هیئت عزاداری بعثت یزد- محرم ۱۳۹۱
گفتند گل مگویید/ این حکم پادشاه است
چشم و چراغ بودن/ روشن ترین گناه است
حکم شکوفه تکفیر/ حد بنفشه زنجیر
سهم سپیده تبعید/ جای ستاره چاه است
این شهر مردگان است/ آواز تازه ممنوع
لبهای غنچه آزاد/ گل بی اجازه ممنوع
دارالخلافه آباد/ جهل و خرافه آزاد
بیداد پشت بیداد/ حرف اضافه ممنوع
گل بی اجازه ممنوع
این سایه باوران را/ ظلمت ز نور بهتر
در دست کوفه سنگ است آئینه دور بهتر
نجوا به چاه اولی/ سر در تنور بهتر
این شهر بی هیاهو/ دیروز باورت کو
شور قلندرت کو/ بانگ ابوذرت کو
این کوچهها علی را/ تسلیم چاه کردند
آیینه را شکستند/ نفرین به ماه کردند
یک سو ستاره زخمی/ یک سو پرنده در گور
تنهای مرده بر خاک/ مردان زنده در گور
حاشا از این تباهی/ تا کی شب و سیاهی
آن روی دیگرت کو
************
من حسینم رو به سوی راستی بازآوردید ای قوم
روز عاشورا غروبش، صبح بیداری است برگردید
های های مردم از بیراهه برگردید برگردید
پرچم دشمن نمایان شد اگر مردید برگردید
ای لباس ظلم را جای عدالت پیرهن کرده
جامهی رنگ و ریای دین و دینداری به تن کرده
کاخ اگر همسایه با دیوار دین باشد خطاکاری است
شمر، شمشیر امیرالمومنین باشد، خطاکاری است
صحنهی آزادگی در خون شناور میشود هرجا
باورم کن، عشق باور میشود هرجا
دور، دور دین فروشان است ای فرمانبران ظلم
دور ظلم ظالمان روزی آخر میشود هرجا
های های ای کاروان رفته در دامان گمراهی
باز راه کعبه را انگار گم کردید، برگردید
این فیلم مراسم عزاداری امسال هیئت بعثت در شهر یزد است. فیلم را از شبکه استانی یزد بصورت زنده پخش میکردند که ناگهان متوجه محتوای آن شده و آنرا قطع میکنند. سنت های مردمی همیشه برخاسته از جهل و نادانی نیستند. گاه با شناخت
سنت های جامعه میتوان به بهترین وجه در تاریک ترین دوران پیام رسانی کرد.
مردمی که بظاهر خاموشند، همیشه این چنین کرده اند. مردمی که پیام خود را با سینه زنی آگاهانه در روز عاشورا فریاد می زنند، قابل تحسین هستند. برخلاف روشنفکرانی که تمام هم و غم خود را برای تخریب تمامی سنت ها و باورهای جامعه
بکار میگیرند. بیشک هر سنتی که به تثبیت دیکتاتورها بیانجامد با جهل و جنایت نسبتی دارد. ولی خوشا آن مردمی که در اوج جنایتی نهادینه شده در کشورشان از سنت هایشان بیشترین بهره را میگیرند و با سینه زنی و لباس سیاه بر سر ولیان
فقیه فریاد می زنند:
” دور، دور دین فروشان است، ای فرمانبران ظلم…دور ظلم ظالمان روزی آخر میشود هرجا… ” و می سرایند : ” حکم شکوفه تکفیر… حد بنفشه زنجیر..سهم سپیده تبعید… جای ستاره چاه است…. این شهر مردگان است… آواز تازه ممنوع… لبهای غنچه آزاد …گل بی اجازه ممنوع… دارالخلافه آباد…جهل و خرافه آزاد… بیداد پشت بیداد—حرف اضافه ممنوع..این شهر بی هیاهو … دیروز باورت کو؟…شور قلندرت کو؟….بانک ابوذرت کو؟..یک سو ستاره زخمی…یک سو پرنده در گور…تن های مرده بر خاک….مردان زنده در گور…حاشا از این تباهی…تا کی شب و سیاهی؟…” آنها که در تاریکترین شبهای میهنشان بجای قمه زدن و خواندن نوحه های حکومتی، خطاب به مردم میخوانند : ” روز عاشورا غروبش، صبح بیداری است برگردید!…باز راه کعبه را انگار گم کردید بازگردید!” به چهره ها بنگرید، بیشترشان جوان هستند ..جوانانی که فریادشان را در هر زمان دیکتاتورها در گلو خفه کرده اند… آنها که نه برای عزاداری بل برای پیام رسانی گرد هم آمده اند..آنها که نه برای ۱۴۰۰ پیش که درد امروز مردمشان را فریاد میزنند…پیامشان را بشنویم… آری! من به این مردم است که باور دارم!
به آنها که از درون سنت ها تیشه به ریشه جهل و نادانی می زنند و توده ها را بر علیه ظلم ولیان فقیه می شورانند و بر آتش زیر خاکستر این چنین می دمند. بر آنها درود!
عاطفه اقبال – ۲۰ آذر ۹۱ برابر با ۱۰ دسامبر