آقای همایون مهمنش، عضو هیات اجرائی سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور، در تاریخ سه شنبه ۳مرداد ۱۳۹۱، برابر با ۲۴ ژوییه ی ۲۰۱۲، سخنانی را تحت عنوان ” اتحاد برای دمکراسی، در سمینار” مبارزه ی هدفمند برای دستابی به دمکراسی ” دمکراسی، چگونه ” ایراد کرد که طرح آن به لحاظ توجه به ضرورت های مبرم ناگزیر اتحاد برای تحول اوضاع در ایران درخور توجه است.
ایشان، در آغازبه مسائل مربوط به اوضاع بحرانی حاکم در کشور ما، به ویژه شرایط اقتصادی بحرانی ونزدیک شدن خطر جنگ، اشاره کرد؛ و با توجه به واقعیت های موجود این نکته را به پیش کشید که گروه هایی ازکنشگران اپوزیسیون سیاسی ایران درخارج از کشور، نه در یک اتحاد که درچند اتحاد شرکت دارند. او همزمان به این نکته توجه کرد که برخی ازاین گروه های اپوزیسیون خطی روشن و یگانه را از خود نشان نمی دهند؛ برخی از آنها، همچون اصلاح طلبان در اندیشه ی “را م کردن دیکتاتوری” اند؛ طیف چپ “هنوزهدف و برنامه ی مستقل خود را اعلام ننموده است.”؛ مجاهدین “جز در تمامیت خواهی خط ثابتی ازخود نشان نداده اند”؛ و طرفداران پادشاهی “خط فاصل روشنی با دیکتاتوری گذشته ندارند. “. او سپس این سوال را به پیش کشید: “در این شرایط نقش اپوزیسیون خارج ازکشور چه باید باشد؟ ”
هر آن چه آقای مهمنش دراین بخش ازسخنان خود به آن اشاره کرد رگه هایی از واقعیت موجود در باره ی اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور را دربرمی گیرد؛ اگر با بخش پیشین سخنان او درباره ی شرکت وابستگان به گروه های اپوزیسیون درخارج از کشور- تاکید می کنم: درخارج از کشور- تکمیل شود که گفته است: آنها، نه در یک اتحاد، که درچند اتحاد، شرکت دارند. مثلا شرکت برخی از ملی گرایان ایران در کنفرانس ها و کنگره های اخیر اعضای اپوزیسیون در خارج ازکشور و شرکت برخی از اعضای سازمان فداییان ایران (اکثریت) و برخی از طرفداران پیشین و کنونی دیگر گروه های چپ و طرفداران نظام پادشاهی وگروه های اصلاح طلب و جنبش سبزی، و نیز روشنفکری را در شماراین اتحادهای چندگانه می توان نام برد.
اعضای این گروه ها با اینکه در اتحاد های فراگیرترِ متفاوت شرکت می کنند؛ همان طور که آقای مهمنش اشاره کرده است، مواضع و نیز کاستی های خود را تداوم می بخشند؛ و ازهمه مهم تراین است که سازمان مجاهدین خلق ایران، به عنوان یکی از گروههای مطرح اپوزیسیون، مواضع تک روانه ی خود را همچنان حفظ می کند و به حساب خود، رهبری و رئیس جمهورشان را هم انتخاب می کنند. طرح این پرسش ضرورت دارد: سازمانهایی که خود را نیروی اصلی اپوزیسیون به حساب می آورند، چگونه: اولا حضور طیف گسترده ی غیر خودی را در صفوف اپوزیسیون نا دیده می گیرد؛ و ثانیا درست همان الگوهایی را برای خود به تصویر کشیده است که حاکمیت کنونی ایران که این سازمان داعیه ی جانشینی آن را در سرمی پروراند برای استقرار حاکمیت خود به تصویر کشیده است؟
نکته ای دیگرکه دراین بخش از سخنرانی آقای مهمنش خودنمایی می کند، اعلام نکردن هدف و برنامه ی مستقل گروههای چپ است. به گمان من این اعلام نکردن هدف و برنامه ی مستقل نیروهای چپ تا به امروزدرمیان گروه ها ی اپوزیسیون تنها به نیروهای چپ مربوط نمی شود؛ بلکه حالتی کمابیش فراگیردرمیان همه ی این نیروها دارد. اشاره به چند نکته را دراینجا لازم می بینم:
آ) این اعلام نشدن هدف و برنامه ی مستقل نیروهای اپوزیسیون تا به امروز، واقعیتی طبیعی است که در محدوده ی هدفگذاری برای تحقق آرمان اتحاد صادق است؛ و دلایل آن نیزاین است که :
۱.نیروهای بالقوه و بالفعل آگاه ازضرورت اتحاد هنوز، آن طورکه باید وشاید، به ضرورت کنار گذاشتن اختلافات پیشین و کنونی، و تشکل درصفوف متحد به منظور دستیابی به این هدف و پذیرش حدودی ازانعطافپذیری در برنامه هایشان، به هدف گرد آمدن در صف یگانه گردن آگاهی – نیافته اند؛ و گرنه هرکدام کوشیده اند به فراخور حال خود نکته هایی را به عنوان هدف و برنامه ی خویش ارائه دهند. آن چه در اینجا مهم است، نخست پذیرش این ضرورت مبرم زمان و اعلام آمادگی همه ی گروه های اپوزیسیون برای ورود به این مرحله ی تازه است. پس از آن است که همه ی آن ها باهم می توانند درخواست ارائه ی برنامه ی مستقل گروهی را مطرح کنند؛ و هر یک ازآنها به نوبه ی خود در ارائه ی چنین برنامه ای سهیم شوند؛ و شرط لازم و کافی برای رسیدن به این منظور نیز اتحاد درونی همه ی نیروها درچارچوب یگانگی نیروهای ملی، مذهبی، چپگرا، هوادارنظام پادشاهی، وغیرآنها، به عنوان نیاز مبرم اتحاد گسترده تر سیاسی است.
۲. برخی ازاین نیروها خواست خود را در باره ی اتحاد به هدف سرنگونی نظام حاکم محدود می کنند وهرگونه اقدام پس ازآن، از جمله درباره ی شکل و نظام آینده را، به تحقق این هدف وابسته می دانند؛ و این درشرایطی است که گروه های دیگرحاضر به پذیرش چنین هدفی نیستند و معتقدند که هنوزهم می توان در محدوده ی نظام کنونی کاری کرد و در راستای اصلاح آن گامی برداشت. و دراین میان کمتر گروهی است که به ضرورت مبرم یگانگی هدف در زمان پس از تحقق ثبات سیاسی به هرشکل ممکن آن باورمند باشد؛ یا به جد برای به مقصد رسانیدن آرمانی مشترک بر پایه ی ضرورت های عینی جامعه ی امروزایران که همانا برقراری دمکراسی ( به معنی هم آمیزی آزادی ها وحقوق دمکراتیک است کاری بکند.
۳. چنین حالتی که اکنون در میان نیروهای اپوزیسیون ایرانی وجود دارد موجب می شود که تحقق هدف و برنامه ی مستقل که آقای مهمنش منادی آن است بسیار دشوار شود؛ زیرا گروه ها و اشخاص بالقوه ی شرکت کننده دراین روند تاریخ سازبه هیچ روازآینده ی شرایطی که بر پایه ی این چنین اقدام با نتایج پیش بینی نشده درکشوروقوع یابد آگاه نیستند؛ وبا جریانی تاریخی همانند سرآغازانقلاب بهمن ۵۷ رو در روی اند که اپوزیسیون نظام حاکم پیشین هدف را سرنگونی نظام حاکم درآن زمان قرار داده بود و بر پایه ی این هدف نامطمئن به پیش می تاخت؛ وگمان می برند که اگر باردیگر نیز به حرکتی این چنین نامطمئن تن دهند، تضادهای درونی این ملقمه ی ناهمسو پس از وقوع احتمالی تحول آغازخواهدشد ودور باطل تاریخی را بار دیگرشاهد خواهند بود.
برخی ازنیروهای موثراپوزیسیون ایران، بدون توجه به این واقعیت ها، ازوارد شدن به کار تدوین هدف و برنامه ی مدون فراگیر، پیش ازآغاز روند دگرگونی، دوری می جویند که نمی توان ازپیش برآورد کرد که چنین پیشنهادی را به صورت آگاهانه و سنجیده، و دست کم به انگیزه ی گردآوری آنی نیروها مطرح می کنند یا ازپیش بینی نتیجه ی آن چه درجریان تحول رخ خواهد داد نا آگاه اند؛ هرچند که ممکن است صداقتی نیز درپی گرفتن این شیوه داشته باشند.
۵. یاد آورمی شوم که برخی از نیروهای چپ جدی ( ازجمله حزب توده ی ایران ) پیش ازاین همین پیشنهاد اتحاد برپایه ی گفتگو در باره ی برنامه های مستقل را به پیش کشیده اند؛ و اکنون مایه ی شادمانی است که آقای مهمنش نیزبار دیگر به طرح این ضرورت مبرم تاریخی پرداخته است.
ب) آقای مهمنش درسومین بخش سخنرانیش نوع اتحادی را که ممکن است به گردآوری بیشترین نیروی ممکن برای تحقق دمکراسی بینجامد مطرح کرده است. اوپس از بر شمردن سه دوران در پهنه ی تحقق اتحادها، یعنی ۱) مبارزه علیه دیکتاتوری تا عقب نشینی و فروپاشی رژیم؛۲) گذاراز استبداد به دمکراسی پارلمانی؛ ۳) پایدارشدن دمکراسی، نوعی تازه از حرکت به سوی اتحاد را مطرح کرده است و آن نیز نشست افراد برای ایجاد حکومت آلترناتیو است.
شرح آقای مهمنش در باره ی این سه دوران پیش ازطرح نوع جدید اتحاد برای ورود به بحث کافی نیست وای کاش ایشان اندکی در باره ی رابطه ی تاریخی یا جغرافیایی این دوران ها، رابطه ی آنها با هم و با نوع چهارم اتحاد بیشتر شرح می داد.
به هرحال، من ورود به بحث نشست برای ایجاد حکومت آلترناتیو را آغاز می کنم و از مقدمه در می گذرم.
پ) آقای مهمنش به نقد این سخن آقای جواد خادم، یکی از فعالان برگذار کننده ی نشست های استکهلم و بروکسل، که گفته بود:” اگر درکشوریک خلا سیاسی به وجود بیاید و ما یک اپوزیسیون در خارج از کشورداشته باشیم که از وحدت نسبی و کثرت گرایی سیاسی برخودارباشد و بتواند به عنوان سخنگوی مردم ایران با دنیا وارد مذاکره شود می توانیم مانع از آنارشیسم وهرج و مرج شویم پرداخت. او درشرح ویژگی های گرد آمدگان دراین نشست ها از جمله گفت: در آنها افراد مخالف با حکومت یا نظام ازطیف های مختلف، مانند طرفداران حمله ی نظامی به ایران یا مخالفین آن، پوپولیست ها، طرفداران دیکتاتوری های رنگارنگ و یا حتی طرفداران جمهوری اسلامی شرکت داشته اند؛ و نتیجه ی این نشستها تاکنون بیشتر ابراز نیتهای کلی مبنی براین واقعیت بوده است که پیشبرد دمکراسی امر خوبی است؛ ایجاد آلترناتیو درکشورلازم است؛ و جلسه به جلسه باید بر تعداد افراد اضافه شود؛ واینکه: این جمع ارائه ی برنامه ی سیاسی را به بعد از فروپاشی واگذارمی کند و معتقد است که اولین وظیفه برکنار کردن رژیم است…. سپس برگزارکنندگان به ضرورت انجام دادن رفراندوم برای تعیین نظام و تعیین حکومت آینده اشاره کرده اند. وآقای مهمنش نیز به نقل سخنشان پرداخت.
ت. آقای مهمنش به درستی برگزاری این نشستها را به نشستهای نوفل لوشاتو پیش از برقراری جمهوری اسلامی در ایران مقایسه کرده است.؛ وچنین نتیجه گرفته است که آیت اله خمینی هم طرفداراتحاد ” همه با هم ” تا سرنگونی رژیم گذشته بود؛ با این تفاوت که او از پشتیبانی جمع قابل ملاحظه ای از مردم برای انداختن رژیم برخوردار بود. آقای مهمنش سپس به درستی به نتیجه ی کار جمعی که بدون پشتیبابی جمع قابل ملاحظه ای از مردم با دنیا صحبت کند؛ و تسلیم ناگزیرآن جمع به خواست ” دنیا ” ، از جمله پذیرش حمله ی نظامی به ایرا ن و در گیرکردن سراسرمنطقه درکشاکش های نظامی، و سپس به ایجاد توهم وجود آلترناتیو در مردم که با واقعیت تفاوت فاحش دارد اشاره کرد.
من این نکته را بر سخنان آقای مهمنش می افزایم که: آیا رفراندومی بدون فرهنگ سازی با کیف و کم مناسب که دست کم شماری قابل ملاحظه ازمردم آمادگی شرکت درآن را داشته باشند و راه عمده ی فرهنگ سازی آن رسانه های دست کم تحت تاثیرنیروهای وابسته به گذشته و حامیان غربی آنها نباشند تفاوتی با رفراندوم جمهوری اسلامی درسال ۱۹۷۹خواهد داشت؟ و آیا چنین رفراندومی نتایجی فراتراز آنچه پس از آن رفراندوم رخ داد دربرخواهد داشت؟ و آیا ما به ناگزیرباید ” آزموده را بیازماییم؟ ”
ث) نکته ای دیگر که مایلم به آن اشاره کنم و درسخنان آقای مهمنش ازقلم افتاده یا ایشان از کنار آن بدون شرح لازم و کافی گذشته است این است که آلترناتیو ملی به هر حال می تواند و باید در داخل کشور تشکیل شود و همه ی نیروهای فعال بالقوه ی تحول اجتماعی درتشکیل آن سهیم باشند. نیروها ی اپوزیسیون خارج از کشور می توانند نمایندگی توده های گسترده ی داخل کشور را ، در پهنه ی تماس گسترده و تباذل اندیشه به آنها و بازتاب اندیشه ها و خواستهای آنان ، و نیزبه عنوان پشتوانه ی تبلیغی و ترویجی پویه ی اجتماعی درسرنوشت آینده ی کشور به عهده بگیرند؛ و پس از ایجاد تحول نیز در حدی درخور و معقول، به نسبت توان کیفی و کمی خود، در سرنوشت کشور سهیم شوند؛ وگرنه ازآلترناتیوهای خارج نشین که حتی ازآنچه در پویه ی اجتماعی و روند های نهان حرکت مردم و مجموعه ی نیروهای فعال درون کشور، آنچنان که باید وشاید، آگاه نیستند و دلیل آن را نیز باید در شرایط دشوار ارتباط میان داخل و خارج جستجو کرد چه انتظار می توان داشت. جزآنچه آقای مهمنش درسطور پیشین سخنش به درستی به آن اشاره کرده است.
ج) آقای مهمنش در ادامه ی سخنانش به درستی چنین گفت: ” … در این اتحاد نه افراد، بلکه احزاب و تشکلهای خواهان دمکراسی شرکت دارند…. ” و سپس افزود: ” هدف چنین اتحادی کوشش برای جلب پشتیبانی مردم به منظور مبارزه ی متشکل علیه جمهوری اسلامی و هرگونه دیکتاتوری وبرای رسیدن به دمکراسی است. در دوران گذارکه هنوزکه هنوز حکومت متکی به رای مردم انتخاب نشده است، وظیفه ی اتحاد ارائه ی یک آلترناتیو حکومتی است که از پشتیبانی اکثریت مردم برخوردارباشد.” به نظر می رسد که این بخش از سخنان آقای مهمنش زمانی درست باشد که اولا بیشترکارگزاران جمهوری اسلامی ، از جمله جنبش سبزی ها و اصلاح طلبان، ازایده ی تداوم جمهوری اسلامی که به معنی اجرای قانون اساسی کنونی است دست کشیده باشند؛ و اکثریت مردم نیز با وجود مشاهده ی دشواری های مادی و معنوی موجود در زندگیشان و با وجود موثردانستن برخی از دولتمردان در ایجاد بحران فراگیرساختاری، آمادگی جدی برای تغییر اوضاع کنونی داشته باشند؛ وتردیدی نیست که چنین شرایطی زمانی پدید خواهد آمد که درک بحران و دشواری اوضاع به گونه ای موثرمیان عناصردرونی و پیرامونی حاکمیت گسترش یافته باشد؛ وثانیا مجموعه ی نیروهای محرک پویه ی اجتماعی که عناصر پیشگفته نیز به ناگزیرجزئی ازآن اند به آن حد از رشد و آمادگی و وحدت نظر رسیده باشند که خود پذیرای شرایط جدید شده باشند و در این راه گام نهاده باشند؛ و این کار مستلزم تبلیغ و ترویج گسترده در داخل و خارج است. نیروهای خواستار ترقی باید آنچنان به برتری کیفی و کمی، اتحاد، همرایی، آگاهی اجتماعی، و اراده ای برای تحول اجتماعی دست یابند که یا استحاله ی حاکمیت روند تحول گرایی را رقم زنناد؛ یا اینکه نیروی محرکه ی تحول را خود پدید آورند.
بدین مفهوم است که ایده ی اصلاح ناپذیر بودن نظام کنونی ممکن است به دلیل تغییر موازنه ی قوای سیاسی، فرهنگی واقتصادی- اجتماعی باطل ازکاردرآید؛ یا اینکه نیروها و تحرکات اجتماعی، به دلیل کار بلندمات فرهنگی آنچنان فزونی گیرند که خود بتوانند مهر و نشان خود را بر روند تحول اجتماعی بر نهند و کشور را ازچنبره ی نیرومند بحران فراگیر ساختاری بیرون کشند.
اگر حالت دوم پیش آید که به طور قطع هزینه های جانی و مالی بسیار را به همراه خواهد داشت؛ زمان برای تشکیل مجلس موسسان قانون اساسی در پی خواهد بود که به یقین اعضای آن از میان نیروهای تشکیل دهنده ی اتحاد، و به نسبت نیروهای اپوزیسیون داخل و خارج خواهد بود؛ و اصول و ماده های در دست بررسی درآن نیز از میان همان برنامه هایی برخواهد خواست که خود نیروهای خواهان تحول از پیش خواهان تدوین آن شده اند ؛ و پیشنهاد من این است که تشکل های شهروندی، تشکلهای زنان و جوانان و تشکلهای مربوط به اقلیتهای قومی ، دینی و مذهبی نیز باید درآن سهیم باشند. به هر حال، این اقدام مربوط به زمانی دورتر و پس از گذراز مرحله ی نخست است که پیش ازاین شرح دادم.
اتحاد احزاب و تشکلهای دمکرات ، به گمان من زمانی درهرگونه شرایط تداوم خواهد یافت که آنها پیش شرط رسیدن به دیدگاه های مشترک را پس از مذاکرات بلند مدت مبتنی برفرهنگ سازی جدی و حسن نیت و نیکخواهی برای فردای میهن، همچنان که آقای مهمنش در سخنانش بیان کرد و من نیز در بخش مربوط به ارائه ی هدف و برنامه ی مستقل برآن تاکید کردم، تامین کرده باشند؛ و گرنه امیدی به تداوم این اتحاد، حتی پس ازایجاد زمینه های تحول فراگیر، نخواهد بود.
چ) درهمین بخش ازسخنان آقای مهمنش به درستی به ضرورت نفی هرگونه نهاد تضعیف کننده ی دمکراسی، مانند مقام دائمی یا موروثی می رسیم. آیا جزاین است که نمادهای قدرت در جوامع دمکراتیک باید ازبطن مردم برخیزند تا بتوانند حامی منافع و خواستها و تامین کننده ی نیازهای مردم خود باشند؟ اگرچنین باشد که نهادهایی دائمی یاموروثی ازچنین ویژگیهایی برخوادارباشند، چنین نمادها و نهادهایی هم اکنون نیزدرمیان دولتمردان کنونی و برخی نیروهای دیگر که خود را حامی منافع مردم می دانند ودر این راه ، صرف نظر از حدود درست یا نادرست بودن استراتژیها و تاکتیکهایشان، به رای هوادارانشان، ازپیش برای مردم رهبر و رئیس مردم جمهور برگزیده اند نیزوجود دارند؛ وآن گاه عرصه ی سیاسی کشور به عرصه ی مبارزه و کشاکش میان این آلترناتیوهای دائمی و موروثی گونه گون مبدل خواهد شد.. مهم این است که اصل دمکراسی برآمده ازمیان آحاد مردم و برگزیده به رای قاطع مردم درشرایط انتخابات دمکراتیک نقض نشود؛
و گرنه چه نیازی به تداوم مبارزه می ماند؟ حضوردرخارج ازکشور، بهره مندی ازتبلیغات گسترده ی رسانه ای و گاه نیز درخواست ازاین یا آن کشور برای کمک به پیشبرد ” دمکراسی ” در کشور ما، به جای حساب کردن برروی نیروی لایزال مردم داخل کشور، بی تردید کمکی به برقراری دمکراسی نخواهد کرد.
ح) معنی اتحاد دمکراتیک تکثرگرایی فراگیر دراندیشه و عمل است. همه ی ایرانیانی که، بدون چشمداشت از نیروهای برون مرزکه جز برای حفظ منافع حاکمان کشورهایشان گامی در زمینه ی تحقق ” دمکراسی” بر نمی دارند و تنها به پشتیبانی مردم کشورشان دلبسته اند، می توانند و بنا به ضرورت باید درچنین اتحادی شرکت کنند؛ و همه ی آنها امکاناتشان را به گونه ای عادلانه میان گروههایشان و پیروان آنها تقسیم کنند؛ و یکدیگر را از امکان به کارگیری رسانه های موجود در اختیار خود بر خوردارسازند؛ وگرنه ناگفته پیداست که مافیای رسانه ای ووپرمرداک هم بی تردید می تواند در رویارویی با سایتهای متنوع و به همان میزان محدود گروهی پیشتازی میلیاردها فرسنگی خود را محفوظ نگه دارد؛ آن چه را که درتوان خود می بیند برای تبیین و جا انداختن روشها وسلیقه های معنی دارخود، و منافع حامیان انحصارگرای خویش، به کار گیرد؛ و دم از محور جهانی رسانه ی بین المللی دمکراسی بودن نیز بزند.
خ) براین اساس است که شمار بسیاری از گروههای گونه گون اجتماعی- اقتصادی، و سیاسی و فرهنگی سرزمینمان، در داخل و خارج، خواهان همرایی ها و اتحاد های پایدارِ مبتنی بر نیازهای زمانه ی بحران خیز امروز مایند و نمی خواهند که تکلیفشان، پس ازتعیین تکلیف دولتمردان کنونی، و در زمانی که دیگر فرصتی برای تصمیمگیری اندیشه ورزانه و تفاهم بر سراستراتژی و تاکتیک های تحول ناگزیر کشورمان درآینده، به سان کشوری که در تب و تاب رهایی از بحران و تعادل ناپایدار می سوزد، تعیین شود. آنان می خواهند همه ی کسانی که دستشان به خون و ثروت بیکران مردم ایران آلوده نیست، بتوانند بر پایه ی صداقت و هم اندیشی راه آینده شان را به دست خود، و در راستای خواسته ها و نیازهای زمانه ی خویش تعیین کنند؛ و پیش ازهرچیز خود درتعیین سرنوشت کشورشان سهیم باشند.
د) آقای مهمنش سپس درسخنرانی خود به درستی ازهدفهایی مشخص همچون استقلال، آزادی و دمکراسی ( با تاکید بر دمکراسی، درکنارآزادی )، جدایی دین از” حکومت “، حفظ تمامیت ارضی ورعایت حقوق وآزادیهای همه ی آحاد مردم سخن گفته است؛ و سپس افزوده است که : تحقق عدالت اجتماعی و رعایت حقوق اقوام واقلیتهای دینی بخشی ازاصول دیگراین نیروها ست.
آنچه نقل کردیم سخنی بسیار درست است. در شرایطی که مردم ایران، به دلیل تحمیل تحریمهای اقتصادی فراگیر، دشوارترین شرایط اقتصادی پس ازانقلاب بهمن را تحمل می کنند و اقوام و اقلیتهای دینی و مذهبی تا رسیدن به حداقل دمکراسی در پهنه های اندیشه و عمل فاصله ی بسیاردارند، تامین نیازهای دمکراسی، مشتمل برهمه ی حقوق وآزادیهای مردمی، نیاز مبرم و ناگزیر مردم جامعه مان از کاردرمی آید؛ که می توان و باید آن را دراولویت زندگی مردم قرار داد؛ و به مثابه ی هوای تنفسی جامعه به حساب آورد؛ و همان طور که آقای مهمنش به درستی آور شده است : ” احزاب و تشکلهایی که برنامه های سیاسی مدون و روشنی برای تحقق دمکراسی دارند دراین اتحاد برای تحقق بخشیدن به نکات مشترک برنامه های خود شرکت دارند.”
نکته ای دراینجا به صورت دقیق بیان نشده است: اگر چنین نکات مشترکی موجود است، پس سودمندی دعوت به همگرایی و ارائه ی برنامه های مستقل از کجا سرچشمه گرفته است. به گمان من آقای مهمنش ضرورت را دراینجا با واقعیت درآمیخته است و من لازم دانستم بر روشن کردن این نکته تاکید کنم.
آقای مهمنش در اینجا سخنان خود را با تاکید بر جایگاه جبهه ی ملی ایران، با اطلاق ادامه دهندگان نهضت مشروطه به هواداران جبهه ی ملی به پایان برد. او سپس به این نکته اشاره کرد که: هواداران جبهه ی ملی چندبار در حاکمیت بوده اند و مردم آگاه آنها را می شناسند: مصدق و بختیار و به نوع خود بازرگان نشان داده اند که حتی در حکومت هم از آزادیهای مردم دفاع کرده اند. جبهه ی ملی ایران سازمان در بر گیرنده ی این طیف بیش از ۶۰ سال است که برای آزادی و دمکراسی دفاع می کند. امروزه راه نهضت ملی ملی و مصدق روشن ترین هدفگذاری و برنامه ی سیاسی برای دستیابی به آزادی و دمکراسی است. به این جهت به نظر می رسد که قدم اول برای تحقق دمکراسی در ایران اتحاد مصدقی ها باشد. درمراحل بعد این اتحاد می تواند با بخشهای دمکرات از طیفهای دیگر که اهداف و برنامه ی روشنی برای تحقق دمکراسی دارند ائتلاف کند.
به گمان من آقای مهمنش این پایانبندی را برای مصرف داخلی آورده ، و ناگزیر بوده است به عنوان سخنران جبهه ی ملی ایران مواضع صرف گروهی را بیان کند. من چنین تصور می کنم آقای مهمنش، در جایگاه کسی که خود نیروهای اپوزسیون را به اتحاد فراگیر می خواند می تواند و باید به سان یکی از بخشهای متشکله ی این نیروهای فراگیر برخوردار از موقعیت عادلانه با همه ی دیگر کسانی که مایل به تشکیل این گونه اتحاد ها هستند و نه تنها به هیچ رو مایل نیستند که برای آنها پیش شرط تعیین کنند بلکه هرگونه پیش شرط را مخل به حال این اتحادها می دانند، عمل کند. آقای مهمنش می بایست جبهه ی ملی ایران و نهضت ملی مصدق را به درستی به سان یکی از نیروهای بالقوه و بالفعل ادامه دهنده ی راه مشروطیت معرفی می کرد و از همه ی نیروهای دیگر این طیف می خواست که پیش از قرارگرفتن بر سر میز مذاکره در باره ی اتحاد نخست به ارائه ی برنامه ی مستقل خود بپردازند؛ و سپس به این نکته اشاره می کرد که اگرچنین حالتی از آمادگی برای ارائه ی هدف و برنامه ی سیاسی برای دمکراسی وجود ندارد جبهه ی ملی ایران حاضر است نخستین گروهی باشد که به تدوین چنین برنامه وهدفی بپردازد و آن را در اختیار همگان قراردهد.
در ایران امروز که مردم آن نیازمند هوای تنفسی برای تحقق دمکراسی اند، باید از همه ی نیروهایی چه در دردرون و چه در پیرامون حاکمیت اسلامی و چه در میان طیف گسترده ی نیروهای اپوزیسیون که دستشان به جان و مال مردم آلوده نباشد خواست که برای نجات کشور از این بحران فراگیر ساختاری به مبارزه برخیزند و راههایی برای تشکیل اتحاد فراگیرملی، بر مبنای هدف ها و برنامه های مدون تدوین کنند و در برابر چشم همه ی مردم قرار دهند؛ پیش از هر چیز با خویشتن خویش پیمان بندند که راهی جز آن چه در مجموعه ی هدفها و برنامه هایشان تدوین کرده اند نروند؛ و از رعایت اصول عدالت و دمکراسی در طرح، بازتاب، اندیشه ورزی، و گفت و شنود با یکدیگر پیروی کنند؛ و عزم برونرفت از این شرایط سر درگم و نامعلوم را در دل و در اندیشه ی خویش بپرورند؛ و این کاری است که آقای مهمنش به عنوان یکی از منادیان این راه در سرآغاز و تا نزدیک به پایان سخنش پی گرفته است.
علی رضا جباری (آذرنگ)
24/۵/۹۱ (۰۲/۸/۱۴)