حسن روحانی در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ به مردم قول داد با اجرای یک برنامه صد روزه کاری خواهد کرد که مردم تغییرات مثبت و ملموسی را در زندگی خود حس کنند. او بعد از صد روز در صدا و سیمای جمهوریاسلامی ایران حضور یافت و در گزارشی اعلام کرد که در این کار موفق شده است.
روحانی در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ قول داد که دوباره یک برنامه صد روزه را اجرا کرده و گزارش آنرا به مردم اعلام کند. چند روز دیگر تا پایان این بازه زمانی صد روزه باقی مانده است و پیشاپیش مشخص است که او بار دیگر ضمن ارائه کارنامه ای مثبت از دولت خود اعلام خواهد کرد که باز هم به وعده خود عمل کرده و وضعیت زندگی مردم را بهبود بخشیده است اما:
- آیا واقعاً اینطور است؟
- مردم ایران چنین ادعایی را میپذیرند؟
- زندگی افراد عادی در ایران چگونه است و چه تغییراتی کرده است؟
- مردم کوچه و خیابان اینده زندگی خود و وضعیت کشور را چطور میبینند و چه قضاوتی درباره اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور دارند؟
وعدههای رنگارنگ دولت و اوضاع وخیم ملت
با بررسی سخنان تبلیغاتی حسن روحانی، چه در دوران انتخابات و چه در مقام رئیسجمهوری، میتوان بیش از دویست مورد مشخص و عمده از وعدههای او و دولتش را فهرست کرد.
رفع تحریمها، برخورد با فساد، ایجاد اشتغال، کنترل تورم، ایجاد رونق اقتصادی، استفاده از نخبگان در پستهای مدیریتی، رفع مشکلات کارگران، رفع حصر، برقراری رابطه سازنده با دنیا و همسایگان، تمرکز زدایی از تهران و رسیدگی به مشکلات دیگر استانها، اجرای صحیح و کامل قانون اساسی، احیای حقوق شهروندی، مقابله با طلاق!، نداشتن رویکرد پادگانی در مدیریت، مقابله با اعتیاد، نجات اقتصاد ایران، اصلاح نظام اداری، مقابله با رقابت دولت با بخش خصوصی، مقابله با رانت و فساد، مقابله با زیادهخواهی آنان که هم پول دارند و هم تفنگ(سپاه)، دفاع از آزادیهای رسانهای و اینترنتی، هوای پاک، توجه به محیط زیست، مقابله با آمار سازی دولتی، تلاش برای شفافیت اطلاعات، اجرای عدالت و غیره تنها بخش کوچکی از فهرست بلند وعدههای حسن روحانی بوده است.
در طرف دیگر خواسته مردم ساده است. آنها میخواهند زندگی کنند. شغلی برای امرار معاش، غذایی برای خوردن، لباسی برای پوشیدن، خانهای برای پناه داشتن، دسترسی به بهداشت و درمان و آموزش، داشتن امنیت و احترام، برخورداری از حقوق قانونی، داشتن آزادیهای لازم برای فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، امید به آینده، برخورداری از شادی و آسایش و چیزهایی از این دست که به پشتوانه آمار، اظهارات مردم و مشاهدات میدانی میتوان ادعا کرد تک به تک آنها برای اکثریتی بزرگ از مردم ایران فراهم نیست، سخت به دست میآیند، پر هزینه و حتا رؤیایی هستند.
مسکن
قیمت مسکن طی دوران بلندپروازیهای هستهای جمهوریاسلامی بین ۶۰۰ تا ۷۰۰درصد رشدداشته است. داشتن خانه برای بسیاری از مردم ایران یک رؤیای دست نیافتنی شده است.
■ یک شهروند ۴۵ ساله میگوید قبلا با پسانداز، کمک اقوام و وام مسکن میشد خانه خرید اما اکنون دیگر نه میتوان پسانداز کرد و نه کسی به کسی کمک میکند.
■ یک کارگر ۳۲ ساله میگوید که قسط وام مسکن تقریبا اندازه حقوق یک ماه اوست.
■ یک جوان شاغل به عنوان پیک موتوری میگوید کسی وام مسکن میگیرد که پول نداشته باشد خانه بخرد. اگر کسی بتواند ماهی ششصد هزار تومان، نزدیک به هشتصد هزار تومان یا یک میلیون و صد هزار تومان در ماه قسط وام مسکن بدهد یعنی دست کم باید ماهی ۲ میلون درآمد دشته باشد.
■ یک افسر راهنمایی و رانندگی که شاهد گفتوگو است ضمن رد نظر قبلی میگوید اگر خانوادهای بچه داشته باشند محال است با دو میلیون درآمد هم بتوانند زندگی کنند و هم اقساط وام مسکن بپردازند.
■ یک خانم تقریبا ۵۰ ساله میگوید “اگر پدر و مادری پول نداشته باشند که به فرزندان خود کمک کنند امکان ندارد جوانها با این وضعیت بیکاری و حقوقهای کم بتوانند خانه بخرند.”
■ یک جوان گیلک میگوید وضعیت در شهرستانها بهتر از تهران نیست “چون در شهرستانها کار نیست؛ کارهایی که هست دستمزد پائین دارد.”
■ شبیه این سخن را در در صحبتهای جوانان شهرستانی دیگر میشنویم: «در شهرستانها کار نیست»، «دستمزدها در شهرستانها کمتر از تهران است»، «قیمت زمین در شهرستان خیلی کمتر از تهران نیست» و …
با وجود این حسن روحانی ادعا دارد که بازار مسکن کاملا از رکود خارج شده است، اقتصاد رشد داشته است و برای جوانان اشتغالزایی شده است.
وضعیت اجارهنشینها بدتر از گذشته شده است. یک سوم جمعیت ایران اجاره نشین هستند. قوانین و روندهای قضایی بیشتر به نفع مالکین است. نسبت هزینه اجاره مسکن به دستمزد در شهرهای مختلف ایران بین ۲۳ تا ۶۰ درصد درآمد خانوار است. با کاهش نرخ سود بانکی در شرایط رکود اقتصادی، فشار بیرحمانهای بر مستاجرین وارد میشود تا به جای ودیعه، کرایه بیشتری بپردازند.
■ ساکن یک روستا با ۲۷۰ نفر سکنه میگوید ماهیانه ۱۲۰ هزار تومان برای یک خانه کاهگلی کرایه میدهد.
برای نمونه کرایه یک خانه ۲۰ سال ساخت در یک شهر با جمعیت ۲۸ هزار نفر ماهیانه سیصد هزار تومان است. در تهران و مراکز استان، کرایه خانههای عجیب و غریب از پانصد تا یک میلیون و پانصد هزار تومان برای خانههای متراژ پائین در محلات معمولی رواج یافته است.
■ یک کارمند شهرداری میگوید “فضای محلههایی که زمانی حلبیآباد محسوب میشد یا پاتوق خلافکارهای و موادفروشها بود طی این چند سال کاملا خانوادگی شده است.”
طی ده سال گذشته شتاب رانده شدن خانوادههای کارگری و خانوارهای کم درآمد به حاشیه شهرها افزایش یافته است.
تغذیه
وضعیت “حیوانیترین” نیاز انسانی نیز حال و روز خیلی بهتری از وضعیت مسکن ندارد.
■ صفت “حیوانی” را یک کارگر در صحبت از مواد غذایی به کار میبرد: «دیدهای توی “راز بقا” این پلنگها سه-چهار روز دنبال غذا هستند، آخرش به زور یه چیزی شکار میکنند؟ وضع ما مثل راز بقا در آفریقاست.» و ادامه میدهد: «آدم توی ایران اگر پولدار نباشد از حیوان کمتر است. حیوان اگر بدود بالاخره غذا گیر میآورد اما میدویم و چیزی گیرمان نمیآید.»
جدای از آنانی که برای تفریح غذا میخورند، بخشی از جامعه ایران تلاش میکند بخورد تا سیر شود. هرچه غذا چربتر و سنگینتر باشد شکم سنگینتر و احساس سیری بیشتر میشود به همین خاطر تنوع غذایی و سلامت غذایی اولویت ندارد. به دلیل تغذیه بد و ناسالم دیابت، مشکلات گوارشی، پوکی استخوان و بیماریهایی از این دست در بین ایرانیان شیوع زیادی دارد.
■ یک کودک دستفروش میگوید با اینکه همیشه صبح و ظهر و شب در خانه غذا دارند اما وقتی گرسنه میشود نان یا قند میخورد.
کارمندان، کارگران و به خصوص جوانان نیز مواد قندی و نشاستهای را برای مقابله با آنچه ضعف کردن و یا رفع گرسنگی در محیط کار مینامند به صورت روزانه استفاده میکنند.
قسمتهای داخلی بدن گاو و گوسفند و مرغ که تا ده سال پیش در مقابل قیمت گوشت بهایی نداشت حالا بستهبندی و فروخته میشوند. برای افراد کم درآمد سنگدان مرغ جای گوشت را گرفته است و در قصابیهای کوچک یا قصابیها محلات فقیرنشین نوعی گوشت چرخ کرده با نصف قیمت عرضه میشود که حاوی آشغال گوشت، گوشتهای مانده و درصد چربی بسیار بالا است.
■ یک کارگر با حقوق یک میلیون و دویست هزار تومان میگوید که به صورت هفتگی و هربار به میزان یک تا یک و نیم کلوگرم گوشت خریداری میکند.
■ یک مهندس با حقوق دو میلیون و ششصد هزار تومان میگوید که ماهیانه دو کیلوگرم گوشت خریداری میکنم. “مجرد هستم و غذا درست کردن با گوشت سخت و زمانبر است” و “هم اینکه گران است.”
■ یک خانم جوان که در تهران با ماهی هشتصد هزار تومان کار میکند و حقوق همسر او ماهیانه یک میلیون و هفتصاد هزار تومان است میگوید غذاهای گیاهی را از سایتهای آشپزی یاد میگیرم “یا خودم اختراع میکنم” تا هزینه آشپزی و خورد و خوراک کمتر شود.
■ جوان دیگری که با سه همخانه خود زندگی میکند میگوید “ما صبحانه و نهار را خودمان یک کاری میکنیم ولی شبها غذای برنجی یا ماکارونی درست میکنیم.” معنی عبارت “یک کاری میکنیم” خوردن کیک، بیسکوئیت، فلافل و ساندویجهای ارزانقیمت است.
تعداد آشغالخورها رو به افزایش است. آنها بر خلاف گذشته دیگر پنهانی و در تاریکی شب آشغالهای میوه فروشیها را جستوجو نمیکنند. در روز روشن میآیند و گویی نسبت به نگاههای خیره مشتریان بیتفاوت شدهاند. به صورت روزمره و مکرر میتوان آنها را مشاهده کرد.
■ خانمی که چادر مشکی بر سر دارد و طبق گفته خودش دو بچه دارد با صدایی که همه آنرا میشنوند میگوید «اگر میتوانستم خودفروشی کنم این کار را میکردم تا بچه هایم گرسنه نباشند اما به درد کسی نمیخورم. اینقدر خوشگلتر و جوانتر از من در خیابان ریخته که کسی محل به ما نمیگذارد.» او با سرعت و جدیت در حال زیر و رو کردن آشغالهای میوه فروشی است. در صورتش نه خشم دیده میشود، نه غم و نه انتظار کمک؛ در صورتش “هیچ” چیز دیده نمیشود.
امنیت، آزادی، فرهنگ، حقوق شهروندی
با ارائه همزامان آمار، مشاهدات میدانی و اظهارات مردم کوچه و بازار میتوان تک به تک ادعاهای دولت و حکومت در زمینه بهبود وضعیت مردم ایران را قاطعانه رد کرد.
فساد اقتصادی هر روز در بین مدیران حکومتی بیشتر میشود و به جای اجرای وعده برخورد با فساد، شاهد باندبازی، زد و بند و سرپوش گذاشتن بر اختلاسها، دزدیها و رانتخواریها هستیم.
رسانهها محدودتر، فیلترنیگ سایتها و کانالهای مستقل سیاسی و خبری شدیدتر شده است.
روند افزایش قیمت دلار برای کاهش کسری بودجه دولت ادامه دارد.
همانند زمان احمدینژاد آمارها دستکاری میشود و گزارشهای دروغ به مردم ارانه میشود.
رابطه با کشورهای همسایه نه تنها بهبود نیافته که به روابط خصمانه علنی تبدیل شده است.
نخبگان علمی کوچ میکنند، شایستگان عرصه مدیریت خانه نشین هستند، پستهای اصلی کاملا در انحصار خانواده مدیران، بسیجیها و وابستگان نظام است که اکثراً تخصصی برای اداره امور ندارند. نمونه دمدستی آن، انتصاب برادر کوچک عراقچی در پست معاونت ارزی بانک مرکزی است. او با سنی کم، قطاری از پستها و عناوین را با خود یدک میکشد اما بدون تجربه لازم در جایی قرار گرفته است که یک امضای او میتواند نظام پولی و مالی کشور را بالا و پائین کند. البته ظاهراً وجود او باعث اشتغالزایی شده است. گفته میشود برای اینکه خرابکاری نکند پست جدیدی با عنوان مشاور معاونت ارزی ایجاد شده است تا یک فرد با تجربه حواسش به خرابکاریهای احتمالی او باشد. از ماجرای ژنهایخوب هم خیلیها خبر دارند که خودش بحث مفصل و جداگانهای است.
بعد از پرونده هستهای، حالا نوبت موشکپراکنیها و دخالتهای نظامی در خاورمیانه است تا بهانه لازم برای تحریمهای جدید را فراهم کند.
سرمایهگذاری در ایران همچنان پر ریسک است، بانکهای بزرگ خارجی با ایران مراودهای ندارند و سرمایهگذاران داخلی نیز رغبتی برای ماندن در ایران ندارند. سرمایههای ایرانی از کشور خارج میشود و در امارات، ترکیه و کشورهای اروپایی و آمریکایی مستقر میشود. در نتیجه رونقی برای اقتصاد ایران تصور نمیشود و وعده ایجاد اشتغال گسترده یک دروغ بزرگ است .
اعتصابات و اعتراضات کارگری همانند آنچه در معدن آقدره، شرکت اتوبوسرانی تهران، کارخانههای هپکو و آذرآب اراک، کشت و صنعت هفت تپه و دیگر نقاط ایران شاهد آن هستیم در حال افزایش است. کارگران به امید گرفتن حقوق خود در اعتراض به چندین ماه پرداخت نشدن دستمزد از سراسر ایران به جلوی مجلس میآیند تا صدای اعتراض خود را به نمایندگان مجلس برسانند اما نه تنها مشکل آنان حل نمیشود که در مقابل مجلس از آنها فیلم و عکس میگیرند و برایشان پروندههای امنیتی درست میشود. همچنین مجلسنشینان مشغول دیوار کشیدن اطراف مجلس هستند تا مطمئن شوند صدایهای مزاحم(درخواست کمک مردم معترض) باعث آزار و اذیت آنها نشود.
همزمان با تمامی این فشارهای کمرشکن اقتصادی این نکته را هم باید در نظر گرفت که به گفته وزیر بهداشت ۲۵ درصد جمیعت ایران از مشکلات و بیماریهای روحی و روانی رنج میبرند و در نتیجه تنش و بیاعتمادی بین مردم در حال افزایش است. جمهوری اسلامی به بهانه امنیت میلیاردها دلار صرف جنگ در سوریه میکند در حالی میزان جرایم خشن در کشور در حال افزایش است. مدتی است که خبر تجاوز جنسی و قتل کودکان، جزو اخبار هفتگی ما ایرانیان شده است.
سیاست
■ یک فعال سیاسی از “ناامیدی عمیق جامعه” صحبت میکند و ضمن بیان توضیح مختصری از آنچه در دوران تحریمهای هستهای بر مردم ایران رفته است میگوید: “این جامعه خسته است. مردم نمیخواهند دچار تنش و سختی شوند اما از وضعیت موجود هم راضی نیستد. این تبدیل به یک گره شده است.”
■ یک فعال سیاسی دیگر با اشاره به دفاع بخشی از اصلاحطلبان و بخشی از فعالان اینترنتی از دولت میگوید در شرایطی که «همه راهها برای فعالیت قانونی به بنبست رسیده است» اعتراف به اینکه انتخابات و صندوق رای به عنوان آخرین راه حل ممکن برای پرهیز از انقلاب و تغییر سریع شکست خورده است سخت است. شاید حق دارند که از هزینههای احتمالی اشکال دیگر فعالیت بترسند اما دو نکته قابل تامل وجود دارد. «اول اینکه این انتخاب ماست یا آنکه جمهوری اسلامی کار را به اینجا کشانده است؟»، «دوم اینکه آیا اساساً امکان دارد هزینه یک تحول اجتماعی سریع بیشتر از هزینه بسیار گزافی باشد که جامعه ما از ابتدای روی کار آمدن جمهوری اسلامی تا امروز پرداخته است؟»
■ یکی از زندانیان سیاسی سابق ضمن انتقاد از خود به دلیل انفعال و بیعملی با طنزی تلخ میگوید: «تقریبا هیچ فعالیتی نمیکنم. مثل خیلی دیگر از افراد منتظر نشستهام تا خامنهای بالاخره بمیرد و همه چیز بهتر از قبل شود.»
■ یک خانم ۲۵ ساله میگوید دوست دارد برای کشورش کاری انجام بدهد اما نمیداند باید چکار کند. «روی تلگرام مطلب میخوانم، برای آدمهایی که مطالب خوب مینویسند پیام میدهم که حاضر هستم همکاری کنم ولی تا حالا فایدهای نداشته است.» همه نوع برخوردی را تجربه کرده است، از مزاحمت شخصی تا برخوردهای احترام آمیز. کسانی او را به مطالعه و کسان دیگری او را به شرکت در جلساتی دعوت کردهاند که به گفته این خانم «در آنجا هم جمع میشوند و مثل تلگرام حرف میزنند ولی هیچکس نمیخواهد کاری بکند.»
■ یک خانم ۳۱ ساله که کارمند یک شرکت خصوصی است میگوید «در جمع دوستانه ما یکی از بچهها فعال سیاسی است. تازگیها متوجه شدهام بقیه هم مثل من حوصله او را ندارند و تا جایی که امکان داشته باشد او را میپیچانیم و دعوت نمیکنیم. اول فکر میکردم فقط احساس خودم اینطوری است ولی صحبت کردیم و دیدم بقیه هم اینطوری هستند.» این خانم اضافه میکند: «اینقدر محترم است که احساس عذاب وجدان دارم اینطوری دربارهاش فکر میکنم ولی دلم نمیخواهد یاد بدبختیهایم بیافتم. وقتی میروم مهمانی دلم میخواهد چند ساعت یادم برود که در چه کشور خراب شدهای زندگی میکنم. او همیشه اخبار سیاسی را میگوید و درباره آینده صحبت میکند و میدانید؟ وای چقدر دیوانه کننده است وقتی فکر میکنی قرار نیست هیچ چیزی توی کشور بهتر بشه و همه چیز داره بدتر میشه. من طاقتش را ندارم. راستش همین الان هم که دارم با شما صحبت میکنم حالم بد است. ببخشید دیگر نمیتوانم صحبت کنم.»
از: رادیو زمانه