آقای روحانی! اگر رییس میراث فرهنگی را، وزیر راه یا صنعت و تجارت می کردی بهتر نبود؟

یکشنبه, 3ام مرداد, 1395
اندازه قلم متن

حسن احمدپور (امید)

فیدل کاسترو، رهبر پرآوازه کوبا ، یک کسی را می گذارد وزیر راه ، از او پرسند بر چه پایه و پیوندی او را برگزیدی ، گفت ؛ او در زمان انقلاب ،تجربه انفجار چند پل را دارد. در جمهوری اسلامی نیز، پیوند و انگیزه ها مانند کوباست ،ولی پرشمارتر که همانا یافتن وارونش بسی سخت است و کمتر مقام بلندپایه ای را می توان یافت که دستی در خشونت، کشتن و کارهای تروریستی در پیشینه خود نداشته باشد از علی اکبر ولایتی وزیر خارجه تا علی محمد بشارتی وزیر کشور و هرکسی که گمانش بریم. و کار جمهوری اسلامی از کوبا هم آبرو ریزانه تر است ، چرا که جدای از وزیران و مقام ها ی سیاسی ، امنیتی و نظامی ، گاهی چهره های هنری و فرهنگی هم کارهای تروریستی و ویران کننده تراژدیک در پیشینه خود داشته اند ،و از پیشینه خود نه تنها پشیمان هم نیستند که بدان هم می بالند، برای نمونه فرج الله سلحشور کارگردان، بازیگر ، نویسنده و چهره مورد پسند رهبر جمهوری اسلامی، در گفته ای بسیار مهم، آتش زدن سینما ها را در پیش از انقلاب برزبان آوردهو می گوید ؛ » من جزء کسانی بودم که قبل از انقلاب سینما آتش زدم که داد رژیم را در آورد و رسانه های رژیم از این گفته او خشمگین و گله مند شدند و همین آشکار سازی یکی از رازهای آبروریزانه رژیم هم ،او را به بیمارستان بقیه الله سپاه فرستاد تا به او و دیگران یادآور شوند که : «زبان سرخ سر سبز را می دهد بر باد» و مرگش را مانند چند نمونه دیگر با وارون سازی ، ترور بیولوژیک بوسیله دشمنان برشمردند که بهتر است گفته شود ترور بیولوژیک بوسیله دوستان!

۴ – ساخت انبار گندم ۲۴ متری ،کارخانه رب و ترشی و دیگر موارد در پیرامون پاسارگاد را همه ما شنیده ایم ،مجموعه میراث جهانی پاسارگاد که مجموعه‌ای از سازه‌های باستانی برجای‌مانده از دوران هخامنشی است نه تنها یک گنجینه و سرمایه برای ایران که یک گنجینه کم مانند جهانی به شمار می رود ولی سد افسوس برای مدیران جمهوری اسلامی، اندک ارزشی ندارد و اگر واخواهی و پیگیری شماری از دوستداران سرزمین و فرهنگ کشورمان و سروصدای رسانه ها و سازمان هایی جهانی مانند یونسکو نبود و نباشد ،چه بسا ، نشانی از پاسارگاد و دیگر یادگارهای فرهنگی سرزمین مان را اکنون نمی یافتیم و آنان که با پاسارگاد ، تخت جمشید ، بیستون ، شوش ، مارلیک و دیگر یادمان ها که از هزاره فراتر رفته اند چنین می کنند ، آنگاه چه جای سخن گفتن و داد از نگهداشت خانه «ملکه توران» ، همسر رضاشاه در خیابان پسیان تهران ،یا از کاخ ثابت پاسال که با عنوان «کاخ ورسای ایران» یا «قصر سنگی» یاد می شود یا کاخ مروارید که بوسیله یکی از بزرگ ترین معماران جهان (فرانک لوید رایت ) برای شمس پهلوی، در زمینی به پهنه ۱۱۱ هکتار در کرج ساخته شده ، چرا که به جای نگاه از روی دانش و پاسداشت تاریخ ، نگاه سیاسی و انگ گرایش به طاغوت و مانند آن ، راه سختی پیش رو گذاشته می شود و بالاتر، زین میان، سود و پشت پرده فروش زمین ، ساخت و ساز و ساخت و پاختی است که میان رییس ، مدیران و دلالان پیرامونشان در جریان است.

۳ -گاهی نابود سازی و از بین بردن بخشی از سرمایه های ارزشمند تاریخی و طبیعی کشور مان را، آنگونه که آدم های کت و شلواری شیک پوش ،با نمای دانش آموخته، سروصورت اصلاح کرده و با دیسپلین و چهره خندان (که بیشترشان وابسته به گروه اصلاح طلبان هستند)انجام می دهند ، آدم های ژولیده کاپشن پوش و با نمای خشن و دینی تر که بیشتر در گروه اصول گراها دیده می شوند، از انجامش برنمی آیند!و از این میان، آخوندها ناتوان تر ،و برای همین، برای انجام بهترش دست به دامن ، این دوستان کت و شلوار پوش با عنوان دکتر و مهندس می روند که کار آخوندها را بهتر انجام می دهند. نمی خواهم به پیش از انقلاب بپردازم و از کسانی مانند دکتر علی شریعتی بگویم یا سال های نخست انقلاب و کسانی مانند قطب زاده و ابراهیم یزدی ها که چگونه تیشه به ریشه تمدن و فرهنگ ایران زدند. به یک گزینه کنونی اشاره می کنم که اینک معاون رییس جمهور و رییس سازمان میراث فرهنگی ، صنایع دستی وگردشگری جمهوری اسلامی است ،یعنی مسعود سلطانی فر.

۲ – آقای سلطانی فر، کارشناسی ارشد علوم سیاسی خود را در لابلای کارهای اجرایی ، امنیتی و اطلاعاتی دریافت می کند ، اهل داد و ستد ، مردی آرام ،کم سخن و استاد بازی زبانی و وارونه و بی راهه کشاندن هر چیزی . در زمان ایشان آسیب های جبران ناپذیری به میراث فرهنگی و حتا به بهانه پیشرفت گردشگری و اشتغال زایی ،به محیط زیست و منابع طبیعی کشور وارد آمده که در رسانه ها تا اندازه ای بدان پرداخته شده که شماری از آنها ، برای همیشه از داشته های کشور ما پاک شده ، چرا که از ریشه و بن زده شده و زین پس ، تنها می بایست این یادگارهای فرهنگی و تاریخی کشور را نه در خاک سرزمین مان ایران ،که در کتاب های تاریخ ،موزه ها ی درون کشور و یا موزه های بیرون کشورسراغش را گرفت . ولی چرا و چگونه چنین کسانی برای چنین پستی و برای یکی از سترگ ترین کارهای یک کشور باستانی با پیشینه چندهزار سال تمدن ، فرهنگ و تاریخ بر گزیده می شوند تا اندازه ایی روشن است و مایه بدبختی و بدشانسی است .چرا که شمار و چندی و چونی گنجینه و یادگارهای فرهنگی ایران در شمار ده کشور نخست گیتی است ، نه مانند کشوربنگلادش ، سومالی یا بسیاری کشورهای دیگر و هرآیینه اروپایی ،که هرکسی بتواند اداره بالاترین سازمان میراث فرهنگی اش را در دست گیرد. ایشان در زمان رییس جمهوری هاشمی رفسنجانی و وزیر کشوری علی محمد بشارتی، استاندار استان مرکزی بوده در هنگام رییس جمهوری محمد خاتمی نخست، استاندار زنجان و پس از آن استاندار گیلان شدند که در این زمان من هم در یک فرمانداری زیر مجموعه اش، کارشناس بودم و از نزدیک با او آشنا شدم ، پیش از آن هم با دیدگاه منفی نمایندگان اصلاح طلب مجلس از استان زنجان نیز آگاه بودم که به او «مسعود چاخان » می گفتند که با کمک دوست نزدیکش (مدیرکل اطلاعات استان زنجان) همه کارها را در زنجان ،راست و ریس می کند.و آنگاه که حسن روحانی او را برای وزارت ورزش و جوانان به مجلس، شناس کرد و نمایندگان به او رای ندادند ، برای بسیاری از ماها رای نیاوردن اش طبیعی بود ، چون می دانستیم، نمایندگان مجلس از چیزی آگاه هستند که به بیرون کمتر درز کرده. به یاد میاورم هنگامه ای که احمدی نژاد رییس جمهور رژیم اسلامی شد و ایشان برکنار شد و هیچ پست ویژه و پرارزشی نداشت و آن هنگام مدیرعامل انجمن دوستی ایران و تاجیکستان بودم ، علاقه سلطانی فر به کارهای اقتصادی و بازرگانی و رفت و آمدهای پی در پی اش به جمهوری پیشین شوروی یعنی تاجیکستان به گوشم می رسید و برایم شگفتی نداشت و اینکه چرا ،کسی مانند دکتر محمد علی نجفی برای هنگامه کوتاهی رییس سازمان میراث فرهنگی کشور می شود ، آنگاه او را بر می دارند (در کمتر از شش ماه ) و این دایم السفر تاجیکستان را بر آن کرسی می نشانند که خود داستانی دیگر است و در این نوشته نمی گنجد.

۱ – کوتاه و چکیده اگر اشاره کنم ، کسانی که از نزدیک با مدبریت سلطانی فر آشنایند گماردن مدیران سست نهاد ،چاپلوس ، وابسته و سیاسی کار را ویژگی بارزش می بینند و چیزی که برای آنها ارزش و جایگاهی نداشت همانا میراث فرهنگی و محیط زیست بود و سخن گفتن در زمینه گنجینه های فرهنگی ، هنری و یا اکولوژیکی و مانند آن، همراه با تمسخر بوده و نگاهشان به پیشرفت تنها از گونه فیزیکی ،به گفته دیگر ،ساختن راه ، شهرک صنعتی ، پاساژ و برج مسکونی و مانند آن ساخت یکی دو کیلومتر جاده آسفالته برایشان ، به بهای نابودی یک رودخانه سد کیلومتری -که سده ها – زندگی بخش گوشه ای از استان بوده برتری داشته و می توانسته زین میان، رودخانه یا تالاب یا پهنه بزرگ جنگلی یا آبی نابود شود تا جاده ای یا کارخانه ای ساخته شود ولو آلوده ساز و بدون توجیه و روایش دانشی و اقتصادی.یا یک اثر و یادگار فرهنگی بی مانند در دل شهر به پارکینگ خودرو یا مجموعه تجاری گردد. و اکنون که در سایت ها می بینم : خانه ملکه توران، همسر رضاشاه در خیابان پسیان تهران ویران شده یا » غار یخ مراد » را توالت کرده اند و در کنار پاسارگاد کارخانه رب و ترشی سازی برپا می شود، دچار شگفتی نمی شوم چرا که ؛ از کوزه همان برون تراود که دراوست .
از: تارنمای ایران ایرانستان شد
be kanal site Melliun Iran bepeyvandid


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.