ابراهیم رئیسی بیش از آنکه با نامزدهای دیگر ریاستجمهوری در تقابل باشد در مواجهه با خودش است. او ناگزیر پیش از رسیدن به چنین جایگاهی باید تکلیفش را با خودش روشن کند. مردی که همواره در سمتهای قضائی بوده و به کسی جز بالادستیاش پاسخگو نبوده، این بار در صورت پیروزی در جایگاهی مینشیند که باید پاسخگوی همگان باشد. شاید از همینرو است که رئیسی طوری رفتار میکند گویا برای کسب جایگاه ریاستجمهوری به میدان نیامده است و بیشتر درصدد انجام تکلیفی است که بر گردنش نهادهاند. او بیش از هر چیز تلاش میکند تا از شخصیت خود صیانت کند. از همین جا معلوم میشود که رئیسی برای در معرض رأی قراردادن خود، دست به کار خطیری زده است و بعید است برای رسیدن به این جایگاه همچون قالیباف به آب و آتش بزند.
محمدباقر قالیباف در این زمینه بیشباهت به محسن رضایی نیست که او هم خدمت به خلق را صرفا از مسیرِ کسب مناصب ردهبالای اجرائی دنبال میکند. با یک قیاس دمدستی اختلاف فاحش قالیباف و رئیسی عیان میشود که بیانگر اختلاف سلیقه جدی اصولگرایان در این زمینه است. قالیباف با آگاهی و حساببازکردن بر این خصیصه رئیسی، مایل است در صحنه بماند تا با آغاز فعالیتهای انتخاباتی، بهطرز عملی ثابت کند کارآمدتر از دیگر نامزدهای اصولگراست.
برای قالیباف این انتخابات بازی دو سَر بُرد است، حتی اگر به نفع رئیسی کنار برود انتظار آن را دارد که جایگاه مهمی در دولت آینده بهدست آورد. ازاینرو کشفِ بازی سیاسی پنهان- آشکارش چندان کار سادهای نخواهد بود. قالیباف به قدرت برگه رأی طیفهای مختلف سیاسی باور دارد و حتی برای جمعآوری آرای اصولگرایانِ تندرو در مناظرهها از بازگویی خدمات خود در وقایع مختلف پرهیز نکرد. قالیباف نشان داده است اشتیاق وافری برای رسیدن به جایگاه ریاستجمهوری دارد و همین اشتیاق است که دیگران را از او برحذر میدارد. قالیباف هرچه بیشتر به سمت این جایگاه میدود، انگار همچون محسن رضایی از آن دورتر میشود.
برخلافِ قالیباف، رئیسی اینگونه نشان میدهد که رغبت چندانی به این جایگاه ندارد و در صورتی آن را میپذیرد که همه حول او اجماع کنند. مردی که در جوانی بالاترین مقامهای قضائی را داشته و اینک تولیت آستان قدس را بر عهده دارد، بعید است انگیزهای برای مدیریت کلان اجرائی داشته باشد. خاصه آنکه در این زمینه سابقه و تجربهای هم ندارد. اگر رئیسی در انتخابات پیروز شود شاهد نوعی ترویج اندیشههای سنتی خواهیم بود. اندیشههایی که برخی از آنان در سالهای بعد از انقلاب بارها به انحای مختلف محک خورده است. رئیسی راه دشواری پیشِرو دارد، او مایل نیست خاستگاه و موقعیت کنونیاش را در سبد اصولگرایان سیاستپیشه بگذارد. او نگاهی فرادستی به اصولگرایان دارد و در برابر تمجیدها و حمایتهای بیدریغ رسانههای اصولگرا با نوعی بیاعتنایی برخورد میکند، زیرا اوست که همه داراییهای مادی و معنویاش را به میدان آورده است.
پس تعریف و تمجید این رسانهها برای او چندان شوقی ایجاد نمیکند. حالا میتوان مخالفت برخی از اصولگرایان با رئیسی را درک کرد. برخورد رئیسی با اصولگرایان، برخورد تفقدآمیزِ رئیس با وظیفهشناسان را تداعی میکند. مهمتر از همه رئیسی شاید در ایده به اصولگرایان نزدیک باشد اما در قرائت آن، تئوریپذیر نیست و خود تئوریسین است. اصولگرایانِ موقعیتشناس همانهایی هستند که عَلَم مخالفت برداشتهاند و ترجیح میدهند با ارابه قالیباف وارد این کارزار شوند.
از این منظر اگر سختجانی قالیباف اصالت داشته باشد، قابل تأمل است اما گذشته او نشان میدهد بیش از آن که کنشگر باشد، کنشپذیر است. بزرگترین خصیصه قالیباف آن است که تضاد چندانی با جایگاهی که در پی آن است ندارد، حال آنکه رئیسی خود را فراتر از این جایگاه میداند و اگر او به این جایگاه دست پیدا کند بهدلیل همین تضاد با جایگاهش، یا به زبان دیگر تضاد فرم با محتوا امور کشور را دچار نوعی دگرگونی خواهد کرد. پس بیدلیل نیست که قالیباف بیمحابا میتازد تا خود را دستکم بهعنوان معاوناول رئیسجمهوری جا بیندازد، تا با توان اجرائیاش رئیسی را در سایه قرار دهد اما بعید است رئیسی در صورت پیروزی این جایگاه را بهراحتی در اختیار قالیباف قرار دهد.
از: شرق