محمود نکوروح
محمود نکوروح، پژوهشگر مرکز مطالعات عالی علوم اجتماعی EHESS- پاریس
ضرورت این گفتمان آن جاست که بسیاری در مقایسه با قیام سیام تیر مکرر گفتهاند «مردم کجا بودند؟» و بعضی با تردید که چرا دکتر مصدق مجلس را تعطیل نمود؟ و رفراندوم و… در نتیجه لازم آمد شرایط اجتماعی را در آن ایام معرفی کرده و… در عین حال که هنوز هم دوران حکومت دکتر مصدق برای نسل گذشته وحتی طبقه روشنفکر و دانشگاهیهای امروز نوعی نوستالوژی است چه، ۲۸ مرداد روزی شد که «غرور گریه کرد»(شاملو) و اخوان شعر «زمستان» را سرود و شعرای دیگری مرثیهها سرودند. روزی که بامدادش بیشتر «غروب آزادی» بود و آفتاب تابستانیاش مثل همیشه گرم نبود بلکه برای اهل نظر بیشتر زمستان بود به علاوه پی آمدهایش.
حتی شعرایی چون شاملو و سایه و سیاوش کسرایی و محمد عاصمی که با نام مستعار «شرنگ» که در هر شماره روزنامه ارگان حزب توده به نوعی مصدق این قهرمان ملی رابه «عنوان عامل امپریالیسم آمریکا» نوازش مینمودند. در شرایطی که مردم هنوز جامعه نشده که «یک طبقه متوسط که یک طرفش را ثروتمندان یک طرفش را فقرا تشکیل میدهد»(روزنامه لوموند). روزنامههای بهسوی آینده، مردم، شهباز، رهبر و… از حزب توده نه تنها مصدق حتی خلیل ملکی را تخریب مینمودند، با این کودتا اینها همه شوکه شدند. شوک بعدی سفر سیاوش کسرایی به مسکو که در پایان خواهد آمد.
شرایط احتماعی عبارت بود از باندهایی به نام حزب اراده ملی(حزب سیدضیا)، حزب دموکرات (حزب قوام)، فداییان اسلام تا فراتر انجمنهای دانشجویی از مارکسیست تا مذهبی را دربر میگرفت. بزرگترین حزب «حزب توده» با روشفکران خاص خود، بعد سوسیالیستهای خداپرست، بعد انشعاب از حزب توده، “حزب زحمتکشان تا نیروی سوم خلیل ملکی، انور خامهای با «گروه اندیشه»، «حزب ایران» با تکنوکراتها و سوسیالیست، «حزب پانایرانیست» بعدها منشعب حزب ملت ایران – (فروهر طرفدار مصدق و پزشکپور طرفدار شاه)، «مجمع مسلمانان مجاهد» آیتاله کاشانی و شمس قناتآبادی، تا احزاب درباری «حزب سومکا» دکترمنشی زاده، «حزب آریا» افسری اطلاعاتی به نام «سپهر» رهبرش، و احزاب فردی بودند چون «حزب استقلال» عبدالغدیر آزاد، که نماینده مجلس بود تا احزاب کوچک فراوان. درعین حال که هنوز اکثریت در روستاها بود رجال سیاسی هر کدام یک روستا یا چند روستا داشتند. یعنی هنوز در دوره فئودالیته بودیم. دولت ائتلافی هم دورهای داریم. در دولت قوام از حزب توده، حزب ایران و حزب دموکرات قوام، و بعدها جبهه ملی در عین حال که هر محله لاتهای خود را دارد و بیشترین اینها در محله بدنام شهرنو و گاهی در انتخاباتها مورد استفاده سیاستمداران نامبرده تا وکلایی حتی احزابی قرار میگیرند. بدینگونه که «جنگ آزادی را به کشور ما هم آورده بود»(مائو)(۱) ولی در هر جامعهای وضعیت خاص خود را داشت. در چنین شرایطی بود که وارد دوران ملی شدن نفت شدیم.
بعداز دو سه دولتهای کوتاه مدت, دکتر مصدق در دوره ۱۴ مجلس هنگامی که نگذاشتند صحبت کند در میدان بهارستان جلوی مجلس با رفتن روی چهارپایه و با اشاره به مجلس که گفت «آن جا دزدگاه است» مردم را به صحنه کشید. اینجا بود که «حزب توده در برابر انقلاب ملیگرایی او بازی را باخت» و به او به عنوان نماینده «بورژوازی» ایران از هر دشنامی فروگذار نکرد و آتش توپخانهشان یک لحظه خاموش نشد. دولتی که اولین دولت مشروطه است که مشروطه را پاسداشت. از همین زمان رجال روسوفیل و انگلوفیل همه به حاشیه رفته ولی متتحد شدند.
روشنفکران فوق الذکر، که عجولانه مارکسیسم روسی را پذیرفتند. این شاعران در فقدان تحلیل شرایط اجتماعی میخواستند زایمان تاریخ را چون لنین جلو بیندازند؟!! با حزبی که از کمک مالی شرکت نفت توسط مصطفی فاتح و سفارت روس بهره مند میشد.(۲) بعدها محمود ژندی مدیر روزنامه «بسوی آینده» که علیه مصدق لجن پراکنیها میکردند گفت «ما فقط تبلیغاتمان گسترده بود» و زمینه ساز وحشت مردم و… زیرا که نوعی نظام فاشیستی استالینی را تداعی میکرد و بالاخره با تظاهرات فراوان علیه دولت دموکرت تا توانستند سمپاشی کردند. در برابر دربار پهلوی با نگاه به قطب دیگر، یک روز انگلستان و یک روز آمریکا و در ۲۸ مرداد فرار به دامان انگلیس و امریکا. برای هر دو جریان «دولت ملی» با حقوقدانی برجسته مزید بر علل دیگر بود. از این رو عملا در برابر او متحد بودند.
خانه صلح محل حزب توده در خیابان فردوسی متعلق به سپهبد زاهدی عامل اولیه کودتا و خانه جوانان دموکرات حزب توده در خیابان سیام تیر امروز با مالکیت ملکه مادر بود. تظاهرات حزب توده در هر فرصت علیه دولت ملی – و سرکوب توسط شهربانی و لشگر گارد با فرماندهی کل قوا، شاه، مکرر فحش و اتهام همهاش برای مصدق و دولت او در داخل و خارج توسط حزب توده. و شاه غیرمسئول و… تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. حتی در جشن خانه صلح در خیابان فردوسی یکبار کیانوری و طبری و بزرگ علوی از حزب توده با علیاصغر حکمت و عباس مسعودی و… از رجال آنگلوفیل روی یکدیگر را بعد از سخنرانیها بوسیدند.
ناگفته نماند که از اول شاه مشروعیت مردمی و قانونی نداشت زیرا که بعداز اشغال ایران بعد از بردن رضا شاه فروغی برای او که نوزده سال بیشتر نداشت از مجلس دوره ی سیزدهم که با انتخابات فرمایشی زمان رضاشاه تشکیل شده بود رای اعتماد گرفت. به همین دلیل تظاهرات شدیدی علیه فروغی و محمدرضا شد که فروغی مجبور شد از نخست وزیری استعفا دهد. چه، انتظار بود حداقل بعد از بردن رضا شاه که فضا باز شده فروغی فیلسوف و…یک انتخابات آزاد انجام دهد، بعد رای اعتماد از آن مجلس گرفته شود. البته او جزو «فراماسونها» بود.
قوامالسلطنه در برابر اینها پای آمریکاییها را باز کرد و زمان مصدق وقتی مستر بنت رئیس اصل چهار در زمستان با هواپیما وارد ایران میشد احمد شفیق شوهر اشرف چنانکه گفته شد «خودرا به برج فرودگاه رساند با راهنمایی او هواپیما در فضای برفی با تیمش سقوط نمود». یکبارهم قوامالسلطنه به شاه در رابطه با انتخابات فرمایشی در سال ۱۳۲۸ برای تاسیس مجلس موسسان که اختیار انحلال مجلس تا… بدو میداد هشدار داده بود که «تو سر انجام کشور را بسوی یک انقلاب با این کارت خواهی برد» و برد. و دکتر مصدق در مجلس در رابطه با این مجلس گفته بود «ما بدینگونه به دوران قاجاریه باز گشتهایم» و تلویحا نیازمند انقلاب مشروطهای دیگر و… بدین خاطر بود که برنامه او عبارت از «اصلاح قانون انتخابات و ملی کردن نفت شد، که جهان سلطه برنتافت و به کمک شاه و ارتش کودتا کرد.
حزب توده یکهفته قبل از کودتا راه پیمایی بزرگی از کارگران کوره پزخانهها علیه دولت ملی به راه انداخت که طبقه شهری را بیشتر وحشت زده کرد و…کارگرانی از فقیرترینها که یک روز قوام و یک روز سیاستمدار دیگری با یک نهار ارزان و یا امتیاز مالیاتی به صاحبان کورهها از آنها استفاده میکرد.
در چنین شرایطی کودتای اول انجام و با هشیاری مصدق شکست خورد و مردم بعد از این کودتای ناجوانمردانه باشرکت در میتینگ میدان بهارستان با نیم میلیون نفر در تهران آنروز که جمعیت کمتر از دو میلیون بود به کودتا و عوامل خائنش واکنش منفی نشان دادند و فکر کردند تمام شد ولی؟!! یعنی در تصور کسی نبود که کودتاچیان به ویژه عوامل داخلی که موقعیت خودرا در خطر دیده و جایی در میان مردم نداشتند دست از توطئه بردارند. اینها با شایعه پراکنی آغاز نموده – به ویژه با فرهنگ بیاعتمادی شایع توسط افرادی از طرفداران سیدضیا از رجال انگلوفیل این دلواپسان و پیران قوم که نهضت را باور نداشتند میگفتند «همه اینها کار انگلیسهاست» حتی ملی کردن نفت و فراتر دکتر فاطمی را و…، به خصوص که آشوبها جنبه افراطی به خود گرفته و از طرفی کم کم خبردار شدند که عوامل امریکایی سرخورده شده و توسط تلکس دستور آمده بود «کرومیت روزولت عامل سیا باز گردد» چون کودتا در ۲۵ مرداد در واقع با هشیاری مصدق شکست مفتضحانه خورده بود.
منتها این تلکس متعلق به نیروهای انگلیسی که آن روزها در قبرس مستقر بودند قدری عمدا با تاخیر و تردید به ایران منتقل شد؟!! – عوامل داخلی – همانها که وقتی «استوکس» نماینده دولت کارگری برای به رسمیت شناختن «ملی شدن نفت» وارد تهران شده بود بعد از چندروز «دبه» کرد و از آن سرباز زد که بیشترشان در مجلس فرمایشی و وکیلالدوله بودند «بدو گفته بودند مدتی صبر کنید ما دولت را ساقط میکنیم». (مصدق، کتاب خاطرات و تالمات)
قبل از اینها ما اتحاد روس و انگلیس را بازهم در توطئههایی شاهد بودیم از توطئه نهم اسفند تا ترور دکتر فاطمی را توسط فداییان اسلام که حالا دیگر زیر نفوذ سید ضیا از رجال انگلوفیل رفته بودند(۳) و بهرام شاهرخ گوینده رادیو آلمان و در ضمن جاسوس انگلیسها همزمان…که بعد از جنگ به ایران آمده و بدانان پیوسته بود. (مهندس سحابی)(۴) در چنین شرایطی دکتر فاطمی در گورستان «ظهیر الدوله» بر سر آرامگاه «محمد مسعود» که قبلا توسط عوامل حزب توده، باند «خسرو روزبه»، انجام شده بود و…، هنگامی که گفت «بدبختی ما آنستکه در این جهنم قانون اجرا نمیشود» با گلولههای عبد خدایی که نوجوانی از فداییان اسلام بود انجام شد، کسی که پیشنهاد ملی شدن نفت را داده بود.(دکتر مصدق) به همچنین پیشنهاد تشکیل جبهه ملی بعد از اجتماع جلوی کاخ مرمر همان جا که «سردر سنگی»” نامیده میشد. به علاوه عامل قطع رابطه با انگلستان و پاسخ دندانشکن به نماینده روسیه شوروی برای قرارداد نفت شمال(۵) … و کاشف توطئه قتل افشار طوس توسط بقایی با ارتشیانی باز نشسته که زمین ساز کودتا بودند و مهمتر دریافت دکترای روزنامهنگاری از دانشگاه سوربن پاریس، و….و رها شدنش از زندان کودتاچیان بعد از شکست کودتای ۲۵ مرداد و.. او در این کودتا چند ساعتی بازداشت شد و خانواده اش…..»(روزنامه باختر امروز)
او بعد از همه اینها با آن کارنامه درخشان در ۲۵ مرداد ۳۲ در میتینگی در میدان بهارستان در برابر جمعیتی در حدود چند صدهزار نفر فریاد کرد » تا دربار پهلوی در ایرانست انگلستان در ایران نیاز به سفارتخانه ندارد». قهرمانی ملی که بعد از کودتا با ۴۰ درجه تب اعدام شد که پستی و دنائت رژیم پهلوی را میرساند. شوربختانه تاریخ ما همیشه اشباع از این نامردمیها است، قبلا در جلوی درب شهربانی اوباش درباری او را کارد آجین نمودند و بعد هم کریمپور شیرازی را زنده زنده آتش زدند. انقلاب واکنشی به همه این نامردمیها بود که انقلاب نبود، انفجار جامعهای سرخوره بود.
در جامعهای که اکثریت هنوز در روستا بود و به خاطر اصلاحات ارضی گروههایی بدون پیش بینی در شهرها سرگردان که لشگر بیکاران در انقلاب بودند و نیروهای انقلابی شهری و..که همه منتظر یک تغییر بودند علیه شاهی که چون پدرش اجازه نداد چند حزب سیاسی و مردمی داشته باشیم. و در لحظات آخر هم که شادروان «امیرانتظام با رفت و آمدها بین بختیار و بازرگان نظر رهبری فقید را برای پرهیز از خونریزی و انقلاب به یک انتخابات آزاد بین این دو جلب کرده بود» (مجله مهرنامه شماره ۳۲). شاه با نامه کذایی توسط داریوش همایون در روزنامه اطلاعات فضا را به هم ریخت و خود با گریه گریخت، و نشان داد در فضای بسته خودساخته بچه بود و بچه ماند. چون جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی که در واقع نوعی عروسک بازی با آن هزینههای سنگین بود، و سرانجام حامیانش – انگلیس و امریکا -که جز چند روز راهش ندادند. بدینگونه بود که مهندس بازرگان گفت «انقلاب را شاه کرد».
بدین خاطر بود که قوامالسلطنه او را اوایل سلطنتش تا مدتها «در گفتگوها بچه» خطاب میکرد تا مغضوب شد و لقب «جناب اشرف» ازش گرفته شد تا در سیام تیر که بدو نیاز پیدا کرد که آنهم با شبهانقلابی از سوی نسل تازه روبرو شد و تسلیم گردید ولی در دهههای بعد همیشه با تکبر خاص خود که یکبار هویدا در مواجهه با خبرنگاران در رابطه با آزادی مطبوعات گفت «فکری هم به حال من بکنید» (مجله مهرنامه ۴۲). یعنی او هم آزاد نیست و گله داشت حتی علم در خاطراتش، اگر چه اینها خود مقصر بودند که یکی غلام خانهزاد و یکی چاکر جاننثار و…بود. که از نظر اینها در سیاست و مدیریت جامعه «یک شخص بیشتر نداشتیم و دیگران همچنان رعیت و نوکر او بودند» یعنی شاه، و شخص دوم و…نداشت. از گفتههای امیر عباس هویدا در مجلس بیست و یکم در پاسخ به پزشکپور سالهای ۱۳۴۰- که با این سخن خود تیر خلاص را قبل از انقلاب اسلامی به خود زد. «شخصی که در جوانی از روشنفکران مارکسیست و تحصیلکرده در لبنان بوده ولی به هنگام قدرت یابی در دهه پنجاه ۲۱ مرداد ۱۳۵۳ بیکباره تعداد ۶۳ روزنامه را توسط وزیر اطلاعاتاش دکتر کیانپور توقیف مینماید» (مجله مهرنامه شماره ۴۲).
معمای هویدا در همین جاهاست. راه را گم نکنیم سقوط شخصیتی اینها یکی از عوامل غقب ماندگی جامعه ما و تثبیت دیکتاتوریها طی دههها حتی در بعد از مشروطه بود. «او در نهایت سرنوشتی در انقلاب نامیمون یافت زیرا؟» که «همان یکنفر- شاه» او را در زندان جاگذاشت و گریخت – که «نامردی نمود» فریدون هویدا برادر او در پاریس../. در چنین آشفته بازاری رد ناشیانه پیشنهاد رفراندوم «قانون اساسی اول» و بعد هم با رادیکالیسم کور و محاسبه نشده «گروگان گیری» که هنوز عوارضش را میپردازیم که در آمریکا کارتر رفت و ریگان آمد و.. چه، بخشی از گریز شاه و انقلاب حاصل وزیدن نسیم حقوق بشری کارتربود.» بادامکاری که در شرایط خاصی با ظاهری غیرسیاستباز و غیرحرفهای از ولایات به صحنه آمده بود در زمانیکه مردم آمریکا از عملکرد سیاست بازان خسته شده بودند.(کتاب بحران ایدئولوژی)(۱۷)
مدتی قبل از کودتا با جدایی یاران سابق جبهه ملی – بقایی، مکی، کاشانی، حائریزاده – و… بعدهم ترور سر تیپ افشارطوس رییس شهربانی مصدق از گروه افسران ملی توسط بقایی و گروهی افسران باز نشسته و…. همه اینها زمینهساز نگرانی بیشترمردم بود و طبقه متوسط شهری را وحشتزده مینمود.
بااین اوضاع واحوال در دو روز بعد از کودتای اول گروههایی از حزب توده و گروههایی ناشناخته به دامن زدن اغتشاشات و ناامنیها پرداختند بدین خاطر دکتر مصدق حضور نیروهای ملی و احزاب سیاسی را لازم ندانسته تا نظم را برقرار کند و متاسفانه در لحظات آخر با تعویض رییس شهربانی داماد خود «سرتیپ متین دفتری» را به جای او گمارد و او چند ساعت بعد به نیروهای نظامی کودتا پیوست که کسی انتظار نداشت. در روزی که از صبح زود در خیابانهای جنوب تهران از میدان گمرک، میدان قزوین، میدان شاه، میدان مولوی، میدان امینالسلطان و… دلار پخش میکردند. اتوبوسهایی توسط افراد لومپن برای بسیج بیکارهها در خیابانها و همان محلات تا به سوی میدان توپخانه که امروز «میدان امام» نامیده میشود آماده شده بود. در این مرحله بیکباره نیروهای انتظامی از پلیس تا ارتش و فرمانداری نظامی و…که برای مهار آشوبها به صحنه آمده بودند برخلاف معمول و غیر منتظره در جلوی چشمان ما به این «اوباش و لومپنها» پیوستند که همه غافلگیر شدند.
این «لومپنیسم» همیشه در ادواری عملکردی ضد ملی داشته و در خدمت اختناق و استبداد و… بوده است حتی بعدها که در قوالب متعدد و ایدئولوژیزه رفته و عامل فسادهای گسترده شد. در این مقاطع بود که لومپنیسم با قدرت پیوند خورد. نماد برجسته ی اینها در تاریخ ما «شعبان بیمخ » بود که با پول دربار زورخانهای در کنار پارک شهر درست نمود و برای میهمانان دربار شاهنشاهی و شاهپورها نمایشگاه ورزش باستاتی شد و از دربار و دولت بودجه میگرفت. «اینها بعد از کودتا طبقهای با نفوذ شده و غالبا در «قاچاق» تریاک، در کاباره داری و باجگیری از کسبه تا مدتها به راحتی فعال شدند، طبقهای که کم کم جزو میلیونرها گردیدند در زمانی که میلیون همان میلیارد امروز بود. اینها کم کم از چنان اقتداری بر خوردارشده و با جمع آوری ثروت نا مشروع از بسیاری کارهای نامشروع و حرام صاحب دم و دستگاه و روابط پیچیده و موقعیت اجتماعی خاصی شده بودند. چون منافع اینها مستقیما با منافع رژیم گره خورده بود.» (روزنامه ایران)(۱۲) حتی شاه به هنگام تولد پسرش در بیمارستان منطقه مولوی با یکی از اینها دست هم داده بود «ماموران کلانتریهای محلههای بدنام بیش از آنکه از روسای خود حساب ببرند آدم اینگونه افراد شده بودند و زندگی اغلب آنها از «باجگیری» از کسبه خرده پا میگذشت».(۱۲)
لومپنیسم پدیدهای بود که حتی در حوزههای اجتماعی گاهی وارد سیاست هم میشد با «خرده فرهنگی» حتی در حوزه سیاست و جامعه که عوارض خودرا دارد و داشت.(۷) (نمونه برجسته اش فحشهای «رضاخان» حتی با وزیرانش و در ارتشش.(۱۴) از طرفی در حوزه روشنفکری در حزب توده هم «لومپن پرولتاریا» که من همه را در خیابان استانبول با تحریک مستضعقین روستایی «پرتقال فروش» هر شب با درگیری با دانش آموزان ملی و حتی با کسبه انجام میشد، تا اینکه دانش آموزی به نام «طالقانی» با زنجیر و چوب و…کشته شد – و بعد در انتخابات دوره شانزدهم در حزب ایران در دروازه غار برای تبلیغات انتخاباتی که با تاکسی گروهی از حزب ایران رفته بودند که شب با سر و کله شکسته باز گشتند با چوب و چماق تودهایهای «لومپن» و البته مستضعف که به راحتی تحریک میشدند، و حتی در روستاها با همین تحریکات که شورشهایی سالها ادامه داشت. (خاطرات اردشیر آوانسیان)
از طرفی از چند روز قبل تعدادی از افراد حزب توده با تعدادی – از مردم ناآگاه و حتی لاتهای مشکوک – در خیابانها به پایین کشیدن مجسمههای شاه پرداخته و فضا را به شدت متشنج – وحشت آفرین نمودند به ویژه وحشت طبقه متوسط از بهره گیری کمونیستها که در حزب توده با روزنامههای چندی مخالفتشان به اصطلاح با «بورژوازی» ایران پیوسته بود که مصدق را نماینده آنها میدانست. تا جایی که بسیاری مغازههای خیابانهای مرکز شهر تا بازار نعطیل شدند در چنین شرایطی بود که از صبح زود رادیو تهران از مردم و طرفداران نهضت ملی و احزاب ملی خواست که سکوت کنند تا «دولت منتخب» بتواند اوباش و اجامر را به هر طریق مهار و امنیت را بر قرار نماید، وگرنه همانها که در سیام تیر علیه «شاه و حکومت قوام» برخاستد آن روز را تکرار مینمودند و اجازه نمیدادند « دولت ملی سقوط کند». منتها ساعتی بعد این رادیو در برابر هجوم و کودتای تانکها و کامیونهای پر از سرباز سقوط کرد زیرا که بخت بد مرکز پخش رادیو در خیابان شمیران (شریعتی امروز) در کنار لشگر دوی زرهی و در دسترس نیروهای این لشگر بود. از ساعت ۱۲ ظهر در چهار راه قصر نیروهای زرهی به فرماندهی سرتیپ تیمور بختیار وارد خیابانها شده بعضی تا شمال خیابان سه راه ضرابخانه رفته و بعضی محاصره ایستگاه را دیو تهران را گرفته – و تعدادی برای حمله به خانه مصدق در خیابان کاخ و تعدادی برای آوردن زاهدی – کرومیت روز ولت، به طرف مخفیگاه آنها به شمیران رفته تا او را به خیابانها بیاورند که «اورا به زور سوار زره پوش کرده به خیابانها میآورند، چه، «باور نمیکردند کار به همین راحتی باشد»(سرهنگ مصور رحمانی)(۸). چه رییس ستاد ارتش یک افسر مهندس بود در حالیکه «در این موقع باید افسری ستاد دیده و رزمی باشد»(سرهنگ مصوررحمانی). گروهی به سوی خیابان سوم اسفند پایگاه دژبان رفته تا زندانیان کودتای ۲۵ مرداد را آزاد کنند و کردند.
در واحدی «زرهی» که تا سه راه ضرابخانه رفت به فرماندهی سرهنگ قرباننژاد که از افسران حزب توده بود و در ضمن مترجم کتاب «جنگ کبیر میهنی» متعلق به مقاومتهای روسها در جنگ دوم چهانی – در سه راه ضرابخانه این سرهنگ با کمیته مرکزی حزب توده تماس گرفته و از کیانوری دبیرکل حزب سوال میکند که «من میتوانم علیه کودتا عمل کنم و…» کیانور ی جواب میدهد که «مصدق و زاهدی هر دو از «بورژوازی» ایرانند و برای ما فرقی نمیکند؟!!» افسر دیگری از گارد حفاظت رادیو میگوید «وقتی کودتاچیان برای اشغال رادیو آمدند خیال داشتم همه را به مسلسل ببندم ولی فکر کردم چون حزب با مصدق مخالف است لابد با کودتا موافق است به علاوه دستوری هم از حزب نیامده بود» انورخامهای کتاب «از انشعاب تا کودتا» ص ۴۱۹. واحدی که ایستگاه رادیو تهران را محاصره کرده بود با آمدن گروهی ضدملی و درباری چون «مهدی میراشرافی مدیر روزنامه آتش و اردشیر زاهدی و…» با حمایت افسران زرهی وارد اطاق پخش شده و میکروفون را گرفته در اختیار میراشرافی مدیر روزنامه «آتـش» و سردبیرش «شمس قنات آبادی نماینده کاشانی» قرارداده – میراشرافی فریاد میزند «مردم انقلاب کردند، دکتر فاطمی را کشتند و… مردم به خیابانها بریزید».
واحدی که به سوی خیابان کاخ رفتند برای بازداشت یا قتل مصدق بعد از محاصره خانه مصدق درگیری بین نیروهای حافظ خانه مصدق و اینها آغاز شد – مهندس زیرکزاده و دکتر صدیقی و وزیر راه حقشناس…همراه او با اصرار که او را از مهلکه خارج نمایند، و او ابتدا رد کرده و میگوید «شما به منزل همسایه با نردبان بروید ولی من در این اطاق میمانم تا با کشتن من داغ پیروزی بردل کودتاچیان بماند» دکتر صدیقی مصاحبه من در منزلش – در همین حال شعبان بیمخ و احمد عشقی و امیرموبور از طرفداران کاشانی با تعدادی لومپنهای خیابان پامنار و مهدی قصاب در سه راه سیروس از طرفداران آیت اله بهبهانی آیت اله درباری بودند، با لومپنهای آن محله در خیابان سیروس و سرچشمه گردهم آمده، و در چهارراه مخبر الدوله تعدادی فواحش از رفیقههای شاه – پری غفاری – خانم دولتشاهی وملکه اعتضادی و…وتعدادی فواحش شهر نو به رهبری «پری بلنده» گروههایی بودند که به سوی مجلس در حال تظاهرات به سود شاه بودند تاطبقه متوسط آن روزی را که همیشه از طرفداران مصدق بودند از واکنش بازدارند.
در چنین موقعیتی مراکز احزاب ملی به آتش کشیده شد در جلوی دیدگان اقلیتی از اعضای آنها که به خاطر در خواست مصدق برای امنیت خواسته بود عکس العملی نشان ندهند و غالبا نبودند، از حزب ایران تا حزب مردم ایران، حزب ملت ایران و نیروی سوم، حتی بعضی از دانشجویانی که کلاس تقویتی داشتند به روی بامها گریختند و بعضی را گرفته و از بام به پایین پرتاب نمودند. به ویژه کلوپ نیروی سوم که در خیابان انقلاب بود. در میدان بهارستان اعضای حرب ملت ایران فروهر مقاومتهایی کردند و..گویا فروهر در این مرحله زخمی شد. حزب ایران یکبار از سوی افراد حزب توده و یکبار از سوی اوباش کودتایی به آتش کشیده شد. حزب مردم ایران در خیابان ژاله توسط نیروهای اوباش حزب درباری آریا به درگیری و سپس با کمک حزب درباری سومکا و پلیسها آتش زده شد… حتی بعضی از اغضای جوان ما را که روزنامه میفروختند با کارد و قمه مورد حمله قرار داده بودند که قصاب محله با «ساطور» به دفاع از آنها پرداخت. البته جلوی دارالفنون و دبیرستاتهایی درگیریهایی با دانش آموزان و جلو بازار با بازاریهایی جوان شد.
در چنین شرایطی غروب روز ۲۸ مرداد شهر زیر دود و آتش. آسمان رنگ «خون» به خود گرفته، به ویژه با مقاومت جانانه واحد حافظ خانه دکتر مصدق به فرماندهی «سرهنگ ممتاز» که از دو طرف تعداد زیادی شهید و کشته شدند و یکبار نیروهای کودتاچی را به عقب راندند، در حالیکه تعداد تانکهای ارتش ۲۷ عدد با دو سه تانک این واحد قابل مقایسه نبود. بدین خاطر به هنگام بردن مصدق با نردبان به خانه همسایه توسط زیرک زاده و… حتی سرهنگ ممتاز میگوید «من یکوقت متوجه شدم که ۴ تانک من رانندههاشان رفته اندو غایبند.»
دکتر مصدق با همراهان مدت ۲۴ ساعت در زیرزمین آن خانه پنهان بودند، در آخرین لحظات سرهنگ علمیه بازپرس افسران کودتاچی در کودتای اول ۲۵ مرداد به خدمت او رسیده و اظهار میدارد «آقا اینها همه خائنند» منظور نظامیان اطراف او تا کودتاچیان بوده است از سرتیپ متین دفتری که فامیل سببی او بود که در لحظات آخر به ریاست شهربانی منصوب شد تا…، مصدق در جواب سرهنگ علمیه قاضی کودتاچیان ۲۵ مرداد میگوید «آقا آدم ندارم چه کنم !!»
چند ساعت از ظهر گذشته بود که خانه مصدق به توپ بسته شد و اوباش و اجامر به رهبری شعبان بیمخ و…خانه اورا غارت نمودند از فرشهای تکه پاره شده تا میز و صندلی و سماور و ظرف و ظروف و…. ساعتی قبل رادیو تهران اعلام کرده «از ساعت هفت شب حکومت نظامی است از خانههای خود خارج نشوید»، البته تا ده شب مردم در خیابانها بودند، در همین وقت «دوچرخهای دو ترکه» از خیابان ری حامل محمد نخشب و حسین شاه حسینی به سوی خیابان فرهنگ امیریه در حرکت بود ساعتی بعد در منزل آیت اله زنجانی – محمد نخشب از حزب مردم ایران – داریوش فروهر از حزب ملت ایران – خورگامی از حزب ایران و شاه حسینی از جبهه ملی به پیشنهاد محمد نخشب بنای نهضت مقاومت را گذاردند.» از شاه حسینی تعدادی «تراکت» کوچک با این عنوان که «نهضت ادامه دارد» تا ساعتها نوشته، از ساعتهای نیمه شب آیت اله وارد بازار تهران در سکوت شب غمانگیز شده، از زیر عبا پشت درب هرمغازه یک تراکت مینهد، و مابقی تراکتها را برای پخش در شهر هرکدام شرکت کنندگان در جلسه به فراخور نیروهای خود میبرند. از آنروز بازار یک هفته در اعتصاب بود و نظامیان کودتاچی درب چندین مغازه را گل گرفتند.
از چند روزبعد روزنامه «راه مصدق» ارگان نهضت مقاومت ملی به طور مخفی در منزلی در چهار صد دستگاه خیابان پیروزی متعلق به افراد حزب مردم ایران منتشر شد. یکی دوبار هم جابجا شد… و بعد هم شانزده آذر آن سالکه شهادت «سه آذر اهورایی» دردانشگاه رخ داد بعد ا در چند تظاهرات در ۲۱ آبان درروز ورود نیکسون تا محکومیت مصدق و انتخابات مجلس هیجدهم تظاهراتی از سوی طرفداران مصدق و غالبا جوان و… انجام شد که چند نفری زخمی از شاگردان دارالفنون شدند. در این انتخابات وزارت کشور را که در میدان ارک بود به آتش کشیدند و با اوباش درباری ساعتها به درگیری پرداختند که پلیس به کمک آنها آمد وعدهای بازداشت شدند.
غروب ۲۸ مرداد «دونفر از شاگردان دکتر انورخامهای که «خیلی پرولتر و انقلابی» بودند در این غارت شرکت داشتند» در خیابان استانبول با استاد خود روبرو شده که ایشان مطابق نوشته خودشان ۵۰۰ نفر شاگرد داشته که مارکسیسم را با تجدیدنظرهایی بدانان میآموخته است (۹) میفرماید «وقتیکه از اینها سوال کردم چرا این کار را کردید جواب دادند: برای اینکه مصدق بورژوا بود!!» (از کتاب «از انشعاب تاکودتا» ص ۴۴۱) متوجه میشوید که هنوز سطح اندیشه چقدر پایین بود که «بورژوا و بورژوازی» کفر بود. در حالیکه «رسیدن به دموکراسی و سوسیالیسم ابتدا با برآمدن «بورژوازی» است» (کائوتسکی آلمان) و «روشنفکر چپ از بستر بورژوازی ظهور و علیه طبقه خود عمل میکند» (تاریخ اجتماعی هنر۱۳» بعد از انقلاب سیاوش کسرایی شاعر حماسهسرا بامسافرت به مسکو توسط شجریان به سایه پیام داد که بازهم «رودست خوردیم همهاش دروغ بود» و بعد هم به کمک حقوق بشر از آن جا به اتریش گریخت و همان جافوت کرد.(۱۸)
بعد از چند روز در میدان خراسان منزل طیب حاج رضایی «محمدتقی فلسفی» واعظ درباری مدت ده شب منبر رفت. همان جا بود که مجددا گفت: «زنبورها هم شاه دارند و انسانها باید شاه داشته باشند». نیروهای مقاومت نارنچکی صوتی در شیروانی بام منفجر کردند که جلسه به هم خورد.(۱۱) درچنین شرایطی قهرمان ملی کردن نفت به بند کشیده میشود، در این مقطع صادق سرمد شاعر درباری با شعری معترضانه به شاه مینویسد «ای شاه کشتار بس است پسر را در برابر پدر و پدر را در برابر پسر مکش» و به لندن میگریزد. بعد از این کودتا تنفر و نومیدی فضار ا گرفت و هرچه دیکتاتوری فشارش بیشتر شد زمینه برای یک انقلاب و نوعی رادیکالیسم واکنشی بیشتر فراهم گردید چه «تکیه به سرنیزه توان کرد لیک – بر سر سرنیزه نتوان نشست»(احمد عشقی). درهمین ایام بود که فعالیتها مخفی و زیرزمینی شد.
در رابطه با درخواست دادگاه برای معرفی خود – دکتر مصدق ابتدا خودرا «محمد مصدق نخست وزیر قانونی ایران» معرفی میکند. در رابطه با سخنان نظامیان در بیدادگاه نظامی که کودتا را قیام مردم ایران اعلام میکنند «چک دلاری به مبلغ در حدود ۳۷۰ هزار دلار که در بانک ملی همان روز برادران رشیدیان، عوامل سفارت انگلیس و صاحبان سینماهای لالهزار و ایران که تبدیل به ریال آن روز شده بود را رو میکند» چکی که طرفداران مصدق توانستند به آن در بانک ملی دست یابند و به مصدق در دادگاه برساند.(خازنی رییس دفتر مصدق در مصاحبهای)
و در خاتمه دکتر مصدق در جلسه دادگاه خطاب به قاضی نظامی سرهنگ آزموده که بعدها «آیشمن ایران» به خاطر اعدامها نامیده شد میگوید که «طبق قوانین ایران، دیوان عالی کشور جای رسیدگی به قصور نخست وزیر و وزیران است»(۱۰). وی گفت: «کودتا یعنی برکنار کردن دولت از طرق غیر قانونی، و بنابراین کودتاگران مجرمند، نه من که برگزیده ملت و رئیس قانونی دولت هستم،»(۱۰) وی برکناری خود را یک کودتا با نقشه خارجی خوانده و گفته که جز با رای عدم اعتماد پارلمان، فردی دیگر حق برکناری نخست وزیر را ندارد، و در صورت وقوع چنین عملی، این مرتکب است که باید به اتهام نقض قانون اساسی و نادیده گرفتن اراده مردم محاکمه و مجازات شود. آیا فرار شاه درلحظات آخر سلطنتش بیم از همین محاکمه به خاطراین کودتا نبود؟
در ۱۹۷۰ جان کندی درکتابی نوشت «ما کوشیدیم پستترینها و رذلترینها را در کشورهای جهان سوم حاکم کنیم» (نقل از«کتاب سیمای شجاعان») و دکتر مصدق یکبار در مجلس گفت «انگلستان میگشت تا رذلترین و کثیفترینها را در کشور ما حاکم کند.» (از کتاب «سخنرانیهای مصدق» کی استوان)
و البته مبارزه ادامه یافت، حتی در حوزه ی رجال و شخصیتهای کابینه دولت ملی که در جبهه ملی دوم فعال شدند و الهیار صالح ابتدا سیاست صبر و انتظار را اعلام کرد که عملا انجام شد «علیرغم طیف انقلابی و جوان که انتقادها بدو کرد» که به موقع از فرصت بهره گرفت به هنگامیکه رییس جمهور آمریکا عوض شد و کندی فشار به شاه میآورد یک انتخابات آزاد انجام دهد، الهیار صالح سفیر سابق ایران در امریکا به تنهایی در کاشان کاندیدا شد و با رای بالا انتخاب شد و در مجلس همان روز اول به افشاگری پرداخت و شاه را به خاطر تقلب در انتخابات رسوا نمود. بدینگونه که رییس هیئت نظارت انتخابات «جمال اخوی» خود انتخاب شده بود و شاه مجبور شد مجلس را منحل کند، و بعد هم مبارزات بعدی و…که یکبار اسداله علم وزیر دربار برای او پیام آورد که «نخست وزیری را قبول کند». و او اظهار داشت «مردم ایران یکبار تکلیف همه را تعین کردهاند» یعنی «فرماندهی کل قوا متعلق به دولت مسئول است» که علم دست خالی بازگشت. بعدهم علیه امینی نخست وزیر و تلویحا شاه اعلام جر م به بهانه تعو یق انتخابات از شش ماه به نه ماه نمود که امینی مجبور به استعفا شد.
آیا مرگ استالین فرصت تازهای به انگلیس و آمریکا برای کودتا نداد؟ و یا چنانکه شایع شد «آمریکا و انگلیس با سکوت درباره ی تناقضات باقیمانده در ساختار قدرت در روسیه آنروز توافق روسها را درباره کودتا نگرفته بودند؟» زیرا که روسیه طلاهای ایران را به دولت ملی مصدق نداد ولی به دولت کودتایی زاهدی بعد از مدتی کوتاه داد. اینها همه دلیل بر کودتای ننگینی است که به کمک همه کشورهای «امپریالیست» سرخ و سیاه و عواملی متاسفانه در ایران انجام شد که ما هنوز تبعات زیان بارش را میپردا زیم.
و فراتر- همه خاطراتهای «گزارش گونه آن» توسط عوامل اصلی آن در تاریخ آمریکا و ایران و جهان که دیگر اینهارا نمیشود نادیده گرفت که متاسفانه امروز بعضی از هموطنان روزنامهنگار تا پژوهشگر ما به خاطر ملاحظاتی سیاسی گاهی در این موارد «ان قلتهایی» به خاطر انحلال مجلس – رفراندوم- آورده، تا شراکت عدهای را در کودتا موجه قلمداد کنند امری که دور از رسم اطلاع رسانی تا تاریخ نگاری است. چه (در نهایت در لحظات آخر کودتا -لویی هندرسن- خدمت مصدق رفته و میگوید «آقاچرا مجلس را منحل کردید؟» جواب «برای اینکه شما به بیست تا سی نفر از وکلا نفری یکصد هزار تومان رشوه دادید»(۱۴) البته از هفتاد نفر مابقی ۴۰ نماینده فراکسیون نهضت ملی بودند که استعفا داده و مجلس در واقع اکثریت نداشت (خازنی رییس دفترمصدق)
البته بعد از این کم کم شاهد برآمدن «جنبش عدم تعهدها» که معروفست الهامبخش همه اینها مصدق بود که «ملی کردنها را در دنیا آغاز کرد» (پیر سالینجر تحلیلگر آمریکایی، مشاور کندی و فورد و…از روسای جمهور آمریکا در قرن بیستم…)
—————————————-
پانوشتها:
۱. بعد ازجنگ جهانی دوم
۲. رضامرزبان در هما یشی از چپهای مارکسیست درپاریس گفت که ما کاغذ روزنامه را از سفارت روس و بیشترین هزینه را توسط فروش تعداد باقیمانده روزنامهها از شرکت سابق نفت میگرفتیم کمکی که روس وانگلیس با هم میکردندبدینگونه بود که مصدق دردادگاه آنهارا «توده – نفتی» نامید.
۳. از کتاب «سیری درنهضت ملی – خاطرات شمس قنات آبادی
۴. از شادروان مهندس سحابی از قول حاح مهدی عراقی از فداییان اسلام درزندان
۵. جلالی نایینی روزنامهنگار در مرکز تاریخ ایران
۶. من خبرنگار روزنامه مردم ایران و در ضمن دانش آموز دارالفنون در این مقاطع در میدان و همه جا بودم.
۷. از کتاب «نهضت خداپرستان سوسیالیست» مقاله «پدیده لومپنیسم» ص ۳۰۱ – محمود نکوروح، انتشارات چاپخش
۸. نقل ازکتاب «کهنه سرباز» ص ۳۹۵ – از سرهنگ مصور رحمانی وابسته نظامی ایران در بغداد
۹.کتاب «تجدید نظر طلبی از مارکس تا مائو»
۱۰. نقل از «سایت فرارو»
۱۱. من در آن زمان دراین محله منزلمان بودم و همه این لاتهارا میشناختم همینها بعضی شان دور و برمغازه پدر من که آن جا بود صبح ۲۸ مرداد از اتوبوس و دلار و…صحبت میکردند که هرکدام چقدر به جیب زدهاند.
۱۲. نصراله حدادی، پژوهشگر طهران قدیم
۱۳. من این واقعه را در محل از گروهبانان قدیمی شنیدم به هنگام خدمت افسری وظیفه و جالب آنکه مستشاران نظامی امریکایی که به ایران آمدند قبل از هر اقدامی امیرانی که کودتا کردند به خاطر بیسوادی و فساد مالی از ارتش بیرون و بازنشسته کردند.
۱۴. کتاب مصدق و کودتا مارک جی گازرویوسکی و مالکوم برون – ترجمه علی مرشد زاده، ص ۲۶۴ – ۲۶۵ قصیده سرا چاپ اول ۱۳۸۴ – ۱۰۵ به نقل از گزارش Wilberovertherow
۱۵. -ازهارنولد آردز ترجمه امین موید ص ۱۶۲-۱۶۵، چاپخش
۱۶. از محمود نکوروح -نقل از«کتاب روند سلطه گری» استفن ابروز ترجمه احمد تابنده ص۲۳۹
۱۷. فیلم آن توسط bbc پخش شد.
از: ایران امروز