نوشته دکتر محمد علی مهرآسا به مهندس شجره مدیر تلویزیون پارس

یکشنبه, 23ام مهر, 1391
اندازه قلم متن

حضرت آقای شجره مدیر تلویزیون پارس

بادرود، تصدیع می دهد که:

۱- من دیش استفاده از ماهواره را ندارم و هرگز هم نداشته ام. اما بر روی اینترنت گاه به گاه بعضی از برنامه های تلویزیونهای پارس و اندیشه را به توصیّه دوستان نگاه می کنم و می شنوم. در ضمن یک فردی که نمی دانم کیست، مرتب برنامه گفتگو میان آقای میبدی و میرفطروس را برایم ای میل می کند. ولی به مقدسات قسم یک دانه اش را هنوز باز نکرده ام. چون می دانم میرپطروس از چه قماشی است و چه گونه سخنی در چنته دارد.

میر پطروس را من از همان روزهای نخست پس از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شناختم؛ او آن زمان کمونیستی بود که در کافه ی چریکهای فدائی خلق قهوه می نوشید. یعنی عضو برجسته آن قوم و قبیله بود و کتاب مشهور «حلاج» را همان روزها در زمان دولت موقت که سانسور و ممیزی وجود نداشت منتشر کرد؛ که قرآن فدائیان خلق شد و چه نازشها به آن کردند. میرفطروس در آن کتاب ثابت کرده بود که «حلاّج» یک فدائی خلق و کمونیست بوده است. اما همان میر پطروس در اروپا، با پول اردشیر زاهدی کتابی در وصف محمد رضا شاه نوشت و تمام شکرهائی را که قبلاً خورده بود بالا آورد و استفراق کرد؛ و بعدها به توصیّه ی مدیر بانکش یعنی اردشیر خان زاهدی کتاب «آسیب شناسی یک شکست» را در مورد زنده یاد مصدق نوشت که من محتوای آن را بخش به بخش بر روی سایت «گویا» خواندم و پولی برای خرید کتاب تلف نکردم.

۲- آقای میبدی که همه از سلیقه اش آگاهیم، شاهپرست حقیری است که برخلاف شما که ماهانه چشمگیری به او می دهید و برخلاف هواداران سلطنت طلبش که او را ستونی برای احیای سلطنت ساقط شده می شناسند، من او را پست و دون مایه می دانم و او نیز مزدوری بیش نیست. شگفتا که حضرتعالی هم بهترین وقت تلویزیونت را به او داده اید و هم شنیده ام ماهانه سه هزار دلار به او می پردازید. اگر چنین باشد، که هست؛ شما نیز از مریدان خاندان پهلوی هستید که البته بارها اقرار خودتان را شنیده ام. ولی این حسن را دارید که به دگراندیشان نیز وقت برای برنامه بدهید. هرچند از این نوع طرز تفکرها شما به جای پرداخت حق الزحمه پول دریافت می کنید. یعنی وقتِ برنامه را فروخته اید. عنایت می فرمائید چه میزان این دو کارکرد باهم تفاوت دارند؟ به یکی ماهانه می دهید که از شاه و سلطنت دفاع و تعریف کند؛ و از دیگری پول می ستانید که علیه آن برنامه اگر سخنی داشت بر زبان آورد.

۳- مشکل این است که ۳۴ سال از سقوط سلطنت در ایران می گذرد، ولی سلطنت طلبان مذبوحانه در فکر بازگشت آن الیگارشی هستند. همچنین حدود ۶۰ سال از کودتای ۲۸ مرداد و سقوط مصدق می گذرد و ۴۶ سال است آن رادمرد میهن پرست فوت کرده است و تنها نوه هایش زنده اند؛ ولی شماها هنوز دست از سر او برنمی دارید. می دانید چرا؟ چون مصدق نامدار است و جهانی شده است و شاه پرستها از شیوه ای که او بنیاد نهاد هراس دارند. تردید نکنید اگر این حکومت ملایان سقوط کند، دکترین مصدق جانشین خواهد شد و جائی برای ارتجاع پادشاهی نیست.

۴- از زمان سقوط دولت مصدق تا انقلاب ۵۷ مدت ۲۵ سال فاصله است و در این مدت محمد رضا شاه با قدرت و استبداد مملکت را قبضه کرده بود. در این ۲۵ سال بیش از ۱۰۰ بار به زیات قبر امام هشتم شیعیان رفته بود. همچنین هر وقت و به هر علت به شیراز می رفت تا از شاهچراغ زیارت به عمل نمی آورد، راهی ی محل استراحت نمی شد. و در تمام این زیارتها خیل آخوندهای محل او را همراهی کرده و برایش دعای خیر هدیه می دادند که سلطنتش با دوام باشد. در مسافرتهای خارج تا آیت الله امای امام جمعه تهران قران بالای سرش نمی گرفت و دعای سفر نمی خواند، رهسپار فرودگاه نمی شد. اما مصدق آیت الله کاشانی را که در زمان خود کر ّ و فرّی داشت از خود راند و آن آیت الله در زمره پیش کسوتان کودتای ۲۸ مرداد قرار گرفت. ولی شنیده ام آقای میر فطروس شکرهائی خورده است که تنها آقای اردشیر زاهدی و هماندیشان او به آن اعتقاد و عادت دارند.

به هر حال آقای شجره طبق قانون شما باید به مخالفین این نوع ذهنیّتهای دروغ پرداز نیز در تلویزیون پارس به همان میزان وقت بدهید که جواب این دروغپردازیها داده شود. پس خواهش می کنم اعلام فرمائید مخالفان تفکر میر فطروس نیز می توانند از همین تریبون به پاسخ گوئی بپردازند؛ و ما مصرانه از شما درخواست داریم که این اعلام حق را در تلویزیون بازگو فرمائید و از هماندیشان ما برای پاسخگوئی دعوت به عمل آورید.

با ارادت دکتر محمد علی مهرآسا 6/۱۰/۲۰۱۲


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

۵۴ نظر

  1. درود بر دکتر مهر آسا افتخار ما ایرانیان.زنده باشی دکتر.فقط دکتر خواهش دارم مقالاتی به زبان کردی هم نگارش فرمایید.زنده باشی دکتر مهر آسا.


  2. “سپس به آمریکا مسافرت کرد و در آنجا با برخی از ایرانیان تماس هایی گرفت، وی در یک ملاقات خصوصی با یکی از افسران سابق نیروی دریایی ایران به این افسر پیشنهاد کرده بود که عضو این شبکه شود و گفته بود که اسرائیلی ها بوی ماًموریت محرمانه ای واگذار کرده اند. این افسر که در دوران شاه درجه ناخدایی داشته است این پیشنهاد را رد کرده بود. ناخدا ( ن- آ) چندی بعد این ماجرا را برای یکی از وزیران سابق دوران شاه، که مقیم آمریکا میباشد، تعریف کرده بود”.

    آقای “ژاله”، ببخشید، آقای دکتر مهر آسأ ممکنه با این آقای “دکتر” بیگدلی تماس بگیرید و از اشان به پرسید نام این افسر نیروی دریائی و وزیر سابق شاه چه بود؟

  3. آقای ژاله !! این آقای بیگدلی هم دکتر نیست و هم اسم او بیگدلی نیست او یک افسر سابق نیروی دریایی است که در نامه بالا دو جا به آن افسر نیروی دریایی اشاره کرده است که خودش میباشد او در فرانسه ظاهرا به آیین زرتشت درآمد و خود را تا به جایگاه کمیته جهانی زرتشت هم رسانید . دوستان آن کمیته پس از مشکوک شدن به ارتباط های او با جمهوری اسلامی اورا از کمیته بیرون انداختند و او با رئیس کمیته کارش به دادگاهای فرانسه کشید و بالاخره قاضی دادگاه او را به عنوان ایجاد مزاحمت محکوم نمود ( من از میزان مجکومیت و چگونگی آن آگاهی ندارم)پس از چندی همسر این آقا نیز از این آقا که نام فامیلی اش با حرف دال شروع میشود جدا شد و از ارتباط شوهرش با جمهوری اسلامی خبر داد .این آقای دال که خود را دکتر بیگدلی نامیده از سوی جمهوری اسلامی به انداختن اختلاف بین ایرانیان خوشنام تبعیدی و بدنام کردن آنان که از او دوری گزیدندمدتی است مشغول میباشد ونوشته بالای او کوچکترین ارزش نداشته و از راستی و درستی کاملا خالیست.

  4. http://www.farhangiran.com/content/view/9760/78/
    آسیب شناسی شکست های میرفطروس
    نوشته دکتر غلامعلی بیگدلی از فرانسه
    این روزها علی میرفطروس از کفر ابلیس هم مشهور تر شده است و این شهرت تازه! را مدیون هادی خرسندی میباشد. البته چند هفته پیش از انتشار نوشته طنز خرسندی، طنز پردازگمنامی به نام ” نوشین ” مسبب این آتش افروزی شد.
    میرفطروس نویسنده ای است که سبک و سیاق مخصوص خود را دارد، وی مانند دیگر ایرانیان درمیان اپوزیسیون ناهمآهنگ! جمهوری اسلامی، آهنگ خود را مینوازد. همه میدانند که در آغاز چپ نواز! بود، ولی بیست سال است که شاه نوازی! میکند.

    میرفطروس قادر است به بهانه آسیب شناسی، به خود و دیگران آسیب وارد کند، از کاهی کوه بسازد! و کوهی را کاه! جلوه دهد. در آغاز که ادعای شاعری و نویسندگی داشت، طرفدارانی در میان طیف چپ پیدا کرده بود، ولی هنگامیکه به اردوگاه کمونیسم پشت کرد و یکباره از اردوگاه کاپیتالیسم سر درآورد، بشدت مورد حمله یاران سابق خود قرار گرفت، افشاگری ها علیه وی آغاز شد و هر چه که در انبان چپ علیه میرفطروس پیدا میشد بر سر او خالی شد.

    اما میرفطروس، اینبار به پشتیبانی طرفداران سلطنت دلخوش بود. البته یاران سابق وی در جایگاهی نبودند که بتوانند ضربه کار سازی به او وارد کنند.
    میگویند آدم زیرکی است ولی دشمنانش معتقدند که او آب زیر کاه ! است. بارها گفته بود: کاتب ام! ولی بفرموده! ناطق!هم از آب درآمد. نکته ی مسلم این است که وی فرصت شناس خوبی است.

    یاران سابق اش در طیف چپ افشا کردند و گفتند؛ کتاب حلاج که به نام میرفطروس در ایران و پیش از انقلاب منتشر شده بود، نوشته حسن ضیا ظریفی، از زندانیان چپ بود که به همراه گروه بیژن جزنی در تپه های اوین بدست مامورین ساواک بقتل رسید. میرفطروس اهل لنگرود، در زندان کرمان مدتی هم بند حسن ضیا ظریفی، اهل لاهیجان بود.

    این مطلب را حسن رجب نژاد، از یاران سابق میرفطروس رسماً افشا کرد، وی میگوید: « من سالها با آقای میر فطروس دوست بوده ام و تا آنجا که در توان من بود کوشیدم از نظر مالی یاری اش دهم اما امروز متاسفانه کار مشاطه گری ایشان به جایی رسیده است که مجبورم به یک اعتراف دردناک دست بزنم.
    حسن رجب نژاد در دنباله سخنان خود می نویسد:« من در سفری که در سال ۲۰۰۶ به پاریس داشتم این موضوع را شخصا با آقای میر فطروس در میان گذاشتم و به ایشان گفتم که برخی از اهالی قلم و همچنین برخی از دوستان مان در سازمان چریک های فدایی خلق از این ماجرا با خبرند و شما چه پاسخی به آنان دارید؟ آقای میر فطروس در پاسخ من قاطعانه فرمودند که: همه شان [**] میخورند!».

    هنگامیکه میرفطروس، بفرموده! کتابی بنام ” دکتر محمد مصدق، آسیب شناسی یک شکست” علیه پیر احمد آباد نوشت، با انتخاب موذیانه تیتر کتاب، شخص دکترمصدق را یک ” شکست ” نامید! البته میرفطروس همیشه می تواند ادعا کند که منظورش آسیب شناسی شکست دولت! مصدق بوده و نه اینکه قصد داشته خود مصدق را یک شکست! بنامد.
    میرفطروس که دستی در ادبیات فارسی دارد خوب می داند چگونه با کلمات بازی نماید و به موقع هم از زیربار مسئولیت اخلاقی شانه خالی کند.

    پس از انتشار این کتاب، میرفطروس طرفداران دکتر مصدق را هم در شمار دشمنان سوگند خورده خود جای داد. این بار طرفداران مصدق به وی تاختند و مقالات و کتاب هایی علیه نوشته های وی انتشار دادند که هنوز هم ادامه دارد.
    این بار هم میرفطروس که گمان می کرد آس ! رو کرده است و صد البته، مشتعل به عشق عشاق! سلطنت بود، از ملیون نیز باکی به دل راه نداد.

    آیا میرفطروس نمیداند، که تاریخ نویسی دانش است، یک تاریخ نویس افزوده بر این دانش باید ، آن چه را مینویسد، متکی به اسناد و مدارک مستدل باشد، وبالاتر ازهمه این ها، تاریخ نویس باید منصف و بی طرف باشد وگرنه این کار را تحریف تاریخ مینامند. ما اکنون در دورانی زندگی میکنیم که به عصر ارتباطات مشهور است و دیگر نمیتوان قلم را به این کار ها آلوده کرد.

    تا اینجای کار میرفطروس توانسته بود دو گروه عمده اپوزیسیون ایرانی را در خارج از کشور برای مدتی مات! و مبهوت کند. میرفطروس که با این پیروزی های کوچک غره شده بود، ناگهان با نوشتن نامه یی به سناتورآمریکایی، لیندزی گراهام، پیشنهاد حمله هدفمند! به ایران را مطرح کرد. اشتباه بزرگ میرفطروس در همین جا بود که، گز نکرده پاره کرد! و یکباره بخش بزرگی از مردم ایران را که مخالف حمله خارجی به کشورشان هستند به صف دشمنان خود افزود و با این اشتباه تاریخی، فرصتی طلایی به طرفداران چپ، ملیون و دیگر منتقدین اش داد تا وی را کنار دیوار بگذارند.

    جالب است بدانیم که میرفطروس در یک مصاحبه چاپ شده در فصلنامه کاوه، شماره ۸۳، آلمان، زمستان ۱۳۷۵میگوید: « من در سال ۴۷ در دانشکده ادبیات شیراز (در رشته تاریخ) قبول شده بودم، اما فضای آمریکایی دانشگاه شیراز با روحیه شهرستانی من، سازگاری نداشت، بهمین جهت، سال بعد در کنکور دانشگاه تبریز قبول شدم».

    فضای آمریکایی! روحیه شهرستانی! وقتی آدم سیر تحول میرفطروس را میبیند دچار حیرت میشود، کسی که چند سال پیش از فضای آمریکایی! دانشگاه شیرازفرار کرده و به دانشگاه تبریز پناهنده شد بود، حالا برای یک سناتور آمریکایی نامه مینویسد و مانند یک ماًمور نظامی یا اطلاعاتی! نقاط تاکتیکی درون ایران را برای حمله آمریکایی ها تعیین میکند.

    باید پرسید که آیا میرفطروس در نوشتن و ارسال نامه جنگ خواهانه به سناتور جنگ طلب آمریکایی، شخصاً و بدون مشورت این تصمیم را گرفت و خود را به تنهایی در تیر رس حملات قرار داد، یا اینکه خود ندانسته قربانی توطئه ای شده است؟.

    میرفطروس در پاسخ اعتراضات مردم در سایت اینترنتی خود نوشته است:
    « بودن»؟ یا « نبودن» ِ جمهوری اسلامی؟ مسئله این است! گزارش یک دیداربرای جلوگیری ازحملهء نظامی به ایران:
    دوسال پیش، دردعوت ودیداری ناخواسته با نمایندگانی ازدولت اسرائیل، به آنان گفتم:من یک پژوهشگرتاریخ ام و لذانمی دانم که شما چرا درمسئلهء ایران،که یک مسئلهء حسّاس سیاسی است،به من مراجعه کرده اید؟
    گفتند:ما با ایرانی های متعدّدی(ازجمهوریخواه تا سلطنت طلب) گفتگوکرده ایم اما هریک ،بجای ارائهء «راه حل»، بیشتر به نفی وانکار ِیکدیگرپرداخته اند ویا «مُماشات بارژیم جمهوری اسلامی» را توصیه کرده اند، ازاین رو به شما مراجعه کرده ایم تااز دیدگاه های شما نیز آگاه شویم.

    میرفطروس در ادامه مینویسد: « چندی بعد،مضمون آن ملاقات توسط دیپلمات برجسته و دولتمرد خوشنام ،دکترامیراصلان افشار، به اطلاع آقای «مائیر عِزری»، سفیرسابق اسرائیل درایران(اهل اصفهان) رسید که آقای «عِزری» نیز ضمن تأئیدعدم وجودطرح یابرنامه برای حملهء نظامی به ایران توسط دولت اسرائیل،گفتند: «درآینده اگر برنامه ای درکار باشد،عملیّاتی خواهد بودکه مُسلّماً به نفع ملّت بزرگ ایران ورهائی آنان ازشرّ ِجمهوری اسلامی است!».۱۷ نوامبر۲۰۱۱،بوستون،آمریکا ».

    درتاریخ هشتم نوامبر۲۰۱۰، میرفطروس نامه یی به سناتور آمریکایی می نویسد و درخواست می کند، که آمریکا با مداخله ی نظامی حکومت جمهوری اسلامی را سرنگون سازد.

    میرفطروس در هفدهم نوامبر۲۰۱۱ در نامه ای که چند سطر بالا آمده است مینویسد« دوسال پیش، دردعوت ودیداری ناخواسته با نمایندگانی ازدولت اسرائیل…» میرفطروس با گفتن این مطلب، سر نخ را بدست هشیاران می دهد. با نگاهی به تاریخ این نامه روشن میشود که وی در حول و حوش نوامبر ۲۰۰۹، با نمایندگانی از دولت اسرائیل ملاقات داشته است، یعنی یک سال پیش از فرستادن آن نامه کذائی برای سناتور آمریکایی.

    در این بررسی به سه تاریخ مختلف بر میخوریم که بسیار حائز اهمیت میباشند؛
    سال ۲۰۰۹( ملاقات میرفطروس با نمایندگان اسرائیل)
    سال ۲۰۱۰( فرستادن نامه به سناتور آمریکایی)
    سال ۲۰۱۱( افشای ملاقات خود با نمایندگان اسرائیل)

    در اینجا این پرسش پیش میاید؛ آیا میرفطروس تحت تاًثیر ملاقات با نمایندگان دولت اسرائیل اقدام به ارسال نامه به سناتور آمریکایی کرده است؟ آیا میرفطروس بازیچه ماًمورین اسرائیلی شده است ؟. آیا همسر و پسر شاه سابق نقشی در این تصمیم میر فطروس داشته اند؟ چون میرفطروس در مصاحبه تازه ای که با علیرضا میبدی، در تلویزیون ماهواره ای پارس انجام داده بود، از ارادت بیست ساله خود به همسروپسر شاه سابق داد سخن میداد. علیرضا میبدی خود یکی از خواستاران حمله آمریکا واسرائیل به ایران است.

    باید پرسید چرا علی میرفطروس مدت یک سال صبر کرد و سپس پرده از ملاقاتش با نمایندگان اسرائیل برداشت؟ آیا کسانی برای رسیدن به هدف های خودشان میرفطروس را به دام انداخته ا ند و حالا که علی مانده و حوض اش! و همه کاسه کوزه ها برسروی شکسته شده است، او با این گفته اش بنوعی تهدید به افشای برخی مسائل پشت پرده میکند، تا خود را از چاله ای که در آن افتاده است بیرون بکشد. بهر حال آنچه که بنظر میرسد هنوز دل و جراًت آن را پیدا نکرده است و شاید هم از پیامد های آن میترسد.

    نامه میرفطروس سراپا ضد ونقیض است، وی در ابتدای نامه اش می نویسد:« در دعوت و دیداری ناخواسته با نمایندگان اسرائیل…» این نوشته ی میرفطروس به آشکار درست نیست، زیرا اگر وی دعوت ناخواسته دریافت کرده بود، می توانست آن را نپذیرد، ودر نتیجه گفتگویی به میان نمیآمد.

    میرفطروس میگوید به آنان گفتم: « من یک پژوهشگرتاریخ ام و…» آنان گفتند ما با شماری از ایرانیان گفتگو کرده ایم ، ولی چون آنان به واسطه اختلافات فیمابین نتوانستند ، راه کار درستی ارایه دهند. به سراغ شما آمدیم.»

    میرفطروس، برخلاف ادعای خود به نداشتن صلاحیت سیاسی!، از نمایندگان اسرائیل میخواهد که ازهمان روشی که در قبال حماس و فلسطینی ها اتخاذ کرده اند، علیه ایران استفاده کنند.

    میرفطروس که یکباره کارشناس نظامی نیز می شود با گذاشتن سه نقطه در پایان پیشنهاد خود ، دست اسرائیل را برای هر گونه عملیات دیگر باز می گذارد، و در پایان نامه خود چون در تنگنا قرار میگیرد، می گوید: آنان نمی خواهند حمله کنند وچنین تصمیمی هم ندارند!.

    میرفطروس ازیک طرف دربرابر پافشاری نمایندگان اسراییل خواستار حمله ی نظامی می شود، ولی در پایان برای فرار از ننگ و بدنامی ، همه گفته های خود را تکذیب می کند. اگر سخنان نخستین و پایان نامه را کنارهم قرار دهیم ، به این نتیجه می رسیم، که نمایندگان اسرائیلی، با پافشاری به دنبال یافتن توجیهی برای حمله به ایران می باشند، ولی درپایان می گویند، ما قصد حمله نداشیم ونخواهیم داشت.

    میرفطروس، می گوید که چندی بعد، امیر اصلان افشار، مضمون ملاقات میرفطروس با نمایندگان اسرائیل را به اطلاع مئیرعزری، سفیر سابق اسرائیل در ایران در دوران شاه میرساند و مئیر عزری ضمن تأئیدعدم وجود طرح یا برنامه برای حملهء نظامی به ایران توسط دولت اسرائیل گفته است: « درآینده اگر برنامه ای درکار باشد،عملیّاتی خواهد بودکه مُسلّماً به نفع ملّت بزرگ ایران ورهائی آنان ازشرّ ِجمهوری اسلامی است!».
    امیر اصلان افشار پیش از انقلاب ریاست اداره کل تشریفات دربار را به عهده داشت. مئیر عزری پیش از اینکه سفیر اسرائیل در دربار شاهنشاهی بشود از افسران اطلاعاتی اسرائیل بود .

    شبکه جاسوسی فرهیختگان ایرانی!
    یکی از دوستان آگاه که خود در امور نظامی و اطلاعاتی سابقه طولانی دارد، برای من فاش کرد؛ مئیر عزری در سال ۲۰۰۶ میلادی یک تشکیلات بنام « مرکز پژوهشی برای شناخت تاریخ و فرهنگ ایران و حوزه خلیج فارس » در دانشگاه حیفا گشود. در نخستین کنفرانس این مرکز در ژانویه ۲۰۰۷ میلادی، چند ایرانی از آمریکا و اروپا که برخس از آنان فعالیت های روشنگرانه علیه اسلام در سابقه خود یدک میکشیدند به این کنفرانس دعوت شده بودند.

    باید پرسد که مئیر عزری، یک افسر سابق اطلاعاتی اسرائیل، چه کاری به پژوهش برای شناخت تاریخ و فرهنگ ایران و حوزه خلیج فارس دارد ؟ مگر اینکه بپذیریم که این مرکز نیز مانند بسیاری دیگر از مراکز به اصطلاح پژوهشی، بهانه یی برای جاسوسی و کار های اطلاعاتی میباشد.

    همین دوست افزود که چند سال پیش، از طریقی با خبر شده بود که درآخرین شب کنفرانس مرکز آقای مئیر عزری، ایرانیان دعوت شده، در یک جلسه خصوصی در هتل محل اقامت خود در اسرائیل تصمیم گرفتند که یک شبکه به اصطلاح فرهیختگان! علیه جمهوری اسلامی تشکیل دهند. در آن زمان ایرانیان دیگری از جمله میرفطروس! نیز به این جلسه دعوت شده بودند، که برخی عذر آوردند و یا گرفتاری داشتند و در نتیجه به اسرائیل سفر نکردند.

    اکنون این پرسش پیش میاید؛ آیا دعوت و دیدار ناخواسته ی میرفطروس و ملاقات وی با نمایندگان اسرائیل در سال ۲۰۰۹، در پی تشکیل همین شبکه جاسوسی فرهیختگان! بوده است، که نهایتاً میرفطروس را هم در دام خود گرفتار کردند؟

    یکی از شرکت کنندگان و کارگردان این جلسه در اسرائیل یک پیرمرد آسوری! اهل همدان بنام ( ه- آ) بود. این شخص چند جا مدعی شده بود که ماًمور اسرائیل است، به گفته آگاهان؛ همسر دوم برادر این شخص، یک زن یهودی بوده است.

    ( ه- آ) پس ازملاقات با مئیر عزری و بازگشت از سفر اسرائیل ابتدا درچند کشور اروپایی با برخی از ایرانیان از جمله امیر اصلان افشار تماس گرفت، وی برای دیدار افشار در جنوب فرانسه به دیدار سناتور موسوی از سیاسیون دوران شاه رفت و با معرفی موسوی با اصلان افشار ملاقات کرد.

    سناتور موسوی از نظر احتیاط، در تماس تلفنی، جریان ملاقات ( ه- آ) را با خود و اصلان افشار برای دوستی که در بالا یاد آور شدم که از افسران سابق ارتش ایران بوده است تعریف کرده و از این دوست خواسته بود که در باره حرفهای ( ه- آ) تحقیق کند. سناتور موسوی که مرد سالخورده ای بود بیش از یکسال قبل در فرانسه در گذشت.

    در اینجا باید به سخنان میرفطروس توجه کرد، وی در نامه برائت خود، از گفتگوی میان امیر اصلان افشار و مئیر عزری خبر داده بود. میرفطروس با سناتور موسوی در ارتباط بود و از طریق وی با امیر اصلان افشار آشنا شده بود.

    در نوامبر ۲۰۰۹، همان تاریخی که میرفطروس مدعی ملاقات ناخواسته خود با نمایندگان اسرائیل است، یک یهودی اهل کردستان ایران بنام (ب- ا) که مقیم اسرائیل است و در محافل ایرانی پرسه میزند، و خود را شاعر، نویسنده، روزنامه نگار و عکاس معرفی میکند، به فرانسه سفر کرد، این شخص با مئیر عزری نیز در ارتباط بود. در همان زمان ( ه- آ) ماًمور دیگر اسرائیل که در بالا از او نام بردم به پاریس سفر کرده بود.

    ملاقات های ( ه- آ) و (ب- ا) با ایرانیان، لیست بلندی میشود، در فرانسه ، با چند نفر از جمله شجاع الدین شفا، علی میرفطروس، هوشنگ معین زاده که از ساواکی های سابق بوده و چند ایرانی دیگر، ملاقات و آنان را دعوت به عضویت در شبکه فرهیختگان! کردند. برخی از این ملاقات ها در زیر زمین ساختمانی در خیابان ویکتور هوگو در پاریس انجام شده بود.

    ( ه- آ) سپس به آمریکا مسافرت کرد و در آنجا با برخی از ایرانیان تماس هایی گرفت، وی در یک ملاقات خصوصی با یکی از افسران سابق نیروی دریایی ایران به این افسر پیشنهاد کرده بود که عضو این شبکه شود و گفته بود که اسرائیلی ها بوی ماًموریت محرمانه ای واگذار کرده اند. این افسر که در دوران شاه درجه ناخدایی داشته است این پیشنهاد را رد کرده بود. ناخدا ( ن- آ) چندی بعد این ماجرا را برای یکی از وزیران سابق دوران شاه، که مقیم آمریکا میباشد، تعریف کرده بود.

    در آمریکا، مخارج ( ه- آ) را یک یهودی ایرانی بنام مهندس ( سیمون- ش) مقیم آمریکا پرداخت میکرد. سیمون، در سال ۱۹۸۰،هنگام جنگ میان ایران و عراق، به اتفاق دو شریک دیگرش از طریق یکی از بنادر پرتغال مقدار زیادی اسلحه و مهمات به جمهوری اسلامی قاچاق کرده بود، به همین جرم، برای مهندس! و شرکایش در دادگستری آمریکا پرونده قضایی تشکیل شد که هنوز با گذشت بیش از سی سال پایان نیافته است. یکی از شرکای مهندس سالها است که مفقود الاثر شده و دومین شریکش نیز دو سال پیش درگذشت.
    به نظر میرسد با این گزارش، بخشی از ماجرایی که تاکنون هیاهوی زیادی به پا کرده است، روشن شده باشد، البته یاد آور میشوم که در دنباله این داد وستد ها، ملاقات های دیگری نیز در لندن و پاریس رخ داده است که شرح آنان را اینباربه قلم خود آقای میرفطروس واگذار میکنم. آقای میرفطروس با خواندن این مقاله در خواهد یافت که کسانی وجود دارند که از پشت پرده با خبرهستند.

    تاریخ نگارکبیر! دیگر نمیتواند مانند کبک سر خود را در برف فرو کند! و یا با تهدید به شکایت بر دهانها قفل بزند و با فرستادن ایمیل های ناشناس به بزرگنمایی خود پرداخته و مردم را به نشانی عوضی حواله دهد.

    بی هیچ تردیدی میتوان حدس زد که پول های کلانی در این رابطه و رفت و آمد ها ردو بدل شده است، و نباید باور کرد که همه این کنفرانس ها، ماًموریت ها وسفر ها بگوشه و کنار دنیا، تنها و بخاطر وطنپرستی یک گروه از فرهیختگان ایرانی! بوده است.

    امیدوارم، میرفطروس که خود را به نمایندگان اسرائیل، پژوهشگر تاریخ! معرفی کرده است، قادر باشد حداقل برای یکبار در زندگی اش، بدون تحریف تاریخ ، با افشای ماجرایی که در آن شرکت داشته است، از عذاب وجدان خود بکاهد و مردم ایران را از واقعیت این ماجرا آگاه نماید.

    آنطور که بنظرمیرسد دوستان میرفطروس در شبکه جاسوسی فرهیختگان ایرانی! پس از واکنش های شدید مردم علیه جنگ طلبان، به ناچار و از ترس آبرو ریزی بیشتر، یار و هم پیمان خود را تنها رها کردند و هریک به سوراخی خزیده و سکوت پیشه کردند. خانواده پهلوی هم تاکنون از میرفطروس به نحوه احسن استفاده ابزاری کرده است و از این پس، میرفطروس، یک مهره سوخته! و شکست خورده! بنظر میرسد و نجات اش در گروعقل و تدبیر خویش بستگی دارد.

    مدارک تحصیلی مشکوک!
    میرفطروس، در سایت شخصی خود مدعی است که دردانشگاه‌های ایران! تاریخ و حقوق قضائی خواند ه است و تحصیلات عالیه را در مدرسه‌ء مطالعات عالی دانشگاه سوربن پاریس ادامه داده است. میرفطروس در مصاحبه با فصلنامه کاوه، شماره ۸۳، آلمان، زمستان ۱۳۷۵گفته بود :« من در سال ۴۷ در دانشکده ادبیات شیراز (در رشته تاریخ) قبول شده بودم، اما فضای آمریکایی دانشگاه شیراز با روحیه شهرستانی من، سازگاری نداشت، بهمین جهت، سال بعد در کنکور دانشگاه تبریز قبول شدم ». اما میرفطروس روشن نمیکند که بالاخره تاریخ خوانده یا حقوق قضائی یا هر دو با هم ، و در کدام دانشگاهها ؟

    میرفطروس عنوان دکتری را یدک میکشد و مدعی است که در دانشگاه سوربن فرانسه درس خوانده است او در سایت خود مینویسد:
    « در سال ۱۹۹۲ به همّت استاد احسان یارشاطر، میرفطروس به یکی از برجسته ‌ترین ایران‌شناسان فرانسوی،پروفسور« ژان کالمار» معرّفی شد و او با همین استاد برجسته،درمدرسهء مطالعات عالیهء دانشگاه سوربن پاریس، دورهء کارشناسی ارشد در رشتهء تاریخ ایران را گذراند (۱۹۹۴)، وسپس، موضوع رسالهء دکترای میرفطروس با نام « جنبش‌های اجتماعی ایران در قرن‌های ۱۶-۱۵ میلادی: جنبش حروفیان و نهضت پسیخانیان» از سوی پروفسور «ژان کالمار» تأیید شد.»

    او با زیرکی مینویسد : « موضوع رساله دکترایش از سوی پروفسور «ژان کالمار» تأیید شد!» یعنی میرفطروس دکتر! شد. میدانیم که تاًیید موضوع! رساله یا پایان نامه دکتری، دلیلی بر تاًیید خود رساله نیست، منظور از تاًیید موضوع! این است که میان دانشجو و استاد راهنما بر سر موضوع رساله توافق شده است، ولی تا زمانیکه دانشجو در برابر هیئت استادان از رساله خود دفاع نکند و رساله اش پذیرفته نشود و مدرک دکتری دانشجو با مهر وامضای رئیس دانشگاه به تاًیید وزارت علوم نرسد، دانشجو نمی تواند از لقب دکتری استفاده کند. حالا اگر صد تا میبدی! هم جمع شوند و این شخص را دکتر! خطاب کنند، این دکتری از حوزه میبد! فراتر نخواهد رفت.

    مطلب مهم دیگر اینکه تا سال ۲۰۰۴ میلادی، در سیستم آموزشی فرانسه، پس از مدرک فوق لیسانس و پیش از مدرک دکتری یک مدرک (DEA ) وجود داشت، که ترجمه آن ( دیپلم تحصیلات عمیق) میشود، و کسی که قصد داشت در دوره دکتری ثبت نام کند بالاجبار بایستی این دوره را میگذراند. این دیپلم در سال ۲۰۰۴ با تغییراتی در سیستم آموزش عالی فرانسه نام ( مَستِر) را بخود گرفت. میرفطروس در مورد مدارک تحصیلی خود ابدا! اشاره یی به این مسئله نمیکند. چگونه میرفطروس این دوسال را جهیده و در دوره دکتری ثبت نام کرده است ؟

    وقتی تاریخ نویس کبیر! تاریخ را اشتباه میکند!
    میرفطروس مینویسد: « پاریس،۱۹۸۸وخصوصاً مقایسهء تطبیقی اندیشه های آیت الله خمینی با توتالیتاریسم و فاشیسم،و تهدیداتِ سربازان گمنام امام زمان وحضورداس ها وهراس ها و نیز بدنبال قتل دکترشاپوربختیار،فریدون فرّخزاد ودیگران ودرنتیجه،اختفای مُجدّدِ میرفطروس،این رساله فرصت دفاع دردانشگاه سوربُن را نیافت».

    لازم بیاد آوری است که؛ شاپور بختیار درششم ماه اوت سال ۱۹۹۱و فریدون فرخزاد یکسال بعد از آن تاریخ، در ششم اوت ۱۹۹۲، بقتل رسید. یعنی چند سال بعد از این ادعای میرفطروس، حالا روشن نیست چرا میرفطروس چند سال پیش از کشته شدن این دو مخالف رژیم در اختفای مجدد! بوده و نتوانسته چند ساعت به دانشگاه سوربن برود و از رساله دکتری خود دفاع کند ؟ و چرا بهانه نرفتن و دفاع نکردن از رساله ادعایی خود را به کشته شدن این دو ایرانی ربط میدهد؟

    میرفطروس سپس بخود تبریک میگوید و مینویسد: « امّاانتشار «کتاب‌شناسی و نقد منابع ِ جنبش حروفیان به زبان فرانسه و نشر ِ فارسی ِ بخش دیگری از این رسالهء دکترا، با نام «عمادالدّین نسیمی؛ شاعر حروفی» در ۲۲۰ صفحه، غنای علمی و ارزش‌های آکادمیک این رسالهء دکترا را عیان می‌کنند.»
    میرفطروس با این سخنان غیر آکادمیک! میخواهد بگوید که با اینکه دکتری ندارد! ولی دکتر است! این گفتار میرفطروس آدم را بیاد ادعا های بنی صدر و قطب زاده می اندازد. آگاهان میدانند که سطح آگاهی میرفطروس از زبان فرانسه در سطح بنی صدر میباشد.
    لازم بیاد آوری است که در سایت « مدرسه‌ء مطالعات عالی دانشگاه سوربن پاریس » نیز هیچ اثری از نام میرفطروس دیده نمیشود!

    اگر مدارک علمی وادعا های میرفطروس درست بود، نیازی به آن نداشت که بگفته خودش در سال ۱۹۹۲ به همّت استاد احسان یارشاطر، به یکی از برجسته ‌ترین ایران‌شناسان فرانسوی،پروفسور« ژان کالمار» معرّفی شود.
    مگرهزاران دانشجوی ایرانی در فرانسه و یا کشور های دیگر جهان به همّت! کسی به دانشگاهها معرفی شده اند ؟

    از کشته شدن بختیار و فرخزاد بیش از بیست سال میگذرد و سالها است که میرفطروس آزادانه و بدون هراس به همه جا سفر کرده و مصاحبه های رادیو تلویزیونی انجام میدهد. پرسش در این است که چرا میرفطروس که مدعی است رساله اش بار ها بچاپ رسیده و سالها پیش آماده دفاع در دانشگاه سوربن بود، قدم رنجه نفرمود و برای چند ساعت به سوربن نرفت تا از رساله دکتری خود دفاع کند و ناچار نباشد که به دکتری افتخاری! اهدایی دکتر صمدانی دلخوش کند، همان مدرکی که با بی آبرویی پس گرفته شد.

    با توجه به نکاتی که برشمردم آیا میتوان اندیشید؛ شخصی که در باره مدارک تحصیلی خود دروغ میگوید! و تاریخ رویداد ها را اشتباه میکند، چگونه میتواند بیطرفانه به پژوهش تاریخی بپردازد ؟

    میرفطروس، میتواند ادعای پژوهشگری، نویسندگی،شاعری و دکتری نماید، ولی همه این محسنات نمیتواند دلیلی بر وطنپرستی کسی تلقی شود. یک وطنپرست میتواند هیچیک از این تولیدات فکری را نداشته باشد ولی به سرنوشت مردم و کشورش علاقمند باشد و اشتباهاتی از نوع میرفطروس ها! انجام ندهد.

    سوم آبان- بیست و چهارم اکتبر ۲۰۱۲
    غلامعلی بیگدلی، دکتردر حقوق از دانشگاه تولوز- فرانسه

    پانوشت ها:
    مصاحبه چاپ شده در فصلنامه کاوه، شماره ۸۳، آلمان، زمستان ۱۳۷۵
    http://mirfetros.com/fa/?p=183

    نامه اى به سناتور لیندسی گراهام ،سناتورجمهوریخواه آمریکا
    http://mirfetros.com/fa/?p=1278

    زندگینامه میرفطروس
    http://mirfetros.com/fa/?page_id=2

    مدرسهء مطالعات عالیهء
    http://www.ephe.sorbonne.fr/

    مشاطه گری های علی میر فطروس، حسن رجب نژاد
    http://my.gooya.com/permalink/4170.html

  5. این مساله “توهین به شعور” توجه من را هم جلب کرد او از آن سر در نیاوردم. اگر قرار بر این باشد که هر کس کتابی‌ بنویسد و یک عده‌ای احساس کنند به شعور‌شان توهین شده است دیگر هیچ کتابی‌ نوشته نخواهد شد. کسانی‌ که این ادعا‌ها را میکنند از قواعد دمکراسی و آزادی عقیده و بیان بی‌ اطلاع هستند. شما شاید، تاکید می‌کنم “شاید” بتوانید بگوئید “نویسنده شعور خواننده را دست کم گرفته”. تازه باز هم در همین جمله هم هزار و یک ایراد است. اولا مگر شما از جانب همه خواننده‌های آن کتاب اجازه یا وکالت اعتراض دارید؟ مگر فقط شعور شخص شما معیار و استاندارد ارزیابی یک کتاب است؟ اگر یک رهبر سیاسی در جایی یک سری مطالب بی‌ سر و ته تحویل مردم دهد، می‌‌توان از شعور و توهین صحبت کرد ولی‌ چنین ادعائی بر علیه یک نویسنده نشانه آن است که اعتراض کننده چیزی برای گفتن ندارد و فقط با کلمات بازی می‌کند. به خصوص که نام نویسنده را هم به مسخره بگیرند و او را “میر پطرس” و یا “میر میسموس” صدا کنند. اگر حرفی‌ برای گفتن دارید دیگر به نام نویسنده چه کار دارید؟

    از نظر حقوقی نیز این اعتراض شما قابل مطرح کردن نیست. درست است که “توهین” کردن جرم است و در تمام سیستم‌های حقوقی قابل تعقیب است، ولی‌ شما اگر از نویسنده‌ای شکایت کنید که “او به شعور من توهین کرده”، قاضی دادگاه اولن به شما میخندد بعد هم شما را از دادگاه بیرون می‌کند و خواهد گفت برو وقت دادگاه را نگیر. تازه اگر خوش شانس باشید و قاضی هم منصف باشد. و اگر نه‌ چنین کسی‌ که چنین شکایتی به دادگاه ببرد یا وقت اضافی دارد و یا با عرض معذرت دچار مشکل روحی‌ شده است. زیرا از نظر حقوقی کسی‌ که مورد توهین قرار گرفته باید ثابت کند که توهین کننده آبروی او را برده یا مانع کسب و کار او شده و یا به هر حال صدمه روحی‌ وارد کرده. آیا “توهین به شعور” در یکی‌ از این موازین که ذکر کردم میگنجد؟

    مطلب طولانی‌ شد. راجع به ادبیاتی که این آقا و برخی‌ دیگر از طرفداران مصدق به کار برده‌اند در فرصت بعدی نیز چند جمله خواهم نوشت. سعی‌ می‌کنم کوتاه باشد.

  6. آقای ایرانی‌ آزاد،

    بر خلاف آنچه که گفتید این خانم روان شناس را نتوانستید قانع کنید. من فقط از ادامه گفتگو با شما پوزش می‌خواهم. موفق باشید.

  7. آقای دکتر ،،همراهان و هم اندیشان شما پوزش شمارا بپذیرند یا نه من نمیدانم
    اما این را می دانم اگر شما خود طرف نبودید یکنفر بنام دکتر مهرآسا که نویسنده مقاله است وهر روز هم به نوشته اش برای عکس العمل مردم سر میزند میآمد و در همان آغاز کار از انتساب دکتر مهرآسا به ایرانی آزاده بودن تکذیب میکرد و میگفت من دکتر مهرآسا این بازی را راه نینداخته ام واز این آقای آزاده ایرانی خواهش میکنم رعایت ادب را بکند تا نام مرا به ….نکشند. چرا نیامد ؟چون خود شما هستید و عقلتان به این کار نرسید.برفرض هم اکر شما ایرانی آزاده نیستید از نوشته های او راضی بودید یعنی حرف دل شما را میزد که اعتراضی به او نداشتید.جملاتی را و کلماتی را که شما در اصل مقاله خود آورده اید دقیقا در کامنت های بنام آزاده ایرانی جابجا میتوان دید که اگر لازم شد این تطابق را مانند فحاشی هایتان ، که امروز یا فردا منتشر خواهند کرد در همین جا اگر هنوز فرصتی بدهند درج خواهم نمود که خودتان هم بدانید که هستید و درغ میگویید
    در پایان سخن بگویم دوستان محترم این راه درست نگهبانی از بزرگی دکتر مصدق نیست و دکتر مصدق تنها به یک دسته در حال اضمحلال تعلق ندارد به همه ایرانیان متعلق است خدمات او را بروی سر میگذاریم و عیوب اش را هم که همه داریم بزبان میآوریم و سانسور شما هم نتیجه عکس میدهد واین خیانتی است به آن مرد بزرگ.خود دانید مصدق پیروان زشتگو و فحاش نمیخواهد ببینید چند بار جمله شکر خوردن را از اصل مقاله تا این آخرین کلام شیرینتان بزبان آورده اید .آیا دکتر مصدق هم چپ و راست به این و آن فحش میداد.؟ نه گمانم شما دوستداران دانایی برای آن مرد نیستید و کاری براه انداخته اید که مخالفین را تحریک کنید تا به آن خفته در خاک هم توهین بکنند .سکوت شما بهترین شیوه مبارزه با دشمنان مصدق است چون نمیدانید چگونه دفاع کنید.حالا بیایید و چند تا فحش جانانه بدهید و بروید .خدا قوت

  8. آقا/خانم فرهنگ
    من هم جواب ان خانم روانشناس را دادم و هم جواب بقیه دوستان شما را. قهرمان پروری و قهرمان سازی هم داستانهای ساخته و پرداخته شما ورشکستگان زد و بند چی است که دستتان به گوشت نمیرسد، میگویید بو میدهد. وگر نه تا توانستید از ان کودتاچی قلدر قهرمان ساختید که تا گندش درآمد و معلوم شد که ان قهرمان کذایی داستان شما، نوکر دست نشانده انگلستان بود.
    ظاهرا ان خانم روانشناس صحبتهای مرا فهمید و متوجه شد که مساله به روانشناسی ربط ندارد که حالا هر نه قمری مثل جنابعالی بالای منبر میرود و تشخیص های روانشناسانه میدهد. دلایل خود را قبلا نوشته ام و حوصله تکرار همه آنها را هم ندارم، بالاخص برای آدم “باهوش” و “بافرهنگی” مثل شما که معنای “توهین به شعور” را نمیداند. به یکی گفتند نشسته آب نخور عقلت کم میشود، پرسید، عقل چیست، گفتند تو ابت را بخور. فرهنگ عزیز، شما هم، لابد میخواهید بپرسید، شعور چیست. جنابعالی بهتر است مشغول نوش جان کردن آبتان باشید.

  9. آقای رسول
    ۱- قبلا بابت انتساب جماعت سلطنت طلب، به مشتی دزد وخائن و بزدل، از تمامی دزدان، آدمکشان و خائنین عذر خواهی میکنم.
    ۲- آقای باهوش، من دکتر مهر آسا نیستم. غلطی کرده اید که شکری خورده اید، حداقل شهامت بالاوردنش را هم داشته باشید.

  10. من کامنت‌های این آقای پر جوش و خروش را خواندم و من هم فکر می‌کنم ایشان باید خود آقای دکتر محمد علی‌ مهر آسا باشد.

  11. با سپاس از مدیریت آگاه که جلوی سخنان آزار دهنده آقای دکتر را گرفتند اگر چه ایشان نام خود را کتمان میکند و مشکلی هم نیست نویسنده هرکه باشد دقیقا ادامه دهنده اندیشه نامه دکتر مهرآسا به آقای شجره میباشد و براحتی میتوان ثابت نمود نویسنده همان صاحب مقاله اصلی است که از نوشته خود به دفاع پرداخته و البته که ایشان میتواند با نام مستعار هم بنویسد
    اما آقای مدیر سایت ملیون ایران بدانند آن دو واژه احمق و ابله نبود که ایشان بزبان آوردند . به چند نمونه در زیر توجه فرمایید تا با اجازه شما تمام این گفتگوها از آغاز مقاله دکتر مهرآسا تا پایان آنرا در یک نشریه بیطرف بدست چاپ خواهم داد تا بگویم که دفاع بد از مرحوم دکتر مصدق به او بیشتر آسیب میزند تا آسیب شناسی میرفطروس . لطفا به این واژه ها که نمونه است نگاهی بیندازید

    میرفطروس تمام شکرهایی که خورده بود بالا آورد و استفراق کرد- میبدی شاهپرست حقیری است- من او را پست و دونمایه میدانم- او مزدوری بیش نیست-در ادامه گفتگوهایش مینویسد-جای این جماعت در زباله دانی تاریخ است-ساواکیهای حقیری مانند میبدی- ماهیت دزد و خائن پهلوی چیان-میبدی مردک ساندیس خور-یک مشت خائن پهلوی چی -اگر ذره ای شرف داشتند-یک مشت آدمکش وشکنجه گر-پهلوی طلبها کودن هستند-با همان حماقت ذاتی-
    خطاب به منکه در گفتگو شرکت داشتم-خیلی احمق تر از آن هستی-ابله یکبار گفتم-اراذل سلطنت طلب-سلطنت طلبان خائنند،دزدند،آدمکش و سرکوبگرند- شماها مشتی خائن مجرم هستید-سلطنت طلبان متعفن-شارلاتانی مثل میرفطروس-شاهی که اگر بیگانگان به او میگفتند گه نخور شش ماه روزه میگرفت-جماعت درد وخائن و بیشرف موسوم به سلطنت طلب–میرفطروس تخم مرغ دزد – خطاب به خانم فرشته که در گفتگوها شرکت کرده – خانم فرشته این پرت و پلا ها چیست؟
    در اینجا مدیر سایت ملیون ایران شخصا دخالت میکند به دکتر مهرآسا و یا کسی که دقیقا مانند دکتر مهرآسا مینویسد اخطار میدهد و جلوی نوشته ای از او را میگیرد که ناچار (آقای دکتر مهرآسا که هرگز با نام خودش ظاهر نشد که تکذیب این فحاشی هارا که به او نسبت داده میشود بنماید با همان) آقای مستعار پاسخ میگذارد، حق با شماست ولی دوباره فراموش میکند و زبان به ناسزایی دیگر میکشاید که -اگر کسی یک جو شعور داشته باشد.!….
    با سپاس دوباره از مدیریت سایت که همسنگر سیاسی دکتر مهرآساست که به مخالفین هم اجازه داد نظر خود را نسبت به نوشته دکتر مهرآسا و دکتر مصدق بنویسند
    پس از درج این نوشته ها -که در میان طرفداران جبهه ملی چه کسانی هستند به آگاهی مدیر این سایت هم خواهم رسانید . موفق باشید رسول قهرمانی

  12. آقای محترم،

    به شعور من توهین کرده یعنی‌ چه؟ این آقا یک کتاب نوشته اگر خوشت آمد که حرفی‌ نیست اگر هم خوشت نیامد بندازش دور. چرا مساله را شخصی‌ گرفته ای؟ کسی‌ با تو کاری نداره که اینقدر به زمین و زمان می‌پری. تو هم یک کتاب بنویس حرف‌های این آقا را که فکر میکنی‌ اراجیف است با سند و مدرک ردّ کن. اتفاقا این خانم روانشناس با همین چند تا کامنت خوب درد تو را خوب فهیمد و سعی‌ کرد تو را متوجه کند ولی‌ گوش نکردی. من هم حرف این خانم را فهمیدم ولی‌ تو همچنان توجه نمی‌‌کنی‌.

    ببین جانم، این خانم دارد می‌گوید فرهنگ ما پدر سالاری و قبیله ایست در نتیجه ما عادت داریم به دنبال یک قهرمان بگردیم تا دچار سرگردانی نشویم. تو هم قهرمان خودت را در مصدق پیدا کردی. چرا توجه نمی‌ کنی‌؟ این تعصب و سرسختی که تو نسبت به مصدق داری و به قول خودت عصبانی‌ هم میشوی در حقیقت داری حرف‌های این خانم روانشناس را ثابت میکنی‌. زیرا مصدق بد جوری با هویت تو گره خورده. مشکل تو شخص مصدق نیست، بلکه هویّت تو است احساس میکنی‌ به خطر افتاده است. مصدق و ۲۸ مرداد برای تو بهانه است. باز برو بگو فرهنگ قبیله‌ای چه ربطی‌ به ۲۸ مرداد دارد. یکی‌ از ارتباطش همین تعصب قبیله‌ای است که تو داری. باز هم متوجه نشدی؟ به خاطر همین فرهنگ قبیله‌ای است که کشور‌های بزرگ هر چند وقت یک بار برای ما یک قهرمان درست میکنند و ما را بعضی‌ میدهند. آن‌ها ما را شناخته اند و تو هنوز خودت را نشناخته ای؟

    از همه این حرف‌ها گذشته میدانم زیاد خوشت نمیاد، ولی‌ اجازه بده برایت بگویم، در ایران نسل جوان اصلا برای مصدق تره هم خورد نمیکند. زیرا موضوع مال دو نسل پیش است. قدیمی‌‌ها هم امروزه به مصدق و جبهه‌ ملی‌ فحش میدهند. میگویند قبل از این که خمینی سرو کله‌اش پیدا شود مصدق مورد احترام بود اگر چه کسی‌ سختی‌ها و فلاکت دوران مصدق را کسی‌ نمی‌خواست. ولی‌ امروزه قدیمی‌‌ها میگویند جبهه‌ ملی‌ خیانت کرد و با خمینی ساخت و پاخت کرد. باز هم می‌گویند ما به احترام مصدق به دنبال جبهه‌ ملی‌ افتادیم ولی‌ به خاک سیاه نشستیم. بنابرین ملی‌ شدن نفت را فراموش کن، ۲۸ مرداد را فراموش کن، ببین مردم امروز ایران چه می‌گویند. این خانم روانشناس هم راست گفت، اگر شما فراخوان بگذارید به زحمت شاید بتوانید ۱۰۰ نفر را دور هم جمع کنید. بنا برین چه فایده دارد حالا مصدق بزرگ باشد و میر فطروس اراجیف نوشته باشد؟ وقتی‌ نمیتوانید آلترنتیوی برای رژیم آخوند‌ها باشید، چه فایده دارد که مصدق بزرگ‌ترین مرد تاریخ ایران که هیچ بزرگترین مرد تاریخ دنیا باشد؟

  13. خانم فرشته:
    دوباره گفته اید که:
    “و اما در مورد میر فطروس، متاسفانه شما به اصل گفتمان این کتاب توجه نکردید گویا چون خواندید (که البته من شک دارم) و یا شنیدید که در آن کتاب از مصدق ایراد گرفته شده است بر آشفته شدید و با هر کسی‌ هم سخنی بر خلاف میل شما به زبان بیاورد گفتگو نمی‌کنید بلکه پرخاش می‌کنید.”

    ۱-همانطور که قبلا هم توضیح دادم، اصلا با مخالفت یا موافقت با مصدق مشکلی ندارم، مشکل من با علت مخالفت یا موافقت با دکتر مصدق است، بنابر این، بار دیگر مجبورم بر تمامی مدل های از پیش ساخته و پرداخته ذهنی شما مهر باطل بزنم.
    ۲- عصبانیت من از توهینی است که این جماعت به فهم و شعور من به عنوان یک انسان باشعور میکنند. اینهم خیلی طبیعی است. هر کسی از شنیدن سخنانی تا این حد فریبکارانه به خشم میاید. کسی که به خشم نمیاید، لابد نمیفهمد.
    ۳- تصور نمیکنم که خود شما این کتاب را خوانده باشید، یا اساسا با دقت خوانده باشید. چون اگر این کتاب و اطلاعات عرضه شده در ان را با دقت میخواندید، احته،الا علت برآشفتگی مرا درک میکردید.

    “همانگونه آقای رسول گفتند شما یا از بر ملا شدن واقعیتی به هراس افتاده اید یا این که آن را نمی‌ دانستید و قبولش برایتان مشکل است.”

    این کتابی که سرتاپا با جعل و تحریف سر هم بندی شده و با اسناد معتبر تاریخی در تضاد است، چه چیزی میتواند به من یاد دهد که قبلا نمیدانستم که حالا تحملش برای من مشکل است؟!!! خانم انگار شما حرف مرا نمیفهمی. من میگویم این کتاب جعلی و تحریف شده است، خشم من هم به خاطر اینهمه فریبکاری است، شما میگویی این کتاب “حقایقی را نشان داده که من نمیدانبستم”؟ تنها حقیقتی که نمیدانستم و اینکتاب به من نشانداد این بود که آگهی میر فطرس تخم مرغ دزد که کتاب هم سلولی شهید خود را به عنوان کتاب خودش چاپ کرده، به سلامتی به مرتبه “شتر دزدی” رسیده و حالا کارش جعل اخبار و اسناد تاریخی است. معلوم است که دستگاه پربرکت پهلوی چیان ورشکسته، به چنین وجود نازنینی سخت نیاز داشته و میدان داده است ؟ اتفاقا من نه تنها این کتاب، بلکه تمامی حواشی آنرا، از جمله ردیه هایی را هم که بر ان نوشته شده خوانده ام. تصور نمیکنم که شما هیچیک از ان کتابها را خوانده باشید.
    آقا رسول دارد باد سر دل مبارکش را سبک میکند. جریان واخورده سلطنت طلب که تصور میکرد با جعل و تحریف در مورد دکتر مصدق ابی برایش گرم میشود، به تقلا افتاده و دارد صورت خود را با این سیلی های جانانه سرخ نگه میدارد.

    “ه هر حال باز گردیم به آقای میر فطروس. ایشان کتاب خود را با عنوان یا تیتر “آسیب شناسی‌” آغاز می‌کند. یعنی‌ چه؟ یعنی‌ ایشان مدیریت بحران ملی‌ شدن نفت را از زاویه روانشناسی‌ مدیران سیاسی ایران و خود مردم ایران بررسی می‌کند. بر خلاف تصور شما ایشان کتاب خود را با بد و بیراه گفتن به مصدق آغاز نمی‌‌کند بلکه موضوع چیز دیگری است و ایشان از موضوع بحران نفت به عنوان مثال استفاده می‌کند. میر فطروس در آغاز سخن میگوید ما ( یعنی‌ ما ایرانی‌ ها) گرفتار یک عصبییتی هستیم و از یک عصبیت به یک عصبیت دیگری پرتاب میشویم. و این خود نشانه جامعه توسعه نیافته ایست که هنوز در گیر مناسبت کهن خانواد‌گی و قبیله ای است. ایشان همچنین اضافه می‌کند ریشه این رفتار در آن است که ایران به طور مرتب مورد هجوم قبیله‌ها و اقوام گوناگون بوده است. و در ۱۰۰۰ سال گذشته هر کسی‌ هم بر ایران حکومت کرده خود رسوم قبیله‌ای و ایلی را رواج داده است. حال این چه ربطی‌ به مصدق دارد؟ ارتباط این موضوع این است که ما رهبری سیاسی را با ریاست قبیله یکی‌ می‌دانیم………..”

    خانم به شما پیشنهاد میکنم که کتاب را با دقت بخوانید و ببینید که راجع به دکتر مصدق چه گفته، اگر هم وقت ندارید، به نامه “کاوه”، به عنوان موافق این “بت شکن بزرگ” در همین وبلاگ نگاه کنید تا ترهاتی که این جناب محقق در مورد مصدق گفته را ببینید. منهم با ترهات و جعلیات این کتاب مخالفم. بگذریم از اینکه حتی مساله را بصورت انحرافی طرح نموده که اساسا وقتی مساله غلط طرح شود، پاسخ به مساله هم غلط طرح میشود. آخر عصبیت قبیلگی چه ربطی به کودتای ۲۸ مرداد و مساله نفت دارد؟ چرا ما مردم باید خود را به “خریت” بزنیم و به روی خود نیاوریم که این عصبیت نبود که نفت ایران را به یغما برد و آزادیهای ملت را بر بعد داد، بلکه این مشتی خائن بیگانه پرست تشنه قدرت بودند که برای رسیدن به قدرت کودتایی را سبب شدند که بقول پرزیدنت بیل کلینتون، آخرین شانس ملت ما را برای آزادی و حاکمیت ملی بر باد داد.

    “در نتیجه ما از رهبر سیاسی خود هم انتظار داریم که رئیس قبیله باشد. مدیران ایرانی‌ که از ایران می‌آیند در محیط کار در آمریکا و یا اروپا با همین مشکل روبرو هستند. زیرا تصور میکنند مدیریت یعنی‌ داد زدن و پرخاش کردن. همین رفتار شما آقای ایرانی‌ آزاد و سایر طرفداران مصدق گفته میر فطروس بیشتر ثابت می‌کند.”

    خانم فرشته، واقعا این پرت و پلاها را شما نوشته اید؟ داد زدن مدیر ایرانی چه ربطی به کودتای ۲۸ مرداد دارد؟ شما داد زدن مرا دیده اید؟ میخواستید داد زدن آمریکاییها را در کنار کاخ سفید ببینید که چطور برای مخالفت با جنگ و ابراز انزجار از دروغ هایی که دستگاه بوش بخورد مردم میداد، تظاهرات میکردند. مگر شما انتظار داشتید که مردم گوسفند باشند و هر بلایی که سرشان آمد، داد هم نزنند؟ این دموکراسی را شما از کجا آورده اید؟ مردم برای دموکراسی و بر علیه دروغ و تزویرم داد میزنند، فریاد میکشند، حتی سلاح بدست میگیرند و کشته هم میدهند. به همان آمریکا نگاه کنید تا همه اینها را با هم ببینید. لطفا این دموکراسی آریامهری را برای خودتان نگه دارید. من انسانم، شهروندم، گوسفند نیستم که در مقابل هر خزعبلاتی سرم را پایین بیندازم و خفقان بگیرم.

    “ه همین جهت است که مصدق که کینه انگلیسی‌ها را به دل‌ داشت نمی‌توانست با آن‌ها به توافق برسد. سر سختی و کله شقی هم به این لیست اضافه کنید”

    درود بر شرف مصدق که در مقابل انگلستان سر تعظیم فرد نیاورد و با نهایت کله شقی از منافع ایران و ایرانی دفاع کرد. اتفاقا من یک دولتمرد کله شق میخواهم که در داخل کشور به آزادیها و حقوق مردم احترام بگذارد و در خارج با کله شقی در مقابل زیاده خواهی های استعمار بایستد. اتفاقا به همین دلیل هم نمیخواهم دستگاه نوکر صفت پهلوی، قدرت را در کشور من بدست گیرد. صد البته استعمار انگلستان و آمریکا رضا خان و محمد رضا را دیده اند که پر رو شده اند و تصور میکنند که دولتمردان ایران باید در مقابل زیاده خواهی های آنان سر تعظیم فرد آورند. بد نیست که ما هم مثل فرانسویان یک ژاک شیراک داشته باشیم که در مقابل زیاده خواهی استعمار بایستد.

    ” به همین جهت است که غربی‌ها با انعطاف پذیری و دانستن فنون مذاکره همیشه پیروزند، ولی‌ .”
    اتفاقا غربیان و از جمله فرانسویان تا اینجا نشان داده اند که در مقابل زورگویی و زیاده خواهی به هیچ عنوان انعطاف پذیر نیستند.

    “این است لبّ مطلب کتاب میر فطروس. این هم را هم اضافه کنم که میر فطروس هیچ سخنی را بدون مدرک نگفته است. خط به خط کتابش به گفته‌های خود مصدق و یارانش و اسناد دولتی آمریکا و انگلیس متکی‌ است.”

    البته آقای میر فطرس با مدارک صحبت کرده، اما این مدارک همیشه مدارک واقعی نیستند، ایشن هر جا صلاح دیده است، به هیچ عنوان از جعل مدرک ابایی نداشته است و مشکل هم همینست.
    ضمنا به چاپ چهرم رسیدن کتاب دلیل اعتبار کتاب نیست. اعتبار یک کتاب را با رفرنسها و منابعش میسنجند. که متاسفانه برابر بررسی محققینی مثل آقای محمد امینی، کتاب ایشان از این بابت کلا مردود است. پیشنهاد میکنم که کتاب ایشان (سوداگری با تاریخ) را بخوانید.
    علت چاپ مکرر این کتاب آنست که ادعاهای جدیدی راجع به مصدق مطرح کرده که با تصور عامه مردم سازگاری ندارد. به عبارت بهتر، این کتاب controversial است. کافی است نگاهی به کامنت آقای “کاوه” بیندازید تا خود ببینید که ایشان از چه فاکتورهایی برای فروش کتاب استفاده کرده است. آقای کاوه میگوید که از دیدن این کتاب و خواندن ان دچار “شوک” شده است. شما اگر به واقع روانشناس باشید، باید خوب درک کنید که علت فروش بالای کتاب، اتفاقا بر خلاف ادعاهای شما، بی اخلاقی نویسنده ان، و بی اعتنایی وی به تمامی معیارهای اخلاق حرفه ای و تحقیقی است.

    ” اگر می‌خواهید گفتگو کنید من در خدمت شما هستم ولی‌ اگر به رفتار پرخاش گرانه خود ادامه دهید من دیگر مایل به گفتگو با شما نیستم. موفق باشید.”
    من از گفتوگو استقبال میکنم، اما فریبکاری و تزویر را بر نمیتآبم و چنین تصور و انتظاری هم از گفتگو ندارم. اگر بدور از فریبکاری و جعل و تحریف حاضر به گفتگو هستید، که هیچ وگر نه من هم به نوبه خود حاضر به گفتگو نیستم. اگر هم در میانه گفتگو شاهد فریبکار باشم، ابایی از اعتراض، یا بقول شما پرخاش ندارم. خود دانی.

    “………… توضیح دهید که این چگونه است که در گرما گرم فاجعه بهمن ۵۷ بخشی از جبهه ملی‌ به رهبری سنجابی به خمینی پیوست و بخشی دیگر به رهبری بختیار و صدیقی حاضر به همکاری با شاه شدند؟ شما طرفداران مصدق مجبور به این توضیح هستید.”

    این چه ربطی به دکتر مصدق دارد که من مجبور به توضیح ان باشم؟
    اما حالا یک سوال از شما دارم:
    چطور است که حکومت شاه ارتش را دودستی به خمینی تقدیم کرده، اما بابت قدرت گیری خمینی، مصدق ونیروهای ملی مسئولند؟

  14. و اما نکته آخر،

    پیش از آنکه از مصدق دفاع سر سختانه کنید و به هر کسی‌ از او ایراد گرفت پرخاش کنید و یا یک سری کلمات کلیشه‌ای و از پیش آماده شده چون ساواکی، شاه پرست و… بر سرش بریزید توضیح دهید که این چگونه است که در گرما گرم فاجعه بهمن ۵۷ بخشی از جبهه ملی‌ به رهبری سنجابی به خمینی پیوست و بخشی دیگر به رهبری بختیار و صدیقی حاضر به همکاری با شاه شدند؟ شما طرفداران مصدق مجبور به این توضیح هستید.

  15. ایرانی‌ آزاد گرامی‌،
    و اما در مورد میر فطروس، متاسفانه شما به اصل گفتمان این کتاب توجه نکردید گویا چون خواندید (که البته من شک دارم) و یا شنیدید که در آن کتاب از مصدق ایراد گرفته شده است بر آشفته شدید و با هر کسی‌ هم سخنی بر خلاف میل شما به زبان بیاورد گفتگو نمی‌کنید بلکه پرخاش می‌کنید. همانگونه آقای رسول گفتند شما یا از بر ملا شدن واقعیتی به هراس افتاده اید یا این که آن را نمی‌ دانستید و قبولش برایتان مشکل است. البته بدون آنکه قصد توهین داشته باشم استنباط من این است که شما یا خیلی‌ جوان هستید یا این که رشته تحصیلی‌ و تخصصی شما علوم انسانی‌ نیست. همین آقای دکتر عزیز هم نشان داده اند که با علوم انسانی‌ بیگانه اند. و گرنه میبایستی میدانستید که رفتار شناسی‌ سیاسی خود بخشی از روانشناسی‌ است که حدود ۱۰۰ سال سابقه‌ دارد. از من بشنوید که عمری در این زمینه تحقیق و تدریس کرده ام. هر چه باشد هر کسی‌ همکار خود را از طرز صحبت کردنش میشناسد.
    به هر حال باز گردیم به آقای میر فطروس. ایشان کتاب خود را با عنوان یا تیتر “آسیب شناسی‌” آغاز می‌کند. یعنی‌ چه؟ یعنی‌ ایشان مدیریت بحران ملی‌ شدن نفت را از زاویه روانشناسی‌ مدیران سیاسی ایران و خود مردم ایران بررسی می‌کند. بر خلاف تصور شما ایشان کتاب خود را با بد و بیراه گفتن به مصدق آغاز نمی‌‌کند بلکه موضوع چیز دیگری است و ایشان از موضوع بحران نفت به عنوان مثال استفاده می‌کند. میر فطروس در آغاز سخن میگوید ما ( یعنی‌ ما ایرانی‌ ها) گرفتار یک عصبییتی هستیم و از یک عصبیت به یک عصبیت دیگری پرتاب میشویم. و این خود نشانه جامعه توسعه نیافته ایست که هنوز در گیر مناسبت کهن خانواد‌گی و قبیله ای است. ایشان همچنین اضافه می‌کند ریشه این رفتار در آن است که ایران به طور مرتب مورد هجوم قبیله‌ها و اقوام گوناگون بوده است. و در ۱۰۰۰ سال گذشته هر کسی‌ هم بر ایران حکومت کرده خود رسوم قبیله‌ای و ایلی را رواج داده است. حال این چه ربطی‌ به مصدق دارد؟ ارتباط این موضوع این است که ما رهبری سیاسی را با ریاست قبیله یکی‌ می‌دانیم. در نتیجه ما از رهبر سیاسی خود هم انتظار داریم که رئیس قبیله باشد. مدیران ایرانی‌ که از ایران می‌آیند در محیط کار در آمریکا و یا اروپا با همین مشکل روبرو هستند. زیرا تصور میکنند مدیریت یعنی‌ داد زدن و پرخاش کردن. همین رفتار شما آقای ایرانی‌ آزاد و سایر طرفداران مصدق گفته میر فطروس بیشتر ثابت می‌کند. یکی‌ دیگر از ویژگی‌‌های رفتار قبیله‌ای کینه ورزی و انتقام جویی است. به همین جهت است که مصدق که کینه انگلیسی‌ها را به دل‌ داشت نمی‌توانست با آن‌ها به توافق برسد. سر سختی و کله شقی هم به این لیست اضافه کنید آن گاه نسخه کاملی از رفتار قبیله ای به دست میآورید. به همین جهت است که غربی‌ها با انعطاف پذیری و دانستن فنون مذاکره همیشه پیروزند، ولی‌ ما ایرانی‌‌ها که گرفتار یک مشت شعار‌های احساساتی‌ هستیم همیشه بازنده.
    این است لبّ مطلب کتاب میر فطروس. این هم را هم اضافه کنم که میر فطروس هیچ سخنی را بدون مدرک نگفته است. خط به خط کتابش به گفته‌های خود مصدق و یارانش و اسناد دولتی آمریکا و انگلیس متکی‌ است. به همین جهت است که کتابش چهار بار تجدید چپ شده است. اگر می‌خواهید گفتگو کنید من در خدمت شما هستم ولی‌ اگر به رفتار پرخاش گرانه خود ادامه دهید من دیگر مایل به گفتگو با شما نیستم. موفق باشید.

  16. فرشته خانم عزیز

    گفته اید که:
    ” بر خلاف آن چه که شما فرمودید این آمریکا نبود که پیشنهاد کمک مالی‌ به مصدق داد، بلکه این مصدق بود که تقاضای کمک مالی‌ کرد هم از ترومن و هم از آیزنهاور، آن هم نه‌ یک بار بلکه چند بار……….”

    من نمیدانم کجا گفتم که آمریکا پیشنهاد کمک مالی به مصدق داد؟ من یکبار دیگر کامنتم را خواندم و کمترین اثری از چنین کامنتی ندیدم. تصور میکنم این شما هستید که کامنتها را دقیق نمیخوانید. من برای شما مفصل توضیح دادم که آمریکا کمکهایش را محض رضای خدا انجام نمیداد، بلکه این کمکها را برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم میکرد. ایران هم تنها کشوری نبود که کمکهای آمریکا را دریافت میکرد. اروپاییها از عمده دریافت کنندگان کمک بودند. حتی عنوان کرده ام که آمریکا به مبلغ امروز، نزدیک ۱۱۵ تریلیون دلار به پول امروز به اروپا در طرح مارشال کمک نموده است. بنابر این دریافت این کمکها را عیب نمیدانم بخصوص وقتی که دوطرف از ان بهره مند میشوند. نمیدانم از کجای کامنت من شما چنین استنباطی نموده اید.

    ” البته از نظر شما که مصدق را بی‌ عیب و نقص می‌بینید سنگین و غیر قابل قبول است. ”
    اصلا چنین نیست. شما متاسفانه آنچنان به مدلهای ذهنی خود برای توجیه “روانشناسانه” علت مخالفت من با جعل و تزویر امثال میرفطروس چسبیده اید که گویا صدای دیگری را نمیشنوید. مگر گرفتن وام از بزرگی مصدق کم میکند؟مگر کشورهای دموکراتیک اروپایی و مردان بزرگی مثل دوگل، از همین وام ها برای ساختن کشورشان استفاده نکردند؟ مگر خود دکتر مصدق با حمایت آمریکاییها، دست انگلستان را از منابع نفت ایران کوتاه نکرد و نفت ما را ملی ننمود؟ استفاده از تضادهای قدرتهای بزرگ برای رسیدن به اهداف ملی، نه تنها کسی را حقیر نمیکند، بلکه نشانگر هوشیاری وی برای کوتاه کردن مسیر ملت برای رسیدن به خواسته ها و آمال به حقش میباشد. کمک خارجی بخودی خود اشکالی ندارد. ان چیزی که اشکال دارد، اینست که یک حکومت سرکوبگر، دیکتاتور و وابسته مثل حکومت پهلوی، بخواهد از طرف ملت وارد معاملات جهانی با جهان شود. اینجاست که به علت بیگانگی و بی پایگی رژیم حاکم، این منافع ملت است که قربانی میشود.

    “….و کمک‌های مالی‌ آمریکا هم قطع شد. آن هم کی‌؟ زمانی که قیمت نفت زیر ۲ دلار هر بشکه بود. این ها دیگر دروغ و جعلیات نیست بلکه عدد و رقم هستند که میتوانید به اسناد سازمان ملل متحد رجوع کنید.”

    در این که قطع کمکهای آمریکا به ایران، ضربه بزرگی به ایران زد که با شما مخالفتی ندارم. این که اصلا توضیح واضحات است. صحبت من بر سر اینست که آمریکا این کمکها را برای فشار به ایران جهت پذیرش نظراتش قطع نمود. آمریکا میخواست با بیرون کردم انگلستان جای آنرا بگیرد. حرف من اینست که دولتمردان کشور ما که نباید زیر بار شانتاژ و زورگویی آمریکا میرفتند، انهم بر خلاف قانون ملی شدن صنعت نفت که از تصویب مجلس هم گذشته بود و ملت درراه بدست آوردن ان، فداکاریها نموده بود. اگر مصدق تسلیم زورگویی و باجگیرو آمریکاییها میشد، که مرتکب خیانت به مردم ایران و زیر پاگذاشتن قانون ملی شدن صنعت نفت شده بود. فرق من با شما اینست که من کار مصدق را در عدم تسلیم به شانتاژ آمریکا درست و اصلی میدانم، و شما با استناد به خرابی وضعیت ایران، میخواهید، تسلیم شدن به خواستهای آمریکا را توجیه نمایید.
    بد نیست بدانید که در سال ۲۰۰۳ که آمریکا بدنبال جمع آوری نیرو برای حمله به عراق، با مخالفت فرانسه مواجه شده بود، از اعمال هیچ نوع شانتاژ علیه فرانسه کوتاهی نکرد. کار حتی به تحریمهای تجاری کشید. معذلک دولت آقای ژاک شیراک، بخاطر دفاع از منافع مردم فرانسه و با پشتوانه آنها در مقابل گردن کلفتی و باج خواهی آمریکاییها ایستاد و بحق هم ایستاد و جهان فرانسه را به خاطر این ایستادگی مورد ستایش قرار داد. من چنین دولتمردی را در راس قدرت میخواهم که بابت منافع من ایرانی در صحنه بین الملل بایستد، نه شاهی که توی سرش میزنند، بحرین را ازش میگیرند، دوباره توی سرش میزنند، هیرمند را ازش میگیرند، نفتش را ازش میگیرند. شاهی که گر چه در مقابل مردم خود با مشت آهنین صحبت میکند، در مقابل موبلوندها چنان پست و حقیر است که به هر حقارتی تن میدهد. شاهی که اگر بیگانگان به وی بگویند، “گه نخور” باید شش ماه روزه بگیرد. چنین کسانی لیاقت نمایندگی ایران و ایرانیان را در صحنه جهانی و لیاقت بدست گیری قدرت را در داخل ایران ندارند.

    ” کسی‌ یا دست کم من دشمنی شخصی با کسی‌ که حدود ۵۰ سال پیش فوت کرده ندارد.”
    خانم فرشته، باز دوباره شما همان حرف خودت را تکرار میکنی. برای من اصلا مهم نیست که شما یا هر کس دیگر با مصدق مخالفید یا موافق. بیش از موافقت یا مخالفت، بران من علت موافقت یا مخالفت مهم است. اگر مخالفت شما از زاویه ای دموکراتیک باشد از ان استقبال هم میکنم، کما اینکه اگر موافقتتان از زاویه ای ارتجاعی باشد، آنرا محکوم میکنم. من شخص پرست نیستم. من اصولی دارم و همگان را با خط کش ان اصول میسنجم. اگر کسی به ان اصول، از جمله آزادی، دموکراسی و حقوق بشر، حاکمیت ملی معتقد بود و برای احقاق این حقوق فعالیت کرد، برایم محترم است، وگر نه از محکوم کردنش ابایی ندارم.مصدق را هم به خاطر پایبندی به همین اصول ستایش میکنم.
    علت مخالفت من هم با جماعت دزد، خائن، بیشرف و وطن فروش موسوم به “سلطنت طلب”، بی اعتقادی این جماعت زد و بند چی به این اصول و آمادگی آنها برای خودفروشی به هر بهایی است، که بسیار مشمائز کننده است. مخالفت این جماعت هم با مصدق به خاطر آنست که اصولی را که مصدق پایه گذاری کرده است، در ایران به عنوان اصول پایه مورد توجه مردم قرار گرفته و از بازگشت این جماعت به قدرت ممانعت میکند. اصلا صرف نام این مرد و تلاش هایش برای آزادی و دموکراسی مثل واکسنی موثر برای جلوگیری از بازگشت پهلویها به قدرت در ایران است.
    حالا مشکل من با این آقای دکتر قلابی “میر فطرس” چیست؟ مشکل من با ایشان نه مخالفت ایشان با مصدق است و نه حتی گفتارهای خصمانه ایشان بر علیه دکتر مصدق، بلکه پایه گذاری جعل و تحریف در تاریخ نویسی، به منظور رسیدن به هدفی سیاسی، انهم تحت عنوان محقق و دانشمند است که مالا هم محققین و دانشمندان را در دراز مدت بد نام میکند و هم به جریان فاخر تاریخ نگاری راستین صدمه های سنگینی میزند و تنها بدرد خاک پاشی در چشم توده های مردم میخورد.

    ” آیا به نظر شما منطقی‌ است که پیشنهاد حل مساله نفت را که از جانب آمریکا داده شده را ردّ کنیم و بعد از خود آمریکایی‌‌ها تقاضای کمک مالی‌ کنیم و بگوئیم اگر کمک نکنید ایران کمونیست میشود؟”

    بله خانم کاملا منطقی است. هیچیک از کشورهای اروپایی دریافت کننده کمک از آمریکا بابت دریافت کمک از آمریکا، تعهدی به آمریکا ندادند که پیشنهاد آمریکا را انهم برای زیر پا گذاشتن قوانین خود بپذیرند. اگر شما بدقت پاسخ مرا خوانده بودید، میدیدید که حتی انگلستان که خود دریافت کننده کمک آمریکا بود، یک سال پس از کودتای ۲۸ مرداد صنعتش را ملی کرد. همانطور که گفتم، کمک آمریکا برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم بود و لا غیر. وگر نه هیچ دست بازی به آمریکا برای دخالت نمیداد. اگر هم آمریکا کمکهای خود را مشروط به گرفتن دست باز برای دخالت نماید، که این نامی جز اشغال و وابستگی ندارد و هیچ دولتمرد مستقل و ملی نمیتواند و نباید زیر بار چنین شرطی برود.

    “و بعد در بوق و شیپور جار بزنیم که ما سیاست موازنه منفی‌ داریم.”
    توجه شما را به بند اول صحبت خودتان جلب میکنم که گفتید:
    “ولی‌ از نظر من موضوع مهمی نیست. هر کشوری که احتیاج به کمک داشته باشد چنین تقاضا هایی از سایر کشور ها می‌کند. چه بسا که تا سال‌های ۱۹۶۷ یا ۱۹۶۸ کمبود بودجه سالیانه ایران را آمریکا تامین میکرد.”
    حرفهای شما ضد و نقیض است. کمکهای آمریکا، انهم برای حفظ منافع خودش، چطور سیاست موازنه منفی را تحت الشعاع قرار میدهد؟ اصلا سیاست موازنه منفی چه ربطی به دریافت کمکهای خارجی دارد؟ ایافرانسه پس از جنگ، سیاست موازنه منفی نداشت؟ موازنه منفی یعنی به هیچیک از قدرتها اجازه دخالت در امور کشور داده نشود. متاسفانه این دید شما دید ایدولوژیک و شعاری است که خودتان قبلا مرا به غلط و از سر کج فهمی سخنانم، به خاطر ان سرزنش کردید. آیا اگر مصدق به آمریکا امتیازی را که میخواست، انهم بر خلاف قانون ملی شدن صنعت نفت میداد، این با روح شعار “موازنه منفی” سازگاری داشت؟

    “پیشنهاد‌هایی‌ که برای حل مساله نفت چه از طرف انگلیسی ها چه از طرف بانک جهانی‌ و بالاخره از طرف آمریکایی‌‌ها داده شد موضوع ملی‌ شدن نفت ایران به رسمییت شناخته شده بود.”
    “چه بسا اینکه پس از تصویب قانون ملی‌ شدن نفت، انگلیسی‌ها شرکت نفت ایران-انگلیس را منحل کردند و حاضر بودند تا تمام دارایی اموال شرکت سابق را به شرکت نفت ملی‌ ایران متقل کنند.”

    اصلا چنین نیست. پیشنهاد آمریکاییها که مصدق به ان ترتیب اثر نداد، بدنبال جانشین کردن آمریکا بجای انگلستان، انهم بر خلاف قانون ملی شدن صنعت نفت بود. ظاهرا گویا آمریکاییها ملی شدن نفت ایران را با “بی صاحب شدن” اشتباه گرفتند و بدنبال جانشینی برای انگلستان بودند. این همان قانونی است که پس از کودتای ۲۸ مرداد در قرارداد امینی-پیچ، تبلور پیدا کرد بنابر این نه اینها ملی شدن نفت ایران را نپذیرفته بودند. انحلال شرکت نفت ایران و انگلیس هم بر اساس حکم دادگاه لاهه در برسمیت شناختن حق ایران بود که البته چاره ای دیگر نداشتند. متاسفانه شما نه حرفهای مرا با دقت و حوصله میخوانید و نه جوابهای متناسب میدهید. دقت کنید که میگویم دولت های انگلستان و آمریکا، نه شرکت نفت ایران و انگلیس، حق ایران را برای ملی کردن صنعت نفت برسمیت نمیشناختند، کما اینکه پس از خروج شرکت نفت ایران و انگلیس، شرکتهای دیگر جای آنرا مطابق قرارداد امینی-پیچ، گرفتند.

    “. این هم دروغ و جعلیات است؟ بروید تاریخ نفت ایران را بخوانید تا به بینید دروغ است یا نه.”

    لابد شما تاریخ را هم مثل همین کامنتها بی حوصله میخوانید که اینقدر ضد و نقیض میگویید. پیشنهاد میکنم که حوصله کنید!

    “نکته دیگری که مصدق به توجه نکرده بود این بود که در آغاز جنگ سرد که چهره خود را در بحران برلین و کره نشان داده بود آمریکایی‌‌ها هیچگاه متحد با ارزشی چون انگلستان را فدای کشور فقیر و ضعیفی چون ایران نمی‌کردند.”

    مصدق اساسا مرد اصول بود و هرگز حاضر نبود که استقلال و حاکمیت ملی ایرانیان را فدای آرایش قوی بین المللی نماید. مصدق مخالفت خود را با پیشنهاد آمریکا بخاطر تضاد ان با منافع ملی انجام میداد و لاغیر.

  17. ایرانی‌ آزاد گرامی‌،
    گفتگوی من بر سر تعصب و افراط گرایی است متاسفانه شما کامنت‌ها را گویا دقیق نمی‌‌خوانید. من حتا شک دارم کتاب میر فطروس را هم دیده باشید چه برسد به آنکه خوانده باشید. آن چه را هم که راجع به تقاضای کمک مالی‌ مصدق گفتم فقط به عنوان مثال آوردم. ولی‌ چون روی مثال من گفتگو کردید بگذارید توضیح دهم، بر خلاف آن چه که شما فرمودید این آمریکا نبود که پیشنهاد کمک مالی‌ به مصدق داد، بلکه این مصدق بود که تقاضای کمک مالی‌ کرد هم از ترومن و هم از آیزنهاور، آن هم نه‌ یک بار بلکه چند بار. البته از نظر شما که مصدق را بی‌ عیب و نقص می‌بینید سنگین و غیر قابل قبول است. ولی‌ از نظر من موضوع مهمی نیست. هر کشوری که احتیاج به کمک داشته باشد چنین تقاضا هایی از سایر کشور ها می‌کند. چه بسا که تا سال‌های ۱۹۶۷ یا ۱۹۶۸ کمبود بودجه سالیانه ایران را آمریکا تامین میکرد. از این سال‌ها به بعد بود که ایران توانست بودجه خود را تنظیم کند و کمک‌های مالی‌ آمریکا هم قطع شد. آن هم کی‌؟ زمانی که قیمت نفت زیر ۲ دلار هر بشکه بود. این ها دیگر دروغ و جعلیات نیست بلکه عدد و رقم هستند که میتوانید به اسناد سازمان ملل متحد رجوع کنید. امروز هم همان طور می‌بینید یونانی‌ها دست به دامن آلمانی‌‌ها شده اند.
    به هر حال منظور من از مثالی که آوردم خاطر نشان کردن این واقعیت است که مدیریت مصدق به عنوان نخست وزیر اشکالات فراوان داشت. کسی‌ یا دست کم من دشمنی شخصی با کسی‌ که حدود ۵۰ سال پیش فوت کرده ندارد. همان طور که گفتم و گویا شما به آن توجه نکردید این بود که پیشنهاد مشترک آمریکا و انگلیس از نظر دست اندر کاران نفت و تاریخ نویسان منصفانه و واقع گرایانه بود. اتفاقا گویا مصدق خود نخست با این پیشنهاد موافق بود ولی‌ زیر فشار حسیبی و شایگان نظرش را عوض کرد و آن پیشنهاد را ردّ نمود. آن چه که من بر آن ایراد گرفتم و شما به آن توجه نکردید همین دوگانگی و آشفتگی‌ در سیاست خارجی‌ و نفتی‌ مصدق است. آیا به نظر شما منطقی‌ است که پیشنهاد حل مساله نفت را که از جانب آمریکا داده شده را ردّ کنیم و بعد از خود آمریکایی‌‌ها تقاضای کمک مالی‌ کنیم و بگوئیم اگر کمک نکنید ایران کمونیست میشود؟ و بعد در بوق و شیپور جار بزنیم که ما سیاست موازنه منفی‌ داریم. برای اطلاع شما اگر تاریخ نفت ایران را دقیق بخوانید متوجه خواهید شد که در تمام پیشنهاد‌هایی‌ که برای حل مساله نفت چه از طرف انگلیسی ها چه از طرف بانک جهانی‌ و بالاخره از طرف آمریکایی‌‌ها داده شد موضوع ملی‌ شدن نفت ایران به رسمییت شناخته شده بود.چه بسا اینکه پس از تصویب قانون ملی‌ شدن نفت، انگلیسی‌ها شرکت نفت ایران-انگلیس را منحل کردند و حاضر بودند تا تمام دارایی اموال شرکت سابق را به شرکت نفت ملی‌ ایران متقل کنند. این هم دروغ و جعلیات است؟ بروید تاریخ نفت ایران را بخوانید تا به بینید دروغ است یا نه.

    نکته دیگری که مصدق به توجه نکرده بود این بود که در آغاز جنگ سرد که چهره خود را در بحران برلین و کره نشان داده بود آمریکایی‌‌ها هیچگاه متحد با ارزشی چون انگلستان را فدای کشور فقیر و ضعیفی چون ایران نمی‌کردند.

  18. “از آوردن مطلب شما بعلت توهین “استفاده از کلمات احمق – ابله” معذوریم”

    کاملا حق با شماست. من نباید از این کلمات استفاده میکردم. بهر حال ظرفیتهای افراد را هم باید در نظر داشت. من باید اینرا در نظر میگرفتم که طرف صحبت یک سلطنت طلب است. اگر کسی یک جو شعور داشته باشد و برای خود به عنوان یک انسان احترام قائل باشد، نه به صف “طالبان سلطه” و سلطنت میپیوندد و یوغ سلطه گردن کلفت قلدری را بر گردن میندازد، نه به هر قیمت بدنبال توجیه بدنام کردن مردی میدود که هست و نیستش را برای ایران و ایرانیان و از جمله اینگونه افراد گذاشت و سبب افتخار ایرانیان شد.
    من بدینوسیله از انتساب کلمات “احمق و ابله” به این افراد، از این کلمات عذرخواهی میکنم و امیدوارم که ادیبان و لغت دانان این سهو و خطا را بر من ببخشند و آنرا به حساب ناآگاهی من از زبان غنی فارسی و فقر دانش من نسبت به وجود کلماتی بهتر و مناسب تر بگذارند که بهتر حال و روز این افراد را به توصیف آورد.

  19. ایرانی آزاد گرامی با سلام
    از آوردن مطلب شما بعلت توهین “استفاده از کلمات احمق – ابله” معذوریم
    حیف از زحمت شما که با کلماتی این چنینی از بین برود
    شاد باشید

  20. دوست عزیز و گرامی آقای رسول،
    پاسخ یک به یک مغلطه های شما را میدهم:
    گفته ای که:
    ” وگرنه اگر ادعا نادرست بود بهترین راه خنثی کردن آن بی اعتنایی بود که هم آتش میرفطروسها را بیشر تند نمیکردید که براه خود ادامه بدهند و استخوانهای آن پیرمرد را در داخل قبربیشتر بلرزانند”

    معلومه خیلی احمق تر از ان هستی که در ابتدا تصور میکردم. هم احمقی و هم به خیال خودت خیلی مردرند، که ترکیب مسخره ای را درست کرده است. صد البته که کور خواندی اگر خیال کردی که کسی در مقابل جعل و تحریفات امثال میرموسموس” ساکت میشینه و اجازه میده که شما تاریخ ایران را به لجن بکشید و مردان پاک ایران زمین را به کام خائنین سلطنت طلب و رژیم وابسته و بی ریشه پهلوی ملوث کنید. بگذار خیالت را راحت کنم که ممکن است که میرموسموس مدتی با این ترهات اسم در کند، و کتابش به چاپ سوم هم برسد و از گمنامی برای مدتی خارج شود، اما در انتها، تنها آبروی خودش را که از ابتدا چیز زیادی هم نبود، از بین برده است. شهرتش هم خیلی زود تبدیل به “بدنامی” میشود. و الا مگر قبل از وی، امثال علی جواهرکلام و غیره بدستور اینتلیجنت سرویس انگلستان، از این بدتر نمی نوشتند؟ چه کسی دیگر اینان را میشناسد. اسم اینها تنها به ننگ یاد میشود که قلم خود را در راه اجرای طرح آواکس به انگلستان اجاره دادند.

    “شما سد برابر دیکتاتور تر از رضاشاه مینمایید”
    بعد آنوقت میگویید که چرا شما را “ابله” مینامم. استفاده از حق آزادی بیان برای افشای حقایق تاریخی دیکتاتوری نیست، روشنگری است. شما معلوم است که اصلا نمیدانید دیکتاتوری چیست.

    ” وآقای دکتر ببخشید شما را برای نخستین بار مستقیما نادان خطاب میکنم…………..”

    ابله، یک بار گفتم که من دکتر مهر آسا نیستم. دکتر مهر آسا به نام خودش قلم میزند. من یک ایرانی آزاد هستم که از این همه ناراستی، خیانت، رذالت و خصومت نسبت به حق و حقوق تاریخی این ملت خشمگینم. از توهین به حق رای خود خشمگینم. از توهین به فهم و شعور خودم، با اینگونه ترهات و مزخرفاتی که نام “تحقیق” بر دوش میکشند، خشمگینم.

    “مغلطه در مغلطه فرموده و یک در میان واژه ها هم مرا نادان و خائن گفته اید که البته از سوی افراد متعصب بعید هم نیست .”

    هر که شما را “ابله” بنامد، متعصب است؟ من متعصب نیستم، واقع بینم و بسیار متاسفم که شما از شنیدن واقعیت تا این حد هراس دارید. شما بلاهت خود را در جابجای دلایلی که آورده اید نشان داده اید. من هم در هر فرصتی که توانسته ام آنرا به شما خاطر نشان کرده ام. روش استدلال شما بسیار شبیه شبکه های شارلاتان لوس آنجلسی است که بمنظور فریب مخاطب کار میکنند. شما تنها ابله نیستید، بلکه با این “شبه منطق” خود، در چشم مخاطب خاکپاشی هم میکنید. کافی است با نیشتر واقعیت، ادعاهای شما را بشکافند، تا حباب ان ادب دروغین بترکد و زشتی فریب و تزویر و مغلطه آشکار گردد.

    “خائن کسی است که با خمینی انقلاب اسلامی راه انداخت”
    خمینی که از اول قرار بود به قم برود؟ چه کسی به خمینی ارتش را دودستی تقدیم کرد؟ چه کسی مقاله رشیدی مطلق را در روزنامه اطلاعات نوشت و خمینی را بر سر زبانها انداخت؟ آقای سید جلال تهرانی، رییس شورای سلطنت کدام رژیم بود که بدستور خمینی از مقامش استعفا داد؟ ان کدام رژیم بود که در ۲۸ مرداد با شیخ بطور مشترک بر علیه مصدق کودتا کرد و در تمام مدت حکومت، آخوندها را گشاده دستانه حمایت میکرد، انهم در زمانیکه یک انجمن یا حزب سکولار و مترقی در کشور وجود نداشت؟ پایه رژیم شیخ را همان اراذل سلطنت طلب ریختند و دست آخر هم ارتش را دودستی به خمینی تحویل دادند تا جنبش مترقی مردم را سرکوب کنند.شاه و شیخ هر دو خائنند. امروز هم به جای عذرخواهی از مردم، با نهایت بی شرمی به اشاعه دروغ و جعل و تحریف علیه دکتر مصدق پرداخته و از مردم طلبکاری میکنند. جای شاه و شیخ همیشه در صف خائنین به مردم بوده و این جماعت باید پاسخگوی خیانتشان به مردم باشند. شماها نه در مقام داور و قاضی، بلکه مشتی خائن و مجرم هستید که تنها جای حقه شما، در صندلی متهم است در دادگاه مردم.

    ” ببینید آقای عزیز آسانترین کار فحش دادن و سخت ترین کار متانت و احترام به طرف مقابل باید باشد با هر اندیشه سیاسی که باشد .”

    الف- کسی به شما فحش نمیدهد. اینها واقعیت طیف پهلوی چیان است. متانت هم با کسی که برای فریبکاری آمده به معنای باز کردن مشتهای فریبکارش است.

    ب- شما اندیشه سیاسی ندارید. اگر داشتید، به حلوا حلوا کردن مشتی بریده مزدور طیف چپ نمیپرداختید و برایشان هورا نمیکشیدید. شما اساس کارتان مغلطه است. تمام حرفتان هم اینست که چرا در مقابل این جعل و تحریف امثال “میرفطروس” ساکت نمینشینید تا یک وقت وحدت گوسفند وار “همه با هم” خمینی وار بهم نخورد! شیخ و شاه ظاهرا تعبیر یکسانی از وحدت دارند.مگر آدم متفکر دست به جعل و فریبکاری میزند؟ شما حتی خودتان هم “اتهام” متفکر بودن خودتان را باور ندارید، که اگر داشتید، شما باید قبل از هر کس به اینهمه جعل و تحریف معترض بودید.نه آنکه برای آقای دکتر قلابی هورا بکشید و مدال “بت شکنی” به وی بدهید. ان “بت شکنی” که بخواهد بر اساس دروغ و جعل باشد، تنها بدرد شارلاتانها میخورد، نه بدرد متفکران. شرم هم چیز خوبی است.
    ج- جریان سلطنت پهلوی، بطور تاریخی جریانی خیانتکار است، اینهم اتهام و بهتان و فحش نیست. اینها مستظهر به تاریخ است، با اسناد معتبر تاریخی. امروز هم برای فریب مردم، دست به جعل و تحریف میزنید. آنروز کودتا کردند، امروز که در مقام قدرت نیستند و کودتا از دستشان بر نمیاید، به فریبکاری مشغولند.

    “.شما حق ندارید کسانی که طرفدار سلطنت هستند را مورد تهاجم و حمله و ناسزا کنید بویژه که هم میهن شما باشند ”
    من هر کس را به آب و خاک من خیانت کند، هدف افشاگری قرار میدهم و اینرا هم حق خود میدانم و به شما هم اجازه نمیدهم که دهان مرا برای افشاگری ببندید. منتهی بر خلاف شما و قلم بدستان بیشرم و جاعلی مثل میرفطروس، من با واقعیت و نه دروغ، به شما میپردازم و با استناد به اسناد معتبر تاریخی شما را افشا میکنم. اینهم نه تنها حق، بلکه وظیفه من است. نمیدانم چرا سلطنت طلبان باید از شمول چنین تصمیمی مستثنا باشند؟ آیا خیانت سلطنت طلبان اشکالی ندارد؟
    ضمنا نگران هم میهن بودن این جماعت با من نباشید. من چنین هم میهنان متعفنی را نمیخواهم. اتفاقا از آنجا که اینها ایرانی هستند مجازاتشان برای خیانت به آب و خاک باید سنگینتر باشد.

    “خائن کسی است که جلوی مبارزات مردم سنگ میاندازد”

    جماعت پهلوی طلب مبارز نیستند، مشتی فرصت طلبند که بدنبال سواری گرفتن از حاصل رنج و شکنج ملت اند برای انحراف مبارزات مردم به سمت لجنزار سلطنت پهلوی. مبارزات مردم، اگر از وجود چنین “مبارزان” متعفنی، تهی شود بسیار موثرتر است. چنین کسانی تنها خاک در چشم مردم میپاشند و راه رسیدن مردم به آزادی و دموکراسی را سد میکنند و روز رهایی ایران را از چنگال استبدادگران به تعویق میندازند. این جماعت شیخ و شاه با تمامی دسته بندیهایشان، با تمامی سوداگران قلم به دستشان، قبل از آنکه بخواهند خود را به عنوان مبارز جا بزنند، باید جوابگوی خیانتهایشان به ملت ایران از جمله کودتای ۲۸ مرداد بر علیه منتخب مردم ایران، مرحوم دکتر مصدق باشند.

    “دلیل نادانی شما همین بس که پاسخ میرفطروس را بجای منطقی با فحش میدهید .”

    آدم باهوش!! جواب میر فطرس که بارها داده شده است. آخرین بار هم آقای محمد امینی در یک کتاب هفتصد صفحه ای جواب مفصلی به جعلیات این آقا داده است. چه نیازی دارد که من جواب این فرد را بدهم، انهم در این وبلاگ که بهر حال فضای محدودی دارد. من جواب او را ندادم. من جواب شما ها را دادم که برای وی هورا میکشید و چپ و راست هم مدال “بت شکنی” برایش صادر میکنید.
    فحش هم ندادم. من واقعیت رژیم خائن و بیگانه ساخته و بیگانه خواسته پهلوی و پهلوی چیان را عنوان کردم. منتهی برای بیان واقعیتی به زشتی خاندان پهلوی و مشتی چاپلوس، مشهور به سلطنت طلب، نمیشود بدون خیانت به واقعیت و بدون خیانت به معنای واژه ها، کلماتی زیباتر انتخاب کرد.اینها زیباترین کلماتی بود که میشد در مورد پهلوی چیان بکار برد، بدون آنکه به معنای واژه ها خیانت کرد.

    ” فرموده اید چرا این کشف را پس از ۶۰ سال کرده اند که مصدق مذهبی بوده . نادانی شما همین بس که نمیدانید حقایق تاریخی بیشتر پس از یک قرن بیرون میآید و باید موجبی فراهم شود که د….”

    آنوقت وقتی میگویم ابلهید، به شما برمیخورد. یک چیزی شنیده ای و درست هم نفهمیدی. اولا که در دنیای قرن بیستم، هیچ واقعیتی بعد از یک قرن در نمیاید. اما ان واقعیتی که بعد از ۵۰ سال بیرون میاید واقعیاتی است که در کنج قفسه های محرمانه سازمانهای امنیتی آمریکا و انگلستان پنهان شده، چرا که بر اساس قانون، دول آمریکا و انگلیس موظفند که درهای بایگانی های اطلاعاتی خود را پس از ۲۵ سال یا پنجاه سال بر روی محققین باز کنند. داشتن عقاید اسلامیستی و دیگر ترهاتی که میر فطرس به مصدق بسته است، اطلاعاتی نیست که در کشو میز بایگانیهای سازمانهای اطلاعاتی پیدا شود. اینها چیزهایی است که از همان ابتدا معلوم است. مگر خرافی بودن شاه و داستان نجاتش بدست حضرت عباس، چیزی بود که کسی نداند؟ اصلا کسی که عقاید اسلامیستی در دولت ایران دارد، چرا باید این عقاید را پنهان میکرد که از ان تنها سازمانهای اطلاعاتی غرب اطلاع داشته باشند. در شرایطی که امثال رضا خان با وجود عدم اعتقاد به دین، برای نزدیک شدن به آخوندها برای برخورداری از حمایتشان جهت رسیدن به قدرت، در عزاداری حسین شرکت میکرد و گل بر سر و صورتش میمالید، چرا کسی که این عقاید را دارد باید آنها را پنهان کند که نیم قرن بعد، شارلاتانی مثل میرفطروس بخواهد پرده از چنین رازی بردارد؟ طبق معمول دوباره به کاهدان زدی.

    “اینمورد کسانی مانند شما و مشیری باعث بیرون آمدن این برگه تاریخی از زیر خاکهای تاریخ شدید”

    حالا دیگر آقای مشیری و من مقصر شارلاتان بازی امثال میرفطروس هستیم؟ این ما بودیم که این ترهات را در کتاب ایشان گنجاندیم. به شما پیشنهاد میکنم که در حال عصبانیت ننویسید که نوشته هایتان بسیار مسخره و مضحک میشود.
    اما چیزی که قاعدتا باید مینوشتید این بود که افشاگریهای آقای مشیری عرصه را برای مطرح شدن آلترناتیو ارتجاعی سلطنت تنگ کرد و بدین ترتیب متفکرین جریان سلطنت چیان فکر نغزی !! به سرشان زد و تصمیم به استفاده از تاکتیک همیشگی فریبکاری گرفتند. منتهی با همه “زرنگی” حساب اسناد تاریخی را نکرده بودند که دم خروس را از زیر قبای جواهر نشان سلطنت نشان میدهد.

    “و خوب فهمیده اید که این ستونی که به آن آویزان شده اید در حال فرو ریزی است”

    که البته فرافکنی حقیرانه شما و توصیف تان را از حال و روز خودتان نشان میدهد، که بقول معروف، کافر همه را به کیش خود پندارد. فهمیده اید و بدرستی هم، که از ضعف اپوزیسیون دموکرات و فساد حکومت آخوندی، چیزی به کودتاچیان خائن ۲۸ مردادی و دنبالچه هایشان نمیرسد و از این نمد کلاهی برایشان ساخته نمیشود. عصبانی هستید که با تیپای مردم در سال ۵۷ از قدرت به زباله دان تاریخ پرتاب شدید و هنوز هم پس از سی سال انتظار، بر خلاف توقعتان، کسی برای بازگشت امثال شما به قدرت التماس نمیکند.هروقت هم که بخواهید خود را مطرح کنید، با سیل سوالاتی از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و ۵۰ سال سرکوب و شکنجه مواجه میشوید. بدتر و خفت آور تر از همه، آنکه پس از حدود یک دهه بسیج نویسندگانی از قماش میرفطروس و حمید شوکت و با آن همه جعل و تحریف، تنها مشتتان بازتر شده است. /باش تا صبح دولتت بدمد/کین هنوز از نتایج سحر است/

    ” و عصبانی میباشید البته حق میدهم عصبانی باشید این کارناحقی بود که شما برسر پهلوی ها از سر کینه به آنها که قدرت را از دستتان گرفتند سالهاست اعمال میکنید و اینک کلوخ انداز را پاداش سنگ شده است …………….”

    مطمئن باش تا زمانی که دستگاه خائن و بیگانه پرست پهلوی بخواهد به عنوان مدعی، در صحنه حضور داشته باشد، من و امثال من هم در صحنه حضور خواهیم داشت و اجازه نمیدهیم که حافظه تاریخ از خیانتهای این جماعت پاک شود. اگر هم دست به جعل و تحریف بزنید، مشتتان را باز میکنیم. تکرار میکنم که افشاگری در مورد خائنین پهلوی طلب، نه تنها حق، که وظیفه ایرانیان است.

    “مرا با احمدی نژاد فرزند خلف مرحوم دکتر مصدق عوضی گرفته اید”

    من دکتر مهر آسا نیستم اما تا همینجا با این قیاسی که کردی، نشان دادی که قیاس من تا کجا درست و بجا بوده است.

    “احمدی نژادنتیجه شراکت شما در جنایت انقلاب وحشی ها بود که شما آنرا بنام ملت جا میزنید .”

    احمدی نژاد نتیجه کودتای ۲۸ مرداد بود، که نامش را “جنبش ملی” گذاشتید که لابد با حضور ملت همیشه در صحنه انجام شد، یعنی اراذل و اوباش مزدور سیا مثل شعبان بی مخ، رمضان یخی، ملکه اعتضادی و بقیه لمپنها و چاقوکشان و فواحش دعا گوی مقام سلطنت، که لابد با نهایت “تمدن” خانه دکتر مصدق را خراب کردند، دکتر فاطمی را خیلی متمدنانه!!! با چاقو مورد ضرب و شتم قرار دادند و کارهای متمدنانه دیگر در شان تمدن بزرگ آریامهری که ما تا دم درش هم رفته بودیم!!
    احمدی نژاد حاصل ۵۰ سال سرکوب، و ۲۵ سال اشاعه بی وقفه ارتجاع و بنیاد گرایی در حکومت پهلوی و دست آخر تسلیم دودستی ارتش آریامهری به خمینی برای سرکوب جنبش مردم بوده است.

    “نه آقا جان تندی زبان شما مشکلی را حل نمیکند وخیانت شما را در بروز انقلاب از بین نخواهد برد”

    برگردادن پاسخ های خودم به من توسط شما هم مشکلی از شما حل نمیکند. خیانت شماها را هم به اسم من رقم نمیزند. واقعیاتی را هم که گفتم تغییری نمیدهد. اینها را “تندی” میدانید؟ شما تندی ندیده اید. در هر کشوری، اگر رژیمی صد یک این بلاهای شماها را بر سر مردم آورده بود، صد یک خیانتهای شماها را به مردم کرده بود، دادگاه های مردمی، آرامترین چیزی بود که میتوانستید شاهدش باشید، طلبکاریهای وقیحانه به سبک شما که دیگر پیشکش.

  21. آفتاب آمد دلیل آفتاب .این نامه از سوی یک پیرو دکتر مصدق نشانه درستی تحقیق میرفطروس باید باشد وگرنه اگر ادعا نادرست بود بهترین راه خنثی کردن آن بی اعتنایی بود که هم آتش میرفطروسها را بیشر تند نمیکردید که براه خود ادامه بدهند و استخوانهای آن پیرمرد را در داخل قبربیشتر بلرزانند وهم پستی فرقه کوچکی است که با رفتن زیر عبای خمینی سر یک ملت چند میلیونی را بریدند و حالا هم شرم نمیکنند و زبان درازی هم میکنند . من از آغاز برخوردم با این آقای نامحترم که فکر میکردم باید سن پدر مرا داشته باشد محترمانه برخورد کردم اما در این نامه آخرشان بمن ثابت کردند که نه این افراد به کینه داشتن با شاه سر ملتی را بریدند و تاریخ ایران را دگرگون کردند که اولین و آخرین دشمنان نادان دکتر مصدق مطلوم هم هستند . گاندی میکوید یک پیرو نادان سد پیرو دانا را کفایت است وآقای دکتر ببخشید شما را برای نخستین بار مستقیما نادان خطاب میکنم چون شما در همین نامه آخری که مانند استاداعظم و زنده تان مشیری مغلطه در مغلطه فرموده و یک در میان واژه ها هم مرا نادان و خائن گفته اید که البته از سوی افراد متعصب بعید هم نیست .خائن کسی است که با خمینی انقلاب اسلامی راه انداخت . خائن کسی است که یارو غار بنی صدر بود .خائن کسی است که تا به امروز دست از لجاجت برنداشته و یک گام برای رفع مشکل ملی برنداشته است خائن کسی است که امروز از اختلاف درونی و قدرت نتوانسته یک رهبر از سوی خودش داشته باشد که در مبارزه با خمینی با سایر گروهای سیاسی دور یک میز بنشینند . خائن کسی است که جلوی مبارزه مردم سنگ می اندازد و صبح تا شب با فحاشی به رضا شاه و محمد رضا شاه آتش اختلافات سیاسی را دامن میزند و این دیگری که از روی تعصب به سیم آخر زده و به کسانیکه نه طرفداری از این یا آن جبهه دارن هرچه از دهانشان در می آید میگوید و نادان و خائن که نقل زبان این شخص است کمال خیانت و نادنی را به نمایش میگذارد . ببینید آقای عزیز آسانترین کار فحش دادن و سخت ترین کار متانت و احترام به طرف مقابل باید باشد با هر اندیشه سیاسی که باشد .شما حق ندارید کسانی که طرفدار سلطنت هستند را مورد تهاجم و حمله و ناسزا کنید بویژه که هم میهن شما باشند شما سد برابر دیکتاتور تر از رضاشاه مینمایید . دلیل نادانی شما همین بس که پاسخ میرفطروس را بجای منطقی با فحش میدهید . فرموده اید چرا این کشف را پس از ۶۰ سال کرده اند که مصدق مذهبی بوده . نادانی شما همین بس که نمیدانید حقایق تاریخی بیشتر پس از یک قرن بیرون میآید و باید موجبی فراهم شود که در اینمورد کسانی مانند شما و مشیری باعث بیرون آمدن این برگه تاریخی از زیر خاکهای تاریخ شدید و خوب فهمیده اید که این ستونی که به آن آویزان شده اید در حال فرو ریزی است و عصبانی میباشید البته حق میدهم عصبانی باشید این کارناحقی بود که شما برسر پهلوی ها از سر کینه به آنها که قدرت را از دستتان گرفتند سالهاست اعمال میکنید و اینک کلوخ انداز را پاداش سنگ شده است . آقای دکتر توهین کردن به دیگران ساده ترین کاریست که شما میکنید تا سقوط سلطنت جبهه به اصطلاح ملی تان را ببینید. مرا با احمدی نژاد فرزند خلف مرحوم دکتر مصدق عوضی گرفته اید احمدی نژادنتیجه شراکت شما در جنایت انقلاب وحشی ها بود که شما آنرا بنام ملت جا میزنید . نه آقا جان تندی زبان شما مشکلی را حل نمیکند وخیانت شما را در بروز انقلاب از بین نخواهد برد

  22. رسول عزیز، دوست گرامی،
    ۱ – کسی که به جای استفاده از منابع معتبر برای داوری راجع به واقعیت ادعاهای تاریخی، به موهوماتی از قبیل “لحن” استناد میکند، اساسا شعور درست برای قضاوت در مورد درستی ادعاها را ندارد. کسی که میخواهد راجع به میر فطرس و ادعاهایش سخن بگوید، ابتدا باید کتاب وی را بخواند. شاید اگر شما کتاب را اول خوانده بودی، احتیاجی به استناد به لحن من نداشتی! مهمتر از ان، اگر شما، بجای آنکه جوگیر رسانه های سلطنت طلب شوید، پاسخ ها و ردیه هایی را که به کتاب میرفطروس نوشته شده را هم میخواندید، اساسا نیازی به استناد به هیچ فاکتور نامربوط دیگری از قبیل “لحن من” نداشتید!

    ۲- اینکه شما را “بسیار کودن” خطاب کردم دقیقا به همین خاطر بود، برای آنکه بارها و بارها چه در پاسخ شما و چه در پاسخ خانم فرشته دلیل برآشفتگی خود را عنوان کردم که نه از سر “تعصب”، که بابت توهینی است که این جعلیات به فهم و شعور من ایرانی میکند. آنگاه باز شما اینجا تشریف میاورید و با همان حماقت ذاتی، (با عرض پوزش) ارشمیدس وار فریاد “یافتم، یافتم” میکشید و پس از اینکه “اکتشاف” خود را در مورد “علت لحن” من بر زبان میاورید، معلوم میشود که طبق معمول به کاهدان زده اید و با اینهمه که گفتم، هنوز هم چیزی در نیافته اید! آخر پدر جان برای قضاوت راجع به درستی یا نادرستی یک مساله تاریخی که کسی به روانشناسی گوینده و لحن وی استناد نمیکند.ابزار بررسی تاریخ، اسناد تاریخی هستند، نه روانشناسی گوینده تاریخ. شما مرا یاد برادر دوقلوی سیامی خود، آقای احمدی نژاد میندازید که میگفت آمریکا به ایران حمله نمیکند. وقتی از وی پرسیدند از کجا میدانی، گفت که چون من یک مهندسم و حساب کرده ام که آمریکا به ایران حمله نمیکند! گویا تمامی اهالی استبداد، از شیخ و شاه، مثل هم هستند و عادت دارند که رطب و یابس بگویند. واقعا گویا دنیا “احمدی نژادی” شده!

    ۳- در مورد تفکرات اسلامیستی مصدق، که آقای میر فطرس ادعا کرده، البته هر کسی از چنین ادعایی شوکه میشود، منتهی شما باز دوباره به کاهدان زده اید و تصور کرده اید که علت شوکه شدن شما این بوده که کسی به مصدق نپرداخته! نه پدر جان، علت شوکه شدن هر آدم باشعوری با کمی عقل، حتی مثل خودت، اینست که این ادعایی کذب و فوق العاده وقیحانه است. از چنین تفکراتی، حتی نزدیکان مصدق هم خبر نداشتند این از جمله همان ادعاهای ایشان است که من به عنوان “توهین به فهم و شعور” خود به عنوان یک ایرانی، از ان یاد میکنم. مصدق در تمام مدت زمامداریش با نفوذ آخوندها از جمله کاشانی جنگید و هم از همین رو بود که فداییان اسلام دکتر فاطمی را که وزیر وقت دولت مصدق بود، ترور کردند و بعد هم شیخ و شاه با هم کودتا را سازمان دادند. عجیب است که از تفکرات اسلامیستی مصدق، حتی ایت الله کاشانی و خمینی هم بی خبر بوده اند و این مطلب پس از گذشت شست سال از کودتای ۲۸ مرداد تنها به جمعی چپ بریده، مثل دکتر قلابی، آقای میرفطروس، و جمعی وامانده سلطنت طلب، الهام شده است!!! لابد این جماعت با “منبع وحی” در ارتباط هستند!!!!
    راستی حیف شد که آقای میرفطروس این “کشف مهم”!! را اینقدر دیر انجام داد. بد نبود که این کشف مهم را زودتر انجام میداد تا خمینی نگوید که “مصدق اصلا مسلم نبود”.

    ۳- میر فطرس با این اراجیفی که در مورد دکتر مصدق نوشته، بزرگترین بی احترامی را به دکتر مصدق کرده است. آیا شما واقعا مفهوم “احترام” را درک میکنید که ادعا میکنید که آقای میرفطروس هیچگونه بی احترامی به دکتر مصدق نکرده است؟ آخر حتی اگر این چیزهایی را گفته بود، واقعیت هم میداشت، باز این کتاب و ادعاهایش قابل توجیه و دفاع بود. ادعاهای مطرح شده در این کتاب، به استناد منابع معتبر، جعلی است و البته از کسی مثل میر فطرس که تحقیقات فدایی شهید، حسن ضیا ظریفی (کتاب منصور حلاج) را با نهایت “نجابت”!!! و “کمرویی”!!!! به اسم خود منتشر میکند و کمترین اسمی از حسن ضیا ظریفی که در زندان شاه و قبل از اعدام، تحقیقات خود را به او داده بود، نمیبرد، چنین جعل و تحریفی کار عجیبی هم نیست.

    ۴- آقای محترم چرا شلوغ میکنی؟ من کی به سلطنت طلبان توهین کرده ام؟ گفته ام که این جماعت خائنند؟ خوب مگر دروغ است؟ مگر در کودتای ضد ایرانی و ضد دموکراتیک ۲۸ مرداد شرکت نداشتند؟ مگر آنرا تایید نمیکنند؟ مگر با حکومت دست نشانده پهلوی همکاری نمیکردند؟ مگر غارت ایران را بدست پهلویها و اربابانشان تایید نمیکنند؟ مگر سبب تجزیه بحرین از خاک ایران نشدند و هنوز هم آنرا توجیه نمیکنند؟ مگر رضا خان قرداد دارسی را به نفع انگلستان و با شرایط به مراتب بدتر، انهم طی نمایشنامه ای مضحک، تا سال ۱۹۹۷ تمدید نکرد، که اگر نبود جنبش ملی شدن صنعت نفت، انگلستان تا سال ۱۹۹۷، ایران را غارت میکرد. مگر محمد رضا پهلوی با بستن قرداد امینی-پیچ، تمام دستاوردهای جنبش ملی شدن صنعت نفت را از بین نبرد و نفت ایران را دربست در اختیار آمریکا قرار نداد؟
    گفته ام که دزدند. مگر این دروغ است؟ مگر میلیونها دلار از ثروت مردم ایران را غارت نکردند؟ مگر آنرا در بانکهای خارجی بصورت سپرده نگذاشتند؟ مگر خود “خاندان جلیل سلطنت” تا کنون جز از ذخیره حاصل از ۵۰ سال غارت مردم ارتزاق میکرده است؟
    گفته ام که آدمکش و سرکوبگرند. خوب مگر جز اینست؟ مگر دستگاه های سرکوب و شکنجه ساواک را اینها در کشور ما برقرار نکردند؟ مگر مبارزان و آزادیخواهان را حبس نکردند و در زندان به غل و زنجیر و شکنجه نکشیدند؟ مگر چماق داران عربده کش آریامهری به سرکردگی شعبان بی مخ را برای سرکوب تظاهرات نیروهای آزادیخواه و مترقی گسیل نمیکردند؟ مگر در تمام مدت حکومت اینان سانسور کتاب وجود نداشت؟ مگر آزادیخواهان را پس از کودتای خائنانه ۲۸ مرداد به بند و زنجیر نکشیده و جمعی روزنامه نگار، آزادیخواه و مبارز را اعدام نکردند؟ مگر مرحوم کریمپور شیرازی، این مرغ حق مطبوعات ایران را بدستور اشرف پهلوی، زنده زنده به آتش نکشیدند، بجرم افشای اسرار زد و بندهای خائنانه دربار پهلوی با محافل استعماری؟
    اینها توهین نیستند، اینها واقعیات تاریخی هستند. ان استبداد وابسته، زمینه لازم برای این حکومت را فراهم کرد. دست آخر هم ارتش را دودستی در اختیارش قرار داد تا خمینی بهتر بتواند مردم را سرکوب نماید.

  23. من متاسفانه کتاب آقای میرفطروس را نخوانده ام که ببینم در مورد دکتر مصدق چه نوشته است که آقای دکتر و یار دوقلوی ایشان چنین برآشفته شده اند .معمولا چنین عکس العمل ها خود نشان از واقعیتی دارد که یا نمی خواستند آشکار شود و یاخودشان هم اطلاع از آن نداشته اند و شنیدنش آنها را سخت ناراحت کرده است
    مورد دومی که نشاندهنده احتمالی درست بودن ادعای میرفطروس است زبان پرخاشگر از روی تعصبی است که این آقای مدافع مصدق شیوه دفاع از مصدق کرده است . همانطور که مشیری با فحاشی خود بیشترین ضربه را بر مصدق زد همانطور که همپالگی شان سکویی در جبهه سلطنت به رضا پهلوی زد این آقای دکتر هم با طرز برخوردش با مخالفین خود مانند رهبرشان در روزهای انقلاب شکوهمندشان خمینی که همه را از دم تیخ گذراند نشان میدهد که خودایشان دیکتاتوری بتمام معناست . پاسخهایش به خانم فرشته بی ادبانه و توهین به مردمی که با ایشان همفکر سیاسی نیستند است . اما من سخنان میرفطروس را در باره مذهبی بودن دکتر مصدق و اینکه مدافع فانون قصاص بوده و اینکه پیامبر اسلام را پادشاه ایران میدانسته و قرآن خوانی هایش در مجلس و جاهای دیگر بوده شنیدم و من هم شوکه شدم چون تا کنون هیچ محققی سراغ مصدق نمیرفت آنهم بدلیل خدمتی بود که در هنگام ملی کردن نفت انجام داد و کسانی مانند مشیری باعث شدند محققین از این پس سراغ او هم بروند و این تازه آغاز کار است . حالا پاسخ میرفطروس با ناسزا و فحش های چاروداری و توهین به محمد رضاشاه علامتی بر درست بودن ادعای میرفطروس است . محققی که به تحقیق خود اطمینان داشته باشد لب به فحاشی نمیگشاید مانند خود میرفطروس که هرگز لب به بی احترامی به دکتر مصدق باز نکرد اما در جبهه این آقای دکتر ببینید چه خبر است . فکر میکنند با کف بدهان آوردن و توهین کردن مشکل حل میشود . به نوشته چند پست بالایایشان که سعی میکند بگوید من مهرآسا نیستم نگاهی دوباره بیندازید ببیند چند بار به سلطنت طلبها توهین کرده است .اتفاقا باید نوشته های این آقای دکتر منتشر شود تا دموکرات بودن افراد این جبهه برای ملت ایران روشن شود تا بگویند سد رحمت به شاه دیکتاتور و خمینی ضدبشر. اگر جبهه ملی را چنین افرادی تشکیل بدهند کار این جبهه رو بپایان زندگی خود میباشد.

  24. خانم فرشته
    دوباره زدی به صحرای کربلا. اولا در اینجا ایراد به روش مدیریت مصدق نیست. همانطور که کتاب آقای میر فطرس هم ربطی به روش مدیریت مرحوم دکتر مصدق ندارد. نویسنده این کتاب کار جعل و تحریف را به جایی رسانده که حتی از قول دکتر یروان آبراهامیان استاد دانشگاه آمریکا که صحیح و سالم و زنده هم هست، قول جعل میکند. شما که برای مبارزه با بت پرستی بالای منبر میروید و نطق های آتشین اندر باب “مبارزه با تعصب میکنید و اعلامیه های غلیظ و شدید اندر باب “بت سازی از مرحوم مصدق” صادر میفرمایید، ندیدم که در این درسهای اخلاقیتان اندک عنایتی به دروغگویی و جعل قول و تحریف، توسط میر فطروس که جابجا دوستانتان، مثل خود شما وی را قهرمان “بت شکن” معرفی میکردند، داشته باشید. در حالیکه در هر جای دنیا، بالاخص کشورهای دموکراتیک و آزاد، اسناد دروغ و جعل و تحریف، جرمی است قابل تعقیب. یک نمونه ان شکایت تریتا پارسی از آقای حسن داعی در آمریکا بود که وقتی دادگاه متوجه دروغگویی تریتا پارسی شد، وی را محکوم شناخته و محکوم به پرداخت بخش قابل ملاحظه ای از هزینه دادگاه آقای داعی نمود.
    اما راجع به روش مدیریت آقای دکتر مصدق. آمریکا در آنزمان انتظار داشت که در ازای کمکی که به ایران نموده، ایران جای انگلستان را به آمریکا بدهد، بنابر این به ایران پیشنهادی نمود که با قانون ملی شدن صنعت نفت که در مجلس گذشته بود، در تضاد بود. خیلی طبیعی است که یک مرد ملی نمیتواند بر خلاف قانون کشورش رفتار کند و امتیاز ویژه ای به یک قدرت خارجی، انهم بر خلاف قانون بدهد. فرموده اید که چرا دکتر مصدق پس از رد پیشنهاد آمریکا از ان کشور تقاضای کمک کرد؟ مگر ایران مستعمره آمریکا بود که بابت کمک ان کشور باید منابع نفتش را در اختیار آمریکا میگذاشت؟ مگر اساسا آمریکا این پول را محض رضای خدا میداد؟ امریکا برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم در دوران پس از جنگ جهانی دوم میداد. عین همین کمکها را آمریکا به اروپاییان هم میکرد. در مجموع به پول امروز آمریکا نزدیک به ۱۱۵ تریلیون دلار خرج طرح مارشال در اروپا نمود که مختص بازسازی اروپا و به هدف جلوگیری از نفوذ کمونیسم انجام میشد. با این حال از هیچیک از کشورهای اروپایی انتظار نداشت که صنایع خود را دودستی تقدیم آمریکا کنند. جالبست که بدانید که انگلستان یک سال پس از کودتای ۲۸ مرداد، صنایع خود را ملی نمود.
    اگر شاه ایران و دیگر خائنین، در پایگاه آلپ با رییس سازمان سیا دیدار نکرده بودند و به آنها اطمینان نمیدادند که در صورت کمک آمریکا برای رسیدن به قدرت، مساله نفت را مطابق نظر استعمار آمریکا حل میکنند، آمریکا هرگز دست از کمک به دولت دکتر مصدق برنمیداشت. تغییر رفتار آمریکا از زمانی حادث شد که آمریکا مطمئن شد که میتواند با یک دیکتاتوری وابسته، هم جلو نفوذ کمونیستها را بگیرد و هم مساله نفت را مطابق میل خود حل نماید. بگذریم از اینکه حتی اگر مصدق مرتکب سو مدیریت هم شده بود، این ربطی به آمریکا نداشت که با کمک یک مشت خائن، بخواهد، از طریق یک کودتا، دولت منتخب مردم را سرنگون کرده و یک دیکتاتوری فاسد راه بیندازد. دولت دکتر مصدق دولتی قانونی بود که با رای مردم روی کار آمده بود و قانونا حق داشت که تا شش ماه یا یک سال (مطمئن نیستم) پس از کودتا بر سر کار بماند. پهلویها بار دیگر نشان دادند که نه برای رای مردم ارزشی قائلند و نه برای قانون اساسی.
    اما سوالاتتان:
    پرسیده اید که:
    ۱- “-اگر در یک انتخاب آزاد اکثریت مردم ایران به رژیم پادشاهی رای دادند شما به رای مردم احترام می‌گذارید؟”
    الف- تا منظورتان از “احترام” چه باشد. اگر منظورتان از احترام، مثل آخوندهای حاکم، دم فروبستن و خفقان گرفتن باشد، که این دیکتاتوری اکثریت است و نه دموکراسی و با چنین چیزی اصلا موافق نیستم. متاسفانه دیکتاتورها تنها چیزی را که از دموکراسی آموخته اند، صندوق های رای و رای اکثریت است. از دید من، چنین چیزهایی، گر چه شرایط لازم برای دموکراسی هستند، اما بهیچ عنوان کافی نیستند. دموکراسی از دید من، یعنی رای اکثریت به همراه احترام به حقوق دموکراتیک اقلیت.

    ب- شخصا گزینه پادشاهی را بهیچ عنوان گزینه ای دموکراتیک نمیدانم و فکر میکنم که همانطور که المانها، شرکت حزب نازی را در انتخابات آلمان قدغن کردند، ما هم باید شیخ و شاه را به عنوان جریاناتی که نشان داده اند که به دموکراسی اعتقاد ندارند و تنها بدنبال سو استفاده از دموکراسی برای رسیدن به قدرت هستند، از شرکت در پروسه دموکراسی برای بدست گرفتن قدرت، محروم نماییم. اما حتی در کشورهای دموکراتیک غربی با سوابق ۲۰۰ سال دموکراسی، یک جریان خطاکار تنها زمانی میتواند خود را به عنوان گزینه ای دموکراتیک مطرح نماید، که از خطاهای پیشینش در حضور افکار عمومی عذرخواهی نموده باشد. لذا دستگاه پهلوی زمانی میتواند خود را به عنوان گزینه ای دموکراتیک مطرح نماید که به عنوان حداقل، پاسخگوی اعمال پیشین خود بوده و از ملت ایران بابت خیانتهای ۵۰ ساله خود، منجمله کودتای ۲۸ مرداد، عذرخواهی نماید. متاسفانه تا اینجا تنها چیزی که از این جریان دیده شده، یا ماستمالی و فرار بوده، یا بدتر، وقاحت و طلبکاری و جعل و تحریف و دروغ و فریب افکار عمومی.

    ۲- “- اگر من روزی در ایران به قدرت برسم نه فقط شما بلکه اسلام گرایان و کمونیست‌ها را آزاد میگذارم. شما چه طور؟ اگر قدرت را به شما دهند آیا من و سایر خرده گیران مصدق را آزاد می‌گذارید؟”
    اگر من بقدرت برسم، البته شما مثل بقیه احاد ملت، حق استفاده از آزادیهای دموکراتیک را دارید، منتهی در ازای مسولیت در برابر قانون. بنابر این گر چه شما حق “خرده گیری نسبت به مصدق” را دارید، اما طبیعتا حق نشر اکاذیب و دروغ و جعل را، مثل آقای میرفطروس، ندارید و همانطور که در کشور آمریکا، چنین اعمالی با مجازات های قانونی همراه است، در ایران هم بنظر من باید چنین باشد. بنابر این باید بتوانید مستند صحبت کنید و ادعاهای خود را بتوانید به اثبات برسانید. وگر نه باید با جریمه های قانونی و مجازاتهای مربوطه دست و پنجه نرم کنید. البته مورد دکتر مصدق به هیچ عنوان مستثنا و مجزا نیست و قانون منع نشر اکاذیب و جلوگیری از تخریب شهرت و شخصیت افراد, شامل تمام ایرانیان میشود.

    ۳- “-اگر امروز شما یا یکی‌ از طرفداران سر شناس مصدق از ایرانیان سر تا سر دنیا به خواهید که به خیابان بیایند، فکر می‌کنید چند نفر به خیابان خواهند آمد؟”

    شما فکر میکنید که امروز اگر یکی از خرده گیران مصدق مثل شما بخواهند به خیابانها بیایند، چند نفر به خیابانها خواهند آمد؟ نمیدانم و ترجیح میدهم که راجع به چیزی که نمیدانم صحبت نکنم. اما فکر نمیکنم که تعداد نفراتی که پشت سر من یا طرفداران دکتر مصدق ردیف خواهند شد، کمترین تاثیری روی صحبتهای ما بگذارد. من صحبت از حقوق دموکراتیک افراد میکنم، که ربطی به اقلیت یا اکثریت بودنشان ندارد. همانطور که گفتم دموکراسی یعنی احترام به رای اکثریت به همراه رعایت حقوق دموکراتیک اقلیت، یعنی حقوقی که به تفصیل در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است. ما در جنگل زندگی نمیکنیم که تعداد نفراتمان بخواهد به ما حقانیت بدهد.

  25. آقا یا خانم ایرانی‌ آزاد،
    اشتباه نکنید، در این جا سخن از دشمنی با مصدق نیست، بلکه ایراد بر روش مدیریت اوست. هدف این است که با بررسی کارنامه او اشتباهت او را تکرار نکنیم. نمی‌ خواهم وارد جزئیات شوم فقط به یک نمونه از میان چندین مثال اشاره می‌کنم. پس از آن که مصدق گویا بنا به اصرار حسیبی و شایگان آخرین پیشنهاد مشترک آمریکا و انگلیس را ردّ کرد، بلافاصله و برای چندمین بار از امریکایی‌ها تقاضای کمک مالی‌ نمود. تاریخ نویسان و دست اندر کاران مسئله نفت چون پرویز مینا، هما کاتوزیان،مصطفی فاتح، عباس میلانی و تعدادی دیگر این تصمیم مصدق را اشتباه بزرگی‌ می‌دانند. آیا این هم دروغ و جعلیات است؟ آیا این اشخاصی‌ که نام بردم همه دروغ، گوی خائن، کودتا چی‌ و…. هستند و فقط شما راست میگویید؟ از آن گذشته این چه سیاست “موازنه منفی‌” است که با انگلیسی ها گفتگوی مستقیم نمیکرد ولی‌ چند بار از امریکایی‌ها تقاضای کمک مالی‌ میکرد؟ این کار غیر از آشفتگی‌ و نداشتن یک هدف مشخص در سیاست خارجی‌ چه معنی‌ میدهد؟
    هر کسی‌ هم از مصدق ایردمیگیرد ضرورتا سلطنت طلب نیست. گیرم هم باشد سلطنت طلب‌ها هم بخشی از جامعه و جمعیت ایران هستند که همکاری آنان برای سر نگونی رژیم آخوندی ضروری است. پیش از آن که بر آشفته شوید کامنت‌های من را با دقت بخوانید و بعد نظر دهید. من از پهلوی‌ها سخنی نگفتم بلکه شما طرفداران مصدق را از افراطی گری و تعصب بر حذر داشتم.
    اصرار ندارم که شما و یا سایر طرفداران مصدق اشتباهات او را بپذیرید، ولی‌ سه‌ سوال دارم:
    ۱-اگر در یک انتخاب آزاد اکثریت مردم ایران به رژیم پادشاهی رای دادند شما به رای مردم احترام می‌گذارید؟
    ۲- اگر من روزی در ایران به قدرت برسم نه فقط شما بلکه اسلام گرایان و کمونیست‌ها را آزاد میگذارم. شما چه طور؟ اگر قدرت را به شما دهند آیا من و سایر خرده گیران مصدق را آزاد می‌گذارید؟
    ۳-اگر امروز شما یا یکی‌ از طرفداران سر شناس مصدق از ایرانیان سر تا سر دنیا به خواهید که به خیابان بیایند، فکر می‌کنید چند نفر به خیابان خواهند آمد؟

  26. “میرفطروس قلب بت پرستی و تعصب در تاریخ معاصر ایران را نشانه گرفته است /کاوه ”

    میرفطروس تنها قلب “حقیقت” را نشانه رفته و جعل تاریخ را وجهه همت خود ساخته است. از کتاب “حلاجش” بگیر که کارهای فدایی شهید، حسن ضیا ظریفی را، که قبل از اعدام در زمان شاه، به وی سپرده بود، به اسم خود انتشار داده است، تا کتاب “آسیب شناسی یک شکست” که انقدر جعل و قلب حقیقت در ان وجود دارد که تنها آسیبی را که میتواند بنمایاند، شکست اخلاقی خود نویسنده و سقوطش در ورطه جعل و تحریف و دروغ است و این مقامی نیست که کسی حسرت بدست آوردنش را داشته باشد. بی جهت نیست که این کتاب در جمهوری اسلامی آزادانه فروخته میشود. هر چه باشد، شیخ و شاه هر دو کینه شدیدی دارند نسبت به خط آزادی و استقلال که مصدق پایه گزار و نماد آنست.

  27. میرفطروس قلب بت پرستی و تعصب در تاریخ معاصر ایران را نشانه گرفته است /کاوه

    به گمانم ده سال پیش بود که روزی یکی از دوستانم که خیلی اهل کتاب و مطالعه بود گفت که امروز برای تهیه چند کتاب به اطراف دانشگاه رفته و از دست فروشهای کتاب دو کتاب بسیار جالب و تاثیر گزار خریده و ظرف چند روز هر دو را خوانده و به من گفت اگر بخواهم آنها را به امانت به من می دهد تا من هم بخوانم و من هم با شادی تمام گفتم حتما و تنها نام نویسندگان این دو کتاب را پرسیدم و او گفت هر دو کتاب نوشته یک فرد است ولی نام او را به خاطر نمی آورد. پس از چند روز دوستم کتابها را برایم آورد که نام آنها ((حلاج)) و ((جنبش حروفیه و نهضت پسیخانیان)) بود و نویسنده هر دو کتاب هم علی میرفطروس بود. آن نخستین بار بود که من با نام این مرد آشنا شدم. کتابها بسیار تاثیرگزار بودند و علاقه بسیار زیاد من به تاریخ سبب شد که پس از خواندن آنها خودم هم کتابهای دیگری در این زمینه ها بخوانم و مدتی پس از آن با دو جلد دیگر از نوشته های این مرد برخورد کردم و آن هم مقدمه های اسلام شناسی او بود. چیزی که در این چهار جلد کتاب توجه من را بسیار به خود جلب کرد مستندنویسی بی مانند میرفطروس بود که من در هیچ کتاب دیگری که درباره اینگونه موضوعات و این برهه های تاریخی بود این مستندنویسی و بی طرفی را که وظیفه یک مورخ است را ندیدم. با گسترش هرچه بیشتر اینترنت کتابهای دیگر و همینطور مقاله ها و گفتگوهایی از این پژوهشگر ارزشمند نظرم را به خود جلب کرد. کتاب ارزشمند و روشنگر ((ملاحظاتی در تاریخ ایران)) که به علل تاریخی عقب ماندگی ایرانیان می پردازد بازهم بیش از پیش مرا نسبت به دانش و مستندنویسی و بی طرفی این مرد آگاه کرد.

    تا به اینجا به جز سازمان مجاهدین و البته جمهوری اسلامی هیچکدام از گروه های مخالف این رژیم درباره میرفطروس سخن بدی نمی گفتند تا اینکه میرفطروس گامی برداشت و کاری کرد که تحملش برای برخی به هیچ وجه ممکن نبود و آن نوشتن کتابی به نام ((آسیب شناسی یک شکست)) بود (که خوشبختانه با استقبال بسیار خوب ایرانیان به چاپ چهارم رسید) که نگاهی انتقادی و البته به مانند همیشه مستند به دوران نخست وزیری و اصولا شخصیت محمد مصدق داشت.

    این دیگر چیزی نبود که برخی بتوانند با آن کنار بیایند و البته با توجه به سابقه و ایدئولوژی این گروه ها و افراد تا حدی هم قابل پیش بینی بود. به هر حال میرفطروس به مقدسات و همه داشته های آنها حمله کرده بود و بتشان را از آن قاب عکس روی میز یا روی دیوار و آن افسانه ها بیرون آورده بود و ابعاد دیگری از زندگی و شخصیتش را با مستندات محکم نشان داده بود زیرا می دانست که بدون آن مستندات من و بسیاری از همنسلان من که در آموزش و پرورش این جمهوری پربرکت تاریخ دروغین را به ما یاد داده بودند و از کربلای ۲۸ مرداد و سایر افسانه ها و دیو و فرشته های تاریخ معاصر سخن گفته بودند به سادگی نوشته او را نخواهیم پذیرفت آن هم در شرایطی که حتی بخشی از به اصطلاح مخالفین این رژیم هم آن افسانه ها و دیو و فرشته ها را به گونه ای که در جهت ایدئولوژی و منافع فرقه ای خودشان بود تکرار کرده بودند و برای برخی این افسانه ها تبدیل به حقیقت محض شده بود وگرنه من شخصا گمان نمیکنم که این پژوهشگر ارزشمند سرزمینمان این واکنش ها و ترور شخصیت ها از سوی جماعت قاب عکس پرست برایش غیر قابل پیش بینی بوده باشد و این ترور شخصیت ها و تهمت های بی سند و از سر تعصب و بیرون زدن رگ گردن هم از نخستین روزهای انتشار چاپ نخست این کتاب بود و به گمان من این گروه فکر می کردند با اینگونه برخوردها می توانند از استقبال ایرانیان از پژوهش میرفطروس و خدشه دار شدن بت خود بکاهند اما گویا موفق نشدند و همزمان با انتشار چاپ چهارم این پژوهش ارزشمند و همینطور گفتگوهای هفتگی میرفطروس با آقای علیرضا میبدی موج تازه ای از این ترور شخصیت آغاز شد.

    شخصی به نام محمد امینی پیدا شد که گویا پدرش از اطرافیان مصدق بوده و او را پژوهشگر و مورخ معرفی کردند و در تلویزیون های لس آنجلسی (که اتفاقا این جماعت ادعا می کنند در اختیار سلطنت طلبان است) تریبون در اختیارش قرار دادند (جالب است که تنها کتاب ها و پژوهش های این جناب مورخ به زیرنویس نوشتن روی کتاب شیعه گری کسروی و همینطور کتابی در پاسخ علی میرفطروس خلاصه شده و هر دو کتاب هم در همین یک سال اخیر منتشر شده و مشخص نیست این جناب پژوهشگر و مورخ پیش از این چه پژوهشی کرده است) و به همراه جناب استاد قلابی که تنها یک فوق لیسانس شیمی دارد و مشخص نیست در کجا ایشان استاد بوده که اینگونه کیلویی استاد به ناف او بسته اند یعنی بهرام مشیری و چند تن دیگر از مجریان و به اصطلاح نویسندگان مشغول ترمیم قاب عکس مصدق و البته در کنار آن حمله به میرفطروس و اصولا هر شخصی شدند که نگاهی انتقادی به مصدق دارد زیرا آنها به جز این قدیس هیچ چیزی از خود ندارند و هر سخن و هر بحثی را سرانجام به قدیس خود وصل می کنند و البته طبیعتا به دیوهای تاریخ معاصر (به زعم خودشان) یعنی خاندان پهلوی حمله ور می شوند.

    اما دیروز یکی از دوستانم لینک نوشته ای از یکی از اعضای جبهه ملی به نام محمدعلی مهرآسا را برایم ارسال کرد که می توانید از اینجا آن را بخوانید. به راستی دلم برای حقارت این شخص و اصولا این جریان فکری سوخت. نوشته مرا به یاد نوشته های امثال حسین شریعتمداری و پیام فضلی نژاد انداخت و بیشتر به یک فحش نامه شبیه بود. سرتاسر نوشته پر بود از دشنام و اتهامات بی سند که تنها برای عقده گشایی بود و جالب اینکه از دیدگاه نویسنده درباره کتاب حلاج مشخص است نویسنده اصولا نوشته های میرفطروس را نخوانده است.

    البته این به اصطلاح ملیون و قاب عکس پرستان پیش از این هم میرفطروس و اصولا همه کسانی را که نقدی به مصدق داشتند مورد عقده گشایی خود قرار داده بودند زیرا به هر حال همانگونه که در ابتدای نوشته اشاره کردم مقدساتشان زیر سوال رفته و تحملش برای این گروهی به جز آن قدیس در قاب عکس چیزی از خود ندارند نه تنها سخت است بلکه غیر ممکن است.

    اما چیزی که مرا بسیار متاسف کرد همراهی شخصی با این جریان ترور شخصیتی بود که من همیشه او را یک طنزپرداز بسیار توانا و آگاه و بی تعصب می دانستم و اصلا گمان نمی کردم که فردی مانند هادی خرسندی اینگونه میرفطروس را به دلیل نگاه انتقادی به مصدق مورد توهین و تهمت های بی سند قرار دهد ولی به هر حال تعصب است و به این سادگی ها امکان رهایی از آن وجود ندارد.

    به راستی دلیل این عقده گشایی ها نسبت به علی میرفطروس یا حمید شوکت یا حتی شخصی مانند عباس میلانی چیست؟ به گمان من دلیلش این است که بر خلاف این نویسندگان که پزوهش ها و نوشته هایشان صرفا جنبه تاریخی دارد برای گروه مقابل یک موضوع سیاسی است زیرا جایگاه آنها در صحنه سیاسی ایران تنها و تنها زیر نام یک شخص است و نقد آن شخصیت به آنها همان حالتی را می دهد که مسلمانان متعصب به هنگام نقد پیشوایان دینشان پیدا می کنند.

    پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی یکپارچه ، آباد و آزاد

    نویسنده:کاوه از ایران

  28. “وقتی مینویسید اگر تاریخ را غلط بنویسند با تندی برخورد میکنم بدکاری میکنید این برخورد یعنی دیکتاتوری . شما ضمن تعصب (شمای نوعی را میکویم) دیکتاتور هم هستید و شما نمیتوانید ادعا کنید آنچه را شما بنویسید تاریخ درست است ..معیار شما از درستی چیست که طرف مقابل شما هم همان ادعا را نداشته باشد؟؟؟؟”

    من قبل از هر چیز از آقای دکتر مهر آسا عذرخواهی میکنم و امیدوارم که ایشان تصور نکنند که من دارم جای ایشان پاسخ میدهم. من صرفا نقطه نظرات خود را در ارتباط با اظهار لحیه این جماعت پهلوی طلب، که گویا بسیار هم “کودن” تشریف دارند میگویم.

    اما خطاب به آقای رسول، معیار درستی ادعاها در مورد رویدادها و وقایع تاریخی، تطابق ان ادعاها با اسناد تاریخی است. بنابر این نمیتوان در مورد رویدادهای تاریخی، هر ادعایی که بزبان میاید را به عنوان “واقعیت تاریخی” به خورد مردم داد. بنا بر این شما خیلی نگران تکرار ادعاهای مشابه توسط آقای میر فطروس نباشید.ادعاهایی که ایشان کرده اند کمترین تطابقی با اسناد تاریخی ندارد. در کتاب آقای محمد امینی (سودا گری با تاریخ)، ایشان به چندین نمونه از جعل و تحریف توسط آقای میرفطروس اشاره کرده است. بنابر این در یک کلام، تاریخ “حرف مفت” نیست که هر که هر چه بدهانش بیاید، بتواند همان را ادعا نماید.
    از ان گذشته، اسم مبارزه با جعل و دروغ گویی هم “دیکتاتوری” نیست، بلکه “روشنگری” است و این نه تنها حق، بلکه وظیفه روشنفکران و آزادیخواهان است. آنکه بیجا میکند، شما هستید که بخیال خود میخواهید دهان روشنگران را ببندید. قرار نیست که “سنگها” را ببندند و “سگها” را آزاد بگذارند. اگر آقای میرفطروس میتواند از “آزادی بیان” برای انتشار حرفهایش استفاده نماید، دیگران هم این حق را دارند تا حرف ایشان را مورد نقد قرار دهند. اینجا ایران شیخ و شاه نیست که شما هوس بازی کردن رل “شعبان بی مخ” به سرتان زده است.

    ” من در پیشانی هیچکدام شما نور رستگاری نمیبینم به کسانی که آشفته میشوند و زمین و زمان را بهم میدوزند و تندخو میشوند که تعصب خود را بنام حقیقت حقنه و ثابت کنند ”

    این حق شماست که از کسی پشتیبانی کنید که “نور رستگاری” در پیشانی اش میبینید. اما نه حق بستن دهان کسی را دارید و نه حق جعل و تحریف و دروغ. البته اگر به جعل و تحریف و دروغ دست بزنید، این حق آزادیخواهان و روشنفکران است که شما را نقد کنند و دروغ ها و ناراستی های شما را به افکار عمومی بنمایانند.
    از ان گذشته، خیلی طبیعی است که هر انسانی از توهین به فهم و شعورش برآشفته شود. شاید بهتر باشد که شما به جای سخنرانی اندر باب “آرامش و متانت”، دست از دروغ و تحریف بردارید. چرا که در صورت ادامه دروغ گویی و جعل و تحریف، این ها “متین ترین” پاسخهایی هستند که میتوانید انتظار داشته باشید!

  29. حرف درستی خانم فرشته میزند آقای دکتر مهرآسا ، مشکل شما تاریخ غلط یا درست نیست مشکل شما تعصب است تعصبی که شما راجع به مرحوم مصدق دارید حتی بیشتر از آن طرفی هاست که تعصب به مرحوم محمد رضاشاه دارند
    وقتی مینویسید اگر تاریخ را غلط بنویسند با تندی برخورد میکنم بدکاری میکنید این برخورد یعنی دیکتاتوری . شما ضمن تعصب (شمای نوعی را میکویم) دیکتاتور هم هستید و شما نمیتوانید ادعا کنید آنچه را شما بنویسید تاریخ درست است ..معیار شما از درستی چیست که طرف مقابل شما هم همان ادعا را نداشته باشد؟؟؟؟ . من در پیشانی هیچکدام شما نور رستگاری نمیبینم به کسانی که آشفته میشوند و زمین و زمان را بهم میدوزند و تندخو میشوند که تعصب خود را بنام حقیقت حقنه و ثابت کنند نمیشود اعتماد کرد. من نوشته های پیشین شما را در اخبار روز میخواندم و متانتی در کلام داشتید که متاسفانه آقای مشیری چبهه شما را منقلب و مهاجم کرده است باشد که ملیون اندیشمند این فرد ناراحت و نفرت ساز را از میان شما که بسیارتان انسانهای فهیم و موجهی هستید طرد کرده تا همطرازان او در آنسوی جبهه شاه نیز دست از اغتشاش بین مردم بردارند. شما از درون به ماجرا مینگرید و بیشتر فریفته ناسزاهای مشیری به پهلوی ها هستید اما او شما را برسر بن نشانده است ونخواهد گزاردکار همبستگی ایرانیان در مقابل جمهوری اسلامی نضج بگیرد . تاریخی را که متعصبین بنویسند ماندگار نخواهد شد . نگران تاریخ نباشید مکر اینکه شما ترس از افشا شدن حقیقتی داشته باشید که جنین در هم میپیچید . از نوشته نابخردانه هادی خرسندی هم که هر از چندی یک غلط کردم نامه مینویسد و برجبهه ملی هم استواری درست و حسابی ندارد غره نشوید و او را قباله زمین غصبی خود نسازید . تا او را هم بروز مشیری در آورید . شما توانایی آن را دارید که بروی پای خودتان بایستید و گرفتار این و آن نشوید . شما سعی در ایجاد همبستگی کنید که ملت ایران از این مخمصه نجات پیدا کند آنوقت است که تاریخ را درست نوشته اید. بقیه اش حاصل کوته نظریست .چقدر باید از مدیر این سایت واقعا ملی سپاسگزار بود که این فرصت مبادله افکار را برای مخالفان اندیشه خود فراهم آورده است .من فکر نمیکنم چنین آزادگی را در چبهه مخالفان دیگر ببینیم . دست بدست هم بدهیم و درکنار هم زندگی کوتاه را آسان کنیم.یاحق

  30. ” به نظر من طرفداران مصدق در یکی‌ از این گروه‌ها جای میگیرند:

    ۱-کسانی‌ که جسته و گریخته چیز‌هایی‌ بیشتر شنیده اند بدون آنکه زحمت مطالعه و تحقیق به خود بدهند

    ۲-کسانیکه برای ابراز وجود با مصدق مصدق کردن می‌‌خواهند سری تو سر‌ها در بیاورند

    ۳-کسانیکه به دلیل کمبود‌های عاطفی به دنبال یک قهرمان هستند تا با طرفداری بی‌ قید و شرط از او برای خود هویت و یا مأموریت به دست آورند.

    ۴-کسانیکه به دلیل نوستالژیک و غوطه واری در گذشته ایی که از دست رفته و آینده‌ای که مبهم و تاریک است به مصدق چسبیده اند.

    ۵-کسانیکه ضمن طرفداری از مصدق اشتباهات، لغزش، و قانون شکنی‌های او را هم می‌پذیرند.

    متاسفانه گروه پنجم در اقلیت هستند. در ضمن آقای “دکتر” پیشنهاد می‌کنم کتاب “فرار از آزادی” نوشته اریک فروم را بخوانید. فعالیت سیاسی و طرفداری تعصب وار از شخصیت‌های سیاسی خود از جنبه روان شناسی‌ قابل مطالعه است. از من قبول کنید چون من پایان نامه دکترای خود را در همین زمینه نوشتم.”

    اتفاقا عین همین تقسیم بندی را میتوان در مورد دشمنان دکتر مصدق هم نمود. از چپهای نادمی که به علت عافیت طلبی و مفتخوری، بدنبال سوار شدن بر ثمره مبارزات دیگران بودند، از قماش همین آقای میرفطروس و حالا در آستانه پیری بدنبال مجیز گویی برای دم و دستگاه سلطنت هستند، که به گمانشان راه کوتاهتری است برای رسیدن به ثروت و شهرت و موفقیت تا خائنینی که مصدق و آزادیخواهی وی را سد راه خود برای گرفتن قدرت میدانند، چه در جبهه شیخ و چه در جبهه شاه.
    مشکل امثال شما آنست که میخواهید مساله ای منطقی را با توجیه های “روانشناسانه” مورد بررسی قرار دهید. شما حتی نمیتوانید فرقی بین برآشفتگی ناشی از توهین به فهم و شعور انسانی را با “بت پرستی” و برآشفتگی ناشی از “تعصب” درک کنید. و بهمین خاطر هم هست که شما اگر صدها هزار تز دکترا هم نوشته باشید، حتی از درک مساله ای به این سادگی عاجزید که با نوشتن تاریخ جعلی نمیتوان دستاوردهای بزرگ نهضت ملی نفت ایران را ناچیز شمرد و عظمت دکتر مصدق که خود سمبل خط آزادیخواهی و استقلال ایران شده است را زیر سوال برد.

    راجع به بند اولتان هم که به “مطالعات ناقص” مربوط میشود، شما را به کتاب آقای محمد امینی (سودا گری با تاریخ) ارجاع میدهم که جابجا از جعل و تحریف و دروغ در کتاب آقای میرفطروس پرده برمیدارد. من مطمئنم که اگر امثال شما کمترین حرف منطقی داشتید، الان پس از شست سال از گذشت کودتای ۲۸ مرداد، حاصلی اینچنین حقیر و ناچیز مثل کتاب آقای میرفطروس که اینهمه ان را روی سر میگذارید و مثل کتاب مقدستان آنرا “حلوا حلوا” میکنید، در دستتان نبود. کتاب میر فطروس،”عمق”!!! مطالعات عمیق دوستان شما را، پس از شست سال از گذشت کودتا، از یک طرف و حقارت و پوسیدگی دستگاه پهلوی و دیگر خائنین به ملت را، از طرف دیگر نشان میدهد!

  31. به نظر من طرفداران مصدق در یکی‌ از این گروه‌ها جای میگیرند:

    ۱-کسانی‌ که جسته و گریخته چیز‌هایی‌ بیشتر شنیده اند بدون آنکه زحمت مطالعه و تحقیق به خود بدهند

    ۲-کسانیکه برای ابراز وجود با مصدق مصدق کردن می‌‌خواهند سری تو سر‌ها در بیاورند

    ۳-کسانیکه به دلیل کمبود‌های عاطفی به دنبال یک قهرمان هستند تا با طرفداری بی‌ قید و شرط از او برای خود هویت و یا مأموریت به دست آورند.

    ۴-کسانیکه به دلیل نوستالژیک و غوطه واری در گذشته ایی که از دست رفته و آینده‌ای که مبهم و تاریک است به مصدق چسبیده اند.

    ۵-کسانیکه ضمن طرفداری از مصدق اشتباهات، لغزش، و قانون شکنی‌های او را هم می‌پذیرند.

    متاسفانه گروه پنجم در اقلیت هستند. در ضمن آقای “دکتر” پیشنهاد می‌کنم کتاب “فرار از آزادی” نوشته اریک فروم را بخوانید. فعالیت سیاسی و طرفداری تعصب وار از شخصیت‌های سیاسی خود از جنبه روان شناسی‌ قابل مطالعه است. از من قبول کنید چون من پایان نامه دکترای خود را در همین زمینه نوشتم.

  32. “سخنی با طرفداران مصدق:

    شما هر چه می‌‌خواهید مصدق را بزرگ کنید یا بزرگ ببنید، او را با هر لقبی که می‌‌خواهید صدا بزنید، اجازه انتقاد از او را به هیچ کس ندهید، او را بی‌ عیب و نقص ببنید ولی‌…. ولی‌ در این ۳۴ سال گذشته چه کرده‌اید؟ چه کرده اید‌ تا امیدی برای فردای پس از رژیم آخوندی باشد؟ آیا با مصدق مصدق کردن شما میلیون‌ها نفر در ایران به خیابان‌ها میریزند؟ آیا این را هم می‌‌خواهید انکار کنید که این همه سنگ مصدق را به سینه زده‌اید شما نتوانسته اید‌ آلترناتیوی برای جمع کردن میلیون‌ها ایرانی‌ باشید؟”

    فرشته خانم، پیشنهاد میکنم که دست از شعار دادن بردارید و بجای اینکه با این روش های سخیف، فرافکنی کنید، برای یکبار هم که شده با حقیقت دستگاه خائنانه پهلوی روبرو شوید. لطفا قیافه دفاع از آزادی و آزادیخواهان را هم نگیرید که پنجاه سال حکومت ساواک و سرکوب و حمایتتان از کودتا بر علیه منتخب مردم، جایی برای اینگونه تشبثات برای شما باقی نمیگذارد. بیشتر از این به فهم و شعور خواننده توهین نکنید. کسی از شما نمیخواهد که دهانتان را ببندید و ساکت باشید، تنها چیزی که از شما و دوستان پهلوی طلبتان انتظار میرود اینست که دروغ نگویید و دست به جعل و تحریف تاریخ نزنید. امیدوارم که انتظار زیادی نباشد!

    ضمنا کسی قصد بزرگ کردن مصدق را ندارد. مصدق با کارهایی که برای این ملت و کشور انجام داده، خود بخود بزرگ هست. این شما و دوستان پهلوی طلبتان هستید که میخواهید مصدق را کوچک کنید، انهم با جعل و تحریف و دروغ. انتظار هم دارید که دهانها را، به سبک “دوران تمدن بزرگ آریامهری” ببندید. همین کارها را کردید که ملت دم و دستگاه پهلوی و پهلوی چیان را در سال ۵۷ به زباله دان تاریخ فرستادند.

  33. و اما سخنی با شما آقای “دکتر”،

    شما نیز هر با هر زبانی که می‌‌خواهید جواب دهید و هر چه را که نمی‌‌پسندید جعلیات و دروغ به نامید. انتخاب با شما است. ولی‌ فرق است بین گفتگو و مسخره کردن. شما که میر فطروس را میر پطرس می‌نامید گفتگوی سیاسی نمی‌‌کنید بلکه شوخی‌ میفرمایید.

    در پایان چند سوال دارم، اگر هم می‌‌خواهید من “را آش رشته” یا ” نون برشته” یا هر چیزی با فرشته هم قافیه است صدا بزنید اشکال ندارد، فقط به من بگویید آیا:

    ۱-انتقاد کردن از مصدق ممنوع است یا خیر؟

    ۲-آیا می‌توان از مصدق انتقاد کرد ولی‌ به ساواکی، آریامهری، شاه پرست، و… متهم نشد؟

    ۳-آیا می‌توان با استناد به کتاب خود مصدق (خاطرات و تألمات) و سخنان ضّد و نقیض او در مجلس او را به نقد کشید و همچنان متهم به دروغ گویی نشد؟

  34. سخنی با طرفداران مصدق:

    شما هر چه می‌‌خواهید مصدق را بزرگ کنید یا بزرگ ببنید، او را با هر لقبی که می‌‌خواهید صدا بزنید، اجازه انتقاد از او را به هیچ کس ندهید، او را بی‌ عیب و نقص ببنید ولی‌…. ولی‌ در این ۳۴ سال گذشته چه کرده‌اید؟ چه کرده اید‌ تا امیدی برای فردای پس از رژیم آخوندی باشد؟ آیا با مصدق مصدق کردن شما میلیون‌ها نفر در ایران به خیابان‌ها میریزند؟ آیا این را هم می‌‌خواهید انکار کنید که این همه سنگ مصدق را به سینه زده‌اید شما نتوانسته اید‌ آلترناتیوی برای جمع کردن میلیون‌ها ایرانی‌ باشید؟

  35. حضراتی که مرا ملامت کرده اید!
    من با کسانی که تاریخ را با دروغ و مطابق میل خود می نویسند، به همین تندی و تیزی برخورد می کنم. نوشتن تاریخ دروغین عین خیانت است و نویسنده یک خیانتکار است. برخورد با خیانتکار نیز نمی تواند تند نباشد. شما هرچه می خواهید به من بگوئید و نسبت دهید. به وجدانم سوگند از شما رنجیده خاطر نخواهم بود. مهرآسا

  36. ” شما سعی در ایجاد همبستگی کنید که ملت ایران از این مخمصه نجات پیدا کند آنوقت است که تاریخ را درست نوشته اید.”

    هیچ نوع همبستگی بین آزادیخواهان با دزدان و خائنین وجود ندارد. این جماعت پهلوی طلب اگر ذره ای شرف داشتند، بجای طلبکاری از مردم، باید بابت ۵۰ سال خیانت و سرکوب از مردم عذرخواهی میکردند. چطور میشود بین یک مشت مردم غارت شده با غارتگرانشان “همبستگی” برقرار کرد؟ چطور میتوان بین یک مشت آدمکش و شکنجه گر با مردم شکنجه شده و سرکوب شده ایران، ” همبستگی” برقرار کرد؟

    “حرف درستی خانم فرشته میزند آقای دکتر مهرآسا ، مشکل شما تاریخ غلط یا درست نیست مشکل شما تعصب است تعصبی که شما راجع به مرحوم مصدق دارید حتی بیشتر از آن طرفی هاست که تعصب به مرحوم محمد رضاشاه دارند”

    مشکل شما و فرشته خانم و بقیه دنبالچه های پهلوی، تعصب نیست. مشکل شما آنست که واقعیت و اسناد مچ دروغگوی امثال شما و تاریخ نویسان جاعل و دروغ گویی مثل آقای “میرموسموس” را باز کرده اند. وگر نه از شما پهلوی طلبان و شاه پرستان متعصب تر وجود ندارد. تا آنجا که برای به کرسی نشاندن حرفتان، از هیچ نوع جعل و تحریفی مضایقه نمیکنید. اگر ذره ای آزادگی در شما بود، باید قاعدتا این آقای دکتر قلابی را بخاطر اینهمه جعل و تحریف محکوم میکردید. مشت شماها بازتر از آنست که بخواهید پشت “ضدیت با تعصب” سنگر بگیرید و بخود مدال “آزاد اندیشی” بدهید.

    ” از نوشته نابخردانه هادی خرسندی هم که هر از چندی یک غلط کردم نامه مینویسد و برجبهه ملی هم استواری درست و حسابی ندارد غره نشوید و او را قباله زمین غصبی خود نسازید .”

    شما اگر میخواهید نگران قباله زمین غصبی کسی باشید، لطفا راجع به هزاران هکتار زمینهای غصبی مردم صحبت بفرمایید که بدون هیچ نوع قباله ای توسط رضا خان غصب شدند. هادی خرسندی هم اگر هر اشتباهی کرده باشد، اتفاقا این جز حرفهای درستی است که زده است. کسی که به قدرتهای غربی التماس میکند که به ایران حمله نظامی کند، لیاقت عنوانی بهتر از اینرا هم ندارد.
    به جای ابراز نگرانی راجع به سستی جبهه ملی یا سخنرانی های طولانی راجع به زمین غصبی یا خردمندی یا بیخردی آقای هادی خرسندی، پیشنهاد میکنم که راجع به “استواری” دم و دستگاه خیانت پیشه پهلوی صحبت بفرمایید و وجهه همت خود را در راه استوار کردن بنای از ابتدا کج دستگاه حاصل از کودتای خائنانه سوم اسفند و ۲۸ مرداد بگذارید که احتیاجی به این قبیل جعل و تحریفات، مثل جعل و تحریفات این آقای دکتر قلابی (میر فطرس) نداشته باشید. چرا که خرابی دستگاه خیانت پرور و وابسته پهلوی، با خراب کردن دکتر مصدق (که دکترایش بر خلاف آقای میرفطروس واقعی است) درست نمیشود.

  37. “آقای دکتر که شما بدست و کوشش همان پدر و پسر بد از دهات سقز به مقام پزشکی رسیدی و بی انصاف و نمکدان شکن هستی …در پاسخ هایت هم که نام خود را آزاده گذارده ای آزادگی دیده نمیشود.”

    اولا که نویسنده این پاسخها آقای مهر آسا نیستند. از ان گذشته، استفاده از بورسیه هایی تحصیلی حق تک تک ایرانیان است. چیزی نیست که آقای مهر آسا یا هر یک از فرزندان وطن بابت ان به کسی یا دیکتاتوری بدهکار باشند. در مقابل میلیاردها دلار دزدی و سو استفاده خاندان پهلوی و دنبالچه هایش هم چیزی به حساب نمیاید. نمکدان شکن اما، ان خائنینی هستند که با وجود سوگند خوردن به قانون اساسی و تعهد خدمت به مردم و در عین بهره وری از تمامی امتیازات در ایران، این کشور را دودستی به استعمارگران فروختند.نمک دان شکن شما هستید که از یک مشت خائن پهلوی چی دفاع میکنید و مردان ملی و صادق و پاک این کشور را با جعل و تحریف بدنام میکنید. کمی شرم و خجالت هم خوب چیزی است.

  38. آقای دکتر که شما بدست و کوشش همان پدر و پسر بد از دهات سقز به مقام پزشکی رسیدی و بی انصاف و نمکدان شکن هستی …در پاسخ هایت هم که نام خود را آزاده گذارده ای آزادگی دیده نمیشود. همان اندازه که سلطنت طلبهای افراطی حقیر هستند شما تندروان و افراطیون مصدق هم در حقارت دستکمی از آنان ندارید. هر دوی شما باعث بدبختی این ملت و این کشور شده اید . شما تحمل شنیدن کوچکترین انتقادی را از مصدق ندارید . همانطور که سلطنت طلبانی مانند دکتر سکویی به اتقاق و اتحاد این ملت آسیب زده اند دکتر مهرآسا هم همان کار را بلکه بدتر انجام میدهد .هنر انسان بودن در ساختن است نه در خراب کردن . سکوت افراد آتشی و تند خویی مانند شما بزرکترین خدمت است به ملت ایران .شاه دیکتاتور بود که شمای بدون داشتن پدر و مادری سرشناس و وکیل و وزیر پزشک بشوی . شاه دیکتاتور بود که توانست انقلاب را از سال ۳۲ به ۵۷ به تاخیر بیندازد. شاه دیکتاتور بود که توانست چند سدهزار دانشجو برای کسب علم به دنیای آزاد بفرستد که راه و روش دموکراسی را بیاموزند . شاه دیکتاتور بود که همسر شما با امنیت کامل از کرمانشاه به تهران سفر میکرد .شاه دیکتاتور بود که به زنها حق رای داد حقی که در بسیاری کشور های پیشرفته در آن زمان نداشتند . شاه دیکتاتور بود که پاسپورت شما ارزش جهانی داشت . شاه دیکتاتور بود که هرکس دلش میخواست به میخانه یا مسجد میرفت . مرد بی انصاف شما هر چه داری از همان دیکتاتور بدستت آمد و هیچ معلوم نیست که اگر مصدق جای شاه نشسته بود یعنی شما جای زاهدی نشسته بودید ایران چه وضعی پیدا میکرد . نمیشودکه برای یک ابهام اینهمه یقه پاره کنید ایران در دست مصدق یک ابهام بیش نیست اما حکومت شاه نتایجش که یکی خود شما هستید مشخص و روشن است چون اتفاق افتاده اما حکومت دراز مدت مصدق را که نمیشود در خیال آفرید و برمبنای آن خیال برای همیشه ایجادنفاق و آشوب کرد. شما در جبهه مصدقی ها یک دکتر سکویی هستی که نام خوبی از او باقی نماند و یکی نوشته بود این آتش را مشیری دامن زده وشما بادش میدهید این کار خدمت نیست خیانت است .میرفطروس هم نباید در این موقعیت حساسی که ایران دارد چنین موضوع اختلاف برانگیزی را مطرح مینمود اما همه اینها واکنشی است که مشیری دست از فحاشی روزانه خود برنمیدارد. شما در پاسخ دادن به همه کسانیکه از شما انتقاد کرده اند نام آزاده بجای مهرآسا گذاشته اید امیدوارم روزی به مقام این نام پی ببرید و به آن برسید

  39. “جناب دکتر مهرآسا ادبیات حکومت آخوندی دراین ۳۴ سال کاملا برشما تاثیر گذاشته به راحتی افراد را حقیر و پست و مزدور می نامید.آقای میبدی هر چه باشند برخلاف شما متمدنانه سخن میگویند”

    اصلا چنین نیست. یادم میاید که در جریان زمینه چینی آمریکا برای حمله به عراق، همین جناب میبدی در توجیه علت عدم همراهی فرانسه با آمریکا در حمله به عراق با نهایت سخافت گفت که صدام به آقای ژاک شیراک یک ساعت طلای بسیار گران قیمت داده است و به همین علت هم ایشان حاضر به همراهی با آمریکا در حمله به عراق نیست. مردک ساندیس خور ساواکی، فرانسه را با یک کشور جهان سومی مثل ایران شیخ و شاه عوضی گرفته است و تصور میکند که مسئول یک کشور دموکراتیک و آزاد مثل فرانسه میتواند با گرفتن رشوه، منافع ملی کشورش را بفروشد. این دلیل انقدر وقیحانه و در این حال احمقانه بود که حتی مطبوعات شارلاتآن نومحافظه کار هم عنوان ننمودند.

  40. “جناب دکتر مهرآسا ادبیات حکومت آخوندی دراین ۳۴ سال کاملا برشما تاثیر گذاشته به راحتی افراد را حقیر و پست و مزدور می نامید.آقای میبدی هر چه باشند برخلاف شما متمدنانه سخن میگویند”

    اصلا چنین نیست. یادم میاید که در جریان زمینه چینی آمریکا برای حمله به عراق، همین جناب میبدی در توجیه علت عدم همراهی فرانسه با آمریکا در حمله به عراق با نهایت سخافت گفت که صدام به آقای ژاک شیراک یک ساعت طلای بسیار گران قیمت داده است و به همین علت هم ایشان حاضر به همراهی با آمریکا در حمله به عراق نیست. مردک ساندیس خور ساواکی، فرانسه را با یک کشور جهان سومی مثل ایران شیخ و شاه عوضی گرفته است و تصور میکند که مسئول یک کشور میتواند با گرفتن رشوه، منافع ملی کشورش را بفروشد. این دلیل انقدر وقیحانه و در این حال احمقانه بود که حتی مطبوعات شارلاتم نومحافظه کار هم عنوان ننمودند.

  41. “همه این آتش ها از گور بهرامر مشیری برخاست که با فحاشی به پهلوی ها دشمنی ها را آغاز و شعله ور کرد ”

    به به بنازم به اینهمه فرهنگ آزادیخواهی بین پهلوی چیان! این هم آزادی موعودی که این جماعت وعده میدادند. حتی آقای مشیری هم حق حرف زدن ندارد. اگر هم واقعیت ها را بگوید، مرتکب “فحاشی”!!! شده است. لابد جای پرویز ثابتی خالی که آقای مشیری را به زندان ببرد و بیندازد زیر دست جانوران شکنجه گری مثل آرش و تهرانی.

    ” وگرنه رضا پهلوی که جز احترام تا امروز به دکتر مصدق حرفی نزده است ومشیری خیلی هم سعی کرد تا زبان او را هم برعلیه مصدق باز کند اما موفق نشد .”

    بله کاملا درسته آقای رضا پهلوی فوت و فن “تقیه” و “تزویر” را بخوبی از “امام راحل” آموخته است. میداند که امروز وقت فریبکاری است. شلاق و چماق را نگه داشته است، برای زمانی که مثل پدر و پدربزرگش بر گرده مردم سوار شد.

    ” تا پیش از پیدا شدن مشیری سالها بود که اختلاف بین پیروان شاه و مصدق تقریبا از میان رفته بود .”

    نه جناب این اختلاف ربطی به مشیری ندارد. این مربوط به شکرهای زیادی بود که میر فطروس با جعل و تحریف تاریخ و وارونه نمایی در کتابش خورده بود. این از طمع خاندان جلیل سلطنت بود که تصور میکرد در شرایط بی اعتباری شیوخ حاکم و ضعف اپوزیسیون دموکراتیک میتواند خود را به عنوان “نجات بخش” معرفی کند و وقتی با سد سدید هزاران واقعیت تاریخی و پرسش های افکار عمومی ایران مواجه شد بجای عذرخواهی از مردم ایران، طلبکار هم شد و بدرستی نشان داد که نگاهشان به کشور داری و سیاست و مردم، نگاه مالک به مملوک است و نه نگاه مستخدم به ارباب که مردم باشند و صاحب کشور. که این جماعت خود را مالک کشور میدانند و مردم را رعیت.

    “مشیری دهان پیروان دوآتشه شاهان پهلوی را بار کرد و خوشش میآید این جنگ ادامه داشته باشد چون برنامه تلویزیونی اش به همین کار میتواند ادامه داشته باشد .”

    درود بر شرف مشیری که روی واقعی این جماعت نوکر و خود فروخته و حقیر را نشان داد.رویی که این جماعت سعی در پنهان کردنش داشت.

    “او اگر یکماه به پهلوی ها ناسزا نگوید برنامه اش قطع میشود وکمکها بسویش قطع خواهد شد.”
    کافر همه را به کیش خود پندارد. گویا شما بهرام مشیری را با میرفطروس که هادی خرسندی وی را “میر موسموس” مینامید، اشتباه گرفته اید که کتابش را با کمکهای اردشیر زاهدی و اشرف بچاپ رسانده است و جابه جا هم ساواکیهایی حقیری مثل میبدی وی را روی صحنه میاورند و جعل و تحریفش را به مثابه ایه های قران بخورد مردم میدهند.

    ” آقای دکتر مهرآسا هم که ادعای آزادیخواهی دارد بدور از منطق است که بگوید چون ۳۴ سال پیش سلطنت از میان رفته نباید دیگر برگردد!”

    سلطنت پهلوی برنمیگردد نه به خاطر اینکه رفته است، بلکه بخاطر اینکه نشان داده است که اصلاح پذیر نیست و حاضر به پذیرش حق حقوق مردم نیست.

    “. تا این نسل بی سیاست قدیمی از بین نرود وضع همین است که هست.”

    مشکل از این نسل نیست، مشکل ماهیت دزد و خائن پهلوی چیان است که هزار نسل هم که عوض شود، این جماعت هنوز نگاهشان به مردم، نگاه ارباب به رعیت است و بهیچ عنوان حاضر به پذیرش ارزش های دموکراتیک دنیای مدرن نیستند.

  42. آقای مهر آسا
    به نوبه خود از اینکه میبینم که ملیونی امثال شما به پاسخگویی به اراجیف کودتاچیان خائن پهلوی طلب برخاسته اند، بسیار خوشحالم. این جماعت هفت خط و پشت هم انداز ثابت کرده اند که برای رسیدن به قدرت نه از زد و بند با استعمار ابایی دارند، نه از دروغگویی و پشت هم اندازی و گل آلود کردن آب رودخانه تاریخ گذشته ایران، تا ماهی خود را از این آب گل آلود بگیرند.
    باور کنید که من قبلا اینقدر از پهلوی چی جماعت بدم نمیامد. از زمانی که اینهمه دروغ، رذالت و پشت هم اندازی را شاهد بوده ام، اصلا حاضر نیستم که این جماعت بار دیگر قدرت را بدست گیرند. اینها نه تنها از ۳۰ سال ترک اجباری قدرت هیچ نیاموخته اند، بلکه تمام فوت و فن حیله گری را که در مدت ۵۰ سال حکوت خود و ۳۰ سال متعاقب ان، حکومت شیخ دیده اند، یکجا برای دروغ گویی و فریب افکار عمومی جامعه بکار برده اند. اینها نه دموکراتیک بوده یا هستند و نه اساسا تغییری کرده اند. جای این جماعت در همان زباله دان تاریخ است که ۳۰ سال پیش مردم آنها را بدانجا پرتاب کردند.

  43. همه این آتش ها از گور بهرامر مشیری برخاست که با فحاشی به پهلوی ها دشمنی ها را آغاز و شعله ور کرد و طرفداران پهلوی ها را مجبور کرد تا آنها هم برعلیه دکتر مصدق بنویسند . وگرنه رضا پهلوی که جز احترام تا امروز به دکتر مصدق حرفی نزده است ومشیری خیلی هم سعی کرد تا زبان او را هم برعلیه مصدق باز کند اما موفق نشد . تا پیش از پیدا شدن مشیری سالها بود که اختلاف بین پیروان شاه و مصدق تقریبا از میان رفته بود . مشیری دهان پیروان دوآتشه شاهان پهلوی را بار کرد و خوشش میآید این جنگ ادامه داشته باشد چون برنامه تلویزیونی اش به همین کار میتواند ادامه داشته باشد ..او اگر یکماه به پهلوی ها ناسزا نگوید برنامه اش قطع میشود وکمکها بسویش قطع خواهد شد. آقای دکتر مهرآسا هم که ادعای آزادیخواهی دارد بدور از منطق است که بگوید چون ۳۴ سال پیش سلطنت از میان رفته نباید دیگر برگردد! مگر در اسپانیا برنگشت چه شد؟ میتوانید بگویید مشکل است برگردد نه اینکه برنخواهد گشت . این یک اندیشه دیکتاتوری است که بعضی از هم میهنان ما را چه در جبهه راست و چه در جبهه میانه و چپ در برگرفته است . تا این نسل بی سیاست قدیمی از بین نرود وضع همین است که هست.

  44. جناب دکتر مهرآسا ادبیات حکومت آخوندی دراین ۳۴ سال کاملا برشما تاثیر گذاشته به راحتی افراد را حقیر و پست و مزدور می نامید.آقای میبدی هر چه باشند برخلاف شما متمدنانه سخن میگویند

  45. به باور من کسانی‌ که بضاعت علمی(ادبیات،موسیقی،سینما،…)ندارند به دین گونه نگارش می‌‌کنند و یأ لب به سخن آغاز می‌‌کنند.من به اقتضا کانون پرورشیم به هیچ حزب و گروهی وابستگی نداشتم و به قول انگلیسی‌‌ها چیزی را هم از دست ندادم ولی‌ از چند دقیقه ائی که برای خواندن بخشی از این که نه نامه و نه مقاله می‌‌توان به آن اطلاق کرد متاسف هستم.

    امیدوارم بدانیم این گونه نوشتار فقط بیان کننده شخصیت وجودی شخص می‌‌باشد

    علی‌ میین

    فرزنو کالیفرنیا

  46. “به جای این حرف ها فکری به حال امروز مردم ایران بکنید. نکند انتقاد از مصدق گناه کبیره است؟؟”

    نکند جوابگویی به جعل و تحریف سلطنت طلبان گناه کبیره است؟!!! شماها که انتقاد نمیکنید، تحریف میکنید، دروغ میگویید و اینهم حق افکار عمومی است که پاسخ دهند. چطور است که مثل دوران “طلایی”!!! آریامهر، بساط شلاق و ساواک را برای منتقدین به کودتاچیان پهلوی طلب برقرار نمایند!!! اتفاقا بهترین فکری که امروز میتوان برای مردم کرد، جلوگیری از جعل و تحریف و وارونه نمایی ارتجاع مغلوب پهلوی است.

  47. به جای این حرف ها فکری به حال امروز مردم ایران بکنید.
    نکند انتقاد از مصدق گناه کبیره است؟؟!!این چه دموکراسیه که فقط طرفداران مصدق می تونند نظر دهند؟هرکی مخالف مصدق هستش,مزدوره؟؟!!
    شرم داشته باشید از این سخنانتان.

  48. متاسفم از ادبیات نوشتاری این دکتر

  49. “نمی‌ دانم چرا این وسط یقه میر فطروس را گرفته اند. دیگران هم از مصدق عیب و ایراد گرفته اند. این را هم نمی‌‌دانم که چرا انتقاد کردن از مصدق ممنوع است؟”

    ۱- میرفطروس تنها کسی که نیست که مورد انتقاد قرار گرفته. قبل از وی حمید شوکت هم جعل و تحریفهایی داشته که مورد انتقاد صاحبنظران قرار گرفته است.
    ۲- شماها که انتقاد نمیکنید! شماها جعل و تحریف میکنید، دروغ میگویید و افکار عمومی را فریب میدهید.

  50. نمی‌ دانم چرا این وسط یقه میر فطروس را گرفته اند. دیگران هم از مصدق عیب و ایراد گرفته اند. این را هم نمی‌‌دانم که چرا انتقاد کردن از مصدق ممنوع است؟

  51. شاه پرست دموکرات

    میزان درک و فهم و سطح سواد و معلومات سلطنت طلبان کاملاً از کامنت هایی که می گذارند مشخص است. چه در این صفحه و چه در صفحات و سایت های دیگر.

  52. ببخشید هان، اینکه همش فحش و تخریب شخصیت بود. شما فقط دل همفکران خود را شاد کرده اید. وگرنه روشنگری برای آنها که استدلالهای میر فطروس را شنیده اند نبود. توهین های شما تنها اثر عکس میگذارد. وگرنه در پاسخ جناب میرفطروس انتقادات وزین و قابل بحث کم نشده است. اینکه میرفطروس کتابی نوشته که محبوب چریکهای فدایی بوده، آیا دلیل بر این است که هرگز دیگر حرف نزند؟ ربط این مسایل به هم چیست؟ آیا این روش برخورد علمی و منطقی با نظرات است جناب آقا ی دکتر؟ آیا شما مدرکی از پولهای داده و گرفته شده دارید یا این روش تهمت زدن را در مورد همه مخالفان خود بکار میبرید؟ اردشیر زاهدی هم خودش کتاب نوشته و برای چه لازم بوده کسی دیگر برایش این کار را بکند؟ او هم دل خوشی از پهلوی ها ندارد که بخواهد پول تبلیغ برایشان خرج کند. فراموش نکنیم که ژنرال زاهدی مدت کوتاهی بعد از کودتا به خواست محمدرضا شاه کشور را ترک کرد و در سویس از دنیا رفت.

  53. ملتی که روشنفکرانش نظیر مهر آسا ومشیری ووو باشند گاهی نخواهند توانست به دموکراسی دست یابند زیرا اینان که بیش از دیگران سنگ آنرا به سینه میزنند خود مستبدانی بیش نیستند لااقل ما مردمی که در غرب هستیم با چشم خود دیده ایم که دیدگاه هرکس حتا با تغییر ۱۸۰ درجه محترم است نه نظیر هادی منقلی مشیری هزاران از فحش بدتر به ریش کسی میبندند که حتا ما ملیون قبل از انقلاب نیز او را خوب میشناختیم خصوصا حلاجش را او براستی بتی در طیف چپ بود راه مبازره این نیست که میبدی مزدور باشد ومیرفطروس از بانک اردشیر زاهدی حقوقش را بگیرد سندی مهرآسا ندارد همینگونه جناب مغلطه که خود مغلطه گری بزرگ است که همه این ادعا ها را که درس هم میداد از ساتی با ترجمه فارسی حفظ کرده ودر برنامه به خورد خلق اله میداد بنده اول به سایت میرفتم بعد برنامه مغلطه ایشان را که دقیقا کپی از سایت یادم نیست دموکراسی نو یا همچنین نامی بود دقیقا در برنامه با نام آنچه از خود دارم میامد جالب اینکه ترم های انگلیسی را با همان مثالها ی سایت میاورد اما خوشحالم که ایشان توانست مرا از مصدقی بودن فرار دهد وخواهان نظام مشروطه ام کند زیرا آنقدر بی اخلاقی ودروغگویی کرد ومیکند که انگار او تنها تاریخ میداند در حالیکه وقتی بقول خودش در پشت بام دانشکده افسری عرقش را میخورد ما عشق وکرمانی ها زالب اوها ووو را خوانده بودیم ومیخواندیم در میان ملیون غیر از صدیقی وبختیار ملی دیگری نبود ونیست که کسی سنگش را به سینه بزند کسانیکه شعور انتخاب ۵۷ را نداشتند حق ادعای ایرانخواهی را ندارند زیرا در همه مصیبت های امروز سهم دارند کسانی نظثیر مشیری که نه اصلش نه سابقه اش را
    گاهی فاش کرده است انسانی مشکوک وچه بسا ماموری باشد که از دانشکدهافسری برای امروز برایش برنامه داشته اند که از ایل بختیاری هم هست که سابقه دوستانه با انگلیس سرانش همیشه داشته اند اگر همه برنامه های مشیری را کنار هم بگذارید بسیار ضد ونقیض گویی خواهید یافت اما موضوع همان اتحاد مردم است که اینان نیز مانند مسعود خانم رجوی یا ما یا هیچکس اند اگر ملیون ادعای دموکراسی را دارند باید به ملت اجازه انتخاب را بدهند چه بسا که ملت خواهان بازگشت پادشاهی باشند آنگاه شما شکر زیاد زیاد میل میکنید وقتی بنیان سیستم دموکراتیک باشد مهم نیست جمهوری باشد یا پادشاهی اما این شما وچپ ها ومریم قجری ها هستید که نعل وارونه میزنید به خیال آنکه شما برنده اید وملت شما را بر میگزیند نه اشتباه میکنید اجازه بدهید هرکس طرفدار این نظام هم هست باشد اکثریت خواهند گفت که کی وچه

  54. خود جنابعالی دکتر مهرپارسا چه گلی بر سر ایرانیان زدید؟! به قول بختیار دیکتاتوری چکمه هزاربار بهتر از نعلین…ما ایرانی ها اگر نعلی نخواهیم چکار باید بکنیم؟! بس است تفرقه