ایرج مصداقی
فرصت گفتگو با هیچیک از «جنایتکاران علیه بشریت»، به ویژه هنگامی که در مسند قدرت هستند به سادگی به دست نمیآید؛ چنانچه فرصتی دست دهد، فرد یادشده دم لای تله نمیدهد و مکنونات قلبیاش را بیرون نمیریزد، به ویژه اگر عنصری کارکشته و با تجربه همچون آوایی باشد. اما در دنیا هیچ کاری نیست که نتوان انجام داد، اراده میخواهد و پیگیری مستمر و برنامهریزی لازم.
علیرضا آوایی یکی از چهرههای امنیتی و قضایی رژیم طی ۳۷ سال گذشته است که دستش تا مرفق در خون بهترین جوانان این سرزمین است. چهار سال پیش در مرداد ماه ۱۳۹۱ مقالهی زیر را در مورد سوابق او نوشتم.
دو سال پیش صادق لاریجانی با صدور حکمی غلامحسین اسماعیلی را به جای علیرضا آوایی به عنوان رئیس کل دادگستری استان تهران و رئیس شعبه اول دادگاه تجدیدنظر تهران منصوب کرد. صادق لاریجانی در حکم خود تأکید کرده بود آوایی «به لحاظ تجارب طولانی در امر قضا حسب درخواست دادگاه عالی انتظامی قضات[ریاست آن با حسینعلی نیری رئیس هیئت کشتار تهران است] به عنوان مستشار دادگاه عالی انتظامی قضات منصوب شد. (۱)
در رژیم جمهوری اسلامی که تفکیک قوا معنا ندارد، علیرضا آوایی سال گذشته در دولت «اعتدال و امید» روحانی، به معاونت وزیر کشور و ریاست سازمان ثبت احوال کشور رسید و ماه گذشته، حسن روحانی در حکمی وی را به عنوان «رئیس دفتر بازرسی ویژه رئیس جمهوری» منصوب کرد. روحانی در حکم خود خطاب به آوایی نوشت:
«نظر به اهمیت نظارت و بازرسی در انجام صحیح وظایف قانونی دستگاههای اجرایی به منظور ارتقای کمی و کیفی خدمترسانی به مردم شریف ایران اسلامی و با عنایت به سوابق خدمتی و تجربیات ارزنده جنابعالی به موجب این حکم به عنوان «رییس دفتر بازرسی ویژه رییس جمهور» منصوب میشوید. »
در فایل منتشر شدهی گفتگوی آیتالله منتظری با دستاندرکاران کشتار ۶۷، روی جنایات صورت گرفته در زندان اهواز در جریان کشتار ۶۷ که آوایی و غلامرضا خلفرضایی در آن نقش اصلی داشتند، دست گذاشته میشود و وضع آنجا را بدتر از جاهای دیگر ارزیابی میکنند.
https://soundcloud.com/radiozamaneh/yakydru8jded
در بخش اول این گفتگو نگاهی خواهیم داشت به علیرضا آوایی بدون نقاب و در بخش دوم این گفتگو غلامرضا خلفرضایی هم به آن اضافه میشود.
مقدمه:
به سختی میتوان اعتماد جانیانی چون آوایی و خلفرضایی را کسب کرد. امکان گفتگو از طریق تلفن راجع به موضوع اعدامهای دههی ۶۰ با آنها تقریباً غیرممکن بود. آوایی به مخیلهی عقلش هم خطور نمیکرد برای انجام گفتگو با وی، طرح مراجعه به منزلش ریخته شود. برای انجام گفتگوی حضوری یکی از جوانان در جنوب کشور، با فراهم آوردن تمهیدات لازم به دیدار او در منزلش رفت.
آوایی مانند بسیاری از صاحبمنصبان رژیم، دارای دو همسر رسمی و تعدادی نامعلوم صیغه به وقت لزوم است. او اصالتاً دزفولی است و یکی از همسران او در اهواز زندگی میکند. هنگام حضور او در اهواز، از طریق تلفن با او تماس گرفته شد و پس از مقدمهچینی گفته شد از طرف خبرگزاری حوزه، یکی از طلاب به نام «حاج آقا حسینی» خدمت ایشان میرسد تا در مورد اعدامهای دههی ۶۰ برای ثبت در آرشیو حوزه علمیه با وی گفتگو کند.
برای انجام گفتگو، جوان یاد شده به تمرین در نقش یک طلبه جوان پرداخت تا هنگام گفتگو مرتکب اشتباهی نشود که داستان لو برود.
او پیشتر علاوه بر اجرای نقشهای متفاوت، در نقش یک زن در جلسهی زنانه (سفره نذری) شرکت کرده بود و هیچیک از بانوان متوجهی حضور یک مرد در میانشان نشده بودند. وی همچنین روی نحوهی صحبت کردن یک طلبه و چگونگی ادای کلمات با سبک و سیاق آخوندی کار کرده بود تا مبادا ناشیگری به خرج دهد و آوایی متوجهی ماجرا شود.
گریم کاملی روی جوان مزبور انجام گرفته و جای مهری هم روی پیشانیاش حک شده بود. روز موعود او با عبا و عمامه و … با یک واکمن قدیمی به خانهی آوایی در محلهی سپیدار اهواز که بافتی سنتی دارد و خانهها غالباً ویلایی هستند رفت. در حین مصاحبه، او در حالی که به شیوهی آخوندی از میوههای مختلف و مجلسی شامل سیب سبز (لیبی) سیب زرد (لبنانی) ، موز، کیوی، پرتقال و نارنگی و … میخورد، سؤالاتش را مطرح میکرد.
خانهی آوایی روبروی زندان کارون نزدیک «بند سبز» که مختص زندانیان امنیتی است، قرار دارد و نمایی سفید رنگ و از جنس سنگ دارد. مجسمههای متعددی در حیاط خانه است. داخل خانه هرکجا که نگاه کنید عکس خمینی و خامنهای و دیگر روحانیون و کشتهشدگان جنگ و … است به گونهای که سرسام میگیرید.
آوایی در میان مصاحبه با هدف خودشیرینی کردن، به غلامرضا خلفرضایی زارع، یکی دیگر از جانیان زنگ زده و از او دعوت میکند برای گفتگو در مورد دههی ۶۰ و ثبت در آرشیو حوزه علمیه، به منزل او مراجعه کند و او فوراً در محل حاضر میشود. جوان یاد شده با مهارت و اعتماد به نفس لازم موفق میشد مصاحبهی مزبور را تا انتها ادامه دهد.
علیرضا آوایی پس از آن که از طریق وزارت اطلاعات متوجهی هویت گفتگوگر شد، از زور غصه و خشم و رودستی که خورده بود به گریه افتاد و نمیدانست خشماش را چگونه خالی کند؛ به ویژه که او و خلفرضایی راجع به من نیز از چیزی فروگزار نکرده بودند. او نمیتوانست این واقعیت را هضم کند که گفتگو برای ارائه به من و تلاش جهت احقاق حقوق قتلعام شدگان تهیه شده است. اطلاعی از واکنش خلفرضایی دیگر جنایتکاری که در این مصاحبه شرکت داشته، ندارم.
سمت راست خانهی آوایی هنرستان کار و دانش «شهید لاجوردی» قرار دارد که افراد برای زندانبانی در آنجا دوره میبینند. ظاهراً دوربینهای زندان کارون، فیلم جوان مذکور را هنگام ورود به منزل آوایی و خروج از آن گرفته بود و بعداً از طریق رصد فضای مجازی و پیگیری آن، وزارت اطلاعات در جریان امر قرار میگیرد.
در بیستو هشتمین سالگرد کشتار بیرحمانهی زندانیان سیاسی و پس از انتشار نوار صوتی دیدار مسئولان کشتار ۶۷ با آیتالله منتظری، این گفتگو را انتشار میدهم تا به جانیان پیغام داده باشم همانطوری که آیتالله منتظری نیز تأکید کردند «بزرگترین جنایت جمهوری اسلامی» فراموش نخواهد شد و «جنایتکاران تاریخ» در روزی نه چندان دور، بایستی در مقابل دستگاه عدالت پاسخگوی اعمال خود باشند. چه بهتر تا فرصتی هست به جبران گذشته بپردازند.
هیچ دخل و تصرفی در گفتگو انجام ندادهام، تنها هرکجا که لازم باشد به منظور روشنگری در مورد دروغهایی که آوایی و خلفرضایی میگویند در میان [] توضیحات خودم را دادهام.
سلام و علیکم لطفاً خودتان را معرفی بفرمایید:
آوایی: بسم الله الرحمن الرحیم…بنده علیرضا آوایی هستم.
لطفاً درباره فرمان حضرت امام خمینی در ارتباط با اعدام زندانیان سیاسی و عقیدتی در تابستان ۶۷ و اجرای آن در خوزستان و تخصصاً شهر اهواز شرح دهید:
آوایی: بله… البته سؤال شما یک اشکال عمده و اساسی دارد و آن استفاده از واژهی «زندانی سیاسی» در این جریان است. همانطور که میدانیم ما در کشور عزیزمان ایران تحت حاکمیت نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران چیزی تحت عنوان زندانی سیاسی نداریم. کشور ایران تحت لوای نظام مقدس امام زمان از دموکراسی محض و آزادی بیان و آزادی پس از بیان برخوردار است و هرکس آزاد است هر عقیده و باوری دارد را آزادانه بیان بدارد. بنده خودم بارها شاهد گفتگوی آزادانهی خداناباوران از شبکه یکم صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بودهام و این برای بنده جای بسی خوشنودی و سعادت است که در مملکتی زندگی میکنم و نفس میکشم که خانواده شهید و خانوادهی خداناباور و دیگر اقلیتها آزادانه و در کمال تعامل در کنار یکدیگر زندگی میکنند … و کسی کاری به کسی و عقیده کسی ندارد و تفتیش عقاید صورت نمیپذیرد و اینکه سؤال شما در ابتدا چنین اشکالی را داراست که باید تصحیح شود. سؤال شما را بنده اینطور عنوان میکنم که:
دربارهی فتوای حضرت امام خمینی (ره) در ارتباط با برهم زنندگان نظم و امنیت ملی و کسانی که در جامعه مسلمین علیه امام عادل دست به حرکت مسلحانه زدند در تابستان ۶۷ در استان خوزستان و تخصصاً شهر اهواز بفرمایید:
عرض به حضورتان که بله… اینها اراذل و وحوشی بودند که یک سری انساننمای نادان و احمق بوده و فریب استکبار جهانی را تحت نام گروهکهای فاسد مارکسیستی و منافق، خورده و دست به یک ترقهبازی مسخره زدند و در جبهههای غرب با آن عملیات به اصطلاح «دروغ جاویدان» همکاری تام کرده و خب بالطبع با هوشیاری حضرت امام (ره) تار و مار شده و به درک واصل شدند. اینها اراذلی بودند که ادامهی اراذل قبلی خود یعنی سال ۶۰ تا ۶۷ بوده و دست به هرگونه جنایاتی که بفرمایید زده بودند و به خیال خامشان دارند امت حزبالله را از بین میبرند! اما کور خوانده بودند و با هوشیاری حضرت امام که از دکترین سیاسی و نظامی الهی برخوردار بودند در عرض مدت کوتاهی تار و مار شدند. ببینید این اراذل در واقع وحوشی بودند که در جامعه مسلمین بر علیه امام عادل و ولایت مطلقهی فقیه اسلحه کشیدند و البته رسانهها و افرادی در غرب و امریکا و اسرائیل و برخی کشورهای مرتجع منطقه این حرکت وحشیانهی آنها را حرکت سیاسی نامیده و سعی بر این داشتند قضایا را جور دیگری جلوه دهند و حضرت امام را اعوذ بالله «آیشمن» معرفی کرده و دیکتاتور خواندند و آن وحوش نادان را فرشتههایی جلوه داده که برای مثلاً آزادی میهن، دست به این کار زدهاند! این به اصطلاح سازمانهای حقوق بشری که واقعاً دلشان برای حیوان هم نمیسوزد چه برسد به بشر؟! اینها چه میفهمند انسان و انسانیت چیست؟
[ایرج مصداقی: تأکید روی «وحوش» خواندن قربانیان، دست جانیان را برای انجام هر جنایتی باز میکند. نظامهای دیکتاتوری قبل از هرچیز سعی میکنند در نگاه عواملشان، هویت انسانی قربانیان را سلب کنند تا قتلعام آنها راحتتر صورت گیرد. خمینی از مخالفان خود به عنوان «سباع» یا حیوانات وحشی نام میبرد تا تیغ جانیان را تیزتر کند. در دوران تسلط فاشیسم بر آلمان هم یهودیان و … را سوسک و حیوانات موذی میخواندند تا پاکسازی آنها راحتتر صورت گیرد.
چگونه زندانیان در بند در خوزستان با عملیات «فروغ جاویدان» در حوالی کرمانشاه همکاری کردند؛ سؤالی است که بیجواب میماند.]
آوایی: خب شما ببینید! وقتی یک عده را که زندانی کردهایم و در فضای ایزوله قرار دادهایم و سالهایی که سالهای سیاه جنگ بود و مملکت در حال مبارزه در جبهههای استکبار بود و قحطی بود و تحریم بودیم و نان گیر رزمندهها نمیآمد، حضرت امام فرمودند رأفت اسلامی! توجه بفرمایید! نان گیر رزمنده جماعت نمیآمد به خداوندی خدا ارتشی ما سپاهی ما بسیجی ما روزی سه دانه خرمای خشک میخورد و توی خط مقدم میجنگید و شهید میشد و اون وقت به یک جانی جنایتکارِ نادانِ جاسوسی که اسلحه کشیده بود و با جریان نفاق همکاری کرده بود و یک عالمه قتل در پروندهاش بوده بهترین غذا را میدادند! نان داغ و کباب داغ! بهترین جای خواب، از بهداشت درجه یک، باور کنید ما در زندان کارون در سپیدار اهواز دستگاه دیالیز داشتیم! در اهواز فقط دو دستگاه دیالیز بوده که یکیش در زندان بود برای زندانیها و بعضا خانوادههایشان هم از این دستگاه رایگان استفاده میکردند… باور بفرمایید خون برای رزمندهها در انتقال خون گیر نمیآمد ولی امام دستور داده بودند مبادا زندانیان دیالیزی بدون خون بمانند! خب دیگه باید چه طور حسن نیت نظام اسلامی به اینها اثبات میشد؟ اما در آخر عدهای بر مواضع کفر و نفاق خود پایفشاری کرده و داشتند خودشان را برای حرکت گسترده در شهرها آماده میکردند که تیپهای به اصطلاح ارتش آزادیبخش ملی ایران تحت رهبری اون ملعون زنباره رجوی بیاد درهای زندان را باز کنه که اینها بپرند بیرون و مردم را بکشند… خب باید به نظر شما چه فرمانی از سوی جماران میآمد؟ به قول مقام معظم رهبری باید نقل و نبات میدادیم بهشان؟
[ایرج مصداقی: دروغپردازی آوایی «رییس دفتر بازرسی ویژه رییس جمهور» که قرار است در دولت «اعتدال و امید»، شقالقمر کند، بی حد و اندازه است. آیا پذیرفتنی است کسی «یک عالمه قتل در پروندهاش» باشد و سالها در زندان جمهوری اسلامی زنده مانده باشد و بعد به بهانهای ساده به جوخهی اعدام سپرده شود؟ آیا این تمسخر دستگاه قضا و قضاوت و … از سوی آوایی نیست؟ آیا کسی باور میکند که در زندانهای جمهوری اسلامی «نان داغ و کباب داغ» به زندانی میدادهاند؟ آوایی میگوید در اهواز دو دستگاه همودیالیز بود یکی در شهر اهواز و دیگری در «زندان کارون اهواز». او توضیحی نمیدهد زندانیان جوان و نوجوان چه نیازی به دستگاه همودیالیز که برای تصفیه خون بیماران کلیوی حاد به کار میرود، داشتند؟
چرا اینهمه متقاضی برای دیالیز در زندان زیاد بود که یک دستگاه برای آنها اختصاص داده بودند با توجه به این که در سطح شهر هم تنها یک دستگاه بود. پاسخ ساده و در عین حال تکاندهنده و فاجعهبار است.
در اثر شکنجه با کابل برق و زدن ضربات متعدد به کف پای زندانی، لختههای خون و عفونت وارد کلیه زندانی شده و آن را از کار میاندازد؛ برای نجات جان قربانی و اعمال شکنجهی دوباره روی او، نیاز به دستگاه همودیالیز است. چنین دستگاهی در زندان اوین هم بود. اعتراف آوایی به وجود چنین دستگاهی در زندان کارون اهواز حاکی از وجود شکنجههای هولناک و گسترده در این زندان بوده است.
نکتهی بعدی دروغی است که راجع به «دستور امام» سرهم میکند و مدعی می شود با وجودی که «خون برای رزمندهها در انتقال خون گیر نمیآمد ولی امام دستور داده بود مبادا زندانیان دیالیزی بدون خون بمانند!» کسانی که با موضوع دیالیز و بیماران دیالیزی و مشکلاتی که از آن رنج میبرند آشنا هستند میدانند که در دیالیز، خون بیمار را عوض نمیکنند بلکه تنها خون او را تصفیه میکنند و نیازی به تزریق خون پیش نمیآید که خمینی چنین فرمانی دهد!
آوایی این دروغ را تولید میکند تا پاسخی داده باشد به شایعات مربوط به فرمان خمینی برای کشیدن خون زندانیان محکوم به اعدام قبل از اجرای حکم. سندی که در این رابطه توسط مجاهدین انتشار یافت از نظر من جعلی است و توسط بخش جعل این سازمان به صورت ناشیانهای تولید شده است. متن سند مضحک و غیرحرفهای است.
https://goldarreh.wordpress.com/2011/01/19/1-4/]
اگر اجازه میفرمایید برگردیم به سالهای عقب تر مثلاً سال شصت. دربارهی اتفاقاتی که در اون دوران رخ داده بفرمایید؟
آوایی: بله… در اون موقع بنده ابتدا در دادستانی مرکز اهواز بودم و خب تازه جنگ آغاز شده بود و در اردیبهشت ماه همین سال بنده را فرستادند به سختترین پستی که نمیتوانید تصورش را بکنید. ببینید من نمیدونم چرا فقط حرف از زندانهای تهران مرکز زده میشه!؟ مگر در ایران فقط یک شهرستان و فقط زندان اوین بود؟
متأسفانه پوشش خبری مناسبی در این راستا صورت نگرفته. خب بالطبع اغلب این فراریها و توابین تاکتیکی امثال (احمد شامخ یا شاخص و (صادق ناظم یا زارع) که فرار کردند رفتند خارج از کشور در زندانهای مرکز بوده فقط حرف از شهید لاجوردی و آیتالله گیلانی زدهاند و البته این دو بزرگوار حرکتهای جانانه و محکمی را بر علیه این جانیان مسلح انجام داده و البته که حق دارند بر گردن ملت و ما ولی خب چه خوب است امثال شما خبرنگاران جوان بیایید و پرس و جو کنید تا برای نسل جوان امروز شخصیتهای انقلابی و زحمت کشیده و جریانات بخوبی مشخص شود. این را باید انعکاس گسترده داد که تنها شهر ایران تهران نیست و تنها زندان ایران اوین نبوده و تنها کسی که با گروهکها مبارزه کرده شهید لاجوردی نبوده است … البته بنده قصد، قیاس یا خدای ناکرده بیارزش کردن حرکتهای این شهید عالیقدر نبوده و نیست بلکه منظور بنده معرفی شخصیتها و مبارزینی است که مملکت را از دست اینها نجات دادند. ببینید اینها فقط در تهران دست به حرکت مسلحانه نبردند. تمام شهرها از وجود نحسشان ناامن شده بود. استان گیلان، همدان، مرکزی، زاهدان که جای سرپلها و رابطین بود، خدا لعنتشان کند این کردها را در کردستان، استان خراسان و البته استان خودمان خوزستان عزیز…
[ایرج مصداقی: کیفیت نوار پایین است. آوایی هنگام نام بردن از دو نفر «تواب تاکتیکی» سرفه میکند و صدا خوب به گوش نمیرسد. شاید دو نامی باشد که در بالا آمده.
آوایی انتظار دارد به خاطر جنایاتی که انجام داده بیشتر مورد توجه قرار میگرفت، از آنجایی که فکر میکند این گفتگو به سمع و نظر بزرگان حوزه علمیه میرسد، پیام خود را به آنها میرساند. او از این که ناشناس مانده و حقاش مانند لاجوردی و گیلانی ادا نشده گلهمند است. او دلگیر است چرا جنایاتی که وی در در زندان کارون اهواز و یونسکو دزفول انجام داده، پوشش خبری مناسب نگرفتهاند. او فکر میکند به دلیل عدم پوشش جنایاتش، ترفیع مقام لازم را نگرفته است. او با زبان بیزبانی میگوید که وی دست کمی از لاجوردی که آیتالله منتظری در موردش با عصبانیت میگویند «گردنش بشکند»، ندارد. به نظر من آوایی راست میگوید و حق او آنطور که باید و شاید ادا نشده است. من به سهم خودم میکوشم این نقیصه را جبران کرده و روی نقش این جنایتکار تأکید بیشتری کنم. این گفتگو هم در راستای تحقق چنین امری صورت گرفته است. امیدوارم آوایی قدردان و سپاسگزار مصاحبهگر باشد. همانطور که او خواسته، مصاحبهگر میکوشد با بیان تلاشهای وی «شخصیت انقلابی و زحمتکشیده»اش برای «نسل جوان امروز» مشخص شود. همچنین امیدوارم طبق خواستهی او، این گفتگو «انعکاس گسترده» یابد.]
آوایی: اینها در سی خرداد سال شصت، بنده یادم میاید در خیابان شهدای اهواز نبش سی متری بودیم بنده و برادر همسرم که شهید هم شد، با هم در آنجا بودیم که به یکباره سر و صدا و هیاهوی اینها را شنیدیم. صدای رگبار و تک تیر بلند شد و در عرض چند دقیقه همه چیز بهم ریخت. بنده و برادر همسرم سریعاً بسوی موتور سیکلیت ایشان دویدیم و رفتیم بسوی مقر خود یعنی زندان کارون. البته راهها را هم بیشرفها [بسته بودند] و ما از مسیری دیگر رفتیم و رسیدیم. همان موقع هم بشدت بر سر ملت بیگناه بمبهای صدام حسین فرود میآمد و ایشان دست بردار نبودند. خب بالطبع یک سری از این وحوش و نجاسات خلق در درگیری با برادران پاسدار کشته و هلاک و مجروح شدند و شب بنده خوب به یاد دارم که در محوطه زندان تا دلتان بخواهد جسد جمع شده بود اعم از پیکر پاک پاسداران و نظامیان و بسیجیان و جنازه این معاندین فاسد و فریب خورده. تا دلتان بخواهد از زخمیهایشان بود. در این حین برادران و خواهران هلال سر رسیدند و ما دیدیم در کمال تعجب ابتدا زخمهای منافقین و این چپیها را مداوا میکردند و در انتها هرچه رسید به پاسداران دادند و بردنشان بیمارستان رازی اهواز.
نمیدانید چه غوغایی بود آن شب و بنده و برادر خلفرضایی چه شبی برمان گذشت که هرگز از یاد نمیبرم. در بیمارستانها مدام گزارش میشد منافقین زخمی، سِرُم را از دست پاسدار جدا کرده و باعث مرگشان شدهاند. یا اینکه پاسدار را از تخت پایین میانداخت که خودش بخوابد و مداوا بشود!
از فردای آن شب فرمان رسید غلظت اسلامی و تیپهای اطلاعاتی و ارتش و دادستانی همه و همه کاورهای مخصوص خود را بر تن کرده و بدنبال سران و مسئولین داخلی اینها کوچه به کوچه گشته و تعداد بسیاری را در همان شبها دستگیر کرده و به زندان کارون و برخیها را به میدان دفاعی حضرت مسلم بن عقیل برده و در سلولها جای دادند. به خوبی به خاطر دارم که چه بلبشویی بود آن شبها و یک دفعه بنده سر بلند کردم دیدم شهریور ماه است و هنوز به خانه نرفتهام!
[ایرج مصداقی: منظور از «غلظت اسلامی» شکنجه و کشتار و قتلعام است. آوایی توضیح نمیدهد که چرا اجساد در محوطه زندان جمع شده بود؟ کاملاً مشخص است که در روز سی خرداد که هنوز مقابلهی مسلحانهای از سوی مجاهدین با رژیم صورت نگرفته بود تعداد زیادی را در اهواز به قتل رسانده و جنازههایشان را در زندان روی هم تلنبار کردهاند. آوایی از تعداد زیاد زخمیها میگوید و توضیحی راجع به سرنوشت آنها نمیدهد. آیا این عده همانهایی نیستند که به فرمان مسئولان قضایی رژیم عاقبت «تمام کش» شدند؟
«میدان دفاعی حضرت مسلم بن عقیل»، محل کشتار زندانیان سیاسی است.
آیا میتوان تصور کرد در شرایط فاشیستی حاکم بر روزهای بعد از سی خرداد ۱۳۶۰ و در حالی که خون و مرگ از در و دیوار میبارید، در بیمارستان، این زخمیهای مجاهد باشند که «سرم از دست پاسدار جدا کرده و باعث مرگشان شده باشند»؟ آیا میتوان تصور کرد مجاهد بیمار و زخمی «پاسدار را از تخت پایین» بیاندازد و «خودش بخوابد و مداوا بشود»؟ اینها تماماً اعمالی است که توسط پاسداران جنایتکار در روزهای پس از سی خرداد ۶۰ در سراسر ایران صورت گرفت و بسیاری از بیمارستانها روانهی تختهای شکنجه و جوخههای اعدام شدند.]
اگر ممکن است بفرمایید اعدام این زندانیان به چه صورت و در کجا اجراء میشد؟ آیا محاکمهای برای آنها در دادگاه عادل با وکیل و هیأت منصفه صورت میگرفت؟ ملاقات با خانوادهها به چه صورتی بود؟ در کل از فردای شب سی خرداد شصت بفرمایید.
آوایی: بله…عرض میکنم…[قدری سکوت میکند و سیگاری روشن میکند] بله… چه میگفتم؟ شما مرا بردید به آن سالهای سیاه… قربان حضرت امام بروم که اینقدر این مرد با صفا بوده و هربار به دیدارشان جهت زیارت مشرف میشدیم موجی از انرژی ما را در بر میگرفت…
بله…عارض به خدمتتان که…بله…عرض کنم که…[سکوت و لبخندی تلخ]…چه پرسیدید،؟ [سوال را تکرار میکنم]… بله…لااله الا الله …بله… از فردای آن شب هم حرکات اینها بیشتر شد و هم زحمات ما و اینکه امت حزبالله هم بعضاً همکاری میکردند … بله… چه عرض میکردم؟
دیگه در مناسبتهای مختلف مثل پنج مهر و ایام دیگر زیاد بود که بنده در خاطراتم بصورت اکمل بدان پرداختهام و اینکه از این حرکات زیاد صورت میگرفت و ما هم آماده باش بودیم به ناچار … مدتی پیش بنده در یکی از این سایتهای به اصطلاح مقاومت و خاطرات زندان که مظلومنماییهای مهوعشان حال آدم را بهم میزند مطلبی خواندم. البته باید…
ببخشید حاج آقا ممکنه فقط سوال را پاسخ بفرمایید. بنده در انتها در خدمتتان میمانم برای مسائل حاشیهی بحث!
آوایی: البته…عرض میکردم خدمت شما که بعد از سی خرداد حرکتهای اینها به دو صورت بود. گروهکهای چپی که البته بیبخار و کبریت خیس بودند تعاملهایی کرده بودند و دستور رسیده بود ظاهراً اینطور که بنده بخاطر دارم اینها مثلا اکثریتیها و تودهایها فقط در تهران دستگیر میشدند و بنده بیاد دارم ابلاغ کردند به دادستانی شهرستانها که افرادی که از توده و اکثریت دستگیر میکنید توی تور پاسداران ابتدا نامش را بپرسید و اگر در لیست دست پاسداران بود ولش کنید بره … و ما هم البته منظور از این حرکت را نمیفهمیدیم!؟ ولی خب به دستور عمل میکردیم تا سال ۶۳ که گفتند هرکه هست را حبس کنید حتی اگر هوادار دسته چندم باشد.
و درباره اعدامها و…
آوایی: عجله دارید شما ظاهراُ!؟ شما یک فیلمی هم که میبینید منتظر میشوید تا آخرش ببینید چه میشه و مثلاً قاتل کیه!؟ نه؟ اجازه بفرمایید بنده عرض میکنم خدمتتان و لطفاً رشته کلام را از بنده نگیرید مدام … شوخی میکنم… خب … درباره اعدام اینها از همان شب… شب سی خرداد … خب برای اینها محاکمه صورت میگرفت و بنده یادم است حاج آقا اراکی بودند که احکام را صادر میکردند و میفرستادند دیوان عالی کشور و تآییدیهاش که میرسید افراد اعدام میشدند و اینکه در روزنامههای کثیرالانتشار نامشان هم به ثبت میرسید و از این جهت بنده به شما اطمینان بدهم مخفی کاری در کار نبود.
یک بابی بنده اینجا باز کنم با اجازه شما بد نیست. اینکه بنده نمیدانم چه اصراریه این جریانات در سایهی اختفاء و مخفی کاری و پنهان کاری باشه؟ خب همه چیز منطقی و طبیعیه! شما ببینید که در هر کشور و هر نظامی در هر سیستمی یک عده خرابکار دست به حرکات مسلحانه بزنند با ایشان از هوادار تا رهبران و مسئولینشان برخورد میشه… مگر فقط در کشور ما و در زمان جمهوری اسلامی این اتفاقات صورت گرفته؟ اینها بهتره علنی بشه تا جلوی سوء استفاده تریبونهای غربی گرفته بشه و نگویند این حرکات در اختفاء صورت گرفته اینها بخشی از تاریخ معاصر مملکت است. نباید انکار یا مخفی بشوند. یک عده دست به اسلحه بردهاند و محاکمه و مجازات شدهاند و این شوخی نیست. همه باید بدانند.
[ایرج مصداقی: منظور از حاج آقا اراکی، محسن اراکی است. او در سال ۵۹ در سن ۲۵ سالگی با حکم قدوسی رئیس دادگاههای انقلاب اسلامی آبادان و خرمشهر شد و سپس در سال ۱۳۶۰ به ریاست دادگاههای انقلاب اسلامی خوزستان رسید و جنایات زیادی را مرتکب شد.
در سال ۱۳۶۲ شاخهٔ نظامی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق را تأسیس کرد که بعدها به سپاه نهم بدر معروف شد. از سال ۱۳۶۶ لغایت ۱۳۷۵ مسئولیت نمایندگی ولی فقیه در نیروهای سپاه بدر را بر عهده داشت. وی از سال ۱۳۷۳ به مدت ده سال نمایندگی خامنهای در اروپا و انگلیس را به عهده داشت که خود مثنوی صد من کاغذ است. وی هم اکنون عضو مجلس خبرگان رهبری و همچنین دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب است و عضو شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت. وی دانشآموخته دانشگاه پورتسموت انگلیس است. فرزندان وی دارای اقامت انگلیس هستند با این حال مخالفان خود را شیعهی انگلیسی میخواند. ]
آوایی: همه این افراد اعم از مرد و زنشان تک به تک محاکمه شدهاند و وکیل و هیأت منصفه داشتهاند و بعضاً محاکمات برخی از این اراذل در چند جلسه صورت گرفته و حکمشان در دیوان عالی کشور تأیید شده و بعد اجرا شده و هیچ فردی بدون محاکمه و کیلویی محاکمه و مجازات نشدهاند. اینکه برخی جان بدر بردگان که اغلب توابین اینها بوده و حالا فرار کردهاند به دروغ میگویند محاکمهای نبوده یا دادگاههای سه چهار دقیقهای بوده و حکم در دم اجرا شده است و بسیاری دادگاههای آقای محمدی گیلانی را مثال میزنند که به هیچ وجه صحیح نیست.
درباره وکیل هم عرض کنم خب همانطور که شهید عزیز جناب آقای اسدالله لاجوردی در قطعه فیلم مصاحبهای فرموده بودند وکلا حاضر نیستند از ایشان دفاع بکنند خب امری طبیعی بوده. چه کسی میتوانست از اینها که جرمشان محرز بوده دفاع کند؟ ما خودمان با این مشکل روبرو بودیم و نظام آمد چارهای برایش اندیشید و یک سری وکیل تسخیری برای اینها معرفی کرد و بعضاً از این وکلان جوان استفاده میکردند.
بنده به خوبی دادگاه داریوش سلحشور را بخاطر دارم و خودم دعوت شده بودم به دادگاه ایشان و یک عالمه خبرنگار داخلی و خارجی هم لحظه به لحظه آن را پوشش میدادند و البته کم نبود از این دادگاهها…
منظور آوایی این گفتههای لاجوردی است:
بر اساس اعتراف آوایی، وی در دههی ۶۰ یک پایش در اهواز و دزفول بوده و یک پایش در اوین. آیا دهها هزار شاهد زندهای که در دههی ۶۰ در زندانهای جمهوری اسلامی محاکمه شدند از ادعاهای بیشرمانهی «رییس دفتر بازرسی ویژه رییس جمهور» به خشم نمیآیند؟ آیا بعد از گذشت ۳۵ سال از سال ۶۰، هیچیک از دادگاههای سیاسی و مطبوعاتی کشور که مشروح آن در جراید رسمی و دولتی کشور درج شده با حضور هیأت منصفه بوده است؟ کدام یک از دادگاههای عادی و غیرسیاسی در دوران ریاست آوایی بر دادگستری استان تهران و اصفهان و لرستان و مرکزی و … در دههی ۷۰ و ۸۰ و ۹۰ شمسی با حضور هیأت منصفه برگزار شد که در دههی ۶۰ شده باشد. آیا کسی میتواند حتی یک زندانی را نشان دهد که دارای وکیل تسخیری در دههی ۶۰ بوده باشد؟ دادگاه «سربداران» از سیمای جمهوری اسلامی پخش شده است آیا آنها در حضور هیأت منصفه محاکمه میشوند؟ آیا آوایی میتواند وکیل تسخیری متهمان را در این دادگاه نشان دهد؟ فیلم دادگاه متهمان بهایی از شبکهی بی بی سی منتشر شده است، آیا آوایی میتواند هیأت منصفه و وکیل تسخیری را در این دادگاه را نشان دهد؟ دهها وکیل طی دو دههی گذشته که آوایی یک دهه مسئولیت دادگستری تهران را داشت به خاطر دفاع از موکلانشان به زندان افتادند و یا مجبور به ترک کشور شدند.
داریوش سلحشور یکی از هواداران مجاهدین بود که در هشتم آذر ۱۳۶۰ در بیدادگاه گیلانی و لاجوردی در مقابل خبرنگاران به دفاع ایدئولوژیک دست زد و به اعدام محکوم شد. آن روز تعدادی از خبرنگاران از جمله خبرنگار بی بی سی و … برای تهیه گزارش به زندان اوین آمده بودند. داریوش سلحشور به گونهای برخورد کرده بودکه لاجوردی فکر میکرد تواب است و در دادگاه از موضع یک نادم و تواب برخورد خواهد کرد به همین خاطر اجازه داده بود خبرنگاران در دادگاه شرکت کنند. داریوش سلحشور از فرصت استفاده کرد و به افشای شکنجه در زندان و دفاع از اعتقاداتش پرداخت. فیلمها و تصاویر خبرنگاران را به زور گرفتند اما اگر اشتباه نکنم خبرنگار بی بی سی قادر به خارج کردن نوار خود شد. سلحشور در بخشی از دفاعیاتش ضمن اشاره به قیام حسین ابن علی و … گفت: «رژیم حاکم دقیقاً با سرکوب آزادیها، در مقابل نیروهای انقلابی ایستاده و من بهاین خاطر سلاح بهدست گرفتم. دفاعی که دارم اینست که بهامید خدا و با یاری خلق قهرمان ایران، در تاریخ ایران ثبت خواهد شد که این اعمال نه تنها ضدانقلابی نیست، محاربه با خدا نیست، بلکه دقیقاً در جهت انقلاب است و تاریخ اینرا ثبت خواهد کرد». بعدها همسلولیهایم برایم تعریف کردند لاجوردی در بندمان گفته بود فکر میکنید او را اعدام میکنیم که قهرمان شود زیر کابل او را له میکنیم. به روایت محمد رضا آشوغ که هنگام انتقال به جوخهی اعدام فرار کرد و نامش در کتاب آیتالله منتظری آمده توجه کنید:
http://www.pezhvakeiran.com/pfiles/mohammad_reza_ashoogh.pdf]
بعد از رسیدن حکم چه میشد؟
آوایی: هیچی… یک عده زندانی شده و یک سری اعدام میشدند. به خاطر تعداد بالایشان به سلولهایشان میرفتند و شبانه صدایشان میکردند جهت رفتن به میدان تیر و وصیت نامه مینوشتند و تلفن میکردند به خانواده شان و واقعاً امکان ملاقات نبود چون خطر اغتشاش بسیار بالا بود.
سوار اتوبوسها و مینیبوسهای دادستانی میشدند و بسوی میدان اجرای احکام میبردندشان و بیشترشان در میدان مسلم بن عقیل اعدام میشدند. و جنازههایشان تحویل خانوادههایشان میشد و بسیاریشان در بهشت آباد اهواز دفن میشدند.
[ایرج مصداقی: آوایی از تعداد بالای اعدامیها میگوید. تأکید روی «تعداد بالا» با توجه به فرهنگ آوایی نشان از قتلعام میدهد و نه صرفاً اعدام چند نفر. او صحبت از «اتوبوس»ها و «مینیبوس»های دادستانی میکند.
چه بر سر کسانی که احکام کوتاه مدت و بلند مدت حبس دریافت میکردند آمد؟
آوایی: والله اونها خیلی خوش به حالشان میشد. تمامی اونها از پنج تا پانزده سال حبس گرفتند و بقول خودشان برای دهن کجی «حبسشان را میکشیدند» و هرگاه از آنها سوال میشد میگفتند «حبسمان را میکشیم» یعنی که آدم نشدهایم و این قرنطینه و ایزوله برای ما تنبیه نیست و بالاخره سر موضع میرویم بیرون و باز روز از نو روزی از نو و چه بسا دیدیم که اغلبشان درست میگفتند و پس از پایان محکومیت و آزادی خود یا به خارج رفته و به اصطلاح جذب گروهکهای شبح مانند متلاشی شده خود میشدند یا میگریختند و میرفتند به عراق و در پادگان منافقین در اشرف باقی عمر را مشغول نفاق میشدند!
در کل خوش به حالشان میشد. از بهترین امکانات برخوردار بودند. از ورزشگاه و باشگاه بدنسازی تا سینما و استخر و کتابخانه و انواع و اقسام امکانات رفاهی. زندان فجر در واقع یک هتل مجلل بود و از انواع و اقسام روزنامههای خارجی و داخلی تا رادیو و تلویزیون و رستوران در اختیارشان بود و با تک تک دوستان و اعضای خانواده خود هفتهای یکبار ملاقات داشتند و برخی حتی با همسرانشان ملاقات شرعی میرفتند که در خارج از زندان بود و در محلهای بنام آتیشا بود در نظامیه اهواز تا مرخصیهای یک هفتهای در خانه خود و هرآنچه که فکرش را بکنید. کسی هم بهشان سخت نمیگرفت و کاری به کارشان نداشتیم مگر اینکه دعوا میکردند. آخر میدانید اینها خود با خود دعواهایی داشتند و علیه هم گزارشات متعدد مینوشتند. منافق با فدایی، کومله با تودهای و…خیلی شلوغ کاری میکردند.
[ایرج مصداقی: تا پیش از این فکر میکردم در میان جانیان لاجوردی وقیحترینشان است اما پس از این گفتگو متوجه شدم آوایی در دروغگویی و وقاحت روی دست او بلند شده است. به ادعاهای او راجع به «ورزشگاه» و «باشگاه بدنسازی» و «سینما» و «استخر» و «رستوران» و «هتل» و «روزنامههای داخلی و خارجی» توجه کنید تا به عمق این وقاحت پی ببرید. این است نتیجه و ماحصل «امید» و «اعتدال»ی که روحانی از آن دم میزند. ]
مسئولین زندان چه کسانی بودند آن موقع؟
آوایی: ببینید به دلیل کمبود نیروی متخصص ما مشترکاً هم در زندان یونسکوی دزفول بودیم و هم به اهواز میآمدیم اما از مسئولین وقت جناب آقای خلفرضایی و جناب صرامی بودند و فردی بنام مهدیپور که از همکاران خبره و پرکار ما در آن دوران بود. ایشان تا سال هفتاد و هفتاد سه در این زندان کار میکردند. بعدها شمسالدین کاظمی و البته حاج صابر هم به ما محلق شدند و شفیعی هم مدیر داخلی زندان شد. بعدها که مجموعه زندان فجر اهواز را ساختند زندانیان را تا سال هفتاد و پنج در آن نگاه داشتند و از زندان کارون و دیگر تخلیه شده بود.
از هیأتی که جهت تصمیمگیری راجع به زندانیان و فتوای حضرت امام در زندان فجر بودند لطفاً بفرمایید؟
آوایی: برادران راستی بودند. حبیب راستی و عزیز راستی و البته اسماعیل مهدیپور که با آن یکی سعید مهدی پور نباید اشتباه گرفته شود. سعید از همکاران قدیمی بود. این افراد کسانی بودند که منطبق بر جناب نیری و مرتضی اشراقی و قاضی مقیسه و مصطفی پورمحمدی عمل میکردند که البته ایشان را به دیگر زندانهای شهرستان هم میبردیم جهت تصمیمگیری و عفو زندانیان.
[ایرج مصداقی: از همهی خوانندگان محترم تقاضا میکنم چنانچه اطلاعی از «برادران راستی و اسماعیل مهدیپور و سعید مهدیپور دارند در اختیار من قرار دهند.]
از زندانیان آن دوران که محکوم به اعدام شدند کدامیک را بخاطر دارید؟
آوایی: بنده نام احمد آسخ در ذهنم حک شده است که البته فقط بخاطر دارم به خانوادهاش ناچاراً گفتیم کنار آب بخاک سپرده شده است ولی در اصل در مسیر سوسنگرد اهواز دفن شده است و کسی از موضوع مطلع نیست اما چون شما از حوزه آمدهاید و قرار است این مصاحبه در دفتر حفاظت ثبت و ضبط شود، خدمتتان عرض کردم.
[ایرج مصداقی: از نظر من مسئولان قضایی رژیم تنها در مورد محل دفن «احمد آسخ» دروغ نگفتهاند. بر اساس اعتراف علیرضا آوایی «بازرس ویژه رئیس جمهور» میتوان نتیجه گرفت در مورد محل دفن اعدامشدگان دههی ۶۰ فریبکاری شده و به خانوادهها اطلاعات نادرست داده شده است و میبایستی در جهت کشف گورهای جمعی کوشید. علیرضا آوایی به خاطر فریب خانواده و پنهانکردن محل دفن اعدامشدگان دههی نیز مجرمند و بایستی پاسخگوی اعمالشان باشند.]
ایرج مصداقی ۶ شهریور ۱۳۹۵
پانویس:
۱- پس از این عزل و نصب، آقایان محمد مصطفایی حقوقدان و وحید پوراستاد خبرنگار رادیو فردا مطالبی در تأیید آوایی و حسن سلوک او انتشار دادند.
همان موقع مقالهی زیر را دوباره انتشار دادم و به نگاه متفاوتم در مورد آوایی اشاره کردم. امیدوارم هر دو این آقایان با خواندن این گفتگو، در داوری خود تجدیدنظر کنند و از خوانندگان و مردمی که ممکن است به خاطر اشتباه آنان دچار گمراهی راجع به گذشتهی جنایتکارانه این فرد شدهاند، پوزش خواهی کنند.
منبع:پژواک ایران