آیا پس از ۷ اسفند جناح اصولگرا به جای بهرهمندی از رانتها و دوپینگهای سابق و تلاش برای کاهش مشارکت مردم به نوسازی فکری، سیاسی و تشکیلاتی خود می پردازد و می کوشد با گفتمان، برنامه و ادبیات جدید از پوسته ۱۵ درصدی خود خارج شود یا هم چنان به شیوه شکست خورده پیشین مشی خواهد کرد و روز به روز از مردم دورتر می شود تا همین رأی ۱۵ درصدی را نیز از دست بدهد؟…
«وفق تحلیل آقای باهنر در شرایطی که رأی دهندگان مستمر پای صندوق ها بیایند، پیروزی کامل اصولگرایان قطعی است. یعنی در شرایطی که مشارکت در تهران حدود ۲ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر باشد، اصولگرایان قطعاً پیروز خواهند شد. اگر شرایط ویژه در انتخابات بنا به دلایلی کسانی را که پیگیر مستمر سیاست نیستند، به میدان بیاورد، وضعیت تغییر می کند. اگر این مشارکت در تهران تا ۳ میلیون افزایش یابد سهم اصلاح طلبان در نتایج بیشتر می شود. اگر رقم مشارکت از ۳ میلیون نفر بالاتر برود، پیروزی اصلاح طلبان قابل پیش بینی خواهد بود.» (مرتضی نبوی. مصاحبه با رسالت. ۲۴/۱۲/۹۴)
این نخستین بار است که دو چهره مشهور اصولگرا اعتراف می کنند که پیروزی قطعی جناحشان در انتخابات پایتخت، در گرو مشارکت حداقلی شهروندان یعنی ۲ میلیون و دویست هزار نفر از ۶ میلیون و ششصد هزار واجد شرایط تهرانی است. به بیان روشن در صورتی که تنها یک سوم یا ۳۳ درصد مردم رأی دهند، نامزدهای اصولگرا که سقف آرایشان ۱۵ درصد است برنده انتخابات خواهند شد. (آقایان حداد و جنتی به ترتیب با ۱ میلیون و ۱ میلیون و ۳۰۰ هزار رأی را از ۶ و نیم و ۸ و نیم میلیون صاحبان حق رأی در شهر و استان تهران کسب کردند.)
مشارکت ۵۰ درصدی تهرانی ها پیروزی قاطع فهرست امید را رقم زد چرا که در مجموع آراء ۱۵ درصد به اصولگراها، ۱۰ درصد پراکنده و ۲۵ درصد به این فهرست اختصاص یافت. (آقایان عارف و هاشمی به ترتیب ۱ و ۲۰۰ و ۲ و ۳۰۰ هزار رأی از ۱ و نیم و ۸ و نیم میلیون رأی صاحبان حق رأی در شهر و استان تهران را به دست آوردند.)
تحلیل واقعبینانه آقایان باهنر و مرتضی نبوی دلیل اصلی نارضایتی اصولگراها را از مشارکت حداکثری ایرانیان در انتخابات نشان می دهد و این که چرا صدا و سیما مشارکت حداقلی شهروندان را دنبال می کرد و به دنبال ایجاد شور و نشاط تبلیغاتی چون دوره های قبل نبود. پدیده جدید و برخلاف انتظار اصول گراها آن بود که رد صلاحیت فله ای نامزدهای مشهور رقیب نه تنها مردم را مأیوس نکرد بلکه عزمشان را جزم نمود و منسجم تر از همیشه به پای صندوق های رأی به ویژه در کلان شهرها شتافتند. به این ترتیب عملکرد اصول گراها انتخابات را دوقطبی کرد. در چنین فضایی بزرگترین رانت انتخاباتی ایشان یعنی رد صلاحیت ها نه تنها بی اثر شد بلکه نتیجه عکس داد و سهمگین ترین ناکامی انتخاباتی جناح راست را در تهران و بسیاری از شهرهای بزرگ رقم زد. در چنین شرایطی کاری از حزب صدا و سیما و امپراتوری رسانه ای سپاه و تبلیغات وسیع شهری اصول گراها ساخته نبود.
با اعتراف تاریخی فوق این پرسش مطرح میشود که آیا پس از ۷ اسفند جناح اصولگرا به جای بهرهمندی از رانتها و دوپینگهای سابق و تلاش برای کاهش مشارکت مردم به نوسازی فکری، سیاسی و تشکیلاتی خود می پردازد و می کوشد با گفتمان، برنامه و ادبیات جدید از پوسته ۱۵ درصدی خود خارج شود و به جذب قشرهای وسیع تری از مردم همت گمارد و با ترک حرام خواری سیاسی و رانت خواری تبلیغاتی راه را بر انتخابات آزاد و عادلانه و رقابت سالم و برابر بگشاید یا هم چنان به شیوه شکست خورده پیشین مشی خواهد کرد و روز به روز از مردم دورتر می شود تا همین رأی ۱۵ درصدی را نیز از دست بدهد؟
۷ اسفند بی فایده بودن تبلیغات هشت ساله اصول گراها علیه اصلاح طلبان و نیز برتری نفوذ کلام خاتمی ممنوع التصویر را بر تأثیر صدا و سیما ثابت کرد. در این انتخابات نهادهای منصوب رهبر، به ویژه شورای نگهبان به علت ترکیب و عملکرد جناحی خود آسیب فراوان دیدند و اکنون وقت آن است که رهبر گام هایی مؤثر و آشکار در جهت خارج کردن این نهادها از وضعیت جناحی و حزبی با انتصاباتی فراجناحی و عملکردی بی طرفانه، آن ها را به جایگاه ملی خود بازگرداند. هم چنین لازم است که رهبر منتقدان خود و منصوبانش را به رسمیت بشناسد و باب گفت و گو و تفاهم با آن ها را بگشاید و پیشتاز عمل به توصیه ای شود که خود به دولت می کند و از به کار بردن معیارهای دوگانه بپرهیزد. هفتم اسفند زنده بودن اصلاحات را به نمایش گذاشت و اینکه هر کجا اکثریت ملت باشند، اصلاح طلبان همان جا هستند. پس این حقیقت بزرگ نباید نادیده گرفته شود.
از: کلمه