او خودش را بی هیچ ضرورتی وفق میدهد و در بهشت خودش زندگی میکند
صرفنظر از تذکرات خشک بویژه در صفحه اول کلیپ ویدئوئی، موسیقی و محتوای اشعار جالب است
آیا مهلک بودن این سرنوشت را می دانی؟
این چنین شرم آور بودن را؟
“مرعوب” از طرد شدن، “وحشت زده” از حذف شدن،
آشفته از چشیدن طعم تلخ اقلّیت بودن،
دشواری وانهادن منفعتی حقیر را؟
بله می دانی! و از این روست که سازش می کنی و به هر سمتی می چرخی
مانند آن خروسک بادنما،
کانفورمیست عزیز! این ترانه تقدیم به توست…