کالیفرنیا بهار۱۳۹۹
ر. رخشانی
بخش چهارم و مقاله چهارم و پایانی
راهکارهای امروزی توسعه ی[۱] پایدار و همگون[۲]
دو نیاز حیاتی دیگر توسعه:
تخصیص همگون منابع، و مشوق ها
همه ی سیستم هایِ زنده (از تک سلولی تا پیچیده ترینِ آنها) هم آهنگِ رشدِ (Rate of Growth)خود و هم محدودیتِ رشدِ (Limits of Growth)خود (بدلیل رقابت برای منابعِ محدود) را دارند. اغلب هنگامیکه سیستم ها به محدوده ی میزانِ رشد خود می رسند، در رقابت و تعامل (Competition and Cooperation = Coopetition) و همزیستی، به توسعه ی همگون خویش می پردازند. بدین مفهوم توسعه، فازی تکاملی پس از رشدِ هر سیستم زنده است. سیستم هایِ سرطانی، برعکس، آنهایی هستند که بدونِ گذار به توسعه، رشدی بی رویه (Uncontrolled Growth) دارند. سیستم اقتصادیِ ساخته ی انسان هم از این قاعده مستثنی نیست. هنگامیکه هر حوزه ی اقتصادی (با توجه به منابعِ خود) به حداکثر رشدِ سالم خود رسیده است، نیاز به توسعه دارد و نه رشدِ بیشتر (که اغلب سرطانی و مصنوعی است.) اغلب هم سرطان هنگامی اتفاق می افتد که سیستم ژنتیک در بدن، باعث می شود که سلول ها دیگربار و دیگربار، بدون ارزیابی و وقفه رشد کرده، تقسیم شده و به غده (Tumor) تبدیل شوند. خط مشی های حریصانه ی رشدِ اقتصاد جهانی امروزی، مانند ژن های غده زا (Oncogenes) نقش تسریع کننده ی چرخه ی رشد سرطانی هستند، که سیستمِ ارزیابیِ توسعه ی همگون (بازسنجی و همسنگی Checks and Balances) را دور می زنند. نقد اینگونه خط مشی ها، امروز اقتصادِ پابرهنگی (Barefoot Economics) نامیده می شود.
Max-Neuf, Manfred, A. From the Outside Looking in: Experiences in “Barefoot Economics.” London: Zed Books, 1992.
A sustainable and even development
در مقاله نخستین که در مجله فلسفی “خرمگس” بچاپ رسید[۱] به نیاز نخستین توسعه (یعنی بینش استراتژیک[۲] با فهمی تاریخی) و در مقاله و بخش دوم (که در صفحه لینکدین منتشر شد) به نیاز کارشناسی فنی و تخصص علمی پرداختم[۳] و در مقاله و بخش سوم (که در وبسایت ملیون[۴] منتشر شد) به دو نیاز برنامه ریزی دراز مدت زیربنایی، و به برنامه های آموزشی فنی و اجرایی پرداختم و در هر سه مقاله نوشتم که مباحث توسعه ی پایدار و مدرنیته اغلب برهم متکی (interdependent) و بهم مرتبط (inter-related) و بهم پیوسته یا درهم بسته اند (interconnected).
در هر سه مقاله پیشین مرقوم شد که جدول زیر که حاصل بیش از سه دهه کار تخصصی و تجربه ی من در رشته هایِ صنعتی و فنی کشورهای گوناگون و ثمره ی پژوهش های علمی من در حوزه هایی کلیدی ست[۵]، به شش نیاز عمده برای گذار به توسعه پایدار می پردازد. در این مقاله چهارم ، سعی من بر آن خواهد بود تا به دو نیاز دیگر حیاتی توسعه ی پایدار یعنی به تخصیص همگون منابع ، و به مشوق ها بپردازم. پژوهش های من نشان از آن دارند که در نبود یا فقدان این نیاز تخصیص همگون منابع (حتی اگر پاسخی به پنج نیاز دیگر داشته باشیم) نتیجه نهایی تلاش های مان چیزی جز عجز، استیصال و درماندگی نخواهد بود. در نبود یا فقدان دیگر نیاز مشوق ها هم (حتی اگر پاسخی به پنج نیاز دیگر داشته باشیم،) نتیجه نهایی تلاش ها چیزی جز تغییراتی جزئی و تدریجی نخواهد بود، کماکان که بدلیل چنین کمبودی در نظام تولیدی مان، دهه هاست با چنین مشکلی سیستمی سر در گریبان هستیم.
بدلیل آنکه مسائل توسعه و شکل گیری شرایط تاریخی مدرن (یعنی مدرنیته) به هم مرتبط، بهم پیوسته و بر هم متکی[۶] هستند، نتیجتا در دو بخش نخست نقدی بسیار جدی، و البته بسیار کوتاه، بر برداشت های بدآموزانه اندیشمندان ایرانی پیرامون مقوله “مدرنیت” یا “تجدد” هم داشتم [۷]. مسلما چنین بینشی، نقدی فرهنگی بر منش گذشته گرای همه ما اندیشمندان ایرانی را نیز می طلبید .
در اینجا و در مورد این مقاله نیز از همه خوانندگان خواهشمندم که به دقت زیرنویس های این مقاله را بخوانند که بدون آنها در چنین مقاله ی کوتاهی، نقد من بر گذشته گرایی و کوته بینی ها از سویی و توضیحات لازم پیرامون توسعه پایدار و همگون از سویی دیگر، برای من نویسنده و همچنین برای شما خواننده محترم، بی معنی است.
جدول زیر که بر اساس پژوهش های تطبیقی کشورهای تازه توسعه یافته[۸] تهیه شده است[۹]، نشانگر آن است که در فقدانِ پاسخگویی به حتی یکی از آن نیازها یا حتی یکی از فاکتورهای نام برده[۱۰]، و یا در فقدانِ آن عوامل اساسی ، و بدونِ توجه هدف مند و تعمق و تاَمل پیرامون نقش حیاتی هریک از آن عوامل[۱۱] در آماده سازی اجتماع ما برایِ گذار، نتیجه ی نهایی[۱۲] تلاش های ما مسلما” توسعه ای پایدار[۱۳] و همگون[۱۴] و گذاری سالم به مدرنیته و قوام گیری آن نخواهد بود[۱۵].
جدول نیازهای عمده ی توسعه ی پایدار[۱۶] و همگون، و قوام گیری مدرنیته[۱۷]
نتیجه ی نهایی |
نیاز۶ توسعه |
نیاز۵ توسعه |
نیاز۴ توسعه |
نیاز۳ توسعه |
نیاز۲ توسعه |
نیاز۱ توسعه |
توسعه ای پایدار و قوام گیریِ مدرنیته |
و برنامه ی آموزشی فنی و اجرایی |
و تخصیصِ همگون منابع |
و مشوق ها |
و کارشناسی فنی و تخصص علمی |
و برنامه– ریزیِ درازمدت زیربنایی |
بینش استراتژیک با فهمی تاریخی |
گم گشتگی[۱۸] |
و برنامه ی آموزشی فنی و اجرایی |
و تخصیصِ همگون منابع |
و مشوق ها |
و کارشناسی فنی و تخصص علمی |
با برنامه ریزیِ درازمدت زیربنایی |
بدون بینش استراتژیک با فهمی تاریخی |
شک و بدبینی و بدگمانی |
و برنامه ی آموزشی فنی و اجرایی |
و تخصیصِ همگون منابع |
و مشوق ها |
با کارشناسی فنی و تخصص علمی |
بدون برنامه ریزیِ درازمدت زیربنایی |
بینش استراتژیک با فهمی تاریخی |
نگرانی و اضطراب اجرایی |
و برنامه ی آموزشی فنی و اجرایی |
و تخصیصِ همگون منابع |
با مشوق ها |
بدون کارشناسی فنی و تخصص علمی |
برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی |
بینش استراتژیک با فهمی تاریخی |
تغییرات جزیی و تدریجی |
و برنامه ی آموزشی فنی و اجرایی |
با تخصیصِ همگون منابع |
بدون مشوقها |
و کارشناسی فنی و تخصص علمی |
و برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی |
بینش استراتژیک با فهمی تاریخی |
عجز، استیصال و درماندگی |
و برنامه ی آموزشی فنی و اجرایی |
بدون تخصیصِ همگون منابع |
و مشوق ها |
و کارشناسی فنی و تخصص علمی |
و برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی |
بینش استراتژیک با فهمی تاریخی |
آغاز گذاری کاذب به مدرنیته |
بدون برنامه ی آموزشی فنی و اجرایی |
و تخصیصِ همگون منابع |
و مشوق ها |
و کارشناسی فنی و تخصص علمی |
و برنامه- ریزیِ درازمدت زیربنایی |
بینش استراتژیک با فهمی تاریخی |
و ما نه تنها و فقط در یکی از آن فاکتورها در جدول توسعه ی پایدار[۱۹] و همگون بالا، یا در عوامل اساسی و نیازهای حیاتی نامبرده، که شاید مورد به مورد، درهمه ی آن ها نیاز به کار و تلاش و زمان داریم[۲۰] و به قولِ قدیمی ها، ما اَغلب داریم[۲۱] “سرِ قبری گریه می کنیم که مرده توش نیست.”[۲۲]
در دو بخش نخست نوشتم که متأسفانه در اغلب نوشته های جامعه ی اندیشمندان (چه سکولار و چه دینی) ایران گویی دو مقوله ی مدرنیته و مدرنیسم تبادل پذیر یا قابل مبادله اند[۲۳] و به جا وبی جا در مقولاتی چون “تجدد” و “مدرنیت”) که به گفته ی قدما: “از سفیدی گچ تا سیاهی ذغال توش می گنجد (“مورد استفاده ی نادرست و التقاطی قرار می گیرند[۲۴]. آن نوشته ها معمولا بدآموزی کرده و به مباحث جدی پیرامون توسعه ی پایدار و همگون[۲۵] کمکی نکرده و در مورد مدرنیته و مدرنیسم[۲۶] هم ایجاد سردرگمی[۲۷] می کنند. در اینجا سعی می کنم[۲۸] تا به دو نیاز حیاتی دیگر توسعه پایدار بپردازم. [۲۹]
دو نیاز حیاتی دیگر برای توسعه همگون و پایدار[۳۰]:
تخصیص همگون منابع، و مشوق ها
تخصیص همگون منابع
در اختیار داشتن و تخصیص همگون منابع[۳۱]
نکته ی پنجمی که می باید در مسایل توسعه ی پایدار[۳۲] امروزی مورد توجه باشد، در اختیار داشتن و تخصیص همگون منابع[۳۳] است[۳۴].
برای هرکار توسعه، نبود[۳۵] یا کمبود منابع کافی[۳۶] (انسانی، طبیعی، مالی و غیره (و نداشتن برنامه هایِ تخصصی اجرایی معمولا راهی جز به استیصال و عجز و درماندگی نمی برد[۳۷]. البته هیچ کشوری یا هیچ موسسه یا بنگاهی هم منابع لایتناهی ندارد[۳۸]. بنابراین مساله ی تخصیصِ همگون و برحسبِ نیازِ (هم استراتژیک[۳۹] و هم کوتاه مدت[۴۰]) منابع اهمیت بسیار زیادی دارد[۴۱].
اگر مطابق با نیازهایِ استراتژیک[۴۲] و برنامه ی اجرایی کنترل شده[۴۳] (که در خدمت توسعه ی پایدار و همگونِ اقتصادیِ کشور است) عمل کنیم[۴۴]. اگر فرآیند بازسنجی و همسنگی[۴۵] تخصیص منابع را داشته باشیم[۴۶]. اگر از باندبازی ها و پارتی بازی ها دوری کنیم[۴۷] مسلما موفق خواهیم بود[۴۸]. در غیر اینصورت معمولا همان دور باطل استیصال و درماندگی و اتلاف نصیب مان خواهد بود. تخصیص بی رویه ی منابع[۴۹] و دادنِ یارانه به خودی ها بدونِ درنظرگرفتنِ نیازهای استرتژیک ملی و بدونِ اندازه گیریِ کاربرد[۵۰] یارانه ها[۵۱] جز اتلاف منابع کشور نتیجه ای نخواهد داد.[۵۲] البته از یاد نبریم که هر موفقیت بزرگ و ماندگاری اغلب همراه با ریسکی) یا ریسک هایی) بزرگ هم هست[۵۳]. هر چقدر تلاش بیشتری برای پاسخگویی و پیاده سازی و اجرای چهار نیاز نخستین داشته باشیم، میزان ریسک مان هم در تخصیص منابع اغلب کمتر خواهد بود. هر چقدر شفافیت[۵۴] در فرآیندهای تخصیص منابع مالی[۵۵] بیشتر، معمولا میزان اتلاف مان کمتر[۵۶] و میزان ریسک مان هم اغلب کمتر خواهد بود[۵۷].
مشوق ها[۵۸]
نکته ی امروزی و کلیدیِ آخر برایِ توسعه ای همگون[۵۹] معمولا داشتنِ مشوق هایِ هدفمند[۶۰] لازمِ )مالی و غیرمالی و پاداش های شایسته سالارانه ی اجرایی به کارمندان و کارگران و مدیران و غیره (برای پیشبرد و اجرای اهداف استراتژیک[۶۱] است[۶۲].
در تفکر سیستمی[۶۳]، برای هدفمند کردن و شایسته سالارانه کردنِ مشوق ها و پاداش ها[۶۴]، هم اغلب نیاز به سیستمِ اندازه گیری پیشرفت[۶۵] در هر پروژه و در هر برنامه را داریم[۶۶]، و هم نیاز به ارزیابی ) مشتری داخلی) از هر شغل و هر مقامی را داریم[۶۷].
در تفکر سیستمی، برای هر پروژه ای یا هر برنامه ی اجرایی، معمولا زنجیره ای از حلقه هایِ مرتبط بهم وظایف[۶۸] وجود دارند[۶۹]. هر حلقه ی پایینی این زنجیره ی وظایف، مشتری داخلی[۷۰] حلقه ی بالایی خود است.[۷۱] مسلما تعیینِ معیارهای اندازه گیری وظایف و ارزیابی هر شغل باید آنچه برایِ مشتری داخلی حائز اهمیت است در نظر داشته باشد[۷۲]. در تفکر سیستمی، دنیای مدرن امروزی دنیای تعامل است و بهتر است تا از تجربه های موفق دیگر کشورها و ملت ها و سیستم ها بیاموزیم [۷۳]. زمان نشستن در “برجِ عاج رهبری[۷۴]! ” و زمانه ی “خبره سالاری سنتی[۷۵] “و زمان دانستنِ “همه چیز” گذشته است[۷۶]. همچنین در تفکر سیستمی، زمانه ی کارگردانیِ از بالای بنگاه ها و فرماندهی به نهادها و زمانه ی “خبره گرایی، “دهه هاست گذشته است[۷۷]. این دنیا بقدری تخصصی شده است که دیگر معمولا بدونِ تعامل هدفمند همگانی، امکانِ بقا هم نیست[۷۸]. فرم های سنتیِ رهبری[۷۹] هم دهه هاست مرده اند[۸۰]. ساخت مدرن دنیایِ کنونی نیاز به تعامل همگانی و به درگیرکردنِ کارمندان، مشارکت کارگران و مدیران[۸۱] در تصمیم گیری های اجرایی دارد[۸۲]. دنیایِ کنونی نیاز به درگیرکردنِ آحادِ جامعه برای پیشبرد برنامه های هدفمند اجرایی دارد[۸۳]. چنین ساختِ مدرنی همچنین احتیاج به دریافتِ پیشنهادات برایِ بهینه سازیِ فرآیندها[۸۴] و نیاز به همکاری های همگانی برای ازمیان برداشتنِ اتلاف و برای جلوگیری از ضایعات دارد. مشوق هایِ هدفمند و شایسته سالارانه معمولا به فرآیندهای پیاده سازی و اجرا و بهینه سازی یاری می رسانند.
به همان اندازه که مشوق هایِ اجرایی اندازه گیری شده[۸۵] (که برآورنده ی نیازهایِ مشتری و نیازهای اقتصادی هستند ) به تعامل و به بهینه سازیِ فرآیندها یاری می دهند، یارانه های اندازه گیری نشده ی بی رویه به “خودی ها” برای مسایل توسعه پایدار مخرب هستند[۸۶].
انسانی که بخشی عمده از عمر خود را در بنگاه ها و نهادها صرف می کند و انسانی که به نحوی مستمر می آموزد، انسانی که در فرآیندها درگیر[۸۷] است و برای پیاده سازی[۸۸] و بهینه سازی مستمر آنها معمولا تلاش می کند، انسانی که برایِ بهبود پیشنهاد[۸۹] می دهد[۹۰]، انسانی که به بلوغ فکری مدرن رسیده است، مسئولیت پذیر است و اخلاق مدنی، دیدی انتقادی و سازنده دارد، انسانی که مشتری اش را می شناسد و اهل همکاری و بهبود دادن است، انسانی که برای ازمیان برداشتنِ اتلاف و برای جلوگیری از ضایعات تلاش[۹۱] می کند، انسانی که در اجرای برنامه درگیر می شود و انسانی که به فرآیندهای اجرایی یاری می رساند، می باید مورد تشویق باشد[۹۲] و مسلما باید پاداش های شایسته سالارانه[۹۳] بگیرد.[۹۴]
اگر در برنامه های استراتژیک اجرایی خود به چنین نکته ی مهمی توجه نداشته باشیم برنامه های پیاده سازی ما معمولا نتیجه ای جز تغییرات جزیی و تدریجی نخواهند داشت[۹۵]. تغییرات هم جزیی خواهند بود عمدتاً بدین دلیل که پاداش ها و مشوق های اندازه گیری شده برای مساله ی اجرا[۹۶] ضروری اند و به اجرا یاری می دهند. دیگر اینکه اغلب مشوق های اندازه گیری شده ضروری اند برای اینکه بفهمیم که در مساله ی اجرا) که برای پیدایش توسعه ی پایدار و همگون و قوام گیریِ مدرنیته فاکتوری حیاتی ست (تمام نکات برشمرده در بالا تنها در مرحله ی اجرایی قابل اندازه گیری و ارزیابی اند و نه بر روی کاغذ یا در مصاحبه و بوق و کرنا[۹۷] .
در تفکر سیستمی، پیاده سازی و اجرا[۹۸] معمولا تنها معیارهای موفقیت در گذاری سالم به مدرنیته و برای توسعه ای همگون هستند و اجرا مسلما نیاز به مشوق های اندازه گیری شده دارد.
اگر با توجه به نکات برشمرده در بالا نتوانیم رویکرد و بینشی استراتژیک متکی بر فهمی امروزی از خود داشته باشیم، یعنی اگر نتوانیم رشته های کلیدی[۹۹] علمی، صنعتی و فنی ای) که متکی بر اسناد چگونگی رشد آنها و متکی بر نیازهایِ اجرایی امروزی اجتماعی-اقتصادی ست (شناسایی کنیم[۱۰۰]. اگر قادر نباشیم که با تفکری سیستمی، با تخصیصِ هدفمند منابع در آن رشته ها و در تعامل و درهم کنش با عوامل نام برده ی دیگر به پیاده سازی مدرنیته ی علمی، صنعتی و فنی قوام دهیم، هرگز نمی توانیم اجتماع مان و اقتصاد کشور را در مزیت بهینه ی رقابتی[۱۰۱] با دنیایِ مدرن (یا دست کم در مزیت بهینه ی رقابت منطقه ای) قرار دهیم.
تجربه ی توسعهی پایدار و همگونِ هیچ دو کشوری در دنیای امروز و گذار آنها به مدرنیته[۱۰۲] کاملا یکسان نبوده است[۱۰۳]. هر توسعه ای پایدار معمولا ویژگی های خود را داشته است. گذار ایران به توسعه ی پایدار و همگون هم ویژگی خود را خواهد داشت. اما شکست های[۱۰۴] گذاری کشورها (منجمله ایران) به توسعه ای پایدار و همگون (در اغلبِ موارد) نشان از فقدان یکی یا همه ی فاکتورهای نامبرده و یا به عدم سرمایه گذاریِ لازم درازمدت) عمدتاً به دلیل عدم امنیت و سیستم مالیاتی نادرست، ناتوانی های اجرایی و نقش بی اندازه کوته بینانه ی دولتمردان اغلب بی کفایت، بی لیاقت و فاسد[۱۰۵] ) در رشته های کلیدی دارند.
همچنین شکست ها اغلب نشان از فقدان بینشی استراتژیک دارند .[۱۰۶] پژوهش هایِ تطبیقی و علمی-تخصصی در مورد راهکارهایِ همگی کشورهایی هم که با توسعه ای پایدار و همگون به مدرنیته[۱۰۷] گذاری سالم کرده و یا در حال گذار بوده اند معمولا نشان از حیاتی بودن نقش چشم انداز درازمدت اجرایی[۱۰۸] در متحول کردن انسان و جامعه و اقتصادشان دارد[۱۰۹]. چشم اندازی که اغلب و در بیشتر موارد متکی بر اسناد بومی آنها و نیازهای ویژه ی کشوری شان[۱۱۰] بوده و بر روی آن ها سرمایه گذاری درازمدت شده است[۱۱۱].
در همه ی نمونه های موفق توسعه، طراحی یا انتقال یا اقتباس نظریه ها و مدل های توسعه ی پایدار و همگون اغلب مبتنی بر موازینی علمی و مبتنی بر تفکری سیستمی، با زبان روزآمد مدیریت اجرایی صورت پذیرفته اند[۱۱۲].
متأسفانه در ایران (چه در رژیم مستبد پهلوی و چه در نظام نکبتِ ولایت فقیه) تاکنون تقریبا هیچگونه اهتمام سازمان یافته ای معمولا مبتنی بر هیچیک از این رهیافت های مندرج (در جدول نیازهای توسعه) در این مقاله ها صورت نگرفته است[۱۱۳]. همچنان تمام ابزارهای اصلی توسعه تا به امروز، اغلب ترکیبی از یک نظام جدید ناقص یا ناروشن[۱۱۴]، و یا مخلوطی ناکارآمد از تجربیات گذشته گرا و یا سلیقه مدارانه ی مدیران بی لیاقت و فاسد [۱۱۵] وقت بوده اند و می باشند[۱۱۶].
اغلب نبود تفکری سیستمی[۱۱۷] و نبود بینشی استراتژیک و آینده نگر[۱۱۸]، و کمبود تعریف و مدل های اجرایی[۱۱۹] برای روابط استراتژیک نهادهایی (اغلب موازی با هم) در نظام کلان توسعه[۱۲۰]، و کمبود فرآیندهای اصلی برنامه ریزی و طرح ریزی ساختارها، و همچنین کمبود قانون گذاری هدفمند، اجرا و نظارت در تهیه و تصویب و اصلاح “برنامه ها،” معمولا باعث شده تغییر و حذف اضافه های سلیقه ای مدیرانی فاسد ) و نه تغییراتی پایه ای و مورد نیاز (رواج یابد و حاصل آن ایجاد اغتشاش در نظام توسعه شود.
این فرآیندهای اساسی (چه گذشته در رژیم مستبد پهلوی و چه حال در نظام نکبتِ ولایت فقیه) معمولا دارای فقدان سیستمی پایدار و همگون و همچنین دارای نقص و نقض و عدم تبیین قانونمند روابط در نظام اجرایی توسعه ی پایدار و همگون بوده اند و می باشند. همه ی دولتمردان بی لیاقت[۱۲۱] و مدیران سلیقه مدار و فاسد در به وجودآمدن چنین اغتشاشی سهیم بوده اند و هستند.
و البته آنچه در این مقاله ها بدان اشاره شد راهکارهایی اجرایی[۱۲۲] برایِ توسعه ای پایدار و همگون و برای چگونگی گذار به شرایط تاریخی ای مدرن (از دیدگاه تجربی و شغلی و پژوهشی من) هستند و کارکرد و توفیق اجرایی آنها (چه در سطح بنگاه ها و چه در نهادها و چه در سطح اقتصادها و کشورها) بارها و بارها به اثبات رسیده است[۱۲۳]. یک شبه هم عملی نشده اند. میلیون ها انسانِ آموزشِ صحیح دیده در اجرای موفق برنامه هایی استراتژیک و در پیاده سازی مدرن پروژه های توسعه سهیم بوده اند[۱۲۴]. برنامه های استراتژیک توسعه ی پایدار کشورها هم با میان بر زدن به نتیجه نرسیده اند. کار و زحمت و تلاش اجرایی برده اند. مورد به مورد اجرایی آنها هم از یکدیگر متفاوت و گوناگون بوده است[۱۲۵] (زیرا که نیازها و ساخت و منابع هر کشور و هر فرهنگ و اقتصاد و هر بنگاه و نهاد گوناگون بوده اند[۱۲۶]) اما روش اجرایی همگی کشورها هدفمند، استراتژیک و علمی بوده است[۱۲۷].
جدولِ بالا که حاصل بیش از سه دهه کار تخصصی و تجربه ی من و پژوهش در راهکارهای توسعه یِ پایدار[۱۲۸] و در رشته هایِ صنعتی و فنی کشورهای گوناگون و ثمره ی پژوهش هایِ علمی در حوزه هایِ کلیدی ست (و در دیباچه ی مقاله ها [۱۲۹] نیز آورده شد) نمایشگر خلاصه ی مطالبی است که در این مقاله ها به آنها به عنوانِ یکی از روش ها برای توسعه ای پایدار و همگون در میان راهکارهای امروزی اجرایی و برای چگونگی گذاری سالم به شرایط تاریخی ای مدرن در ایران پرداخته شد.
امیدوارم که معرفی بسیار مختصر علوم پایه ای[۱۳۰] و شناسایی کاربردهای اجرایی ابزارها و معرفی فنون اساسی امروزی در مجموعه مقالات و فایل های “سرشت علم” من نیز مفید و آموزنده بوده باشد[۱۳۱]. همچنین امیدوارم که ارائه و مطرح کردن مسایل کلیدی توسعه ی پایدار و همگون آغازی برای ایجاد “بحث و گفت وشنود اندیشمندانه ی راستین[۱۳۲] انتقادی[۱۳۳]” نوینی پیرامونِ مباحث چگونگی پیدایش و قوام گیریِ مدرنیته در ایران گردد.
در هَریک از مَباحثِ علمیِ این مقالاتِ توسعه پایدار[۱۳۴] و برای تاییدِ مطالبی که نوشته شد، خیلی بیش از اینها ممکن بود اِستشهاد کرد. همچنین می شد رفرانس ها و مثال هایِ اجراییِ بیشتری[۱۳۵]، شاید منطبق تر و صریح تر در تاییدِ نظر و مدعا آورد[۱۳۶]. ولی این کار مستلزمِ مطالعاتی تخصصی تر، دقیق تر و منظم تر می بود[۱۳۷]. نتیجه فراهم کردنِ مقالاتی پرحجم تر از این مقالات می بود که از روشِ آموزشیِ هدفمندِ من و شاید از حوصله یِ خواننده هم بیرون می بود.
تنها امیدوارم آنچه ارائه شد از نظرِ علمی آموزنده بوده باشد، و امیدوارم که خواننده بتواند در هر حوزه ای از شش نیاز اصلی توسعه یِ پایدار که می خواهد، وارد شود و از این ساقه ی اصلی تا آخرین مویبرگ ها جلو رود و به پژوهش بپردازد، و خود اعتراف دارم که آنچه ارائه شد بَری از نقایص هم نیست ولی:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید.
راه دراز و پر زحمتی در پیش است.
ر. رخشانی
بخش چهارم و مقاله چهارم و پایانی
راهکارهای امروزی توسعه ی پایدار و همگون
دو نیاز حیاتی دیگر توسعه:
تخصیص همگون منابع، و مشوق ها
——————————————————-
http://falsafeh.com/kharmagas11/kharmagas_No11.pdf
من واژه اندیشمند را به روشنفکر ترجیح داده و پیشنهاد کرده ام. ترجمه ی صحیح واژه ی لاتین ” انتلکتوئل ،” اندیشمند است و نه روشنفکر. روشنفکر شکل مدرن شد ه ی همان واژ ه ی نادرست منورالفکر زمان انقلابِ مشروطیت بوده که گرفتاری های بسیاری در دیسکورس اندیشمندی ما بوجود آورده است. این البته بحثِ مفصلی است و به یاد داشته باشیم که اندیشمند (به عنوان فردی که از نیروی اندیشه ی خود و نه کار یدی خویش استفاده می کند) هم می تواند روشنفکر باشد و یا هم اینکه تاریک اندیش.
زنده یاد بهار این واژه ی منورالفکر را مدرن کرده، واژه ی روشنفکر را ساختند.
وقتی در انگلیسی گفته می شود Manual Labour یعنی کار یدی، یعنی دست ورزی، و هنگامی که نوشته می شود Intellectual Labour یعنی کار اندیشه ای، یعنی اندیشه ورزی، یا کار اندیشمندی. بنابر این و برای نمونه، یک پزشک یا مهندس اندیشمند است، یعنی وی از نیروی اندیشه خویش استفاده می کند، در حالیکه یک کولبر یا نانوا، دست ورز می باشد و از کار یدی برای امرار معاش استفاده می کند.
اینکه واژه ی اشتباه روشنفکر در ایران بار سیاسی، ادبی و یا چپ و راست پیدا کرده، مشکل فرهنگی و بدآموزانه ماست، که من بارها بدان اشاره کرده و نوشته ام که میراثِ غلط نسل های “سیاست زده و سیاست باز” پیش از ما، بویژه میراثی از رهبرانِ حزبِ منفور توده (که اگر زبان خودشان را در مورد آن رهبران بکار بگیرم، میراثِ غلطِ تربچه هایِ پوکِ حزبی) است.
انتلکتوئل Intellectual یعنی اندیشمند، و نه روشنفکر.
در مقالات پیشین هم در مورد تفکر استراتژیک اشاره داشتم که استراتژی یعنی تصویری (اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی، و غیره) از آینده داشتن. استراتژی یعنی آفرینش بینشی یگانه از آینده ی دلخواه مان در همه ی زمینه های نامبرده.
استراتژی یعنی ایجاد دیسکورسی برای شفاف کردن چشمانداز آینده. اساس استراتژی هم به صورت واحد درآوردن همه ی این کوشش هاست، هم راستا و هم خوان کردن این چشم اندازهاست .
اگر استراتژی و چشمانداز ایجاد شود، تدوین و فورموله کردنِ تاکتیک ها و برنامه ریزی ها برای رسیدن به چنان بینشی ساده تر خواهد بود.
اگر جوانانِ ما، گام به گام، خواهان راهکار هستند، گناه از آنها نیست، گناه از بسیاری از گٔل های سرسبدِ اندیشمندی ما و از رهبری اندیشمندی ماست که استراتژی را نمی شناسد. گم گشتگی اغلب به آن دلیل است که بسیاری از گٔل های سرسبدِ اندیشمندی ما تصویری از آینده ندارند. به همه ی کتاب های خود در منزل رجوع کنید، به هر کتابفروشی بروید، به هر کتابخانه در سرتاسر ایران بروید و درخواست کنید یا جستجو کنید که ۵ یا ۶ کتاب که چشم اندازی در مورد آینده ایران، متکی بر مطالعاتی موردی باشد، پیدا کنید. از چنین کمبودی شگفت زده خواهید شد. البته شگفت زده تر از سیلِ کتاب های گذشته گرا. چنین پدیده ای، چه در موردِ ما اندیشمندان ایرانی می گوید؟ ما اندیشمندانی که، در اکثرِ موارد، حتی تصویری از آینده در حوزه ی کار خود! نداریم، به کجا می رویم؟
آنچه مهم است آن است که بپرسیم که آیا شایسته است که یک تحولِ اجتماعی معقول، استراتژی ای مشخص نداشته باشد؟
اما آنچه باید دقت کرد این است که جنبش ها و شرایط هم بنا به تعریف ثابت نمی مانند و دائم در حرکت اند.
اگر آن استراتژی، آن تصویر، آن بینش (اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی، و غیره) شکل بگیرد، جوانان ما با نیروی خلاقه ی خود راهکارها و تاکتیک های خود را (برای شرایط ویژه ی خود) در خدمتِ آن استراتژی تدوین خواهند کرد.
هر تحولِ اجتماعی معقول اگر بخواهد که منسجم باشد باید استراتژی و بینش مشخصی برای اهداف و روش های تحول داشته باشد. در غیراینصورت می تواند در مسیر حرکتِ خود دچار گم گشتگی شود و به بیراهه برود.
https://www.linkedin.com/in/raymond-rakhshani-16628a5/detail/recent-activity/shares/
https://melliun.org/iran/228072
Rakhshani, R. The Origins of Toyota Production System and the Kanban System. Proceedings of the International Conference on Productivity Improvement. Tokyo, 1984.
Inter-related, interconnected and interdependent
ر.ک. به “مشروطه ایرانی، “ماشاالله آجودانی،
ر.ک. به “ما و مدرنیت،” و “زبان باز،” داریوش آشوری،
ر.ک. به “تجدد آمرانه، جامعه و دولت در عصر رضا شاه،” تورج اتابکی،
ر.ک. به “معمای مدرنیته”، و “مدرنیته و اندیشه ی انتقادی،” بابک احمدی،
ر.ک. به “مدرنیته و روشنفکران” ، “نقد عقل مدرن ” و “موج چهارم،” رامین جهانبگلو،
ر.ک. به “ایرانیان و اندیشه تجدد” و “برلنی ها،” جمشید بهنام،
ر.ک. به “عکس های یادگاری با جامعه ی مدنی” و “ما چگونه، ما شدیم؟” صادق زیباکلام،
ر.ک. به مقاله ی ” زنده باد دولت استبداد سکولار، ” منوچهر صالحی،
ر.ک. به “تاملی در مدرنیته ایرانی، ” و “روشنفکران ایران: روایت های یأس و امید،” علی میرسپاسی، و
ر.ک. به “تجدد و تجدد ستیزی در ایران،” عباس میلانی
متأسفانه کتاب هایِ برشمرده، علیرغم تلاش نویسندگان شان اغلب خصوصیتِ تبادل پذیر و قابل مبادله ی دو مقوله ی مدرنیته و مدرنیسم را در لابلایِ نوشته ها و همچنین در دو مقوله ی “تجدد” و “مدرنیت” بوفور در خود دارند و به گفته ی قدما: “آمدند زیر ابروی اش را بردارند چشم اش را کور کردند“. و همچنین کتاب هایِ برشمرده اغلب گذشته گرا هستند و علیرغم ادعای شان، به پاسخ گویی برای مسایل حیاتی امروزی نمی پردازند و مدرن محسوب نمی شوند . قدیمی ها می گفتند: “مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان“.
Wheeler, Stephen, M. and Beatley, Timothy. Sustainable Urban Development Reader. Routledge, 2014.
Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science & Technology. CreateSpace Digital Publishing, A Division of Amazon, South Carolina, 2011.
World Bank. Atlas of Sustainable Development Goals 2018: From World Development Indicators. World Bank Publications, 2018.
Lomborg, Bjorn. Prioritizing Development: A Cost Benefit Analysis of the United Nations’ Sustainable Development Goals. Cambridge University Press, 2018.
Monolith Press. The U.N. 2030 Agenda for Sustainable Development: A Critique. ACSC, Monolith Press, 2015.
Bacchus, James. The Willing World: Shaping and Sharing a Sustainable Global Prosperity. Cambridge University Press, 2018.
Sachs, Jeffrey, D. and Ki-Moon, Ban. The Age of Sustainable Development. Columbia University Press, 2015.
United Nations. The Sustainable Development Goal. United Nations, 2018.
United Nations Publications. The Sustainable Development Goals Report, 2019. United Nations, 2019.
توضیح نیازهای توسعه ی مندرج در جدول بالا، در بخش پایانی کتاب ” سرچشمه های مدرنیته” داده شده است.
Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science & Technology. CreateSpace Digital Publishing, A Division of Amazon, South Carolina, 2011.
Rakhshani, Raymond. Confoundedness: The Struggles of a Civil Movement. BookSurge Publishing, 2009.
ر. رخشانی. گم گشتگی ها در تلاش های جنبش مدنی. بوک سرژ، ۲۰۰۹
Blewitt, John. Understanding Sustainable Development. Routledge, 2017.
در هر سه مقاله نوشتم و باز هم تکرار می کنم که من فکر می کنم ساختِ اقتصادی نکبت بار و حریصانه ی دنیایِ امروز، استمرار دهنده ی سه پدیده ی فقر، فروسایش محیط زیست (environmental degradation) و نظامی گری است. شیوه های مبارزه با این سه پدیده ی نکبت در هر کشوری گوناگون اند .
از نیازهای مبرمِ انسان آگاهِ امروزی، به کارگیری علم و صنعت و فن است تا پاسخگویی برای این سه پدیده باشد . وظیفه ی هر انسان آگاهِ مدرن است که با این سه پدیده ی نکبت بار (فقر، فروسایش محیط زیست و میلیتاریسم) – که من “مِحورِ شرارتِ” دنیای اقتصادی امروز می نامم – مبارزه کند.
برخی راه حل ها برای جلوگیری و تعدیل این سه پدیده در هر کشوری چنین اند: ۱- ایجاد کارآفرینی درآمدزا (برای مقابله با فقر و بیکاری،) و ایجاد شرایط ارزش زای وفور (به جای شرایط کمبود،) و نه ایجاد شرایطی مصرفی، و همچنین مبارزه با تفکر “فقرستا” ۲- تدوین و اجرای قوانین حفظِ محیطِ زیست (ضدّ فروسایش آن،) و همچنین مقابله با تفکر مخرب مصرف گرا و ۳- جلوگیری از وقوع جنگ و محدودکردن بودجه های نظامی (ضدّ نظامی گری،) و همچنین ایجاد سیستم شفافِ بازسنجی و همسنگی (برای مقابله با نهادهایِ ناپاسخگو و خودسر و فراقانونی و خودکامه ی امنیتی.)
در هر کشوری که فقر رو به افزایش باشد، محیطِ زیست رو به فروسایشی افزون، و سیستم امنیتی ای خودکامه و همچنین نظامی گری ای بی رویه داشته باشد، کارگزارانِ اقتصادیِ حکومت و دولتِ آن کشور، هم راستا و هم خوان با ساختِ نکبت بار دنیایِ اقتصادی امروز عمل می کنند، حتی اگر ادعای مبارزه با آن ساختِ به اصطلاح” استکباری ” یا” امپریالیستی” را داشته باشند (چرا که سیستم اقتصادی حکومت و دولتِ آن کشور هم فقر، فروسایش محیط زیست و میلیتاریسم – که من “مِحورِ شرارتِ” ساختِ اقتصادی نکبت بار و حریصانه ی امروز مینامم – را استمرار می دهد).
Smith, Philip, B. and Max-Neef, Manfred. Economics Unmasked. From Power and Greed to Compassion and the Common Good.Green Books, 2011.
ناتوانی پاسخگویی به حتی یکی از عوامل و شاخص های فوق، امکان توسعه پایدار یا همگون را دچار وقفه کرده و تلاش های ما را به بیراهه می کشاند و پیامدهای اتلاف بسیار و ضایعات منابع را خواهد داشت، که بارها در طول ۵۰ سال گذشته ایران داشته ایم.
در قسمتِ نتیجه گیری پایانی کتاب ” سرچشمه های مدرنیته” ، با مروری بر پژوهش ها و مطالعاتِ تطبیقی دو دهه ی اخیرِ جوامعِ رو به توسعه، بتفصیل به راهکارهایِ گوناگون آن جوامع باتوجه به ویژگی هایِ بومی خودشان، برای اجرا و پیاده سازیِ هریک از فاکتورهایِ حیاتیِ نام برده در جدولِ بالا پرداخته ام . در همه ی پژوهش ها، به اجرا گذاشتنِ و پیاده سازیِ درهم مرتبطِ آن عوامل از دلایلِ توفیقِ آن جوامع برای گذاری سالم از سنت به مدرنیته و گذار به توسعه پایدار، برشمرده شده اند.
Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science and Technology. CreateSpace: A Division of Amazon Publishing, South Carolina, 2009. Pages 566 through 615.
interconvertible
مساله اصلی این است که این نویسندگان، مدرنیسم و مدرنیته را درهم کرده اند. آن نویسندگان اغلب از زاویه ی جامعه شناختی، تاریخی، فلسفی، دینی، ادبی و غیره (که مربوط به مباحث مدرنیسم هستند) به این مساله پرداخته اند، و نه از دیدگاه علمی و فًن آوری که مرتبط با مدرنیته است.
مباحث توسعه ی پایدار و مدرنیته اغلب برهم متکی (interdependent) و بهم پیوسته یا درهم بسته اند (interconnected).
درهم کردن مباحث مدرنیسم و مدرنیته (به وسیله میرزابنویس ها) اغلب شدیدا به شناخت ما صدمه زده است. شاید یکی از دلایل علاقه ی سطحی برخی اندیشمندان ما به مباحث “پسامدرن” در عدم شناخت و گم گشتگی ما در مورد مسایل مدرن است.
نگاه کنید به ر. رخشانی، “گم گشتگی ها در تلاش های جنبش مدنی“
Hayward, Matthew, and Long, Maebh. New Oceania: Modernisms and Modernities in the Pacific. Routledge, 2019.
همچنین امیدوارم که در این تلاش قادر باشم مفهوم آن توازنی که گرامشی بدان اشاره داشت، یعنی توازن بین بدبینی عقل (pessimism of the intellect) و خوش بینی اراده (optimism of the will) را، برای خوانندگان جوان و متفکر موجب شوم.
برخی از مباحثِ علمیِ این مقالات هنوز در مباحثِ اندیشمندیِ) چه دینی و چه سکولارِ (ایران مطرح نشده اند و برخی دیگر نیز هنوز “تابو” هستند، اگرچه سال هاست که صدها و شاید هزارها بار در دیسکورسِ غالبِ روشنفکریِ جهانی بحث شده اند. دیسکورس اینجا بمفهوم گفت و شنود اندیشمندانه ی انتقادی مطرح است. لطفا به پانویس های ۵۵ و۷۵ و ۱۳۵ نیز حتما مراجعه فرمائید.
مهم این است که برای مدرن شدن، این مباحث علمی بهتر است مطرح گردند و بخشی از دیسکورسِ غالبِ ما شوند.
دیگر اینکه همیشه می توان همه چیز را بهتر کرد. این قانون در مورد نوشته ها و کتاب ها هم صدق می کند. ولی به ایده آل نمی توان امید بست چون حتی با فرض دست یافتنی بودن، ایده آل ها برای آدم های مختلف متفاوت اند . باید دید حد بسیارخوب و قابل قبول برای ارایه ی یک مطلب در کجاست؟
Blewitt, John. Understanding Sustainable Development. Routledge, 2017.
Dawson, Marcelle, C. and Rosin, Christopher, and Wald, Nave. Global Resource Scarcity: Catalyst for Conflict or Cooperation? EarthScan Studies in Natural Resource Management. Routeledge, 2017.
Richardson, Samantha. Ethical Profit: A Guide to Increasing Profit Using Sustainable Business Practices. Writing Pixels Publishing, 2020
Tan, Celine, and Faundez, Julio. Natural Resources and Sustainable Development: International Economic Law Perspectives. Edward Edgar Publishing, 2017.
Bower, J.L. and Clark, G.G. From Resource Allocation to Strategy. Oxford: Oxford University Press, 2005.
مساله ی چگونگی تخصیص همگون منابع از موضوعات کلیدی مدیریتی اقتصاد مدرن و از دروس اصلی رشته های “علوم” انسانی امروز است .
Cohn, Jessica. What is Scarcity of Resources? (Economics in Action.) Crabtree Publishing Company, 2008.
McPherson, Cameron. The Next Giant Leap: How We Can Solve Resource Scarcity and Climate Change to Build a Better World. Independently Published, 2019.
Barbier, Edward, B. Scarcity and Frontiers. Cambridge University Press, 2011.
Clugston, Christopher, O. Scarcity: Humanity’s Final Chapter. Booklocker.com, Inc., 2012.
Olsen, Edward, A. Japan: Economic Growth, Resource Scarcity, and Environmental Constraints. Routeledge, 2019.
Lok, Johnny, CH. Satisfaction of Human Wants and How to Solve Sustainable Resource Scarcity after 2050. CreateSpace Independent Publishing Platform, 2017.
Hippolyte, Fofack, and Bigman, David. Geographical Targeting for Poverty Alleviation: Methodology and Applications. World Bank Publications, 2000.
Siegel, Eric, and Glaeser, Edward, L. and Kozyrkov, Cassie. Strategic Analytics: The Insights You Need from Harvard Business Review. (HBR Insights Series.) Harvard Business Review Press, 2020.
Khaiter, Peter, A. and Erechtchoukova, Marina, G. Sustaiability Perspectives: Science, Policy and Practice. A Global View of Theories, Policies and Practice in Sustainable Developmen (Strategies for Sustainability.) Springer, 2019.
Qestroem Moeller, Juergen. The Global Economy in Transition: Debt and Resource Scarcities. WSPC, 2013.
Checks and balances
Dinar, Shlomi, and Mendlesohn, Robert, and DeSombre, Elizabeth, R. Beyond Resource Wars: Scarcity, Environmental Degradation, and International Cooperation (Global Environmental Accord: Strategies for Sustainability and Institutional Innovation. The MIT Press, 2005.
Reed, David. In Pursuit of Prosperity: U.S. Foreign Policy in an Era of Natural Resource Scarcity. Routeledge, 2014.
Pirages, Dennis, and Cousins, Ken. From Resource Scarcity to Ecological Security: Exploring New Limits to Growth. (Global Environmental Accord: Strategies for Sustainability and Institutional Innovation. The MIT Press, 2011.
Finley, Carmel. All the Boats on the Ocean: How Government Subsidies Led to Global Overfishing. University of Chicago Press, 2017.
Haley, Usha, CV., and Haley, George, T. Subsidies to Chinese Industry: State Capitalism, Business Strategy, and Trade Policy. Oxford University Press, 2013.
Benitah, Marc. The WTO Law of Subsidies, A Comprehensive Approach. Wolters Kluwer, New Edition, 2019.
تقسیم جامعه به “خودی” و “غیرخودی” علاوه بر عوارضی که در حوزه ی سیاسی به همراه داشته حوزه های اقتصادی و اجتماعی را نیز به شدت تحت تاثیر قرار داده است . به گونه ای که بسیاری از جامعه شناسان معتقدند طبقه ی متوسط جامعه ایران به دلیل قرارگرفتن در معرض تبعیض های حکومتی دچار ضعف های اساسی شده است . برای مثال با آن که طبق اصل سی ویکم قانون اساسی “داشتن مسکن متناسب با نیاز، حق هر فرد و خانواده ی ایرانی است و دولت موظف است با رعایت اولویت برای آنها که نیازمندترند بخصوص روستانشینان و کارگران زمینه ی اجرای این اصل را فراهم کند” اما به دلیل شکست پیاپی سیاست های دولت ها در این زمینه، دستیابی به مسکن برای بسیاری از اقشار جامعه به آرزویی دور از ذهن تبدیل شده و شواهد و قراین حکایت از حاد شدن وضعیت اقتصادی در آینده نزدیک دارند .اعتقاد کارشناسان بر این است که با آغاز اجرای طرح موسوم به اصطلاح هدفمندکردن یارانه ها، رکودی عمیق در بخش مسکن به وقوع پیوست و پایین آمدن قدرت خرید مردم در اثر رشد تورم، بخش مسکن را تا مدت ها در رکود نگه داشته است. این در حالی است که رشد مداوم تورم در سال های اخیر و گزارش های هشدار دهنده درباره ی بحران بیکاری و افت شاخص های کسب وکار چشم اندازی تیره و تار را روبروی شهروندان قرار داده و در نتیجه سیلی از بحران های روحی و روانی در جامعه به راه افتاده است. افزایش هرساله ی آمار طلاق، رشد بزه و اعمال مجرمانه، پرخاشگری عمومی و اپیدمی افسردگی اجتماعی، به عنوان شاخص های این وضعیت، مدام از جانب جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعی گوشزد می شود و تظاهرات و اعتراضات و شورش های خیابانی نیز از مدتی پیش به حرکت درآمده اند. میگویم تظاهرات و اعتراضات و شورش های خیابانی و نه جنبش اجتماعی برای اینکه بارها و بارها به تجربه دریافته ایم که متاسفانه بسیاری از دانشمندان “علوم” انسانی ما هنوز تفاوت های «تظاهرات و اعتراضات خیابانی» و یا «اعتراضات حاشیه نشینان» را با «جنبش های اجتماعی» درک نکرده اند.
از دیدگاه امروزی و مدرن، تظاهرات و اعتراض های آزادی طلبِ مدنی و جنبش های دموکراتیکِ ملی از شورش هایِ خیابانی و اعتراض هایِ بی هدفِ حاشیه نشینان شهری متفاوت اند . چنین تظاهرات و جنبش هایی مدنی اغلب چشم انداز دارند و کور و بی هدف نیستند و زمینه های پیوندهایی مدنی می سازند.
مشروعیت بخشیدن به اعتراض هایِ بی هدفِ حاشیه نشینانِ شهری و بزرگ جلوه دادن شورش های بی هدفِ فقرا و الگوساختن از اعتراض هایِ غیرِ آتیه نگرِ خیابانی بمثابه جنبشی آزادی طلب و یا حتی به عنوانِ حرکتی دموکراتیک، جنبه ی مهمی از این جنبش ها را به فراموشی می سپرد. در دنیای مدرن، جریاناتِ حاشیه نشین شهری) بدلیل فقر و فقدان بینشی آتیه نگر، و با دریافتِ حقوقی اندک) اغلب بسادگی در حین یا پس از اعتراض ها، در خدمتِ قدرت های ضدّدمکراتیک قرار گرفته اند. هرگز بینشِ استراتژیکی مدرن، مترقی و پیشرفته از جریاناتِ حاشیه نشین شهری بیرون نیامده است، نه در ایتالیایِ موسولینی، نه در آلمانِ فاشیستی، نه در اندونزی، نه در اسپانیا، نه در شیلی یا آرژانتین، نه در ایران و نه در هیچ جای دیگر دنیا.
جالب است که پس از اعتراضاتِ اخیر ، در مصاحبه ی “روزنامه ی شهیر” بتاریخ ۱۷ دی ماه ۹۸ با تعدادی از کسانی که به گفته ی خودِ روزی نامه، “جان بر کف” )بخوانید خانواده های لباس شخصی ها( هستند، ۱۷ نفر به حاشیه نشینی، مستضعف بودن و بزرگ شدن در حلبی آبادهایِ اطرافِ شهرِ تهران و درگیر بودن در اعتراضاتِ حاشیه نشین هایِ زمانِ انقلاب، اقرار دارند .
دفاع از حقوقِ دموکراتیکِ انسان های مستمند و دفاع از درخواست هایِ آنها ) برای دستیابی به آب و برق و کار و مسکن و غیره (را بهتر است از بزرگ جلوه دادن و دفاع از اعتراض های جریاناتی غیردموکراتیک و غیرآتیه نگر جدا دانست. بهتر است از حرکت های خیابانی و اعتراض های مخرب ایجادِ شبهه ای بعنوان جنبش اجتماعی مترقی نکرد. حتی جنبش های اعتراضی بی برنامه و بی هدفِ شهری را هم اغلب هیچ اعتباری در سازنده و آگاه بودن شان نیست و از بزرگ جلوه دادن آنها نیز نیکوتر است خودداری کرد.
در اینکه این شورش ها اغلب اعتراض به فقر، به بی عدالتی، و به بی توجهی به مسائل جوانان هستند بحثی نیست. وظیفه ی هر روشنفکر سطح جهانی مدرن است که دیسکورسی (دیسکورس بمفهوم گفت و شنودِ انتقادی اندیشمندانه) را در اجتماع خود آغاز کند که: “بی پولی و تهیدستی و بیکاری در جامعه ای مصرفی یعنی چه؟،” “جوان بودن در جامعه ای سنتی چه عواقبی دارد؟،” “بورس بازی به جای توسعه ی همگون اقتصادی یعنی چه؟،” “اقلیت بودن و تبعیض یعنی چه؟،” “حرص بی حد قدرتمندان چه پیامدهایی دارد؟،” “محروم بودن یعنی چه؟،” “گرسنگی یعنی چه؟،” “بیماری و نبود امکانات یعنی چه؟،” “نداشتن تفریح در جوانی یعنی چه؟،” “ترس از سرکوب یعنی چه؟،” “نظامی گری و عدم پاسخگویی نهادهای امنیتی چه پیامدهایی دارد؟،” “خفقان حکومتی یا دولتی یعنی چه؟،” “خرافات و جهالت یعنی چه؟” و بالأخره اینکه “بی خانمانی و حاشیه نشینی در جامعه ای مصرفی چه عواقبی دارد؟”
اغلب ریشه ی شورش ها و اعتراض های خیابانی در بی توجهی به این مسائل مدنی دنیای امروز هستند.
Le Bon, Gustave. The Crowd: A Study of the Popular Mind. A Good Research into “Mob Mentality.” Free Dover Social Science Catalog, 2002.
Ellis, Jane. Corruption, Social Sciences and the Law: Exploration across the Disciplines (The Law of Financial Crime.) Routeledge, 2019.
Sironi, Paolo. Financial Market Transparency: Essays on Financial Market Theory. Edizioni Accademiche Italiane, 2019.
Heath, Dan. Upstream: The Quest to Solve Problems Before They Happen. Avid Reader Press, Simon & Schuster, 2020.
Josephs, Adam, and Rubenstein, Brad. Risk Up Front: Managing Projects in a Complex World. Lioncrest Publishing, 2018.
Bartik, Timothy, J. Making Sense of Incentives: Taming Business Incentives to Promote Prosperity. W. E. Upjohn Institute, 2019.
Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science and Technology. CreateSpace: A Division of Amazon Publishing, South Carolina, 2009. Pages 566 through 615.
Morley, Samuel, and Coady, David. From Social Assistance to Social Development: Targeted Education Subsidies in Developing Countries. Peterson Institute for International Economics, 2003.
Vagliasindi, Maria. Implementing Energy Subsidy Reforms: Evidence from Developing Countries. World Bank Publications, 2012.
مساله ی چگونگی طراحی مشوق هایِ هدفمند از موضوعات کلیدی مدیریتی اقتصاد مدرن و از دروس اصلی رشته های “علوم” انسانی امروز است .
همه ی کشورهایی که گذاری سالم تر به مدرنیته کرده اند (چه در غرب و چه در شرق) اغلب در بطنِ مناسباتِ اجتماعیِ خود دیسکورسِ غالبی عمدتاً علمی (دیسکورس بمفهوم گفت و شنودِ انتقادی اندیشمندانه) دارند. دیسکورسِ غالبِ آن جوامع بر اساسِ الهیات و فلسفه و “علوم” انسانی نیست. اگرچه معمولا آنها را نیز در خود دارند چرا که برای هر جامعه ای لازم اند. آنها را درس هم می دهند چون با یکدیگر و با علم مرتبط هستند. اما در چنین جوامعی مدرن، اغلب بینشِ استراتژیک، برنامه ریزی هایِ زیربنایی، سیستمِ آموزشی، تربیتِ کارشناس و تخصیصِ منابع، بهعلاوه ی مشوق ها، اغلب همه و همه در خدمتِ شکل دهی به دیسکورسی علمی (scientific discourse) هستند. برعکس، اکثرِ کشورهایِ سنتی اغلب در دیسکورسِ غالبِ روشنفکری و اجتماعیِ خود کماکان گرفتارِ مباحثِ تاریخی و الهیات و “معجزه” و “عرفان” و مباحثِ مذهبی، و”سیاسی” و فلسفی اند.
DiFonzo, Sal. Designing Effective Incentive Compensation Plans: Create a Plan that Drive Strategy, Engages Employees, and Achieve Success. FMI. 2015.
Mgemezulu, Overtoun. The Social Impact of Community-Based Targeting Mechanisms: A Qualitative Study of the Targeted Agricultural Input Subsidy Programme in Malawi. LAP Lambert Academic Publishing, 2010.
Jensen, Nathan, M. and Malesky, Edmund, J. Incentives to Pander: How Politicians Use Corporate Welfare for Political Gain (Business and Public Policy.) Cambridge University Press, 2018.
Panneman, Thijs. Lean Transformations: When and How to Use Lean Tools and Climb the Four Steps of Lean Maturity. Independently Published, 2019.
Campos, Jose’, and Balland, Jean-Claud. The Voice of the Customer for Product Development. Rapid Innovation, LLC., 2012.
Womack, James, P. Lean Thinking. Simon & Schuster, 2001.
Blokdyk, Gerardus. Internal Customer Service, A Complete Guide. 5 Star Cooks Publishing, 2019.
Womack, J.P. and Jones, D.I. Lean Thinking: Banish Waste and Create Wealth. New York, NY: Simon and Schuster, 2003.
Blokdyk, Gerardus. Internal Customer Success, Second Edition. 5 Star Cooks Publishing, 2019.
این هم واضح و مبرهن است که راهکارهای توسعه ی پایدار آن کشورها، هریک ویژگی های بومی خود را داشته اند.
حتی دو خانواده هم کاملا شبیه هم نیستند، چه برسد به دو کشور و دو اقتصاد و دو اجتماع و نتیجتا دو رفتار فرهنگی .
بهمین دلیل هم، مقایسه ی دو اقتصاد و دو اجتماع و رفتارهای فرهنگی مردم شان چیزی جز بلاهت نیست.
اخیرا دوستی، صفحه ی فیس بوکِ یکی از اساتیدِ “اینشتین” ایرانی را که بیش از ۴ دهه در آمریکا زندگی کرده است، به من نشان دادند. (من هرگز در این شبکه ی عوام گرا و پوپولیستیِ فیس بوک حضور نداشته ام.) این پروفسورِ “اینشتین،” در مقایسه ی هجوم آمریکائی ها به فروشگاه ها پس از شیوع ویروسِ کرونا برای خرید کالا در این کشور، با ما ایرانی ها که چنین هجومی به مغازه ها را تجربه نداشته اند، به مردم ما افتخار کرده اند! شاید در خیالاتِ جنابِ “اینشتین،” مقایسه ی رفتارها، نمادِ “فرهنگ غنی” ما باشد!
این جنابِ پروفسور “اینشتین” پس از ۴۰-۵۰ سال زندگی در آمریکا هنوز نمی دانند که مسائلِ سیستمی این کشور در اکثر موارد چالش های وفور Abundance هستند، در حالیکه ایران در اکثر موارد با مشکلاتِ کمبود Scarcity روبرو بوده است.
چالش های وفور در این نظام آمریکایی، به شکل گیری ابرفروشگاه ها SuperStores و بوجود آمدن فرهنگِ (چندین دهه ای) فتیشیسم کالایی Commodity Fetishism که موجبِ بوجود آمدن واژه ی آمریکائی “معتاد به خرید” Shopoholics شده است، و حتی موجبِ بازارسازی و بازاریابی عمده فروشی WholeSale (در سطحِ مصرف کننده Retail Consumer) شده و به شکل گیری جامعه ی ابرمصرفی SuperConsumptive با تمام گرفتاری های فرهنگی و اقتصادی خود، انجامیده است.
کمبودهای اخیر دستگاه های تنفس مصنوعی و لوازمِ آزمایشی و ماسک هم در آمریکا پس از کرونا، نه کمبودی سیستمی، که بدلیل قطع بودجه ی بهداشتی و پزشکی توسط حکومتِ حریصِ ترامپ و کابینه ی فاسد وی در ۳ سال گذشته بوده است.
در ایرانِ (در اکثرِ موارد گرفتار در کمبودی سیستمی) با میزانِ فقری (متکی بر آمار حکومتی) ۳۳ تا ۵۰ درصدی که جامعه ی فقر زده ی ایرانِ ما را درگیر و گرفتار کرده، (در ایالات متحده، آمار فقر حدود ۱۲ درصد است،) با چه استطاعت مالی و در چه شرایط کالایی، فرصت های خرید و فروش مشابه کالا وجود داشته است، یا دارد، که این پروفسورِ “اینشتین،” دو جامعه ی ایران و آمریکا و رفتارهای مردم شان را با هم مقایسه کرده اند؟
باید به نحو غیرقابل علاجی، پس از ۴۰-۵۰ سال زندگی در آمریکا، بی سوادِ) اجتماعی،( مکتبی، دگماتیک و جزم اندیش بود که چنین مقایسه ای داشت!
البته یکی دو روز بعد شنیدم که رئیس جمهورِ “کلید بدست ” ما هم (منتهی بدون فرصت ۴۰ – ۵۰ سال زندگی در آمریکا) همین “افتخارزدگیِ” غیرقابل علاج را داشته اند! بر ایشان فرجی نیست، بهر حال آخوند هستند، اما پروفسور “اینشتین” در آمریکا! ؟
در این بازارِ شامِ کرونا، یکی از تریلیاردرهایِ اسلامِ جهادی و “غرقه در مقامِ ولایی” و “خودی” (بخوانید غارتگر) هم بنام آقای انصاری، که بزرگترین مرکزِ خرید (یعنی Iran Mall) را ساخته اند، با “افتخارزدگی” و بلاهتی غیرقابلِ علاج، بخشی از مرکزِ خرید خود را دیوار کشیده و ۴۰-۵۰ تخت بیمارستانی در آن تعبیه کرده اند. البته اینکه شاید این بلاهت، کاری تبلیغاتی است، بحثِ دیگری ست.
این “اینشتینِ” مسلمانِ جهادیِ وطنی هم برداشتِ شان از کمبود چنین است! برای آقای انصاری جهادی، نه کمبودی سیستمی در نظامِ پزشکی (از کمبود نیروی انسانی متخصص بهداشتی گرفته، تا پزشک و پرستار کارشناس و کادرهای درمانی متخصص، تا دستگاه هایِ آزمایشی، تا آمبولانس ها در سیستم ترابری پزشکی، تا بخش های مراقبت ویژه و اورژانس، تا دستگاه های تنفس مصنوعی، تا سرمایه گذاری پایه ای در سیستم بهداشتی، تا وسائل فنی شناختِ ویروس، تا سیستم جمع آوری پسمانده های عفونتی، تا داروهای موردی، تا همه ی سیستم های پشتیبانی، و غیره،) که برای ایشان کمبود تخت (آن هم در درون چهار دیواری فروشگاه!) پاسخ به چالش ما بوده است!
بدین ترتیب، همه ی تخت فروش ها و مبلمان فروش ها هم، پس از این ابتکار ابرخلاقانه! ایشان، می توانند برای متحول کردنِ نظام پزشکی ما و از بین بردنِ کمبود، نقشِ مسلمانِ جهادی داشته باشند و در هماهنگی با پروفسور “اینشتین” در آمریکا و آقای انصاری جهادی در Iran Mall و رئیس جمهور “کلید بدست” ما، “افتخار آفرینی” کنند!
اگر هم این تیم “مبتکر و خلاق” در مسیر “افتخار آفرینی” و “متحول کردن” نظام پزشکی ایران برای مبارزه با کرونا، با مشکلاتی جزئی! روبرو شوند، می توانند از رهبر “همه چیز دانِ” نظامِ نکبت، مشورت هایِ تحمیقیِ لازم را از “توبره ی علمی” ایشان دریافت کنند.
بنظر می رسد که برای برخی از ما ایرانی ها برای رفع کرونا، تنها فاصله گیری اجتماعی، در منزل ماندن و شستن دست ها جواب نمی دهد. مغزها را باید شست.
در عین حال بارها نوشته ام که تا آنجا که به مسائل توسعه مربوط است، تمدن و فن آوری و علم از ملتی به ملتی و از عصری به عصری دیگر منتقل شده و تکامل آن در پرتو همین انتقال صورت گرفته است. هر ملتی یا هر عصری هم رنگ فکر و فرهنگ خود را بر آنچه از دیگران اقتباس کرده است، بخشیده و در نتیجه تمدن های گوناگون و متنوع پدید گردیده است.
هیچوقت نقص ملتی نیست که از فکر و روش و تمدنِ ملتی دیگر استفاضه و اقتباس کند، به شرط اینکه با تفکری سیستمی و ریشه ای، معرفت و بینش ملی را بکار بندد و به عناصر و فکر و روشِ مقتبسه، رنگِ فکر و ذوق خود را ببخشد، یعنی آنچه کسب کرده است در خود برده، هضم کند و بعد با فکر و خلاقیت ملی و نیازهایِ کلیدی علمی و صنعتی روزِ خود ممزوج نموده، عناصر جدیدی را در تمدن ببارآورد و نه اینکه کاریکاتور تمدن دیگری شود.
قدیمی ها می گفتند: “کلاغه آمد راه رفتن کبک را یاد بگیره، راه رفتن خودش هم یادش رفت.”
Kamau, Macharia, and Chasek, Pamela, and O’Connor, David. Transforming Multilateral Diplomacy: The Inside Story of the Sustainable Development Goals. Routledge, 2018.
در ایران که رهبرِ نظامِ نکبتِ ولایتِ فقیه، از نقشِ انتگرال در آموزشِ ریاضیات گرفته، تا برنامه ریزیِ بودجه ی کشوری، تا توطئه های “دژمن”، تا علوم فیزیکِ هسته ای، تا پیشرفته ترین پژوهش ها در علومِ ژنتیک و نقش اجنه در اشأعه ویروس کرونا، و و و “همه چیز دان” هستند!
Expertism
من در همه جا سعی می کنم که واژه ی حکومت را بدرستی برای Government بکار بگیرم و از این استفاده نادرستی که حکومت را برای تشکیلات موازی، یعنی برای حاکمیت “بیت رهبری نظامِ نکبت،” استفاده می کنند و دولت را برای قوه مجریه و کابینه بکار می گیرند، پرهیز کنم.
Government حکومت است.
State دولت است.
در دانش ها و مطالعاتِ سیاسی، حکومت بخشی از دولت محسوب می شود. برای نمونه انگلستان دولتی a State است که حکومتی محافظه کار Conservative Government دارد.
Benette, Jason, and Bowen, Jennifer. LEAN, Ultimate Collection – Lean Startup, Lean Analytics, Lean Enterprise, Kaizen, Six Sigma, Agile Project Management, Kanban, Scrum. Independently Published, 2018.
Clifton, Jim. It’s the Manager: Gallup Finds the Quality of Managers and Team Leaders is the Single Biggest Factor in Your Organization’s Long-term Success. Gallup Press, 2019.
Hirszowicz, Maria. Coercion & Control in Communist Society: The Visible Hand in a Command Economy. St. Martin’s Press, 1986.
Old, Jeremy. Reinventing Management Thinking: Using Science to Liberate the Human Spirit. Team Business Development Publishing Ltd., 2015.
Bloom, Paula Jorde. Circle of Influence: Implementing Shared Decision Making and Participative Management (The Director’s Toolbox.) New Horizons, 2011.
Castellan, John, N. Individual and Group Decision Making: Current Issues. Psychology Press, 2013.
Swearingen, Michael, H. Participative Management: An Analysis of its Effect on Productivity (Employee Ownership and Economic Democracy, Book 13.) Routledge, 2017.
Process improvements
Measured execution incentives
Sowell, Thomas. Knowledge and Decisions. Basic Books, 1996.
Engaged
Implementation
Improvement suggestions
Bowen, R. B. Recognizing and Rewarding Employees. Washington, D.C.: McGraw Hill, 2005.
Waste elimination
Renwick, Douglas, W. S. Contemporary Developments in Green Human Resource Management Research: Towards Sustainability in Action. Routledge, 2018.
Meritocracy rewards
Hunger, S.G. Eliminating Waste: A Principal Agent Model with Respect to Human Capital. Hamburg, Diploma GmbH, 2005 (Zugl.: Ueniversitaet Wien Diplomarbeit, 2005)
Rakhshani, R. Origins of Modernity: Even Development in the Evolution of Science & Technology. CreateSpace Digital Publishing, A Division of Amazon, South Carolina, 2011.
Execution
پیدایش توسعه ی همگون بیش از هرچیز نیاز به اجرا و پیاده سازی دارد نه به اِدعا و به حرف. به گفته ی سعدی:
“به معنی توان کرد دعوی درست دم بی قدم تکیه گاهی ست سست.”
Implementation and Execution
Jain, R. and Triandis, H.C. and Weick, C.W. Managing Research, Development and Innovation: Managing the Unmanageable. New York, NY: Amazon Publishing, Kindle Books, 2010.
در مقاله شماره یک پیرامون حوزه های صنعتی کلیدی امروزی ایران نوشتم که برای نمونه تنها با نگاهی اجمالی و با استناد به آمارها می توان نتیجه گرفت که مثلا امروز ۱ –صنایع پتروشیمی؛ ۲–صنایع محصولات کانی غیرفلزی بجز فرآورده های نفت و ذغال سنگ؛ ۳–صنایع نساجی، پوشاک و چرم؛ ۴–صنایع مواد غذایی ۵–صنایع ماشین آلات، تجهیزات، ابزار و محصولات فلزی؛ و ۶–صنایع خودروسازی (با همه ی اتلاف و علیرغم همه ی ضایعات آن) نقشی عمده در کارآفرینی درآمدزا در زنجیره ی تامین و عرضه ی کشوری دارند. همچنین اشاره داشتم که صنایع مواد غذایی ایران، هم اکنون، می توانند به راحتی با دیگر کشورها رقابت کنند و موفق هم باشند. البته مطالعه پیرامون مسائل زیست محیطی این صنایع می بایست هرچه سریع تر موضوع پژوهش باشد.
Competitive advantage
قبایل سرخپوستان آمریکایی ضرب المثلی دارند که “آدم هایی را که تظاهر به خواب می کنند، نمی شود بیدار کرد.” تو گویی فریبی که برخی گٔل های سرسبد اندیشمندی جامعه ی ما را ) چه سکولار، چه دینی) خشنود می کند از صد حقیقت برای شان ارزشمندتر است. بنابراین اغلب آگاهانه آن فریب را هرگز زیر پرسش نمی برند یا که چشم خود را بر آن حقایق می بندند. شاید هم برخی از اندیشمندانِ (چه سکولار و چه دینی) ایرانی چند سالی وقت لازم دارند تا اصولاً مباحثِ کتاب سرچشمه های مدرنیته را و همچنین مباحث مطرح شده در کتاب “گم گشتگی ها: در تلاش های جنبش مدنی “را به نحوی عمیق درک کنند . یعنی سطحی خوانی و مطالعه ی اینترنتی و ژورنالیستی مباحث، اغلب آنچنان تعریف و برداشت هایِ برخی از ما اندیشمندان را سطحی، مکتبی و ایدئولوژیک کرده که دیگر توانایی نو اندیشی و نو نگری (یعنی مدرنیسم) را نداریم. یعنی دیگر ظرفیتِ برداشت هایِ نوین نداریم. اغلب گذشته گرا و سنتی شده ایم. اگرچه معمولا ادعای “تجدد” و “مدرنیت” می کنیم! به گفته ی قدما: “نه می دانیم نه می خواهیم بدانیم .” دور ریختن آموخته های پوسیده و بازنگری به یادگرفته هامان و یادگیری مجدد علم، کار و زحمت و زجر دارد. اغلب ما اندیشمندان آنقدر به تکرار “نقل قول” خو گرفته ایم که ترجیح می دهیم “تظاهر به خواب کنیم” تا زجر اندیشه ی انتقادی و دوباره آموزی علم را بکشیم !
همچنین برخی از اندیشمندان دینی ما تعریفی من درآوردی، کوته بینانه و سلیقه مدارانه از مدرنیته دارند (مثلا مینی ژوپ، و بدحجابی و غیره) و با مدرنیته دشمنی کور می ورزند. اغلب آنها اصلا اهمیت گذار به مدرنیته را نفهمیده اند. برخی از آنها با عبا و عمامه و نعلین، برق و موبایل و اتومبیل و رادیو و تلویزیون و آب تصفیه شده و هزار مظاهر دیگر مدرنیته را به کار می گیرند، اما باز صحبت از دشمنی با مدرنیته دارند! برای تفهیم مدرنیته به این روشنفکران دینی، و پیامدهای اجتناب از دست آوردها و مظاهر مدرنیته، لازم است که آنها برای چند ماهی به منطقه ی دور افتاده ای بیابانی فرستاده و نگهداری شوند، از چاه آب بکشند، با الاغ در کوره راه ها تردد داشته باشند، از پیه سوز به جای چراغ برق، و برای آشپزی به جای فر گاز از کنده ی هیزم استفاده کنند، با کبوتر نامه بر تماس های خود را بگیرند، از جعبه ی شهرفرنگ برای تفریح استفاده کنند و و و، تا اهمیت گذار به مدرنیته و به کارگیری دست آوردهای آن را درک کنند.
همانطور که در بالا اشاره کردم: حتی دو خانواده هم کاملا شبیه هم نیستند، چه برسد به دو کشور و دو اقتصاد و دو اجتماع.
Berger, Mark, T. The Battle for Asia: From Decolonization to Globalization. London: Routeledge Curzon, 2007.
Rose-Ackerman, Susan and Palifka, Bonnie, J. Corruption and Government: Causes, Consequences, and Reform. Cambridge University Press, 2016.
Pieterse, J. N. Development Theory: Deconstruction/ Reconstructions. Los Angeles, SAGE Publishers, 2010.
Witoszek, Nina, and Midttun, Atle. Sustainable Modernity: The Nordic Model and Beyond (Routledge Studies in Sustainability.) Routledge, 2018.
Goldsmith, Barton. Visualization for Success: 75 Psychological Empowerment Exercises to Get What You Want in Life. Rockridge Press, 2020.
Broekstra, Gerrit. Building High-Performance, High-Trust Organizations: Decentralization 2.0. Palgrave McMillan, 2014.
Guerra-Lopez, Ingrid, and Kaufman, Roger. Needs Assessment for Organizational Success. ASTD Press, 2013.
Duara, Prasenjit. The Crisis of Global Modernity: Asian Traditions and a Sustainable Future (Asian Connections.) Cambridge University Press, 2014.
Duggal, Jack. The DNA of Strategy Execution: Next Generation Project Management and PMO. Wiley, 2018.
Schluter, William, E. Soft Corruption: How Unethical Conduct Undermines Good Government and What to Do About It. Rutgers University Press, 2017.
Rothstein, Bo. The Quality of Government: Corruption, Social Trust, and Inequality in International Perspective. University of Chicago Press, 2011.
Villarreal, Juan, D. Truth Decay: How Government Corruption Caused a Political Scandal Victimizing Texas Dentists and How It Could Happen to You. Texas Dentists for Medicaid Reform, 2017.
و البته شایسته است که سخن پندمند ابوشکور بلخی در آفرین نامه را به خاطر بسپاریم که:
درختی که تلخ اش بود گوهرا اگر چرب و شیرین دهی مر ورا
همان میوه ی تلخ آرد پدید ازو چرب و شیرین نخواهی مزید
Stroh, David Peter, and Rider, Tia. Systems Thinking for Social Change: A Practical Guide for Solving Complex Problems, Avoiding Unintended Consequences, and Achieving Lasting Results. Chelsea Green Publishing Company, 2019.
در مقاله پیشین نوشتم که:
یکی از مهم ترین حوزه های علمی دنیای مدرن در مورد زمان (که در کتاب “سرچشمه های مدرنیته” بدان پرداختم،) مبحث “حالت سرنوشتی” (Destiny State ) نامیده شده است. این فرضیه مطرح می کند که آنچه (در ابعاد زیر اتمی) در اکنون ذرات زیر اتمی اتفاق می افتد یا به وقوع می پیوندد، بیشتر (به دلیل آنتروپی) متاثر از فضازمان آتیه است تا اینکه متاثر از گذشته باشد.
شاید بهتر است در دنیای کلان مدرن هم این پرسش بنیادین را پیش گذاشت که شاید اکنون ما هم باید بتواند بیشتر تحت تاثیر بینش آینده نگر ما و نتیجتا تصمیم های امروزی متکی بر آن بینش ما باشد تا اینکه متاثر و گرفتار در گذشته گرایی انسان امروز باشد.
Nelson-Isaacs, Sky, and Jaworski, Joseph, and Bowman, John Mark. Living in Flow: The Science of Synchronicity and How Your Choices Shape Your World. North Atlantic Books, 2019.
Perell, Kim, and Crow, Anna. The Execution Factor: The One Skill that Drives Success. McGraw Hill Digital, 2018.
Jackson, Michael, C. Critical Systems Thinking and the Management of Complexity. Wiley, 2019.
عواقب نکبت بار کوته بینی ها و بی لیاقتی های بسیاری از دولتمردان فاسد و اندیشمندان گذشته گرای ایران هم چنین بوده است که حکومت یا دولت در نقش یک دلال حرفه ای سودها را به جیب “خودی”ها می زند اما آنچه از این ماجرا به توسعه ی همگون ایران و به سرنوشت ایرانی برمی گردد: ۱- به هدر دادن منابع انسانی و طبیعی و دارایی های ارزی کشور، ۲- تسهیل خروج گسترده ی سرمایه از کشور برای “خودی”ها، ۳- عدم شفافیت، و گسترش روزافزون بی انضباطی های اقتصادی و مالی و عدم پاسخگویی و نظارت بر کارکردهای حکومت یا دولت، و ۴- گسترش نوعی تربیت غلط کوته بینانه ی فرهنگی (به دست روشنفکران ما) بدین نحو که مردم به جای توجه به نیروی انسانی ایران، و به جای توجه به تولید، و به جای توجه به سرمایه گذاری های صنعتی و همچنین به جای توجه به سوادآموزی های علمی، از سویی به سمت سوداگری و دلالی جهت تامین هزینه های زندگی و از دیگر سو به جزم اندیشی مکتبی و به خرافات سوق داده شده اند و بالاخره ۵ – شکل گیری نوعی رژیم آپارتاید (جنسیتی و اقتصادی و مذهبی).
در واقع در دوره ی مدرن (پس از جنگ جهانی دوم) ما سه رژیم آپارتاید را مشاهده کرده ایم: رژیم آپارتاید (نژادی و اقتصادی) آفریقای جنوبی، رژیم آپارتاید (مذهبی و اقتصادی) نکبتِ اسرائیل، و رژیم آپارتاید (جنسیتی و اقتصادی و مذهبی) نکبتِ ولایت فقیه.
شاید هم بدلیل خصلت آپارتایدی چنین رژیمی، الگوی “راستی و آشتی” (truth and reconciliation) آفریقای جنوبی برای دوره ی گذار” خشونت پرهیز” آینده ی ایران قابل اجرا و کارآ باشد، البته به شرطی که از هم اکنون مورد مطالعه ی (سیستمی، ساختاری و فرآیندی) قرار گیرد.
همچنین به شرطی که فرآیند شناسایی همه ی خطاکاران و “خودی”ها (با گواه ها، شواهد و اسناد) از هم اکنون آغاز شود ) که البته چنین پژوهش و مطالعه ای، برای مطابقت با قوانین بین المللی مورد قبول دادگاه لاهه، نیاز به یاری قضات و وکلا و حقوق دانان ایرانی دارد. (
در آفریقای جنوبی همبستگی ملی و آشتی ملی از طریق بده و بستانهای قدرت طلبانه در پشت درهای بسته و در دالان های تاریک اتفاق نیافتاد. یک فرآیند معینی داشت که باید از هم اکنون مورد مطالعه ی (سیستمی، ساختاری و فرآیندی) قرار گیرد. ولی آنچه می دانیم این است که در آنجا بینش استراتژیک وجود داشت. قانون اعدام را لغو کردند، زندانیان را آزاد کردند، همه ی خطاکاران را شناسایی کردند، محاکمه ها باز و شفاف بودند و در رسانه ها به صورت زنده پخش می شدند، به جنایت های صورت گرفته رسیدگی کردند، فضای امنیتی و سرکوب موجود را تغییر دادند، به احزاب و مطبوعات اجازه ی فعالیت آزادانه دادند، انتخابات آزاد برنامه ریزی شد، و منشور جهانی حقوق بشر و قوانین دادگاه لاهه تا تدوین نوین قانون اساسی آن کشور پذیرفته شدند. بدین ترتیب به تدریج فضا آماده شد تا امکان خشونت پرهیزی و گفتگوی شفاف و سازنده وجود داشته باشد. اما در آفریقای جنوبی گام نخست راستی بود نه آشتی.
هم امروز علیرغم گذشت قریب به بیست سال، شرکت هایی که به رژیم آپارتاید ابزار شنود یا شکنجه فروخته بودند، یا نهادهایی که شکنجه گران آن رژیم را کارآموزی داده بودند یا تربیت کرده بودند، در حال محاکمه هستند و از فعالیت های کسب و کاری آنها در آفریقای جنوبی جلوگیری می شود، یعنی تحریم شده اند.
در آفریقای جنوبی برای همه ی اینها بینش استراتژیک وجود داشت، و یک شبه اتفاق نیافتادند. مانند قارچ هم رشد نکردند.
اینجا این سئوال پیش می آید که حتی با قبول کامل این موارد وقتی حکومت یا دولت تنها متولی آن در یک کشور است و همه این موارد حتی گاهی در تضاد با ارزش ها و سیاست های ترویجی نظام حاکم است، چگونه می توان این موارد را عملی کرد یا به تحقق آن امید داشت ؟
به هر حال از جایی باید شروع کرد. کاری جدی و پرزحمت برای ایجاد دیسکورسی با تفکری سیستمی و با بینشی استراتژیک و آتیه نگر شاید آغازی امیدبخش باشد.
Leinwand, Paul, and Mainardi, Cesare, R. Strategy that Works: How Winning Companies Close the Strategy-to-Execution Gap. Harvard Business Review Press, 2016.
Neiman, R.A. Execution Plain and Simple: Twelve Steps to Achieving Any Goal on Time and on Budget. San Francisco, CA: McGraw Hill, 2004.
Gomes, Alberto. G. Modernity and Malaysia: Settling the Menrag Forest Nomads. Amazon Kindle, 2010.
Jomo, K.S. Industrial Technology Development in Malaysia. New York, NY: Amazon Publishing, Kindle Books, 2002.
Gharajedaghi, Jamshid. Systems Thinking: Managing Chaos and Complexity. A Platform for Designing Business Architecture. Morgan Kaufman, 2011.
Benson, Tracy, and Marlin, Sheri. The Habit-Forming Guide to Becoming a Systems Thinker. Waters Center for Systems Thinking, 2017.
Hodgson, Anthony. Systems Thinking for a Turbulent World. Routledge, 2019.
https://www.linkedin.com/in/raymond-rakhshani-16628a5/detail/recent-activity/shares/
https://melliun.org/iran/222981
Discourse
من امروز بیش از هر زمانی نقد را میان و به همه ی نیروهای اندیشمندی مان ممکن می بینم. فکر می کنم جامعه ی ما آن قدر بالغ شده است که معمولا با همه ی وجود درک می کند که نقد مستقیم برخی از گٔل هایِ سرسبدِ اندیشمندی مان) چه سکولار، چه دینی (به معنای تخریب و تخطئه نیست. امروز بیش از هر زمانی می دانم که شایسته تر است ضمن نقدِ دیگری یا حتی پیش از نقدِ دیگران، خود را نقد کنیم. به این ترتیب به شعورِ عمومی احترام بگذاریم و بپذیریم که در نهایت این آحادِ شهروندان اند که از مطالعه و ارزیابی نقدهای گوناگون راه مناسب تر را انتخاب می کنند.
اما کار پر زحمتی داریم، چون متأسفانه ما بدلیلِ دهه ها تربیت و آموزشِ نادرست، و بدلیلِ بدآموزی های بسیاری از گٔلهایِ سرسبدِ اندیشمندی مان، و همچنین بدلیلِ باورهایی جزمی که سال ها در ما ریشه داده است، معمولا روادار (tolerant) نیستیم. تعریف و برداشتِ متفاوت را تحمل نمی کنیم حتی اگر سخنی حق باشد، نقد که بماند.
برداشتهایِ سطحی و اینترنتی هم که در سال های اخیر همه را اغلب “دانشمند” کرده، در این مورد بی تاثیر نبوده اند.
ما معمولا حتی در سطحِ برخی از گٔل هایِ سرسبدِ )چه سکولار، چه دینی (اندیشمندی مان، فردی را که تحلیلِ متفاوتی از “وضعیتِ موجود” و “هر آنچه هست” دارد تحمل نمی کنیم. با دشنام و تهمت و ترورِ شخصیت اغلب حسابِ او را می رسیم.
بسیاری از ما معمولا فردی را که نقد های اش یا ارزیابی اش یا تعریف اش (اگر هم علمی و حق ( با مذاقِ ما سازگار نباشد، تحمل نمی کنیم. معمولا سریع وصله ای به او می چسبانیم. برخی از گٔل هایِ سرسبدِ اندیشمندی مان اغلب چنین کسانی را در “محافلِ خودی” راه نمی دهند چه برسد به بقیه. معمولا نخست آنها را نا دیده می گیرند، و سپس چون اغلب توانایی نقد ندارند، اگر قادر باشند مسخره شان می کنند. اغلب هم در محافل و رسانه های حقیر خود آنها را “مطرح” نمی کنند. قدیمی ها می گفتند: “زبان شان درد می آید“.
برای نمونه ی کردارِ “اندیشمندیِ” نکبتِ “نادیده انگاری” اینکه، نوشته هایِ مرا بیش از هر بخش دیگر جامعه اندیشمندی ما، اساتید و پژوهشگران ایرانی ما، که در لینکدین آمارشان هست، می خوانند، اما دریغ از نقدی یا تاییدی یا گزاره ای (comments) و یا نشانه ای. تنها اغلب بخلِ اندیشمندی سکوت است و نادیده انگاری و بس. در کمتر فرهنگی، این میزان از بخلِ اندیشمندی را می بینیم، و من در قریب به سه چهارم از زندگی ام در خارج از ایران، شانس و اقبالِ آشنایی با فرهنگ هایِ اندیشمندی بسیاری را داشته ام.
برخی از اندیشمندانِ ایرانی ما معمولا کسانی که مطالباتِ متفاوتی را تعقیب کنند، اغلب تحمل نمی کنند. البته وای به روزگارِ افرادی ) مثلِ من( که فکر می کنند که شاید بسیاری از گل هایِ سرسبدِ اندیشمندی ایرانی مان هم بهتر باشد که “در اکثر قریب به اتفاقِ یادگرفته هاشان بازنگری کنند و آنها را دوباره بیآموزند.”
برای نمونه ی نیاز به دوباره آموزی برای برخی از گٔل هایِ سرسبدِ اندیشمندی مان، مثلا رئیس جمهور اسبق محترم ایران، آقای خاتمی، اخیرا می نویسند که: “همه می دانیم که اصطلاح “رفرم” و “اصلاح دینی” در غرب مدرن جایگاه مهمی دارد که به نظر بسیاری از جامعه شناسان و فیلسوفان اجتماعی(!) منشاء اصلی دنیای جدید یا دست کم از مهم ترین عوامل پیدایش(!) آن است. “( تاکید و شگفتی(!)از من است).
ابدا چنین نیست. در واقع این پیدایش علم و فن و ابزار جدید و صنعت و ظهور دنیای جدید بوده که لزوم “رفرم” و “اصلاح دینی” را موجب شده و نه برعکس! با قبول مشاهده و آزمون مستقل پدیده هاست (نگرش علمی) که نگرش کهنه ی دینی و فلسفی (قیاس و ذهنی گرایی و جزم اندیشی) به چالش گرفته شد و نه برعکس! تحولات علمی و صنعتی و فنی و پیدایش دنیای جدید لزوم “رفرم” و “اصلاح دینی” را موجب شد و نه بر عکس ! ذهنی گرایی تا چه اندازه؟ بدآموزی تا چند؟!
دیگر اینکه امروز بیش از هر زمانی فکر می کنم آنچه را که ما پیش چشمان خود می بینیم، اغلب برآیند و محصول فرآیندی) و نه مکانیکیِ ( تفکراتِ اقتدارگرا و بدآموزی ها و رفتارهای نادرست و تمرکزطلبِ بسیاری از اندیشمندان نسل من و نسل پیش از من است و مرا بر ایشان امیدی نیست. امید من به نسلِ جوانی ست که هر روزه در پندار و کردار و در آموزشِ خویش، معمولا رابطه ی خود با دیگری را و با یکدیگر را و اغلب رابطه ی خود با جامعه و با اقتصاد را تغییر می دهد. نسلی که به نحوی ریشه ای و درست، معمولا در عمل مفهومِ قدرتِ سیاسی (دولت) را دگرگون می کند.
همانطور که اشاره شد اغلب بدلیلِ دهه ها تربیتِ نادرست و بدآموزی های بسیاری از اندیشمندان نسل من و نسل پیش از من، گویی همه باید” یک چیز “بگویند “! وحدتِ کلمه؟”! و البته معمولا آن وحدت و چیز و کلمه را هم، در بدآموزی های برخی از “گل هایِ سرسبدمان، “”من/ما” مشخص می کنیم که چیست!
Dodds, Felix, and Klinger-Dering, Verena, and El Hilali, Meriem. Governance for Sustainable Development Volume 4: Challenges and Opportunities for Implementing the 2030 Agenda for Sustainable Development. Amazon Independent Publishing, 2020.
Cooper, Phillip, J. and Vargas, Claudia Maria. Implementing Sustainable Development: From Global Policy to Local Action. Rowman & Littlefield Publishing Company, 2004.
Mao, Jiansu, and Li, Chunhui, and Pei, Yuansheng. Circular Economy and Sustainable Development Enterprises. Springer, 2018.
Nolon, John, and Salkin, Patricia, and Miller, Stephen, and Rosenbloom, Jonathan. Land Use and Sustainable Development Law, Cases, and Materials. West Academic Publishing, 2017.