اسرائیل و روسیه در حال مذاکره بر سر سوریهاند. “نفوذ ایران” در سوریه موضوع محوری آنهاست. روسیه که روابط نزدیکی با اسرائیل دارد، در پی “مدیریت” حضور ایران در سوریه است. حامیان روسیه در ایران در تنگنا قرار گرفتهاند.
گفتوگوی ۹۰ دقیقهای وزیر دفاع اسرائیل با همتای روساش در مسکو و در پی آن تماس تلفنی نتانیاهو با پوتین با محوریت “نفوذ ایران در سوریه” و “اقدامات احتمالی برای ممانعت از حضور ایران تا شعاع ۷۰ یا ۸۰ کیلومتری” مرزهای جنوبی آن کشور، نشانگر تشدید تمرکز دو طرف بر هماهنگی اقداماتشان در این منطقه بحرانی است.
پس از اعلام موضع صریح روسیه مبنی بر لزوم خروج تمامی نیروهای خارجی، از جمله ایران و متحداناش، از خاک سوریه، زمزمه پشت کردن آشکار مسکو به تهران، دستکم در رابطه با اهداف بلندمدت جمهوری اسلامی در این کشور جنگزده، بیشتر شد.
در پی همین زمزمهها هم بود که رسانههای اسرائیلی از نهایی شدن “توافق” مسکو و تلآویو بر سر دور کردن ایران از مرز سوریه و اسرائیل خبر دادند.
منافع مشترک مقطعی با اهدافی متفاوت
از پیش هم کمابیش روشن بود که در سوریه اصطلاحا پساداعش، اختلاف علائق و منافع مسکو و تهران آشکارتر خواهد شد.
روسیه و ایران هر یک با اهدافی متفاوت وارد سوریه شدند. گرچه هر دو طرف بر بقای بشار اسد و حفظ رژیم او تأکید داشتند، اما این موضع مشترک نشانگر اهدافی یکسان نبود. در حالی که جمهوری اسلامی با هدف “حفظ محور مقاومت” در مقابل اسرائیل و تداوم و تشدید حمایتهای تسلیحاتی خود از متحدان منطقهایاش، همچون حزبالله لبنان و حماس، به مأموریت سوریه رفت، روسیه نقشهای دیگر را دنبال میکرد و با حمایت از رژیم اسد، به دنبال تأمین منافع ژئوپلیتیکی خود در خاورمیانه و دریای مدیترانه بود و نه به هیچ عنوان رویارویی با اسرائیل.
روسیه در مقابل حملات متعدد اسرائیل به پایگاههای نظامی سوریه، ایران و شبهنظامیان متحد آن و محمولههای حمل سلاح برای حزبالله لبنان نیز با خویشتنداری برخورد کرد؛ حملاتی که در جریان برخی از آنها، چندین نیروی ایرانی کشته شدند. باورپذیر بودن چنین حملاتی بدون چراغ سبز روسیه یا دستکم نوعی هماهنگی میان دو کشور بسیار دشوار است.
دیدارهای امنیتی و حتی دوستانه بلندپایهترین مقامهای اسرائیل با همتایان روسشان در ماههای اخیر از شمار دیدارهای مشابه آنان با مقامهای آمریکایی فراتر میرود.
از سوی دیگر، برخلاف نگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی به سوریه و محدود بودن سیاست آن به حفظ بشار اسد به عنوان تنها گزینه “محور مقاومت”، روسیه با نگرشی غیرایدئولوژیک در سودای منافع ژئوپولیتیک خود و نقشآفرینی بیشتر در عرصه بینالمللی است.
در حالی که جمهوری اسلامی بارها و بهصراحت از “محو اسرائیل” سخن گفته، روسیه به شکلی سنتی روابطی ریشهدار با این کشور دارد. اتحاد شوروی سابق از نخستین کشورهایی بود که اسرائیل را به رسمیت شناخت. چند وزیر کابینه نتانیاهو روستبارند؛ شاخصترینشان آویگدور لیبرمن، وزیر دفاع اسرائیل، از بدو تصدی این مقام بر مناسبات با مسکو متمرکز بوده است. روستبارها بزرگترین گروه مهاجران اسرائیل هستند و گردشگران روسی دومین گروه بزرگ توریستی این کشور به شمار میروند.
افزون بر این و گذشته از سوابقی که از علاقه شخصی پوتین به یهودیان نقل میشود، دهها هزار اسرائیلی ساکن روسیه در آن کشور به کار مشغولاند. روابط دو کشور در حوزههای سیاسی، اقتصادی و اطلاعلاتی نیز در سالهای گذشته رو به گسترش بوده است.
اسرائیل نیز در عین حال نه تنها در سالهای اخیر موضعی خصمانه در قبال مسکو اتخاذ نکرده، بلکه برعکس در مثالهایی مانند بحران اوکراین و ماجرای الحاق کریمه به خاک روسیه، از همراهی با غرب سر باز زده است.
جمهوری اسلامی در مقابل میخواهد با تثبیت حضور خود در سوریه و ایجاد پایگاههای نظامی در نزدیکی مرز اسرائیل، دستکم به دشمنان کشوری که چنین روابط تنگاتنگی با روسیه دارد کمک برساند. اسرائیل نیز بارها اعلام کرده که حضور ایران در سوریه، بهخصوص در نزدیکی مرزهایش را تحمل نخواهد کرد.
“روسگرایان” ایران در مواجهه با “مدیریت” پوتین
در این میان مسکو که به اسرائیل به عنوان یکی از شرکای مهم خود مینگرد، نه علاقهای به تنش بیشتر در منطقه دارد و نه خواهان ورود به مناقشه ایران یا حزبالله با اسرائیل است. در چنین شرایطی شواهد، از جمله تأکید مسکو بر ضرورت دور شدن ایران از جنوب غربی سوریه، نشان میدهد که روسیه در تلاش برای “مدیریت” حضور ایران در منطقه است؛ زیرا استراتژیستهای کرملین به خوبی میدانند که اسرائیل، در صورت به خطر افتادن امنیتاش، حاضر به هیچ مصالحهای نیست.
در چنین شرایطی مشاور امور بینالملل رهبر جمهوری اسلامی کماکان بر لزوم تکیه به روسیه تأکید میکند. علی اکبر ولایتی گفته است: «روسیه نه میتواند و نه بنا دارد که به ایران زور بگوید. با این کشور در خصوص مسائل دفاعی در حال همکاری هستیم و تقریبا هر چه خواستیم کم و بیش به ما داده است».
مخالفان اما “روسگرایان” را به “خطای معرفتی” در رابطه با اهداف روسیه در سوریه متهم میکنند. برخی با اشاره به بازی چندگانه مسکو در زمین دمشق، به این نکته توجه میدهند که در دوران پساداعش و با آغاز دوره بازسازی سوریه که خروج آمریکا از برجام نیز به عنوان فاکتوری جدید به آن اضافه شده، روسیه مأموریت جمهوری اسلامی را در این کشور به شکل آغازین آن پایانیافته میبیند و در صدد مدیریت جدید آن است.
برخی دیگر نیز همچون هادی خسروشاهین، روزنامهنگار “دیپلماسی ایرانی” که تحلیلاش زیر عنوان “شوک شام” به شکلی کوتاهشده و با نام مؤلفی دیگر زیر عنوان “آشوب در خاورمیانه و سردرگمی پوتین” در خبرگزاری دولتی ایرنا منتشر شده، نسخهای خطرناک را برای نیروهای جمهوری اسلامی در سوریه میپیچند.
خسروشاهین در نتیجهگیری تحلیل مفصلاش ضمن اشاره به اینکه “تقسیم کار با روسیه برای پایان دادن به هرج و مرج [در سوریه] فاقد مطلوبیتهای لازم بوده”، رفتن “به سراغ مناطق باقیمانده پرتنش” را به جمهوری اسلامی توصیه میکند و مینویسد: «باید با مدیریت و تداوم تنشها از طریق نیروهای شبهنظامی رقیب کاری کرد که دولت سوریه و حتی روسیه تداوم حضور نظامی ایران را ضروری قلمداد کنند. از همین رو ضروری است بخشی از تمرکز نیروهای ایرانی و متحدانش به شمال و شرق سوریه دوخته شود. در این میان مناطق بحرانی دیرالزور، ادلب و حتی غوطه شرقی میتواند به میزبانان استراتژی جدید تبدیل شوند. در این مناطق میتوان با قاعده دشمن دشمن من دوست من است، مطلوبیتهای لازم را برای جمهوری اسلامی به وجود آورد».
اینگونه نسخههای خطرناک اما هر چقدر هم که پرسشبرانگیز و شگفت باشند، دستکم جلوهای هستند از یک امر مسلم: همانگونه که “تیم برجام” با سد ترامپ مواجه شد، “روسگرایان” اینک با تنگنای پوتین در سوریه روبهرو شدهاند.
از: دویچه وله