درج شده در واپسین شماره نشریه پیام جبهه ملّی (شماره ۱۹۷)
«مردمگرایی» تفاوت بارز نهضت ملّی ایران با نهضت مشروطه
۱ – نهضت ملّی ایران برخلاف نهضت مشروطه، تباری مردمگرا و ملّتگرا داشت. گرچه در بزنگاه نهضت مشروطه، تمامی اقشار و اصناف در آن حضور داشتند، اما تبار آن خاستگاهی درون قدرت داشت. خدمات کسانی مانند عباسمیرزا (نایبالسلطنه)، قائممقام فراهانی (صدراعظم) و امیرکبیر در دوره میانی عصر قاجار بهرغم سهمی بسزا در پیدایی نهضت و گفتمان مشروطیت، کنشی در قلمرو دربار و نظام قدرت بود. گرچه تأکید میشود که دامنه خدمات آنان از محدوده دربار نیز فراتر رفت. بهعنوان نمونه میزان مطالعه و پژوهشهایی که درباره نقش امیرکبیر در پدیدآیی نهضت مشروطه وجود دارد، نشاندهنده تأثیر فراوان او در نهضت مشروطه است. کتاب «امیرکبیر و ایران» زندهیاد دکتر فریدون آدمیت و دیگر آثار وی، بیانکننده همین مدعا است.
همچنین کنش و پویش رهروان متأثر از امیرکبیر، که نقشی انکارناپذیر در بالندگی فکر مشروطه داشتند، فراتر از دربار، قلمرو قدرت و حتی جنگ قدرت نبود. بهعنوان نمونه میرزا حسین سپهسالار که پیشتر همراه و کارپرداز امیرکبیر بود. در دوره صدراعظمی خود تا حدود زیادی شیوه حکمرانی امیرکبیر را اعمال میکرد. با این حال فرآیند خدمات وی باز در سامانه نظام قدرت جای میگیرد. اما شکی نیست برآیند خدمات امیر و سپهسالار، تأثیر درازدامنی در تاریخ ایران داشته است. حتی روشنفکری نظیر میرزا ملکمخان بهرغم تأثیر فراوانی که در فکر و اندیشه مشروطهخواهی داشت و نشریه قانون و دیگر آثار وی تأثیر شگرفی در بنیادهای فکری نظام مشروطه ایجاد کرد، با اینحال نخست از درون نظام قدرت بیرون آمد، سپس خود بهعنوان سفیر ایران در انگلیس یکی از ارکان اصلی روابط خارجی در آن برهه محسوب میشد که چندین فساد و زیان (از جمله قرارداد رویتر و لاتاری) را برای میهن نیز بهبار آورد. بنابراین چهبسا اختلاف او با دربار، سبب مواضع ضد درباری و استبدادی او بود. با تمامی این احوال، با توجه به ژرفای دانش و بینشش، بسیاری از روشنگریهای مشروطه را رهاورد کوشش وی میدانند. سیدجمالالدین اسدآبادی یکی از روشنفکران تأثیرگذار بود که از قضا، بیشتر کوششهایش در راستای گفتمان ملکم بود. زندهیاد هما ناطق در چندین اثر، روشهای آنان برای نیل به اهداف مشروطهخواهی را سخت مورد نکوهش قرار میدهد و حتی دوران روشنگری و انتشار آثار آنان را مبتنی بر شیوههای «زدوبند با قدرتها برای ضربه بر پیکر دربار ناصری» میداند. با اینحال نباید از آثار و تأثیر فکری آنان در ایجاد فکر مشروطهخواهی بهراحتی عبور کرد.
۲- نهضت ملّی ایران ضمن اینکه در بسیاری از جهات در تدوام نهضت مشروطه بود، اما در پاسخ به چندین خلأ و ضرورت بود. مهمترین آن تجاوز و اشغالی نظامی، سیاسی و حتی اقتصادی بود که متفقین پس از شهریور بیست، صورت داده بودند. که این امر البته پیامد استبداد مطلق رضاشاهی بود. اینجاست که استبداد و استعمار نقشی در همتنیده دارند. در مورد حمله متفقین، سوگیری از قدرتی بر علیه قدرتی دیگر، سوئیچ [انتقال] وابستگی در توازن قوا توسط رضاشاه، خود موجب بحران و نابسامانی در توازن قدرتها گشت. تا جاییکه برافراشتگان نظام پهلوی، یعنی بریتانیای کبیر، اعتبار رضاشاه را پایانیافته دانسته و مانند یک مأمور او را به جزیره موریس تبعید کردند! در واقع آن استبداد مبتنی بر وابستگی، ایجادگر بحرانی سهمگین ناشی از حمله و اشغال متفقین شد. بنابراین استبدادها همواره موجب انواع مداخله، استیلا و هژمونی میشوند؛ محاصره اقتصادی، تحریم، تهدید، تحدید، فشار و در مورد شهریور بیست «مداخله نظامی».
اشغال ایرانزمین توسط متفقین و بحرانهای شدید اقتصادی و …، بهرغم فقر و فشار فراوان در آحاد جامعه، حس میهندوستی و استقلالطلبی ایرانی را برانگیخت و زمینههای نهضتی فراگیر را فراهم کرد.
۳ – همانطور که گفته شد استبداد بدون وابستگی و استعمار، پایداری ندارد. بنابراین این دو لازم و ملزوم دیگری هستند. از سوی دیگر، استعمار زمینه داخلی برای هژمونی میخواهد که مهمترین آن «خودکامگی» است.
همانطور که اشغال ایران توسط متفقین، یکی از عوامل پدیدآیی نهضت ملّی بود، استبداد رضاشاهی، اختناق، خقان و سرکوب نزدیک به دو دهه، یکی دیگر از عوامل نهضت ملّی ایران بود. بهیاد بیاوریم که بهرغم حمله متفقین و فقر فراگیر، زمان کنارهگیری و تعبید رضاشاه، بیشتر آحاد ملّت شادمانی و پایکوبی میکردند. حتی نزدیکان خود رضاشاه، مانند فروغی، دشتی و … همنوا با ملّت بودند. چند گزارش از سفارت انگلستان و فرانسه وجود دارد؛ در این گزارشها آمده که اگر عزم دولت انگلستان برای خلع رضاشاه نبود، ملّت خود حداکثر دوسال دیگر دست به نوعی «انقلاب» میزد (گزارشی متواتر از سفارت فرانسه یکسال پیشتر بیانکننده همین واقعیت است).
۴ – بنابراین عامل دیگر پدیدآیی نهضت ملّی ایران، استبداد رضاشاهی بود. در نشریات و نطقهای مجلس شورای ملّی در دهه بیست، بهخوبی بیم و پروای بازگشت استبداد رضاشاهی دیده میشود. بهموازات آن تعطیلی قانون اساسی مشروطه و زیرپا نهادن اصول مشروطیت توسط رضاشاه امری بود که طبقات مختلف نسبت به آن معترض بودند. فردای ۲۵ شهریور ۲۰ روز کنارهگیری رضاشاه، تمامی نمایندگان نه تنها اعتراضی به خلع وی نکردند که به نقد شیوههای رضاشاه پرداختند. کسی مانند نخستوزیر (فروغی)، به سرکوب آزادیها و حذف قانون اساسی مشروطه در این دوره تأکید کرد. بنابراین مخالفت با استبداد رضاشاهی یک مخالفت عمومی بود. باز بهیاد بیاوریم وقتی سپهبد حاجعلی رزمآرا برخلاف قانون اساسی توسط شاه به نخستوزیری رسید، پیشه نظامی و روشهای دیکتاتورگونه وی، بیم بازگشت به دوره سیاه رضاشاه را در وجدان اجتماعی زنده کرد. کمااینکه انگیزش قدرتهای جهانی (انگلیس، شوروی و حتی آمریکا) و هیأت حاکمه، نشان از عزم دگرباره بازسازی استبداد رضاشاهی بود. البته اوجگیری خیزش نهضت ملّی ایران، طومار قدرتهای داخلی و خارجی را درهم پیچید.
۵ – لازم به گفتن نیست که جنبش ملّی شدن صنعت نفت، سرآغاز نهضت ملّی ایران بود. نهضت ملّی ایران، نهضتی بنیادین بود که تمام ارکان کشور را در بر میگرفت. چنانکه «صنعت نفت»، دستآویزی برای سلطه داخلی و استیلای خارجی بود. پادشاه ایران در آخرین ماههای سلطنت خود در مصاحبهای به این امر اعتراف کرد که نفت در ایران باعث شده که محور سیاستگذاری اقتصادی توسط غرب رقم بخورد. در جزئیات و کلیات سیاست ایران دخالت کنند و برای ایران وکیل، وزیر و نخستوزیر تعیین کنند. کار بدانجا رسید که برای ایران حتی شاه تعیین کنند! (نقل به مضمون). اشاره پادشاه به نخستوزیرانی بود که به وی تحمیل میشد. حتی طبق اسناد وی در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، با نخستوزیری سرلشگر زاهدی مخالف بود! دور از ذهن نیست که در مورد تعیین شاه، منظور وی فشار انگلیس برای کنارهگیری رضاشاه به نفع ولیعهد باشد (چون این موضوع تبدیل به امری خوفناک برای وی شده بود).
تنها خوزستان نبود که بهطور غیرمستقیم تحت استعمار انگلیس درآمد، بلکه صنعت نفت موجب سلطه فراگیر در تمامی شئون کشور شده بود، و دربار تنها ابزاری برای اعمال آن سلطه بود. (دقیقاً مکانیسم و تعریف استبداد چونین است). بنابراین ملّی شدن صنعت نفت، نمادی از استقرار «استقلال» و «آزادی» و«حاکمیت ملّی» بود.
۷ – هیچ جنبش و نهضتی بدون دو اصل فراگیری و مشارکت همگانی ممکن نیست. بنابراین هر دو نهضت با کمی تفاوت دارای دو شاخص فراگیری و همگانی بودند. ولی همانطور که گفته شد تبار نهضت ملّی ایران نسبت به نهضت مشروطه، مردمگرا و ملّتگرایانهتر بود. برخلاف نهضت مشروطه، اصلاحات و روشنگری از درون نظام قدرت پدیدار نگشت، بلکه امر خودجوش و خودانگیخته از بطن جامعه بود. وجدان عمومی جامعه کاملاً استعمار و استبداد را با گوشت و پوست خود حس کرده بود. به چشم دیده بود که استبداد به صغیر و کبیر رحم نمیکند، همه را سرکوب میکند و اکنون خود همان استبداد موجب اشغال کشور توسط قدرتهای بیگانه گشته بود. بهچشم دیده بود که حضور نیروهای نظامی متفقین در کوی و برزن، آشکارا تعرض و تجاوزی به حقوق شهروندان است. از این حیث نه تنها منتقد، معترض استبداد که نسبت به اشغال متفقین کاملاً خشمگین شده بودند. سرود مشهور «ای ایران» ساخته روحالله خالقی با شعری از دکتر حسین گلگلاب (۱۳۲۳ خورشیدی) دقیقاً بیانگر آن شرایط و پژواک نوای ملّت ایران است.
۸ – این خیزش عمومی نیازمند رهبر، نماد و نمایندگانی بود که آن فکر استقلالطلبی و آزادیخواهی را نمایندگی کنند. همچنین نمایندگانی که بهراستی نماینده واقعی ملّت و تأمینکننده افکار و آمال نهضت ملّی باشند.
دکتر محمد مصدق بهتعبیر خودش چه در انتخابات مجلس چهاردهم و چه در انتخابات مجلس شانزدهم شورای ملّی، انگیزهای برای ورود به صحنه سیاست نداشت. اما در هر دو دوره به پیشنهاد جمعی از اصناف و طیفهای مختلف جامعه، در کارزار انتخابات شرکت کرد و در هر دو دوره با رأی بالایی، انتخاب شد. در مجلس چهاردهم بارها نمایندگان (حتی نمایندگان دست چپی و دست راستی) میگفتند: جناب دکتر مصدق، ما وقتی سخنان درایتمندانه و دلاورانه شما در مجلس پنجم و ششم گوش میکردیم، بهرغم اینکه نمیتوانستیم با شما همنوا شویم، اما به واقع حرف دل ما را میگفتید. حتی از مخالفان در مجلس ملّی به او میگفتند: جناب مصدق ما از همان زمان شیفته مسلک شما شدیم. در واقع دکتر مصدق از دوره مشروطه، بهویژه پس از کودتای ۱۲۹۹، بهواسطه اصولمندی، اخلاقمداری، راه و روشی که برای تحقق استقلال، آزادی، حاکمیت ملّی و عدالت اجتماعی داشت، مورد اقبال عمومی قرار گرفت. هشدارهای وی در مجلس و نطق تاریخیش در هفت آبان ۱۳۰۴ بر سر انقراض قاجار [و در واقع استقرار پهلوی]، در وجدان عمومی و ملّی جامعه نقش بسته بود. تمام هشدارهای او عملاً بهوقوع پیوست. در آن پانزده سال سلطنت رضاشاه، حتی کسانی که پیشتر و در همان مجلس یاد شده با رضاخان مخالف بودند. رفته رفته جذب و هضم نظام پهلوی شدند. اما دکتر مصدق بههیچ عنوان اهل سازگاری و سازش با آن دستگاه نبود. حتی پس از رویکار آمدن رضاشاه از ادای سوگند خودداری کرد.
انتخاب دکتر مصدق از روی همزبانی که او با ملّت داشت، صورت گرفت. به ویژه تأکید زیاد مصدق بر استقلال ملّی و موازنه منفی، آزادی و دموکراسی، بهویژه مخالفت وی با رضاشاه به واسطه استبداد سیاهی که بهبار آورده بود. اگر ملّت رضاشاه را عامل سیهروزی میهن نمیدانستند، دکتر مصدق را بهعنوان تنها سیاستمداری که مخالفت خود را در ادوار بعدی هم نشان داد، انتخاب نمیکرد. چرا مردم کسی چون تقیزاده که خود را «پدر مشروطه» میدانست، از قضا همراه مصدق در مخالفت با انقراض قاجار و رویکار آمدن رضاشاه در مجلس سخن گفت، توسط جامعه برگزیده نشد!؟ زیرا او به خوشنامی شهره نبود و بعدها در برخی از فسادها دستیار هیأت حاکمه حتی در قرارداد ننگین ۱۹۳۳ بهقول خودش بهعنوان آلتفعل از منعقدان قرارداد بود.
انتخاب دکتر مصدق بهعنوان رهبر، به واسطه ریشه، پیشینه و پشتوانه قوی ملّیگرایی و دفاع از حقوق ملّت و دیگر خصلتهای فردی و ملّی بود. مردم کسی را انتخاب کردند که نه تنها همفکر و همصدا با آنان، که از جنس خودشان بود. بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی / مقبول طبع مردم صاحبنظر شود.
۹ – همانطور که گفته شد؛ نمایندگان مجلس ملّی، نمایندگان راستین ملّت ایران نبودند. نهضت ملّی ایران بهخوبی نشان داد که بهقول عارف قزوینی «مجلس شورا خانهی غیر است». بهواسطه اعمال امیال بیگانه و اهداف هیأت حاکمه، وکلاء هرکدام منافع قدرتها را نمایندگی میکردند. بهاین واسطه انتخاباتی آزاد و سالم صورت نمیگرفت. اقشار، اصناف، سازمانها بهضرورت برگزاری انتخاباتی آزاد رسیدند. از این حیث بخش مهمی از فعالیتهای نخستین نهضت ملّی ایران متمرکز به چونین امری بود. از قضا تحصن دکتر مصدق، یاران و اقشار مختلف در دربار ( ۲۳ مهرماه ۱۳۲۸ ) که بعدها زمینهساز بنیاد جبهه ملّی ایران شد، در اعتراض به عدم سلامت انتخابات مجلس شانزدهم بود. آن اعتراض نخست خواهان الغای انتخابات فاسد کشور و دوم تعیین دولتی بیطرف که انتخابات را در کمال آزادی برگزار کند، بود. در کنار آن سازمانهای مردمنهاد مانند «نگهبان آزادی» و «نظارت بر آزادی انتخابات» شکل گرفته بود که در ساماندهی مبارزه و اعتراضهای مردمی نقش بارزی داشت.
این مطالبه در آن زمان و دیگر مطالبات از جمله، آزادی مطبوعات، آزادی تجمعات، آزادی احزاب و … را نیز دربر داشت. در واقع یک انتخابات آزاد را مستلزم آزادیهای اساسی میدانستند. در نهایت پیکار اقشار جامعه، نهضت ملّی بهسرانجام رسید و قدرتهای داخلی و خارجی مجبور به عقبنشینی شدند و تا حدی تن به یک انتخابات نسبتاً آزاد دادند.
دکتر مصدق و یارانش به خوبی ملاحظه کردند که یک انتخابات آزاد نیازمند کرداری بیش از اینهاست، از اینرو در دوره دولت ملّی در صدد تدوین و تنظیم لوایحی برای عدم دخالت دربار و آرتش در انتخابات برآمدند که با کودتای ۲۸ مرداد، آن هدف بزرگ بهسرانجام نرسید.
نکته مهم که در این فصل میتوان یادآور شد این است که نهضت ملّی ایران در جهت تدوام به خصوص تکامل نهضت مشروطه بود. زیرا بسیاری از کمبودها و نقصانها و تناقضهایی که در اصول و قانون اساسی مشروطه دیده میشد، نهضت ملّی، سعی بر اصلاح و پیرایش آن برآمد . بهعنوان نمونه تدوین لوایحی که در جهت آزادی احزاب، مطبوعات و آزادی انتخابات صورت گرفت. یا کوشش حقوقی دکتر مصدق برای تبیین و تصریح جایگاه سلطنت در قانون اساسی و … جملگی نشان از تکامل نهضت مشروطه بود.
۱۰ – یکی از نشانههای ماهیت مردمگرایی و ملّتگرایی، جایگاهی بود که نهضت ملّی و دکتر مصدق برای احزاب قائل بودند. او باور به آزادی تمامی احزاب داشت. اساساً احزاب را یکی از ارکان رشد و تربیت دموکراتیک میدانست. در کنار باورمندی به حزب و آزادی احزاب، با توجه به تجربه مشروطه، ریشههای فرهنگی و بومی، باور به ساختار «جبههای» داشت. در تمامی کشورهای دموکراتیک، یک حزب یا چندین حزب و سازمان موجب راهیابی نمایندگانی به مجلس ملّی و مجالس دیگر و حتی آن نمایندگان موجب انتخاب دولتی میشوند. دکتر مصدق ضمن باور به این فرآیند، باور به وجود نظام «جبههای» داشت که در آن احزاب،سازمانها و اصناف و … ایجادگر جبههای باشند، که ضمن استقلال اهداف سازمانی آن حزب، پشتیبان فکری و معنوی فراکسیونهای مجلس ملّی، یا دولت برآمده از مجلس باشند. نمایندگان آن احزاب، اصناف و … میتوانستند با انتخابات درون سازمانی نماینده مجلس ملّی شوند. حتی در انتخاب وزرا و … به دولت و مجلس پیشنهادهایی را ارائه کنند. این روش گام بزرگی در تاریخ دموکراسیخواهی ایران بود، روش او در این موضوع، بیش از سایر روشها پاسخگو و تاثیرگذار بوده است.
۱۱ – در دوره مشروطه بهرغم اینکه یکی از اهداف مهم نهضت، مجلس ملّی، قانون اساسی و … بود. روش برگزاری و آییننامه انتخابات و از سویی عمومی نشدن سیاست، مانع از رابطه طبیعی دولت – ملّت شد. در این شرایط امکان تحقق دولت ملّی میسر نمیشود. ضمن اینکه در وجدان عمومی جامعه (آنچنان که از نشریات دوره مشروطه میتوان دریافت)، بهطور پیشین دولتها سرسپرده و وابسته بودند. بنابراین در ادامه نهضت مشروطه نیز رابطه نظام سیاسی با ملّت کمتر شد. از قضا همین خلأ موجب استبداد صغیر و کبیر گشت! اما در نهضت ملّی ایران، ملّت همواره در پی نهادینه شدن انتخاباتی سالم و آزاد در کشور و مدافع دولت ملّی تا ساعاتی پیش از کودتای ۲۸ مرداد بود. از قضا نبرد، مراقبت و مداومت بر سر آرمانهای نهضت ملّی توسط ملّت، موجب استقرار و تدوام دولتی ملّی (و دموکرات) میشد. این پایداری همواره مانع از دسایس و کودتاهایی بود که هر آن موجب براندازی دولت ملّی میشد. در اسناد کودتای ۲۸ مرداد آمده است، آنچه که مانع از تحقق کودتا در تیرماه ۱۳۳۱ یا ۹ اسپند ۱۳۳۱، بهویژه ۲۵ امرداد شد، حضور و بیداری جامعه بود.