتنیکی و دیگر جنبش های حقوق بشری نه تنها اعتبار و نفوذ جمهوری خواهان را گسترش می دهد بلکه حتی قدرت آن را در تنظیم رابطه با دیگر جریان های سیاسی افزایش می دهد.
و بالاخره، دیرپایی سبک کارهای سنتی، در خود، متمرکز، از بالا و یکسره مبتنی بر صدور اعلامیه و رهنمود و فرمان باعث شده است که ردپای جمهوری خواهان در بسیاری از جنبش های اجتماعی به گونه ای چشمگیر دیده نشود. امری که در صورت تداوم تنها به انزوا و بی اثرتر شدن بیشتر جمهوری خواهان منجر خواهد شد. این که جمهوری خواهان دمکرات و لائیک ایران، اتحاد جمهوری خواهان ایران و بسیاری از جریانات دیگر در این چند ساله کوچک تر شده اند، نشانگر آن است که تنها درجه رادیکال یا معتدل بودن، تعیین کننده میزان منزوی شدن و یا پیشرفت این جریان ها نیست، بلکه بخشی ازآن ناشی از شرایط اسف بار کنونی و بخشی از آن محصول سبک کاری است که چندان ناظر بر شرایط کنونی و به ویژه نیازهای نسل جوان نیست.
جمهوری خواهان ایران نیازمند یک بازبینی انتقادی در بررسی کارنامه خود در برخورد به حاکمیت، جنبش های اجتماعی، در تنظیم سیاست با دیگر نیروها و در زمینه وحدت جمهوری خواهان هستند. بازبینی ای که شرط تجدید حیات جمهوری خواهان، خروج از وضعیت آسیب پذیر کنونی و هموارکردن مسیر ایجاد قطب نیرومند جمهوری خواهی است. امیدوارم همایش ششم اتحاد جمهوری خواهان ایران بتواند با یک بازنگری انتقادی همچون یک نیروی مهم جمهوری خواه در کنار دیگر جمهوری خواهان ایران سهم درخوری در ایجاد قطب بزرگ جمهوری خواهی که بالقوه معتبرترین جریان عقلانی، دمکرات و سکولار جامعه ایران است، ادا کند. پروژه ای که نقش مهمی در عقب راندن بنیادگرایی اسلامی و گذار از استبداد دینی در ایران دارد.
این نوشته متن اندکی ویرایش شده پیام اسکایپی به همایش ششم اتحاد جمهوری خواهان ایران در ۲۹ نوامبر است که لینک تصویری آن را می توانید در زیر ببینید.
https://www.youtube.com/watch?v=1xS47b7ueQ8&feature=share