ایران بدون اصلاحات بنیادین سیاسی نمیتواند از وضعیت کنونی گذر کند، ولی حکومت از اصلاحات وحشت دارد. چاره چیست؟ نود و یک تن از اصلاح طلبان، و در پی آن “شورای هماهنگی جبهه اصلاحات” در نامههایی از سید محمد خاتمی درخواست کردهاند که نامزد انتخاباتی دور جدید ریاست جمهوری را بپذیرد، اما شاید درخواست کنندگان همۀ واقعیتها را درنظر نگرفتهاند. رضایت خاتمی برای پذیرفتن نامزدی در انتخابات عامل پیروزی اصلاح طلبان و”برون رفت ازوضع کنونی” آنطور که در نامه ۹۱ چهره اصلاحطلب آمده است، نیست، باید به دو عامل مهم دیگرهم توجه نمود. یکی اراده سران حکومت که نامزدی خاتمی و راهحل اصلاحی را بپذیرند، و دوم پشتیبانی عملی مردم اصطلاح طلب و دمکراسی خواه از ایشان که هر دو زیر پرسش است.
افزون بر این دوعامل، خاتمی خود شروط دیگری را نیز به میان کشیده که دراین نامهها نادیده گرفته شده است. «برگزاری انتخابات بدون فراهم شدن شرایط آن و بدون قبول حاکمیت مردم بیمعناست». فرای این عوامل و شرایط، اخلاق سیاسی که مشوق خرد جمعی و سر پل پیوند مردم با نخبگان سیاسی است نیز باید رعایت شود. مردم از بیاخلاقی قدرتمندان بسیار رنج کشیدهاند. آزادی موسوی، کروبی، رهنورد و تمام کسانی که به خاطر حمایت از حق مردم در زنداناند هم وظیفه اخلاقی است و هم سیاسی. نادیده گرفتن آن، اعتماد مردم به اصلاحطلبان را از بین میبرد. حفظ و تقویت اخلاق و اعتماد شرط مشارکت و همراهی مردم با اصلاحطلبان است.
روشن است که امضا کنندگان محترم برای گرم کردن تنور”انتخابات”، خواهان نامزدی خاتمی نشده اند، بلکه آنطوری که خود نوشتهاند درایشان توانایی ویژهای برای «برون رفت از وضع کنونی» میبینید. ولی اگرعمق مشکلات، عوامل تولید کننده و موانع عظیم رفع آنها را در نظر بگیریم، این بیشتر به یک تعارف شباهت دارد. شاید دلیل اصلی نا گفته برای نامزدی آقای خاتمی، توانایی عبور از صافی شورای نگهبان و توافق جمعی چهرههای شاخص اصلاحطلب با محوریت ایشان است. به عبارت دیگر، در حال حاضر، شخصیت دیگری با این دو ویژگی در میان اصلاح طبان وجود ندارد. خوش نامی هم به تنهایی کافی نیست. همگان شورمردم در پشتیبانی از موسوی و کروبی را هم تجربه کردهاند. مهم پی گیری مطالبات مردم و اراده مقابله با موانع آن است.
اما واقعیت تلخ دیگری که امضا کنندگان نامه در نظرنگرفتهاند این است که برون رفت از وضعیت بسیار دشوار کنونی توسط رئیس جمهوری که باید تابع اراده شخص دیگری باشد، ممکن نیست. یا باید قدرت اصلی اراده اصلاحات داشته باشد، که هنوز آثاری از آن دیده نمیشود، و یا باید ارادهای بزرگ، اصلاحات را براو تحمیل کند. آن اراده فشار اجتماعی با خواست انتخابات آزاد است. بنابراین به جای درخواست از خاتمی، درست آن است که ازتمام مردم به ویژه همه نخبگان سیاسی دعوت شود که به ائتلافی بزرگ با هدف یاد شده، یعنی پی گیری خواست انتخابات آزاد، بپیوندند و اهرم فشار اجتماعی را حول خواستی واحد سازمان دهی نمایند.
نمیتوان راه حل دراز مدت و بنیادی برای برون رفت از وضع وخیم کنونی ارائه کرد، بیآنکه پرسیده شود که چرا ایران به این وضعیت دچار شده است. مسبب آن کیست و چیست؟ آیا رئیس جمهور در وضعیت کنونی ایران قادر است، با وجود قدرت مطلقۀ ولی فقیه با صدها نهاد خود رأی و نیروی نظامی و امنیتی زیر فرمان او، و استقلال منابع مالی آن، و فساد گسترده و همهجانبهای که تار و پود نهادهای حکومتی را گرفته است، اوضاع را سرو سامان دهد؟ آیا رئیس جمهورمی تواند مسببین وضعیت کنونی و عاملان اصلی رنج مردم را از صحنه قدرت خارج کند و آن را بدست کارشناسان بسپارد؟ و یا دست از پروژه اتمی که تاکنون صدها میلیارد دلار به منافع ملی ایران لطمه زده است بردارد و با جهان غرب و متحدان آن روابط عادی برقرار کند و سرنوشت ایران را با منافع روسیه و چین گره نزند؟ یا به جای صرف میلیاردها دلار برای حفظ اسد در سوریه، در پروژههای تولیدی سرمایهگذاری کند؟
مگر نمیشد دریک مناسبات عادی و دوستانه، مانند بسیاری کشورهای دیگر، اورانیوم غنیشده صلحآمیز را با چند صد میلیون دلار وارد کرد و متحمل خسارات صدها میلیارد دلاری نشد؟ مگر ما دهها قلم کالای استراتژیک از تکنولوژی گرفته تا گندم و برنج را وارد نمیکنیم؟ آیا مگر حکومت توانسته است مشکل کشاورزی ایران را حل کند که به سراغ حل مشکل اتمی خود رفته است؟ مگر خودکفایی غذایی حق مسلم ما نیست؟ همه میدانند که حل مشکلات داخلی بدون رفع موانع خارجی ممکن نیست. درخواست از خاتمی، که خود گفته است در این ساختار، رئیس جمهور نقش تدارکاتچی دارد، یا اصلاحطلبانی که حتی اجازه یک نشست حزبی را ندارند، نا دیده گرفتن واقعیتها نیست؟ باید به مردم گفت، گذشته از موانع انتخابات مهندسیشده، فرض نششتن فردی مانند خاتمی به جای احمدینژاد در ساختار کنونی، چه تغییری در این مشکلات بوجود میآورد؟ آیا این به معنای تن دادن به زورگوییها، مشروعیت بخشیدن به تقلب و کودتای انتخاباتی و صحه گذاردن بر این اوضاع نابسامان جامعه، نیست و عاملان آن را قانع نمیکند که از موضع خود کوتاه نیایند؟
کسانی در میان مشوقان خاتمی، شرایطی را فرض کردهاند که مردم به همراه آنها، چشمشان را بر فجایعی که گذشته است و میگذرد خواهند بست و مطابق روال گذشته در انتخابات شرکت، و با انتخاب احتمالی خاتمی وضع به دوره اصلاحات بر میگردد و جامعه از مشکلات یادشده گذر خواهد کرد و سامان خواهد یافت. این فرض نادرست است. عقربه تاریخ را نمیتوان به سال ۷۶ برگرداند و آثار شوم سالهای گذشته را از حافظه جامعه پاک نمود. این ساده کردن وضعیت پیچیده اجتماعی و سیاسی است، نه واقعنگری و راه حل جامعهشناسانه. نباید شرایط را با خرداد ۷۶ و یا تیر ۸۸ یکسان تصور نمود. هم ترکیب حکومتی تغییر و هم توان اصلاحپذیری آن بیش از پیش کاهش یافته است و درعین حال آن را شکننده تر کرده است. به همین دلیل آنها اصلاحات، که تنها راه رفع مشکلات است را برای حفظ قدرت و منافع انحصاری خود خطرناک میبیند. پس به جای آن، هر بار اهرمهای جدیدی برای سرکوب مردم متعرض آماده میکنند. در سوی دیگر، مردم هم شناخت بیشتری از نظام جمهوری اسلامی، و نتایج اسفبار ادغام دین و دولت و رهبری مادامالعمری ولایت فقیه پیدا کردهاند، و میدانند که ریشه مشکلات چیست.
شانس پیروزی نامزدهای مطلوب رهبر آنقدر کاهش پیدا کرده است که آنها از مشارکت اصلاحطلبان در انتخابات وحشت دارند، و در نبود اصلاحطلبان هم کاندیدای احمدینژاد را برنده انتخابات میبینند. آیا تشویق خاتمی به نامزدی در چنین شرایطی جان تازه بخشیدن به وضعیت میرنده آنها نیست؟
واقعیت را نمیتوان نادیده گرفت که ادامه نظام کنونی ازیکسو با سرکوب و از دگرسو توزیع بخشی از درآمد سالانه ۲۱۷ میلیارد دلاری نفت و گاز ممکن شده است. بدون یک اصلاحات ساختاری نمیتوان انتظار بهبودی وضعیت وخامتبار کنونی را داشت. اصلاحطلبان بهتر است برنامههای سیاسی خود را برآن اساس تدوین کنند، نه مشارکت در وضعیت میرنده کنونی. حل بحران ساختاری ایران و گذر از بنبست سیاسی کنونی مشارکت همگانی را طلب میکند. خواست پیشگامی نخبگان اصلاحطلب و دنبالهروی دیگران از آنها زمینه خود را از دست داده است.
کاظم علمداری
از: ایران امروز