همه چیز از فردای انقلاب بهمن ۵۷ شروع شد. آنجا که “جداسازی”های جنسیتی آغاز شد و میان زنان و مردان دیواری کشید که حال حدود چهار دهه از تداوم آن میگذرد. دیواری به بلندای عدم توان پیشرفت و رشد برای ورزش نیمی از جامعهی ایران.
از فردای انقلاب بهمن ۵۷ موج تغییرات سهمگینی در ورزش زنان ایرانی آغاز شد. زنان ایران که از سال ۱۹۶۴ پایشان به المپیک توکیو به عنوان بزرگترین میدان جهانی ورزشی باز شده بود. اما انگار در آغازین ماههای سال ۱۹۷۹ سرنوشت ورزش زنان ایران در حال تغییر کردن بود. همین شد که در عرصهی بین المللی، ورزش زنان ایران پس از انقلاب و تا المپیک آتلانتای ۱۹۹۶، هیچ حضور المپیکی نداشت. اولین بار در آتلانتا بود که لیدا فریمان در رشتهی تفنگ ۱۰ متر بادی حضور پیدا کرد و آن هم از رنکینگ ۴۷ ام جای بهتری نیافت.
در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب، رویدادهای تلخ فراوانی برای ورزش زنان ایران رخ داده است. صد البته رویدادهای شیرینی هم رخ داده و زنان ورزشکار ایرانی با وجود تمامی مشکلات، به فتح قلههای ورزش جهان دست زدهاند. در آخرین آنها کیمیا علیزاده، دختر تکواندو کار ۱۸ سالهی کشورمان در المپیک ریو با مدال برنزِ خود، اولین مدال المپیک زنان ایرانی را در طول تاریخ ورزش کشورمان به دست آورد. اما کیمیا و کیمیاها از پس مصیبتهای فراوانی به چنین موقعیتهایی رسیدهاند. کیمیا علیزاده در شرایطی به مصاف حریفان خود رفت که میزان پوشش و حجم و وزنی از آن که او بر تن خود حس میکرد با حریفان وی تفاوت داشت و در واقع این دختر دلاور تکواندو کار ایرانی در موقعیتی برابر به مصاف حریفان خود نرفت. همین شرایط برای تمامی ورزشکاران ایرانی در رقابتهای بین المللی و حتی داخلی برقرار است.
بگذارید به مثال و دغدغهای که سولماز عباسی، قایقران المپیکی ایران با آن دست به گریبان بوده است، بپردازیم. شاید بخشی از مشکلات ورزشکاران زن و یکی از مسائل ایشان قدری روشنتر شود. عباسی در مصاحبه با خبرگزاری دولتی دانشجویان ایران، ایسنا، در دی ماه ۱۳۹۲ از جلسهای صحبت میکند که وی پس از بازیهای المپیک با مرضیه اکبرآبادی، معاون وقت ورزش بانوان وزارت ورزش و جوانان داشته است. وی در ارتباط با این جلسه میگوید که سوالاتی که از سوی این خانم مسئول از وی پرسیده شده، کاملاً بی ربط به مشکلات آنها و عملکردشان در المپیک بوده و به عنوان مثال از این قرار بوده است که “چرا مربیات با سرپرست تیم زن و شوهر هستند!” و یا “چرا کاورت در قایق داخل شلوارت بود”. عباسی در ادامهی این بحث و در ارتباط با پاسخ وی به این خانم مسئول در حوزهی ورزش زنان میگوید: “گفتم خانم اکبرآبادی کاش میآمدید و قایق ما را میدیدید؛ صندلی ما در قایق، روی ریل حرکت میکند و اگر من کاورم را داخل شلوار نگذارم سر ۵۰۰ متر کاورم زیر صندلی میرود و باید بایستم و دوباره کاور را از زیر صندلی بیرون بکشم و هر ۵۰۰ متر همین اتفاق میافتد. اما خانم اکبرآبادی عنوان کرد که شما نباید این موضوع را تشخیص دهید! که پاسخ دادم کاش میآمدید و لباس ما را میدید. خودتان میگفتید ما چه لباسی بپوشیم”.
و البته این بحث به همینجا ختم نشده است. عباسی این چنین ادامه میدهد: “خانم اکبرآبادی حتی گفت که چرا روز مسابقه کاورت را از وسط پایت ندوختی! که پاسخ دادم ورزشکاری که به المپیک رسیده و برای اولین بار در چنین سطحی از مسابقات حضور دارد بنشیند و کاورش را از وسط پایش بدوزد؟! او گفت میآمدی و لباست را از من میگرفتی اما گفتم مرجع من فدراسیون است و این لباس را فدراسیون در اختیار من گذاشته؛ این گونه نبوده است که از کمد شخصیام لباس بردارم… آن زمان بغض کرده بودم و وقتی از اتاق بیرون آمدم گریه کردم چون احساس کردم نمیتوانم با فردی که چنین مسئولیت بزرگی دارد دربارهی موضوعات واضح و بدیهی صحبت کنم. حتی مسائلی را که مطرح میکردم نمیپذیرفت. آن زمانی که مقابل خانم اکبرآبادی نشسته بودم، از رفتن به المپیک پشیمان بودم و میگفتم من اینجا چه کار میکنم؟”
سوال اینجاست که وقتی با یک ورزشکار المپیکی اینگونه برخورد میشود، آیا دیگر ورزشکاران زن ایرانی اصولاً رغبت میکنند که به سمت رقابتهای بین المللی ورزشی در حوزههای مختلف بروند؟! این شرایط نه تنها برای این دختر قایقران ایرانی، که برای تمامی ورزشکاران ایرانی هم برقرار است. آنهایی که میتوانند با گذشتن از هزاران مانع و در وضعیت کمبود امکانات در مسابقات شرکت کنند با چنین شرایطی روبهرو هستند و دیگرانی چون ورزشکاران زن اکثر ورزشهای آبی هم که به طور کل از امکان شرکت در مسابقات بین المللی زنان محروماند.
رویدادهای مختلف منجر به حذف، در ورزش زنان ایرانی بسیارند. اما شاید ذکر برخیشان به حکم مشتی نمونهی خروار مناسب باشد تا فضای موجود برای زنان ایرانی در حوزهی ورزش، نمایانتر شود.
در مهرماه ۱۳۹۲ تیم ملی کاتای زنان ایران از دور سوم بازیهای همبستگی کشورهای اسلامی حذف شد. دلیل این حذف اعتراض مصریها به پارچهای بود که آنها میان کلاه و یقهی خود استفاده کرده بودند. این تکه پارچه برخلاف ساختار پوششی است که فدراسیون جهانی کاراته برای پوشش زنان تعیین کرده است. اما داستان اضافه شدن این “تکه پارچه” از چه قرار بوده است؟
دبیرکل وقت کمیتهی ملی المپیک، بهرام افشار زاده در گفتگو با خبرگزاری مهر میگوید: “روز پیش از این رویداد عکسی از بانوان کاراتهکار منتشر شد و پس از آن مرضیه اکبرآبادی معاون وزیر ورزش در حوزهی بانوان با اندونزی تماس گرفت و به بانوان به خاطر حجابشان تذکر داد”. همین تذکر خانم اکبرآبادی و ترس ورزشکاران زن ایرانی از مشکلات بعدی که ممکن بود دامان آنها را بگیرد، موجب اضافه شدن آن تکه پارچه میشود که بعد با شکایت مصریها، به راحتی به حذف تیم ملی کاتای زنان ایران انجامید. به همین راحتی! با اعمال سلیقهی یک معاون وزیر (وقت) زحمات گروهی ورزشکار زن و ساعتها و هفتهها تمرین بر باد میرود.
این اتفاق اما پیشتر نیز رخ داده بود. در خردادماه ۱۳۹۰ تیم ملی فوتبال زنان ایرانی به دلیل داشتن حجاب اسلامی و خودداری داور بحرینی از داوری مسابقه در برابر اردن، از دور مسابقات مقدماتی المپیک ۲۰۱۲ لندن حذف شد.
مسئله به حجاب ختم نمیشود. اسفند ۹۲ خبر عجیبی منتشر شد که بسیار تعجب برانگیز بود. احمد هاشمیان، رئیس وقت کمیتهی پزشکی فدراسیون فوتبال ایران از محرومیت هفت بازیکن زن به دلیل “ابهام جنسیتی” خبر داده بود. امری که به گفتهی اغلب بازیکنان فوتبال و فوتسال و بنا بر گزارش بی بی سی فارسی در همان زمان به دلیل “رفتار و ظاهر متفاوت با تعاریف معمول زنانگی” و رعایت نکردن “مرزهای جنسیتی مرسوم” بوده است. این مسئله حتی به بیش از مسئلهی ظاهر جنسیتی زنان و رفتار آنها تسری پیدا میکند.
بنا بر گزارش وبسایت شش رنگ، از زنان آزمایشات مختلفی برای حضور ورزشی به عمل میآید. “آزمایشهای تعیین جنسیت در مرحلهی اول شامل یک تست روانشناسی است که طی آن سوالاتی از قبیل میزان تمایل به حضور در اجتماعات زنانه، میزان علاقه به زندگی مشترک، ازدواج، گرایش جنسی و چرایی کوتاه کردن موها طرح میشود. در صورت تشخیص روانشناس مبنی بر ادامهی تست، ورزشکاران زن برای معاینهی پستان و واژن به کمیسیون پزشکی که در مواردی مرکب از یک تا ۶ پزشک (سه زن و سه مرد) بوده، ارجاع داده میشوند. در برخی موارد ورزشکاران زن علاوه بر این آزمایشها، مجبور به سونوگرافی از رحم و تخمدان نیز میشوند. گرفتن تاییدیهی پزشکی مبنی بر مونث بودن آخرین مرحلهی این آزمایشها و شرط صدور مجوز حضور و شرکت در مسابقات ورزشی است”.
گاهی هم نه مستقیم به دست حکومت، بلکه توسط قوانین موجود و مصوب در این حکومت حذف ورزشکاران زن از رقابتها انجام میشود. شهریور ۹۴ و خبر خط خوردن خانم گل تیم ملی فوتبال زنان ایران، نیلوفر اردلان و عدم امکان حضور در رقابتهای بین المللی فوتبال به دلیل مخالفت همسرش در همان زمان، بازتابهای فراوانی در رسانهها داشت. همسری که با استفاده از قوانین موجود به راحتی تیم ملی یک کشور را از حضور یکی یا بهترین بازیکن آن محروم میکند. به همین راحتی!
اما مسئلهی محرومیتها تنها به ورزشکاران ختم نمیشود. تماشا و پخش رسانهای ورزش زنان نیز از دیدگاه حکومتی که جداسازی جنسیتی را سرلوحهی کار خود قرار داده است، میتواند ممنوع باشد و این ممنوعیتها هم میتواند اعمال شود.
مسئلهی پخش بازیهای ورزش زنان نیز امر عجیبی نیست. مسئلهای که میتواند به تهییج زنان و دختران ایرانی برای ورزش کردن و تلاش برای ورزش حرفهای، کمک شایانی کند. بسیاری از مردان ورزشکار امروز، با دیدن تصاویر ورزشکاران مرد دیروز از جعبهی جادویی صدا و تصویر بود که عاشق ورزشی خاص شدند و بعد با پیگیری به جایی رسیدند که توانستند با اسطورههای سابق خود همکاری کنند و یا مسابقه بدهند. در سال ۱۳۸۶ و بر اساس گزارشی که در روزنامهی دنیای اقتصاد منتشر شده به بررسی این مسئله پرداخته شد و برای آن عنوان شد که این مسابقات برای دوربینهای بیگانه و کشورهای دیگر آزاد است و برای صداوسیمای ایران و مردمی که از این صداوسیما استفاده میکنند ممنوع! البته اخیرا پیشرفتهایی در زمینهی نشان دادن ورزش زنان شده است و بلااخص در المپیک اخیر شاهد نشان دادن رقابتهای ورزشکاران زن کشورمان بودهایم. اما این نسبت میان ورزش مردان و ورزش زنان آنقدر ناعادلانه است که میتواند از کاهی در برابر کوهی سخن گفت.
قصه تنها به عدم نشان دادن آن ختم نمیشود. دیدن آن توسط زنان ایرانی و رفتن به ورزشگاهها نیز به مشکلی اساسی برای زنان ایرانی بدل شده و حتی به بازداشت زنانی منجر شده است که برای دیدن مسابقات در استادیومها و مجموعههای ورزشی تلاش کردهاند.
آبان ماه ۱۳۹۲ و ماجرای عدم مجوز حضور زنان در پیست اتوموبیل رانی آزادی و دیدن مسابقات رالی، خود حکایت و طنز تلخی بود. مسابقات رالی که دیگر نه پوشش سبک داشت و نه حرکت سنگین. مردان و زنانی در لباس و پشت رل فرمان اما از نظر حاکمان جمهوری اسلامی نا دیدنی بودند برای زنان ایرانی. اما همینها پشت دیوارها و به دور از رل و فرمان همدیگر را به آسانی میتوانستند ببینند! انگار تنها مسابقات رالی و سرعت نامحرم بوده و هست!
والیبال و دیدن مسابقاتش توسط زنان هم دیگر امر قابل پوشیدنی نیست. غنچه قوامی در جریان این مسئله بازداشت شد و ماهها در زندان بود و هنوز هم دیدن مسابقات والیبال برای زنان و رفتن به استادیومهای مرتبط با ورزشهای مختلف برای زنان ایرانی از دیدن حاکمان ذنب لا یغفر است. اما گاهی و وقتی زنان کشورهای دیگر میخواهند به تشویق تیمهای کشورشان دست بزنند، اجازه مییابند. حضور زنان کشورهای دیگر در استادیومها در قاموس نظام جمهوری اسلامی حلال است و حضور زنان ایرانی در همان استادیومها و در همان بازیها حرام! منطق دوگانه و بی منطق حاکمیت و نگاهش به این مسئله کاملاً روشن است.
بعد هم وقتی که فعالین مدنی از زنان و مردان و جامعهی مدنی بر حضور زنان در استادیوم ها اصرار میکنند، گروههای تندرویی به مانند انصار حزب الله به میدان میآیند و بدون پاسخگویی به کسی از بلندگوی یالثارات تهدید میکنند که “در مقابل خلاف شرع خواهیم ایستاد” و بعد هم خانمی به نام روح افزا در جایگاهی با عنوان “رئیس شورای فرهنگی، اجتماعی زنان” مدعی میشود که “ضد انقلاب مدعی اصلی ورود زنان به ورزشگاههاست” و این یعنی اینکه اصرار بر این حق به متهم شدن به ضدیت با انقلاب و نظام و اتهامات سیاسی-امنیتی منجر خواهد شد. امری که موجب میشود بسیاری از طبقات و اقشار اجتماعی از مطالبهی این حق طبیعی به دلیل ترس از چنین اتهاماتی منصرف شوند.
و بعد هم وضعیت به حالتی مضحک در میآید و در زمان کوتاهی پارادوکسی عجیب نمایان میشود. مسابقهی فوتسالی میان زنان ایران و روسیه برگزار میشود. مسابقه هم، دوستانه است. خبرنگاران -حتی خبرنگاران زن-، امکان حضور در سالن مسابقه را پیدا نمیکنند. لباسهای بدون شماره در اختیار بازیکنان ایرانی قرار میگیرد و نکتهی جالب آنکه تیم مقابل بدون حجاب و با لباس خودش بازی میکند! دقیقاً معلوم نیست که چه چیزی برای چه کسی از نظر حاکمان جمهوری اسلامی حرام و ممنوع است و چه چیزی مجاز و حلال؟! این، نمادی از بلاتکلیفی و عدم مشخص بودن وضعیت در ورزش زنان ایران میتواند باشد. این مسئله دقیقاً در زمانی اتفاق میافتد که بر سر ماجرای داشتن و یا نداشتن حجاب در مسابقات جهانی شطرنج در ایران جنجالی برپا شده است. ورزشکاران زن کشورهای دیگر به مانند نازی پاکیدزه خواستار عدم اجبار حجاب برای آنها شدهاند و حتی گفتهاند که اگر قرار باشد حجاب بر سرشان اجبار شود در این مسابقات شرکت نمیکنند. و البته معترضین به حجاب اجباری اینجا از سوی حامیان دولت روحانی مورد هجوم قرار گرفتهاند.
در اینجا دو مورد قابل بحث و شناسایی است. اول اینکه اگر حجاب برای ورزشکاران زنی که در ایران مسابقه میدهند اجباری است، چرا برای فوتسالیستهای روس اجباری نیست و برای شطرنج بازان کشورهای دیگر اجباری؟ و ثانیاً متاسفانه برخی مدعی شدهاند که حجاب و این گونه جداسازیها “بخشی از فرهنگ” ایرانیهاست! دروغی که با توجه به روایت فوق گفته و تمامی مستندات تاریخی بیش از پیش هویداست.
وضعیت فعلی ورزش زنان ایران بن بست است از همه سو. برخی ورزشها، به صلاح دید آقایان برای زنان در تمام عرصهها ممنوع است. برخی در عرصهی قهرمانی و برخی در عرصهی بین المللی شامل حال همین ممنوعیت است. تماشای تلویزیونی و حضور در استادیومها برای بینندگان و علاقمندان به ورزش از میان زنان ممنوع است و البته! البته قانون شکنی هم تاوانی بس گزاف دارد.
یکی از این حوزهها که برای آن بهایی گزاف پرداخت شده و در سالهای اخیر زنان ایرانی بدان علاقه نشان دادهاند، حوزهی پرورش اندام و بدنسازی است. حوزهای که پایگاه اطلاع رسانی قوهی قضاییه مدعی شده که “به خاطر مسائل شرعی و قانونی، بانوان هیچ فعالیتی در این رشته ندارند”.
اما در تیرماه سال ۱۳۹۳ خبرگزاری بُنا از تجاوز جنسی به یکی از مربیان زن باشگاههای بدنسازی در تهران خبر داده است. این رویداد در شهرک اکباتان تهران در آن سال روی داده و توسط ادارهی پنجم پلیس آگاهی تهران هم پیگیری شده است. همین خبر و خبرهایی از این دست ناقض ادعای اخیر قوهی قضاییه است. اما دلیل این ادعا چیست؟
شهریور امسال خبرگزاری میزان از احضار دو زن بدنساز ایرانی و چهار مردی که ظاهراً ایشان را آموزش داده و به مسابقات برون مرزی فرستادهاند به دادسرای فرهنگ و رسانه خبر داده است. مسئلهای که با انتشار تصاویر این زنان در صفحات اینستاگرام شخصیشان پس از شرکت در این مسابقات روی داده است. با زنان بدنساز برخورد شده است. فدراسیون پرورش اندام از بیخ فعالیت زنان را در این حوزه تکذیب میکند و قوهی قضاییه نیز بر آن صحه میگذارد. سخنی که از موردی که پیشتر گفته شد پیداست، کذب و نادرست است.
در واقع این نهاد حکومتی است که بر مبنای ارزشهای خود برای ورزش زنان در ایران تصمیم سازی و آن را اجرایی میکند. کسی هم از زنان ورزشکار و ورزش دوست ایرانی نمیتواند بپرسد که چه میخواهند و چگونه میخواهند و چگونه موقعیتی را میطلبند.
وزیر سابق ورزش دولت حسن روحانی در سال ۹۴، در یادداشتی که در جام جم ورزشی منتشر شد، با ذکر موانعی از جمله ترس از آسیب رسیدن به ارزشهای فرهنگی و دینی و یا موانع خانوادگی از جمله همسر یا والدین از تلاش خود و دولت مطبوعش برای آنچه وی آن را تثبیت ارزشهای “اسلامی” در دنیا مینامد سخن گفت: “ما این حق را نداریم که ارزشهای غربی را بر ارزشهای شرقی غالب کنیم”.
حقیقت آن است که مقاومت در حوزهی ورزش زنان در جامعهی ایران بالا گرفته است. این مقاومت آنقدر قوی است که بالاترین مقامات حکومت را به میدان کشیده است. رهبری نظام با ابزار فتوا به صف آرایی در برابر ورزش زنان دست میزند و دستور به ترک “دوچرخه سواری زنان” میدهد و آن را “موجب جلب نظر مردان و در معرض فتنه و به فساد کشیده شدن اجتماع و منافی با عفت بانوان” میخوانند.
زنان ایران در حدود چهار دهه در جنگی سرد با ارزشهای حاکمیت مبارزه کردهاند. بارها دیوارهای صلب حاکمیت را به عقب رانده و میرانند. از هیچ در ورزش زنان به مدال برنز المپیک میرسند و فوتسال زنان ایران قهرمان آسیا میشود. زنان ایرانی تا امروز ورزش زنان را در برابر بی قانونی و بی مبنایی تصمیمگیران و مجریان در این حوزه محافظت کردهاند. مجریانی که زمانی حجاب را برای ورزشکار زن غیر ایرانی لازم میبینند و زمانی خیر. زمانی با لباسی برای ورزشکار زن ایرانی موافقت میکنند و زمانی خیر. زمانی تشویق میکنند و زمانی محروم. بی قانون و بی مبنا و کاملاً بر اساس سلیقهی شخصی فرد مسئول در مقام خود.
مبارزهی زنان و این جنگ سرد اما با تمام این بی مبناییها ادامه دارد. هرچند متاسفانه در هر حرکت و در انتهای این جنگ سرد به دیوار صلبی بر میخورند. در این حوزه و جنگ سرد زنان ایران برای حقوقشان در برابر حاکمیت جمهوری اسلامی جایی وجود خواهد داشت که دو طرف به این جمع بندی میرسند که جنگ سرد کفایت میکند. راه حل چه باشد، باید تاریخ را مشاهده کرد.
از: ماهنامه خط صلح