تعداد پرشمار معتادان بیخانمان در خیابانها و محلات شهرهای بزرگ ایران به یک بحران اجتماعی تبدیل شده است. اینها عمدتا در مراکز عمومی مثل پارکها، خانههای خرابه و دورافتاده و کف پیادهروها زندگی میکنند. معتادان بیخانمان میتوانند عامل انتقال انواع بیماریها، مجرای به جریان افتادن انواع جرایم (از سرقت تا توزیع مواد مخدر) و بر هم زدن روال عادی زندگی (به دلیل پرهیز خانوادهها از حضور خود و اعضای خانواده در خیابان و محلههایی که معتادان حضور دارند) باشند. این نکات موجب نگرانی مردم از این وضعیت شده است.
این بحران تا آنجا پیش رفته است که مردم یک محله در شرایط نظارهگری نیروی انتظامی و بیعملی شهرداری تهران در آبان ماه خود به سوزاندن و جمعآوری چادهای بیخانمانها در پارک حقانی محله دروازه غار تهران اقدام کرده و آنها را از محل خود بیرون راندند.
شهرداری تهران بعد از این که جمعی از مردم محلات خود نظم و قانون را به دست گرفتند در عکسالعمل به این موضوع به نشانهگذاری ۷۰۰ خانه در محله هرندیپرداخته و اعلام کرده که بنا دارد معتادان متجاهر و کارتنخواب را از سطح منطقه ۱۲ تهران جمعآوری کند. این کار البته پرداختن به یک نقطه بحرانی و رها کردن اصل موضوع و سر وسامان دادن به این مشکل است.
بنا به گفته رئیس کارگروه کاهش تقاضای اعتیاد مجمع تشخیص مصلحت نظام
«در آن زمان [۱۳۸۵] تعداد این گروه از معتادان در کل کشور ۱۵ هزار نفر بود که متاسفانه در حال حاضر این تعداد به ۱۲۰ تا ۱۵۰ هزار نفر رسیده است… در حال حاضر تعداد معتادان متجاهر تنها در شهر تهران ۱۵ هزار نفر است.» (ایلنا ۸ دی ۱۳۹۴) این آمارها حکایت از ۸ تا ۱۰ برابر شدن تعداد معتادان بیخانمان در کشور دارند. مشاهدات روزمره در شهرهای بزرگ نیز این آمارها را تایید میکنند. مشخص است که تعداد کل معتادان کشور از سال ۱۳۸۵ تاکنون ۸ تا ۱۰ برابر نشده است و تناسبی میان افزایش معتادان به طور کلی و افزایش معتادان بی خانمان وجود ندارد.
این رشد بی سابقه معتادان بیخانمان از چه تحولاتی در جامعه ایران حکایت میکند؟
تحول در روابط اعضای خانواده
۸ تا ۱۰ برابر شدن معتادان بیخانمان نشان میدهد پیوندهای بسیار مستحکمی که در گذشته میان اعضای خانواده ایرانی برقرار بود و باعث میشد با «عشق بدون قید و شرط» به هم یاری برسانند در بسیاری از خانوادهها در حال رنگ باختن است. پیوندهای خونی دیگر قوت لازم را ندارند تا افراد به دلیل آنها برای یکدیگر ایثار کنند چون جامعه شهرنشین در طی چهار دهه اخیر به تدریج دارد پیوندهای قبلیگی و عشیرگی (مبتنی بر خون) را پشت سر میگذارد. این پیوندها هنوز ممکن است ابزار یا بستر امتیازگیری و تقسیم غنائم در بخش دولتی یا راهاندازی کسب و کارهای کوچک باشند اما افراد از جیب خود حاضر نیستند برای حفظ این پیوندها بپردازند.
البته سست شدن پیوندهای خانوادگی در ایران پدیدهای نیست که تازه شروع شده باشد. این امر از دوران انقلاب ۵۷ آغاز شد. انقلاب خانوادهها را از هم پاشید. نخست بخشی از خانواده در برابر بخشی دیگر ایستاد و آنها تقسیم شدند به انقلابی و ضد انقلابی. بعد از انقلاب نیز اعضای خانوادهها تبدیل شدند به طرفداران خط امام، مجاهدین خلق، فدائیان، توده، پیکار، فرقان، جنبش مسلمانان مبارز، دفتر هماهنگی (بنی صدر)، نهضت آزادی، جبهه ملی و بی اعتقاد به همه اینها. اینها نمیتوانستند زیر یک سقف با هم کنار بیایند. روندی که حدود ۴۰ سال پیش آغاز شد امروز دارد میوههای خود را می دهد.
جامعه ایران همچنین به یک جامعه چند هنجاری و چند ارزشی تبدیل شده است. این چند هنجاری و چند ارزشی بودن حتی در درون خانوادهها نیز به چشم میخورد. هنجار رها کردن معتادان به حال خود در جامعه به تدریج دارد در برابر هنجار کمک بیشائبه به معتادان در درون خانواده قد علم می کند. افزایش طلاق و از هم پاشیدگی خانوادهها نیز به رها کردن اعضای درهم شکسته و نیازمند به کمک دامن زده است.
افزایش بیسابقه هزینه خانوار
رها کردن معتادان در خیابان صرفا دلایل فرهنگی و اجتماعی ندارد. مسائل اقتصادی نیز در این میان نقشی جدی دارند. در ده سال گذشته جامعه ایران در برخی سالها تورمهای بالای ۴۰ درصدی (و غیر از آنها تورم دو رقمی) و بالاخص تورم مواد خوراکی و مایحتاج زندگی را در کنار افزایش بیکاری (ناشی از رکود و ناکارایی و فساد مدیریت دولتی) تجربه کرده است.
امروز برای حدود هفتاد درصد خانوارها که زیر خط فقر نسبی زندگی می کنند (و بالاخص برای حدود ۱۵ میلیون که زیر خط فقر مطلق قرار دارند) و توان مالی تامین خوراک لازم (با تنوع قید شده در هرم غذایی) خود را ندارند بسیار دشوار است که بار افرادی را در خانواده بکشند که بالای هجده سال دارند و نه تنها درآمدی ندارند و سهم خود را نمیپردازند بلکه منابع خانواده را صرف مواد مخدر میکنند و سربار دیگران هستند. به همین جهت بسیاری از خانوادههای طبقات کمدرآمد و متوسط اعضای معتاد خود را از خانه بیرون و روابط خود را با آنها قطع میکنند.
رها کردن بیخانمانها
تبصره ماده ۱۵ قانون مبارزه با مواد مخدر وزارت رفاه را مکلف میکند تمامی معتادان بیبضاعت را تحت پوشش درمانی قرار دهد که این اتفاق نیفتاده است. این نشان میدهد که نه تنها خانواده بلکه دولت معتادان بیبضاعت را رها کردهاست. بخش قابل توجهی از آنها به علت مصرف بیش از حد یا سرمای زمستان و انواع بیماریها جان خود را از دست می دهند.
شهرداریها نیز در این زمینه مسئولیتی برای خود نمیبینند. آنها بیشتر بودجههای اجتماعی خود را در زمینههای مذهبی و تبلیغاتی هزینه میکنند تا معضلات انسانی. شهرداریها در زمینه کمک به هیئتهای مذهبی و مداحی و تبلیغ کالاهای مذهبی یا سخنان مقدسان دینی بیشتر هزینه میکنند تا کمک به افراد بی خانمان.
معضلی بینالمللی
معتادان بیخانمان معضلی ایرانی نیست و به همین علت ایرانیان برای برخورد با آن میتوانند از تجربه شهرهای بزرگ دنیا در این زمینه استفاده کنند البته اگر اصل معضل با سفیدنمایی حکومت انکار نشود. بیخانمانی یک معضل چند بعدی است که یک نهاد به تنهایی نمیتواند با آن برخورد کند. در جوامع غربی برای کاهش مشکلات ناشی از این پدیده دولت، شهرداریها و نهادهای مدنی با یکدیگر همکاری میکنند. نهادهای مدنی از جمله خیریهها بیشتر در حوزه ترک و بازگشت به جامعه، مشاوره و فراهم کردن حداقل مایحتاج زندگی به این قشر یاری میرسانند بدون آن که در مورد آنها قضاوتی داشته باشند.
شهرداریها بیشتر در حوزه سرپناه عمل میکنند تا این قشر در خیابانها سرگردان نباشند و در فصل سرما جان ندهند. شهرداریها این کار را نه به عنوان اموری از سر ناچاری بلکه به عنوان یک وظیفه انجام میدهند. موضوع بیخانمانی خواه مرتبط با معتادان و خواه مرتبط با غیرمعتادان از وظایف کلیدی شهرداریهاست. غیر از این، شهرداریها موظف هستند از حقوق این افراد در ارتباط با نهادهای مامور به نظم و قانون دفاع کنند.
وظیفه دولت نیز فراهم کردن بیمه بهداشت و درمان و کارت غذاست تا این قشر به علت گرسنگی و بیماری به کارهای خلاف دست نزنند و در خیابان تلف نشوند. دولت همچنین وظیفه دارد افرادی را که ترک کردهاند کمک کند تا شغلی پیدا کرده و روی پا خود بایستند. متاسفانه در ایران بسیاری از این خدمات از این قشر شکننده و نیازمند به کمک دریغ شده است.
از: رادیو فردا