به مناسبت سالروز درگذشت دکتر مهدی آذر: خاطره ای از دکتر مصدق در دادگاه نظامی

یکشنبه, 12ام خرداد, 1398
اندازه قلم متن

۹ خرداد ماه درگذشت دکتر مهدی آذر پایه گذار طب داخلی و وزیر فرهنگ کابینه دکتر مصدق؛ خاطره وی از دادگاه فرمایشی و سلام او به دکتر مصدق

دکتر مهدی آذر در مشهد زاده شد. او پس از تحصیلات مقدماتی در سال ۱۳۰۲ وارد مدرسهٔ عالی طب دارالفنون شد و در سال ۱۳۰۷ توانست دکتری خویش را دریافت کند. برای ادامه تحصیل عازم پاریس شد و در سال ۱۳۱۳ در گرایش بیماریهای داخلی از دانشگاه پاریس تخصص گرفت. او پس از یک سلسله مسئولیت‌ها در بیمارستان‌های مختلف کشور، در سال ۱۳۲۸ استاد دانشکده پزشکی گردید. وی پایه گذار رشتهٔ طب داخلی در ایران به شمار می‌آید.

او درباره حضورش در دادگاه نظامی می گوید:«… پس از قرار گرفتن [در جایگاه شهود] آزموده از من پرسید” آیا در روز ۲۵ مرداد در جلسه هیات دولت حاضر بوده ام؟” گفتم از قضیه کودتا و جلسه فوق العاده اول صبحگاه روز ۲۵ مرداد و صدور اعلامیه بی خبر بودم. از طرف دیگر آزموده ضمن بازپرسی های مکرری که از آقایان وزرا و من کرده بود پی برده بود که چند نفری از آنان در جلسه فوق العاده هیات دولت حضور نداشته اند و می خواست نخست وزیر را متهم به اقدام بدون جلب نظر و همکاری وزار بسازد. چنانچه پس از پاسخ من رو به دادگاه کرد و گفت:«این هم یک وزیر دیگر که در جلسه هیات دولت نبوده و از اعلامیه خبر نداشته است.»

مرحوم دکتر مصدق به تصور اینکه شاید من از بیم قبول مسئولیت در امر صدور اعلامیه خود را غایب قلمداد کرده ام، سر بلند کرد و خطاب به آزموده گفت:«آقای دکتر آذر وزیر فرهنگ بوده و حقوق نخوانده است، نمی داند ماده ۳۱۷ قانون دادرسی ارتش که شما همه را با آن تهدید می کنید به فرض اینکه در صدور اعلامیه ۲۵ مرداد هم شرکت داشته، شامل او نمی شود.» من از این سخن مرحوم مصدق سخت ناراحت و شرمسار شدم، زیرا معنی فرمایش او این بود من از ترس ماده ۳۱۷ حضور خود را کتمان می کنم اما شکر که لطف خدا به دادم رسید. به این ترتیب که آزموده با لحنی آمیخته به استهزا گفت: «آقا، پس شما که نبوده اید و از اعلامیه خبر نداشته اید، چرا اعتراض نکرده اید!؟ من گفتم: اتفاق می افتاد من در ماموریتی بودم یا به علت دیگری در هیات دولت شرکت نمی کردم ولی به واسطه اعتماد کامل به همه وزرا و خود آقای نخست وزیر و قبول مسئولیت مشترک، تمام مصوبات آنها را خواه با حضور من یا در غیاب من بود می پذیرفتم. با این جواب من مرحوم دکتر مصدق دست بلند کرد و فرمود: «آقایان ببینید شما دولتی نمی یابید که اعضای آن تا این اندازه به هم اطمینان داشته باشند.» با این سخن مرحوم دکتر مصدق، آزموده نگاهی به من کرد و گفت: دیگر سوالی از شما ندارم. معنی حرف او این بود که از دادگاه بروم. افسر صورت جلسه را روی میز پیش کشید و با عجله گفت آقا امضا کنید…حاضران در صدد بیرون رفتن از دادگاه بر آمدند…امضا کردم و با عجله به سمت مرحوم دکتر مصدق که هنوز در جای خود ایستاده بود رفتم. سرهنگ الهیاری (یکی از دادیاران) جلویم را گرفت که کجا می روید؟ گفتم می خواهم سلامی خدمت جناب دکتر عرض کنم. او بازوان خود را باز کرد و ممانعت نمود. من ناچار از همان فاصله سلامی بلند عرض کردم و در عالم هیجان، بی مناسبت از دکتر مصدق اجازه مرخصی خواستم. مرحوم دکتر مصدق نظر لطفی به من انداخت و جواب داد و من با قلبی پر از دو احساس متناقض شادی و غم بیکران از تالار بیرون رفتم و به سلول پاسدارخانه برگردانده شدم…»

دکتر مهدی آذر در ۹ خرداد ۱۳۷۳ چشم از جهان فروبست.

دکتر باقر عاقلی. روزشمار تاریخ ایران: از مشروطه تا انقلاب اسلامی

محمد مصدق در محکمه نظامی -جلیل بزرگمهر- ص ۷۱۵-۷۱۶


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.