تا سروری بدان به چشمت نیک است
روزت همه روز، چون شبت تاریک است
هرلحظه گریزد از تو نیکی زیراک:
بد، سایه صفت، به قامتت نزدیک است !
غافل زنهادِ نیکِ انسانی ی ما
در بندِ بد است روح ایرانی ی ما
ازبیمِ بتر، به بد پناهیم و چنبن
بد، بسته کمر به قصدِ ویرانی ی ما!
با ظاهرِ خیر، غیر شرشان نرسد
جز بی ثمری ازین شجرشان نرسد
درباخته عقل خود به دین، تا دیگر
فریادِ خِرَد، به گوشِ کرشان نرسد!
از ترسِ بتـَر، سرخوش و دلشاد به بد
دیریست که قومی، دل و دین داد به بد
هرگز اثر از نیک بنتوانی یافت
در خانۀ آنکه گشت معتاد به بد!
بستند بسی به سنگِ استبدادت
تا آزادی، برون روَد از یادت
شد بی خبر از نیک، وجودِ تو زبس
کردند ستمگران به بد، معتادت!
آنانکه به بد، راهبرت می خواهند
هُشدار که از بد، بَتَرت می خواهند
خامت می خواهند و خرت می خواهند
وز خواری ِ خود بیخبرت می خواهند!
دین در کف دشمن تو شمشیر شده ست
در پای تو نیز بند و زنجیر شده ست
امروز در آزادی خود کوش که خلق
فردات نگویند: « بسی دیر شده ست!»
بد، چون زهرت، مُدام در جام کنند
وز ترسِ بَـتـــَـر، بدان بدت، رام کنند
بیراهه برند و بدسرانجام کنند
تا نامِ ترا، امُتّ اسلام کنند!
ترویجِ ندامت به تداوم کردیم
بد را هدفِ عالی ی مردُم کردیم
از بدترشان زبس به ترس افکندیم
خود، رَدّ و نشانِ خوب را گُم کردیم
گفتند: بد است و از بَتَر، بد تر نیست
جز ره به سوی بدی، رهی دیگر نیست
زینگونه که بد، گوهرِ مطلوب آمد
دیگر اثر از خوب، در این کشور نیست
م.سحر
پاریس /۴ و ۵ فوریه ۲۰۱۶
http://msahar.blogspot.fr/