بحث ” نان و عدالت ” یا ” آزادی ” و مشخص کردن ” تضاد اصلی ” جامعه ؛ بحثی قدیمی است که در میان مخالفین استبداد سلطنتی در دهه چهل و اوایل دهه پنجاه جریان داشته است . این بحث هم اکنون هم ؛ اما این بار در میان مخالفین جمهوری اسلامی جریان دارد . اهمیت این بحث از آنجا ناشی میشود که با مشخص شدن تضاد اصلی ــ تضاد اصلی ؛ تضادی است که حل آن مقدم بر حل سایر تضاد هاست و در دستور روز مبارزین و مخالفین قرار میگیرد ــ ؛ شعارها ؛ اصول پایه ای مبارزه و خط مشی سیاسی و مبارزاتی هر جریان سیاسیِ مخالف رژیم مشخص و تنظیم میشود.
تشخیص اینکه بستر اصلی مبارزه ؛ باید حول مبارزه میان آزادی خواهی و خودکامگی یا میان عدالت و نابرابری باشد به شرایط سیاسی ؛ اقتصادی ؛ اجتماعی ؛ فرهنگی و رشد مبارزاتی جامعه که به آن ” مرحله انقلاب و یا مبارزه ” گفته میشود ؛ بستگی دارد . در زمان شاه عمده گروهها و سازمانهای چپِ مارکسیستی مرحله مبارزه را ” سوسیالیستی ” میدانستند و با شعار ” نان ؛ مسکن ؛ آزادی ” ؛ آزادی بعد از دو خواسته نان و مسکن قرار میگرفت و هدف اصلی مبارزه اساسا” دستیابی به عدالت و بر قراری مساوات و برابری؛ بود.
و فقط تعداد کمی از روشنفکران و نیروهای سیاسی بودند که معتقد به تقدم ” آزادی ” بر “عدالت” بودند ؛ اینها مرحله انقلاب را “بورژوا ــ دمکراتیک ” میدانستند . یعنی در زمان شاه غالبیت با تقدم ” عدالت ” بر ” آزادی ” بود . یعنی برای اکثر مخالفین استبداد سلطنتی ؛ ” عدالت ” شاخص اول ارزشها بود و خط مشی مبارزاتی بر اساس آن تنظیم شده بود . بعبارتی در میان نیروهای سیاسی مخالف دیکتاتوری شاه ؛ به آزادی حتی همسنگ با عدالت هم نگاه نمی شد . البته در آن زمان درک و تلقی امروزی هم ؛ از آزادیهای فردی و اجتماعی وجود نداشت.
” آزادی ” ارزشی لیبرالی ــ نگاه کاملا” منفی به لیبرالیسم وجود داشت ــ دانسته میشد و بیشتر انقلابیون بر خلاف لیبرالها ــ که معتقد بودند اگر آزادی تأمین و بر قرار شود ؛ عدالت هم بر قرار میشود ــ معتقد بودند که کارگران باید علیه سرمایه داری قیام کنند ــ آن دوره ها نبض انقلاب و تحول در کارخانه ها و در میان کارگران می طپید ــ ؛ تا عدالت و برابری حاصل شود و تنها با برقراری عدالت است که آزادی واقعی تأمین میشود .
آنها محدودیتها ؛ نابرابریها ؛ فقر و قید و بندهای اقتصادی برای محرومان را ؛ مانع جدی برخورداری آنان از حقوق آزادانه سیاسی میدانستند و متقابلا” معتقد بودند که آزادی مورد نظر لیبرالها ؛ علت اصلی نابرابری ؛ انباشت سرمایه و رشد طبقه سرمایه دار میشود .
این در حالی بود که کارکرد و برآیند عدالت گرائی ایدئولوژیکِ مخالف آزادی و دمکراسی ؛ باعث قدرت مندی روز افزون حکام میشود و راه را بر هر توسعه و تحول اجتماعی سد میکند . مشکل این بود که درک روشن و مشخصی از آزادی وجود نداشت ؛ تلقی آن زمان از آزادی با تلقی امروزی از آزادیهای فردی و اجتماعی ناسازگار بود و مهم تر اینکه جایگاه حقوق بشر ؛ حقوق شهروندی و حقوق و برابری زن هم در آن نامشخص بود .
شاید ناتوانی از درک واقعی ضرورت تقدم ” آزادی ” بر ” عدالت ” یکی از سرچشمه های ناکامی های مبارزین و آزادیخواهان در مبارزات ضد سلطنتی و پیروزی خمینی و سر برآوردن دیو ارتجاع و خودکامگی بوده باشد !!!! ؛ بگذریم . حال سئوال این است آیا سرنگونی رژیم و رهائی از قید و بندهای استبداد دینی و تآمین شأن شایستهِ کرامت انسانی برای مردم ایران ؛ با تقدم شعار آزادی بر عدالت در میارزه اجتماعی علیه این رژیم جنایتکار بوجود می آید و یا بالعکس؟
آیا درست است که برای رسیدن به نان و عدالت ؛ آزادی را مقدمتا” در پای استبداد فدا نمائیم و بعدا” نه تنها به نان و رفاه و عدالت و برابری نائل نشویم بلکه جامعه در گرداب فقر ؛ فساد به نابودی سوق داده شود ؟! تجربه ای که با سرنگونی شاه و روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی ؛ در روبروی ما قرار دارد .
الف ــ ماهیت رژیم:
از عوامل تعیین کننده و تأثیر گذار در تشخیص مرحله انقلاب و مشخص شدن جایگاه مقولات آزادی و عدالت در استراژی مبارزاتی ؛ دانستن ماهیت رژیم است . جمهوری اسلامی نظامی است دیکتاتوری ؛ که استبداد خود را با استفاده از دین اسلام به مردم ایران تحمیل کرده است . بدین وسیله مانع اِعمال اراده آزاد مردم و حق انتخاب آنان برای تعیین سرنوشت خویش شده و در تضاد جدی با حاکمیتی ملی و دموکراتیک میباشد.
از طرف دیگر این حکومت استثمار و بهره کشی از مردم و تبعیض و بی عدالتی را ؛ به امری دینی و الهی تبدیل کرده است ــ استثمار و بهره کشی از کارگران کما اینکه سایر اقشار جامعه ایران ؛ منشاء دینی دارد و با توصیه و رضایت مندی فقه شیعه صورت میگیرد و یا حداقل با دست آویز دین انجام میشود ــ ؛ بنابراین اگر چه استثمار و بهره کشی کارگران و مزد بگیران مقوله ای طبقاتی است اما فقه و شریعت آخوندی راه آن را باز کرده است.
این ماهیت ضد مردمی و ضد دمکراتیک ؛ مانع اصلی ایجاد دمکراسی ؛ حقوق بشر ؛ عدالت احتماعی و هر نوع پیشرفت و توسعه در ایران میباشد . بطوریکه در این ۳۷ سال اکثریت جامعه ایران از یکطرف با بی حقوقی ؛ فقر ؛ بیکاری ؛ تبعیض و بی عدالتی و …. مواجه بوده اند و از طرف دیگر با اختناق مداوم ؛ سرکوب آزادیها ؛ زندان ؛ شکنجه و … . این ماهیت باعث شده اکثریت مردم ایران در شرایط سخت و دشواری زندگی کنند و برای بهره مندی از آزادی و عدالت اجتماعی و یک زندگی متعادل انسانی و امن ؛ در کشمکش مداوم و روزمره با رژیم قرار داشته باشند .
یعنی در واقع ؛ امروزه در ایران مبارزه میان اکثریت مردم ایران از همه اقشار و لایه های اجتماعی و همه مزد بگیران ؛ با نظام دینی ــ تمامیت این نظام ــ در جریان میباشد . و این مبارزه ؛ مبارزه ای است طبقاتی که یکطرف آن نظام با همه اعوان و انصار و دستجات آن و طرف دیگر مردم از هر قشر و لایه ای ؛ یعنی جنگ میان طبقه مردم و طبقه ضد مردم جریان دارد.
یعنی علیرغم همه مشقات و بی نوائی های کارگران و همه فقر و فلاکت آنان ؛ تضاد اصلی جامعه ایران دیگر تضاد کار و سرمایه ــ کارگر و سرمایه دار ــ نیست. بلکه این تضاد؛ استمرار نظام استبداد دینی است که با دستاویز دین هم آزادی را از مردم گرفته و خواسته های آزادیخواهانه آنان را سرکوب میکند و هم نان را از سفره های مردم به یغما میبرد.
امروزه دیگر اکثریت مردم ایران ؛ هم از پتانسیل و ظرفیت اعتراضیِ کارگری و هم از وجدان کارگری برخوردار میباشند . باین ترتیب بر خلاف گذشته که جنبش های کارگری اهداف و مطالبات اقتصادی و عدالت طلبانه را پیگیری می نمود و پایه اصلی مبارزات اجتماعی محسوب میشد ؛ اکنون دیگر مبارزه کارگران بخشی از مبارزه مردم ایران برای دستیابی به حقوق سیاسی و اقتصادی به حساب می آید . و از طریق پیوند یابی مبارزات کارگری با جنبش آزادیخواهانه مردم و رشد و گسترش آن ؛ جامعه ای آزاد و عادلانه در چشم انداز قرار میگیرد .
واقعیت این است که پیش از انقلاب ضد سلطنتی و در مسیر رشد سرمایه داری وابسته ؛ ” طبقه کارگر ” در ایران شکل گرفته بود . اما طبقه کارگری که چندان هم انقلابی نبود ــ نه اهل انقلاب کردن بود و نه توان آن را داشت ــ . با سرنگونی استبداد سلطنتی و حاکمیت نظام آخوندی و با سراسری و گسترده شدن فقر ؛ طبقه متوسط فقیر ــ بورژوازی قدیم ــ جای طبقه کارگر را گرفت . و امروزه همین طبقه است که با همراهی قشر مزد بگیر ــ نیروی کار ــ و فقیران شهری پرچم تغییر و تحولات آتی در جامعه ایران را در دست خواهد داشت.
بخصوص که سرمایه داری با سیاست پراکنده کردن کارگران در کارگاههای مختلف و کوچک و تقسیم آنان در کارخانه های کوچکتر و دور از هم و همچنین استفاده از کارگران موقت و کاهش نقش آنان در روند تولید ــ با بکارگیری تکنولوژیهای پیشرفته و جایگزینی نیروی کار با انواع و اقسام رباط ها و ماشینها ــ احتمال عمل جمعی کارگران را کاهش داده و از خطر اعتصابات کارگری کاسته است .
بدین ترتیب اقتدار طبقاتی کارگران بر خلاف گذشته که کارگران در کارخانه های بزرگ و متمرکز کار میکردند ؛ بشدت ضعیف گشته و دیگر نمی توانند هسته اصلی تغییر و انقلاب باشند.
بنابراین سرنگونی این رژیم نه در مبارزه صرف کارگران ؛ بلکه در گرو به میدان آمدن اکثریت مردم اعم از کارگر ؛ معلم ؛ پرستار و همه زحمتکشان و مزد بگیران و با همراهی و حمایت زنان و جوانان و دانشجویان و نیروهای آزادیخواه و دمکرات جامعه ؛ میباشد . و آنچه این طیف عظیم را به میدان مبارزه میکشاند مطالبات مشترک آنان ــ آزادی ؛ عدالت ؛ رفاه ؛ امنیت و ….. ــ است که از همه آنها دریغ شده و به غارت رفته است . یعنی در حالی که بستر اصلی به میدان آمدن مردم آزادی و دمکراسی است ؛ پیوند آن با مبارزات کارگران و مزد بگیران؛ زمینه اصلی گسترش و پیشروی جنبش مردم خواهد بود.
چرا که بدون آزادی و دمکراسی جائی برای تشکل یابی؛ اعتراضات کارگری و پیشروی آنان؛ در استبداد دینی و دیکتاتوری آخوندها وجود ندارد . کما اینکه در شرایط کنونی ایران ؛ امکان تشکیل احزاب و نهادهای کارگری ؛ سندیکاها و هر تشکل دیگری که مشارکت کارگران برای رسیدن به مطالبات اقتصادی ــ پائین بودن دستمزدها ؛ اخراج و بیکاری کارگران ؛ دریافت حقوق معوقه ؛ بیمه بیکاری و ….. ــ را فراهم سازد ؛ وجود ندارد .
ب ــ نگاه امروز به مقولات آزادی و عدالت ( مردم هم نان میخواهند و هم آزادی ) :
عدم انعکاس و حساسیتِ ناکافی فعالان عرصه کارگری نسبت به اخبار کارگری ــ بر خلاف اخبار و تحولات سیاسی مرتبط با دستگیری و زندان فعالان سیاسی ؛ شکنجه و اعدام و سرکوب زنان و … که بسرعت برق در بیشتر شبکه های ارتباط جمعی بازتاب می یابد ــ و کم توجهی به مطالبات صنفی و اقتصادی کارگران ــ دستمزد عادلانه ؛ برخورداری از بیمه بیکاری ؛ امنیت شغلی و ….. ــ ریشه در تغییر ارزشهای آرمانی ــ در دستگاه ارزشی ــ روشنفکران و فعالین سیاسی چپ و کارگری از ” عدالت ” بسوی ” آزادی ” دارد.
علاوه بر آن بخش وسیعی از روشنفکران و فعالین سیاسی جامعه ایران ؛ چندان گرایشی به مبارزه صنفیِ کارگران و مطالبات اقشار مزد بگیر نشان نمی دهند و دغدغه اصلی آنان ؛ آزادی و دمکراسی میباشد و بدنبال یک انقلاب دموکراتیک در ایران میباشند . آنان معتقدند که کارگران و مزد بگیران ؛ نقش جهت دهی عدالت طلبانه در روند انقلاب دموکراتیک را بعهده دارند.
اندیشه عدالت محور ــ پیگیر مطالبات کارگری ــ که در گذشته عمدتا” از منظر چپ ــ مارکسیستی ــ نگاه و نمایندگی میشده است ؛ اکنون دچار تغییرات جدی شده است . بسیاری از نیروهای چپ ؛ چون گذشته فکر نمی کنند و ملاکهای ارزشی آن دوران را کنار گذاشته و بطور خاص پا بعرصه مبارزه آزادیخواهی و دمکراسی طلبی گذاشته اند . در میان چپ مذهبی هم این تغییر و جابجائی ارزشی صورت گرفته است ؛ آنها نیز اولویت های آرمانی خود را از عدالت به آزادی تغییر داده اند.
امروزه اکثریت قریب به اتفاق نیروهای چپ ــ مارکسیستی و مذهبی ــ ؛ مرحله مبارزه را ” دموکراتیک میدانند و در شعارها و اولویت های مبارزاتی شان ؛ مطالبه آزادی بر عدالت مقدم است . و فراتر از آن بسیاری از این نیروها ؛ بجای ” طبقه ” از واژه ” مردم ” استفاده میکنند و معتقدند فارغ از خاستگاه طبقاتی ؛ سطح معین و مشترکی از مطالبات وجود دارد که ؛ مردم بدنبال اجماع بر سر آن میباشند.
این نیروها معتقدند در شرایط کنونی جامعه ایران ؛ برای حرکت بسمت عدالت و تأمین آن ؛ پیشرط دستیابی به آزادی ضروری است و استدلال می کنند که در بستر آزادی است که هم فضای اجتماعی برای طرح اهداف و مطالبات اقتصادی و طبقاتی گشوده میشود و هم تشکلهای صنفی و خواستهای مختلف شان ؛ بعرصه قدرت و مدیریت کلان جامعه پا میگذارند.
از طرف دیگر با سرنگونی نظام سلطنتی و استقرار این رژیم ؛ بخصوص بعد از سرکوب وحشیانه قیام مسالمت آمیز ۸۸ ؛ عمده گروههای سیاسیِ بالقوه حاضر در صحنه مبارزه ؛ بدنبال آزادیهای دمکراتیک و تغییراتی ملی و دمکراتیک میباشند . در اینصورت هدف اول مبارزه ؛ تحقق آزادی و دمکراسی در کشور است و اتفاقا” برابری و عدالت اجتماعی هم از همین مسیر محقق میشود.
ضمن اینکه با مشخص شدن مرحله مبارزه در هر دوره ؛ دوستان و دشمنان مرحله ای مبارزه هم مشخص میشوند . مثلا” وقتی مرحله مبارزه دمکراتیک اعلام میشود ؛ همه نیروها اعم از کارگری ؛ آزادیخواه و دموکراسی طلب و نیروهای روشنفکری متحد ؛ یار و همراه مبارزه محسوب میشوند .
اما عمده کردن محور آزادیهای دمکراتیک نباید به معنی تأکید و یا یک جانبه نگری به مقوله دمکراسی ؛ حقوق بشر ؛ جامعه مدنی و نادیده انگاشتن وجه ” عدالت اجتماعی ” تلقی شود . یعنی سیاست مطلق کردن محور آزادی کما اینکه عدالت طلبی ؛ ضربه جدی به وحدت نیروها و اشتباهی زیانبار در مسیر مبارزه میباشد . مسئله نان و عدالت پیوندی ناگسستنی با موضوع آزادی و مبارزات دمکراتیک ملت ایران دارد . بطوریکه بدون تحقق یکی ؛ امکان تحقق دیگری وجود ندارد.
اما جنبش اجتماعی برای رسیدن به آزادی و نظامی دمکراتیک ؛ مشروط به پیوند یابی و همراهی و حمایت طبقه کارگر و مزد بگیران جامعه ــ که اکثریت مردم ایران را تشکیل میدهند ــ ؛ میباشد . و تنها زمانی توازن قدرت به نفع جنبش اجتماعی دگرگون میشود و پیروزی در دسترس قرار میگیرد که اتحاد و همبستگی میان اقشار مختلف جامعه حاصل شده باشد.
بنابراین جنبش کارگری و مبارزه نیروی کار هم در چهار چوب این تضاد اصلی ــ تضاد میان آزادی و استبداد ــ تعیین تکلیف میشود . یعنی اگر چه یکی از عوامل مهم تغییر و تحول اقتصادی ـ اجتماعی در ایران ؛ با مداخله گریِ ضروری نیروی کار میسر و شدنی است اما نیازها ؛ فراز و فرودهای جنبش کارگری و مبارزه مزد بگیران تا برقراری آزادی و نظامی دموکراتیک ؛ باید در کادر نیازهای جنبش آزادیخواهی و پیشرفت مبارزه اجتماعیِ مردم ایران برای آزادی ؛ دیده و بررسی شود.
در عین حال روشن است که ؛ با توجه به گسترش شکاف طبقاتی و پائین بودن دستمزدها و گستردگی فقر و نداری؛ دمکراسی خواهان و خواستاران تحول اجتماعی و سیاسی ــ جنبش مدنی مردم ایران ــ باید با جدیت سعی کنند به جنبش ها و اعتراضات کارگری نقب زده و با پیوند یافتن با کارگران ؛ آنان را در دستیابی به مطالبات اقتصادی یاری رسانند. و یقین داشته باشند که تظاهرات و اعتراضات خیابانی هر چقدر وسیع و گسترده باشد به تنهائی برای رویاروئی و نهایتا” سرنگونی رژیم کافی نیست و به اشکال عالی تری از مبارزه مانند اعتصاب عمومی کارگران نیاز مبرم میباشد.
ضمن اینکه با پیوند یابی مبارزه دموکراتیک دانشجویان؛ جوانان و زنان آزادیخواه با جنبش های مطالباتی و اتحاد آنها ؛ میتوان حفره میان مبارزه برای آزادی و عدالت را پر نمود . شکافی که بخاطر صنفی کاری تاکنونی مبارزات کارگری در این سالها؛ حادث شده است. در اینصورت است که جنبش مدنی و آزادیخواهی باعتبار نظام ارزشی اش ؛ اصیل ترین نماینده سیاسی طبقات فرو دست جامعه ؛ بویژه کارگران خواهد بود.
بنابراین در حالیکه متشکل شدن همه مردم ـ همه اقشار و لایه های اجتماعی ــ برای مقابله با ستم و نا برابریِ دیکتاتوری دینی در گرو استقرار آزادی و دمکراسی در کشور است ؛ دیگر بستر اصلی مبارزه و انقلاب نه تضاد کار و سرمایه بلکه به تضاد میان آزادیخواهی و استبداد ــ خودکامگی ــ ؛ میان ارتجاع و ترقی خواهی تبدیل میشود.
و باید تلاش کنیم که مقوله عدالت در گفتمان و فرهنگ آزادی ریشه بدواند و نقش حامی و پشتیبان آزادی را بعهده بگیرد . یعنی در حالیکه مبارزه برای سرنگونی رژیم در راستای تحقق دمکراسی و بر پائی ایرانی آزاد و آباد ؛ وظیفه مقدم همه مخالفین و گروههای سیاسی است ؛ همزمان باید از مبارزه کارگران و سایر اقشار مزد بگیر جامعه برای دستیابی به مطالبات و بهبود شرایط کار حمایت کنیم .
۰۶.۰۷.۲۰۱۵ ( ۱۵ تیر ۱۳۹۴ )
arezo1953@yahoo.de