محمد داوری، معلم و روزنامه نگار محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین در نامه ای از درون زندان نوشته است: متاسفانه در هیچ مقطعی آموزش و پرورش در اولویت سیاست های نظام قرار نداشته است و دغدغه اصلی مسئولان ارشد نظام در عمل نبوده است، در حالیکه این دستگاه پرورش دهنده بزرگترین سرمایه یعنی نیروی انسانی می باشد.
پایین بودن سهم آموزش و پرورش از نخبگان کشور و پایین بودن سهم آن از بودجه دو نشانه اصلی برای اثبات این ادعا است.
به گزارش خبرنگار کلمه، این زندانی سیاسی و جانباز دوران دفاع مقدس در نامه ی خود آورده است: با ابراز تاسف باید گفت به دلیل غیر تخصصی بودن مدیران و بی ثباتی و مشارکت محور نبودن و عدم شایسته سالاری و سیاسی و ایدئولوژیک بودن عزل و نصب ها، مدیریت آموزشی با رویکرد حرفه ای حاکم نبوده است و سلیقه ها و حب و بغض ها فرایند تعلیم و تربیت را از مسیر واقعی خود خارج نموده است و مدیران انتصابی نه تخصص لازم و نه مقبولیت و محبوبیت لازم را دارا می باشندبنابراین باید تجدید نظری اساسی برای انتخاب مدیران در سطوح مختلف صورت گیرد.
محمد داوری روزنامه نگار و سردبیر اسبق سایت سحام نیوز شهریور ماه سال ۸۸ بازداشت شد. دستگیری او پس از نامه ای بود که مهدی کروبی به رئیس مجلس خبرگان پیرامون آزار زندانیان سیاسی در بازداشتگاه کهریزک نوشت. او در بازداشت، تحت فشار و شکنجه قرار گرفت تا علیه مهدی کروبی در تلویزیون اقرار کند. مهدی کروبی در آن روزها طی نامهای به دادستان تهران، مسئولیت تمام اسناد و فیلمهایی را که به عنوان مستندات وجود شکنجه و تجاوز جنسی در زندانهای ایران ارائه کرده بود بر عهده گرفت و محمد داوری را تنها فیلمبردار مصاحبهها عنوان کرد و گفت او هیج نقش دیگری در این ماجرا نداشته است. با این حال محمد داوری به ۵ سال حبس محکوم شد. در مرداد ماه سال گذشته نیز به یک سال حبس دیگر محکوم شد. افزایش یکسال حکم به این دلیل است که او ۵ میلیون تومان جریمه نقدی خود را به اتهام شرکت در تجمعات اعتراضی معلمان در بهمن و اسفند سال ۱۳۸۵ نتوانست پرداخت کند. محمد داوری از فعالان صنفی و عضو شورای مرکزی سازمان معلمان بود که به دلیل حضور در تجمع معلمان در سال ۸۵ بازداشت و در دادگاهی در سال ۸۶ به پنج میلیون تومان جریمه نقدی بدل از حبس محکوم شده بود. هم اکنون به دلیل عدم پرداخت این جریمه، یکسال به حبس وی فزوده شده است.
متن کامل این نامه که در اختیا ر کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
پیروزی دکتر روحانی با رویکرد تدبیرو امید، فعالان حوزه های مختلف را به اندیشه واداشت که چگونه با این رویکرد، مسایل و مشکلات آن حوزه می تواند قابل حل باشد. در این میان کارشناسان، صاحب نظران، مدیران سابق و فعلی، فرهنگیان، معلمان و فعالان تشکل های صنفی به ابراز نظر پرداخته و دغدغه های خود را در مورد آموزش و پرورش منعکس کرده اند.
به باور اینجانب، بیش از هر جایی، آموزش و پرورش نیازمند تدبیر و امید است. چراکه با یک نگاه گذرا بر آنچه گذشته، تردیدی باقی نمی ماند که این دستگاه به دلیل عدم برخورداری از مدیران شایسته در سال های اخیر، از تدبیر سنجی به دور شده و در روزمره گی گرفتار گردیده است و نتایج بی تدبیری ها منجر به نا امیدی معلمان، دانش آموزان و اولیاء از این سیستم شده است و متاسفانه آموزش و پرورش رسمی روز به روز نقش و جایگاه خود را از دست داده و اگر نبود ضرورت کسب مدارک قانونی و رسمی کمتر انگیزه ای در خانواده ها برای فرستادن به مدرسه وجود داشت و آنها ترجیح می دادند فرزندانشان در سیستم غیر رسمی تربیت شوند و آموزش ببینند. این واقعیت تلخ نشان از نیازمندی عرصه تعلیم و تربیت بویژه آموزش و پرورش به تحول اساسی است.
تحولی که می بایست با صبر و حوصله اما دقیق و بنیادی در دراز مدت ایجاد گردد. لذا در این نوشتار به سرفصل های اصلی اشاره ای می کنم:
سیاست های کلان: متاسفانه در هیچ مقطعی آموزش و پرورش در اولویت سیاست های نظام قرار نداشته است و دغدغه اصلی مسئولان ارشد نظام در عمل نبوده است، در حالیکه این دستگاه پرورش دهنده بزرگترین سرمایه یعنی نیروی انسانی می باشد. پایین بودن سهم آموزش و پرورش از نخبگان کشور و پایین بودن سهم آن از بودجه دو نشانه اصلی برای اثبات این ادعا است.
هر روز خبرهای جدیدی از تولیدات نظامی می شنویم و کمتر هفته ای است که سخنی از دغدغه های نظامی و امنیتی به میان نیاید ولی دریغ از دغدغه های آموزشی و تربیتی.
ساختار نظام آموزش و پرورش: کشور بزرگی مانند ایران با این همه تنوع و تکثر در ابعاد مختلف آنهم در حوزه تعلیم و تربیت، وقتی در ذیل یک ساختار متمرکز و حجیم و سنگین، غیر چابک و ایدئولوژیک با رویکردهای سنتی و کهنه و با بورکراسی پیچیده و نگاهی از بالا به پایین و فاصله زیاد صف و ستاد اداره می شود طبیعی است راه به جایی نمی برد. صدور یک بخشنامه کلیشه ای که امکان هرگونه خلاقیت و نوآوری را سلب نموده و نیروهای صف را همیشه در انتظار بخشنامه های جدید می گذارد، بی تردید نتیجه ای جز رکود و تنبلی و بی رغبتی بجا نمی گذارد.
آموزش و پرورش و نیروی انسانی: این دستگاه انسانی ترین سیستم می باشد چرا که هم ورودی و هم خروجی آن انسان اسست و هم فرآیند توسط نیروی انسانی انجام می گیرد بنابراین جذب، نگهداری و ارتقاء نیروهای نخبه باید یک اولویت و رویکرد اصلی باشد بنابراین ایجاد انگیزه برای جذب نخبگان به آموزش به پرورش نخستین گام است که باید برداشته شود و سپس باید شرایطی را فراهم نمود که انگیزه ماندن در مجموعه را داشته باشند و مسیر ارتقاء شغلی افراد نخبه و نیروهای انسانی مجموعه چنان فراهم شود که افراد ماندن و کار کردن را بر رفتن و انفعال ترجیح دهند.
اقتصاد آموزش و پرورش: این دستگاه متاسفانه در نگاه مسئولان ارشد و برنامه ریزان کلان در حالیکه بعنوان یک سیستم مولد باید جایگاه ویژه ای داشته باشد یک مصرف کننده تلقی می گردد و به همین علت سهم ناچیزی از بودجه کشور را به خود اختصاص می دهد و نشان از رویکرد اشتباه به اقتصاد آموزش و پرورش که بستر ساز فعالیت های آن می باشد دارد و دغدغه های مالی مسئولان این دستگاه از وزیر گرفته تا مدیر یک مدرسه را دچار روزمره گی نموده و امکان فراغت را نمی دهد تا به مسایل آموزشی و تربیتی بیندیشند، در کشورهای مختلف راهکارهای متفاوتی از قبیل واگذاری بخش سخت افزاری به شهرداری ها و یا اختصاص مستقیم بخشی از درآمدها به آموزش و پرورش اتخاذ می شود که متولیان امر فقط به آموزش و تربیت بپردازند و نگرانی میز و نیمکت، گچ و تخته و آب و برق و حقوق ومزایا و… از وظیفه اصلی آنها را باز ندارد.
مدیریت آموزشی: با ابراز تاسف باید گفت به دلیل غیر تخصصی بودن مدیران و بی ثباتی و مشارکت محور نبودن و عدم شایسته سالاری و سیاسی و ایدئولوژیک بودن عزل و نصب ها، مدیریت آموزشی با رویکرد حرفه ای حاکم نبوده است و سلیقه ها و حب و بغض ها فرایند تعلیم و تربیت را از مسیر واقعی خود خارج نموده است و مدیران انتصابی نه تخصص لازم و نه مقبولیت و محبوبیت لازم را دارا می باشندبنابراین باید تجدید نظری اساسی برای انتخاب مدیران در سطوح مختلف صورت گیرد.
محتوای آموزشی: فراری بودن دانش آموزان از کلاس و مدرسه، ریشه در عدم جذابیت محتوای آموزشی دارد، عدم کارایی، جذاب نبودن و سنگین بودن محتوای دروس در کنار ایدئولوژیک بودن، بدون توجه به ضرورتهایی از قبیل مهارتهای زندگی و مسئولیت های شهروندی در قالب های کلیشه ای و تجویز برای تمام کشور از مهم ترین دلایل ضعف محتوای آموزشی می باشد که نشان از متکی نبودن به تحقیق و نیاز سنجی دارد و عدم استفاده از نظریه های آموزشی و تجربیات کشورهای دیگر و تعصب در شیوه ها و نگرش های سنتی راه را برای تغییر رویکرد تحلیل محتوا و تدوین محتوای جدید و کارآمد و جذاب بسته است.
شیوه های آموزشی: گذشته از محتوای آموزشی متاسفانه همین محتوای ضعیف هم به دلیل اتکاء به شیوه های سنتی و غیر جذاب بدرستی به دانش آموزان منتقل نمی گردد. هنوز سخنرانی شیوه غالب تدریس و کلاس و تخته تنها فضای آموزشی و معلم محور آموزشی است و کتاب درسی شما منبع و مرجع و این در دنیای امروز یعنی توقف در دنیای دیروز و نتیجه آن چیزی نخواهد بود جز فرار از کلاس و خستگی معلم و دانش آموز و بیزاری از درس و مشق و مدرسه. به این دلیل است که شادترین لحظه برای دانش آموزان زنگ اتمام کلاس است و فریاد شادی آنان همانند فریاد شادی زندانیان رها شده از یک حبس طاقت فرسا است.
مثلث معلم، دانش آموز و اولیاء: رویکردها و سیاست ها و عملکردها نه تنها نتوانسته پیوندی میان سه ضلع اصلی نیروی انسانی در فرایند تعلیم و تربیت برقرار کند بلکه روز به روز آنها را از یکدیگر دورتر و بیگانه ساخته و این دوری و بیگانگی شکافی را ایجاد نموده که اهداف تعلیم و تربیت در آن دفن شده است. ضرورت کاهش این شکاف و برقراری آشتی میان این سه ضلع مثلث بر کسی پوشیده نیست اما چگونگی آن مهم است و دشوار.
منزلت، معرفت و معیشت معلم چنان به خطر افتاده و تهدید شده است که اکثر معلمان از مفهوم معلمی تهی شدند و استخوانهای آنان در پیچ و خم زندگی خرد شده است. جسم خسته و روح ناامید و ذهن ناتوان او می تواند ایفاء گر نقش معلمی باشد و چنان معلمی برای دانش آموز جذابیتی ندارد. معلمان ما سخت نیازمند باز سازی روانی و دهنی هستند و باید روح امید در آنان دمیده شود و نقش معلمی نیازمند سه گانه عشق و علم و مهارت است و این سه گانه نیازمند فراغت. فراغت از دغدغه های اولیه زندگی، فراغت از دغدغه های معشیت و …
پدران و مادران هم بیگانه تر از معلمان بصورت جزیره ای زندگی می کنند و با فرزندان خود فاصله زیادی دارند و پیوند آنها با مدرسه می تواند این فاصله را قدری کاهش دهد که متاسفانه چندان تدبیری هم برای این پیوند اندیشیده نشده است، آنها نیز درگیر روزمرگی های زندگی و اولویتهای چندم خود هستند و گویا تربیت در جامعه محور نیست و ختی در سبد هزینه های خانوار هم جایگاه ویژه ای ندارد.
دانش آموزان راه خود را می دوند، دنیای جدید و جذابیت های آن بویژه کامپیوتر و تلفن همراه با انواع مختلف و تنوع خیره کننده دیگر جایی برای پدرو مادر و معلم نگذاشته است و در رقابت این جذابیت ها، پایین بودن کیفیت محتوای آموزشی و ضعف شیوه های آموزشی و ناتوانی معلمان و اولیاء و مربیان و زندان بودن کلاس ها و مدارس موجب می گردد گرایش کودکان، نوجوانان و جوانان به فضاهای غیر رسمی و آموزشی و پرورشی بیشتر شود. که باید با فرصت تلقی کردن این فضاها و برقراری پیوند با فضای رسمی و بالا بودن دانش و مهارت معلمان و اولیاء و مربیان زمینه پیوند و آشتی سه ضلع معلم، دانش آموز و اولیاء را فراهم نمود تا در کنار یکدیگر و در بستری از فضاهای رسمی و غیر رسمی مسیر تعلیم و تربیت را در پیش گرفت.
آنچکه گذار آورده شد به طور قطع تمام مسایل حوزه اموزش و پرورش را در بر نمی گیرد و این عرصه آنقدر وسیع و عمیق است که نیازمند نگاه عمیق تر و دقیق تر و فرصت و مجال بیشتری است اما همه اینجا در ذیل رویکردی علمی مدیریت آموزشی و فلسفه تعلیم و تربیت و اقتصاد آموزش و روش و مدیریت منابع انسانی قابل تدوین و اجراء است و نباید فراموش کرد که بهترین تدوین کنندگان و مجریان کسانی هستند که ضمن آشنایی با جدیدترین دستاوردهای علوم تربیتی و آموزشی عملاٌ با تمام وجود بخش های مختلفدر سطوح گوناگون را درک کرده باشند که در این راستا استفاده از تجربیات بازنشستگان و یافته های معلمان شاغل و بهره مندی از دانش اساتید حوزه علوم تربیتی می تواند ما را در مسیر تحول اساسی و علمی و کارآمد قرار دهد.
بی تردید این مهم بدون متشکل کردن معلمان در غالب تشکل های صنفی میسر نمی باشد و اولویت نخست تقویت و تشویق تشکل های موجود است که تجربیات گرانبهایی را اندوخته اند و بی ادعا حاضرند همکاری و همراهی نمایند و تشکیل نظام معلمی و پارلمان معلمان و تدوین مسیر ارتقاء و چارچوب مشارکت آنان تدبیری است که می تواند امید را به جامعه معلمان برگرداند. تحقیقات و نظر سنجی ها نشان از آن دارد که درجه اعتماد به معلمان در بالاترین سطح خود قرار دارد و با قدر دانستن این اعتماد و جلب مشارکت آنان و افزایش سطح آگاهی این گروه مرجع می توانیم سرمایه اجتماعی بزرگی را به فعالیت درآوریم که نه فقط آموزش و پرورش بلکه تمام حوزه ها و عرصه ها از آن بهرمند گردد.
جناب آقای روحانی به خوبی از نقش معلمان و فرهنگیان در پیروزی گفتمان اعتدال آگاه هستند و به یقین می دانند استمرار حیات این گفتمان و تحقق اهداف مربوطه در گرو پاسخ به مطالبات بر حق آنان است. مطالباتی که بطور مستقیم و غیر مستقیم مربوط به حدود یک سوم جامعه ما می باشد و در صورت پاسخگویی به آن نه تنها محموعه آموزش و پرورش بلکه به تبع آن آموزش عالی و سپس جامعه متاثر خواهد شد و یکی از ابعاد توسعه که همان توسعه نبروی انسانی و فرهنگی می باشد در مشیر امیدوار کنند قرار خواهد گرفت. بی تردید نخستین مطالبه معلمان از آقای روحانی انتخاب یک وزیر در قامت این وزارت خانه می باشد و اگر این گام نخست به درستی برداشته شود امید بیشتری به مجموعه باز خواهد گشت.
محمد داروی
شورای مرکزی سازمان معلمان ایران
کارشناس ارشد مدیریت آموزشی