“علوم انسانی” و “روشنفکری” دو مسئله مهم رهبر جمهوری اسلامی هستند که تاکنون هم نتوانسته آنها را حل کند. آیتالله خامنهای بارها گفته است که روشنفکری ایران وارداتی و از اول بیمار متولد شد و بیمار باقی ماند (به عنوان نمونه به سخنرانی ۱۳ اردیبهشت ۱۳۷۵ و ۲۲ اردیبهشت ۱۳۷۷ بنگرید)*. اسلامی کردن علوم انسانی هم یکی از مسائل همیشگی او بوده است که هزینه مالی و انسانی بسیاری صرف آن کرده و نتیجه اش تقریباً نزدیک به صفر بوده است. او گفت مبانی علوم انسانی جدید، مادی و غیر الهی است.
سنت زمامداران جمهوری اسلامی مرید آیتالله خامنهای این بوده و هست که مجیزگویان، سخنان او را تأیید و تکرار کنند. طبیعی است که در این دو مسأله هم دعاوی و راهکارهای او را تکرار و تأیید میکنند. او افرادی را برای تحول علوم انسانی و اسلامی سازی آنها تعیین کرده است. اما آنان که در این زمینه شکست خورده اند، تقصیر را به گردن “روشنفکران سکولار گردن کلفت” میاندازند. مدعای ما این است که نه علوم انسانی “اسلامی شدنی” هستند و نه روشنفکران سکولار مسئول “اسلامی نشدنی” بودن این علوم هستند.
صادق لاریجانی
آیتالله خامنهای در ۲۷ خرداد ۱۳۹۴ طی حکمی هیأت امنایی (باقری کنی، آملی لاریجانی، سیّد احمد علمالهدی، سعید مهدوی کنی، علیرضا امینی، احمد واعظی، سیّد عباس موسویان، سیّد مصطفی میرلوحی و سیّد علا میرمحمّدصادقی، دکتر علی رضائیان و دکترهادی همایون) برای دانشگاه امام صادق منصوب کرد. هدف اصلی اعتلای معارف اسلامی و تحول در علوم انسانی بود. او نوشت: “حضور جناب آقای آملی لاریجانی در صدر این هیئت امناء فرصتی برای دستیابی هر چه زودتر به اهداف مذکور خواهد بود”. بدین ترتیب، صادق لاریجانی یکی از افراد مد نظر خامنهای برای تحول در علوم انسانی است.
صادق لاریجانی در ۱۴ مهر ۱۳۹۱ گفت که امروز “گرایشهای سکولاریستی” در میان روشنفکران مسلمان رواج یافته است. غایات و روشهای علوم انسانی با تصور قرآنی از انسان ناسازگارند، بنابراین، دلیلی ندارد که ما به دنبال این علوم که با تصور غلط از انسان بنای نادرستی را میسازند، برویم. صادق لاریجانی در ۱۶ مهر ۱۳۹۴ گفت علوم انسانی غربی به کشور ما هجوم آورده و در دانشگاهها تدریس میشوند، در حالی که نگاه آنها با نگاه قرآن و پیامبر تفاوت و تعارض دارد. صادق لاریجانی در ۱۷ بهمن ۱۳۹۵ گفت سکولارها سیاست و اقتصاد را از دین حدا میسازند. غربیها پس از رنسانس خدا را کنار گذاشتند و انسان محور شدند. در دوران اصلاحات مسئولان آرای روشنفکران سکولار غربی را گرفته و با رنگ و لعابی زیبا در کشور ترویج میکردند. اما با تفکرات تجددمآبانه و اومانیستی غرب نمیتوان به جایی رسید.
غلامعلی حداد عادل
دختر حداد عادل عروس آیتالله خامنهای- همسر مجتبی خامنهای- است. حداد عادل شاعر دربار سلطان و مجیزگوی داماد خویش است. غلامعلی حداد عادل از این نسبت فامیلی بهرههای فراوانی (از جمله ریاست مجلس، عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، و…) برده است. حداد عادل رئیس “شورای تحول و ارتقای علوم انسانی” است (اعضای شورا را این جا ببینید).
غلامعلی حدادعادل در همایش «چیستی و چگونگی تحول در علوم انسانی از دیدگاه آیتالله خامنهای» در دانشگاه شیراز در ۲۴ آبان ۱۳۹۶ گفت که علوم انسانی از غرب وارد ایران شده است. ما برای اسلامی کردن علوم انسانی، از اساتید متدین و معتقد به تحول علوم انسانی استفاده میکنیم. شورای ما برای تحول علوم انسانی غربی چهار موضع “اسلامی سازی، بومی سازی، کارآمدی و روز آمدی” را اختیار کرده است. ما قصد داریم تا از مبانی هستی شناسی و معرفت شناختی خودمان انسان شناسی اسلامی را استخراج کنیم. اگر تحول در علوم انسانی محقق نشود، کل انقلاب به هدر رفته است. حداد عادل سپس درباره موانع گذار از علوم انسانی غربی به علوم انسانی اسلامی بومی سخن گفت و افزود:
“برداشت نادرست از اسلامی شدن و مخالفت جریانهای سیاسی غرب گرا با تحول در علوم انسانی از دیگر موانع پیشرفت کار در این زمینه بوده است…جریان سیاسی غربگرا و مخالف تحول در علوم انسانی با نامهنگاری به برخی سران مملکت سعی دارند موضوع تحول در علوم انسانی را سیاسی جلوه داده و جنجال به پا کنند که در برخورد با آنان باید هوشیار بود”.
بدین ترتیب، روشنفکران غرب گرا یکی از موانع اصلی تحول در علوم انسانی هستند.
رضا غلامی
حجت الاسلام والمسلمین دکتر رضا غلامی، رییس شورای سیاست گذاری چهارمین کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی است. غلامی به همراه شهریار زرشناس در میزگرد “علوم انسانی در زنجیر” شرکت کرد که در ۲۴ آبان ماه از شبکه یک به روی آنتن رفت. غلامی در این برنامه گفت که ایران پس از انقلاب فاقد “علوم انسانی غربی”- که با مبانی دینی تعارض دارد- و “علوم انسانی اسلامی” است. باید فضای آزاداندیشی و نقد علوم انسانی غربی را فراهم آورد. اما روشنفکران سکولار با “برچسب بی سوادی” ناقدان را میهراسانند، به آنان اجازه فکر کردن نمی دهند و علوم انسانی را از “علوم عقلی” به “علوم نقلی” تبدیل کرده اند که فقط سخنان غربیان را نقل میکنند.
مشکل یا مسأله چیست؟ چرا علوم انسانی اسلامی نمی شوند؟ پاسخ: “روشنفکران سکولار گردن کلفت” مانع این تحول بوده و هستند. غلامی گفت: “حلقه روشنفکری سکولار که در اقلیت هم هستند با نوعی گردن کلفتی کاری می کند که کسی نتواند برخلاف این جریان فکری حرفی بزند…شاید این استبداد رأی در کشورهایی که دچار غربزدگی می شوند به مراتب بیش از کشورهای غربی باشد و چه بسا شما در کلاس های درس اروپا راحتتر بتوانید در این خصوص صحبت بکنید چرا که روشنفکر داخلی معتقد است همه چیز ما و اصلا قبله ما غرب است لذا هر صحبتی که غیر از این باشد عبور از خط قرمز محسوب می شود”.
غلامی گفت که علوم انسانی غربی- برخلاف علوم انسانی اسلامی- “صد در صد ایدئولوژیک” اند. قصد دارند یک جهان بینی الحادی را به زور در جامعه پیاده کنند. روشنفکران سکولار این علوم را “مقدس” کرده و مانع نقد آنها میشوند. درخواست ما از آنها این است که “لطفا” اجازه دهند تا ما علوم انسانی غربی را نقد کنیم. روشنفکران سکولار اهل بحث، گفت و گو و مناظره ناقدانه نیستند. به بهانههای مختلف از مناظره گریخته و فقط فحاشی میکنند. همه تریبونهای جمهوری اسلامی- از جمله صدا و سیما- در اختیار روشنفکران سکولار مدافع علوم انسانی غربی قرار دارد. در عین حال، میدان جنگ از دست روشنفکران سکولار مدافع علوم انسانی غربی درآمده و رقیب جدی علوم انسانی اسلامی وارد میدان نبرد شده است. اکثریت پژوهشگران خواهان تحول- یعنی گذار از علوم انسانی غربی به علم انسانی اسلامی- هستند، اما “یک اقلیتی با استبداد و گردن کلفتی مانع میشوند و همه جا را هم در اختیار گرفتهاند و کارشان را انجام میدهند اما ما می گوییم اینقدر یک طرفه حرف نزنید و اجازه بدهید حرفهایتان نقد بشود”. با کمال تأسف، سرمایه گذاری کل نظام روی اسلامی کردن علوم انسانی “زیر صفر است”.
نماینده ولی فقیه در دانشگاهها
حجت الاسلام محمدیان، رئیس نهاد نمایندگی مقام رهبری در دانشگاهها، در ۴ آذر ۱۳۹۶، ضمن تأکید بر “تولید علوم انسانی اسلامی و بومی” به شدت به تمدن غرب حمله کرد که با رشد علوم انسانی موجب بیشترین کشتارها در تاریخ بشریت شده است. تمدن غربی همزمان با رشد علوم انسانی، میلیونها انسان را به بردگی کشانده، هویت انسانی و علم را هم ذبح کرده است. او سپس خطر علوم انسانی و راهکارش برای دفع خطر را این گونه توضیح داد: “امروز علوم انسانی تنگه احد ماست و از بسیج انتظار میرود وارد عرصه علوم انسانی شود و انشاءالله با نگاه توحیدی، وحیانی و محمدی بتوانیم علوم انسانی را سامان دهیم و این عرصه، عرصه بسیجیان است”.
اینها نیروهای اصلی آیتالله خامنهای برای تحول در علوم انسانی و جریان سازی رقیب جریان روشنفکری سکولار هستند. در نقد پروژه آیتالله خامنهای و مریدانش به بیان چند نکته پیرامون روشنفکری سکولار و علوم انسانی اکتفا میکنیم:
یکم- روشنفکران سکولار گردن کلفت: پاکسازی دانشگاهها و مراکز علمی و فرهنگی از روشنفکران سکولار، عمری به طول تقریباً ۴ دهه دارد. بسیاری از آنها، علاوه بر اخراج، سرکوب و زندانی هم شده اند. برخی از آنان در پروژه قتلهای زنجیره ای به قتل رسیده اند. آنان حتی اگر “بخواهند” ، “نمی توانند” مانع فکر کردن کسی شوند. با چه ابزاری قادرند مانع فکر کردن شوند؟ تفکر سلطه پذیر نیست. اما حق “آزادی بیان” را میتوان سلب کرد.
در واقع اگر روشنفکران سکولار گردن کلفت قصد و برنامه ای داشتند، ناظر به گام دوم ( انتشار دیدگاهها) بود ، نه ناظر به گام اول ( فکر کردن و اختراع علوم انسانی اسلامی). به تعبیر دیگر، ابتدأ باید مدافعان اسلامی سازی علوم انسانی از طریق اندیشه ورزی این علوم را میساختند و ابداع میکردند، سپس روشنفکران سکولار گردن کلفت مانع انتشار آنها میشدند. اصلاً چیزی تولید نشده است تا کسی مانع انتشار آن شود.
دوم- ابزارهای سرکوب: “روشنفکران سکولار گردن کلفت” حتی اگر “می خواستند”، “نمی توانستند” مانع انتشار آرأ و نظرات مدافعان علوم انسانی اسلامی شوند. برای این که کل نظام سیاسی در سلطه فقیهان و نظامیان است. ابزارهای سرکوب در کنترل رژیم است و آنان از سانسور و سرکوب علیه منتقدان، مخالفان و رقبا استفاده کرده و میکنند. روشنفکران سکولار گردن کلفت با چه روش و وسائلی میتوانستند حق آزادی بیان مدافعان اسلامی سازی علوم انسانی را سلب کنند. این مدعا باطل است.
سوم- ملاک گردن کلفتی: روشنفکران سکولار را چه امری گردن کلفت کرده است؟ به عنوان مثال روشنفکرانی چون مصطفی ملکیان، محمد مجتهد شبستری، حسین بشیریه، سید جواد طباطبایی، عزت الله فولادوند، خشایار دیهیمی، یوسف اباذری، مراد فرهادپور، داریوش شایگان، و…را در نظر بگیرید. همه اینها فاقد قدرت بوده و هستند. قدرت آنان، قدرت فکری است. آری آنان مخالف اسلامی کردن علوم انسانی هستند. منتهی این مخالفت فکری، صرفاً بیان دیدگاههای نظری پیرامون این موضوع و تولید اندیشه از طریق ترجمه و تألیف است.
چهارم- روشنفکری غیر سکولار: روشنفکران به عنوان انسان، دیندار یا بی دین هستند. به تفکیک نهاد دین از نهاد دولت باور دارند یا ندارند. بسیاری از روشنفکران مسلمان معتقد به جدایی نهاد دین از نهاد دولت بوده و هستند و بدین ترتیب، آنان هم سکولارند.
اما باید به دقت به مفاهیم مدرن نگریست. مفاهیمی چون دموکراسی، دولت، تفکیک قوا، جمهوری، رواداری، حقوق بشر، آزادی، فمینیسم، جامعه مدنی، قلمرو عمومی، انقلاب، ایدئولوژی، برابری، لیبرالیسم، سوسیالیسم، سکولاریسم، مدرن سازی، و… همگی متعلق به دوران مدرنند.
آیا این مفاهیم دینی بوده و هستند؟ این مفاهیم دینی نبوده و نیستند.
آیا این مفاهیم دین شدنی هستند؟ اجازه دهید موقتاً برای بیان مقصود از زبان ذات گرایانه استفاده کنیم، اگر چه آئینها و ایدئولوژیها و ادیان و اندیشهها فاقد ذات اند. مفاهیم مدرن یاد شده، ذاتاً غیر دینی اند(نه ضد دینی). اما ممکن است بالعرض دینی شوند. مانند ترکیبهای جمهوری اسلامی، انقلاب اسلامی، فمینیسم اسلامی، حقوق بشر اسلامی، دموکراسی اسلامی، و غیره و غیره.
فرض کنیم بر سر بالعرض دینی شدن این مفاهیم اجماع وجود دارد. به تعبیر دیگر، فرض میکنیم که همه فیلسوفان و عالمان علوم اجتماعی بر این باورند که اگر چه کلیه این مفاهیم ذاتاً غیر دینی اند، اما بالعرض میتوانند دینی شوند و دینی شدن آنها، آنان را از محتوا تهی نمی سازد.
در این صورت روشنفکری هم به عنوان مفهوم و پدیده ای مدرن، ذاتاً غیر دینی/سکولار است و بالعرض میتواند دینی/اسلامی شود. باز هم به شرط این که دینی/اسلامی کردن روشنفکری، روشنفکری را از محتوا تهی نسازد. بدین ترتیب، هر روشنفکری سکولار است. برای این که خود پدیده روشنفکری ذاتاً غیر دینی است.
پنجم- اسلامی کردن علوم انسانی: علوم انسانی هم پدیدههای مدرناند. وقتی “علوم طبیعی تجربی” مدرن زاده و قوی و کارآمد شد، متفکران علوم اجتماعی علم “فیزیک” را الگوی خود قرار داده و تمام تلاش خود را مصروف ساختن “علوم انسانی تجربی”- مشابه علوم طبیعی تجربی- کردند و بدین ترتیب این معارف مدرن زاده شد. علم اقتصاد بیش از همه علوم انسانی این وصف را به دست آورد. مهمترین وصف این علوم، “تجربی” بودن آنهاست. هرشل و رایشنباخ دو مقام گردآوری (context of discovery) و مقام داوری (context of justification) را از یکدیگر متمایز کردمد و فیلسوفان علم بعدی این تمایز را پذیرفتند. پوزیتیویستها علوم را در هر دو مقام “تجربی” به شمار میآوردند. اما فیلسوفان بعدی به آنان نشان دادند که علم در مقام گردآوری آغشته به فرهنگ و ایدئولوژی و دین و شخصیت و غیره است. اما در مقام داوری، تجربه داور نظریههاست. اگر نظریه ای با تجربه سازگار بود، آن نظریه تأیید شده است، اگر تجربه مخالف آن بود، آن نظریه ابطال میشود.
کلیه علوم انسانی اجتماعی مدرن، به این معنا تجربی بوده و هستند. بنابراین موجوداتی چون خدا، روح، فرشتگان، شیاطین، اجنه و کلیه موجودات رازآلود از حیطه آنان بیرون اند. به همین دلیل متدولوژی علوم انسانی مدرن ماتریالیستیک است. یعنی عالمان علوم اجتماعی به دنبال علل مادی پدیدارها هستند و با علل مادی، رویدادها را تبیین میکنند. وقتی ماکس وبر از اسطوره زدایی و افسون زدایی جهان توسط علم تجربی مدرن سخن گفت، چنین معنایی را مد نظر داشت(ماکس وبر، دین قدرت، جامعه، “علم در مقام حرفه”، ترجمه احمد تدین، انتشارات هرمس، صص ۱۸۰- ۱۵۰).
هر کس بخواهد علوم انسانی را متحول سازد، آزاد است. اما باید بداند که پس از مقام گردآوری دانش و نظریه سازی، باید آرأ و دعاوی خود را به داور تجربه بسپارد. بدین ترتیب، برساختن و اختراع “علوم اجتماعی اسلامی” ممکن نیست. برای این که تجربه درباره موجودات رازآلود داوری نمی کند.
روشنفکران سکولار مانع اختراع علوم انسانی اسلامی نیستند، تجربه مانع اسلامی کردن علوم انسانی بوده و هست.”این چنین شیری خدا هم نافرید”. چون داوری با تجربه است، نه متون مقدس دینی.
ششم- تبیین شکست نظامی خلافت داعش: تبیین جنگ یکی از مسائل علوم اجتماعی تجربی است. پدیده داعش و شکست نظامی خلافتش ، مدتهاست که عالمان علوم اجتماعی را درگیر کرده و این عمل تا زمان نامعینی ادامه خواهد یافت.
پس از بازپس گیری آخرین شهر سوریه از دست داعش توسط ارتش آن کشور و نیروهای همپیمانش، قاسم سلیمانی طی نامه ای به آیت الله خامنهای شکست داعش را تبریک گفت. فعلاً به این مسأله کاری نداریم که شکست نظامی خلافت داعش فقط و فقط با مقابله ایران و تحت رهبری آیتالله خامنهای و آقای سلیمانی صورت گرفت یا دیگران هم نقشی در آن داشتند؟ موضوع بحث اسلامی سازی علوم انسانی و در نظر گرفتن علل غیر مادی در آن است.
آیتالله خامنهای در ۳۰ آبان ۱۳۹۶ در پاسخ به قاسم سلیمانی نوشت: “خدای بزرگ را با همه وجود سپاسگزارم که به مجاهدات فداکارانه شما و خیل عظیم همکارانتان در سطوح مختلف، برکت عطا فرمود و شجره خبیثهای [داعش] را که به دست طواغیت جهان غرس شده بود، به دست شما بندگان صالح، در کشور سوریه و عراق ریشهکن کرد…این نصرتی الهی و مصداق «وَ ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ وَ لٰکِنَّ اللهَ رَمیٰ» بود که بهخاطر مجاهدت شبانه روزی شما و همرزمانتان به شما پاداش داده شد”.
بدین ترتیب، خداوند کار داعش را ساخت و وقتی داعش را بمباران میکردند، یا زمینی با آنها میجنگیدند، خداوند در حال بمباران و تیراندازی بود.
این مدعا اگر صد در صد هم صادق و موجه باشد، از حوزه علوم انسانی تجربی بیرون است. برای این که تجربه نمی تواند درباره صدق و کذب آن داوری کند. برای این که هیچ گونه قرینه و شاهد تجربی برای تأیید یا ابطال این مدعا وجود ندارد.
از سوی دیگر، خدا با کیست؟ مگر نظامیان اسرائیلی همیشه قبل از بمباران سوریه تورات (منظور عهد عتیق است) نمی خوانند؟ آنان هم خود را “قوم برگزیده” خداوند به شمار میآورند. مگر آمریکاییها و متحدانشان خدا را سمت خود نمی دانند؟ همین طور نظامیان روسیه؟ کلیه گروههای تروریستی اسلام گرا هم خدا را در جبهه خود میدانند. مومنان برای پرهیز از شرک، باید هر فعلی در این جهان را، فعل خداوند به شمار آورند. تیراندازی داعشیها و القاعده هم از این منظر، فعل خداوند بوده است. از اردوغان هم که بپرسید، خواهد گفت خدا در جبهه ترکهاست. محمد بن سلمان حدود سه سال است به نام خدا یمن را بمباران میکند. حوثیها هم به نام خدا میجنگند.
مسأله این است که هیچ یک از این مدعیات قابل ارزیابی تجربی نیستند و لذا به علوم انسانی تجربی راه نمی یابند. شاید لشکر فرشتگان و اجنه مومن به کمک جبهه مقاومت آمده باشد، شاید شیاطین هم همزمان در جبهه داعش میجنگیده اند، اما علوم انسانی تجربی کاری با این موجودات و نقش احتمالی شان در وقایع ندارند. برای این که اصلاً نمی توانند داشته باشند. پس فعلاً بی گناهی “روشنفکران سکولار گردن کلفت” در جرم ممانعت از اختراع علوم انسانی اسلامی روشن شد.
حدود چهار دهه فعالیت برای اسلامی سازی علوم انسانی و شکست در آن هنوز برای آیت الله خامنهای و پیروانش درس عبرت نشده است. برای این که هزینه آن را ایران و ایرانیان میپردازند. حتی اگر اختراع علوم اجتماعی اسلامی ممکن بود، با افرادی چون صادق لاریجانی، حداد عادل، غلامی و محمود احمدی نژاد -که منکر علم اقتصاد بود- نمی توان چنین معجزهای کرد.
از: رادیو فردا