سرشت اردوغان، سرنوشت اوست

سه شنبه, 5ام بهمن, 1395
اندازه قلم متن

ترکیه را به لکوموتیوِ ترمز بریده‌ای تشبیه می‌کنند که با سرعت زیادی به سوی تصادفات، وقایع و اتفاقات پر از ضرر و خطر در حرکت است. اگر از این حرکت انحرافی بازداشته نشود، تبدیل ترکیهٔ بحران‌زده، به یک «دولتِ درمانده»، امری اجتناب‌ناپذیر می‌نماید. زیرا مجموعهٔ عللِ موجبه‌ی تضعیف و تبدیل شدن به «دولتی درمانده» را فراهم دارد.

اگر به اوضاع این کشورِ همسایه و نحوه رهبریِ سیاسیِ آن خوب نگاه کنیم، می‌بینیم که ترکیه‌ی نیرومندِ گذشته، از درون شکست برداشته و از تضادهایی که جنگی گشته‌اند در رنج است: درگیری‌هایِ ویرانگر قومی با کردها، اختلافاتِ فرقه‌ای با علوی‌ها، کینه‌توزی متقابل با ارمنی‌ها، تضاد همه‌جانبه‌ی اسلامیست‌ها و کمالیست‌ها، ستیزه‌جویی با گولنیست‌ها… و در نهایت، دخالت در امورِ سوریه و عراقی‌ها که به درگیری با همه همسایه‌ها منتهی شده؛ شرایطِ عمومی را برای عملیاتِ تروریستی، جنگ و دعوایِ درون‌حکومتی، فساد اداری، «بحران اقتصادی» و انواع تبهکاری‌هایِ فردی و فرقه‌ای ، خاصه زورگوییهایِ حکومتی، عادی و آسان کرده که همهٔ اینها نشانه‌هایِ روشنی ست از حرکت ترکیه در جهتِ بی‌ثباتیِ سیاسی، و سقوط به سطحِ «دولت‌های درمانده» که اگر چنین شود، تاثیری مرگبار در سراسر منطقه خواهد داشت.

اردوغان در سالهایِ نخستِ حکومت خود یعنی از ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ میلادی در قامتِ سیاستمداری مدیر و قانونمداری مدبّر ظاهر شد. او در گره‌گشایی از مشکلِ اکرادِ ترکیه درایتی تعریف کردنی از خود نشان داد، در ارتباط با ارامنه هم نشانه‌هایی از واقع‌بینی بروز داد. او به حاکمیتِ ارتش بر ملت، نقطه پایان گذاشت، و دموکراسی و کثرت‌گرایی سیاسی و فرهنگی را در ترکیه تقویت کرد. اردوغان همراه با عبدالله گل و داوود اوغلو در زمینه سیاست خارجی هم گام‌های بسیار مثبتی برداشت و در سطح منطقه حتی بین‌المللی به عنوان رهبری مسئله‌حل‌کن و صلح‌جو مطرح گردید.

درابتدای تحولاتِ معروف به بهار عربی، احترام و اعتبارِ جهانی اردوغان تا آنجا بالا رفت، که پرزیدنت اوباما درباره‌اش گفت: «اردوغان یکی از آن پنج تن رهبر جهانی ست که من نزدیکترین رابطه را با آنها دارم.»(۱)

در این میان، وزیر امور خارجه آمریکا، یعنی هیلاری کلینتون در اعتبار دادن به نقش رهبری اردوغان در خاورمیانه، سنگ تمام گذاشت، یعنی در آغاز فاجعه سوریه سال ۲۰۱۱ رسماً اعلام کرد که: «ایالات متحده آمریکا از پی رهبری ترکیه خواهد رفت.»(۲)

باری ترکیه می‌رفت که به الگویی در رشد و توسعهٔ اقتصادی و سیاسی، به نمونه‌ای در هم‌زیستی و همکاریِ یک حزب مومن به اسلام، در یک سیستمِ مدرن و سکولار مانند جمهوری ترکیه، تبدیل شود که بهار عربی رسید، و اردوغان و حزبش را که ابتدا در مسیری سالم و منطقی حرکت می‌کردند، از راه راستِ سیاسی بیرون آورد. یعنی سیاستِ طلاییِ پایان دادن به اختلافاتِ گذشته با همسایه‌های ترکیه، جای خود را به عظمت‌طلبی ملی و مذهبی داد و اردوغان را که ناگهان به قهرمان و رهبر کاریزماتیکِ اسلامیست‌های منطقه تبدیل شده بود، به فکر انداخت تا تنور انقلابات اخوان‌المسلمینی و شورو شوق برای احیای خلافت اسلامی، آنهم از نوع عثمانی‌اش، در دنیای سنّی داغ است، آرزوی تاریخیِ پان‌اسلامیست‌ها و پان‌تورکیست‌ها را که برای چنین روزهایی ثانیه شماری می‌کردند، برآورده سازد و ترکیه را به قدرت مسلط در منطقه، و به ابر قدرتی در دنیا تبدیل کند.

از این مرحله است که بحث از صلح و دموکراسی و آزادی یا دفاع از جهانی شدن و توسعهٔ اقتصادی، جای خودرا به جهاد و جهانگیری اسلامی، البته درآن فضای بر آمده از انقلابات عربی می‌دهد. آقایان اردوغان و یاران، از سخنِ آزادی و حقوق انسانی یا رشد و نوگرایی که زمانی ترجیع بندِ گفتارشان بود دست می‌کشند و می‌پردازند به مباحثِ مثلاً حیاتی‌تری مانند ضرورت احیا روح امپراتوری عثمانی، ترویج اسلامِ جهادی و تربیت نسل نُوی از مسلمانان که از ایلات سلجوقی و مغول و سلاطینِ عثمانی درس بگیرد و سلطانی چون آلب ارسلان سلجوقی را الگوی خود قرار دهد، که حدود هزار سال پیش یعنی در ۱۰۷۱ میلادی در ملازگرد یا منازکرت، ارتش امپراتوری روم شرقی را درهم شکست و شخص امپراتور – یولیانوس – را به اسیری گرفت.

اردوغان، خطاب به جوانان حزب عدالت و توسعه می‌گوید: «نگاهتان را فقط به سال ۲۰۲۳ ندوزید، به ۲۰۷۱ میلادی هم نگاه کنید.»(۳) یعنی پیروزی آلب ارسلان سلجوقی در ۱۰۷۱ میلادی بر روم شرقی- هزار سال پیش – همانقدر اهمیت دارد که تأسیس جمهوری لایٔیک ترکیه در صد سال پیش(۱۹۲۳)؛ در واقع خواست او این است که نسل نو از غلبه ترکان بر غرب مسیحی الهام بگیرند، از آلب ارسلانِ مسلمانِ جهادی پیروی کنند، نه از آتاتورک لاییک!

لذا در شرح رسالت تاریخیِ حزب عدالت و توسعه-آک پارتی- می‌فرماید: «در این حرکت تاریخیِ ملت مقدس ما، حزب ما -آک پارتی- ولادت قدرتی جهانی و ماموریتِ آن را برای ایجاد نظمی نو در جهان اعلام می‌کند. ما در صد سالگی خروج خود از سرزمین‌هایی هستیم که از ۱۹۱۱ میلادی تا ۱۹۲۳ از دست دادیم یا بیرون کشیدیم؛ تا ۲۰۲۳ باید دوباره با برادرانمان در آن سرزمینها دیدار کنیم…»(۴)

شوربختانه وزیر امور خارجهٔ ترکیه -داووداوغلو- که زمانی خردمند می‌نمود، او هم متاثرِ از آن فضای عظمت طلبیِ ملی و دینی می‌گوید: «ما دوباره منطقه بالکان، قفقاز و خاورمیانه را به ترکیه پیوند می‌زنیم، و مانند عثمانی در سدهٔ شانزده میلادی، در آینده به مرکز سیاسی جهان تبدیل می‌شویم؛ این هدف سیاست خارجی ترکیه ست، ما مصمّمیم که به این هدف برسیم.»(۵)

باری این خود-نهنگ‌بینی‌ها، عظمت‌طلبی‌ها و محاسبه‌های عوامانه که با نوستالژی عصر عثمانی و عجله برای پیروزی در اوضاع ناشی از بهار عربی توأم شده بود، اردوغان و شرکاء را به مداخله‌ای خونبار، نابودگر و آبرو برباد ده در سوریه کشاند و ترکیه صاحب حرمت و حیثیت را به یکی از شریکان اصلی در تبهکاری‌های تروریستی در سوریه تبدیل کرد.

لذا دخالت در امور داخلی سوریه، به قصد رژیم‌افکنی و سلطه‌طلبی را بدترین خطای سیاسی-استراتژیکیِ شخص طیّب اردوغان و آک پارتی باید تلقی کرد که جزء شکست و توسعهٔ تروریسم و انزوا و ناامنی، نتیجهٔ دیگری برای ملت ترکیه نداشته است.

برخی از تحلیلگرانِ سیاسی به‌ویژه کسانی که از اسلامیست‌ها لطمه خورده‌اند، حرکت تند اردوغان و حزب اورا به سوی دیکتاتوری و انحصارطلبی در داخل، و سلطه‌طلبی در خارج، بیان روشنی از ناتوانی اسلام و مسلمین در تطبیق خود با لیبرال-دموکراسی و مفاد موجود در اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر تلقی می‌کنند و با اشاره به مشترکات و «همسانی‌های» موجود در جنبشِ اصلاح‌طلبیِ دینیِ ایرانی و آک پارتی، می‌گویند که آینده احزاب «اصلاح‌طلب» ایرانی هم مثل حزب اردوغان خواهد بود یعنی با همه ادعاهای آزادی‌طلبی و دموکراسی‌خواهی‌ای که دارند، در نهایت به مجریان شریعت و سرکوبگرانِ توده ملت ایران تبدیل خواهند شد!

در ارتباط با این جمع‌بندی می‌توان گفت که: اولاً از وضع ترکیهٔ اردوغان حکم عمومی درآوردن معقول و منطقی بنظر نمی‌رسد، در ثانی کمالیست‌ها و ژنرال‌های لاییک ترکیه، در سرکوبگری‌ها و آزادی‌ستیزی‌ها به‌مراتب بدتر و خونبارتر از اردوغان عمل کردند. کودتای کنان اورنِ کمالیست را مگر می‌توان فراموش کرد؟ هزاران نفر را کشتند، هزاران را شل و کور و علیل کردند، نیم میلیون را اسیر و زندانی کردند.

از طرفی اعمال و سیاست‌های خوب و بد اردوغان را نه بر پایه گرایش اسلامی او، بل بر اساس اعتقاد و اعتمادی که به دولت‌گرایی و دولت قوی دارد؛ ناسیونالیسم عظمت طلبانه‌ای که با شخصیتش درآمیخته و نگاه ابزاری او به اسلام، باید سنجید. که اینها همه صفات و اعتقادات هر رهبر سیاسی‌ای بوده که بعد از آتاتورک از ۱۹۳۷ تا کنون در ترکیه سرکار آمده و فرمان رانده. گفتنی ست که حتی خود جناب آتاتورک، با اینکه کردار و گفتاری ضد دینی داشت، جمهوری لاییک ترکیه را از آموزش دینی، بی‌نیاز نمی‌دید.

پژوهشگر ایرانی، نادر انتخابی دراین باره در مقالهٔ عالی خود، «دین و دولت در ترکیه» مینویسد: «مصطفی کمال به رغم کردوکارهای دین‌ستیزانه، با درک این نکته که ساماندهی جامعه و دولتِ مدرن بدون وجود اعتقادات مشترکی که بنیاد یگانگی جامعه قرار گیرد، ناممکن است … بر آن شد که نوعی دین مدنی بیافریند … در پایان دهه‌ی ۱۹۲۰ در پی‌ریزیِ بنیادهای دینی دولتی و ملی، همسو با روحیهٔ خردباور و پوزیتیویستی حاکم بر جمهوری ترکیه، در دستور کار حکومت قرار گرفت. در آغاز دهه‌ی ۱۹۳۰ خواندن اذان و نماز به ترکی اجباری شد. گروهی از علمای وفادار به جمهوری هم به کار تدوین کتاب‌های درسی دینی گماشته شدند. از پرکارترین نویسندگان این دوره، احمد حمدی اَکسکی است که کتابهای درسی زیادی نوشت، از جمله به درخواست ستاد ارتش ترکیه کتابی به نام «عسکرلر دین کتابی» برای تدریس در سربازخانه‌ها تدوین کرد(چاپ نخست ۱۹۲۸) سربازان با خواندن کتاب دین او می‌آموختند که اسلام دین میهن‌دوستی، اطاعت مطلق از دستورات نظامی، احترام به پرچم ترکیه، گردن نهادن به فرامین دولت و فدا کردن جان خود در راه ملت ترک است.»(۶)

این امر در ارتباط با کنان اورنِ سوپرناسیونالیست و کمالیست نیز صادق است. وی که درسال ۱۹۸۰ با کودتای نظامی روی کار آمد، با قطعیت تمام هشدار داد که: «تصور کردنی نیست که ترکیه روزی غیرمذهبی شود …ما باید که دینِ خود را محکم حفظ کنیم.»(۷)

در حقیقت، دین و دمکراسی دو چیزی بودند که همه‌ی رهبران ترکیه برخوردی ابزاری با آن دو داشتند، یعنی جمهوری ترکیه هیچوقت، رهبری واقعاً دمکرات و واقعاً مذهبی و مؤمن نداشته، اگر در دمکراتیزه کردن کشور حرکتی صورت دادند، تا آنجا رفتند که غرب را خوش آید و راه عضویت در اتحادیه اروپا برای ترک‌ها هموارتر گردد، اگر ادعای اسلام‌خواهی داشتند، هدفشان نفوذ در دل تودهٔ عامیِ ترکیه، و جلب «برادران» اسلامی و سنّی منطقه بوده؛ از این‌روست که هر زمانی پای منافع ناسیونالیستی و اقتدار دولت ترکیه به میان آمده، دموکراسی‌سازی قطع، قلدری و قتل و حبس و تجاوز و سرکوبگریها آغاز گشته است.

اردوغانِ نوکیسه نیز در همان مسیر حرکت می‌کند به‌همین جهت، هر وقتی اقتضا کند، بی‌هیچ مقدمه‌ای خط عوض می‌کند؛ با روسیه پوتین دشمن بود، امروز برادر و یار و همکار می‌شود. با اسراییل قهر بود، دوباره دوست می‌شود. با اروپا و آمریکا همینطور، با ایران و عراق و سوریه و کردها همین‌جور بوده، با عرب و عجم و مصری و سعودی …حتی آذربایجانی هم همینطور خواهد بود.

اردوغان با حمایتی که از حماس در برابر اسراییل کرد، و تلاش و کوششی که برای فتح سوریه و سرنگونی اسد، از خود نشان داد، از اخوان المسلمینی‌ها «عمر فاروق» لقب گرفت؛ تندروهای اسلامیِ ضد مسیحی او را آلب ارسلان دیگری می‌نامند که گویا کمر اروپا را خواهد شکست؛ عثمانی‌گراها با سلطان سلیمانِ قانونی یا سلیمان با شکوه مقایسه می‌کنند و اردوغان را «سلطانیم»، خطاب می‌کنند؛ خودِ او امّا با تغییراتی که در قانون اساسی ترکیه داده شده، خیز برداشته تا سال ۲۰۲۳ میلادی- سد سالگی جمهوری ترکیه- به قدرتِ مطلقه دست یابد، به آتاتورکِ دیگری تبدیل شود، برتر و برجسته‌تر از مصطفی کمال!

ولی منتقدین او که بسیارند، می‌گویند: آرزو بر جوانان عیب نیست، اردوغان هر چه می‌خواهد، بخواهد، او نه آلب ارسلان می‌شود، نه سلطان سلیمان. نه شبیه عمر است نه مثل «عثمان»، چرا که «سرشتِ بد و نیک هرکسی، سرنوشت اوست»، اردوغان می‌خواهد، آتاتورکِ دیگری شود، ولی سرشتِ او، سرنوشتِ اوست. اردوغان، نه آتاتورک(کمال پاشا) بل انورپاشای* دیگری خواهد شد!

محمد ارسی
بهمن هزار و سیصد و نود و پنج – تگزاس
mohammadarasi@gmail.com

———————————-
زیرنویس:
۱ – Hiller Fradkin, Erdogan … World Affairs, March/April 2013. Page 43 -44
۲ و ۳ و ۴ و ۵ همان منبع
۶- نادرانتخابی: دین و دولت در ترکیه، نگاه نو شماره ۲۴ / ص ۱۹
۷- Halil Karaveli: – Erdogan’s Journey- Foreign Affairs, Dec. 2016, Page 126
* انورپاشا وزیر جنگ در دولت «اتحاد و ترقی» در دوره عثمانی بود. به اصرار او عثمانی نحیف و ضعیف، متحد با آلمان، وارد جنگی ویرانگر با روسیه تزاری و انگلیس و فرانسه شد. ژانویه ۱۹۱۵ میلادی در «ساری‌قمیش»، شکستی سخت از روسها خورد و یک سومِ ارتش عثمانی به باد فنا رفت، انور به روی خود نیاورد، تقصیر را به گردن ارامنه انداخت و علیه‌شان توطئه کرد! سال ۱۹۱۸ از عثمانی دررفت و به توطئه علیه کمال پاشا(آتاتورک) پرداخت، بعد به «ورارودان» یعنی ماورالنهر، بالای خراسان رفت و در جنبش «باسماچی» همراه مسلمانان، به جهاد علیه دولت لنین پرداخت، همانجا به سال ۱۹۲۲ میلادی کشته شد. او ناسیونالیستی افراطی، جاه‌خواه و جنگ‌طلب بود، سرشتی ناآرام، قدرت‌پرست و ماجراجو داشت، از این‌جهت بود که بد فرجام شد.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.