صلاح الدین ایوبی، قهرمان تاریخی مسلمانان که موفق به شکست مسیحیان در جنگ های صلیبی و محاصره بیت المقدس شد، شاید اکنون چهره ای فراموش شده برای مسلمانان باشد اما در میان غربی ها هنوز یکی از مهم ترین نماد های تاریخی در رابطه غرب مسیحی و شرق مسلمان است.
جان مان، تاریخ دان انگلیسی، به تازگی تحقیقی تاریخی در باره صلاح الدین منتشر کرده که در بر گیرنده مرور روانشناسی تاریخی روابط میان قدرت های عمده غرب مسیحی با مسلمانان است. این تحقیق نشان می دهد که با وجود اینکه صلاح الدین سال ها با مسیحیان جنگیده، تصور عمومی مسیحیان از او در قرون میانه و بعد از آن، همراه با احترام بوده است. حتی برخی مسیحیان به آن فخر می فروخته اند که مادر او زنی مسیحی بوده است. تصور غالب بر این است که صلاح الدین، نه فقط خواهان ایجاد اتحاد میان مذاهب و فرق و ملل مسلمان، که در پی برقراری روابطی صلح آمیز و مبتنی بر همزیستی با مسیحیان بود.
این نگاه مثبت در ادبیات انگلیسی و آلمانی در قرن های ۱۸ و ۱۹ نیز زنده است. همین سابقه، مان، را بر آن داشته است که نوع نگاه غرب به اسلام را بر اساس شناخت از صلاح الدین با نوع تلقی از اسلام بر اساس مواجهه با تندروهای مسلمان و نیروهایی مانند داعش و طالبان مقایسه کند.
در میان مسلمانان، توجه به صلاح الدین، نزدیک به ۵۰۰ سال پس از مرگ او و در پی رشد ناسیونالیزم در مصر، ترکیه و ایران صورت گرفت. سلطان عبدالحمید عثمانی قبر صلاح الدین را باز سازی کرد و خود را وارث او دانست. جمال عبدالناصر نیز خود را پیرو صلاح الدین می دانست و نشان او در جنگ های صلیبی را به عنوان نشان دولتی مصر برگزید. مان، در مطالعه خود علل بی توجهی تاریخی مسلمانان به صلاح الدین را بررسی کرده است.
مان نشان داده است که چه جریان تاریخی ای به بی اعتنایی به شیوه حکومت داری و سلوک صلاح الدین منجر شده است: تندروها و فقیهان شیعه و سنی.
این دو جریان، نه چندان اعتقادی به وحدت مسلمانان داشتند و نه رابطه مسالمت آمیز با غرب. حتی جریان هایی که می خواستند از صلاح الدین به عنوان نمادی برای ناسیونالیزم اسلامی استفاده کنند در پی آن بودند که از او چهره ای برای نبرد با استعمار غرب بسازند. اما زمینه تاریخی دیگری نیز شکل گرفت که به رویارویی مسلمانان با غرب دامن زد. سیاست استعماری انگلستان و فرانسه نه فقط حکومت عثمانی را تجزیه کرد بلکه از طریق مرزبندی های سیاسی، تنش های سیاسی تازه ای به وجود آورد که پس از جنگ جهانی اول صحنه سیاسی و فرهنگی را شکل داد.
در چنین پس زمینه ای مساله توافق اتمی ایران می تواند نشانه ای از یک تحول مهم از رابطه غرب با کشورهای مسلمان خاورمیانه تلقی شود. از این نظر، اهمیت این توافق را می توان با اهمیت صلح أعراب و اسرائیل مقایسه کرد؛ صلحی که رسیدن به آن می توانست به پایان دادن بسیاری از بحران ها منجر شود اما تاخیر در تحقق آن، زمینه را برای بروز بحران های بعدی و به ویژه شکل گرفتن جریان های تندرو مذهبی فراهم ساخت.
در این روند تاریخی همان طور که تندروی های مذهبی در خاورمیانه موثر بوده، راست گرایی رادیکال امریکایی و اسراییلی نیز موثر بوده است. به تعبیر دیگر تندروها در هر دو سوی ماجرا از تنش در مناسبات و جنگ بهره می برند. دقیقا به همین دلیل است که این دو جریان از شکل گیری توافق اتمی میان ایران و قدرت های جهانی استقبال نمی کنند.
در ایران پس از یک هفته سکوت، تندروها و در راس آنان امام جمعه مشهد و طیف تندروهای نزدیک به محمود احمدی نژاد حملات صرح خود به توافق اتمی را شروع کرده و در امریکا هم جمهوری خواهان به حملات خود به باراک اوباما و توافق اتمی شدت بخشیده اند. هماهنگی میان تندروها در ایران از یک سو و اسراییل و امریکا از سوی دیگر چنان آشکار بوده که به موضوعی مورد بحث در مجلس سنا و نمایندگان امریکا تبدیل شده و باراک اوباما صراحتا به آن اشاره کرده است.
راستگرایان امریکایی و اسراییلی و تندروها در ایران منافع خود را در ادامه تنش در خاورمیانه می دانند. یعنی ادامه همان سیاستی که تاکنون خاورمیانه را به صحنه تنشی دایمی تبدیل کرده که راه آرامش و توسعه و بهروزی را بر مردم در بیشتر کشورهای این منطقه بسته است.
تحولات تاریخی نشان می دهد که سرنوشت مردم در کشورهای مسلمان خاورمیانه به یکدیگر وابسته است و بدون متعهد بودن به صلح و آرامشی فراگیر، هیچ کشوری نمی تواند به توسعه پایدار دست یابد. به همین دلیل توافق اتمی در ایران می تواند به مثابه گامی برای رسیدن به ثبات بیشتر در خاورمیانه دیده شود. دولت حسن روحانی به خوبی دریافته است که راه پایدار ماندن توافق اتمی نیز رسیدن به تفاهم سیاسی بیشتر در خاورمیانه است؛ سیاستی که باراک اوباما هم تاکنون از آن پشتیبانی کرده است.
از چنین منظری، مخالفان توافق اتمی نه فقط مخالفان ثبات و آرامش در فضای سیاسی ایران که مخالفان ثبات و صلح در خاورمیانه هستند. امید مردم ایران به اجرای توافق نه فقط خواستی به سود مردم ایران که خواستی به سود صلح و آرامش منطقه خاورمیانه است و جای تاسف است که جامعه روشنفکری در جهان عرب هنوز اهمیت این رویداد را درک نکرده است.
از: روزآنلاین