۱ پروژه مشروطه خواهی می تواند در کشوری بدیلی برای گذار به دمکراسی باشد که با سلطنت مطلقه روبرو باشد. یعنی همان چیزی که جامعه در انقلاب مشروطه یا دوران حکومت دکتر مصدق و جبهه ملی درآن زمان روبرو بود. این دسته از کنش گران سیاسی با مشروطه کردن سلطنت، در پی گذار از استبداد به دمکراسی بودند. اما در جامعه ای که نظام سلطنتی برچیده شده، مشروطه خواهی دیگر معنایی ندارد. در واقع رضا پهلوی و حزب مشروطه در پی احیای سلطنت هستند و نه مشروطه کردن نظام سلطنتی که دیگر وجوددخارجی ندارد و موضوعیتی ندارد.
۲ جمهوری پارلمانی و سکولار، صدای سومی و نمادی از اقتدار عقلانی در برابر اقتدار سنتی (در قالب سلطنت استبدادی) و اقتدار کاریسماتیک (در قالب استبداد دینی حاکم) بود و می باشد. این صدا در پیش از انقلاب نیز وجود داشت. اما به دلیل ریشه دار بودن ساختارهای استبدادی جامعه، نفوذ دین و انسداد دوران پهلوی در انقلاب ایران، چرخه استبداد بین نهاد سلطنت و روحانیت دست بدست شد. امروز اما صدای سوم نیرویی جدی در جامعه است که در نفی وضع کنونی دنبال بازگشت به گذشته نیست و اقتدار عقلانی و دمکراتیک را جایگزین مطلوب اقتدارهای دینی و موروثی تجربه شده میداند. جمهوری خواندن استبداد دینی حاکم تنها از طریق (دستکاری در عقل و عوامفریبی) ممکن است. حال آن که در واقعیت منبع قدرت در نظام جمهوری رای برابر مردم است حال آن که در جمهوری اسلامی اراده الهی و آسمانی منبع مشروعیت است.
۳ مشروطه خواهان و رضا پهلوی با دفاع تمام عیارشان از استبداد سلطنتی گذشته و توجیه دیکتاتوری پهلوی، نشان می دهند که ادعای باور به ارزش های دمکراتیک در آن ها تا چه حد سست است. علاوه بر آن ادعای رهبری رضا پهلوی “برای متحد کردن مردم” با وعده نقش نمادین یافتن ایشان در فردای تغییر نظام عمیقا در تضاد است. اگر ایشان واقعا تنها به نقش نمادین پادشاهی باورمند هستند، منطقا نخستین اقدامشان می بایست صرف نظر کردن از ادعای رهبری سیاسی باشد. سوم آن که گروه های “آتش به اختیار” طرفدار رضا پهلوی و سلطنت نشانگر ظرفیت های عمیقا ضد دمکراتیکی است که تنها به حکومت اسلامی و آتش به اختیاران ولی فقیه خلاصه نمی شود و در میان متعصبان هوادار رضا پهلوی و سلطنت طلبان به ویژه در صفحات به شدت به چشم می خورد. امری که علاوه بر حاکمیت باید آنرا نیز یکی از تهدیدات جدی برای آینده دمکراسی در ایران خواند. تجدید نظر در هر سه زمینه شرط اولیه اعتماد سازی در حوزه ای است که بی اعتمادی سیاسی نسبت به آن از بارزترین مشخصات آن است.
۴ جبهه ملی و حکومت مصدق نمونه ای از پروژه طرفدار اقتدار عقلانی، تحول طلبانه و دمکراتیک در دوران گذشته بود که کودتای سال ۳۲علیه آن نشان از آن داشت که حکومت پهلوی هیچ شانسی را برای حضور دیگر نیروهای مخالف خود در صحنه سیاسی نه در آن موقع و نه تا برچیده شدن سلطنت تحمل نکرد و نمی خواست چنین کند.. امری که با سرکوب روشنفکران و میدان دادن به بخش مهمی از روحانیت، بخت گذار به دمکراسی در ایران را به حداقل رساند.
۵ رویکرد امروزین مردم به سلطنت قبل از هرچیز ناشی از شدت انزجار به حق آنان از حکومت اسلامی است که در هر زمینه ای جامعه را به عقب رانده و نوعی پشیمانی تاریخی را در مردم ایجاد کرده است. آنان بدرستی بر این واقعیت که دوران پهلوی با هر نقصی هم که داشت بهتر از دوران کنونی است، تاکید می کنند. با این همه، راه آینده نه از مسیر بازگشت به گذشته بلکه فرا رفتن از حکومت اسلامی و پرهیز از تجربه های تکرار شده ای است که تجدید تولید استبداد درآن از احتمال بالاتری برخوردار است.
۶ با این همه به رغم مطلوبیت جمهوری به عنوان کم دردترین و مطمئن ترین راه گذار به دمکراسی، فرایند دمکراسی و دمکراتیزه کردن جامعه تنها از طریق تغییر قدرت سیاسی و جمهوری خواهی عبور نمی کند. بلکه می بایست در چهار خانواده سیاسی ایران (سلطنت، دین باوران، چپ ها و ملی گرایان) فرهنگ دمکراتیک و فرایند دمکراتیزه شدن رشد کند. امری که زمینه های یک تعامل و رقابت سالم را جایگزین سیاست حذف و دشمنی قرار می دهد. هم از این رو فشار برای بازنگری انتقادی به گذشته این جریانات باید افزایش یابد. برای دیدن این گفتگوی داغ می توان به لینک زیر نگاه کرد.