مریم (نسیم) نقاش زرگران نوکیش مسیحی بیمار در زندان اوین در اعتصاب غذا بهسر میبرد. وی در نوشتهای با عنوان «کلاغ» با نگاهی ادبی از تجربیاتش در زندان میگوید. متن کامل این نوشته که برای انتشار در اختیار هرانا قرار گرفته درپی میآید.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، مریم (نسیم) نقاش زرگران نوکیش مسیحی بیمار در نوشتهای با عنوان «کلاغ» از تجربیاتش در زندان سخن گفته است. این نوشته را در ادامه بخوانید؛
کلاغ
زندان است و صدای کلاغهایش که گاه و بیگاه از فراز دیوارهای سکوت شنیده می شود. گنجشکها، طوطی، کبوتر و حتی بلبلان هم می خوانند، اما صدای کلاغان است که همیشه شنیده می شود، این قانون زندان است که اگر کلاغ نباشی، کسی صدایت را نمی شنود و تو نیز هر چقدر فریاد بزنی باز هم صدای او بلندتر است.
اینجا در هواخوری زندان همیشه غذا برای پرندگان هست اما، مگر کلاغهای سیاه با بالهای کشیده و پاهای قوی اجازه می دهند کسی به جز خودشان لب به غذا بزند؟ فضای اطراف بند پُر است از درختان زیبا که شاخههایشان را با سخاوت برای لانه پرندگان رها کردهاند ولی آیا می شود لانه ای به جز لانه کلاغان بر روی این درختان دید؟ اینان اجازه نمی دهند که کسی به جز خودشان کاشانهای برای خود بسازد. و اگر درختی هست بر رویش کلاغی لانه دارد و درخت کنارش حتما همسایه ی سیاه پَری برایش به ارمغان آورده است. او حتی اجازه نمی دهد که گنجشکی کوچک و بی آزار آشیانه اش را کنار لانه او بسازد.
این قانون زندان است که تو هر روزه کلاغهای سیاه سرزمینت را که سالهاست به کشورت سایه افکنده اند را در کنارت ببینی و با آنان اُنس بگیری، زیرا چاره ای جز این نداری. اینجا جز کلاغان پر قدرت که عمرشان نیز بیشتر از سایر پرندگان است، نمی بینی.
پشت این دیوارها آموخته ای که کلاغ مادر به دلیل اینکه می خواهد به فرزندش غذا بدهد، می تواند از بالا به کبوتر آرامی که در حال خوردن دانه است، حمله و او را زخمی کند. می فهمی که کلاغ پدر، حق دارد که برای حفاظت از لانه و فرزند و همسرش بیشترین سهم غذا را از جلوی قُمریهای کوچک بردارد و معلوم نیست که جوجه های او غذائی برای خوردن دارند یا خیر؟
در زندان که باشی می فهمی که کلاغ هایی که هیچ زحمتی برای یافتن غذا نمیکشند و با زور آن را از چنگ دیگران در می آورند، چقدر خوب و دوست داشتنی هستند. و انگار یادمان رفته که کلاغان دزد که ایران را از ما ربوده اند، هرگز نمیتوانند خوب باشند. کلاغی که حتی نمی فهمد تو برای نجات فرزندش به سمت جوجه کلاغ می روی و با وحشیگری به تو حمله میکند، چگونه می تواند خوب باشد؟ کلاغ، همیشه کلاغ است و برای حمایت از خود و خانواده و لانه و جایگاه خود، دست به هر کاری میزند. اما آیا این بدان معناست که قناری، خانواده اش را دوست ندارد؟ یا او بلندترین درختها را برای لانه سازی نمیپسندد؟ مگر او نمیتواند با آن بدن ظریفش به پرنده دیگری حمله کند و با نوکش او را زخمی سازد؟
اما قناریها، قانون زندان را نمی پسندند و ترجیح میدهند دور بایستند و لانههایشان را در جایی امن، دور از چشم کلاغان بسازند و گاهی برای آرامش ما صدایشان را برایمان هدیه میآورند که به خاطر بیاوریم آن سوی دیوارها زندگی جاریست و زیبایی و عشق انتظارمان را میکشد.
اوین
نسیم زرگران
۹۵/۰۴/۲۰